راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

عرفان اسلامی (42) یاد حق.شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة

  عرفان اسلامی (42) یاد حق
عرفان اسلامی (42) یاد حق
عرفان اسلامی (42) یاد حق

نویسنده : استاد حسین انصاریان

شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة

یاد حق

ریشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى که در عبادت است در یک چیز است : یاد حق و غیر او را از یاد بردن ، قرآن کریم در یک جا به اثر تربتى و جنبه تقویتى روحى عبادت اشاره مى کند و مى گوید : نماز از کار بد و زشت باز مى دارد ، و در جاى دیگر مى گوید : نماز را براى این که یاد من باشى به پا دار . اشاره به این که انسان که نماز مى خواند و در یاد خدا است همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینائى مراقب اوست و فراموش نمى کند که خودش بنده است .
ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است ، دل را جلا مى دهد ، و صفا مى بخشد و آن را آماده تجلیات الهى قرار مى دهد ، على درباره یاد حق که روح عبادت است در خطبه 220 چنین مى فرماید :
إِنَّ اللهَ تَعالى جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَتُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَتَنْقَادُ بِهِ الْمُعانَدَةِ وَما بَرَحَ للهِِ عَزَّتْ آلائُهُ فی الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَفی أَزْمانِ الْفَتَراتِ رِجالٌ ناجاهُمْ فی فِکْرِهِمْ وَکَلَّمَهُمْ فی ذاتِ عُقُولِهِمْ .

خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده ، بدین وسیله دلها از پس کرى شنوا و از پس نابینائى بینا و از پس سرکشى و طغیان رام مى گردند ، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه اى از زمان و در زمانهائى که پیامبرى در میان مردم نبوده است بندگانى داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز مى گوید و از راه عقل هایشان با آنها تکلم مى کند ............

http://up.iranblog.com/2161/1269554113.gif

  عرفان اسلامی (42) یاد حق
عرفان اسلامی (42) یاد حق
عرفان اسلامی (42) یاد حق

نویسنده : استاد حسین انصاریان

شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة

یاد حق

ریشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى که در عبادت است در یک چیز است : یاد حق و غیر او را از یاد بردن ، قرآن کریم در یک جا به اثر تربتى و جنبه تقویتى روحى عبادت اشاره مى کند و مى گوید : نماز از کار بد و زشت باز مى دارد ، و در جاى دیگر مى گوید : نماز را براى این که یاد من باشى به پا دار . اشاره به این که انسان که نماز مى خواند و در یاد خدا است همواره در یاد دارد که ذات دانا و بینائى مراقب اوست و فراموش نمى کند که خودش بنده است .
ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است ، دل را جلا مى دهد ، و صفا مى بخشد و آن را آماده تجلیات الهى قرار مى دهد ، على درباره یاد حق که روح عبادت است در خطبه 220 چنین مى فرماید :
إِنَّ اللهَ تَعالى جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَتُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَتَنْقَادُ بِهِ الْمُعانَدَةِ وَما بَرَحَ للهِِ عَزَّتْ آلائُهُ فی الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَفی أَزْمانِ الْفَتَراتِ رِجالٌ ناجاهُمْ فی فِکْرِهِمْ وَکَلَّمَهُمْ فی ذاتِ عُقُولِهِمْ .
خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده ، بدین وسیله دلها از پس کرى شنوا و از پس نابینائى بینا و از پس سرکشى و طغیان رام مى گردند ، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه اى از زمان و در زمانهائى که پیامبرى در میان مردم نبوده است بندگانى داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز مى گوید و از راه عقل هایشان با آنها تکلم مى کند .
در این جملات ، خاصیت عجیب و تأثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است ، تا جائى که دل قابل الهام گیرى و مکالمه با خدا مى گردد .
در دنباله همین خطبه حالات و مقامات و کرامت هائى که براى اهل معنى در پرتو عبادت رخ مى دهد توضیح داده شده است از جمله مى فرماید :
فرشتگان آنان را در میان گرفته اند ، آرامش بر دلهاشان فرود آمده است ، درهاى ملوکت بر روى آنان گشوده شده است ، جایگاه الطاف بى پایان الهى براى آنها آماده گشته است ، خداوند متعال مقام و درجه آنان را که بوسیله بندگى بدست آورده اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است .
آنگاه که خداوند را مى خوانند بوى مغفرت و گذشت الهى را استشمام و کنار رفتن پرده هاى تاریک گناه را احساس مى کنند .
آرى یاد حق اقتضا دارد ، تجیات و فیوضات ربانى را در آئینه قلب منعکس کند ، و حالى دیگر به انسان ببخشد ، و تغییر کلى و تحولى جامع در تمام زوایاى وجود انسان بوجود بیاورد .
یاد حق با دل کارى مى کند ، که دل از تمام گناهان به سختى متنفر شود ، و از اطاعت و عبادت حق لذتى فوق العاده ببرد .
از دیدگاه مولاى عاشقان امیرمؤمنان ، محور عارفان ، قطب آگاهان ، على (علیه السلام) ، دنیاى عبادت دنیاى دیگرى است ، دنیاى عبادت آکنده از لذت است ، لذتى که با لذت دنیاى مادى قابل مقایسه نیست .
دنیاى عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است ، اما سیر و سفرى که به مصر و عراق و شام و یا هر شهر دیگر زمینى منتهى نمى شود ، به شهرى منتهى مى گردد که او را نام نیست ، دنیاى عبادت شب و روز ندارد ، زیرا همه روشنائى است ، تیرگى و اندوه و کدورت ندارد ، یکسره صفا و خلوص است ، از نظر على (علیه السلام) چه خوشبخت وسعادتمند است کسى که در این دنیاى پرعظمت عبادت پا گذارد ، و نسیم جان بخش این دنیا او را نوازش دهد ، آن کس که به این دنیا گام نهد دیگر اهمیت نمى دهد که در دنیاى ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت خام .
در این زمینه حضرت مى فرماید : چه خوشبخت و سعادتمند است آن که فرائض پروردگار خویش را انجام مى دهد الله یار و حمد و قل هو الله کار اوست .
رنج ها و ناراحتى ها را مانند سنگ آسا نسبت به دانه در زیر پهلوى خود خورد مى کند ، به هنگام شب از خواب دورى مى گزیند و شب زنده دارى مى نماید ، آنگاه که سپاه خواب حمله مى آورد زمین را فرش و دست خود را بالش قرار مى دهد ، در گروهى است که نگرانى روز بازگشت خواب از چشمشان ربوده ، پهلوهاشان از خواب گاهشان جا خالى مى کند ، لب هایشان به ذکر پروردگارشان آهسته حرکت مى کنند ، ابر مظلم گناهشان بر اثر استغفارهاى مداوم پس مى رود ، آنانند حزب خدا ، همانا آنان رستگارانند .
به قول شیداى سوخته مرحوم روشن :
بادیه گردان عشق فخر بنى آدمند *** تا شده جویاى عشق بى خبر از عالمند
مرحله شوق را نفس نباشد دلیل *** گم شدگان رهند راهنماى همند
در بر دردى کشان راز نباید نهفت *** زان که به روشندلى معنى جام جمند
با همه آلودگى پاک تر از گوهرند *** با همه پژمردگى تازه تر از شبنمند
تیغ ببارد اگر بر سرشان شاکرند *** برق بسوزد اگر خرمنشان خرمند
انجمنى کرده اند خیل سماواتیان *** بى لب و کام و زبان هم نفس و همدمند
روشن از این در متاب رخ که گدایان او *** رنج تو را راحتند زخم تو را مرهمند
اگر گفته شود ، یاد حق و ذکر دوست آن هم یاد به قلب و ذکر به دل اساس تمام واقعیت ها و ریشه تمام کمالات ، و علت العلل حرکت انسان در قوس صعود است ، چیزى به گزاف گفته نشده ، و سخنى خارج از حد حقیقت بیان نگردیده .
یاد حق ، نوریست که در سایه آن نور ، انسان به این معنى مى رسد ، که در این عالم آزاد نیست ، و عبث و بیهوده آفریده نشده ، و تنها براى مصرف کردن نعمت ها و لذت بردن و تمام کردن عمر و مردن به دنیا نیامده .
یاد حق نوریست که مبدء و منتها را به انسان مى شناساند ، و عظمت روح انسانى را به انسان نشان مى دهد ، و اهداف را روشن مى کند ، و آدمى را به بارگاه پر فیض نبوت و امامت و پس از آن به بساط پر برکت عبادت و اطاعت از مولاى عالم و آدم مى کشاند .
اگر خود را وادار به یاد حق کنید ، و از طریق دل ، غرق در دریاى ذکر شوید ، حال دیگرى غیر آنچه دارید به شما دست مى دهد ، و به راه و روشى غیر آنچه دارید ، قرار خواهید گرفت .
شما براى ایجاد یاد الله در خانه قلب و بهره گرفتن از این یاد و از این ذکر ذکرى که به قول قرآن از همه عبدات حتى نماز بزرگ تر است (ولذکر الله اکبر) احتیاج به مقدماتى دارید و در رأس آن مقدمات ترک گناهان صغیره و کبیره است .
زیرا گناه تیرگى و آلودگى و ظلمت و سیاهى است ، و چون این تیره رنگ ، و این پرده ظلمت و تاریکى بر روى آئینه دل باشد انعکاس یاد دوست در خانه دل و بر صفحه پر عظمت آینه قلب غیر ممکن است ، و تا انسان در انى حال ظلمانى است عبادات و افعالش همراه با سردى و هستى و کسالت و بى رغبتى است ، و این نوع عبادت از ارزش الهى خالى است .
ابتداى امر باید سعى شود ، با ترک گناه و تسلط بر نفس اماره ، به آئینه دل جلا داد ، و دل را آماده ظهور تجلیات الهى کرد ، چون دل جلا گرفت ، توفیق رفیق راه مى شود ، و انسان در قلب خود احساس عشق به دوست کرده ، و جذبه اى سنگین و روحانى آدمى را از عالم ماده به عالم ملکوت و از عالم خاک به عالم پاک مى کشد ، و از همین جاست که به آخرین نقطه قوس نزول که غرق بودن در مادیات صرف است خاتمه داده مى شود و نقطه حرکت در قوس صعود که ابتداى آن ترک گناه و ورود به جهان عبادت و اطاعت است، ظهور کرده و آدمى را به آخرین درجه قوس صعود که آخرین نقطه معراج روحى است یعنى فناء فى الله و بقاء بالله مى رساند.
به عقیده سالکان راه منبع معرفت واقعى قلب پاک است و بس ، و بدست آوردن قلب پاک که جایگاه پر قیمت ترین گوهر دریاى خلقت یعنى معرفت است در سایه ذکر واقعى میسر است و بس ، آرى اگر انسان در تمام شئون یاد خدا کند ، خدا هم در تمام شئون به او نظر لطف کرده و از او یاد مى کند (اذکرونى اذکرکم) و یاد خدا از انسان عبارت تجلى همان جذبه الهى در قلب است ، که آن تجلى با قدرت بى نهایت خود انسان را از بند تمام اسارت هاى مادى و روحى و نفسى و اخلاقى رهانیده به اوج قدس انسانى مى رساند .
قلب انسان آئینه اى است که جمیع صفات الهى باید در آن جلوه گر شود ، اگر دیدید صفات ملکوتى در آن جلوه گر نیست ، بدون شک بدانید که علتش آلودگى آئینه است و باید کوشید تا زنگ و غبار از صفحه آن زدوده شود ، و بدانید که تنها صیقلى که این صفحه پر ارزش را از غبار و زنگ پاک مى کند یاد خداست ، زیرا او و نعمت ها و محبت هاى او آدمى را وادار مى کند از گناهان گذشته توبه کند ، و در آینده در مقام ترک گناه قرار بگیرد ، و نیز وادار مى کند که فرائض الهى را به جاى آورد ، و دائم در راه خدمت به حق و بندگان حق باشد ، همانطور که در ابتداى روایت مورد شرح درباره اثر یاد و ذکر حق حضرت صادق (علیه السلام) مى فرماید :
مَنْ کَانَ ذَاکِراً للهِِ عَلَى الْحَقیقَةِ فَهُوَ مُطیعٌ وَمَنْ کانَ غافِلا فَهُوَ عاص .
کسى که به حقیقت یاد خداست ، در گردونه اطاعت از اوامر اوست ، و کسى که از حضرتش غافل است غرق معاصى است .
هنرمند واقعى آن نیست که در مقام تکرار کتب و علوم باشد ، هنرمند و مجاهد واقعى کسى است که پس از فراگیرى علوم به خصوص علم دین ، در مقام تزکیه نفس و پاکى جان و صاف کردن آئینه دل از سیاهى گناهان و جهل براید ، تا صفات حق در آن منعکس شود .
قصه پندآموز مجادله نقاشان رومى و چنین را نشنیده اید ، که هر دسته مدعى شدند که ما نقاش تر و هنرمند تریم .
امیر مملکت براى امتحان به هر دسته اطاقى داد که نقاشى کنند ، تا از روى کار آنها قضاوت شود .
این دو اطاق مقابل و رو به روى یک دیگر بودند ، دو دسته مزبور مشغول کار شدند .
نقاشان چینى هر روز انواع و اقسام رنگها از امیر مى گرفتند و نقاشى مى کردند ، ولى نقاشان رومى در به روى خود بسته بودند و به هیچ رنگى توسل نجستند و فقط دیوار را صیقل مى زدند . چون روز موعود و زمان امتحان فرا رسید امیر حاضر شد ، نقاشى چینى ها را دید ، ولى بهتر از آن عکس هاى تصاویرى بود که رومیها بر دیوارهاى صیقل خورده و صاف شده پدیدار ساخته بودند مولانا در این زمینه مى گوید :
رومیان آن عارفانند اى پسر *** نى ز تکرار و کتاب و نى هنر
لیک صیقل کرده اند آن سینه ها *** پاک ز آز و حرص و بخل و کینه ها
اهل صیقل رسته انداز بوى و رنگ *** ه ردمى بینند خوبى بى درنگ
نقش و قشر و علم را بگذاشتند *** رایت عین الیقین افراشتند
آرى ، همانطور که آینه فلزى چون زنگ بگیرد و غبار آلود شود قوه انعکاس آن از میان مى رود ، حس روحانى باطنى هم که عرفا «دیده دل» و «عین الفؤاد» و «دیده بصیرت» مى نامند چون به تعینات و مفاسد مادى آلوده شود دیگر نمى تواند از نور احدیت حکایت کند ، مگر آن که آن غبار و آلودگى به کلى از میان برود .
و از میان رفتن غبار و زنگ بنابر آیات قرآن ، و روایات بسیار مهم موقوف بر یاد خداست ، آن هم یادى که علت ترک گناه و انجام فرائض الهى است .
این فقیر در مقام مناجات با قاضى الحاجات در این زمینه گفته ام :
اى تو مرا بزم مناجات شب *** اى تو مرا راه نجات از تعب
رنج مرا داروى درمان توئى *** قلب و دلم را همه ایمان توئى
یاد تو اندر دو جهان چاره ام *** لطف نما لطف که بیچاره ام
گشته دم تیره ز بار گناه *** از گنه اى دوست شدم رو سیاه
من به گنه جان و دل آلوده ام *** بنده شیطان و هوا بوده ام
پشت من از بار گنه خم شده *** نور یقین از دل من کم شده
اى غم تو شادى جان و دلم *** عشق تو درهر دوجهان حاصلم
یک نظرى بر من شرمنده کن *** رحمت خود شامل این بنده کن
کم نشود از تو ، اگر اى حبیب *** از کرمت سوى من آرى نصیب
من به تو سوگند گداى توام *** یکسره اى دوست فناى توام
برق امیدى به دلم برفروز *** قلب و دلم را به غم خود بسوز
روشنى معرفتم کن عطا *** عفو کن از من تو گناه و خطا
راه بده تا به حضورت رسم *** از عمل و علم به نورت رسم
زارم و مسکین و فقیر و حقیر *** غیر توام نیست به عالم نصیر
* برترین عبادت ذکر است
از آیات کتاب حق ، و گفتار روح بخش انبیا و امامان ، و سخنان اولیاء و عاشقان ، و کلمات عارفان و بیداران ، چنین استفاده مى شود که افضل عبادات و اشرف معاملات و پر ارزش ترین اعمال ذکر است .
ذکر عبارتست از به زبان آوردن اسماء حق و تفکر و اندیشه در مفهوم آن ، و آراستن حقیقت خویش به نور آن ذکر ، و به عبارت دیگر ذکر عبارت است از جبران کردن فقر و خلاء جان و عقل و نفس و قلب با یاد خدا و آن سیر و سفرى است الهى که از حرکت زبان شروع شده به منور شدن همه موجودیت انسان ختم مى شود .
غزالى بر اساس آیات قرآن مى گوید : همه عبادات براى حصول همین نتیجه است که ذکر خداوند باشد ، در کتاب «کیمیاى سعادت» در اصل نهم مى گوید : بدان که لباب و مقصود همه عبادات یاد کردن حق تعالى است که عماد مسلمانى نماز است و مقصود وى ذکر حق تعالى است چنان که گفت : ( إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ) .
و قرآن خواندن فاضل ترین عبادات است به سبب آن که سخن حق تعالى است که مذکر است و هرچه در آن است همه سبب تازه گردانیدن ذکر حق تعالى است .
و مقصود از روزه کسر شهوات است ، تا چون دل از زحمت شهوات خلاصى یابد صاف گردد و قرارگاه ذکر شود ، که چون دل به شهوات آکنده بود ذکر از وى ممکن نشود و در وى اثر نکند .
و مقصود از حج که زیارت خانه خداست ذکر خداوند خانه است و تهییج شوق به لقاى وى .
پس سر و لباب همه عبادات ذکر است ، بلکه اصل مسلمانى کلمه لا اله الا الله است و این عین ذکر است و همه عبادات دیگر تأکید این ذکر است ، و یاد کردن حق تعالى تو را ، ثمره ذکر تست و چه ثمره بود بزرگ تر از این و براى این گفت فاذکرونى اذکرکم مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم ، و این یاد کرد بر دوام مى یابد و اگر بر دوام نبود در بیشتر احوال باید که فلاح در این بسته است و براى این گفت :
( وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) .
خدا را زیاد یاد کنید تا رستگار شوید .
( الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ ) .
این قوم را ستود زیرا ، ایشان ایستاده و نشسته و در حال خفتن یاد حقند و در هیچ حال غافل نباشند .
( وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَکُن مِنَ الْغَافِلِینَ ) .
خدا را در نفست از روى زارى و ترس و بدون فریاد در بامداد و شبانگاه یاد کن و از بى خبران مباش .
آگاهان راه به مسئله ذکر اهمیت بسیار داده اند ، و شروط بسیارى بر آن قائل شده اند ، و دلیل اهمیت دادن به این موضوع آن است ، که از بهترین راههاى تأثیر در قواى فکرى و عقلى و تلقین به نفس و ذهنى ساختن و ایجاد ملکه توجه کامل و جمع قواى نفسى در آن چه مقصود از سیر مفامات و احوال است ذکر است .
ذکر به سالک اطمینان مى دهد و یقین بوجود مى آورد و او را براى حال مشاهده که نهایت احوال و مقصود و مطلوب نهائى سالک است آماده و مستعد مى سازد .
براى ذکر مراتب و مراحلى گفته اند ، و براى هر مرتبه از ذکر خصوصیاتى وصف کرده اند .
اول مرتبه ذکر مرحله عام است و آن ذکرى است که فائده آن دور ساختن غفلت است ، و همین که سالک غفلت را ا زخود دور سازد ولو به زبان ساکت باشد ذاکر است .
مرتبه دوم ذکر خاص است که ذاکر در این مقام حجاب عقل و تمیز را دریده ، و با تمام قلب متوجه خداست .
مرتبه سوم ذکر اخص است که مرحله فناى ذاکر است ، که ذاکر از خود فانى و به دوست باقى است .
البته دفعتاً نمى توان وارد ذکر اخص شد ، بلکه باید از ذکر عام شروع کرد تا به توفیق الهى به مرتبه ذکر اخص رسید ، و باید دانست که ذکر گفتن ذاکر عین توفیق الهى و عین جواب حق به ذاکر است و در حقیقت هر بار الله گفتن ذاکر عین لبیت مذکور است .
جلال الدین در این زمینه چه زیبا بیان مى کند :
آن یکى الله مى گفتى شبى *** تا که شیرین گردد از ذکرش لبى
گفت شیطانش خمش اى سخت رو *** چند گوئى آخر اى بسیار گو
این همه الله گفتى از عتو *** خود یکى الله را لبیک گو
مى نیاید یک جواب از پیش تخت *** چند الله مى زنى با روى سخت
او شکسته دل شد و بنهاد سر *** دید در خواب او خضر را در حضر
گفت هین از ذکر چون وامانده اى *** چون پشیمانى از آن کش خوانده اى
گفت لبیکم نمى آید جواب *** زان همى ترسم که باشم رد باب
گفت خضرش که خداگفت این به من *** که برو با او بگو اى ممتحن
نى که آن الله تو لبیک ماست *** آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست
نى تو را در کار من آورده ام *** نه که من مشغول ذکرت کرده ام
حیله ها و چاره جوئى ها تو *** جذب ما بود و گشاد آن پاى تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست *** زیر هر یا رب تو لبیک ماست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست *** زان که یا رب گفتنش دستور نیست
بر دهان و بر دلش قفل است و بند *** تا ننالد با خدا وقت گزند
ذکر در درجه اول براى این است ، که زبان را از هرچه غیر ضرورى است حفظ نماید ، و در درجه بعد براى اینست که قلب به نور ذکر منور گشته و از تمام کدورت ها ، و تاریکى ها و آنچه به عنوان مرض قلب شناخته شده پاک گردد و د رمرحله بعد براى این است که انسان با تمام هویت و هستى اش در دریائى از نور که همان تجلى صفات بر صفحه وجود است غرق گشته و در تمام مراحل و ابعاد حیات جز خدا نبیند و غیر خدا نگوید ، و جز کلام خدا نشنود .
ذکر براى این است که انسان به مسماى ذکر که حضرت حق تعالى است متوجه شود و به حقیقت خویش را در محضر قدس او ببیند ، تا این که جز عبادت و اطاعت و خدمت به خلق از او صادر نشود !!
سالک وقتى از ذکر زبان به ذکر قلب و از ذکر قلب به ذکر عمق هستى رسید ، شیرینى عجیبى از حقیقت ذکر خواهد چشید ، و در این مرحله است که وجود ذاکر منبعى از شرف و خیر گشته ، و اگر همه عالم از خدا برگردند ، توجه او به حضرت حق بیشتر شده ، و اگر او را قطعه قطعه کنند تا لحظه اى غافل گردد ، قطعه قطعه مى شود ولى محال است لحظه اى غفلت به او دست دهد .
جامى در این زمینه در توجه حضرت مولى الموحدین به هنگام نماز به حضرت دوست چه نیکو سروده :
شیر خدا شاه ولایت على *** صیقلى شرک خفى و جلى
روز احد چون صف هیجا گرفت *** تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پیکان به گل او نهفت *** صد گل محنت ز گل او شکفت
روى عبادت سوى محراب کرد *** پشت به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بنداختند *** چاک بتن چون گلش انداختند
گل گل خونش به مصلا چکید *** گشت چو فارغ ز نماز آن بدید
این همه گل چیست ته پاى من *** ساخته گلزار مصلاى من
صورت حالش چو نمودند باز *** گفت که سوگند به داناى راز
کز الم تیغ ندارم خبر *** گرچه ز من نیست خبردارتر
طایر من سدره نشین شد چه باک *** گر شودم تن چو قفس چاک چاک
جامى از آلایش تن پاک شو *** در قدم پاک روان خاک شو
شاید از این خاک به گردى رسى *** گرد شکافى و به مردى رسى
وَالطَّاعَةُ عَلامَةُ الْهِدایَةِ وَالْمَعْصِیَةُ عَلامَةُ الضَّلالَةِ وَأَصْلُهُما مِنَ الذِّکْرِ وَالْغَفْلَةِ .
منبع:http://erfan.ir
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد