در مرکز ثقل کره
سنگینىِ کره روىِ نقطه مرکز خودش است و لذا مرکز را مرکزِ ثقل مىنامند .
پس کره اعتماد به خودش دارد و مستقلِّ به نفسِ خود است و مکان لازم ندارد زیرا احتیاجِ به مکان براىِ سنگینى انداختن است و مکان به معنىِ محلِّ سنگینىِ متمکّن و تکیهگاهِ وَى است .
پس اگر یک کره را تجزیه کنى به سطوحِ مستدیره بسیار سطح ظاهر که بزرگترین سطوح است متّکى و متمکّن است به سطحِ زیرین و آن نیز به سطح زیرین خود تا برسد به مرکز که کوچکتر از همه اجزاءِ کره است و بارکش و مکانِ همه آنها است و فقط مکان و تکیهگاه است نه تمکّن و متّکى ،و سطحِ ظاهر فقط متّکى و متمکِّن است و سطوحِ داخله هر یک مکانِ سطحِ بیرونى است و متّکى به سطحِ درونى ،پس صحیح است تشبیهِ خدا به مرکزِ کره و نسبتِ ظرفیت دادن به خدا،و خیام گفته :
صانع به جهانِ کهنه همچون ظرفى است
آبى است به معنى و به صورت برفى است[1]
امّا باید دانست که ظرفیت و مرکزیت و مکانیت صفت وجودِ مطلق است که فعلِ خدا است به معنى مصدرى نه به معنى مفعولى نه صفتِ ذاتِ مقدّسه بى اسمْ و رسم بشرطِ لا ،که نه موضوعِ محمولى است و نه محمولِ هیچ موضوعى نه موصوفِ به صفتى است و نه صفتِ یک موصوفى ،نه آویخته است و نه آویختن گاه[2].
امّا وجودِ مطلقِ لابشرط آویختن گاهِ همه چیز است و مرکزِ کره هستى است و عوالِم وجود و سخنهاىِ اشیاءِ سطوحِ مستدیره داخله کرهاند تا برسد به اجسامِ محسوسه که سطحِ محیطِ ظاهرِ کرهاند و نقطه مقابلِ وجودِ مطلقاند که همه آویختهاند نه آویختن گاه .پس حقیقتِ وجود نه آویخته است و نه آویختن گاه و اوّلِ مراتبِ وجود آویختن گاه است نه آویخته و از جهتى آن را برزخِ میان حقیقت و مراتب باید نامید نه اوّلِ مراتب و لا تعینِ قابلِ تعینات باید گفت نه تعینِ اوّل ،و آخر مراتبِ وجود که اجسامِ ثقیله محسوسه است همه آویخته است نه آویختن گاه و اگر عالم جنّ قائل شویم پائینتر از اجسامِ ثقیلهاى که اجسامِ خفیفه غیر مرئیه به چشمِ بشرى باشند مقابلِ ملک که اجسامِ خفیفه غیر مرئیه بالاتر از اجسامِ ثقیله است نه مرتبه جداگانهاى از مراتبِ وجود مانند بُثُوراتِ بدنِ انسان و اعضاءِ زائده غیر اصلیه و اِلّا باید آن را بالاتر از اجسامِ محسوسه بدانیم و مؤثّرِ در اجسامِ محسوسه و تکیهگاه و ظرف و نزدیکتر از آنها به مرکز که وجودِ مطلق است و بنابر این جنّ اشرف از بشر خواهد بود و این خلاف مصطلحِ عرفاء است که اثباتِ جنّ مىنمایند و حکیم از حیث حکیم بودنش اثباتِ جنّ نمى کند بلکه چون جنّ یکى از علل و مبادىِ عالم اجسامِ محسوسه طبیعت نیست باید انکارش کند مگر آنکه آن حکیم متدینِ به دینى باشد که آن دین اثباتِ جنّ کند مانندِ اسلام .
پس از جهتِ تدینش اثباتِ جن مىکند نه از جهتِ حکمتش .نگارنده در (تفسیر کیوان) شرحِ جنّ را نگاشته .
________________________________________
[1] . شرح این شعر در همین مجلّد خواهد آمد .
[2] .لم یلدِ و لم یؤلَد که تفسیرش در فریده 23 گذشت چنانکه حقیقت لاتعینِ ،غیرِ قابلِ تعین است .
علم و دانش http://www.iranayin.com/Knowledge
مرجع: کتاب میوه زندگانی - فریده 45 - به تصحیح مسعود رضا مدرسی چهاردهی