راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

حدیثی از حضرت امام علی (ع) درباره سوره حضرت یوسف(ع) و نگاهی گذرا

حدیثی از حضرت امام علی (ع) درباره سوره حضرت یوسف(ع) و نگاهی گذرا به  داستان زندگی حضرت یوسف (ع) در قران آسمانی و اتفاقات ...

(زیباترین عکسها در تاریکترین محل ها تصویر می شود، هر وقت خدا تو را در جایی تاریک قرار داد بدان می خواهد زیباترین تصویر را از تو بوجود آورد)

)نگاهی گذرا به  داستان زندگی حضرت یوسف (ع) در قران آسمانی و اتفاقات ...

 قصه از آنجا شروع مى شود که یوسف در خواب مى بیند که یازده ستاره به اضافه آفتاب و ماه به او سجده مى کنند. وقتى او این خواب را به پدرش یعقوب تعریف مى کند، پدر به او مى گوید که خواب خود را به برادرانت تعریف نکن که به تو آسیب مى رسانند و به او مى گوید که این خواب تعبیر خوشى دارد و خداوند تو را برگزیده خود خواهد کرد و به تو تأویل احادیث را یاد خواهد داد و نعمتش را بر تو تمام خواهد کرد همانگونه که بر پدرانت تمام کرده است.

   با این مقدمه، داستان شروع مى شود و از کینه و حسد برادران یوسف نسبت به او خبر مى دهد که باعث شد او را با خود به صحرا ببرند و در صحرا به چاه اندازند و پیش پدر خود به دروغ بگویند که یوسف را گرگ خورده است.

   در این میان کاروانى از راه مى رسد و یوسف را از چاه بیرون مى آورد و او را با خود به مصر مى برد و به قیمت ناچیزى به پادشاه مصر مى فروشد و این زمینه اى براى رشد یوسف مى شود و خداوند به این وسیله او را قدرت مى بخشد و به او نبوت و علم عطا مى کند.

   همسر پادشاه مصر عاشق یوسف مى شود و او را به سوى خود مى خواند ولى یوسف عفت و پاکدامنى خود را حفظ مى کند. همسر پادشاه مورد ملامت زنان شهر قرار مى گیرد و او در یک مجلسى که زنان را دعوت کرده بود، یوسف را به آنها نشان مى دهد وقتى آنها زیبایى خیره کننده یوسف را مى بینند با چاقوهایى که براى خوردن میوه در دست داشتند، دستهاى خود را مى برند و اظهار مى دارند که او از جنس بشر نیست بلکه او فرشته اى بزرگوار است.

   مقاومت یوسف در برابر خواسته نامشروع همسر پادشاه سبب مى شود که یوسف به زندان بیفتد. دو نفر دیگر را نیز به زندان مى برند و با یوسف هم بند مى شوند آن دو نفر هر کدام خوابى مى بینند و یوسف خواب آنها را تعبیر مى کند و در همان زندان آنها را به سوى خداوند یکتا دعوت مى کند و یوسف سالها در زندان مى ماند.

از طرف دیگر روزى پادشاه مصر خوابى مى بیند و اطرافیان او از تعبیر خواب او ناتوان مى شوند و به او خبر مى دهند که یوسف مى تواند خواب او را تعبیر کند. یوسف را از زندان بیرون مى آورند و تعبیر خواب پاشاه را از او مى پرسند و او چنین تعبیر مى کند که هفت سال خشکسالى و قحطى خواهد شد و آنها را راهنمایى مى کند که براى مقابله با قحطى چه کار بکنند. یوسف نزد پادشاه موقعیت خوبى پیدا مى کند و همسر پادشاه اعتراف مى کند که یوسف بى گناه است و من از او کام دل خواستم. به هر حال پادشاه، یوسف را خزانه دار خود مى کند.

   قحطى شروع مى شود و برادران یوسف براى گرفتن غلّه پیش یوسف مى آیند و او را نمى شناسند ولى یوسف آنها را مى شناسد یوسف به آنها مى گوید: شما برادرى در خانه دارید او را نیز نزد من بیاورید و اگر او را نیاورید به شما چیزى داده نخواهد شد، برادران پیش یعقوب برمى گردند و اظهار مى دارند که به ما غله ندادند و تو باید برادرمان را به همراه ما بفرستى تا به ما غله دهند و ما او را حفظ خواهیم کرد. یعقوب مى گوید: چگونه او را به شما بسپارم در حالى که پیش از این برادرش (یوسف) را نیز به شما سپرده بودم، خداوند خود حافظ او باشد و شما باید با خدا پیمان ببندید که او را نزد من مى آورید و اى فرزندان من! از یک در وارد نشوید بلکه از چند در وارد شوید،حکم از آنِ خداوند است بر او توکل کردم و همه باید به او توکل کنند.

   برادران به سوى مصر حرکت مى کنند و بر یوسف وارد مى شوند، یوسف برادر کوچک خود را کنار خود جاى مى دهد ولى خود را معرفى نمى کند و به هنگام دادن غلّه، به مأموران دستور مى دهد که مخفیانه پیمانه پادشاه را در بار برادر کوچکش بگذارند و اعلام مى شود که پیمانه پادشاه گم شده و از بار هر کس که پیدا شود او باید بازداشت شود. بارها را مى گردند و از بار برادر کوچک یوسف پیدا مى شود، برادران به ناچار او را در مصر رها مى کنند و به کنعان پیش یعقوب برمى گردند و با نهایت شرمندگى جریان دزدى پیمانه پادشاه و بازداشت برادر کوچک را تعریف مى کنند، یعقوب از صبر جمیل سخن مى گوید و امید خود را به خدا مى بندد ولى آنچنان درفراق پسران خود گریه مى کند که بینایى خود را از دست مى دهد و شکایت پیش خدا مى برد.

   یعقوب که از بازگشت یوسف و برادر کوچکش ناامید نشده بود، به فرزندان دستور مى دهد که یوسف و برادرش را جستجو کنند و ناامید نباشند که فقط کافران از رحمت خدا ناامید مى شوند. آنان بار دیگر پیش یوسف مى آیند و از وضع اسفبارى که براى آنها و خانواده یعقوب پیش آمده سخن مى گویند. یوسف به آنها مى گوید: آیایادتان هست که به یوسف چه کردید؟ آنها فریاد مى زنند که آیا تو یوسف هستى؟ و یوسف مى گوید: آرى و این برادر من است، خدا بر من منت گذاشته و خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى کند. آنهابا شرمندگى، به خطاى خود اعتراف مى کنند ولى یوسف آنها را مى بخشد و پیراهن خود را به آنان مى دهد و مى گوید: این پیراهن را ببرید و به روى پدرم بیندازید که بینایى خود را باز مى یابد و همگى پیش من آیید.

یعقوب، بوى پیراهن یوسف را از فرسنگهاى دور مى شنود و آن را اظهار مى دارد ولى اطرافیان، او را به گمراهى دیرینه متهم مى کنند اما وقتى قافله مى رسد پیراهن را به روى او مى اندازند و او بینا مى شود و مى گوید: آیا به شما نگفتم که من از خدا چیزى را مى دانم که شما نمى دانید؟ و فرزندانش پیش او نیز به خطاى خود اعتراف مى کنند و از او مى خواهند از خدا براى آنان طلب آمرزش کند و او چنین مى کند.

   برادران یوسف همانگونه که او گفته بود همگى به همراه پدر و مادر یوسف به مصر رهسپار مى شوند و یوسف از آنان استقبال مى کند و پدر و مادر خود را بر تخت مى نشاند و آنان همگى در برابر یوسف تعظیم و سجده مى کنند و بدینگونه یعقوب به یوسف مى رسد و یوسف از نعمتهایى که خداوند به او داده یاد مى کند.

در اینجا داستان حضرت یوسف تمام مى شود و خداوند خطاب به پیامبر اسلام مى فرماید که این از خبرهاى غیبى بود که بر تو وحى کردیم و تو از آن آگاهى نداشتى و به دنبال این سخن حقایقى را بیان مى کند و در پایان اظهار مى دارد که در این قصه ها که گفته شد، عبرتهایى براى اندیشمندان وجود دارد و این یک سخن دروغ نیست بلکه تصدیق کننده کتابهاى آسمانى پیشین و تفصیل همه چیز و هدایت و رحمت براى مؤمنان است.»

حدیثی از حضرت امام علی (ع) درباره سوره یوسف(ع)

قال:یعسوب الدین,سیدالبشر,فخرکائنات,اسدالله غالی؛حضرت علی بن ابیطالب (ع) "به زنان خود سوره یوسف را یاد ندهید و آن را بر آنان نخوانید که در آن آزمایشهاست بلکه به آنان سوره نور را یاد بدهید که در آن پندهاست."(!!!)

و بعد از این موضوع تحلیلی که خود این سایت دارد این است که :

"این سخن بدین معناست که اگر قرار باشد یک سوره از سوره هاى قرآن را به زنان خود یاد بدهید، آن سوره سوره یوسف نباشد چون در آن شرح عشق بازیهاى همسر عزیز مصر آمده است. این احتمال از آنجا تقویت مى شود که در آن روایت گفته شده که به زنان خود سوره یوسف را یاد ندهید بلکه سوره نور را یاد بدهید "

منبع ای که در پاورقی این نوشته ذکر شده بود، جلد 5 کافی صفحه 516 بود. 

در مورد این حدیث اولا کلی در اینترنت گشتم تا منبع آن را بیابم ولی انگار اصول کافی 4 تا جلد بیشتر ندارد و من نمی دانم این حدیث از کدام ویرایش کافی بوده و از دوستان می خواهم اگر حدیثو دیدند به من هم اطلاع بدند ،ثانیا فکر نکنم چنین حدیثی از حضرت علی(ع) با این مضمون سند معتبری داشته باشد ، ثالثا به نظر من اگر خدا  چنین منظوری داشت ،اول سوره مثلا می نوشت که این سوره برای خواندن مردان است و زنان نباید آنرا بخوانند! و بیان چنین حدیثهایی، اونهم از کسانی مانند حضرت علی (ع) کمی دور از ذهن می باشد. http://www.ghadir.ca/forum/index.php?topic=111.0;prev_next=next#new

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد