راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راه دانش (درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید ب

راه دانش (درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید بخش‏تر)  

    کلمه 719 - نادان امید هیچ دانشى نباید از خود بدارد والّا علاوه بر نادانى کودن خام طمع هم هست ،و دیگران هم نباید از نادان انتظار دانشى بدارند ،مگر آنکه نادان بیدار شده مشغول تحصیل شود ،و تحصیل دو قسم است :

یکى فکر مستقیم با دستور به شرط داشتن و دانستن مبادى هر زمینه‏اى را که مى‏خواهد در آن فکر کند و به شرط نبودن و پیش نیامدن مانع .

دوم درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید بخش‏تر است ......

راه دانش (درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید بخش‏تر)  

    کلمه 719 - نادان امید هیچ دانشى نباید از خود بدارد والّا علاوه بر نادانى کودن خام طمع هم هست ،و دیگران هم نباید از نادان انتظار دانشى بدارند ،مگر آنکه نادان بیدار شده مشغول تحصیل شود ،و تحصیل دو قسم است :

یکى فکر مستقیم با دستور به شرط داشتن و دانستن مبادى هر زمینه‏اى را که مى‏خواهد در آن فکر کند و به شرط نبودن و پیش نیامدن مانع .

دوم درس خواندن نزد استاد و این آسان‏تر و نزدیک‏تر و امید بخش‏تر است .

    کلمه 720 - عمر هر چیزى جانور و بى‏جان ،از قیافه‏اش معلوم مى‏شود براى عالم به قیافه ،پس شناختن عمر درخت و حیوان و معادن جزء علم طبیعیات است و شناختن عمر کره زمین جزء علم ریاضی و طبقات‏الأرض است که گویند زمین با یکى از اجزاء کهکشان بوده که پاشیده‏هاى (اخگرهاى) همین آفتاب باشد در اثر آتش فشانى آفتاب که هزاران سال پیش از این داشته و اکنون فرو نشسته رو به خاموش شدن دارد اما هنوز ملیون‏ها سال طول مى‏کشد تا آفتاب ما از آتش فشانى و از منظومه داشتن بیفتد ،و زمین ما در عمر صورت کنونیش اختلاف بوده از قدیم ،و اکنون مشهور شده که ده هزار ملیون سال شمسى عمر صورت کنونى زمین ما است ،و عمر خورشید خیلى بیش از اینها است و بعضى تا پانصد هزار ملیون مى‏رسانند در اثر آلات ذره بینى و حدس است و بیشتر علوم منوط به حدس است بلکه ریشه همه علوم حدس در اثر تجربه است .

    کلمه 721 - ماده زمین ما را پس از چند بار تجزیه‏ها آنچه آخر از تجزیه (اتر) باقى مى‏ماند آن را (اثیر) به عربى مى‏نامند و در آن هیچ حس و ادراکى و حرکتى نمى‏یابند پس همه احساسات در اثر صور نوعیه اجسام است که هر چه نوعیت بیشتر مى‏شود با حس‏تر مى‏شود نوع الأنواع اکنون تن بشر است که این همه احساسات علم و قدرت از او بروز کرده و مى‏کند و پایانش هنوز پیدا نیست زیرا حال وقوف دست نداده هنوز عنوان روزافزونى دارد.

    کلمه 722 - رادیوم از احساسات اخیره بشر است و دارند علماء شیمى آن را تکمیل مى‏کنند و شعبه‏ها برایش قائل مى‏شوند و یک شعبه تازه ای  از تابانیدن شعاع‏هاى سنگین متوالى ایدرژن (هیدرژن) بر نمک طعام یافته نامش را (رادیو سدیم) نامیده‏اند و مى‏گویند که در معالجه (سرطان) (یکى از ناخوشى‏ها) رادیو سدیم کار خود رادیوم را مى‏کند و خیلى ارزان‏تر از آن تمام مى‏شود و خیلى از اطباء آن را مى‏توانند به دست آرند .

    کلمه 723 - غالباً تصادف مى‏کند پر هوشى با زود به غضب آمدن و با سیاه و مجعد و پرچین  بودن مو که اهل اطراف دریاى سفید چنین هستند و کم هوشی مصادف است با دیر به غضب آمدن یعنی خودداری عادی  و با زرد و بور و مسلسل (آویخته ) و تنک بودن مو که اهل شمال اروپا چنین هستند و فلسفه هم دارد .

    کلمه 724 - در دین قدیم ایران یعنى پیش از زردشت مادةالمواد را ستایش خدایانه مى‏کردند بى‏آنکه عنوان خدائى و ریشۀ هستى را منحصر به آن دانند بلکه مانند ستایش و پرستش پدر و استاد و منعم و نسبت به بالاتر از مادةالمواد که چیزى هست یا نه توده ساکت بودند و حق سخن و راى دادن نداشتند و خواص به اندازه فکر و دانش خود آزاد در فهم و اظهار بودند نه در دعوت توده و اجبار که می گفتند توده باید به حال اجمال بماند و پا از گلیم بیرون نبرد و دست اندازى به کنجکاوى نکند و اگر مى‏کرد خواص با آنکه در میان خودشان اختلاف بود در منع توده متفق مى‏شدند و از پرسش‏هاى آنها جواب دانشمندانه نمى‏دادند و آنها را به کار وامى‏داشتند و زیان توجه به معارف را در کار زندگى خاطرنشان آنها مى‏کردند و سود نداشتن معارف به زندگانى را مدلّل مى‏داشتند که براى توده بیش از لوازم زندگانى بیهوده است و خردمندان جهان از توده انتظار معارف ندارند اما انتظار هنرها و نیکوکارى‏ها بسیار دارند و زینت‏ها و آبادى‏هاى جهان را از توده منتظرند نه از روشن فکران که خواص نامیده مى‏شوند و عددشان خیلى کمتر از توده است و از آنها معارف عالیه نیز منتظرند نه تنها معارف راجعه به مواد .

    کلمه 725 -مادةالمواد نزد علماء شیمى آن چیزى است که از آخرین تجزیه اجسام باقى بماند و دیگر آن را نتوان تجزیه نمود و از تجزیه هر جسم هم همان بماند که مختلف‏النوع نباشد پس حدس زده مى‏شود که اول همان بوده و به تدریج عوارض بر آن افزوده دیگر از کجا و کى افزوده معلوم نیست پس انتظار صفات خدائى از همان ماده باید داشت و رفتار بنده با خدا را با آن باید بجا آورد یعنى همه چیز را بزرگ شمرد زیرا او در همه چیز هست و چون مى‏بینند که آخر مانده از اجسام فقط چیزى است از اتر سبک‏تر و روشن‏تر و پر قوه‏تر اما شعور و اختیار ابداً ندارد بلکه اسیر و مقهور دست تجزیه کننده است پس مى‏گویند که طبیعت بى‏شعور است و همه کار و بار او به طور تصادف است اما خردمند به اینجا نمى‏ایستد و کشتى فکرش را رو به قبه مى‏راند تا یا غرق شود و یا به جائى برسد یعنى آرام نمى‏گیرد نه آنکه کسى بر او حکم کند .

    کلمه 726 - چون در سابق آلات و علوم شیمى نبود و تجزیه کامل حاصل نمى‏شد دانشمند قدیم ایرانى به حدس و تجربه مادةالمواد را معین مى‏کرد و ستایش مى‏نمود ،لذا به چهار قول مختلف شده بودند که عرب آن را چهار عنصر نامیده و تعیین کرده‏اند که ایران قدیم بیشتر آتش پرست و کمتر آب و هوا پرست و کمتر از آن خاک پرست بودند پس از باب اکثریت همه ایرانى را آتش پرست خواندند     کلمه 727 - خرد گوید یا باید براى همان جسم آخرین لایتجزّى‏ شعور و قدرت خدایانه قائل شد از فهم ما غائب چنانکه محقّق طبیعى مى‏گوید پس خدا بودن آن عیبى پیدا نمى‏کند ،و یا ما فوق آن روح مجرّدى قائل شد که آن یکى از آثار طولیّه آن روح باشد چنانکه الاهیّین و حکماء مى‏گویند .

نسبت به خدا دانشمندان دو دسته‏اند طبیعى و اِلاهى و هر دو در صفات فوق‏العادة و برتر از ادراک ما بودن لذا متّفقند ،فقط در جنس وجودش مختلفند که طبیعى جسم لطیف مى‏داند امّا با علم ذاتى و قدرت ذاتى و اِلاهى روح مجرّد مى‏داند پس در نتیجه و مئال امر با هم فرقى ندارند و البته در هر طبقه مادّى و معنوى نادان‏هائى خود را به اقتحام داخل آنها کرده‏اند که مایه رسوائى شده‏اند و در اثر رسوائى بر هم تاخت آورده‏اند و هر یک تا توانسته توده را رو به خود و لشگر خود نموده ،و توده به حکم آنکه لشگر بى‏خبر از خزانه مال  از اسرار احوال شاه است و فقط قوه مجریه او است پنداشته که رئیس آنها مدد غیبى و قدرت ذاتى دارد و آنها در سایه او عرض اندام مى‏کنند و او مالک همه چیز است غافل از آنکه همه چیز آن رئیس همان اشخاص توده است که اگر اینها دامن او را رها کنند او ابداً دامن ندارد و او در سایه توده عرض اندام مى‏نماید پس توده لشکر مجانى‏اند که از خود مى‏خورند و براى رئیس به مفت کار مى‏کنند ،و در هر شاه و لشگرى روح مطلب همین است و پرده پندار طرفدار شاه شده اگر بر افتد همه آب‏ها از آسیاب‏ها و آسیاها از دوران مى‏افتند گیتى به پندار برپا است .

    کلمه 728 - اساس الهیّات (حکمت عالیه) اثبات عالم غیب است تا عالم غیب موضوع مسائل گردد مثلاً تقسیم بپذیرد به چند درجه و ذاتیّات و عوارض به خود بگیرد و روابط عامه و خاصه با هم بیابند و احکامى پیدا کنند از دوام و فناء و ثبوت و انقلاب و نسبت‏هایى با هم بیابند از نسب اربعه و از تضایفات و تقدم و تأخر و شرف و خست و علو و سفل ،و مجملاً یک نشأة بزرگ طبقات دارى را مانند نشأة اجسام تشکیل دهند .

    کلمه 729 - یکى از احکام عالم غیب آنست که آن عالم به نوعه مبدء و ماده (به معنى لغوى) عالم اجسام است که اکثر حکماء اثبات این مبدئیت را به طور افراط مى‏کنند که ادنى حرکت و سکون اجسام کار حقیقى و اثر روشن عالم غیب است و کمى از حکماء منکر مبدئیّةاند و هر عالمى را مستقلّ مى‏دانند و اینها ملحق به طبیعى هستند و حکیم الهى نامیده نمى‏شوند .

و طبیعى (نهادى) (نیچرى) آنست که وجود عالم غیب را منکر است و ملحق به طبیعى آنست که عالم غیبى معتقد است اما آن را مؤثر در عالم اجسام نمى‏داند .

    کلمه 730 - مبدء به معنى علت تامه است (وجود بخش) و فوق علت مادیه است مثل آنکه علّت مادّى مهیت بخش است و علت تامه وجود بخش است پس عالم غیب علت موجده و یا علت مادیه مصطلحه مقابل علت صورى و غائى و فاعلى مى‏شود و عالم اجسام معلولش مانند مؤثر و اثر با پدر و فرزند .

    کلمه 731 - آنکه غیب را مبدء جسم مى‏داند هر دو عالم را یک سلسله طولیه مى‏داند که یک چیز مى‏شوند نه دو چیز و در طول هم‏اند (عالى و دانى) (حقیقت و رقیقت) (ظاهر و مظهر) (مؤثر و اثر) (متجلى و مجلى) (واحد متکثر و کثیر متوحد) (غیب و شهود) (باطن و ظاهر) ملکوت یعنى مالک و ملک یعنى مملوک که ناسوت هم گویند یعنى مبدء و ریشه خود را فراموش کرده مانند فراموشى خلق خالق خود را چونکه علت تامة خالق بالاضافه است و در حکم خالق حقیقى است زیرا واسطه خلقت است یعنى فیض آفرینش باید از مجراى او بگذرد و برسد به عالم جسم .

    کلمه 732 - یک معنى دو خدائى و بت همین واسطه فیض و خالق بالاضافه و فیاض مضاف است یعنى کسى که قائل به توسط و ترتیب فیوض امکانى است چنان است که چند خدا معتقد است در تحت دو عنوان :

یکى مطلق حقیقى اصلى بلاواسطه که یکى بیشتر نمى‏شود باشد .

دوم خداى مضاف مجاز فرعى واسطه و این متعدد است به عدد وسائط غیب و شهود مثلاً عقل علت اولى است که علةالعلل هم نامند و آن هم منحل مى‏شود به ده علت زیرا عقول کلیه را ده تا مى‏گیرند على‏المشهور ،و نفس علت دوم است و آن هم منحل مى‏شود به دو علت نفوس مطلقه و نفوس متعلقه و اشباح نوریه علت سیم است که قالب مثالى هم نامند و مى‏گویند که هر جسم قالب مثالى دارد و جانش آن قالب مثالى است (مثال یعنى مانند روح در لطافت و دیده نشدن) و مادةالمواد علت چهارم است و لذا عرش را مربع مى‏دانند ،عرش یعنى هیئت عالم هستى و همه چیز مربع است یعنى چهار علت تامه طولیه مترتبه دارند که علت چهارم براى عالم اجسام جزء اخیر علّت تامه است که این چهار علت را یک علت چهار جزئى فرض کنى و جزء چهارم مادةالمواد و خداى بلاواسطه (اما مضاف نه حقیقى) عالم اجسام است و نامش طبیعة است به عربى و نهاد به فارسى و نَیْچَر به زبان انگلیسى پس خداى مضاف براى عالم اجسام چهار تا است و براى خود مادةالمواد طبیعت سه تا است و براى عالم مثال دو تا و براى عالم ارواح (نفوس) یکى و خداى مطلق بالاى این چهار تا است و یکى است براى همه (الرحمن على‏العرش استوى‏) پس همه عوالم با خدایان مصاف تحت سلطنت یک خدایند که نامش رحمانست یعنى کارساز .

  علم و دانش Knowledgehttp://www.iranayin.com

مرجع: کتاب هزار و یک کلمه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد