مقدمه عرفان اسلامی
بسم اللهالرحمنالرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام على سید المرسلین و على اهل بیته الطیبین الطاهرین
پیشگفتار
تحلیلى پیرامون عارف و عرفان
اگر
عرفان را حالتى ملکوتى و حقیقتى روحانى و الهى بدانیم ، چنان که بسیاراز
بینایان و آگاهان و سالکان مسلک محبّت و عشق آن را حال مىدانند و از آن
تعبیربه حالت عرفانى و آسمانى مىکنند ، باید مایه و ریشه آن را در اعماق
قلب و باطن جان و سرّ وجود جستجو کرد .در این صورت ، عرفان لطیفهاى است
الهى و حقیقتى است فطرى که به صورت قوّه و استعداد در خزانه وجود انسان از
جانب حضرت محبوب قرار داده شده که براى رسیدن به آن حالت باید معارف و
اخلاق و مضامین ادعیه وارده از ائمه طاهرین علیهمالسلام را با کمک قرآن و
روایات پرورش داد ، تا جایى که تمام آلودگىها ازمملکت وجود آدمى رخت بر
نهد و فرار را بر قرار ترجیح داده تا انسان مصداق حقیقى عارف شود .و اگر آن
را جزء مسائل نظرى و علمى به حساب بیاوریم ، چنان که گروهى بر این
عقیدهاند ، باید آن علم را از اهلش اخذ کرد و با عمل به آن در باطن وجود
خودحالت عرفانى به وجود آوریم . گستردگى مسئله ، ما را نسبت به این معنا
هشدار مىدهد که هر کتابى گرچه معنون به عنوان عرفان باشد و هر شخصى گرچه
مشهور به عرفان باشد ، قابلیّت تغذیه انسان را در این جهت ندارد .کتابى که
مایههاى اصیل عرفان نظرى در آن است ، فقط کتابى است که مطالبش را از
سرچشمه وحى و نبوّت انبیا و امامت امامان علیهمالسلام گرفته باشد .و عارف
حقیقى کسى است که قواعد عرفان را از مقرّبان درگاه حق و صدّیقان و صالحان و
اولیاى واقعى گرفته باشد و خود را محقّق به آن حقایق نموده و جان را منوّر
به نور ملکوت کرده باشد .بنابر نظر اوّل ، عرفان ، عبارت از حالى ملکوتى و
مایهاى آسمانى و فطرى است که در مرحله اوّل در عمق و جان و ذات نفس همراه
با نور ایمان و یقین به قیامت تجلّى مىکند و سپس آثارش در اعمال و حرکات و
رفتار و اخلاق آدمى ظهور مىیابد .عرفان ، رشته و پیوند و اتّصال پر قدرتى
است که انسان خاک نشین را ، به سرّالسرّ عالم پاک ، یعنى مبدأ هستى پیوند
مىدهد و از این طریق تمام ابواب رحمت و برکت را به روى قلب و جان آدمى باز
مىکند .عرفان ، از انسان موجودى برتر ، وجودى والا ، منبعى پرخیر ،
متحرّکى توانا ،سالکى خالص ، رزمندهاى پر توان ، جهادگرى با قدرت ، زاهدى
وارسته ، عابدى مقبول و مناجات کنندهاى در شب و متضرّعى در سحر و مستغفرى
در سجده وشیرى در میدان نبرد به وجود مىآورد .عرفان ، جوهره حیات انسانى ،
صراط مستقیم الهى ، حرارت روحى ، عشق درونى و گرمترین شعله محبّت آدمى به
خداى جهان آفرین است .عرفان ، راه خدا ، مسلک انبیا ، مایه جان اولیا ،
طریق اصفیا و مدرسه پر قدرت معصومین علیهمالسلام است .عرفان ، به معناى
شهود عظمت حق تعالى ، از طریق بینایى دل است و این بینایى محصول معرفت
انسان به حضرت حق مىباشد و این معرفت جز از طریق شناخت انبیا و قرآن و
امامان علیهمالسلام و پیروى از آنان به دست نمىآید و عبادت بدون حال
عرفانى و تضرّع و انابه و توبه و زارى ، ارزش چندانى ندارد .عرفان ، حقیقت
عبادت ، خشوع و خضوع و شکستگى و نیاز است که از شهود عظمت حق تعالى بر دل
ظاهر مىشود و این چنین سعادت موقوف بر محبّت است و ظهور محبّت موقوف بر
متابعت سیّد اوّلین و آخرین علیه من الصلوات اتمها و من التحیّات ایمنها و
متابعت موقوف بر دانستن طریق متابعت ، پس به ضرورت ، ملازمت علمه که وارثان
دینىاند . عرفان ، زدودن حکومت و محبّت ما سوى اللّه از قلب و هر محبّت و
کششى را تابع عشق حق قرار دادن و نیز آراسته شدن اعضا و جوارح به اعمال
مورد رضایت اللّه و زیور گرفتن جان از اخلاق الهى است .عرفان ، آزادى از
خودپرستى ، رهایى از اسارت مادیّت و مقیّد شدن به قید بندگى حق و منوّر شدن
جان به نور و صبغه الهى است .صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ
صِبْغَةً .رنگ خدا را [ که اسلام است ، انتخاب کنید ] و چه کسى رنگش
نیکوتر از رنگ خداست ؟عارف
آن انسان با کرامتى است که با شعور و درایت و با اراده قدرت ، بر اساس
معارف الهى ، در صراط مستقیم حق حرکت کرده ، تا جایى که قلبش عرش خدا شده و
خانه دلش به نور عالم ملکوت منوّر شده است .عارف بزرگ ، سیّد حیدر آملى در
کتاب کم نظیر « جامع الاسرار » درباره عارف مؤمن مىگوید :
« فى قَلْبِ الْمؤمِنِ ثَلاثَةُ اَنْوار : نُورُ الْمَعْرِفَةِ ، وَنُورُ الْعَقْلِ ، وَنُورُ الْعِلْمِ .
فَنُور ُ الْمَعرِفَةِ کَالشّمْسِ ، وَنُورُ الْعَقْلِ کَالْقَمَرِ وَنُورُ الْعِلْمِ کَالْکَوْکَبْ .
فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ یَسْتُرُ الْهَوى ، وَنُورُالْعَقْلِ یَسْتُرُ الشّهوَةَ ، وَنُورُالْعِلْمِ یَسْتُرُ الْجَهْلَ .
بَنُورِ الْمَعْرِفَةِ یُرَى الْحَقُّ ، وَبِنُورِ الْعَقْلِ یُقْبَلُ الْحَقُّ ، وبِنُورُ الْعِلْمِ یَعْمَلُ بِالْحَقِّ » .در قلب مؤمن با معرفت سه نور است :
1 ـ نور معرفت .
2ـ نور عقل .
3ـ نور دانش .
نور
معرفت چون خورشید است، نور عقل مانند ماه و نور دانش هم چون ستاره .نور
معرفت ، حکومت هوى را از بین مىبرد ، نور عقل قدرت شهوت رامىپوشاند و نور
دانش جهل را فرارى مىدهد .به نور معرفت حق مشاهده مىشود ، به نور عقل حق
پذیرفته مىگردد و به نوردانش به حق عمل مىشود .
سالکان مسلک عشق
مىگویند : براى رسیدن به حقّ و حقیقت ، بایستى مراحلى طى کرد ، تا نفس
بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهى حاصل کند .تفاوت اهل عرفان
با فلاسفه این است که عارفان تنها گرد استدلال عقلى نمىگردند بلکه با وجود
تصدیق آن ،به یک مرحلهاى که فوق آن است قائل هستند ، و آن را مرحله شهود
مىنامند ؛ مىگویند : پس از آن که نفس از مقام حسّ و عقل و برهان صعود کند
، مىتواند با ممارست معنوى و معراج روحانى به مقام بالاترى ترقّى نماید و
حقایقى را بدون یارى برهان و حسّ دریابد و مشاهده کند و به طور کلى از
مرحله دانش به مرحله بینش برسد و این چنین دانش است که در برابر حکمت
استدلالى عرفان نامیده مىشود .عارف با این بینش الهى که با ریاضتهاى شرعیه
و تقواى خالص و توجّه به آیات قرآن و سنن مرسلین به دست آورده ، به توحید
شهودى رسیده و براى یافتن حق دنبال دلیل نیست که با عمق قلب این معنا را
یافته که خود پیکره دلیل ساخته و پرداخته حق است و آن را آن قدرت نیست که
آینه تمام نماى حضرت محبوب باشد . چنان که امام عارفان، وجود مقدّس امام
حسین علیهالسلام در دعاى عرفه که عرفان
خالص اسلامى است ،به پیشگاه حضرت ربّ العزّة جلّ و علا در باب توحید شهودى عرضه مىدارد :کَیْفَ
یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقَرٌ اِلَیْکَ
؟خداوندا ! چگونه با این موجودات که در وجود خود نیازمند تو مىباشند
راهیابى به سوى تو داشته باشم ؟
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی