راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

حل مشکلات خانواده با تمسک به قران و سیره معصومین علیهم السلام اج

حل مشکلات خانواده با تمسک به قران و سیره معصومین علیهم السلام اجمعین

تمسک به قرآن و آشنایی با مشکلات قرن حاضر برای خانواده‌ها، نیاز همه زوجهای جوان است.

در گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا) شعبه خراسان رضوی،آقای سید جواد بهشتی تاکید داشته اند: با توجه به شرایط خانواده‌ها در جهان امروز و فرصت‌ها و تهدیداتی که خانواده‌های مسلمان با آن مواجه هستند،خانواده در قرن ‪ ۲۱یکی از سرفصل‌های مناسب برای زوج‌های جوان است.

وی پرداختن به موضوع خانواده در قرآن و سیره معصومین(ع)را بعنوان سرفصل دیگر آموزش برشمرد و گفت:اگر به محوریت قرآن و عترت در زندگی معتقد هستیم باید موضوع خانواده در قرآن را تفهیم و تبیین کنیم.

همچنین اضافه فرموده اند: در قرآن ‪ ۴۰۰آیه پیرامون مسایل خانواده آمده است که متاسفانه خانواده‌ها از این آیات و موقعیت خود در قرآن مجید اطلاعات کمی دارند.

ایشان بر این اعتقاد هستند: آموزش مهارتهای زندگی برای جوانان در کانونهای مساجد باید در سه دوره یعنی در آستانه ازدواج، دوران عقد و پس از تشکیل خانواده برگزار گردد

کتیبه نادرشاه افشار به زبان ترکی آذری

 کتیبه نادرشاه افشار به زبان ترکی آذری

 

www.3sut.com%20nadesr%20shah%20katibe.jpg

این سنگ نوشته ترکى معروف به کتیبه نادرى در مدخل دربند ارغون شاه در

کلات نادرى٬ ملک پدرى نادر(دره‌گز خراسان)، پیش از آبادی دربند قرار دارد.

اشعار به خط ترکى به سال ١١٥٥-١١٥٧ بر روى صخره بزرگى حک شده است.

ارتفاع کتیبه از سطح رودخانه ١٥ متر بوده دارای ٢٤ بیت شعر ترکی (٤ مصراع

فارسی) است.

اشعار متعلق به “گلبن افشار” از شاعران دربار نادر شاه افشار است.

در باره وى معلومات گسترده اى وجود ندارد.

شعر در ستایش ثنای نادر پسر شمشیر است و با حمد خدا شروع می شود

و همچون دیگر آثارش با مرگ او ناتمام مانده است.

حکاک این کتیبه کم‌نظیر در تاریخ اسلامى و ترکى دانسته نیست.

ابتدا حمد خدای احد و فرد و قدیم

قادر لم یزل و عالم دانا و حکیم

او کی بو کون و مکانی یاراتوپ قدرتدن

او کی بو بحر و بری خلق ایدوب شوکتدن

ایکی عالمده اودور بنده لره یاور و یار

حکمتدن نور بنده لره هر آثار

خلق عالمی هامی محتاج دور او درگاهه

او وروب نور و ضیا کوکب و مهر ماهه

حمد حق دن سوره الدی قلم نور افشان گ

به ثنا گستری ختم رسل فخر جهان

بنی هاشم او احمد و محمود صفات

کیم خدادن اوله دایم که سلام و صلوات

آل اصحا بنه هم رحمت بسیار اوله

اله حق یاوری هر کیم اولاره یار اوله

حمد حق نعت نبی دن سوده با صدق زبان

فرض دور بنده لره مدح شهنشاه جهان

او شهنشاه فلک مرتبه چرخ سریر

شاه نادر که آدی تک او نا یوق مثل و نظیر

دیمک اولماز بو شهنشاه که اولا پیغمبر

یا مقرب ملکی دور اولوب از نوع بشر

لیک چون قدرت حق ظاهر ایووب بیش از بیش

نظر حق اونا هر کیمه دیمه حق دیمیش

نسبت ایله شرف و فخر اجاقتیمور

حسب ایله به جهان شاه شهان دور مشهور

مصطفی خلقت و عیسی دم و یوسف طلعت

بوعلی دانش و حاتم کف و لقمان حکمت

قابلیت له اونا وردی خداوند کریم

تاج و تخت شهی و عدل و کرم خلق عظیم

میر شرافت که دیم شاه شهان دور کامل

مرحمتدن اونون الطاف خدا دور شامل

اعتقادی بیویور اوشه پاکیزه نهاد

باقلیمیش صدق خداوند ایدر بو بیله یاد

ایله گرمز بیله دولت به سپاه و شمشیر

اوله بیلمز بیله اقبال به فضل و تدبیر

سن ویروب سن اونا بو سلطنت و تخت و سپاه

سن ویروب سن اونا تاج و کمر و فر و کلاه

دولتیم منکرینی سن ایله یک خوار و ذلیل

دشمنیم کورلوقینه یاور اول ای رب جلیل

چون که صدقی بیله دور حقنه از روی یقین

بو سبب دن اونا الطاف خدا اولدی معین

النی دوتدی خداوند جهان قدرت دن

کامیاب ایتدی اونی معدلت و شوکتدن

بخت و اقبال ایله هیچ کیم بیله اولمز باقی

گون کیمی دولتینه عالم روشن طاقی

شاخ گل نشو و نما بولسه نم فیضدن

که بو اشعار اولوب مدح سرا "گلبن" دن

منبع: کلات نادری، محمد رضا خسروی، انتشارات آستان قدس رضوی 1367


نویسنده ی این مطلب : هادی سالاری

درمعانی کلمات حروف ابجد وپیدایش آن:

درمعانی کلمات حروف ابجد وپیدایش آن:

علوم غریبه به چند طریق و روش قابل کشف و به نتیجه مطلوب خواهید رسید ، یکی از آن راه ها از طریق حروف ابجد به رسیدن مطالب علوم غریبه می باشد .

اسم حروف ابجد پسران پادشاهی به نام * بودند که نام پسران او به نام ابجد ، هوز ، حطی ، کلمن ، سعفص ، قرشت ، ثخذ ، ضظغ می باشند .

معانی کلمات حروف ابجد :

ابجد = بدان
هوز = دریاب
حطی = نیک فهم کن
کلمن=  نگهدار
سعفص = فرومگذار
قرشت = دانا باش
ثخذ = واقف باش
ضظغ = از پیش بدان


حروف ابجد به دو نوع صغیر و کبیر تقسیم بندی می شود .

می توان گفت تنها خود حروف ابجد خواص بسیاری دارند که در زیر به طور اختصار گفته شده است .

1.    هرگاه 28 حرف ابجد را در ورقه ای نوشته و بخوانید آنان را مسخر کنید ورقه را در آب انداخته و آب را به خورد آنان بدهید .

2.    هرگاه 28 حرف  را بر روی کاغذی نوشته و بر پشت آن کاغذ نام دشمن را نوشت و آن را به باد آویزان کنیم دشمن سرگردان می گردد .

3.    هرگاه 28 حرف را 28 مرتبه بر روی کاغذی بنویسید برای هلاکی دشمن و نام دشمن را بنویسید و آنها را در آتش بیاندازید دشمن هلاک می گردد و یا ار بلا صدمه می بیند

4.    هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و آن را در خاک دفن کنید به نیت آنکه غایب احضار گردد بحق تعالی غایب پیدا می گردد .

5.    هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و آن رآب کشیده و آب را به خورد مطلوب بدهد بیقرار می گردد .

6.    هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و آن را در سر نیزه کند در جنگ بر دشمن غالب می گردد .

7.    هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و آن را آب کشیده و به زنی که شیر می دهد بخوراند شیر او زیاد می گردد .

8.    هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و آن را بر گردن کودک یا طفل آویزان کند هرگز نترسد .

9.   هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و کسی طالب علم باشد کاغذ را آب کشیده بخورد ذهن او قوی می گردد .

10.   هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و آن را بر درختی که ثمر نمی دهد ببندد ثمر او زیاد می گردد .

11.    هرگاه 28 حرف را بر روی کاغذی نوشته و در چاهی که آب ندارد انداخته آب آن چاه زیاد می گردد .

 *** توجه : برای نوشتن دعا یا طلسم  شرایطی وجود دارد که در صورت رعایت نکردن آن ممکن است خواص آن بلعکس عمل نماید و یا عواقب نامطلوب و یا حتی غیر قابل جبران به بار آورد ، این شرایط و طریقه و روش نوشتن در آینده بازگو خواهد شد ( لطفا توجه فرمایید )

تفسیر حروف ابجد -


و - ویل لاهل النار، واى بر حال اهل دوزخ .
ز - زاویة اللّه فى النار یعنى زوایاى جهنم .
ح - حطوط الخطایا عن المستغفرین فى لیلة القدر و مانزل به جبرئیل مع الملئکة الى مطلع الفجر
حاء نشانه ریزش گناهان توبه کنندکان در شب قدر است ، همان شبى که جبرئیل با فرشتگان تا سپیده دم بر زمین فرود مى آیند.
ط - طوبى لهم و حسن مآب
درخت طوبى از آن استغفار کنندگان است و سر انجام خوشى دارند. طوبى درختى است در بهشت که شاخه هاى آن از پشت دیوار باغ بهشت پیدا است و میوه فراوان دارد.
ى - یداللّه فوق خلقه سبحانه و تعالى عما یشرکون یا اشاره به قدرت برتر خداوند است .
ک - کلام اللّه لا تبدیل لکلمات اللّه و لن تجد من دونه ملتحدا
کاف اشاره به کلام خدا است . که در کلمات او تبدیل و تغییرى نیست ، و پناهى ، جز او نمى یابى .
ل - المام اهل الجنة بینهم فى الزیارة و التحیة و السلام و تلاوم اهل النار فیما بینهم
لام اشاره است به دید و بازدیدهاى اهل بهشت از یکدیگر و سرزنش دوزخیان بر همدیگر.
م - ملک اللّه الذى لا یزول و دوام اللّه الذى لایفنى
میم نشانه بقاء و دوام سلطنت الهى است .
ن - والنون و القلم و ما یسطرون ، فالقلم قلم من نور و کتاب من نور فى لوح محفوظ یشهده المقربون و کفى بالله شهیدا
نون اشاره است به نون و قلم و آنچه مى نگارند، قلم قلمى از نور است و کتاب نیز کتاب نور است که در لوحى محفوظ است و فرشتگان مقرب درگاه الهى نزد آن شاهد و حاضرند، و گواهى و شهادت خداوند به تنهائى کافى است .
سعفص وقرشت مانند ابجد، هوز، حطى ، کلمن تمام حروف آن بیان نشده است .
حضرت طبق روایت فرمود:
اماسعفص فالصاد صاع بصاع یعنى الجزاء بالجزاء کماتدین تدان ، ان اللّه لا یرید ظلما للعباد.
صاد - اشاره به اینستکه پاداش در مقابل پاداش است . هر طور تو با دیگران معامله کنى و پاداش آنان را بدهى ، خداوند هم همانطور با تو معامله مى کند و پاداش مى دهد. خداوند به بندگان ستم نخواهد کرد.
و اما قرشت یعنى قرشهم فحشرهم و نشرهم الى یوم القیامة فقضى بینهم بالحق و هم لایظلمون .
قرشت اشاره به آنست که خداوند مردم را پس از مرگ زنده ، و همه را جمع مى کند و به حساب آنان رسیدگى ، و به حق و عدالت بین آنها قضاوت مى شود، و آنان مورد ظلم و ستم واقع نخواهند شد.

تحلیل و بررسی اجمالی افرینش انسان در قران قضیه و داستان آدم

هو الخلاق

تحلیل و بررسی اجمالی افرینش انسان در قران

قضیه و داستان آدم

نکته عجیب این است که در قران کریم قضیه و داستان آدم ابوالبشر آمده ولی بعنوان یک تعلیم دیگری نه بعنوان شهادت بر توحید و به دلیل اینکهزندگی بشر به آنصورت آغاز شده پس به خدائی خدا اعتراف کنید.البته قران کریم خلقت آدم را به کیفیت خاصی بیان فرموده که کم و بیش می دانیم و نظریه های علم الحیات هم به فرض اینکه به حد تحقیق رسیده باشد و قانون اشتقاق انواع مسلم باشد.دلیل در دست نیست که امکان اینکه یک انقلاب دفعی پیش آید و یک جهش عظیم رخ دهد..............

http://up.iranblog.com/Files73/902e7a30a1014e36b31d.gif

ادامه مطلب ...

عرفان Mysticism * عرفان Mysticism * فرق عرفان با علم و...

عرفان Mysticism


شرح دعای صباح‏ و فوائد خورشید

شرح دعای صباح‏ و فوائد خورشید    

همه عالم یک انسان و یک انسان یک عالم است و کارهاىِ هر یک نفر مانند حوادثِ دنیا است و هر دو درجات و حیثیات دارند که سبب اختلافِ آنها است در خوبى و بدى و بزرگى و کوچکى ؛چنانکه گاهى حادثه بزرگى رو مى‏دهد که در خوبى یا بدى فوق‏العاده و تاریخى است.

گاهى هم کارِ اختیارى از یکى سر مى‏زند که غیرِ عادى است یا قول یا فعل ،پس ثبتِ تاریخ شده براى همیشه مى‏ماند و اگر از یک نفر مکرّر چنین قول یا فعلِ غیر عادى سر زد به درجه‏اى که از تازه بودن گذشت معلوم مى‏شود که خودِ آن شخص آدمِ غیرِ عادى است و از نوادرِ طبیعت است در دنیا .............

http://up.iranblog.com/Files73/902e7a30a1014e36b31d.gif ادامه مطلب ...

فرق علم با قدرت

فرق علم با قدرت       

کلمه 666 - آسان‏تر بودن علم از قدرت معلوم مى‏شود از سخن گفتن بچه (که قدرت او است) بعد از فهمیدنش معانى الفاظ را که علم او است ،تا مدتى بچه هر چه مى‏شنود مى‏فهمد اما نمى‏تواند جواب بدهد یعنى معنى آن شنیده در قواى علمیه بچه نقش مى‏گیرد و مطلب جواب هم به فکرش مى‏رسد و مى‏خواهد که قوه نطق را که تقطیع هوا باشد به شکل حروف و بعد ترکیب حروفى متناسبه به شکل کلمات و بعد ترکیب کلمات متناسبه به شکل کلام و جمله به راه اندازد (فراز) نمى‏تواند ،قوۀ تقطیع هوا و ترکیب حروف و کلمات قوه عمل است پس عمل دشوارتر از علم است و دیرتر از علم پیدا مى‏شود .

    کلمه 667 - تحقیق آنست که هر یک از علم و عمل (قدرت) درجات و اقسام بسیارى دارند و به هم مشتبکند (دندانه) بعض اقسام علم مقدم بر بعض اقسام عمل است علوم طبیعیه و اعمال طبیعیّه به معنى لغوى نه به معنى علم حکمت و عمل به آن علم ،بالجمله مراد عادیات و مشترکات بشر است که بدیهیات هم نامند از بده به معنى بدء یعنى آنچه اول و زود و بدون شرط براى افراد بشر عموماً پیدا مى‏شود بدون تعلّم بشرى بلکه طبیعى است یعنى ذاتى و بعض اقسام بعد از عمل‏هاى بسیار از تجربه و ابتلائات و رنج‏ها پیدا مى‏شود آن هم نه براى همه .

  علم و دانش http://www.iranayin.comKnowledge

مرجع: کتاب هزار و یک کلمه

تدریج خلقت

تدریج خلقت    

کلمه 489

همه چیز بویژه آدم شش منزل طى کرده و مى‏کند قال علىّ (ع) الانسان مسافر و له ستة منازل ما باقى خبر را نمى‏خوانیم چونکه آن را نمى‏بینیم و همه شش منزل را هم اکنون مى‏بینیم آدم خاک بود مدت‏هاى نامعلوم بر ما (امّا بر خدا معلوم است که دقیقه کم و بیش نیست والّا نظم جهان بر هم مى‏خورد که همه به هم مربوط و ربط هم به ثوانى تا عاشرات مضبوط است) پس از تکمیل خاکى که توانا به زیست در هواى نباتى (عالم کبیر)[1]  سر از خاک بدر کرده روزها گردش نباتی  خود را کامل نموده از آسیاب دندان جانورى خورد شده به معدۀ آنها در آمد و بعضى این منزل را ندارند همان گیاه را آدم مى‏خورد و این پاک‏تر است ولى بیشتر ناپاکند و راهشان دور که پس از حیوان شدن غذاى حیوانى که ظلمانى ترین اغذیه است از راه هفت پیچ طبیعت معدۀ پدر به صلب او یعنى به اوعیۀ منى مى‏رسد و در فضاء بیضتین جانوران بسیارى شده به جان هم مى‏افتند و همدیگر را مى‏خورند تا یکى مى‏ماند آکل غیر مأکول و خورندۀ همه و گیتى به همین جنگ و خودخورى برپا است در هر نوع حیات افراد مسبوق به جنگ است و به معنى خوردن اقویاء است ضعفاء را که غذاى هر یک قوى چندین ضعیف است .

کلمه 490

همانکه مسافر از منزلى در آمده رو به منزل دیگر نمود دلیل است بر آنکه آن منزل مقصدش نبود فقط معبر بود و آنقدر در آنجا مانده تا رفع خستگى شده تجدید نشاط و تهییج استعداد شود ،چونکه استعداد اگر حال وقوف به خود یابد هیجان و ثوران پیدا مى‏کند مانند فوران آب از فواره در اثر حبس در مجارى ضیّقه .

کلمه 491

عبور نطفه از صلب دلیل آنست که وطنش صلب نیست و در آنجا مسافر است براى اخذ لطائف مودعۀ در صلب که براى سیرش در منازل آتیه ضرور است و آنقدر در صلب مى‏ماند تا همه قواى اخذیّۀ خود را به کار اندازد و تا تواند مأخوذات مناسبه مربوطه به خودش را از صلب جلب به خود نموده با آنها متحد شود و آنها را مال حلال خود داند و جزءِ اندام خود و هویّت مادى خود سازد.

کلمه 492

وقتى که نطفه از صلب بیرون آمده رو به رحم مسافر مى‏شود غیر آن نطفه‏ایست که از اوعیه متدرّجاً جذب به بیضتین شد زیرا آن وقت داراى همۀ لطائف صلبیّه نبود و ناقص بود و اکنون با کمال لطائف صلبیّه عرض اندام مى‏کند که آنچه آنجاها بوده کشیده و جزءِ خود نموده و همراهش مى‏برد به سوى رحم و یک بازرگان پر سرمایۀ جهان فرسائى به نظر مى‏آید .

کلمه 493

پس از خروج نطفه از صلب یک نقص مهمّى بر صلب وارد آمده گوهرى گرانبها از آن کم مى‏شود که تا مدتى جاى خالیش نمودار و اجزاءِ صلب برایش سوگوارند و پَىِ گمشدۀ گرامىِ با جان برابرِ خود مى‏گردند و نمى‏دانند چه کنند نه شکیب دارند زیرا ناگزیر از آن عزیز خود بودند و نه چاره دارند زیرا نمى‏دانند چه شد و کجا رفت تا به جان به دنبالش شتابند ،فراز دلنواز (الحکمة ضالّة المؤمن) در همه سفرهاى گذشته و آینده نطفه جارى مى‏شود هر جا به یک وجه لطیفى غیر وجه جاى دیگر .

کلمه 494

سفر نطفه از صلب سفر اوّلش نیست تا نو سفر باشد بلکه سفرهاى بى‏شمار کرده تا به صلب رسیده .

کلمه 495

نطفه کهنه مسافریست خوب سفر کرده و سودها از سفر برده و هویّت‏هاى متنوّع متباعد متناقض از سفرها یافته و به خود گرفته و هر دمى خود را به اندامى غیر اندام دم گذشته عرض اندام نموده .

کلمه 496

نطفه بشر سیّار بى‏قراریست که کمالش در سفر و حاصل از سفر است و ذرّات تن و جانش را باید در سفر بیابد و به خود گیرد و همه قواى خود را چه قوۀ دانش و چه قوه کنش (علم و عمل) و چه قواى مادى تن و چه قواى روحى جان از سفر یابد و رشتۀ آنها را بر هم تابد .

 [1]  . عالم صغیر هوائى است که حیوان در آن تنفس مى‏کند و عالم اصغر آن هواى الطف است که آدم تنفس مى‏کند و عالم کبیر آن کثائف و هواهاى سنگین کم جریان دیر حرکت است که روئیدنى آن را روز جذب و شب دفع مى‏کند و عالم اکبر هواى جمادات است . 

  علم و دانش Knowledge http://www.iranayin.com

مرجع: کتاب هزار و یک کلمه

کلمه 489

همه چیز بویژه آدم شش منزل طى کرده و مى‏کند قال علىّ (ع) الانسان مسافر و له ستة منازل ما باقى خبر را نمى‏خوانیم چونکه آن را نمى‏بینیم و همه شش منزل را هم اکنون مى‏بینیم آدم خاک بود مدت‏هاى نامعلوم بر ما (امّا بر خدا معلوم است که دقیقه کم و بیش نیست والّا نظم جهان بر هم مى‏خورد که همه به هم مربوط و ربط هم به ثوانى تا عاشرات مضبوط است) پس از تکمیل خاکى که توانا به زیست در هواى نباتى (عالم کبیر)[1]  سر از خاک بدر کرده روزها گردش نباتی  خود را کامل نموده از آسیاب دندان جانورى خورد شده به معدۀ آنها در آمد و بعضى این منزل را ندارند همان گیاه را آدم مى‏خورد و این پاک‏تر است ولى بیشتر ناپاکند و راهشان دور که پس از حیوان شدن غذاى حیوانى که ظلمانى ترین اغذیه است از راه هفت پیچ طبیعت معدۀ پدر به صلب او یعنى به اوعیۀ منى مى‏رسد و در فضاء بیضتین جانوران بسیارى شده به جان هم مى‏افتند و همدیگر را مى‏خورند تا یکى مى‏ماند آکل غیر مأکول و خورندۀ همه و گیتى به همین جنگ و خودخورى برپا است در هر نوع حیات افراد مسبوق به جنگ است و به معنى خوردن اقویاء است ضعفاء را که غذاى هر یک قوى چندین ضعیف است .

کلمه 490

همانکه مسافر از منزلى در آمده رو به منزل دیگر نمود دلیل است بر آنکه آن منزل مقصدش نبود فقط معبر بود و آنقدر در آنجا مانده تا رفع خستگى شده تجدید نشاط و تهییج استعداد شود ،چونکه استعداد اگر حال وقوف به خود یابد هیجان و ثوران پیدا مى‏کند مانند فوران آب از فواره در اثر حبس در مجارى ضیّقه .

کلمه 491

عبور نطفه از صلب دلیل آنست که وطنش صلب نیست و در آنجا مسافر است براى اخذ لطائف مودعۀ در صلب که براى سیرش در منازل آتیه ضرور است و آنقدر در صلب مى‏ماند تا همه قواى اخذیّۀ خود را به کار اندازد و تا تواند مأخوذات مناسبه مربوطه به خودش را از صلب جلب به خود نموده با آنها متحد شود و آنها را مال حلال خود داند و جزءِ اندام خود و هویّت مادى خود سازد.

کلمه 492

وقتى که نطفه از صلب بیرون آمده رو به رحم مسافر مى‏شود غیر آن نطفه‏ایست که از اوعیه متدرّجاً جذب به بیضتین شد زیرا آن وقت داراى همۀ لطائف صلبیّه نبود و ناقص بود و اکنون با کمال لطائف صلبیّه عرض اندام مى‏کند که آنچه آنجاها بوده کشیده و جزءِ خود نموده و همراهش مى‏برد به سوى رحم و یک بازرگان پر سرمایۀ جهان فرسائى به نظر مى‏آید .

کلمه 493

پس از خروج نطفه از صلب یک نقص مهمّى بر صلب وارد آمده گوهرى گرانبها از آن کم مى‏شود که تا مدتى جاى خالیش نمودار و اجزاءِ صلب برایش سوگوارند و پَىِ گمشدۀ گرامىِ با جان برابرِ خود مى‏گردند و نمى‏دانند چه کنند نه شکیب دارند زیرا ناگزیر از آن عزیز خود بودند و نه چاره دارند زیرا نمى‏دانند چه شد و کجا رفت تا به جان به دنبالش شتابند ،فراز دلنواز (الحکمة ضالّة المؤمن) در همه سفرهاى گذشته و آینده نطفه جارى مى‏شود هر جا به یک وجه لطیفى غیر وجه جاى دیگر .

کلمه 494

سفر نطفه از صلب سفر اوّلش نیست تا نو سفر باشد بلکه سفرهاى بى‏شمار کرده تا به صلب رسیده .

کلمه 495

نطفه کهنه مسافریست خوب سفر کرده و سودها از سفر برده و هویّت‏هاى متنوّع متباعد متناقض از سفرها یافته و به خود گرفته و هر دمى خود را به اندامى غیر اندام دم گذشته عرض اندام نموده .

کلمه 496

نطفه بشر سیّار بى‏قراریست که کمالش در سفر و حاصل از سفر است و ذرّات تن و جانش را باید در سفر بیابد و به خود گیرد و همه قواى خود را چه قوۀ دانش و چه قوه کنش (علم و عمل) و چه قواى مادى تن و چه قواى روحى جان از سفر یابد و رشتۀ آنها را بر هم تابد .

 [1]  . عالم صغیر هوائى است که حیوان در آن تنفس مى‏کند و عالم اصغر آن هواى الطف است که آدم تنفس مى‏کند و عالم کبیر آن کثائف و هواهاى سنگین کم جریان دیر حرکت است که روئیدنى آن را روز جذب و شب دفع مى‏کند و عالم اکبر هواى جمادات است . 

  علم و دانش Knowledge http://www.iranayin.com

مرجع: کتاب هزار و یک کلمه

در مرکز ثقل کره

در مرکز ثقل کره       

سنگینىِ کره روىِ نقطه مرکز خودش است و لذا مرکز را مرکزِ ثقل مى‏نامند .

پس کره اعتماد به خودش دارد و مستقلِّ به نفسِ خود است و مکان لازم ندارد زیرا احتیاجِ به مکان براىِ سنگینى انداختن است و مکان به معنىِ محلِّ سنگینىِ متمکّن و تکیه‏گاهِ وَى است .

پس اگر یک کره را تجزیه کنى به سطوحِ مستدیره بسیار سطح ظاهر که بزرگ‏ترین سطوح است متّکى و متمکّن است به سطحِ زیرین و آن نیز به سطح زیرین خود تا برسد به مرکز که کوچک‏تر از همه اجزاءِ کره است و بارکش و مکانِ همه آنها است و فقط مکان و تکیه‏گاه است نه تمکّن و متّکى ،و سطحِ ظاهر فقط متّکى و متمکِّن است و سطوحِ داخله هر یک مکانِ سطحِ بیرونى است و متّکى به سطحِ درونى ،پس صحیح است تشبیهِ خدا به مرکزِ کره و نسبتِ ظرفیت دادن به خدا،و خیام گفته :

صانع به جهانِ کهنه همچون ظرفى است‏

آبى است به معنى و به صورت برفى است[1]

امّا باید دانست که ظرفیت و مرکزیت و مکانیت صفت وجودِ مطلق است که فعلِ خدا است به معنى مصدرى نه به معنى مفعولى نه صفتِ ذاتِ مقدّسه بى اسمْ و رسم بشرطِ لا ،که نه موضوعِ محمولى است و نه محمولِ هیچ موضوعى نه موصوفِ به صفتى است و نه صفتِ یک موصوفى ،نه آویخته است و نه آویختن گاه[2].

امّا وجودِ مطلقِ لابشرط آویختن گاهِ همه چیز است و مرکزِ کره هستى است و عوالِم وجود و سخن‏هاىِ اشیاءِ سطوحِ مستدیره داخله کره‏اند تا برسد به اجسامِ محسوسه که سطحِ محیطِ ظاهرِ کره‏اند و نقطه مقابلِ وجودِ مطلق‏اند که همه آویخته‏اند نه آویختن گاه .پس حقیقتِ وجود نه آویخته است و نه آویختن گاه و اوّلِ مراتبِ وجود آویختن گاه است نه آویخته و از جهتى آن را برزخِ میان حقیقت و مراتب باید نامید نه اوّلِ مراتب و لا تعینِ قابلِ تعینات باید گفت نه تعینِ اوّل ،و آخر مراتبِ وجود که اجسامِ ثقیله محسوسه است همه آویخته است نه آویختن گاه و اگر عالم جنّ قائل شویم پائین‏تر از اجسامِ ثقیله‏اى که اجسامِ خفیفه غیر مرئیه به چشمِ بشرى باشند مقابلِ ملک که اجسامِ خفیفه غیر مرئیه بالاتر از اجسامِ ثقیله است نه مرتبه جداگانه‏اى از مراتبِ وجود مانند بُثُوراتِ بدنِ انسان و اعضاءِ زائده غیر اصلیه و اِلّا باید آن را بالاتر از اجسامِ محسوسه بدانیم و مؤثّرِ در اجسامِ محسوسه و تکیه‏گاه و ظرف و نزدیک‏تر از آنها به مرکز که وجودِ مطلق است و بنابر این جنّ اشرف از بشر خواهد بود و این خلاف مصطلحِ عرفاء است که اثباتِ جنّ مى‏نمایند و حکیم از حیث حکیم بودنش اثباتِ جنّ نمى کند بلکه چون جنّ یکى از علل و مبادىِ عالم اجسامِ محسوسه طبیعت نیست باید انکارش کند مگر آنکه آن حکیم متدینِ به دینى باشد که آن دین اثباتِ جنّ کند مانندِ اسلام .

پس از جهتِ تدینش اثباتِ جن مى‏کند نه از جهتِ حکمتش .نگارنده در (تفسیر کیوان) شرحِ جنّ را نگاشته .

________________________________________

[1] . شرح این شعر در همین مجلّد خواهد آمد .

[2] .لم یلدِ و لم یؤلَد که تفسیرش در فریده 23 گذشت چنانکه حقیقت لاتعینِ ،غیرِ قابلِ تعین است .

  علم و دانش http://www.iranayin.com/Knowledge

مرجع: کتاب میوه زندگانی - فریده 45 - به تصحیح مسعود رضا مدرسی چهاردهی

در رد دانش هایی که به هیچ کس بهره نمی بخشد

در رد دانش هایی که به هیچ کس بهره نمی بخشد     

     خیلى رشک مى‏برم به طبیبى ماهر که بى قصدِ اجرت حاضر باشد به معالجه هر کسى همه وقت حتى از خوابش بیدار کنند ،و بر دانشمندى که علمى نافع دارد و بى‏دریغ یاد مى‏دهد به هر کسى که تواند از آن علم بهره برد که یک نسلِ روحانى و سلسله علمیه از او جارى مى‏شود.

و هیچ رشک نمى‏برم بلکه افسوس دارم و رحم مى‏آورم بر کسى که به جدّ و جهد پرداخته به تحصیل یا تعلیم دانش‏هایى که به هیچ کس بهره نمى‏بخشند اگر چه نامِ آنها بزرگ باشد.

مثل فنونِ حکمتِ یونانى ،خصوص امورِ عامّه که چهل مسئله راجع به وجود و عدم است و 7 مسئله راجع به ماهیت و 9 مسئله راجع به علت و معلول که هر مسئله یک ماه عمر هوشمند را اشغال نموده انجام کار ذهن مشوّبِ متحیرى خواهد داشت .مثلاً آیا وجود ذهنى غیر از مفهوم تصورى هست یا نه ،و علم از مقوله کیف و هوالحق است یا از اضافه یا از فعل و یا انفعال است و یا اتصال به عالم مثال است ،و بدتر از اینها کیمیا است که اگر هم بهره بخشد آن بهره مضرِّ به زندگانى بشر است زیرا اگر صبغِ غیرِ ثابت باشد که بدترین اقسامِ دزدى است و اگر ثابت و بى‏عیب باشد سببِ بیکارىِ مردم است که بالآخِرَة هلاکت‏آور است زیرا طلا محلِ حاجت بشر نیست بلکه غذا و لباس و مسکن محتاجٌ الیهِ عموم است ،آنها را باید ساخت به خوبى نه طلا را .

  علم و دانش Knowledge http://www.iranayin.com/

مرجع: کتاب میوه زندگانی - فریده 35 - به تصحیح مسعود رضا مدرسی چهاردهی

در تحصیل علوم دقیقه دشوارتر از تحصیل علوم جلیه

در تحصیل علوم دقیقه دشوارتر از تحصیل علوم جلیه

در بیانِ آنکه تحصیلِ علومِ دقیقه و دقائقِ هر علمى دشواتر است از تحصیل علوم جلیه و جلیاتِ هر علمى و چنانکه دشوارتر است کامل‏تر نیز هست و کم‏تر و نایاب‏تر است و مهمّ‏تر و نافع‏تر است (دقائق مانندِ گنج است) .

  مثلاً سه علم متعلّق به نجومِ قدیمِ مبنىِّ بر سکونِ ارض 1) نجوم یعنى شناختن ستاره‏ها و عدد و هیأت و حرکت و سعد و نحسِ آنها و چهل و هشت شکلِ مفروض از وضعِ اجتماعِ آنها که 12 شکل آنها را بروج مى‏نامند و مدارِ خورشید چون رشته عِقد از آنها عبور مى‏کند و یا مدارِ زمین بنا بر حرکتش .

    2) احکام یعنى دانستنِ مدلولِ اتّصالات و نظراتِ آنها با یکدیگر و زیجات و زوائج و مدلولِ سهام و بالجمله کلّیاتِ قضایاءِ متعلقه به مافوق الارض که مدلولِ کائناتِ جَوّ یعنى مرکّباتِ ناقصه هم داخل است ...............



ادامه مطلب ...

دانش غذای جان است

دانش غذای جان است

کلمه «975»

    نسبتِ دانش به جان نسبتِ خوراک است به تن که مایه بقاء و فربهى است و ترکش مُهلِک است ؛چنانکه خوراک اقسامى و احکامى و اوقاتى و اندازه‏اى دارد ، دانش هم دارد و هر تن را خوراکى سزاوار است ،هر جان را هم دانشى ،هر تن در خورِ هر خوراک نیست که ضرر دارد یا فایده ندارد ،هر جان هم در خورِ هر دانش نیست یا آنکه در خور هست اما سرمایه ندارد که بخرد و بخورد پس حسرت مى‏برد سرمایه دانش‏ها هم مبادى و اصطلاحاتِ خاصّه آنها است ؛اقسامِ غذا سه است نافع ،مضرّ ،بى نفع و بى ضرر ،پس احکامش وجوب و حرمت و اباحه است یا شرعاً یا طبّاً یا عرفاً یا عادةً و اوقاتِ ضرورىِ غذا هر سه روز یک بار و غیرِ ضرورى روزى دوبار یا چهار بار یا شش بار که به فاصله 12 ساعت یا شش یا چهار ساعت باشد ..................

ادامه مطلب ...

راجع به لزوم تدوین علوم به همه زبان‏ها

راجع به لزوم تدوین علوم به همه زبان‏ها      

 کلمه «890»

    دانا اگر چند زبان مى‏داند باید به همه آن زبان‏ها ترجمه کند دانسته‏هاىِ خود را تا راهِ مردم به سوىِ دانش باز شده ،نزدیک شوند .اگر از اوّلِ دنیا هر کس دانسته خود را به دیگران مى‏رسانید و روىِ هم مى‏ریختند ،اکنون هیئتِ بشر بزرگ‏تر دانشى را به آسانى یافته بود که آینده‏ها دانش‏هاىِ گذشتگان را بى‏رنج دسته کرده ، به دست آرند و یافته‏هاىِ خود را بر آنها بفزایند و براىِ آیندگان دیگر گذارند و آنها نیز همین طور و لااقلّ در هر دوره به فکرِ ثاقبِ خسته ناشده یک مشکل از مشکلات حلّ مى‏شود و آیندگان هم داناتر و هم راحت‏تر از گذشتگان مى‏شوند .....................

ادامه مطلب ...

دانش طبیعی تدریجی است

دانش طبیعی تدریجی است     

کلمه «859»

    چنانکه آفرینش به تدریج رو مى‏دهد (هم تدریج طبقات الارضى هم تدریجِ انواعى و هم تدریجِ اشخاصى و هم تدریجِ اعضاءِ شخص واحد که تا 25 سالگى هم دندانِ تازه مى‏روید براى همه و تا 53 سالگى براى بعضى و در هشتاد و نود سالگى ممکن است که قوه‏ها جوان شوند و دندانِ نو بروید که به ترکى قوزیدشى نامند .)

 دانش‏هاىِ طبیعى هم که آنها را بدیهیّات مى‏نامند و به شش عنوان تقسیم مى‏کنند به تدریج براى توده پیدا مى‏شود ..................................

ادامه مطلب ...

تقسیم علوم

تقسیم علوم    

 کلمه «800»

    علوم به چند تقسیم منقسم مى‏شوند به قرب دو صد علم و در کتاب ثمرالحیوة در فریده علمیه بیشترِ آن تقاسیم را گفته‏ام و این یکى ناگفته مانده که علم یا متلازمِ با عملِ به خودش است یا منفکّ که غیرِ عمل است و با عمل دو عنوان را پیدا مى‏کنند و عموم و خصوصِ من وجهٍ مى‏شوند یعنى دو مادّه افتراق علم بى‏عمل و عمل بى‏علم و یک مادّه اجتماع که کسى داراىِ هر دو باشد به دارایىِ جداگانه و تحصیلِ متعدّد که مهارت در علم مستلزمِ مهارتِ در عمل نباشد و بالعکس بلکه پس از تحصیلِ علم باید رنج دیگرى کشد براى تحصیل و تکمیلِ عمل مانندِ طب که کلیّات طب و صیدنه غیرِ معالجه است ،باید معالجه را به عملِ شاگردى فرمانبرى براىِ یک طبیبِ معالجى اگر چه عملش کمتر از او باشد ، آموخت تا چند سال که هر خدمتى به او رجوع کرد به درستى بجا آرد از نسخه نویسى و نبض دیدن و دوا ساختن و زخم شستن و مرهم عوض کردن و قاروره را جوشانیدن و دواها را تجربه کردن براىِ یک مرض تا وقتى که آن طبیب اجازه معالجه به او دهد و غالباً مدتِ تحصیلِ عمل بیشتر از مدتِ تحصیلِ علمِ طب خواهد شد ...................

http://up.iranblog.com/Files73/902e7a30a1014e36b31d.gif

ادامه مطلب ...

راه دانش (درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید ب

راه دانش (درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید بخش‏تر)  

    کلمه 719 - نادان امید هیچ دانشى نباید از خود بدارد والّا علاوه بر نادانى کودن خام طمع هم هست ،و دیگران هم نباید از نادان انتظار دانشى بدارند ،مگر آنکه نادان بیدار شده مشغول تحصیل شود ،و تحصیل دو قسم است :

یکى فکر مستقیم با دستور به شرط داشتن و دانستن مبادى هر زمینه‏اى را که مى‏خواهد در آن فکر کند و به شرط نبودن و پیش نیامدن مانع .

دوم درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید بخش‏تر است ......

ادامه مطلب ...

تشریح نحس بودن سیزده

تشریح نحس بودن سیزده


علّتِ نحوستِ سیزده معلوم نشده امّا همه بشر آن را نحس مى‏دانند و به زبان نمى‏آورند .اُرُوپائى مى‏گوید (دوازدهِ دوم) ،ایرانى مى‏گوید (زیاده) با آن که طبقاتِ حدقه چشم سیزده طبقه است و سطوحِ متداخله کره اجسام به اعتقادِ حکماء سیزده سطحِ مستدیرِ تو در تو است بَعضُها فَوقَ بَعضٍ 9 فلک و 4 عنصر و سطحِ داخلىِ آخرى که خاک است مُصمَت است یعنى میان‏پر و نقطه مرکزش مرکزِ همه کرات است .

سعد و نحس روزهاى ماه عربى و هر روزماه براى چه کار شاید ازمنابع

سعد و نحس روزهاى ماه عربى و هر روزماه  براى چه کار شاید ازمنابع معتبراسلامی

 (1) 1- در خصال (71) بسندش تا أمیر المؤمنین علیه السّلام که: هر که قصد جماع با اهل خود دارد باید شب یکم و نیمه را پرهیز کند، که شیطان در این دو وقت فرزند جوید، و خواهند شریک فرزند شوند، و بیایند و آبستن سازند. (2) 2- در مکارم (ج 1 ص 276): امام صادق علیه السّلام فرمود روز 3 و 4 و 21 و 25 ماه سفر مکن که نحسند امیر المؤمنین بد داشت سفر و تزویج در محاق ماه را، و در برخى کتب از امام یازدهم روایت است که در هر ماه عربى روز نحسى است که هیچ کار را نشاید جز خلوت و عبادت و روزه و آنها: 22 محرم، 10- صفر 4- ربیع اوّل 28- ربیع دوم، 28 جمادى یکم، 12- جمادى دوم، 12- رجب، 16- شعبان، 24 ماه رمضان، 2- شوّال 28- ذى قعده، 8- ذیحجه میباشند.

و از برخى اخبار ظاهر شود که این روزهاى ماه نحسند، 3 و 4، 5، 13 16، 21، 24، 25، 26 و از سفر در 8- و 13 ماه منع شده، و روایتى است که 4 و 21 سفر را شایند

و بشعر گفته‏اند:

         هفت روز نحس باشد هر مهى             زان حذر کن تا نیابى هیچ رنج‏

             3 و 4، 13، با شانزده             21 با 24 و بیست و پنج‏

             این روایت گفته بحر العلوم             از على از مصطفى دان و بسنج

ادامه مطلب ...

حضرت یعقوب وحضرت حسین علیه السلام

حضرت یعقوب وحضرت حسین علیه السلام
در زیارت حسین علیه السلام مى خوانیم که :
السّلام على یعقوب الّذى ردّ اللّه الیه بصره برحمته
سلام بر یعقوب پیامبر که خداوند به رحمت خویش ، نور دیدگانش را بدو بازگردانید.
در این درود و سلام ، مى توانى یعقوب پیامبر را نیّت کنى که پدر دوازده پسر بود و هنگامى که آنان را فرا خواند، درکمال صحّت وسلامت در برابرش ایستادند و گفتند: پدرجان ! یکى از ما را گرگ خورد.
و او از این رخداد و خبر دردناک ، کمرش خم و نور چشمانش را از دست داد.
و نیز مى توانى یعقوب کربلا، حسین علیه السلام را قصد کنى که پدر یک پسر بود که ندایش را از شهادتگاه شنید که : پدرجان ! آخرین سلام مرا پذیرا باش که اینک لحظات جدایى است.
مى توانى یعقوب پیامبر را نیّت کنى که پیراهن آلوده به خون فرزندش را که سالم بود نگریست و گفت : گویا گرگ پرمهرى بوده که پسرم را خورده و پیراهن او را پاره نکرده است .
یا یعقوب کربلا را نیّت کنى که فرزند قهرمانش را با پیکرى به خون آغشته نگریست که نه جایى از بدن سالم بود و نه پیراهن .
از یعقوب پیامبر، یوسف را خواستند بدین بهانه که : در دشت زیبا و مناظر دل انگیزش بخورد و بازى کند، امّا او نمى پذیرفت و مى گفت : بردن او، مرا اندوهگین مى سازد.
امّا حسین علیه السلام هنگامى که فرزند قهرمانش به سوى میدان جهاد حرکت کرد و بانوان حرم او را از حرکت بازداشتند، فرمود: او را رها کنید که شوق دیدار خدا و پیامبرش را در سر دارد.
یعقوب پیامبر را بشارت دهنده با پیراهن یوسف فرا رسید و آن را به سر و روى او انداخت و او بینا شد.
امّا حسین علیه السلام نداى جدایى فرزندش را شنید گویى دنیا در نظرش تیره و تار شد.

http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5005-emam-hosein-va-piyambaran.html?start=7

حضرت ابراهیم و حضرت حسین علیه السلام

حضرت ابراهیم و حضرت حسین علیه السلام

هنگامى که با فروتنى و اخلاص در زیارت حسین علیه السلام این جمله را به زبان مى آورى که :

السّلام على ابراهیم خلیل اللّه !

مى توانى هر دو نفر آنان ، حسین علیه السلام یا ابراهیم را نیّت کنى .

مى توانى آن خلیل خدا را نیّت کنى که به خاطر انجام فرمان خدا خویشتن را به آتش بیدادگران نزدیک ساخت و نه تنها از فرشتگان مدد نخواست ، بلکه ازشدّت اخلاص خدایش را نیز نخواند چرا که گفت :

حسبى من سئوالى علمه بحالى

او از شرایط من آگاه است .

و نیز مى توانى به نیّت خلیل کربلا، سلام و درود نثار کنى که خویشتن را در راه انجام فرمان خدا آماج شمشیرها و نیزه ها نمود و یارى فرشتگان را نپذیرفت . و آتش دوزخ را و آتش فتنه اموى را براى امّت بزرگى سرد و سلامت ساخت .

به هنگام سلام ، مى توانى آن خلیل بزرگى را نیّت کنى که چهره نورانى فرزندش اسماعیل را به خاطر خدا بر خاک نهاد.

نیز مى توانى آن خلیل پرشکوهى را نیّت کنى که در راه خدا چهره فروزان فرزندش على را با بدن قطعه قطعه بر خاک نهاد.

به هنگام نثار درود بر ابراهیم ، مى توانى خلیل بزرگوارى را نیّت کنى که همسرش ساره از او براى تهیّه غذا، موادّ غذایى خواست و او از همسرش خجالت کشید که او را دست خالى برگرداند و ظرف را از ریگهاى بیابان پر کرد و خداوند به قدرتش آن را به موادّ غذایى تبدیل کرد.

یاآن خلیل بلند آوازه اى را قصدکنى که دخت گرانمایه اش در محاصره دشمن از او آب خواست که در پاسخ دُردانه اش فرمود: دخترم ! تشنگى تو بر من گران است ، امّا براى خدا همه مشکلات را باید به جان خرید.

به هنگام نثار درود بر ابراهیم ، مى توانى خلیل کعبه را نیّت کنى که خاندانش را در بیابانى بدون کشت و زرع مسکن داد و تنها ظرف آبى نزدشان نهاد و بازگشت ، آنگاه درخانه کعبه را گرفت و گفت :

رَبَّنا اِنّى اءَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتى

پروردگارا! من برخى از خاندانم را در درّه اى بى آب و گیاه سکونت دادم .

پس بر آنان دعا کرد که :

فاجْعَلْ اءفْئِدَةً مِنَ النّاسِ

خداوندا! اینک دلهاى مردم را متوجه آنان ساز و از میوه ها و ثمرات ، روزیشان گردان .

یا مى توانى قصد خلیل کربلا را نمایى که خاندانش را در راه انجام فرمان خدا، در بیابانى در محاصره دشمن و بدون آب و غذا سکونت داد و به هنگام جدایى از آنان فرمود:

براى اسارت در راه خدا و آزادى بشریّت آماده شوید! نهراسید و به خدا اعتماد نمایید.

و بالاخره مى توانى آن خلیل گرانقدرى را که پیشواى یکتاپرستان است نیّت کنى .

یا خلیل والامقامى را که کانون توحید و رحمت الهى است .

بزرگ مردى را بخوانى که دوستدار میهمان است .

یا پیشواى بزرگى که نه تنها نسبت به شایستگان پرمهر است بلکه به گناهکاران نیز مهربان است تا آنان را هدایت و نجات بخشد و قلب مقدّسش براى همه انسانیّت مى طپید.http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5005-emam-hosein-va-piyambaran.html?start=6


نوح وحضرت حسین علیه السلام

نوح وحضرت حسین علیه السلام

نوح علیه السلام بزرگ پیام آوران است .

حسین علیه السلام سالار همه جوانمردان بهشت .

خانه و جایگاه نوح شرافت یافت .

شهادتگاه حسین علیه السلام از آنجا شرافتش بیشتر شد.

خداوند در میان جهانیان به نوح درود فرستاد که :

سلامٌ عَلى نُوحٍ فىِالْعالَمین

به حسین علیه السلام نیز درود باد که نجات همه بشریّت از آتش ‍ دوزخ به برکت وجود اوست .

نوح دارنده کشتى نجات بر امواج آبها بود.

حسین علیه السلام صاحب کشتى نجاتى است که هر آن کس بر آن نشیند از آتشهاى بدبختى دنیا و آخرت نجات یابد.

نوح نهصد و پنجاه سال در میان قوم خویش زندگى کرد و بر او ستم روا داشتند و تا سرحدّ بیهوشى او را زدند و خون از گوشهایش جارى شد.

حسین علیه السلام نیز فراسوى مردم دعوت شد و نیمروزى در میان آنان بود و او را به شهادت رساندند و پیکر پاکش سه روز بر روى خاک ماند و سر مقدّسش را بر فراز نیزه ها بردند و ستمى که در یک ساعت بر او روا داشتند، از نهصدوپنجاه سال ، بیشتر بود.

http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5005-emam-hosein-va-piyambaran.html?start=5

ادریس پیامبر وحضرت حسین علیه السلام

ادریس پیامبر وحضرت حسین علیه السلام

خداوند، حضرت ادریس را بر آسمانها اوج داد. و حسین علیه السلام نیز پس از شهادت ، روح ، خون ، پیکر و تربت مقدّسش را اوج بخشید و بالابرد.

ادریس به هجرت از قلمرو ظلم و بیداد، پراکندگى یاران ، گرسنگى و تشنگى در راه حقّ آزمایش شد، و حسین علیه السلام نیز به هجرت از حرم خدا و پیامبر، به رویارویى قهرمانانه با دیکتاتورى خون آشام اموى و به تشنگى و گرسنگى و فشارروزگار براى حقّ و عدالت ... که خواهرش در کنار پیکر به خون طپیده اش ناله زد و گفت : پدرم فداى آنکه با لب تشنه به شهادت رسید.http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5005-emam-hosein-va-piyambaran.html?start=3

حضرت آدم و حضرت حسین علیه السلام

حضرت آدم و حضرت حسین علیه السلام
آدم علیه السلام از پیام آوران خدا و پدر انسانیّت است ، به فرمان خدا پس از آفرینش او، همه فرشتگان در برابرش سجده کردند که آدم ، به منزله قبله بود و سجده ازآنِخدا.
حسین علیه السلام نیز اینگونه بود، فرشتگان بر او درود و سلام فرستادند و در گرداگرد شهادتگاه او طواف کردند و شهادتگاهش ‍ معراج آنان بود و جایگاه فرود و صعود آنان .
خداوند آدم را در بهشت ویژه اش جاى داد و حسین علیه السلام بزرگ انسانى است که بهشت و حوریان را از نور وجود او پدید آورد.
آدم به لباسهاى بهشتى آراسته شد و حسین علیه السلام زینت و زیور بهشت است .
آدم را خداوند برگزید و حسین علیه السلام نیز برگزیده خدا بود.
آدم به فراق بهشت آزمایش شد و حسین علیه السلام به جدایى دوستان .
آدم به کشته شدن فرزندش آزمایش گردید و خون او را دید که بر زمین ریخت و زمین را سیراب کرد و حسین علیه السلام نیز به شهادت فرزندش که بدن او را پاره پاره نگریست .
آدم به هشدار از خوردن آن درخت آزمایش گردید و فراموش ‍ کرد وخداوند در او تصمیم آهنین نیافت ، امّا حسین علیه السلام به وانهادن تمامى علائق و ارزشهاى مادّى آزمایش گردید و فراموش نساخت و تصمیم آهنین و استوارى از خود نشان داد که بى نظیر بود.
آدم از نظر چهره و قامت ، برگزیده خدا در میان موجودات بود و او و فرزندانش برگزیده آفرینش اند و حسین علیه السلام برگزیده از میان این برگزیدگان ، چرا که او از، برگزیده محبوب جهان هستى ، پیامبر خداست و پیامبر از او.
شیطان ، با نگرش بر آفرینش آدم و مادّه نخستین جسم او، بر خود بالید و بر او تکبّر ورزید که : من از او بهترم .
و یزید نیز هنگامى که خویشتن را بر تخت حکومت و دنباله روآن و طرفداران کور و کر خویش را آراسته به زرق و برق دنیا و خاندانش را در کاخهاى بیداد، غرق در زینت آلات و حریر و جواهر دید و خاندان بزرگ حسین علیه السلام را در لباس ‍ اسارت و در بند بیداد و جاهلیّت نگریست . و نیز هنگامى که فرزندانش را در کنار خویش ، آراسته به سلاح و جواهر و فرزندان گرانمایه و قهرمان حسین علیه السلام را شهید و در بند و خویش ‍ را تکیه زده بر تخت و تاج استبداد بر سر، تماشا کرد و سرهاى مقدّس حسین علیه السلام و یاران فداکارش را در برابر خویش  دید و مجلس شومش را مملوّ از دشمنان خاندان وحى و رسالت و سردمداران اموى نگریست ، همانند شیطان بر خود بالید و به اهانت و ناسزاگویى پرداخت .
او با اشاره به سر منوّر حسین علیه السلام به شیطنت و فریبکارى پرداخت وگفت : حسین ، افتخار مى کرد که پدرش از پدرم و مادرش از مادرم و نیاى بزرگش از نیاى من ، برترند و خودش نیز از من برتر و بالاتر است و این اندیشه باعث شهادت او شد. آنگاه بى شرمانه ، اضافه کرد: امّا در مورد پدرش ، باید گفت که خداوند به نفع پدرم حکم کرد و خلافت را بدو داد و در جنگ پیروز شد. امّا در مورد مادرش ، راستى که دختر گرانقدر پیامبر صلى الله علیه و آله برترین زنان است . و در مورد نیاى کبیرش ‍ نیز، آرى . او برترین موجود دستگاه آفرینش است و هیچ انسان باایمانى نمى تواند مدّعى برترى بر او باشد، امّا در مورد خودش ‍ که گفت : برتر از من است ، گوئى حسین علیه السلام این آیه را تلاوت نکرده و در مورد آن نیندیشیده بود که مى فرماید:
قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ بِیَدِکَ الْخَیْرُ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَى ءٍ قَدیرٌ
بگو! بار خدایا! فرمانروایى از آن توست . به هر کس بخواهى فرمانروایى مى دهى . و از هر کسى بخواهى فرمانروایى را مى ستانى . هر کسى را بخواهى عزّت مى بخشى و هر کسى را بخواهى ذلّت . همه نیکیها به دست توست و تو بر هر کارى توانایى .
و او با این تحریفات رسوا و سوء استفاده از دین خدا و کتاب آسمانى او، تلاش مذبوحانه کرد تا حسین علیه السلام را به حقارت و ذلّت کشد، امّاشکوه و عظمت حسین علیه السلام و پستى و شیطنت خویش را نمایش داد و در همه قرون و اعصار، خود و شیوه شیطانى اش را رسوا ساخت .
هان اى شیعیان حسین ! و اى غیرتمندان ! و اى جوانمردان ! بنگرید که چگونه این عنصر پلید با اهانتها و ناسزاگوییهایش به حسین علیه السلام ، قلب شرافتمندان را آتش مى زند.
با اینکه همه مى دانند که حسین علیه السلام زینت آسمانها و زمین و زینت عرش خداست .
او عزیز خدا و پیامبر است در مورد او بود که پیامبر بر فراز منبر رفت و فرمود: هان اى مردم ! این حسین است ، فرزند گرانمایه على علیه السلام او را نیک بشناسید.
آرى ! او عزیز دخت گرانمایه پیامبر صلى الله علیه و آله است ، امّا در آن مجلس شوم ، جز شجاعانى چند، کسى نبود که این حقایق را طنین افکن سازد. آنجا حقایق را دخت گرانمایه على علیه السلام بر برگهاى زرّین حماسه عاشورا نوشت و سفیر روم و عالم یهودى نیز بر فریبکارى و تبلیغات دروغین یزید برآشفتند ....
نکته دیگر در اینجا، همسانى و همفکرى یزید با ابلیس است .
ابلیس به تواضع خاک و ملایمت و نرمى و ذلّت ظاهرى او از یک سو و گرما و حرارت و جهش و سوزانیدن آتش از سوى دیگر نگریست و پنداشت که خود از آدم برتر است ؛ چرا که مادّه نخستین آدم از خاک ومادّه نخستین او از آتش است و هرگز فکرش را به کار نینداخت که خاک ، کانون حیات و زندگى است . رستنگاه گلها و گیاهان و شکوفه هاى عطرآگین است . رویشگاه دانه ها و میوه ها و درختان است . معدن فلزّات وجواهرات است . گنجینه آبهایى که زندگى بر آنها وابسته است ....
شیطان اموى نیز، خود را بر تخت استبداد سیاه نگریست و سر مقدّس حسین علیه السلام را ساکت و آرام در برابر خویش بر تخت و طرفداران خویش را مسلّح و مجهّز و آراسته به زیور و آلات در خدمت به ظلم آماده دید، چنین پنداشت که او از حسین علیه السلام برتر است و به همین دلیل فریبکارانه به قرآن شریف استدلال کرد که : خداوند فرمانروایى را به او ارزانى داشته و بدینوسیله بدو عزّت بخشیده است و پنداشت که جهاد و شهادت و فداکارى در راه حقّ و عدالت نشان ذلّت است ... و توجّه نداشت که همه شرائط ذلّت و حقارت ، در او و حکومت پوشالى و سیاه اوست و همه شرایط حرّیّت و آزادگى و شکوه و شهامت در حسین علیه السلام .
خداوند، حکومت حقیقى بر دلها و جانها را به حسین علیه السلام ارزانى داشت و از یزید و پیروان جنایتکارش به دلیل بیدادگرى و سیاهکاریشان حکومت را گرفت ، به همین جهت ، حتّى آنانکه لعن و نفرین بر خلفا را جایز نمى دانند، لعن بر یزید را مى پذیرند و براى پاداش بدو لعنت مى کنند.
آرى ! حسین علیه السلام نه تنها بر قلبهاى باایمان حکومت مى کند، بلکه دیگر قلبها نیز شیفته شهامت و رادمردى و شکوه اوست .
اگر براستى مى خواهى عزّت را بنگرى اینک به بارگاه ملکوتى حسین علیه السلام و تجلیل و احترام بدان را، تماشا کن .
اگر مى خواهى ذلّت و سرافکندگى و شقاوت را تماشا کنى ، به قبر یزید بنگر که هر راهگذرى ، نه تنها شیعیان ، بلکه پیروان دیگر ادیان و مرامها، به هنگام گذشتن از کنار قبرش ، چیزى جز لعن و نفرین نثارش نمى کنند وبراى برآمدن خواسته هایشان بسان رمى جمرات به قبر شیطان اموى سنگ مى اندازند ....
شگفت اینجاست که این سرنوشت سیاه یزید را، دخت گرانمایه بتول ، زینب علیهما السلام در اوج شرارت و مستى یزید، در کاخ بیداد اموى ، بدو خاطرنشان ساخت و براى همیشه در تاریخ به یادگار نهاد.
آرى ! آدم علیه السلام به طور ناگهانى به جدایى از بهشت ، آزمایش گردید و از آن جایگاه آرامش و باغهاى ملکوتى آن ، به زمین خاکى و غبارآلود و کانون آفتها و شرارتها و درندگان و جنبندگان موذى تبعید گشت ... و حسین علیه السلام نیز همانند او، ظرف چند ساعت از بوستانى معطّر از برادران و فرزندان و دوستان و همه شایستگان ، جدا شد و راهى دیار عشق گردید.
در روایت آمده است که : آنگاه که دیگر کسى از یاران او باقى نمانده بود، کودکى با شرایط خاصّى از خیمه ها خارج شد، هراسان به هر سو نگریست که عنصر خون آشامى او را به شهادت رساند.
و دیگر کسى براى حسین علیه السلام نمانده بود که به خواهرش ‍ گفت کودک خردسالش را بیاورد....
هنگامى که او را نیز به خاک و خون کشیدند، با بانوان حرم ، وداع کرد و تنهاى تنها به سوى میدان به راه افتاد. جهان را تیره و تار دید و خود را تنها و در محاصره درندگان ، سربر آستان پروردگارش ‍ بلند کرد وبه نیایش با او پرداخت و عاشقانه به راز و نیاز نشست ....
در روایت است که : آدم علیه السلام پس از خروج از بهشت بسیار گریست ، دههاسال و شاید بیشتر؛ و حسین علیه السلام نیز در روز پرشکوه عاشورا در چند مورد خاصّ، گریه کرد.
امّا گریه او، بسان گریه آدم نبود، چرا که گریه آدم براى خویش ‍ بود و گریه آن حضرت نه براى خود، بلکه برخاسته از رقّت قلب و مهر بر کسانى بود که بر او مى گریستند.
گریه آدم ، بسیار طولانى بود و سیلاب اشکش فراوان ، ولى گریه حسین علیه السلام کوتاه و برخاسته از خون قلب او بود.
گریه آدم با آرامش و آرامش بخش همراه بود و گریه حسین علیه السلام را آرامش دهنده نبود.
گریه آدم براى کشته شدن یک فرزند بود و گریه حسین علیه السلام براى برادران ، فرزندان ، عموزادگان ، یاران ، خاندان و کودکانش .
آدم ، پس از خروج از بهشت ، براى تهیّه غذا براى خود و همسرش ، به آزمایش سختى دچار شد، چرا که در زمین ، نه وسیله زندگى فراهم بود و نه دانش و آگاهى لازم و نه کسى که او را یارى و همکارى کند و حسین علیه السلام نیز در محاصره دشمن براى تهیه آب ، براى اردوگاه تشنه و محاصره شده اش آزمایش گردید و در این راه رنج بسیار کشید و به تلاش بسیارى دست زد. گاهى خود، دشمن را اندرز داد. گاه سفیرانى براى موعظه آنان گسیل داشت . گاه براى آگاه ساختن دشمن از سرانجام شوم کار ضدانسانیش ، آشکارا افرادى را به سوى آنان فرستاد. گاه شبانه و مخفیانه پیام فرستاد. گاهى با حفر چاه کوشید، و گاه با اتمام حجّت نمودن به دشمن که آب بر روى زنان و کودکان غیرنظامى بستن دور از شرف اسلامى و عربى است . زمانى با استدلال به تشنگى سخت کودک خردسالش  و زمانى به شدّت عطش خویشتن در آخرین لحظات .
آدم علیه السلام پس از رنج و خستگى بسیار، به موادّ حیاتى موردنیاز دست یافت و حسین علیه السلام پس از همه رنجها و فداکاریها، با لب تشنه جان داد.
آدم علیه السلام به جنایت قابیل در حقّ هابیل و کشتن و دفن او آزمایش گردید و ریخته شدن خون او را ندید؛ امّا، حسین علیه السلام بدن قطعه قطعه فرزندجوانش را بر روى خاک و خون نگریست و با دیدن آن منظره ، توان از دست داد.
آدم ، چهل شبانه روز بر فرزندش گریست و بدو وحى شد که فرزند دیگرى به او عنایت خواهد شد و حسین علیه السلام دقایقى چند در شهادت فرزندش گریست ، امّا همان مدّت اندک ، به اندازه چهل سال ، توان حسین علیه السلام را گرفت و آنگاه به شهادت فرزند دیگرش ، آزمایش گردید.http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5005-emam-hosein-va-piyambaran.html?start=3

عصاره ویژگیها و مسئولیّتها حضرت حسین علیه السلام

عصاره ویژگیها و مسئولیّتها حضرت حسین علیه السلام

حسین علیه السلام از یک سو، عصاره ویژگیهاى بلند پیام آوران خداست و از سوى دیگر به دوش کشنده بار مسئولیّتها و آزمایشهاى تاریخى و تاریخ ‌ساز آنان .

در زیارت آن گرامى است که : او را وارث پیام آوران بزرگ خدا مى خوانیم و نام برخى از پیامبران را که حسین علیه السلام وارث آنهاست ، به صراحت مى بریم .

شرایط و ویژگیهاى او، با برخى دیگر از پیامبران همچون یحیى و ایّوب ، به گونه اى است که مى توان به جاى نام حسین علیه السلام نام آنان را خواند. براى نمونه :

در درود بر ایّوب شکیبا و یحیى مظلوم علیهما السلام ، مى توان حسین علیه السلام را قصد کرد، چرا که شکیبایى او در برابر آن آزمایش بزرگ تاریخى و نیز مظلومیّت شهامتمندانه او در برابر بارگاه ظلم اموى ، نه تنها کمتر از شکیبایى ایّوب پیامبر و یحیى علیهما السلام نبود، بلکه بسیار پرشکوه تر بود که دراین مورد بحث خواهدآمد.http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5005-emam-hosein-va-piyambaran.html?start=1


عنوان یازدهم : حضرت امام حسین علیه السلام و پیامبران علیهم السلام

در این بخش ، سخن از ویژگیهاى حسین علیه السلام در رابطه با پیامبران است که بدین صورت ترسیم مى گردد:
1- در روایات آمده است که : خداوند به پیام آوران خویش ‍ صفات و شرائط خاصّى مقرّر داشت ، از آن جمله : براى آزمایش  بندگان ، آنان را از زرق و برق ظاهرى ، تشریفات و امکانات مادّى و وابستگى بدان ، دور داشت و آنان را جلوگاه معنویّت و ارزشهاى والاى انسانى قرار داد.
حسین علیه السلام نیز اینگونه بود. خداوند به خاطر آشکار شدن اخلاص او در جهاد و آزمایش بندگان حقّ طلب خدا، همه آن صفات و شرائط را در آن حضرت و قیام دگرگونسازش گرد آورد، به همین جهت است که خود سالار شهیدان است و رهروان راه توحیدیش شهیدان بزرگ و دوستان و برگزیدگان خدا وصف شده اند.
2-  همه پیامبران از میان توده هاى محروم برخاسته و در زندگى بامشکلات مادّى و فقر و رنج دست به گریبان بوده و در راه ساختن جامعه آرمانى خویش با انواع تهدیدها و ارعابها و اهانتها و تحقیرهاى ستمکاران روبرو بودند.
حسین علیه السلام نیز اینگونه بود، اگر پیام آوران خدا هرکدام با برخى از مشکلات مادّى و سیاسى و اجتماعى روبرو بودند، حسین علیه السلام با تمامى این فشارها و مشکلات و موانع و بیدادگریها روبرو بود و براى خدا و عدالت و برانداختن سنتهاى جاهلى اموى با همه آنها مبارزه کرد و قهرمانانه در برابر همه نامردمیها ایستاد و افتخارآفرید.
3- از خصوصیّات پیامبران ، پاکى و پاکیزگى جسمى و روحى بود. همه آنان بدنى طیّب و طاهر داشتند. که بوى خوش و مطبوعى همانند بوى به از آنان استشمام مى شد و حسین علیه السلام نیز جسم و جانش پاک و پاکیزه و بوى خوش و دلنشینى همانند بوى سیب از آن حضرت به مشام مى رسید، همانگونه که در روایت آمده است .
پیامبران علیهم السلام و زیارت حسین علیه السلام
1-  همه پیام آوران خدا، شهادتگاه حسین علیه السلام را پیش از شهادت و دفن پیکرمطهّرش زیارت کردند. در روایت است که : تمامى پیامبران ، کربلا را زیارت نموده و یا بدانجا سیر داده شده اند.
همانگونه که خود پیامبر گرامى فرمود: مرا به نقطه اى سیر دادند که نامش کربلا بود...
2-  همه آنان تا روز رستاخیز، در فرصتهاى ویژه اى آن حضرت را زیارت مى کنند، از آن جمله : شبهاى قدر و شب پانزدهم شعبان ، از اوقات زیارتى او از سوى پیامبران خداست ....http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5005-emam-hosein-va-piyambaran.html?start=1

اشعاری ترکی و فارسی در باره امام حسین ع از استاد شهریارو...

اشعاری ترکی و فارسی در باره امام حسین ع از استاد شهریارو...

نامه الکترونیک
 

بعنوان خاتمه کتاب : ویژگیهاى امام حسین علیه السلام
الخصائص الحسینیّة ( تاءلیف : آیت اللّه حاج شیخ جعفر شوشترى )
اشعاری در باره امام حسین ع از استاد شهریار
اشعاری چند در باره امام حسین ع از استاد شهریار
داغ حسین
محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین
گریست ابر خزان هم بباغ و راغ حسین
هزار و سیصد واندى گذشت سال و هنوز
چو لاله بر دل خونین شیعه داغ حسین
بهر چمن که بتازد سموم باد خزان
زمانه یاد کند از خزان باغ حسین
هنوز ساقى عطشان کربلا گوئى
کنار علقمه افتاده با ایاغ حسین
اگر چراغ حُسینى بخیمه شد خاموش
مُنوّر است مساجد به چلچراغ حسین
خدا به نافه خلدش دماغ جان پرداشت
که بوى خون نکند رخنه در دماغ حسین
فراغ از دو جهان داشت با فروغ خُداى
خُدایرا چه فروغى است در فراغ حسین
یزید کو که ببیند بناله قافله ها
گرفته از همه سوى جهان سُراغ حسین
...................
دلم به یاد اسیران کربلا خون شد
محرم آمد و آفاق مات و محزون شد
غبار محنت ایّام تاب گردون شد
به جامه هاى سیه کودکان کو دیدم
دلم به یاد اسیران کربلا خون شد
از این مبارزه بشکفت خاندان على
چنانکه نسل پلید امیّه مرهون شد
بنى امیّه و آن دستگاه فرعونى
همان فسانه فرعون و گنج قارون شد
ولى حسین علمدار عشق و آزادى
لقب گرفت و شهنشاه ربع مسکون شد
چون نیک مى نگرى زنده آن شهیدانند
وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد
کنون مقابل ایشان بود زیارتگاه
کدام زنده به این افتخار مقرون شد
سر و تنى که رسول خدایش مى بوسید
به زیر سمّ ستوران خداى من چون شد
به خیمه گاه امامت چنان زدند آتش
که آهوان حرم سر به دشت و هامون شد
رسید نوبت زینب که شیرزاد علیست
جهان به حیرت از این سربلند خاتون شد
به دوش پرچم آتش گرفته اسلام
به کاخ ابن زیاد و یزید ملعون شد
حسین غافله با خود نبرد بى تدبیر
که غرق حکمت او فکرت فلاطون شد
تو شهریار به مضمون بلند دار سخن
هرآن سخن که جهانگیر شدبه مضمون شد
...............
عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین
شیعیان در سر هواى نینوا دارد حسین
خون دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه و جدش به اشکى شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور جدش مصطفى است
ورنه این بى حرمتى ها کى روا دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى کند
عزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب مى بندد به روى شاه دین
داورى بین با چه قوم بى حیا دارد حسین
دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا
با کدامین سرکند مشکل دوتا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایى که کفن از بوریا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزاى بى ریا دارد حسین
......................
شعر ترکی آذری ؛ امام حسین ع
یا رب منه بو لحظه دى بیر عمر ایله یارى
عشقونده سنون جان ویرورم هر ندن عارى
قان قان ویئن او خلا یا غورى الّى هوادتن
اوز اوند روب او خلار منه فنده سنه یارى
قربانوى سلما نظر مر حقوننن
جان اوسته وارام نعمتوون شکر گذارى
گرجام بلاده گنه وار باده خدایا
گوندر من عطشانه خمار قویما خمارى
دنیا سو اولا من سوسوزى سالماز عطشدن
قور تارسا عطشدن منى وصلوندى قوتارى
وردیم سنون عشقونده منه گلدى گمانم
بیر باشعرى قالان عاشقون دار و ندارى
بو باشد اسنو نکیدى که سندیدى امانت
ردّ ایلورم ایندى سنه آن قوجا یوخارى
دشمن دیدى قول بیعته قوى من دیدیم اولماز
عشقم دیدى قان قان چا غیرسان دیدیم آرى
تهیدید ایلینگر منى مرگه نه بو لوگر
مرد آننى قانیله یوار اولساغبارى
زهرا چراغى مین بیله طوفانیله سونمز
حشره کیمى وار مشعلمون نورى ، شرارى
من ایستسویورم غرتنى دوشمینمونده
نینیم گورورسن دشمنون یوخدى چخارى
آخر نفسمدور گل آچوب گلشن جسمم
قان اویچره غمیم یوخ اورزوم اولسا سنه سارى
روحیم قوشى چوخداوندیکه قالمو شدى قفسده
بیراوخ تو خونوپ قلمبیمه سندردى حصارى
اوخ قلبمى داغون ایلیوپ توکدى داغتدى
وردى جالادى ، قانى یره ، قیردى دامارى
زهرا باغنون عنچه لرى گلگرى سولدى
تک بیر گونون عرضینده خزان اولدى بهارى








ویژگیهاى حضرت امام حسین علیه السلام از برترین پیامبر خدا

ویژگیهاى حضرت امام حسین علیه السلام از برترین پیامبر خدا در بخش گذشته ، روشن شد که حسین علیه السلام عصاره فضائل پیام آوران الهى است و مسئولیّت او نیز عصاره مسئولیّتهاى تاریخى آن تاریخ ‌سازان و افتخارآفرینان بشریّت است .
اینک سخن در این است که حسین علیه السلام عصاره فضایل و ارزشهاى وجودى برترین پیام آور خدا، محمّد صلى الله علیه و آله است و به دوش کشنده بار مسئولیّت حراست و حفاظت از دین و کتاب و راه و رسم زندگى ساز او.
محمّد صلى الله علیه و آله برترین مخلوق خداست و برتر از حسن و حسین علیهما السلام است و این برترین مخلوق خودش ‍ فرمود که : من از حسین هستم و حسین از من .
محمّد صلى الله علیه و آله سالار پیام آوران خداست و حسین علیه السلام سالارشهیدان راه حق .
محمّد صلى الله علیه و آله آخرین پیامبر و زینت پیامبران خداست و حسین علیه السلام زینت و زیور شهیدان و صدّیقان .
محمّد صلى الله علیه و آله رحمت الهى براى جهانیان است و حسین علیه السلام نیز اینگونه است .
محمّد صلى الله علیه و آله گواه امّت و مژده رسان است و حسین علیه السلام در روز رستاخیز گواه زائران و سوگوارانش و بشارت دهنده از سمت راست عرش خداست که به سوگواران و زائران خالص و عارف کویش ، بشارت نجات مى دهد.
محمّد صلى الله علیه و آله پیام آور بزرگى است که خداوند فرمود:
اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ
ما به تو کوثر ارزانى داشتیم .
و به حسین علیه السلام نیز کوثرى ارزانى شد که سوگواران هدفدار و رهروان راه توحیدیش از آن خواهند نوشید و شادمان خواهند گشت .
به محمّد صلى الله علیه و آله از جانب خداوند، وسیله نجات انسانها ارزانى شد و این یکى از مقامات شفاعت است و به حسین علیه السلام نیز خداوند وسیله نجات قرار داد.
خداوند به محمّد صلى الله علیه و آله فرمود:
... عَسى اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً
امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده برساند.
و این مقام از مقامات والاى شفاعت است .
حسین علیه السلام از پرشکوه ترین وسایل شفاعت و نجات براى امّت پیامبر گرامى و فرزنداوست .
در روایت است که : فرشته وحى ضمن آگاه ساختن پیامبر از شهادت حسین علیه السلام گفت : مى توانى شهادت فرزند گرانمایه ات در جهاد بر ضد کفر، شرک و ارتجاع و هدایت و نجات امّت خویش را بپذیرى ، یا خدا را فرا خوانى تا او را برایت حفظکند.
خداوند براى هر عضوى از اعضاى وجود پیامبر، کرامتى آشکار قرار داد از جمله آنها: گلوگاه و پیشانى مقدّس حسین علیه السلام است که به خاطر بوسه باران شدن از سوى پیامبر، بسان خورشید نورافشان بود و نیز پیامبر گرامى فراتر از شکم او را مى بوسید که رمز آن ، پس از فرود آمدن تیر سه شعبه در آن نقطه ، براى همه آشکار شد و این از معجزات پیامبر صلى الله علیه و آله بود.
پیامبر با شرایط ویژه اى به سفر آسمانى معراج رفت و حسین علیه السلام نیز معراج خاصّى داشت ، هم معراج جسمانى در روز شهادتش و هم معراج معنوى و روحانى .
محمّد صلى الله علیه و آله دستور یافت که آنچه را از جانب خدا دریافت کرده است با صراحت و با صداى رسا، به گوش قرنها و نسلها برساند:
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ
به هر چه مأ مور شده اى صریح و بلند بگو و از مشرکان روى گردان .
و آن گرامى یک تنه در برابر جاهلیّت ایستاد و پیام خدا را به گوشها رساند و همه مشکلات و درد و رنجهاى این پیکار مقدّس ‍ فرهنگى و تربیتى را، از پیکار مقدّس بدر گرفته تا احد، حنین ، احزاب و ... همه را به جان خرید.
حسین علیه السلام نیز همانگونه آنچه را فرمان یافته بود با همه وجود، قهرمانانه ایستاد و به گوش عصرها و نسلها رساند و یک تنه بار سنگین مشکلات و درد و رنج دفاع از حقّ و پیکار در راه عدل را به جان خرید.
کوتاه سخن اینکه خود پیامبر فرمود:
حسین منّى و انا من حسین
و ما به جاى ادامه سخن ، به همین بیان ظریف بسنده مى کنیم ، چرا که این سخن دربردارنده هزاران راز و نکته و پیام است و ما را از مقایسه میان ارزشهاى والا و آزمایشهاى تاریخى و فداکارى این دو پیشواى بزرگ انسانیّت ، بى نیاز مى سازد.http://lailatolgadr.net/vizjagihaeh-emam-hosein/5006-emam-hosein-va-piambar-khoda.html

گزارش تصویری از مکانی که سرهای مبارک شهدای کربلا را در آنجا قرار


گزارش تصویری از مکانی که سرهای مبارک شهدای کربلا را در آنجا قرار دادند  


سری به نیزه بلند است در برابر زینب / خدا کند که نباشد سر برادر زینب ! ...


مسجد با صفای « حنانه » که یادآور مظلومیت حضرت سید الشهداء می باشد در بین راه نجف و کوفه ، سمت شمال آن ، واقع است .

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری، به هنگام حمل سرهای مبارک شهیدان کربلا به کوفه ، سر مقدس ابا عبدالله را بر زمین این مسجد گذاشتند . گفته اند در این هنگام صدایی شبیه به ناله بچه شتری ( حنانه ) که مادرش را گم کرده باشد بلند شد . از این رو بعدها در آن مکان مسجدی ساختند که آن را حنانه نامیدند .

مسجد حنانه ضریح کوچکی دارد و در نزدیکی مسجد فوق ، مقبره « الثویه » واقع است که بسیاری از یاران و صحابه امام علی ( علیه السلام ) در آن جا دفن شده اند .

امام صادق (علیه السلام) در این محل فرود آمده و نماز خوانده‌اند. هنگامی که علّت را پرسیدند، فرمودند: «وقتی سرهای شهیدان کربلا را به کوفه می‌آوردند تا به حضور عبید الله بن زیاد ببرند، سر مقدّس حضرت سید الشهدا (علیه السلام) را در این محل بر زمین نهاده اند.»













http://hajj.ir/hadjwebui/news/wfShowOpinion.aspx?id=52203&searchStr=

محل دفن سر مبارک امام حسین(ع)+عکس

محل دفن سر مبارک امام حسین(ع)+عکس

مسجد «حنانه» که یادآور مظلومیت حضرت سید الشهداء(ع) است در بین راه نجف و کوفه، واقع است. هنگام حمل سرهای مبارک شهیدان کربلا به کوفه، سر مقدس ابا عبدالله(ع) را بر زمین این مسجد گذاشتند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج امام صادق(ع) در این محل فرود آمده و نماز خوانده‌اند. هنگامی که علّت را پرسیدند، فرمودند: «وقتی سرهای شهیدان کربلا را به کوفه می‌آوردند تا به حضور عبید الله بن زیاد ببرند، سر مقدّس حضرت سید الشهدا (علیه السلام) را در این محل بر زمین نهاده اند.»
 

 

 

 

 

http://alef.ir/1388/content/view/90364/

راس الحسین (ع)کجاست ؟

راس الحسین کجاست ؟  


از مسائلی که در مورد حضرت سیدالشهدا (ع) مطرح گردیده، محلّ دفن سرِ مقدس آن بزرگوار است. مورخان پنج جا و مکان را به عنوان مدفن سرِ مطهّر آن حضرت مطرح کرده­اند. ...


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبری ، در این میان، آنچه که قابل اعتماد است و مشهور میان علمای شیعه می­باشد، همچنین برخی از عالمان اهل سنت بدان تصریح کرده­اند، بازگرداندن سر مطهّر به بدن و دفن در کربلا است.

علامة مجلسی می‌نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که: سر، ­ همراه بدن دفن گردیده و علی بن حسین علیهما السلام آن را باز گردانید است. 

توضیح این مطلبِ تاریخی، بیان دیدگاه ها دربارة محل دفن سر مطهّر را می‌طلبد:

1. کربلای معلاّ

بسیاری از دانشمندان ما تصریح کرده­اند که سر مطهر به کربلا باز گردانده شد و این سخن میان عالمان شیعه به حد شهرت رسیده است و حتّی برخی ادعای اجماع دارند و گروهی از دانشمندان اهل سنت نیز بدان تصریح کرده­اند. روایاتی هم در این زمینه وارد شده است؛ از جمله، روایتی است که شیخ صدوق، از فاطمه بنت علی علیه السلام آورده است که علی بن الحسین سر حسین علیه السلام را به کربلا آورد؛ «إِلَی أَنْ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بِالنِّسْوَةِ وَ رَدَّ رَأْسَ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِلَی کَرْبَلاَءَ» .

در پرسشی که به سید مرتضی عرضه شده، آمده است: «آیا آنچه در بارة سر مولای شهید، حضرت ابو عبدالله علیه السلام به شام وارد شده، صحیح است؟ وجه آن چیست؟»

ایشان در پاسخ می‌نویسند: «این مطلب را تمام راویان و مصنّفان واقعة طف آورده‌اند و بر آن اجماع دارند و نوشته­اندکه سر پس از بردن به آنجا باز گردانیده شد و به همراه جسد در طف (کربلا) دفن گردید.»

2. نجف اشرف

علامة مجلسی نوشته است: «اخبار بسیاری رسیده است که سرِ امام حسین علیه السلام کنار قبر امیر مؤمنان علیه السلام مدفون است.»

گویا سخن ایشان ناظر بر روایات وراده در باب زیارت امیر المؤمنین علیه السلام است؛ به هر صورت، این جا از مکان‌‌های مقدّسی است که شایسته است مؤمن عارف اظهار ادب کند و به زیارت مولایش بپردازد.

3. مدینه (بقیع)

بقیع از مکان­هایی است که گفته می‌شود سر شریف در آن دفن گردید.

ابن سعد گوید: «...عمرو بن سعید فرمان داد سر حسین علیه السلام را کفن کرده، در بقیع و در کنار قبر مادرش دفن کنند.»

به هر حال این احتمال ناشی از فرستادن سر شریف به مدینه است؛ اما فرستادن سر به مدینه دلیل بر دفن در آنجا نیست؛ زیرا ممکن است این جریان در دوران حضور اهل بیت علیهم السلام در شام رخ داده باشد.

4. شام

بلاذری نوشته است: «کلبی گفت: یزید سر حسین بن علی علیهما السلام را به مدینه فرستاد. پس آن را بر چوبی نصب کردند و سپس به دمشق باز گرداندند و در آنجا در باغی دفن گردید و به قولی در دارالاماره و به قولی در گورستان مدفون شد. منظور از دارالاماره، قصر الخضرا (کاخ سبز) است که در کنار مسجد اموی و در سوی جنوب آن واقع شده بود.»

از همة آنچه گفته شد، چنین دانسته می‌شود که روایات دربارة دفن سر شریف در شام، بر چند نوع است؛ برخی از آن­ها از راه ضعیف نقل شده است؛ چنانکه به آن اعتراف کرده‌اند و برخی را خود راویان نپذیرفته‌اند.

 5 . مصر:

ابن نما گوید: «گروهی از مصریان برایم گفتند: آنان «مشهد الرأس» را بارگاه کریم می‌نامند و مقداری روکش طلا دارد. بسیاری از مردم در مراسم به آنجا رفته، زیارتش می‌کنند و می‌پندارند که در آنجا دفن است.»

در صورتی که این گفته ها درست باشد، به یکی از اصحاب امام حسین علیه السلام که همراه ایشان به شهادت رسیدند، مربوط می‌شود؛ هیچ یک از اهل بیت علیهم السلام دربارة دفن سر شریف در مصر چیزی نگفته است و اهل خانه به آنچه در آن می‌گذرد آگاه‌ترند.

نتیجه

بنابر این، سخن برگزیده، همان قول مشهور میان علمای شیعة امامیه است که سر شریف به جسد مطهر در کربلا ملحق گردید.

زیارت مجازی:

حرم امام حسین علیه السلام

حرم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام

گزارش تصویری های مرتبط:

سلام بر خون‌ یزدان‌ / گزارش تصویری از حرم حضرت ابا عبد الله الحسین (ع)  

مروری کوتاه در تاریخ بارگاه سیدالشهدا (ع) + تصاویری از حرم مطهر

گزارش تصویری از مکانی که سرهای مبارک شهدای کربلا را در آنجا قرار دادند  


http://hajj.ir/hadjwebui/news/wfShowOpinion.aspx?id=48538

ادامه مطلب ...

راس الحسین کجاست ؟

راس الحسین کجاست ؟
مشهور بین علمای امامیه آن است که: سر، ­ همراه بدن دفن گردیده و علی بن حسین علیهما السلام آن را باز گردانید است
راس حسینپایگاه خبری مذهبی رهوا :از مسائلی که در مورد حضرت سیدالشهدا، امام حسین علیه السلام مطرح گردیده، محلّ دفن سرِ مقدس آن بزرگوار است. مورخان پنج جا و مکان را به عنوان مدفن سرِ مطهّر آن حضرت مطرح کرده­اند:

کربلای معلا،

ـ نجف اشرف،

ـ بقیع الغرقد،

ـ شام (درباغ، دارالاماره ـ کاخ خضرا ـ مقبره، باب الفرادیس، مسجد دقه،

ـ مصر.

در این میان، آنچه که قابل اعتماد است و مشهور میان علمای شیعه می­باشد، همچنین برخی از عالمان اهل سنت بدان تصریح کرده­اند، بازگرداندن سر مطهّر به بدن و دفن در کربلا است.

علامة مجلسی می‌نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که: سر، ­ همراه بدن دفن گردیده و علی بن حسین علیهما السلام آن را باز گردانید است. [1]............

http://up.iranblog.com/Files73/902e7a30a1014e36b31d.gif


ادامه مطلب ...

فرشته هایی که متوکل عباسی دید!

فرشته هایی که متوکل عباسی دید!

فرشته

روزى متوکل خود را بر امام على النقى حضرت هادى علیه السلام عرضه داشت و دستور داد هر اسب سوارى توبره اسب خود را پر از خاک نماید.

و در محل معینى بریزند، در اثر انباشته شدن پشته و تل بلندى مانند کوه درست شد که آنرا تل المخالى (پشته توبره اسبها) نامیدند.

متوکل و حضرت هادى بر فراز آن تل بالا رفتند متوکل گفت میدانید از چه رو شما را خواستم؟ براى اینکه سپاه مرا مشاهده نمائید تمام لشگریان او لباسهاى مخصوص پوشیده؟ غرق در سلاح با بهترین زینتها و تمام آرایش سان مى دادند. این عمل را براى ترسانیدن کسانى که اراده مخالف با او را داشتند کرده بود و متوکل از حضرت هادى علیه السلام مى ترسید که مبادا یکى از اهل بیت و بستگان خود را امر بخروج کند. حضرت پس از مشاهده سپاه متوکل فرمودند مى خواهى من هم سپاه خود را بتو نشان دهم گفت دهید تا لشگر شما را به بینم.

دستهاى خود را بدر گاه بى نیاز دراز کرد و دعا نمود در این هنگام متوکل دید از شرق تا غرب تمام آسمان را فرشتگان فرا گرفته اند و مانند ابر فضا را پوشانیده اند از ترس بر زمین افتاد و غش کرد. پس از آنکه بهوش آمد حضرت فرمودند ما در دنیا اظهار چیره دستى با شما نمى کنیم و مشغول به امر آخرت هستیم نگرانى و ترس نداشته باش از آنچه خیال کرده بودى مرا نسبت به تو در این جهان مزاحمتى نیست.

 

گروه دین و اندیشه تبیان

برگرفته از کتاب: داستانها و پندها، ج2

باید اجازه دهیم که بهار از ما عبور کند


باید اجازه دهیم که بهار از ما عبور کند و نه این که تنها بیرون از ما اتفاق بیفتد. بهار تنفس خداست. اجازه بدهیم خدا در ما بدمد همانگونه که در درختان و خاک دمید.(( آدم ها به تعداد روزهایی که در دست دارند به دنیا می آیند و به تعداد روزهایی که از دست می دهند می میرند. هر روز فرصتی برای متولد شدن است و کسی می تواند دوباره متولد شدن را تجربه کند که دوباره مرگ را تجربه کرده باشد. و به تعبیر مولانا از خود پیشینش بمیرد و خود تازه ترش را به دنیا بیاورد. هر بار که چیز تازه ای می آموزیم، هر بار که به هیجان و بزرگی خورشید نگاه می کنیم دوباره متولد می شویم. ملالت مرگ است. هنگامی که به روزمرگی دچار می شویم و در چرخه خود می چرخیم و می چرخیم، آنجا ما وارد دایره مرگ شده ایم. و هر بار که این دایره را می شکنیم و به آفتاب سلامی دوباره می کنیم آن جا دوباره به
دنیا می آییم. ما می توانیم روزی صدها بار به دنیا بیاییم که این گونه در شمار زندگی شاید ما هزاران سال زندگی کرده ایم. باید اجازه دهیم که بهار از ما عبور کند و نه این که تنها بیرون از ما اتفاق بیفتد. بهار بشقاب سبزه و تنگ ماهی نیست. بهار تنفس خداست تا در گودی دستان خدا قرار بگیریم و اجازه بدهیم خدا در ما بدمد همانگونه که در درختان و خاک دمید. مولانا می گوید:
ای بستگان تن به تماشای جان روید
آخر رسول گفت تماشا مبارک است
http://www.cloob.com


99


آیات و روایاتی درباره عید نوروز

آیات و روایاتی درباره عید نوروز



140 آیات و روایاتی درباره عید نوروز

یا مقلب القلوب و الأبصار ............

http://up.iranblog.com/Files73/902e7a30a1014e36b31d.gif

ادامه مطلب ...

دو به هم زنی آسان،به وحدت رساندن دشوار!

دو به هم زنی آسان،به وحدت رساندن دشوار!

کسی که نمی‏تواند با «زبان»، دلها را به - هم نزدیک سازد، بهتر آنکه «سکوت» کند.دو به هم زنی آسان است و دوگانگی را به«وحدت» رساندن، دشوار!

شگفتا! کسانی تا لب به سخن می‏گشایند، بذر فتنه می‏پاشند و تخم عداوت می‏پراکنند. این چه زهری است که در بعضی زبانهاست؟!

خوب حرف زدن و حرفِ خوب زدن هر دو هنر است،

وقتی هر مهارتی با تمرین و ممارست پدید می‏آید، چرا «حرف زدن» چنین نباشد؟

سخن خوب و بجا و سازنده و الفت‏بخش، گوهری کمیاب است و قیمتی.

تنها کسانی توان چنین گهرافشانی دارند که غوّاص دریای سکوت و تأمل و تدبّر باشند، تا از آن گوهرهای سنجیده و مرواریدهای سُفته به دست آرند و عرضه بدارند.

می‏گویی نه؟ بیا تمرین و امتحان کنیم..............................



ادامه مطلب ...

چهار ذکر الهی در چهار حالت بحرانی

چهار ذکر الهی در چهار حالت بحرانی

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!

۱- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (آل عمران ایه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.

................ ادامه مطلب ...

نوروز از دیدگاه امام صادق(ع)

نوروز از دیدگاه امام صادق(ع)




روزی یکی از اصحاب امام صادق(ع) نزد این امام همام رفت. امام از وی پرسید می‌دانی امروز چه روزی است؟

آن فرد جواب داد خیر؟ امام فرمود امروز روز نوروز است و ایرانیان این روز را جشن می‌گیرند.

آن فرد پرسید نوروز چه روزی است؟

..........


ادامه مطلب ...

نظر مراجع تقلید درباره آینده نگری

نظر مراجع تقلید درباره آینده نگری    

۰۷ فروردین ۱۳۹۰

آینده بینی، کف بینی، فال بینی این روزها شغل دائمی برخی افراد شده؛ حال چه به صورت اینترنتی، تلفنی و یا حضوری...

 برنا/کافی است سری به بازار کتاب فروشی ها بزنید و به دنبال کتاب های طالع بینی، فال، کف بینی، آینده‌نگری باشید و یا در اینترنت در 6330000 صفحه ای که مرتبط با "فال" است، گشتی بزنید.

در هر سایت سرگرمی و تفریح که این روزها جای خود را در فضای اینترنتی باز کرده اند-پایگاه‌هایی که گاهی به پایگاه های علمی – اجتماعی معروفند- همیشه لینکی به فال های عجیب و غریب هم هست.........


ادامه مطلب ...

درباره جشن جهانی نوروز و اعتراضات به آن

درباره جشن جهانی نوروز و اعتراضات به آن

چندی است که از رسانه های حامی و منتقد دولت ، آگاه شدیم که قرار است جشن نوروز که سال گذشته با حضور سران کشورهای فارسی زبان و در محضر رهبری و با استقبال ایشان برگزار شد، تبدیل به جشنی بین المللی با حضور سران کشورهای همسایه شود.

سال گذشته در این جشن روسای جمهور پنج کشور فارسی زبان جمهوری اسلامی ایران، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان و عراق؛ به همراه وزیر امور خارجهٔ جمهوری آذربایجان و معاون نخست‌وزیر ترکیه حضور داشتند.[1] اما بنابر اعلام سازمان میراث فرهنگی، امسال از 30 کشور جهان و سران بعضی کشورهای دیکتاتورمآب منطقه از جمله اردن، برای این جشن دعوت شده است.[.........


ادامه مطلب ...

آیت الله مکارم: تعیین وقت برای ظهور کذب است

آیت الله مکارم: تعیین وقت برای ظهور کذب است ۰۲ فروردین ۱۳۹۰

یکی از مراجع تقلید با بیان اهمیت مسجد مقدس جمکران از توزیع گسترده سی دی "ظهور نزدیک است" انتقاد کرد و گفت: توزیع گسترده این سی دی مشکوک است و دشمنان در پشت آن قرار دارند.

 

به گزارش مهر در قم، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در اولین روز از سال جدید با حضور در جمع نمازگزاران مسجد مقدس جمکران به اهمیت این مسجد اشاره و اضافه کرد: برخی وجود مسجد جمکران را به خواب دیدن منتسب و مردم را وسوسه می‌کنند و می‌گویند فرمان ساخت این مسجد در خواب بوده و خواب اعتبار ندارد................................

ادامه مطلب ...

آذربایجاندا بایرام دبلری. شعر(چهارشنبه سوری)آتیل- ماتیل چرشنبه،

آذربایجاندا بایرام دبلری. شعر(چهارشنبه سوری)آتیل- ماتیل چرشنبه، باختیم آچیل چرشنبه:ایل یئنی لنیر/ عؤمور کؤهنه‌لیر...گؤی بئجرلتمک:سمه‌نی (سومه‌نی) پیشیرمک:چرشنبه بازاری:اوزوک آتدی:سو فالی: قولاق فالی(آچار فالی):بوغدا آتماق:چرشنبه‌لیک:توولاما:نادارا:قورشاق ساللاما:یئددی‌سین سوفره‌سی:

آذربایجاندا بایرام دبلری

ایل یئنی لنیر/ عؤمور کؤهنه‌لیر...

محتشم آذربایجان یوردوندا یایلا قیشین هاوا و طبیعت دورومو باخیمیندان دییشیک‌لیگی گؤستریر کی یازین یولدان یئتمه‌سی بو یئرده یاشایانلاری دریندن دوشوندوروب سئویندیرمیشدیر. یازین طراوت‌له شنلیک گتیرمه‌سی اوچون اونون باشلاندیغی گون زردوشت دینینه باغلی اولان اهورامزدایا عایید عنصرلریندن اولموشدور.

عادت و دبلرله دولو اولان، کؤکو چوخ اسکی زامانلار میلاددان نئچه مین ایل قاباغا قاییدان نوروز بایرامین بیر سیرا زردوشت دینیندن قالمیش، بعضیلری ایسه بوتون تورک ائللری دئمک یئرلی تورکلر، اورتا آسیا تورکلری و اورادان آذربایجانلا همدان تورپاغینا گلیب یئرلشمیش تورک سویلو ائللرین عادت و رسملری بیلمیشدیلر.

نوروز بایرامی بعضی بیلگینلرین نظریجه کؤکونده اوغوز بایرامی اولموش سونرالار گئت- گئده بو گونکو دوروما دوشموشدور. نوروز شیمال یاریم کؤره‌سینده یازین باشلاندیغی گئجه- گوندوز برابرلیگی گونونده کئچیریلیر. بیر سیرا ائللر یازین یولدان  یئتمه‌سین طبیعتین یئنی‌دن جانلانماسی ایله باغلامیش اونا عایید اؤزل شنلیک مراسیملر کئچیرمیش و بیر بایرام کیمی آدلاندیرمیشلار....................


ادامه مطلب ...

آب در فرهنگ عامه آذربایجان. نوروز * سیزده به در :شعرترکی........

آب در فرهنگ عامه آذربایجان. نوروز * سیزده به در :آب و ادبیات عامه آذربایجان :شعرفردوسى. شعرهای ترکی :یاغئش یاغئر یاغا یاغا.یاغدی یاغئش لار.یاغئشئم یاغ یاغ که کیلیم اوزانسئن.آرازآراز خان آراز.سو قیزدیراندا  بیزه خبری ده یر. سو آخار چوخوری تاپار ،

  آب در فرهنگ عامه آذربایجان* سیزده به در :

آیینی است که به نو شدن و طراوت زمین در بهار بر می گردد. مثل دیگر آیین ایرانیان که همه زندگی‌شان از راه کشاورزی می‌گذشت.

 نوروز گویا روز رسمى همه مردم براى طلب باران در همه سرزمین هاى ایرانى بوده است و خوردن غذا در دشت و صحرا نشان همان فدیه گوسفند بریان است که در اوستا آمده. همچنین افکندن سبزه هاى تازه دمیده نوروزى به آب روان جویبارها تمثیلى است از دادن فدیه به ایزد آب (آناهیتا) و ایزد باران و جویبارها (تیر) و به این طریق تخمه بارور شده اى را که ناهید، فرشته موکل آن بوده است به خود ناهید بازمى گردانند و گیاهى را که ایزد تیر، پرورانده است به خود وى بازمى سپرند، تا موجب برکت و بارورى و فراوانى آب در سال نو باشد. همچنین چون سیزدهم نوروز متعلق به ایزد (تیر) یا (تیشترى) بوده مردم براى طلب باران از ایزد به صحرا مى رفته اند...............

ادامه مطلب ...

شعرترکی: ساغلیغیندا قیمت وئرین اینسانلارا

 شعرترکی: ساغلیغیندا قیمت

                               وئرین اینسانلارا

    بیر آرزوم وار، آی آداملار، قویون دئییم، 

  ساغلیغیندا قیمت وئرین اینسانلارا، 

  یاخشیلارا ساغلیغیندا یاخشی دئیین، 

  ساغلیغیندا یامان دئیین یامانلارا، 

.......................................



ادامه مطلب ...

تقدیر و تشکر ویژه از پزشکان صلواتی"سردرود"

تقدیر و تشکر ویژه از پزشکان صلواتی"سردرود"

تقدیر و تشکر ویژه از پزشکان صلواتی

  تقدیر و تشکر ویژه از پزشکان صلواتی"سردرود"


"یادمان نرود دستهائی که به نیازمندان کمک میکنند مقدستر از لبهائی هستند که ذکر می گویند".......



ادامه مطلب ...

لطایفی از تفسیر سوره حمد (5)


لطایفی از تفسیر سوره حمد (5)

مالک یوم الدین : «مالک روز جزا»

در این آیه شریفه بنابر آن چه به نظر می رسد نکات و مطالبی است که به خواست خداوند متعال ذیلا بیان می شود:
1) در این که این آیه شریفه را پس از جمله الرحمن الرحیم ذکر فرموده ممکن است اشاره باشد به این که: مالک روز جزا کسی است که دارای رحمانیت و رحیمیت است و عنایت او از رحمت ابتداء می شود تا بالاخره به روز جزا می رسد پس رحمت او بر جزایش سبقت دارد. و این نکته بسیار برای بندگان خدا امیدبخش است، زیرا می رساند که همان خدائی که کاروان وجود را با کمال مهربانی و شفقت به سر منزل هستی می رساند و همان خدایی که تمام موجودات را تربیت می کند و به کمال مطلوب می رساند همان او است که نتیجه این تربیت را به آنان می رساند. سیر بندگان از رحمت و رحمانیت وجود مقدس او شروع می شود و به دریافت نتیجه کامل از دست قدرت او (ان شاءالله تعالی) به خوبی خاتمه خواهد پذیرفت.
2) کلمه مبارکه مالک بر ملک ترجیح دارد، زیرا مفاد مالکیت به حسب آن چه اهل زبان می فهمند، دارا بودن و واجدیت می باشد و اگر کسی فی المثل خانه ای را مالک باشد، تمام شؤون و منافع آن در اختیار او می باشد. بنابراین مالکیت روز جزاء، اقتضا دارد که حق متعال قدرت دارد بر ایجاد آن روز و بر جمیع شؤون و امور مربوط به آن روز که یکی از آن امور، حکومت و قضاوت در اعمال بندگان است، ولی ملک به معنی تسلط داشتن بر خصوص تدبیر و نظم قضاوت آن روز است.........


ادامه مطلب ...

لطایفی از تفسیر سوره حمد (4)

لطایفی از تفسیر سوره حمد (4)

رب العالمین

بیضاوی ذیل «رب العالمین » می گوید:
رب العالمین یعنی مربی عالمین و این دلالت می کند که ممکن الوجود در بقای خویش مانند زمان حادث شدن و به وجود آمدنش به علت نیاز دارد .
مقدس اردبیلی می گوید:
ولی سخن و استفاده ای که بیضاوی از آیه نموده ، واضح و آشکار نیست . البته در الحمد لله رب العالمین از دو جهت دلالت بر این موضوع است که خداوند متعال، قادر و مختار است: یکی این که خدای متعال آفریننده ماسوای خود (و از جمله موجود حادث) است . . . و دوم آن که حمد و ستایش تنها بر فعل اختیاری می باشد، لذا کسی که مورد ستایش قرار می گیرد، حتما مختار است . لازمه این مطلب، حادث بودن تمامی عالم است، زیرا اثر و پدیده موجود مختار، قدیم نیست . بنابراین از دلالت الحمد لله رب العالمین بر قادر و مختار بودن خداوند، حادث بودن عالم استنباط می شود .
در بخشی دیگر آیه شریفه که جمله «رب العالمین » باشد نیز اسراری نهفته است :...............


ادامه مطلب ...

لطایفی از تفسیر سوره حمد (3)

لطایفی از تفسیر سوره حمد (3)

الله :

(الله) علم شخص ونام خاص ذات حق تعالى است. در اصل (الاله) بوده و با (لام عهد) اشاره به ذات حق داشته که سپس (علم بالغلبة) گردیده است.
همزه (اله) به جهت کثرت استعمال، و براى تخفیف حذف گردیده و سپس لام عهد در لام آن ادغام شده، و با (تفخیم) ادا مى گردد.
در ریشه (الله) چهار احتمال داده اند:

1. از (اَلَهَ، یَألَهُ، اِلاهَةً) به معناى (عَبَدَ یعبُد عبادة)

فیروزآبادى مى گوید: لفظ جلاله (الله) از همین ریشه است..................


ادامه مطلب ...

لطایفی از تفسیر سوره حمد (2)

لطایفی از تفسیر سوره حمد (2)

خواص حمد :

عیاشى بسند خود از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در تفسیرش روایت نموده که فرمود سوره ام الکتاب افضل سوره‏هاى قرآن و بجز مرگ شفاى هر دردى است.
و در کافى بسند خود روایت نموده از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود هر کس را سوره حمد شفایش ندهد چیز دیگر او را شفا نمیدهد.
و نیز بسند خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود اگر بمرده‏اى هفتاد مرتبه سوره حمد را قرائت کنند و روح آن بازگردد تعجبى ندارد، و فرمود این سوره از گنج‏هاى عرش پروردگار است (این فرمایش عظمت این سوره را میرساند که هرگاه با توجه کامل بدرگاه حق بر مرده خوانده شود بخواست خداوند زنده گردد پس چطور میشود که از روى خلوص خوانده شود و سختترین دردها را شفا ندهد)..................


ادامه مطلب ...

شمه ای از خواص معجزه آسای سوره مبارک حمد در آینه روایات : ......

شمه ای از خواص معجزه آسای سوره مبارک حمد در آینه روایات : سید خلیل - شاکری ,........
لطایفی از تفسیر سوره حمد (1)

چکیده :

یقینا بیان تفسیر آن هم تفسیر سوره فاتحة الکتاب که أم القران نیز بر این سوره اطلاق شده در صفحاتی چند نمی گنجد و نیاز به آن دارد که عالم الغیب و الشهادة آن را تفسیر نماید ؛ لکن از آن جهت که این سوره مبارکه امتیازاتی نسبت به سایر سوره ها دارد سعی می شود در این مقاله به لطایفی از آنها اشاره گردد. این سوره در میان سوره هاى قرآن درخشش فوق العاده اى دارد که از مزایاى زیر سرچشمه مى گیرد:
1- آهنگ این سوره : به خاطر اینکه سوره هاى دیگر همه بعنوان سخن خدا است ، اما این سوره از زبان بندگان است ، و به تعبیر دیگر در این سوره خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است .................

ادامه مطلب ...