مورّخان و نسب شناسان پیشین از رقیّه بنت الحسین (ع) نام نبرده اند... مورّخان و نسب شناسان پیشین، هنگام شمارش فرزندان امام حسین (ع)، از رقیه نام نبردهاند. « ر. ک: المجدى، ص 91؛ نسب قریش، ص 57؛ مناقب، ج 4، ص 85؛ لباب الانساب، ج 1، ص 349.» تنها، عماد الدین طبرى و ملاحسین واعظ کاشفى، از علماى قرن هفتم و دهم ه. ق بدون ذکر نام رقیه، از دخترکى از امام حسین (ع) یاد مىکنند که در خرابهى شام وفات کرد. « کامل بهایى، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484.» محمدحسن یزدى، نویسنده و خطیب قرن سیزدهم به نام رقیه تصریح کرده و آورده است: هلالبن نافع، از سربازان دشمن مىگوید: من در روز عاشورا در میان دو صف لشکر ایستاده بودم و نگاه مىکردم. دختر کوچکى را دیدم که آمد و دامن امام حسین (ع) را گرفت و گفت: اى پدر! مرا دریاب که بسیار تشنهام. حضرت نگاهى کرده گریست و فرمود:............... |
![]() |
مورّخان و نسب شناسان پیشین از رقیّه بنت الحسین (ع) نام نبرده اند... مورّخان و نسب شناسان پیشین، هنگام شمارش فرزندان امام حسین (ع)، از رقیه نام نبردهاند. « ر. ک: المجدى، ص 91؛ نسب قریش، ص 57؛ مناقب، ج 4، ص 85؛ لباب الانساب، ج 1، ص 349.» تنها، عماد الدین طبرى و ملاحسین واعظ کاشفى، از علماى قرن هفتم و دهم ه. ق بدون ذکر نام رقیه، از دخترکى از امام حسین (ع) یاد مىکنند که در خرابهى شام وفات کرد. « کامل بهایى، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484.» محمدحسن یزدى، نویسنده و خطیب قرن سیزدهم به نام رقیه تصریح کرده و آورده است: هلالبن نافع، از سربازان دشمن مىگوید: من در روز عاشورا در میان دو صف لشکر ایستاده بودم و نگاه مىکردم. دختر کوچکى را دیدم که آمد و دامن امام حسین (ع) را گرفت و گفت: اى پدر! مرا دریاب که بسیار تشنهام. حضرت نگاهى کرده گریست و فرمود: اى نوردیده! صبر کن. خداوند تو را سیراب خواهد کرد. به درستى که او وکیل من است. پس دست او را گرفت و به خیمهها برگردانید. هلال مىگوید: پرسیدم که این طفل کیست و چه نام دارد؟ شخصى گفت: او رقیّه دختر سه سالهى حسین (ع) است. « انوار الشهادة، ص 163.» علّامه حائرى، از مقتل نویسان معاصر هم به نقل از حمزاوى مىگوید: رقیّه، دختر امام حسین (ع) و مادرش شاه زنان، دخترى کسرى است. « معالى السبطین، ج 2، ص 214. ولى نظر به اینکه مادر امام سجّاد( ع)، هنگام تولد آن حضرت، از دنیا رفت، امکان نداشته که مادر رقیّه، خردسال باشد؛ مگر اینکه بگوئیم، شاه زنان غیر از شهربانو مادر امام چهارم( ع) بوده است.( سرگذشت جانسوز حضرت رقیه( س)، ص 9.)» به گفتهى یکى از معاصرین، اندک بودن امکانات نگارش، همنام بودن رقیه در یک خاندان، چند نام داشتن بعضى از دختران را به عنوان دلایل نبودن نام رقیه (س) در میان فرزندان امام حسین (ع) ذکر کرده و مىگوید: آنان که از رقیه (س) نام بردهاند امکان دارد کتابهایى داشتهاند که در دسترس ما و دیگران نبوده است. « سرگذشت جانسوز حضرت رقیه( س)، ص 12- 13.» برخى از مؤلّفان با استناد به مطالب ذیل معتقدند امام حسین (ع)، دخترى به نام رقیه داشته است: 1- زمانى که حضرت سیّدالشهدا (ع)، اشعار معروف «یا دَهْر افّ لک من خلیل ...» را ایراد فرمود و گریه و نالهى زنان حرم را شنید به رقیّه و برخى دیگر از زنان خطاب کرد: «زمانى که من کشته شدم در مرگم گریبان چاک نزنید و روى نخراشید و کلامى ناروا بر زبان نرانید.» « - ستاره درخشان شام، ص 16. به نقل از الملهوف، ص 141.» 2- هنگامى که چشم حضرت زینب (س) در کوفه به سر نازنین برادر که بر روى نیزه بود افتاد، فرمود: اى برادرم! با این فاطمهى کوچک سخن بگو. زیرا نزدیک است دلش از شدّت اندوه آب شود.» « بحار الانوار، ج 45، ص 115.» این فاطمه، همان رقیّه (س) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (ع) بسیار به او علاقه داشت و به زینب (س) نیز توصیه مىکرد که او را نگهدارى کند. « سرگذشت جانسوز حضرت رقیه( س)، ص 16.» 3- سیفبن عمیر، از اصحاب امام صادق (ع) در چکامهى بلند خود و در رثاى سالار شهیدان دوبار، از رقیّه (س) نام برده است. « ر. ک المنتخب، ص 435.» 4- بعید نیست زینب، دختر امام حسین (ع) که در خردسالى از دنیا رفت « لباب الانساب، ج 1، ص 349؛ مناقب، ج 4، ص 85.» همان دخترکى باشد که به رقیّه (س) معروف شده است. « تحقیق درباره اوّل اربعین حضرت سیّدالشهدا( ع)، ص 685.» 5- اربلى مىگوید: امام حسین (ع) چهار دختر داشت. ولى هنگام شمارش آنان، سه نفر به نامهاى زینب، سکینه و فاطمه را نام مىبرد و از چهارمى ذکرى به میان نمىآورد. « کشف الغمه، ج 2، ص 250.» احتمال دارد چهارمین دختر، همین رقیّه باشد. « - سرگذشت جانسوز حضرت رقیّه( س)، ص 9.» خرابهى شام: محلّ اقامت حضرت رقیه (س) و سایر اسیران در شام، خرابهاى بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهلبیت (ع)، آنان را در آن، جاى داده است. « وقایع کربلا، شیخ عباس قمى، ص 203.» شیخ صدوق (ره) مىگوید: این بازداشتگاه، زندانى بود که اسیران، در آن، از نظر سرما و گرما آزار مىدیدند. به طورى که صورتهاى شان پوست انداخته بود. « - امالى صدوق، ص 142.» در کامل بهایى آمده است: «در میان اسیران، دخترکى بود چهار ساله. شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین (ع) کجاست؟ در این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و تفحّص کرد. خبر بردند که حال (اوضاع)، چنین است. آن لعین، گفت که: بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین، « - ملاعین، جمع ملعون. لغت نامه دهخدا، حرف میم. ولى در متن فوق، مفرد به کار رفته است.» سر را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید: این چیست؟ ملاعین گفتند: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسلیم کرد.» « - کامل بهایى، ج 2، ص 179؛ روضة الشهدا، ص 484. با اندکى تفاوت. تاریخ وفات حضرت رقیه( س) را پنجم صفر سال 61 ه. ق ذکر کردهاند.( سرگذشت جانسوز حضرت رقیه( س)، ص 12)» در برخى از کتابها، نقل شده که دختر چهار سالهى امام حسین (ع) با سر بریدهى پدر عزیزش چنین سخن مىگفت: پدر جان! چه کسى تو را با خونت خضاب کرده است؟ پدر جان! چه کسى رگهاى گردنت را بریده؟ پدر جان! چه کسى مرا در کودکى یتیم کرده است؟ اى پدر! چه کسى از یتیم نگهدارى کند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان! چه کسى به فریاد این زنان بدون پوشش مىرسد؟ اى پدر! چه کسى دادرسى این زنان اسیر را مىکند؟ پدر جان! چه کسى نظر مرحمتى به سوى این چشمهاى گریان ما مىکند؟ اى پدر! کى به این زنان بىصاحب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان! ما پس از تو کسى را نداریم. داد از غریبى و بىکسى؟ اى پدر! کاش من فداى تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم. اى پدر جان! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمىدیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد. « - انوار الشهادة، ص 244- 245؛ نیز ر. ک نفس المهموم، ص 415؛ معالى السبطین، ج 2، ص 171؛ وسیلة الدارین، ص 393.».... |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد. |