راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

نوروز کهن سوز و نوروز (مناجات و اشعار نوروزی) اول فروردین ؛ عید

اول فروردین ؛ عید نوروز
اول فروردین ؛ عید نوروزامیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید: هر روزى که در آن ، نافرمانى و معصیت خدا نشود، آن روز،عید است .
عید ملى و باستانى نوروز، نخستین روز از سال شمسى و آغاز فصل بهار است .
خدایا ما را در این سال نو این حالى که داریم عوض کن ، ما گرفتار هواهاى نفسانى هستیم و تو مى دانى ، و تو مى توانى ما را نجات بدهى . (صحیفه نور جلد 19،ص 283)
تحویل حال الى احسن حال این است که انشاءالله در این سال نو ما تغییرات روحى بدهیم یعنى واقعا تحول بر ایمان حاصل بشود و او به این است که همان طورى که سیره انبیاء از اول تا آخر بوده است که جنگ و صلحشان براى خدا بوده است ... (صحیفه نور جلد 21،ص 106)
از آداب امروز روزه گرفتن است ،از آداب امروز دعا کردن است ،نماز خواندن است و این به ما مى فهماند که ملتى بخواهد به ره راست برود و بخواهد استقلال خودش را، آزادى خودش را بخواهد حفظ کند باید در عیدش و در غیر عیدش تذکر داشته باشد، ذکر خدا بکند. (صحیفه نور جلد 17،ص 215)
اول فروردین ؛ عید نوروز
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

دوستان عزیز و کاربران محترم :
خالق بی همتای طبیعت ، هنر دیگری از صنع خویش را به نمایش می گذارد تا با زنده شدن دوباره جهان در آستانه « بهار » رستاخیز بزرگ را متذکر گردد .
بهار از راه می رسد و با آمدنش ، روح تحول و تلاش و همت را بار دیگر بر پیکر طبیعت و انسانها ساری و جاری می سازد .
اینک در آستانه ی این تحول عظیم و شگرف از بارگاه مدبر لیل و نهار می خواهیم تا به یمن این موهبت الهی ، دلهای مشتاق ایرانیان را به نور معنویت منور سازد .
ضمن تقدیم صمیمانه ترین تبریکات خویش ، ایامی سرشار از نشاط و موفقیت برای شما عزیزان و خانواده محترمتان آرزومندم .
اول فروردین ؛ عید نوروز
نوروز کهن
نوروز بسیار کهن است. در نوروز خداوند از بندگان پیمان گرفت تا او را پرستش کنند و براى او شریک قایل نشوند و به آیین فرستادگانشان درآیند و دستورشان را بپذیرند و آن را اجرا نمایند و آن نخستین روزى است که آفتاب بدمید و بادهاى باردهنده بوزید و گل هاى روى زمین پدید آمد و هم جبرئیل بر پیامبر نازل شد و نیز روزى است که ابراهیم بت ها را شکست و هم پیامبر، على را بر دوش خود گرفت تا بت هاى قریش را از خانه کعبه بینداخت. ( امام موسى کاظم علیه السلام )
علامه مجلسى: السماء و العالم ؛ شاید ترجمان این سخن هفتمین امام چنین باشد: هر آن روز که سرآغاز دگرگونى است، هر آن روز که پیام آور نیکى است و هر آن روز که افقى نو پیش چشم آدمیان مى گسترد نوروز است. بدین سان مى توان نوروزى براى زمین برشمرد که در آن طبیعت به زندگى دوباره مى آغازد و نوروزى دیگر براى آدمیان که جان هایشان دگرگونى مى یابد. چه نیکو که طبع ظریف ایرانى کوشیده تا این دو را به هم پیوند زند و در نوروز زمین، نوروزى در جان خویش بپا سازد.
همه آنچه در متون کهن نظم و نثر پارسى در بیان نوروز آمده، اشاره اى است به همین معنا که زندگى دگرباره در بیرون باید راهبر تولدى دوباره در درون باشد؛ چنان که ابوریحان بیرونى به تمثیل گوید:
« اهرمن برکت را از آب و گیاه گرفته بود و باد را از وزیدن بازداشته بود و درختان خشک شدند و دنیا نزدیک به نابودى بود. پس جم به امر خداوند به قصد منزل اهرمن و پیروان او رفت و دیرگاهى آنجا بماند و چون برگشت جهان به حالت فراوانى و بارورى و مردم به اعتدال رسیدند. در آن روز که جم برگشت... و نور از او مى تابید... آن روز را نوروز خواندند ».
آنجا هم که فردوسى بزرگ از روز نو سخن مى گوید، بى درنگ آسودن تن از رنج و دل زکین را همراهش مى سازد:
به جمشید بر گوهر افشاندند
مرآن روز را روز نو خواندند
سر سال نو، هرمز فرودین
بر آسوده از رنج تن، دل زکین
هم از این رو است که جامعه چند زبانى، چند قومى و چند صدایى ایران همواره در طى قرون و اعصار، تکثر خویش را در نوروز به وحدت رسانده و هیچ قوم و مذهبى - چه مهاجم، چه مهاجر، چه منادى - بر این سرزمین پاى ننهاده، مگر آن که آیین نوروز را پاس داشته؛ زیرا نوروز گرچه خاستگاهى ایرانى دارد، اما پیامش جهانى است و گرچه از روزگار جمشید جم مى آید، اما به جان هاى همه آدمیان تا به انتهاى تاریخ پرتو مى افکند.
گفته اند که آیین نوروز حتى کهن تر از آن است که به آریایى ها نسبت داده شود، بلکه از خاستگاهى سرزمینى برمى خیزد که به هیچ قوم و مذهب معینى بستگى ندارد. از این رو آریایى ها نه پدیدآورنده این آیین که پذیرنده آن بوده اند و زرتشت نه بانى اش که مؤیداش بوده و اسلام نیز روح خویش را بر آن دمیده است. اینک نوروزى که ما داریم، نوروزى است با رنگى از باستان و طعمى از اسلام و اساساً این اسلام بود که وقتى در پهنه اى وسیع از شبه قاره هند تا شمال آفریقا سایه گسترد، نوروز را نیز میان اقوام غیر ایرانى گسترش داد. اینک ایرانیان مسلمان، مذهب و ملیت خویش را - بى آن که تفاوتى میانشان تشخیص دهند - در نوروز متبلور مى بینند و آن را مایه دلبستگى و پیوستگى خویش با هموطنان غیرایرانى مى یابند. تجلى گاهى از وحدت، در عین کثرت.
امّا نوروز امسال ، یک ویژگى دیگر دارد و آن تقارن (فاصله اندک) است با تولد مسعود « واسطه فیض عالم هستی ، اول ما خَلَقَ اللهُ ، « خاتِم الأَنبِیاء مُحَمَّدٌ بنُ عَبدِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ » اما این تولد سعید در بطن خود پیامى دارد و آن نیست مگر تولد دیگر باره جان ها، رستن از قید بندگى و استبداد و رسیدن به کمالات انسانى. و این مولود سعید همه این کمالات را براى همه نسل ها در همه عصرها به ارمغان آورد.
مورخین نوشته اند که روز تولد آن بزرگوار ، دگرگونیهای در جهان رخ داد : طاق کسری شکاف خورد و کنگره های آن فرو ریخت ؛ دریاچه ساوه خشک شد ؛ آتشکده فارس که چندین سال روشن بود ، خاموش شد ؛ همه پادشاهان جهان در آن روز حیران ، سرگردان و گنگ بودند ؛ همه بتها روی یکدیگر فرو ریختند و سحر ساحران در آن روز بی اثر بود . کلمه « لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ » در جهان طنین انداز شد و چون بدنیا آمد ، از نور وجودش عالم منور شد ، گفت : « لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ » و جهان با او گفت : « لاَ اِلهَ اِلاَّ الله ».
الهی : به حرمت محمد و فرقان محمد .
الهی : به حرمت راز محمد و نیاز محمد .
الهی : به برکت منبر محمد و محراب محمد .
الهی : به حرمت علی مرتضی و فاطمة الزهراء و حسن مجتبی و حسین شهید کربلا و امام زین العابدین و محمد باقر و جعفر صادق و موسی کاظم و علی بن موسی الرضا و محمد التقی و علی النقی و الحسن العسکری و محمد المهدی عّج.
الهی : به برکت جمله اوصاف محمد و کمالات محمد که :
عیدی همه ی ما را زبونی و خواری استکبار قرار ده ،
در فرج آخرین کوکب هدایت امت محمدی تعجیل بفرما ،
به رهبر فرزانه مان سلامتی و طول عمر و به امام و شهدایمان رحمت عنایت فرما ،
ما را آنی بخودمان وا مگذار ، سایه ی غفران خودت را بر سر ما گسترده تر بدار ،
به مردان ما غیرت و به بانوانمان عفت و به جوانانمان همت و به جانبازان و بیماران مان عزت و شفا عنایت فرما .
حاجت دینی و دنیوی تمام مومنین و نیاز نیازمندان را ، بر آورده و بخیر فرما .
الهی : غافلانیم نه کافرانیم ، صمدا به برکت نواختگان حضرت تو و به برکت گداختگان هیبت تو دعا های ما را قبول بفرما .


قسمتی از :« حول حالنا الی احسن الحال »
در وجود انسانیت همزمان با موهبت الهی و تحول در طبیعت « نکته های پند آموز »
اول فروردین ؛ عید نوروز
و لا قوة الا بالله
اى مرکز دایره امکان
وى زبده عالم کون و مکان
تو، شاه جواهر ناسوتى
خورشید مظاهر لاهوتى
تا کى زعلایق جسمانى
در چاه طبیعت تن مانى ؟
صد ملک زبهر تو چشم به راه
اى یوسف مصر! بر از چاه !
تا والى مصر وجود شوى
سلطان سریر شهود شوى
در روز الست بلى گفتى
و امروز به بستر (لا) خفتى
ز معارف عالم عقلى دور
به ز خارف عالم حس مغرور
از موطن اصل نیارى یاد
پیوسته به لهو و لعب دلشاد
نه اشک روان ، نه رخ زردى
الله الله ! تو چه بیدردى ؟!
یک دم به خود آ ! و بین چه کسى ؟
به چه بسته دلى ؟! به که همنفسى ؟!
زین خواب گران ، بردار سرى !
مى پرس ز عالم دل ، خبرى
زین رنج عظیم ، خلاصى جو!
دستى به دعا بردار و بگو:
یارب ! یارب ! به کریمى تو
به صفات کمال رحیمى تو
یارب ! به نبى و وصى و بتول
یارب ! یارب ! به دو سبط رسول
یارب ! به عبادت زین عباد
به زهادت باقر علم رشاد
یارب ! یارب ! به حق صادق
به حق موسى ، به حق ناطق
یارب ! یارب ! به رضا - شه دین
آن ثامن ضامن اهل یقین
یارب ! به نقى و مقاماتش
یارب ! به تقى و کراماتش
یارب ! به حسن شه بحر و بر
به هدایت مهدى دین پرور
کاین بنده مجرم عاصى را
وین غرقه بحر معاصى را
از قید علایق جسمانى
وز بند وساوس شیطانى
لطفى بنما و خلاصش کن !
وز اهل کرامت خاصش کن !
یارب ! یارب ! که بهائى را
این بیهده گرد هوایى را
که به لهو و لعب شده عمرش صرف
ناخوانده زلوح و فایک حرف
زین غم برهان ! که گرفتارست
در دست هوى و هوس زارست
در شغل زخارف ذنیى دون
مانده به هزار امل مفتون
رحمى بنما به دل زارش !
بگشا به کرم گره از کارش !
از پیش مران ز در احسان !
به سعادت ساحت قرب رسان !
واراسته ز دنیى دونش کن !
سر حلقه اهل جنونش کن !
سخنان مؤلف کتاب کشکول (نثر و نظم ) در روز عید به مقتضاى حال گفته است :
عید و هر کس را ز یار خویش ، چشم عیدى است
چشم ما پر اشک حسرت ، دل پر از نومیدى است



نکته هاى پندآموز، امثال و حکم


بزرگى گفته است : عید، از آن کسى نیست که جامه نو پوشد، بلکه از آن کسى ست ، که از (و عید) خداوندى ایمن باشد.
نکته هاى پندآموز، امثال و حکم
راهبى را پرسیدند: عید شما چه وقت است ؟ گفت : روزى که در آن ، گناه نکنیم . عید، از آن کسى که جامه نو پوشد نیست . بلکه ، از آن کسى ست که از عذاب آخرت ایمن باشد. عید، از آن کسى نیست که جامه ظریف پوشد، بلکه از آن کسى ست که ره شناس باشد.
خدا خیرش دهاد! چه نیکو گفته است :
مبارک باد! عید آن دردمند بى کس که او را
که نه کس را مبارکباد گوید، نه کس او را
از شیخ روز بهان صوفى :
اى ترا با هر دلى رازى دگر !
هر گدا را با درت ، آزى دگر
صد هزاران پرده دارد عشق دوست
مى کند هر پرده آوازى دگر
بیا ! تا دست ازین عالم بداریم
بیا ! تا پاى دل از گل برآریم
بیا ! تا بردبارى پیشه سازیم
بیا ! تا تخم نیکویى بکاریم .
بیا ! تا در غم دورى از آن در
چو ابر نو بهاران خون بباریم
بیا ! تا همچو مردان در ره دوست
سراندازى کنیم و سر نخاریم
ترجمه اشعار عربى ؛ یکى از فرزندان پیامبر (ص ) گفته است :
ما محنت رسیدگان ، فرزندان پیامبریم ! که در زندگى ، جام محنت را نوشیده ایم . محنت ما، دیر پاى است . نخستین و آخرین ما بدان مبتلا بوده است . مردم به عید، شادمانى مى کنند و عید ما، ماتم ماست . مردم ، در امن و شادى زیست مى کنند. و ما، در همه زندگى خود، بیمناکیم .
فرازهایى از کتب آسمانى
از شرح دیوان : حکما گویند! هر چه موجود است ، خیر است ، خیر محض ‍ است . یا خیر او غالبست بر شر او، و ترک خیر کثیر، براى شر قلیل ، شر کثیر است . گاه باشد که انگشت مار گزیده باید برید، تا باقى اعضا سالم ماند، و در این صورت ، سلامت ، مراد است و مرضى و قطع انگشت مراد است و غیر مرضى و اگر گوییم شر قلیل ، براى خیر کثیر، خیر کثیرست هم راست باشد.
در طریقت هر چه پیش سالک آید، خیر اوست
بر صراط المستقیم ، اى دل ! کسى گمراه نیست
و تحقیق مقام آن که خداى حکیم است ، پس مى داند که احسن نظام و اصلح اوضاع ، در آفریدن عالم چیست . و قادرست ، پس ، مى تواند که بر طبق علم خود، عالم را خلق کند، فیاض مطلق است و هیچ بخل در او نیست . پس ، آن چه داند و تواند، به جاى آورد.
اکنون ، میسر نیست که جزء از اجزاى عالم در حد ذات خود، بر احسن اوضاع ، باشد. و ملاحظه کل انسب است از ملاحظه جزء بنابراین ، کل ، به احسن اوضاع مخلوق شده و نزد ایشان قضا و عنایت ، علم حق است به احسن اوضاع کل . و اگر چنین نماید که وضع جزوى از اجزاء، بهترین از آن هست ، مى تواند بود، نه محل مناقشه است و خواجه نصیرالدین گوید:
بر حق ، حکمى که ملک را شاید، نیست
حکمى که ز حکم او فزون آید، نیست
هر چیز که هست ، آن چنان مى باید
آن چیز که آن چنان نمى باید، نیست
ترجمه اشعار عربى ؛ خدایش خیر دهاد! - که نیکو سروده است :
گمان کن به خواسته هاى خویش رسیده اى ! و بر روزگار فرمانروایى دارى . مگر روزگار کوتاه عمر را مرگ در پى نیست ؟ و نه اینست که آدمى ، هر چه به کف آورد، از وى مى گیرند؟
سخن عارفان و پارسایان
عارفى را پرسیدند: چگونه صبح خویش را آغاز کردى ؟ گفت : با تاءسف بر دیروز و بیزارى بر امروز و خوار داشتن فردا.
حکایاتى کوتاه و خواندنى
در کتاب (ورام ) آمده است که دو فرشته به هم رسیدند. یکى ، به دیگرى گفت : ماءمور شده ام ، تا ماهیى را که فلان یهودى دوست دارد، به سوى او برانم . دیگرى گفت : ماءمور شده ام ، تا روغن به چراغ فلان زاهد بریزم .
حکایاتى کوتاه و خواندنى
دیوجانس مرد پرخور چاقى را دید و او را گفت : بر تن تو جامه ایست که بافته دندان هاى تست .
تفسیر آیاتى از قرآن کریم
در یکى از کتابهاى آسمانى آمده است :
عجب است از کسى که خوبى یى را که در او نیست و به وى نسبت مى دهند، خوشحال مى شود و بدى یى را که در او هست ، مى گویند و به خشم مى آید.
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
از دیوان منسوب به امیرالمونین (ع ):
داروى تو، در وجود توست و نمى دانى ، و درد تو نیز از تست و آن را نمى شناسى . خویش را جرمى کوچک مى شمارى ، اما جهانى بزرگ در تو پیچیده است . تو آن کتاب مبینى هستى که حرف هاى آن ، پنهانى ها را آشکار مى کند.
نیز از امام على (ع ):
نفس ، به از دست دادن دنیا مى گرید. و مى داند که سلامتى ، در ترک دنیاست . انسان ، پس از مرگ خانه اى ندارد که در آن ساکن شود. جز خانه اى که پیش از مرگ ساخته است .
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
از سخنان بزرگان :
آن که خویش را گرامى دارد، دنیا در چشم او خوار است به روزگار کودکى اسکندر، ارسطو او را گفت : چون به فرمانروایى رسى ، مرا در کجا جاى خواهى داد؟ و او گفت : آنجا که فرمانبریت قرار دهد.
ترجمه اشعار عربى
خدایش پاداشن نیک دهاد!
از دوستت پاکى ها را بپذیر! و کدورت ها را رهاکن ! روزگار عمر، کوتاه تر از آنست که دوست را سرزنش کنى .
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
امیرالمومنین (ع ) فرمود: نسبت همه شهرها بر تو یکسانست . بهترین شهرها آنست که خواسته هاى تو را بر آورد. سخن نیکو صدقه است . صدقه ، خویشان را هم صدقه و هم صله است .
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
در حدیث آمده است : هرگاه (هدیه ) از درى وارد شود، (امانت ) از در بیرون رود. و نیز: خردمند، آنست که امروز از بهر فردا بکوشد، پیش از آن که کار از دست برود.
نکته هاى پندآموز، امثال و حکم
پوزش از گناه ، نشانه عصمت است .
حکیمى گفت : دولت نادان ، عبرت عاقلانست .
تفسیر آیاتى از قرآن کریم
در توراة آمده است که : اى موسى ! آن که مرا دوست دارد، از یادم نبرد. و آن که امید نیکى دارد. در خواستن اصرار ورزد.
شعر:
اى آدمى زاد! چون مادرت ترا بزاد، مى گریستى و مردم ، پیرامون تو مى خندیدند. بکوش ! تا چنان باشى ، که به روز مرگت ، آنان بگریند و تو خندان باشى .
حکایات پیامبران الهى
طاووس (یمانى ) گفت : شبى در (حجر اسماعیل ) بودم ، که على بى حسین (ع ) وارد شد. با خویش گفتم : مردیست از دودمان پیامبر (ص ) خوبست به دعاى او گوش فرادهم . شنیدم که در اثناى دعا مى گفت : عبیدک بفنائک . سائلک بفنائک . مسکینک بفنائک . طاووس گفت : هرگاه این جملات را مى خواندم ، خدا گشایشى در کار من ایجاد مى کرد.
خدایش نیکى دهاد! که گفت :
به نان سازند مردم رام ، هر سگ را، ولیکن تو
اگر خواهى که گردد رام ، نفس سگ ، مده نانش !
از دیوان منسوب به امیر المومنین (ع ):
شیرینى دنیا، زهرآگین است . هان ، شیرینى زهر آگین مخور! خواه در گشایش باش ! و خواه در سختى ، زمانه از این هر دو گروه مى برد. هر کارى چون به کمال رسد، زوال آن آغاز شود. در انتظار زوال باش ! آنگاه ، که گفتند: کامل شد.
سخن عارفان و پارسایان
عارفى ، مراد خویش را گفت : مرا وصیتى فرا گیر کن ! گفت : سفارش ‍ پروردگار را به همه پیشینیان و واپسینیان به تو گویم ، که فرمود: (ولقد وصیناالذین اوتوالکتاب من قبلکم و ایاکم ان اتقو الله ) و بى تردید که پروردگار به صلاح بنده آگاه ترست و بخشایش و مهربانى او، به بنده بیش ‍ از دیگرانست . بنابراین ، اگر در دنیا، خصلتى براى بنده بهتر و جامع تر و گرانقدرتر از (نیکى ) بود، سزاوار بود که آن را یاد کند و بندگان را بدان سفارش کند. پس چون به (نیکى ) اکتفا کرد، پیداست که همه نصایح و راهنمایى ها و آگاهى ها و استقامت و خیر، در آن ، جمعست .
ترجمه اشعار عربى
از یکى از شاعران :
اگر ارزش نفس خویش ندانستى و حق آن را خوار شمردى ، مردم ، آن را خوارتر دارند اینک ! نفس خویش گرامى دار! و اگر جایگاه آن تنگ است ، جایگاهى دیگر بجوى !
از خانه اى که جایگاه خوارى ست ، پرهیز کن ! زیرا اگر نیکوکاران در آن جاى گزیند، بدکار به شما آید.
سخن عارفان و پارسایان
عارفى گفت : دنیا را بهر سه چیز خواهند: بى نیازى و شرف و آسایش . اما، آن که زهد ورزد، به عزت رسد، و آن که قناعت پیشه کند، بى نیاز شود و آن که سعى خویش کم کند، استراحت یابد.
از سخنان بزرگانست : بردبارى تو بر فروتر از خود، عیب خوارى ترا نزد زبردستان مى پوشاند.
عدل و احسان
اگر در اجتماعى فقط عدل حاکم باشد و بس و در مردم اثرى از مهر و محبت نسبت به یکدیگر نباشد، محیط زندگى در آن جا سرد و خشک و بى روح است در آن جا از دوستى و رفاقت ، از بخشش و سخاوت ، از راءفت و رحمت ، از زیبایى هاى اخلاق و عواطف ، از تعالى روحى و لذایذ روانى بویى به مشام نمى رسد زندگى در چنین محیطى جانکاه و طاقت فرساست . محال است در چنین محیطى گل هاى لطیف عواطف شکفته شود محال است در چنین شرایطى مردم به کمال جامع و کامل انسانى نایل گردند، زیرا یک قسمت مهم از فطریات بشر عواطف است و عواطف مانند سایر ذخایر طبیعى باید در محیط مساعد و شرایط مناسب پرورش ، رشد و نمو نماید.
اگر در اجتماعى فقط عواطف و احساسات بر مردم حاکم باشد و بس و از عدل و قانون خبرى نباشد، در آن جا هرج و مرج و نا امنى است در آن جا نیز زندگى طاقت فرسا و غیر قابل تحمل است . در چنین محیطى تمایلات و شهوات زورمندان فرمانرواى مطلق است در آن جا زندگى مردم شبیه به زندگى درندگان و حیوانات وحشى است صاحبان قدرت به ضعفا زور مى گویند و مردم براى تاءمین تمایلات آنان باید به هر ذلت و بدبختى تن در دهند.
جامعه بشر باید از عقل و عاطفه ، از عدل و احسان به طور شایسته استفاده کند و هر یک را در جاى خود به کار بندد. براى نمونه مثالى را به عرض ‍ مى رسانم :
عدل و کیفر متجاوز
عقل ، تصرف عدوانى را که تجاوز به حقوق دیگران است منع نموده و به منظور حفظ امنیت مالى کشور، وضع قانون کرده و متجاوزین را مجازات مى نماید قاضى شریف و درستکار کسى است که در مقام قضا، تنها متوجه قانون باشد راءفت و رحمت ، تاءثر و رقت ، و خلاصه هیچ یک از عواطف حجاب نفس وى نشود و او را از صراط مستقیم عدالت منحرف ننماید.
مرد ثروتمند و زورگویى که به علت خود خواهى ، در ملک مردم تصرف عدوانى نموده و هم چنین زن فقیر و یتیمدارى که در سرماى زمستان به علت تهیدست بودن اجازه در اطاق دیگرى سکنى کرده است از نظر قانون و در محکمه قضا یکسانند. قاضى هر دو را متجاوز مى شناسد و هر دو نفر را از ملک غصبى ،اخراج مى کند موقعى که قانون زن و کودکان او را از اطاق بیرون کرده و اطفال بى پناه در کوچه از سرما مى لرزند، منظره رقت بارى به وجود مى آید حس ترحم مردم رهگذر تحریک مى شود اشک مى ریزند. زن بینوا و کودکان یتیم او را به منزل خود مى برند، پذیرایى مى کنند بیرون کردن زن و کودکان از اطاق غصبى عدل است و مسکن دادن به آنان عاطفه . عدل خشک و سرد و بى مهر است ، عاطفه و رقت ندارد، مهربانى و راءفت نمى فهمد، اشک و آه ، ناله و فریاد، در حریم قضابى اثر است قاضى درستکار تنها به قانون متوجه است و بس ولى عواطف مملو از گرمى و محبت است ، لبریز از رقت و رحمت است ، بچه ها را در آغوش مى گیرد، مى بوسد، مى بوید، نوازش مى کند، اشک مى ریزد، و از خدمت به آن ها لذت مى برد.
عاطفه و ترحم به ضعفا
اگر جامعه عدل و قانون نداشته باشد، اگر قاضى در اجراى قانون صریح و جدى نباشد، دست ستمگران به حقوق مردم دراز مى شود و اساس عدل و امنیت را متزلزل مى نماید. اگر در اجتماع عاطفه و راءفت نباشد، رقت و رحمت وجود نداشته باشد، ضعفا و بى پناهان از پاى در آمده و به کلى ساقط خواهند شد. سعادتمند و خوشبخت اجتماعى است که از هر یک از دو نیروى مهم عقل و عاطفه استفاده کند و هر کدام را در جاى خود به اندازه صحیح به کار بندد.
سرمایه معنوى
علم نیز مانند عدل مولود عقل است ، علم به منزله آب زلال و گوارایى است که از منبع عقل سرچشمه گرفته و مایه حیات روحانى انسان است علم و دانش پایه اساسى تکامل و ترقى بشر و یکى از ارکان سعادت آدمیان است نسبت ترقى هر کشورى به نسبت بالا رفتن سطح علم و دانش آن کشور است در هر مملکتى که علم و عالم بیشتر باشد آن مملکت از نظر معنوى سرمایه دارتر و ارزنده تر است ، ولى نباید فراموش کرد که علم نیز مانند عدل سرد و بى مهر است . علم متکى به منطق و استدلال است و در حریم منطق و استدلال از مهر و محبت ، از عاطفه و راءفت اثرى نیست .
علم به تنهایى انسان را قانع نمى کند و تمام سعادت بشر را علم و دانش ‍ تاءمین نمى شود. یک قسمت مستقل و مهم تمایلات فطرى مردم خواهش هاى عاطفى است که باید از اول تحت مراقبت قرار گیرند لازم است به موازات تحصیل علم و پرورش عقل ، به نداى طبیعى احساسات نیز توجه شده و خواسته هاى عاطفى مردم به راه صحیح و سودمندى هدایت و به طرز شایسته و مفیدى ارضاء گردند. براى نمونه در این مورد نیز مثالى را به عرض مى رسانم .
یک مریض در بیمارستان بسترى مى شود. تمام افراد متخصص در رشته هاى مختلف به کار مى افتند. از کلیه لوازم بیمارستان به منظور درمان مریض استفاده مى کنند. عکسبردارى مى نمایند، ادرار و خون را از جهات متعدد تجزیه مى کنند. سرانجام بیمارى شناخته شود و جراحى را ضرورى تشخیص مى دهند. دست به کار عمل مى شوند. به راهنمایى علم ، ابزارهاى جراحى را از نظر طبى پاکیزه مى کنند. و سپس بیهوشى ، تزریق خون ، بریدن ، دوختن ، ضدعفونى کردن ، پرستارى صحیح ، داروهاى لازم ، غذاهاى مناسب ، و خلاصه کلیه شرایط علمى یکى پس از دیگرى به کار بسته مى شود.
رفته رفته بیمار رو به بهبود مى رود.
موقعى که بیمار از هر جهت تحت مراقبت علمى است و کوچکترین نگرانى از برنامه پزشکى ندارد، در ضمیر باطن ، در زوایاى روان خود، احساس ‍ تمایلى مى کند. گویى گم گشته اى دارد.
ارضاى عواطف بیمار
چشم خود را به در اطاق دوخته ، به این امید که خواهشش بر آورده مى شود ، به آرزوى دل برسد. این آرزو مربوط به دارو و غذا و تاءمین وسایل علمى نیست . او در فکر ارضاى عواطف خویشتن است او تشنه مهر و محبت است ، او منتظر است کسى از وى عیادت کند، براى او دسته گل بیاورد، کنار تخت بیمارستان دست او را از روى مودت فشار دهد و با تبسم گرم خود، دل افسرده اش را مسرور نماید.
عیادت بیمار
وقتى چند نفر دوست صمیمى گردش حلقه مى زنند و صمیمانه از او احوالپرسى مى کنند آن چنان به وجد مى آید که قابل توصیف نیست شادمان مى شود، چهره بى رنگش رنگین مى گردد، لذت مى برد، نیرو مى گیرد، حیاتى پیدا مى کند. این همه شادى و نشاط به درمان او کمک مى نماید.
علم جراحى سرد و بى محبت است و عیادت مملو از شادى و مسرو دانش ‍ خشک و بى مهر جراح ، چاقو و قیچى و داروهاى لازم ، اساس درمان مریض ‍ است ، ولى لازم است به موازات آن ها احوالپرسى مودت آمیز و نوازش گرم نیز وجود داشته باشد تا علم و احساس یکجا و همزمان ، خواهش هاى عقل و عاطفه بیمار را ارضا نمایند.
در تعالیم عالیه اسلام به علم طب و مراجعه به طبیب که اساس درمان مریض است ، و هم چنین به عیادت که مایه ارضاى عواطف بیمار است توجه جامع شده و براى هر یک اخبارى رسیده است . درباره ارزش طبیب امام صادق (ع ) فرموده است :
(( لا یستغنى اهل بلد عن ثلثة یفزع الیه فى امر دنیاهم و اآخرتهم فان عدموا ذلک کانوا همجا: فقیه عالم ورع و امیر خیر مطاع و طبیب بصیر ثقة .)) (151)
اهالى هیچ بلدى از سه طبقه ، در راه تامین امور دنیا و دین خود بى نیاز نیستند. هر جا که مردم فاقد این سه طبقه باشند زندگى آنان زندگى حشرات و حیوانات است نه زندگى انسان .
اول . فقیهى که داراى علم و تقوا باشد؛
دوم . زمامداى که خیر خواه و فرمانروا باشد؛
سوم . طبیبى که در کار خود بصیر و مورد اعتماد مردم باشد.
ارزش طبیب
در این حدث امام صادق علیه السلام طبیب را یکى از ارکان مدنیت و از پایه هاى زندگى انسانى معرفى فرموده است درباره مراجعه به طبیب على علیه السلام فرموده است :
(( من کتم الاطباء مرضه خان بدنه .)) (152)
کسى که ناخوشى خود را از پزشکان پنهان کند، به بدن خو خیانت کرده است درباره طب و درمان مرضى روایات بسیارى است در بحث امروز به همین دو حدیث قناعت مى کنیم .
در موضوع عیادت مرضى نیز اخبار بسیارى رسیده و اولیاى اسلام آن را یکى از سنن مهم اسلام معرفى فرموده اند.
(( عن على بن ابیطالب علیه السلام انه قال : من احسن الحسنات عیادة المریض .)) (153)
على علیه السلام مى فرمود:عیادت مریض یکى از بهترین حسنات است .
پیغمبر اسلام نه تها عواطف مرضاى مسلمین را با عیادت خود ارضاء مى فرمود، بلکه مردم غیر مسلمان نیز از مهر و عنایت آن حضرت بهره مند بودند.
(( عنه علیه السلام ان النبى صلى الله علیه و آله عاد یهودیا فى مرضه .)) (154)
على (ع )فرمود که رسول اکرم (ص ) از یهودى بیمارى عیادت کرد.
بدون تردید عیادت کنندگان هر چه بیشتر ابراز محبت و گرمى نمایند در روان بیمار اثر بهتر و مفیدترى مى گذارد در روایات اسلامى دست مودت به پیشانى مریض گذاردن ، دست مریض را به مهربانى در دست گرفتن ، براى مریض تحفه بردن ، عیادت کامل شناخته شده و اولیاى اسلام آن را به مردم توصیه کرده اند.
(( قال على علیه السلام : من تمام العبادة ان یضع العائد احدى یدیه على یدى المریض او على جبهته .)) (155)
على (ع ) فرمود: عیادت کامل آن است که عیادت کننده یک دست خود را بر دست مریض یا بر پیشانى او بگذارد.
عیادت کامل
(( قال صلى الله علیه و اله : عمام عیادة المریض ان یضع احدکم یده علیه و یساله کیف انت ، کیف اصبحت و کیف امسیت و تمام تحیتکم المصافحة .)) (156)
رسول اکرم (ص ) مى فرمود: عیادت تام آن است که دست خود را بر سر مریض بگذارى ، احوال پرسى نمایى ، شب را چطور گذراندى ؟ امروز حالت چون است ؟ نیکى و برّ کامل آن است که به مریض دست بدهى و مصافحه نمایى .
(( قال رسول الله (ص ): من تمام عیادة المریض اذا دخلت علیه ان تضع یدک على راسه و تقول کیف اصبحت او کیف امسیت . )) (157)
یک قسم عیادت کامل از بیمار آن است که دست خود را از روى محبت بر سر او بگذارى و احوال پرسى کنى .
تحف و هدایا
(( عن ابى عبدالله علیه السلام قال : تمام العیادة المریض ان تضع یدک على ذراعه و تعجل القیام من عنده فان عیادة النوکى اشد على المریض من وجعه .)) (158)
امام صادق (ع ) مى فرمود: عیادت کامل از مریض آن است که دست خود را به بازوى مریض بگذارى . پس از چند لحظه از جا حرکت کنى و بروى . عیادت مردم احمق و مزاحم براى بیمار از درد ناخوشى سخت تر است .
چند نفر از شیعیان به عیادت مریضى مى رفتند. بین راه به امام صادق علیه السلام برخوردند.
(( فقال لنا این تریدون ؟ فقلنا نرید فلانا نعوده .))
حضرت سؤ ال کرد: کجا مى روید؟ گفتیم : به عیادت فلانى . فرمود: آیا میوه یا عطر، خلاصه تحفه اى براى مریض دارید؟ عرض کردند: چیزى با خود نداریم .
(( فقال اما تعملون ان المریض یستریح الى کل ما ادخل علیه .)) (159)
فرمود مگر متوجه نیستید که تحفه باعث آرامش خاطر و راحت روان مریض است .
کسى که به احوالپرسى بیمارى مى رود و در کنارى مى ایستد و احوالپرسى مى کند عیادت کامل نکرده است . عیادت کامل و خشنود کننده موقعى است که خود را به مریض نزدیک کند و با گذاردن دست مودّت به سر، به پیشانى ، به بازو، به دست بیمار، یا با بردن تحفه ، محبت خود را نسبت به مریض آشکار کند و خواهش هاى عاطفى او را ارضا نماید.http://www.lailatolgadr.ir/noroz-kohan/soz-va-noroz/8387-aval-farvardin.html?showall=1
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد