راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

خواص فلفل قرمز و زردچوبه

  خواص فلفل قرمز و زردچوبه

خواص فلفل قرمز و زردچوبه
خواص فلفل قرمز و زردچوبه

نویسنده:خواص فلفل قرمز


نتایج یک تحقیق کوچک نشان می‌دهد مصرف فلفل قرمز می‌تواند به حفظ سلامت قلب و برخورداری از خوابی راحت در طول شب کمک کند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از سیدنی ، پژوهشگران دانشگاه تاسمانیا استرالیا مدت ۱۸ماه به بررسی فواید بالقوه فلفل قرمز در  10 ‪ داوطلب پرداختند. 
برخی از این افراد روزانه ‪ ۱۵گرم فلفل قرمز مصرف کردند و سایرین از این ماده مصرف نکردند. دومینیک گراگتی استادیار دانشکده علوم حیات این دانشگاه نتایج بدست آمده را دلگرم‌کننده توصیف کرد.
وی می‌گوید مصرف فلفل قرمز خواب را بهبود می‌بخشد و کیفیت خواب بر سلامت قلب و عروق تاثیر زیادی دارد. فلفل قرمز یک ماده طبیعی است که می‌توان در مقادیر اندک هر روز مورد استفاده قرار داد و به حفظ سلامت قلب و عروق نیز کمک کرد.
زردچوبه از قدیم به عنوان هضم کننده غذا و صفرا ور مصرف می شده است .

خواص زردچوبه

از اثرات مهم زردچوبه اثر صفرآوری و تحریک ترشح پانکراس آن را می توان نام برد تحقیقات بر روی اسانس زردچوبه نشان داده است که دارای اثر صفرا آور و حل و دفع سنگ مثانه می باشد کورکومین مهم ترین ماده موثر زردچوبه دارای خواص ضد سموم کبد ضد ورم ، ضد سرطان و ضد عفونت است.
از اثرات دیگر کورکومین که به تازکی تائید شده است، خواص ضد موتاژن ، ضد ایدز اکسیلان آن می باشد. زردچوبه خاصیت ضد سم ماررادارا است و قادر به خنثی کردن بسیاری از سموم مارهاست.
زردچوبه گرفتگی و انسداد صدا را باز می کند و برای تمیز کردن کبد بکار می رود.
برای رفع درد دندان آن را در دهان انداخته و بجوید.
زردچوبه تصفیه کننده خون ، تب بر، محرک و انرژی زا می باشد.
ازز ردچوبه برای درمان کمر درد، پشت درد و سینه درد نیز استفاده می شود.
برای درمان اسهال و اسهال خونی مفید است.
با تمام مزایای گفته شده باید اشاره کرد که زیاده روی در مصرف زردچوبه مضر است و رد مصرف آن باید احتیاط صورت بگیرد از جمله مصرف آن در زمان حاملگی باید متعادل باشد. همچنین کسانی که مجرای کیسه صفرای آنها بسته و یا دارای اشکال است و با این که دارای سنگ های صفراوی در کیسه صفرا هستند باید با احتیاط از زردچوبه استفاده کنند . مصرف زرد چوبه همراه با غذا و دارو ها، بلامانع بوده و تداخلی ایجاد نمی کند.
منبع:www.taamasrar.com

{تجلیات خدا}طهارت باطن،معرف طهارت خاصة انسانی{ظاهر و باطن}(مطلب

{تجلیات خدا}طهارت باطن،معرف طهارت خاصة انسانی{ظاهر و باطن}(مطلب خواندنی عرفان اسلامی امامیه مثبت)


طهارت خاصه انسان

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«طهارت خاصة انسان بعد از تجاوز او از طهارت بدن و روح و سرّش، به مقدار تحقق او به حق تعالی و احتظاء او به تجلی ذاتی حق سبحانه است.»

حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز 

                                   خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود

در آخرین مرحله طهارت باطن، طهارت خاصة انسانی را مطرح فرموده اند. به خاطر اینکه مراتب قبلی اعم از خیال و روح و سرِّ و غیر آن شامل انسان و موجودات دیگر هم می شود. اما طهارت خاصه فقط مربوط به انسان است که برای شخص تجلیات ذاتی حاصل می شود زیرا اعلی مراتب طهارت باطن همان طهارت سرّ است. خاصه حقیقتی است که به مقدار تحققش به حق تعالی برای او تجلیات ذاتی پیش می آید و به همان مقداری که او به حق، حظّ واقتضا و اختفا دارد در آن تجلیات ذاتی گم می شود و معدوم و هیچ می گردد. مراد از عدم نیز عدم در مقابل وجود نیست بلکه به معنای اختفای در وجود است. یعنی آن هنگام که وحدت حقیقی وجود حاصل می شود.

به بسم الله الرّحمن الرّحیم است / تجلیّها چو صرصر تا نسیم است

تجلیاتی که به انسان روی می آورند به دو گونه اند:

دسته ای از آنها سبک هستند و شکل دارند و همانندنسیمی صورت انسان را نوازش می دهند. اما دستة دیگر همانند باد صرصر تند و شدید هستند که از این دسته به تجلیات ذاتی حق تعبیر می شود. حضرت آقا نیز در چند جای دیوان از این تجلیات ذاتی که برای خود داشته اند اشاراتی فرمودند. آنچه مهم است این است که این تجلیات بسیار سنگین و خطرناک هستند تا جائیکه وقتی برای پیغمبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  که جانی به آن وسعت داشت تجلیاتی حاصل می شد ایشان تب می کردند. در آن هنگام دیگر جبرئیل و فرشته مطرح نیستند، همه برداشته می شوند. تا هنگامیکه جبرئیل واسطة تجلیات الهی است باز هم کسب است و تحمل این جریان فیض آسان است. اما در تجلیات ذاتی هیچ کس واسطه نیست. مستقیماً خود حق است که فیض را جاری می کند. منتهی مراتب محفوظ است. تجلیات ذاتی برای انبیاء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ مطابق شأنیت وجودی ایشان است و برای غیر اینها مطابق با ظرفیت وجودی آنها می باشد. در آن مقام هر چه هست او می شود و من و تو از دست می رود.

همه از دست شد و او شده است / انا و انت و هو، هو شده است

تجلیات بامثال پیغمبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همانهائی بودند که با اشکال و صور برای حضرت ظهور می کردند. همانند جایی که پیغمبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  می فرماید جبرئیل را با ششصد بال مشاهده کردم. اما آنجا که می فرماید الفاظ حروف مقطعه دیدم که با صدائی بصورت کشیده و از دور شروع می شد و با حال خاصی به انتها می رسید و به این ترتیب سُوَر قرآنی در جان من نازل می شد، مربوط به تجلیات ذاتی انسان است که بی مثال است. بعضی از علمای ما همچون مرحوم علامه طباطبایی (ره) نیز از این تجلیات داشته اند. احادیث برزخیه هم یکی از نمونه های تجلیات بامثال است که شخص در خواب عباراتی را می بیند ووقتی بیدار می شود می‌بیند آن جمله بر سر زبانش است. همانند آنچه حضرت آقا می فرمودندکه: یک روزی به منزل آیت الله غروی(رحمه الله) رفتم ایشان فرمودند: جمله ای را برایتان می گویم ببینید آیا تا به حال این جمله را در احادیث دیده اید و آن اینکه «الامام اصله قائم و نسله دائم».

حضرت آقا فرمودند: تا حال این جمله را به عنوان روایت و حدیث در جایی ندیدم و نشنیدم. چطور مگر؟ ایشان فرمودند: امروز صبح که از خواب برخواستم دیدم زبانم پیوسته این جمله را می گوید. البته این که می‌گوییم خواب و بیداری همة اینها یک اصطلاح است و گر نه نفس مجرد است و در بیداری مطلق می باشد. و اگر مرحوم علامه شعرانی (علیه الرحمه) در جایی می فرمایند: بر نفس نیز گاهی غفلت حاصل می شود مربوط به نفس در مرتبة بدن است زیرا چه بسا ممکن است ظاهر از باطن غافل گردد اما نفس در مراتب مافوقش که خیال و وهم و عقل و روح و سرّ است هیچ گاه از خود غافل نیست.

در تجلیات بی مثال دیگر بساط شخص برداشته می شود، نه تنها شخص بلکه تمام عالم برداشته می شود و آن دولت «هو معکم» بر پا می شود و آن سلطنت «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» تجلی می کند. در حقیقت یکی از اسرار و بطون معانی قیامت همین قیامت تجلیات ذاتی است که برای اوحدی از مردان الهی در همین جا محقق می شود و نیازی ندارند که به موت طبیعی بمیرند و ببینند. مثل اینکه در مورد کمّلین از اولیاء الله فرموده اند که آنها شعور و فهم تمام موجودات را در همین دنیا ادراک می کنند. همین جا می بینند که تمام عالم یکپارچه در حیات است و در آگاهی و ادراک محض قرار دارد و لذا می‌بینیم امام سجاد«علیه السلام» در صحیفة سجادیة خود در وداع با ماه مبارک رمضان دائماً سلام می دهد یعنی به یک امتداد زمانی سلام می کند و حال اینکه آقایان می فرمایند: «زمان در نشئه عالم جزء موجودات ضعیف الوجود است». بعد آقا میرزا جواد تبریزی (رحمه الله) در رسالة شریف أعمال السنه خود که الان به نام «المراقبات» چاپ شده می فرماید: این سلام کردنهای امام به ماه مبارک حقیقی است نه مجازی. سلام کردن های ما نیز در انتهای نماز اینگونه است. منتهی ما چون به نماز خواندن عادت کرده ایم و لذا در آخر نماز نه سلام حقیقی می‌دهیم و نه جواب حقیقی می شنویم. اینها چیزهایی است که کمّلین آنها را می یابند. سید مهدی بحرالعلوم (رحمه الله) می‌فرماید: جواب سلام واجب است و شأن ایشان اجل از آن است که جواب سلام ما را ندهند و لذا من در نماز جناب رسول الله   ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  را می بینم و سلام می کنم و از ایشان جواب می شنوم.

غرض، همانطور که آخرت دار شعور و ادراک است که «ان الدّار الآخره لهی الحَیَوان»[۱] عالم نیز دار ادراک و شعور است و تمام موجودات در حیات محض قرار گرفته اند. منتهی ما چون در دنیا فقط حیات را دیده ایم، به این دسته از موجودات «حیوان» (حیات دارنده) اطلاق کرده ایم و سایر موجودات را از دائرة شعور و ادراک و حیات بیرون دانسته ایم اما در حقیقت تمام موجودات اعم از زمین و آسمان و کرات و ماه و خورشید و جمادات و گیاهان ادراک می‌کنند و شعور دارند. دینمان نیز می گوید: تمام موجودات در روز قیامت بر اعمال انسان شهادت می دهند. تصدیق می فرمائید که تاشاهد نبیند و ادراک نکند نمی تواند شهادت بدهد. به عبارتی شهادت فرع بر شهود است. جناب صدرالمتألهین (علیه الرحمه) بحثی را مطرح کرده و می‌گوید: «تسبیح مترتب بر شعور است و بی شعور نمی توان تسبیح کرد». بعد می‌فرماید: در مکاشفه‌ای تمام موجودات عالم را دیدم که یکپارچه در حیات و شعور بودند پس به تعبیری قیامت در امتداد زمانی چند میلیون سال بعد نیست بلکه همین اکنون قیامت همه بر پا است و همة حسابها روشن است. قرآن کریم می فرماید: «اقرء کتابک کفى بنفسک الیوم حسیباً»[۲] در همین عالم کتاب وجودی خود را ورق بزنید و بخوانید و عنایت دارید خواندن هم مراتب دارد که از جملة آن قرائت لفظی، قرائت مثالی، قرائت عقلی، قرائت سرّی و قرائت قلبی می باشد... آری «حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز» تا شخص به تجلیات ذاتی نرسد همچنان در حجاب است و وقتی تجلیات ذاتی به انسان دست بدهد مطلق حجابها برداشته می شود و عوالم وجودی برایش مکشوف می شود.

این حرف گزافی نیست که در روایات آمده: هر هفته دو بار اعمال کل مردم به محضر بقیه الله ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ عرضه می شود. حال اگر کسی بگوید: در روی زمین پنج میلیارد آدم زندگی می‌کنند. هر کدام اینها از صبح تا شب هزاران افکار و خیالات دارند که حتی اگر شخصی بخواهد قلم به دست بگیرد و افکاری را که در روز از ذهنش گذرانده بنویسد نمی تواند. پس چطور حضرت می تواند پنج میلیارد نامه عمل را هفته ای دو بار مطالعه کند؟! باید گفت: حضرت بقیه الله ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در مقام تجلی ذاتی قرار دارند و حجابی برای ایشان وجود ندارد که نتواند یکایک اعمال ما را ببینند. ولی ما چون خود در حجابیم نمی توانیم تفکرات و تخیلات و توهمات خود را ببینیم. زمانیکه حد برداشته شود و حق جای آن بنشیند انسان در شهود مطلق قرار می گیرد و زمانیکه حد شخص از میان برداشته شد طهارت خاصّه حاصل می‌شود و دیگر ازل و ابد یکی می شود و همه چیز مکشوف می گردد.

در قسمتی از دعای کمیل می خوانیم: «و لا تَفْضَحْنی بخفیِّ مَا اطّلعتَ علیه من سرّی». یعنی خدایا مرا به قبائح که تنها تو بر آن آگاهی مفتضح و رسوا نگردان. ما آنقدر پنهان کاریها داریم که خود خبر نداریم. در خواب می بینیم در میان کوه بزرگی غار عمیقی وجود دارد و حتی به داخل آن غار می رویم. مخفی گاههای فراوانی را در آن مشاهده می کنیم و در هر کدام از آنها حیوانات مختلفی را می بینیم. وقتی بیدار می شویم می گوییم خواب بدی دیده‌ام دیگر توجه نداریم تمام این مخفی گاهها و پنهان کاریها مربوط به خود ما بوده است. یکی از لطائف نامة عمل در قیامت نیز همین است یعنی وقتی تجلی ذاتی رخ داد شخص برداشته می شود و هر چه در سرائر وجودی اشخاص است آشکار می گردد. آن وقت است که می بینیم تمام این مخفی گاهها از درون ما بوده است. البته اکنون به علم بسیط می دانیم که در سرائر وجودی خود چه چیزهایی داریم اما به این علم خود علم نداریم یعنی نمی دانیم که می دانیم. در قیامت علم بسیط ما تبدیل به علم مرکب می شود یعنی می فهمیم که می دانستیم و لذا فرموده اند: در قیامت فقط یک فهم برای انسان ایجاد می شود و آن هم علم مرکب است. در قیامت می یابیم که این علم را قبلاً داشته ایم اما به علم خود توجهی نداشتیم. معنای غفلت نیز همین است. انسان غافل کسی است که خبر ندارد در خودش علم دارد. حضرت آقا در درسهایشان این مثال را می فرمودند که: استاد عزیزی داشتیم که هر وقت می خواست عبارت بخواند عینکس را جلوی چشمانش گذاشته و وقتی می خواست آن عبارت را توضیح دهد عینک را روی پیشانی اش می گذاشت. یک وقت که خواستند عبارت بخوانند یادشان رفت که عینک را روی پیشانیشان گذاشته‌اند و لذا به دنبال عینک خود می‌گشتند. از ایشان سؤال کردند: به دنبال چه می گردید؟ گفتند: دنبال عینک می گردم. به ایشان گفتند: عینک روی پیشانی شما است و این همان معنای غفلت است.

یعنی انسان حقیقتی را درخود دارد اما برای مدتی از دارایی خود غافل می‌شود. اجازه بدهید خاطره ای هم از پدر مرحوم مان برایتان بگویم. روزی سرزمین با پدرمان داشتیم نشاء می کردیم. کار آن روز زیاد بود و ایشان خسته شده بودند. غروب بود و ایشان کناری رفته بودند. از بس خسته بودند یادشان رفت که بیل در دست خودشان است و لذا فریاد می زدند که آقا این بیل مرا کجا گذاشته اید؟

در اوائل سورة بقره آمده است که: «و بشر الذین امنوا و عملوا الصالحات اَنَّ لهم جنات تجری من تحتها الانهار کلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اتوا به متشابها...»[۳]

هر چیزی را که در بهشت به بهشتی می دهند، می گوید: تمام اینها را پیش از این در دنیا هم داشتیم اما مثل اینکه توجهی به آنها نداشتیم. قیامت ظهور دنیا است. همین دنیا است که به اسم شریف «الباطن» تجلی می کند و لذا حضرت آقا می‌فرمایند:

جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو

                                    دل برد از دیار من تازه به تازه نو به نو

    عشوة جان شکار او خانه به خانه کو به کو

                            در صدد شکار من تازه به تازه نو به نو

وقتی حق با اسماء جمالیه اش تجلی کند به انسان دلداری می دهد. مثلاً می‌فرماید: تو نماز بخوان و عبادت مرا بکن من به تو بهشت و حورالعین می‌دهم.

اما یک وقت هم می گوید: «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار»[۴] تو اصلاً چه کاره ای که این و آن را می خواهی؟ همه چیز در ملک من است. چیزی برای تو باقی نگذاشته ام. تو را هم با خود می برم. و بدین صورت دل را به طور کلی می‌برد.

این غزل را حضرت آقا در سال ۷۳ گفته اند. صبحی به محضر ایشان تشرف داشتم دیدم ایشان وضع عجیبی دارند. به من فرمودند: الان نه من هستم نه شما هستید و نه آسمانی هست و نه زمین و نه عالمی. هیچ نمی بینم. هر چه می بینم او می بینم.

آری وقتی حجاب ذاتی برداشته شود ازل و ابد یکی می گردد و حق مشهود مطلق می شود که:

  همه از دست شد و او شده است /  أنا و أنت و هو، هو شده است

و در پایان می فرمایند:

دشمن بی خرد بَرد گونه بگونه پی به پی

                                   سنگدلی بکار من تازه بتازه نوبه نو

ولی این دشمن بی خرد، چه بخواهد و چه نخواهد:

حُسن حَسَن فروزد از سینه به سینه دل به دل

                           ز نور هشت و چار من تازه به تازه نو به نو

  «والحمد لله ربّ العالمین» سعید آقاپوربا دخل و تصرف

چرا زنان افسرده می شوند؟

چرا زنان افسرده می شوند؟
چرا زنان افسرده می شوند؟


در تمامی جوامع دنیا، زنان بیش از مردان دچار افسردگی می شوند. این اختلاف می تواند ناشی از عوامل گوناگون زیستی، روان شناختی، محیطی، فرهنگی و یا ترکیبی از آنها باشد. به لحاظ زیستی این اختلاف ممکن است به علت مصرف داروهای رژیمی، آرام بخش ها، قرص های ضد بارداری، مصرف دخانیات و الکل باشد که میزان ترشح انتقال دهنده های عصبی را مختل می کند. از طرف دیگر، زنان ممکن است به دلیل تداخل عمل هورمون های جنسی بدن شان مستعد ابتلا به افسردگی باشند. به لحاظ روان شناختی نیز این احتمال وجود دارد که زنان تمایل بیشتری دارند که مشکلات خود را بپذیرند و درصدد درمان آنها برآیند. به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نیز زنان بیشتر از مردان می کوشند تا ارتباط خود را با دیگران توسعه دهند و حفظ کنند، اما در فرهنگی که به استقلال و خودکفایی بها می دهد، تمایل به دلبستگی نوعی ضعف تلقی می شود و همین امر، یعنی ناهماهنگی بین رفتارهای زنان و ارزش های فرهنگی منجر به کاهش عزت نفس و حس ارزشمندی در زنان می شود. در برخی موارد نیز این طور به نظر می رسد که زنان بیش از مردان علایم و شکایات خود را از افسردگی بیان می کنند و یا آنکه مردان در برابر مشکل افسردگی خود بیشتر مقاومت می کنند و راه حل های دیگری غیر از مراجعه به پزشک برای درمان خود برمی گزینند. به لحاظ محیطی نیز، زنان بیش از مردان در معرض انواع استرس ها و اضطراب هایی قرار می گیرند که تاثیر خود را بر سیستم عصبی آنان و هورمون های بدن شان می گذارد. تجربه های روزمره نیز می توانند همچون شوک ها و فشارهای عصبی مولد استرس باشند و موجب ابتلای افسردگی بیشتر در زنان- نسبت به مردان- شوند.
افسردگی بر جسم و ذهن فرد تاثیر می گذارد. فرد افسرده احساس درماندگی، ناامیدی و یأس فراوان می کند. او علاقه اش را به تمامی فعالیت هایی که موجب شادمانی اش می شود به تدریج از دست می دهد؛ میل به خوردن در او کاهش می یابد، دچار بی خوابی می شود، تمرکز حواس و توجه اش را نسبت به امور عادی روزانه از دست می دهد و در بدترین حالت به مرگ و نیستی فکر می کند. افسردگی دارای طیف وسیعی از خلق پایین تا افسردگی مزمن است. افسردگی مزمن دارای علایمی از کمبود انرژی و توان جسمانی، بدبینی، حس عدم ارضا و احساس ناامیدی شدید است. فردی که از افسردگی شدید در رنج است، ممکن است در طول یک سال دو بار تجربه افسردگی کوتاه مدت داشته باشد. پژوهشگران دریافته اند، زنانی که دچار افسردگی مزمن می شوند، بیشتر در معرض خطر پوکی استخوان قرار می گیرند، زیرا مجبور به مصرف داروهایی هستند که بر بافت استخوانی آنها تاثیری منفی می گذارد. علاوه بر آن، افسردگی می تواند عاملی برای ابتلا به بیماری مزمنی مثل دیابت، ناراحتی های قلبی- عروقی و… شود.
افسردگی پس از زایمان یکی از رایج ترین احساس هایی است که اغلب زنان بعد از تولد نوزاد در خود حس می کنند. اختلالات افسردگی، نوسانات خلقی و هیجان های مکرر و استرس آور این دوران کاملاً طبیعی و عادی و البته موقت است. هر چند برای برخی از زنان علایم قدری پایدارتر، جدی تر و طولانی تر است، اما معمولاً بین 6 - 3 هفته بعد از زایمان به تدریج کاهش می یابد و به ندرت طولانی مدت (برای مثال یک سال) می شود. تقریباً 15 درصد از زنانی که زایمان دارند، علایمی از افسردگی بعد از زایمان از خود نشان می دهند. چنانچه این اختلال در مادر ماندگار بماند، می تواند تاثیری بسیار منفی بر روابط با کودک و توانایی نگهداری از او گذارد. علایم باید هر چه زودتر برای بررسی دقیق تر با پزشک معالج، درمیان گذاشته شود.
سندرم پیش از قاعدگی؛ افسردگی ناشی از پریودهای ماهیانه نیز یکی دیگر از افسردگی های رایج در بین زنان است که معمولاً در بین روزهای 10- 7 پریود به طور کوتاه مدت ظاهر می شود. علت اصلی این نوسان خلقی ترشح هورمون های زنانه است که موجب برهم خوردن تعادل خلق و خوی آنها می شود. این سندرم در 7 - 5 درصد زنان مشاهده می شود و دارای علایم بسیار گوناگونی است. در برخی به صورت بی حوصلگی، خلق پایین و گرفتگی و در برخی دیگر همراه با دردهای جسمانی (مثل سردردهای شدید میگرنی) گزارش می شود.
افسردگی های فصلی نیز گاهی به صورت غمگینی، ناامیدی و در خود فرورفتگی گروهی از زنان را به خود مبتلا می کند. حدود 3 - 1 درصد از زنان در فصل زمستان دچار افسردگی های کوتاه مدت و گذرا می شوند. پژوهشگران بر این باورند که تغییرات هورمونی و بیوشیمیایی مغز در بدن برخی زنان در فصل زمستان موجب بروز اختلال افسردگی در آنان می شود که به تدریج نیز با پایان فصل زمستان و آغاز فصل بهار از بین می رود. این افراد بیش از سایرین در معرض ابتلا به افسردگی بالینی هستند.
اختلال افسردگی دو قطبی نیز یکی دیگر از انواع اختلالات افسردگی است که علایمی از شیدایی - افسردگی حاد در طول دوره ای مشخص دارد. زمانی که فردی در چرخه افسردگی به سر می برد، تمامی علایم خلق پایین (مثل کمبود اشتها، بی خوابی، احساس درماندگی و عدم لذت) را دارد و زمانی که در چرخه شیدایی به سر می برد، تمامی علایم شیدایی را (مثل پرحرفی، هجوم افکار، افزایش توان جسمی، فعالیت زیاد و پرانرژی بودن) از خود نشان می دهد. زنانی که دچار اختلال دو قطبی می شوند، معمولاً چرخه افسردگی طولانی تری دارند.
افسردگی های دوران یائسگی؛ در اغلب زنان، یائسگی می تواند همراه با علایمی از تغییر خلق و خو، حساسیت های بیش از حد، تزلزل روحیه و خستگی باشد. این نوع از افسردگی می تواند ناشی از تغییرات غدد داخلی در میانسالی و یا باورهای منفی و درونی شده زنان درباره عدم باروری آنان باشد. در مطالعات گوناگونی مشخص شده است که افسردگی ناشی از یائسگی در قشر تحصیلکرده زنان و آنهایی که ازدواج نکرده بودند، کمتر مشاهده می شود.

علایم تشخیص افسردگی در زنان

تاکنون پژوهشگران نتوانسته اند علت اصلی بروز افسردگی را در افراد شناسایی کنند. نارسایی های هورمونی (عدم تعادل هورمون های مترشحه از قسمت های مختلف مغز مثل سوتونین، دوپامین، نوراپی نفرین)، عوامل ژنتیکی و سابقه خانوادگی، عوامل محیطی (زنانی که مواد مخدر مصرف می کنند، زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند، زنانی که همسران شان فوت می کنند و یا از همسران خود جدا می شوند) و عوامل فرهنگی گوناگونی می توانند علت افسردگی های زنانه باشند. از آن جایی که افسردگی تا حدی رایج است، هر فردی ممکن است علایم اولیه افسردگی را بشناسد و یا خود شخصاً آن را تجربه کرده باشد. متاسفانه فقط حدود 50 درصد از علایم اولیه افسردگی قابل شناسایی و درمان هستند و زنان در این بین شاید نتوانند این علایم را در خود به وضوح تشخیص دهند. علایم عمده افسردگی شامل؛

جنبه های عاطفی (خلق غمگین و احساس بی ارزش بودن)

جنبه های شناختی کاهش احترام به خویشتن و منفی نگری نسبت به خود و آینده خود
جنبه های انگیزشی (عدم تحرک و بی انگیزگی برای انجام دادن کارها و فعالیت های روزمره(
جنبه های رفتاری اختلالات مربوط به خوردن مثل پرخوری، بی اشتهایی و اختلالات خواب مثل بی خوابی، خواب آلودگی عدم علاقه به روابط جنسی، احساس خستگی و عدم تمرکز است.
زمانی که پزشک عمومی در مرحله اول نسبت به اختلال افسردگی شخصی دچار شک شود، ابتدا از او می خواهد با یک روانپزشک یا روانشناس بالینی مشاوره ای داشته باشد. از جمله پرسش های اولیه ای که ممکن است یک متخصص بهداشت روانی از بیمار بپرسد، عبارت است از؛
- آیا مدت زیادی است که احساس غم و اندوه می کنی؟
- آیا مرتب گریه می کنی؟
- آیا اخیراً تجربه های دردناک عاطفی داشته ای؟
- آیا دچار عدم تمرکز حواس شده ای؟
- آینده را چطور می بینی؟
- آیا دچار اشکال در تصمیم گیری شده ای؟
- آیا علاقه ات را به آنچه که در گذشته برایت مهم بوده است، از دست داده ای؟
- آیا دچار خستگی و بی حالی می شوی؟
- آیا احساس شکست و گناه می کنی؟
- آیا به مرگ و نیستی فکر می کنی؟
زمانی که این گونه علایم حدود شش ماه در فرد به صورت پایدار مشاهده شود، او را مستعد ابتلا به افسردگی می دانند و اگر حداقل 5 نشانه از علایم زیر را در مدت حداقل دو هفته داشته باشد، می توان او را افسرده بالینی تشخیص داد. این علایم عبارتند از؛
1 ـ داشتن خلق افسرده در طول روز و یا بیشتر اوقات روز
2 ـ عدم توانایی از لذت بردن اوقات شادی بخش زندگی
3 ـ افزایش و یا کاهش قابل توجه اشتها، وزن و یا هر دو
4 ـ اختلال در خواب مثل بی خوابی، خواب آلودگی در طول روز و یا پرخوابی
5 ـ داشتن علایم جسمانی مثل سردرد، سرگیجه و دل درد که هیچ علامت بهبودی نیز در قبال خوردن داروهای مسکن نشان نمی دهد.
6 ـ نداشتن میل جنسی
7 ـ احساس بی علاقگی، بی حوصلگی و کسالت شدید
8 ـ فقدان انرژی (خستگی ممتد در طول روز(
9 ـ احساس گناه و بی ارزش بودن در تمام شرایط
10 ـ گریه کردن های طولانی مدت
11 ـ عدم توانایی در تمرکز حواس (تقریباً در تمام طول روز(
12 ـ داشتن افکار منفی درباره مرگ و نیستی
بدیهی است زمانی که فردی سوگوار است، تمامی علایم و یا بخشی از علایم بالا را داشته باشد، اما برای تشخیص افسردگی، فرد باید این علایم را 6 - 3 ماه به طور پیوسته و بدون کاهش و بهبودی داشته باشد. به بیانی دیگر، فرد سوگواری که این علایم را بیشتر از 6 ماه در خود داشته باشد، باید برای درمان های لازم به پزشک و متخصص بهداشت روانی مراجعه کند.

روش های درمان افسردگی

افسردگی مزمن می تواند بر اعمال حیاتی بدن و سیستم ایمنی آن، مثل فشارخون ، ضربان قلب، ترکیبات هورمونی بدن و… تاثیری منفی گذارد. تقریباً 15 درصد از افراد مبتلا به افسردگی درصدد درمان خود بر نمی آیند. آنها بر این باورند که هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند به آنها کمک کند. اغلب زنانی که مبتلا به اختلال افسردگی هستند، خودشان را افسرده و مغموم نمی دانند؛ زیرا برخی از علایم افسردگی با دیگر بیماری ها مشترک است و اغلب ناشناخته باقی می ماند. در حالی که زمانی که فرد افسرده نتواند دست از خلق افسرده خود بردارد و اجازه دهد احساس ناامیدی و غم بر زندگی روزمره اش سایه افکند، تا حدی که تمام جنبه های زندگی او را تحت تاثیر قرار دهد، باید درصدد یافتن راهی برای درمان و بهبودی خود باشد.
اولین اقدامی که پزشک متخصص در این زمینه انجام می دهد، تشخیص بین افسردگی مزمن (شدید) و خلق افسرده (خفیف) است. اگر افسردگی فرد در حد پایینی باشد، احتمال دارد با تجویز داروهای ضدافسردگی، روان درمانی و مشاوره های روانشناسی افسردگی او بهبود یابد، و اگر افسردگی او شدید تشخیص داده شود، ممکن است پزشک متخصص یک دوره درمان های روانپزشکی و روانشناسی را توام با بستری شدن فرد در بیمارستان تجویز کند. پژوهش ها نشان می دهند که بیمارانی که در مراحل ابتدای ابتلا به مراکز روان درمانی مراجعه کرده اند تا 70 درصد بهبودی کامل داشته اند. متاسفانه گروهی از بیماران به پزشک متخصص مراجعه نمی کنند و همین امر موجب می شود تا افسردگی آنها درست تشخیص داده نشود. علاوه بر آن، آنان داروهایی دریافت می کنند که گاه عوارض جانبی آنها موجب بروز اختلال های دیگری در بدن شان می شود. بسیار مهم است، زمانی که بیمار برای درمان مشکلش به پزشک مراجعه می کند علایم بیماری خود را درست برای او بازگو کند تا پزشک نیز بتواند تشخیصی درست بدهد.
اغلب بیمارانی که به افسردگی مزمن مبتلا هستند، به دارو درمانی و روان درمانی پاسخ مثبت می دهند و طی 4-3 ماه درمان تا 80-70 درصد بهبودی پیدا می کنند. روان درمانی به تنهایی برای افسردگی های خفیف می تواند موثر باشد. دو روش روان درمانی (درمان های شناختی - رفتاری و درمان های فردی) به همراه داروهای ضدافسردگی می توانند اثرات درمانی بالایی بر بیماران افسرده بالینی گذارند.

پیشگیری از افسردگی

از جمله روش های موثر مقابله با بروز افسردگی و حفظ بهداشت روانی افراد، شیوه های خودیاری هستند که عبارتند از؛
1 ـ انجام ورزش های ایروبیک (هوازی) مثل قدم زدن، آهسته دویدن، کوهنوردی و… است که می تواند خلق و خوی فرد را تا حد چشمگیری افزایش دهد. انجام این ورزش ها به ویژه به زنانی که از افسردگی خفیف و ملایمی در رنج هستند، توصیه می شود.
ورزش های دیگری مثل برداشتن وزنه های یک کیلوگرمی موجب تنفس بهتر، افزایش اشتها، خواب، کاهش خلق گرفته و احیای احساسات و هیجانات شادی بخش در فرد می شود. لازم به توضیح است که قبل از آغاز هر گونه ورزش جدیدی بهتر است با پزشک معالج تان مشورتی انجام دهید.
2 ـ مشورت کردن؛ مشکلات عادی و روزمره خود را با کمک یک دوست، همسر و یا مشاور بررسی کنید. سعی کنید منابع استرس آور خود را بشناسید و درصدد رفع آنها برآیید. چنانچه احساسات و هیجان های درونی خود را مورد موشکافی قرار دادید و توانستید عامل اصلی نگرانی ها و ناراحتی های خود را شناسایی کنید، از شیوه های مختلفی که برای کاهش خلق و خوی افسرده پیشنهاد می شود، استفاده کنید.
3 ـ صحبت کردن با خود؛ در برخی موارد
گفت وگوهای درونی فرد با خودش می تواند به او در شناخت مشکل اصلی کمک کند (تنها باید توجه داشته باشید که لحنی انتقادآمیز، غیرواقع بینانه و منفی نسبت به خود و رفتارهایتان نداشته باشید). سعی کنید بر نقاط قوت خود، توانایی ها و اهدافی که قصد دارید به آنها برسید تمرکز داشته باشید.
4 ـ نوشتن و به تحریر درآوردن؛ درباره مشکلات و آنچه که موجب ناراحتی تان می شود، بنویسید. در خیلی از موارد نوشتن احساسات دردناک و آزرده کننده موجب آرامش روحی افراد می شود. برای شروع می توانید ابتدا وقایعی را که در طول روز و یا هفته شما را افسرده و غمگین می کند، بنویسید. اگر تجربه احساسی منفی و یا مثبتی داشته اید، سعی کنید جزئیات مختلف آن را و تاثیری که بر شما گذاشته است بررسی کنید و سپس با تجزیه و تحلیل نوشته های خود و مفاهیمی که به کار برده اید، علت اصلی ناراحتی و یا شادی خود را تشخیص کنید.
5 ـ خودیاری و کمک گرفتن از گروه های حمایتی؛ درباره مشکل خود با دیگر افرادی که مشابه شما هستند صحبت کنید. در این گونه گروه های حمایتی سعی می شود با صحبت کردن با افراد و بررسی دقیق مشکل شان، شرایطی را که موجب ناراحتی و افسردگی آنان می شود شناسایی و موجب کاهش تاثیرات آن بر فرد را فراهم آورد.
6 ـ مراجعه به مشاور؛ اگر فردی از بودن شرایط و موقعیت خاصی دچار علائم آشکار افسردگی می شود، می تواند قبل از آنکه اوضاع وخیم تر شود، درباره مشکلش با یک مشاور و یا روانشناس صحبت کند.

چه کارهایی باید کرد؟

به مواردی که ممکن است ناشی از احساس غم، ناراحتی و حتی خشم باشد که بتواند موجب افسردگی در شما شود، خوب فکر کنید. برخی از این موارد عبارتند از؛ بی خوابی، بی اشتهایی، بدغذایی، استرس، غم و اندوه، سوگواری، مصرف سیگار، الکل و برخی داروها. سعی کنید تغییراتی در برنامه روزانه خود بدهید و عواملی که موجب سلامت و بهداشت روانی تان می شود (مثل تغذیه سالم، خواب کافی، ورزش و فعالیت بدنی) را جایگزین عوامل استرس آور و ملال انگیز (مثل انزواطلبی، مسئولیت پذیری بیش از اندازه و بی تحرکی) کنید. اجازه دهید اعضای خانواده و دوستان و آشنایان به شما کمک کنند
منبع:www.maghaleh.net

نهی از منکر در سیره حضرت زهرا (س)

نهی از منکر در سیره حضرت زهرا (س)
نهی از منکر در سیره حضرت زهرا (س)

نویسنده: عبدالکریم پاک‌نیت
با توجه به ضرورت نهی از منکر و الگو بودن حضرت زهرا(س) در این زمینه، بررسی شیوه‌های عملی نهی از منکر در سیره و سخن آن حضرت، امری پسندیده و مناسب می‌نماید.
قرآن کریم عمل به دو اصل حیاتی امر به معروف و نهی از منکر را از ویژگی‌های اهل ایمان می‌داند و در این باره می‌فرماید: )وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ([1]؛ مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند. آنان همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند.
نکته مهم در این آیه، اشاره به نقش زنان در عرصه امر به معروف و نهی از منکر است که خداوند متعال به صراحت بیان می‌دارد زنان نیز همانند مردان باید به ترویج ارزش‌های الهی بپردازند و در عرصه امر به معروف و نهی از منکر پیشقدم باشند؛ چرا که این دو فرضیه، از تمام برنامه‌های اسلام حتی جهاد در راه خدا افضل و بالاتر و مهم‌تر است. علی(ع) می‌فرماید:
و ما اعمال البر کلّها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الاّ کنفثهِ فی بحرٍ لِجّی؛[2] تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خداوند، در برابر امر به معروف و نهی از منکر، همانند قطره‌‌ای در دریاست.
این دو اصل، محافظ و پاسبان تمام اعمال نیک است. اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد، بهترین اعمال نیک به فراموشی سپرده ‌شده و بقیه احکام خدا نیز عملی نخواهد شد. به این جهت امام باقر(ع) در مورد فلسفه این دو اصل می‌فرماید:
امر به معروف و نهی از منکر دو فرضیه مهم و برزگ الهی هستند که به وسیله آن دو، سایر واجبات الهی اقامه می‌شوند، راه‌ها امن می‌گردد، کسب و کار مردم حلال ، حقوق افراد تأمین، سرزمین‌ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته می‌شود و استواری تمام کارها، به عملی شدن این دو اصل بستگی دارد.[3]
طبق رهنمود پیشوای پنجم، اگر مسلمانان به دو اصل امر به معروف و نهی از منکر اهتمام بورزند، دنیا و آخرت خود را آباد خواهند کرد؛ زیرا انجام دیگر واجبات ، امنیت و آسایش، رفاه و آرامش، تأمین حقوق مردم و آبادی شهر و روستا همه و هم در گرو عمل به این دو اصل است؛ زیرا معروف از منظر وحی، تمام اعمال و رفتار‌هایی است که مصلحت مردم در آن است و منکر نیر تمام کارهای زشتی است که فساد و تباهی و بی‌بند و باری در پی دارد.
اگر اهل ایمان، به احیای معروف و جلوگیری از منکرات اهتمام بورزند، جامعه‌ای سالم و به دور از زشتی‌ها، آلودگی‌ها، نگرانی‌ها و تضییع حقوق انسان‌ها به وجود خواهد آمد.

شیوه‌های نهی از منکر

با توجه به ضرورت نهی از منکر و الگو بودن حضرت زهرا(س) در این زمینه، بررسی شیوه‌های عملی نهی از منکر در سیره و سخن آن حضرت، امری پسندیده و مناسب می‌نماید:

1. استدلال به آیات قرآنی

یکی از شیوه‌های مهم در موضوع نهی از منکر، آگاهی دادن به مردم از طریق آیات قرآن است؛ زیرا بسیاری از مردم در اثر عدم اطلاع از دستور‌های خداوند و آشنا نبودن به آیات قرآن، به سوی منکرات تمایل پیدا می‌کنند، اما اگر به آنان کاملاً توضیح داده ‌شود که خداوند متعال چه کارهایی را دوست دارد و چه اعمالی را نمی‌پسندد، بسیاری از مردم از ارتکاب منکر خودداری می‌کنند. به نمونه زیر توجه کنید
عده‌ای در ستمی آشکار، فدک را که پیامبر(ص) آن را برای حضرت فاطمه(س) به ارث گذاشته بود، به او ندادند. استدلال این افراد کژاندیش این بود که پیامبران از خود مال دنیا به ارث نمی‌گذارند و بنابراین فدک به حضرت فاطمه(س) نمی‌رسد. امّا حضرت فرمود: شما که می‌گویید پیامبر ارث نمی‌گذارد، به کتاب خدا بنگرید. در آنجا خداوند می‌فرماید: )و ورث سلیمان داود([4]؛ سلیمان از پدرش داود ارث برد و در سوره مریم از زبان زکریای پیامبر می‌فرماید:خداوندا! به من فرزندی عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد. آن گاه حضرت فاطمه(س) به مردم حاضر در مسجد پیامبر(ص) فرمود: ای مردمی که به سوی باطل شتاب می‌کنید و کردار زشت و بیهوده را نادیده می‌گیرید، آیا به قرآن نمی‌نگرید که می‌فرماید: )افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها([5] ؛ آیا در قرآن نمی‌اندیشید یا آنکه بر دل‌های شما مهر زده شده است؟
یکی دیگر از منکرات عصر حضرت فاطمه(س) ، غصب مقام حکومتی حضرت علی(ع) بود. حضرت فاطمه(س) در مقام نهی از منکر برای زنان اهل مدینه باز هم به آیات قرآن تمسک کرد و بعد از حمد و ثنای الهی به آنان فرمود:
وای بر دوستان دنیا! چرا نگذاشتند حق در مرکز خود بماند و خلافت بر پایه‌های نبوت بچرخد؛ چرا که آنان خلافت را از خانه‌ای که جبرئیل نازل می‌شد، به جای دیگر بردند و حق را از علی(ع) که به مسائل دین و سیاست آگاه بود، گرفتند. سپس آن حضرت آیاتی از سوره‌های اعراف، زمر، رعد، کهف و ... را قرائت فرمود.
طبق این شیوه فاطمی، آمران به معروف و ناهیان از منکر باید تا حدودی با آیات قرآن آشنا باشند تا در صورت لزوم از کلام الهی هم بهره گیرند. علاو ه بر آن، ناهیان از منکر موظف‌اند، آگاهی‌های لازم را در زمینه عواقب دردناک و خانمان برانداز منکرات به دست آورند و به مخاطبان خود عرضه کنند.

2. استدلال‌های عقلانی

آن حضرت برای نهی از منکر و جلوگیری از کارهای خلاف، به دلایل عقلی نیز تمسک می‌کرد؛ همچنان که در مناظره با ابوبکر، علاوه بر قرآن، به دلایل عقلی نیز استناده می‌کرد
روزی آن حضرت به نزد ابوبکر رفت و او را از عمل زشت غصب فدک بر حذر داشت. او در پاسخ خلیفه که او را شایسته ارث نمی‌دانست، فرمود: ای ابوبکر! هر گاه تو بمیری چه کسی از تو ارث می‌برد؟ او گفت: زن و فرزندانم. حضرت زهرا(س) فرمود: پس چه شده که من نمی‌توانم از پدرم ارث ببرم؟[6]
هجوم به افکار و اندیشه‌های غلط مرتکبین منکرات و زیر سؤال بردن آنان، شیوه‌ای منطقی و عقلانی است و اگر هم نتوانند از کار منکر بازدارد، حداقل آنان را به تفکر وامی‌دارد و در مورد کار خلافشان مردّد می‌سازد. آن حضرت در مقام نکوهش مسلمانانِ بی‌تفاوت در ماجرای غصب خلافت، افکار آنان را به چالش می‌کشید و با سئوالات منطقی مواجه می‌ساخت و می‌فرمود: لیث شعری الی ایّ سناد استندوا؟ و علی ایّ عماد اعتمدوا؟ و بأیّ عروه تمسکوا؟ و علی ایّه ذرّیّه اقدموا و احتنکوا؛ ای کاش می‌دانستنم به چه پناهگاهی تکیه زده‌اند؟ و به کدام ستون استوار اعتماد کرده‌اند؟ و به کدامین ریسمان تمسک جسته‌اند؟ و بر کدام فرزند و خاندانی پیشی گرفته و غلبه کرده‌اند؟[7]
حضرت فاطمه درمورد مسائلی که ممکن بود در جامعه آن را منکر کوچکی محسوب کنند، حساسیت نشان می‌داد. روزی آن حضرت به اسماء بنت عمیس فرمود:
انّی قد استقبحت ما یصنع بالنساء انّه یطرح علی المرأه الثوب فیصفها لمن رأی[8]؛ من بسیار زشت می‌دانم که جنازه زنان را بر روی تابوت گذارند و بر روی آن پارچه‌ای افکنند که حجم بدن او را برای مردان نامحرم نمایان می‌سازد.
اسماء بنت عمیس عرضه داشت: ای دختر رسول خدا! در سرزمین، حبشه برای حمل جنازه‌ها تابوتی درست می‌کنند که بدن میت را کاملاً می‌پوشاند. آن گاه اسماء چوب‌های تر و شاخه‌های نازک درخت، شبیه آن تابوت را برای حضرت فاطمه ساخت و آن را به او نشان داد. حضرت زهرا(س) با خشنودی و خوشحالی فرمود: چه طرح زیبایی که کاملاً بدن زن در آن از دید مردان پوشیده می‌ماند. ای اسماء! برای من تابوتی با همین طرح درست کن و بعد از وفات مرا با آن بپوشان. خداوند تو را از آتش دوزخ نگهدارد![9]

3. قهر و سکوت

یکی از مراحل نهی از منکر قهر و سکوت است. انسان مسلمان وقتی نتواند با موعظه و گفتگو گنهکاران را از راه انحرافی بازدارد، با قهر و سکوت خود، به مبارزه می‌پردازد. این شیوه حتی در مسائل تربیتی نیز مؤثر است. حضرت زهرا(س) در عرصه نهی از منکر از این روش بازدارنده نیز بهره می‌گرفت. او بعد از رحلت پدر بزرگوارش، با انواع ناملایمات و گرفتاری‌ها روبه‌رو شد. او شاهد هجوم ناجوانمردان به خانه‌اش بود. اهانت به علی(ع)، سیاست‌های غیر اسلامی اهل سقیفه، بی‌تفاوت بودن مردم و ده‌ها مورد دیگر، از جمله کارهای ناپسند و زشت عده‌ای هواپرست و خودخواه بعد از وفات پیامبر بود. فاطمه زهرا(س) برای مقابله با این اعمال ناروا، به مبارزه منفی روی آورد و ناراحتی خود را با قهر و سکوت ابراز داشت و خطاب به خلیفه اول فرمود
و الله لا اکلمک ابداً و الله لادعونّ الله علیک فی کلّ صلوه [10]؛ به خدا قسم هرگز با تو سخن نخواهم گفت. به خدا سوگند در نمازهایم تو را نفرین خواهم کرد.
زمانی که آن حضرت در آستانه شهادت قرار گرفت و خلیفه اوّل و دوّم برای دلجویی، به عیادت حضرت فاطمه(س) آمدند و در مورد اعمال غیر اسلامی و جابرانه خود عذر خواهی کردند. آن حضرت نهایت اعتراض خود را با قهر و سکوت ابراز داشت و به آنان فرمود:
والله لا اَکلمِکِما من رأسی حتی القی ربی فاشکونکّما الیه بما صنعتما به و بی و ارتکبتما منی[11]؛ به خدا سوگند بعد از این با شما دو نفر حتی یک کلمه نیز سخن نخواهم گفت، تا اینکه خداوند را ملاقات کنم و از شما دو نفر در نزد خداوند شکایت خواهم کرد که چگونه با خدا و دین او و با من رفتار کردید و چه اعمال زشتی را مرتکب شدید.
وصیت نامه حضرت فاطمه یکی دیگر از نشانه‌های مبارزه منفی و استفاده از شیوه قهر و سکوت در مقابل رفتارهای منکر و خلاف شرع است. آن حضرت به امیرمؤمنان علی وصیت کرد که :
اوصیک ان لا یشهد احد جنازتی من هولاء الّذین ظلمونی و اخذوا حقّی فانّهم عدوّی و عدوّ رسول الله و لاتترک ان یصلّی علیّ احد منهم و لا من اتباعهم و ادفنّی فی‌اللیل اذا هدأت العیون و نامت الابصار[12]؛ به تو وصیت می‌کنم که در تشییع جنازه من هیچ یک از کسانی که به من ستم روا داشتند و حقم را غصب کردند، شرکت نکنند؛ زیرا آنان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند و هرگز اجازه نده که فردی از آنان و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرو رفته است.

4.توبیخ و تهدید و هشدار

برای جلوگیری از فساد و بی‌بند و باری و کارهای زشت و ناپسند، باید به اهل خلاف هشدار داد و از عواقب وخیم و فرجام کار زشتشان بر حذر داشت؛ حتی باید آنان را با تهدید و نفرین به سوی حق متمایل ساخت. از شیوه نهی از منکر، در سیره حضرت زهرا(س) نیز مشاهده می‌شود. حضرت فاطمه(س) به مردمی که از معیار حق یعنی علی(ع) فاصله گرفتند و به اهل باطل گراییدند، هشدار می‌دهد و خطاب به زنان مهاجر و انصار می‌فرماید:
به خدا سوگند اگر (مردان شما) پای در میان می‌نهادند و علی(ع) را بر کاری که پیامبر(ص) به عهده او نهاد، قرار می‌دادند، او ایشان را به راه راست می‌برد و حق هر یک را به او می‌سپرد؛ چنان که کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه را که کِشته است، بچیند... . علی (ع) همواره در پنهان و آشکار نصیحت کننده و خیرخواه مردم بود و اگر به خلافت می‌رسید، از اموال بیت المال برای خود ذخیره نمی‌کرد و از ثروت دنیا جز به اندازه نیاز بر‌نمی‌داشت؛ به اندازه آب اندکی که عظش را فرونشاند و طعام مختصری که گرسنگی را رفع کند. اگر مردم حق را به امام واقعی می‌سپردند، درهای رحمت از آسمان و زمین به روی آنان گشوده می‌شد.
اما دروغ گفتند و به زودی به کیفر دروغشان عذاب خواهند شد... . شگفتا! چه دوستان دروغین و سرپرستان نااهلی را انتخاب کردند! و چه زشت است سرانجام ستمکاران که جایگاه بدی برگزیدند! ... . اما به جان خودم سوگند، نطفه فساد بسته شد. باید فرجام زشت فساد را در جامعه اسلامی انتظار کشید. مسلمانان آینده خواهند فهمید که سرانجام و نتایج اعمال به مسلمانان صدر اسلام، چه بوده است. مطمئن باشید شمشیر‌های کشیده و حمله‌ها و تهاجمات پی در پی، به هم ریخته شدن امور اجتماعی مسلمانان، و استبداد و حکومت دیکتاتوری ستمگران شما را فرا خواهد گرفت. آنان جمع شما را با شمشیر‌های خود درو می‌سازند. پس حسرت و اندوه بر شما! کارتان به کجا خواهد انجامید. دریغا که دیده حقیقت‌بین ندارید و ما هم نمی‌توانیم شما را به کاری که کراهت دارید، ملزم کنیم[13].

5. افشاگری

یکی از محورهای انجام نهی از منکر، مبارزه علنی با منکرات است. اگر موعظه، ارشاد، هشدار، قهر و سکوت نتیجه ندهد، مسلمان متعهد موظف است که در اجتماع به طور علنی فریاد برآورد و بر ضد زشتی‌ها، بی‌عدالتی‌ها و منکرات قیام کند. شیخ طوسی می‌گوید: نهی از منکر، یک امر الهی و واجب کفایی است و برحسب مراتب و زمینه‌ها، احکام مختلفی دارد. وقتی که تبلیغ، دعوت، موعظه مؤثر واقع نشد، باید راه‌های قوی‌تری را برای پیشگیری آن انتخاب کرد. افشاگری، تهدید، تخویف (ترساندن) و حتی برخورد فیزیکی نیز لازم است، تا اینکه منکرات از جامعه حذف شود. البته برخورد مستقیم باید با اجازه حاکم و والی صورت گیرد.[14]
حضرت فاطمه(س) در عمل به مراحل مختلف نهی از منکر، هر گاه که احساس می‌کرد گفتگو و موعظه و ارشاد تأثیر ندارد، به افشاگری می‌پرداخت. او در مقابل اعمال زشت حاکمان زمان که حقوق وی را غصب کرده و مرتکب اعمال ناپسند شده بودند، وقتی که از گفتگوی رو در رو نتیجه‌ای نگرفت، در جمع مسلمانان به افشاگری و تظلّم پرداخت و در اجتماع بزرگ مردم مدینه فرمود:
ای مسلمانان! شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا از رسول خدا(ص) شنیده‌اید که فرمود: فاطمه پاره تن من است. هر کس او را آزار دهد ، مرا آزرده کرده است . خشنودی فاطمه خشنودی من است و خشم او خشم من است. هر کس فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس او را راضی کند، مرا راضی کرده است.
گفتند: آری، این سخنان را از پیامبر(ص) شنیده‌ایم . در این حال، حضرت زهرا(س) خطاب به عمر وابوبکر گفت: من، خدا و فرشتگان را گواه می‌گیرم که شما دو نفر مرا ناراحت کردید و به خشم آوردید و آزارم دادید و هرگز در راه رضایت من گام برنداشتید. اگر رسول خدا(ص) را ملاقات کنم، از شما دو نفر نزد حضرتش شکایت خواهم کرد.[15]
آن حضرت همچنین وقتی که سکوت و بی‌اعتنایی مردم را در مقابل تضییع حقوق علی و اهل بیت پیامبر: مشاهده کرد و از موعظه و ارشاد هم اثری ندید، به افشاگری و سرزنش آنان پرداخت و برای جلوگیری از عمل منکر آنان بر آشفت و با دلی مضطرب و صدایی رسا فریاد برآورد:
ویلکم ما اسرع ماخنتم الله و رسوله فینا اهل بیت وقد اوصاکم رسول الله باتّباعنا و مودّتنا والتمسّک بنا[16]؛ ای مردم! وای بر شما چه زود به خدا و پیامبرش درباره ما اهل بیت خیانت کردید؛ در حالی که رسول خدا شما را به پیروی از ما، و دوستی و تمسک به ما را توصیه کرده بود.
آن حضرت در سخن دیگری اعمال ناپسند کسانی را که فدک را غصب کرده بودند، نکوهش کرد و ‌فرمود:
فدک هدیه‌ای الهی بود که آن را به پیامبرش بخشید و رسول گرامی اسلام آن را برای تأمین زندگی فرزندانم به من سپرد. واگذاری فدک به من و فرزندانم، با حکم و علم خداوند بزرگ و شهادت جبرئیل امین صورت گرفت. پس اگر کسانی آن را با ستم، غصب و وسیله امرار معاش فرزندانم را قطع کردند، با یاد روز قیامت بر این مصیبت صبر می‌کنم و به زودی غاصبان فدک، عذاب الهی را در دوزخ خواهند دید.[17]

پی نوشت:

[1]. توبه/71.
[2]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص306.
[3]. الکافی، ج 5، ص 55.
[4]. نمل / 16.
[5]. محمّد / 12.
[6]. کشف الغمّه، ج 1، ص477.
[7]. بحارالانوار، ج 43، ص159.
[8]. نوادر راوندی، ص 13، ذخائر العقبی، ص53.
[9]. تهذیب الاحکام، ج 1، ص 469؛ کشف الغمّه، ج1، ص 503؛ بحارالانوار، ج 43، ص 189.
[10]. اللمعه البیضاء، ص 825.
[11]. الهجوم علی بیت فاطمه(س)، ص 139.
[12]. روضه الواعظین، ج 1، ص 150؛ بحارالانوار، ج43 ، ص191.
[13]. احتجاج طبرسی، ج 1، ص 108؛ بحارالانوار، ج 42، ص 159؛ فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س)، ص92.
[14]. تفسیر التبیان، ج2، ص549.
[15]. الفرقان، ج22،ص60 ؛ الامامه والسیاسه، ج 1، ص20؛ ماساه الزهراء ، ج1، ص240.
[16]. الاسرار الفاطمیه، ص121؛ بحارالانوار، ج28،ص299.
[17]. فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س) ، ص209.

دو موقوفه از زنان خاندان علم

دو موقوفه از زنان خاندان علم

دو موقوفه از زنان خاندان علم

نویسنده: زهرا طلایی

مقدمه

در مجموعه‏ی اسناد خاندان علم که در کتابخانه‏ی آستان قدس رضوی موجود است، موضوع‏های متعددی برای تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه‏ی جنوب خراسان و سیستان وجود دارد. خاندان علم با سابقه‏ی تاریخی در این منطقه از معدود امرای محلی هستند که در ضمن حکومت خود، به خدمات محلی نیز پرداخته‏اند و مسائل مذهبی و تربیتی مردم نیز مورد توجه آنان بوده است.

از موضوع‏های قابل توجه این مجموعه، وقف‏نامه‏هاست که اکثرا محلی و در امور مذهبی و خیریه هستند. از این مجموعه دو وقف‏نامه انتخاب شده که مربوط به زنان این خاندان است، نکته‏ی قابل توجه درباره‏ی این اسناد آن است که اکنون به این موقوفات عمل نمی‏شود با پرسشی که از اداره‏ی کل اوقاف بیرجند صورت گرفت، معلوم شد که هیچ اثری از این وقف‏نامه‏ها در آن محل و منطقه وجود ندارد.

وقف‏نامه‏ی شماره‏ی 1 مربوط به مادر امیر علم خان سوم - حشمت‏الملک - است. متأسفانه شرح حالی از این زن در کتاب‏ها یافت نشد. وقف‏نامه به طول 91 سانتی‏متر و عرض 54 سانتی‏متر به شماره‏ی 8189 در مخزن اسناد به ثبت رسیده است.

متن وقف ‏نامه‏ی شماره‏ی 1

بسم الله تعالی شأنه العزیز

هو الواقف ماسواه علی مرایاه (1)

/(2) حدایق ذات بهجت مهج و احداق و قطعات مرز مسطر کشیده‏ی دفاتر و اوراق واقفان فلاحت فصاحت، وقف تصویر و تحریر ثنای کبریای رب‏الاربابی سزد که اراضی اموات مواد کاینات را که عاطلات (کان الله و لم یکن معه شی ء) (2) / (3) بودند، به آب زلال ارادت لایزال، که مقدر تقدیرش، از مقسم رأس‏العین ازل، سر در جداول و انهار لیل و نهار داده محیاة (و جعلنا من الماء کل شی ء حی)(3) و مزروعات (فأخرجنا [به] نبات کل شی ء)(4) ساخت و مستغلات علیا و سفلای / (4) سماوات و ارضین را که بایرات (و کانتا رتقا)(5) بودند به شخم و شیار «ففتقناهما (6)» و باجراء میاه اشعه‏ی مهر و ماه و انفجار چشمه‏سار ثابت و سیار، دایر و عامر گردانید، انواة (7) ذرات ممکنات را که در زمین قابل قوت / (5) ید غرس الید قدرت مبدعه‏ی اوست، از تیره‏خاک ظلمت عدم به فضای عالم وجود و فعلیت برکشید و به اصل و فرع جواهر و اعراض و شاخ و برگ لواحق و مضافات و حاصل و ثمره‏ی اغراض و غایات نشو و نما بخشید. عدسه‏ی دیده‏ی اولی / (6) الابصار (8) از حال خوشه‏ی سنبله و ارتفاع خرمن ماه و محصول صیفی و شتوی اختلاف فصول انبار حبوبات، آثار ربوبیت نمودن، از خوشه صنعش یک دانه و چندین خوشه‏های خطوط شعاعی از دانه یگانه خورشید و ماه، از فیض چشمه‏سار / (7) ابداعش یک پیمانه‏ی خرمن عظیم‏المن نعوت (9) ربوبیتش، را یک دانه‏ی (فالق الحب و النوی)(10) و از بهارستان اوصاف پروردگاریش یک سبزه‏ی (الذی اخرج المرعی )(11) در رقبات(12) خالصات انفسی، اگر بقول / (8) عقول و اگر حبوب قلوب است، سرزده و برآورده‏ی فیاضیت اوست و رقبه‏ی رقبات ایام، از خاص و عام، در ید اقتدار اوست و املاک شش دانگ جهات سته‏ی عالم امکان، در تصرف اختیار اوست. شعر / (9)

مر او را رسد کبریا و منی

که ملکش قدیم است و ذاتش غنی‏

و درود نامعدود، لایق ذات بزرگواری است که مقصد اصلی باغبانان روزگار، از غرس اشجار عالم کون و فساد ثمره‏ی وجود / (10) مسعود اوست علت غایی از احیای اراضی موات، نشو و نمای ذات یکتای گوهر اوست. و صلوات طیبات و تسلیمات زاکیات بر آل و اطهارش و اولادش؛ که رساله‏ی دوازده مقاله‏ی امامت و خلافت و دوازده سهم اقلیم وصایت / (11) و

ولایت بر ذات مقدس ایشان وقفی است مؤبد؛ و حبسی است مخلد لا سیما امیرالمؤمنین و یعسوب‏الدین(13) و قطب‏العارفین، علی بن ابی‏طالب، صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین.

و بعد ذلک توفیق حضرت منان و تأیید / (12) خالق سبحان، شامل حال و کفیل احوال سعادت مآب، سرکار نواب مستطاب خورشید احتجاب قمر نقاب علیه‏ی عالیه - دام اجلالها - والده (14) سرکار عظمت‏مدار آفتاب اشتهار گردون اقتدار، مقرب‏الخاقان، امیرالامراء العظام الفخام، امیر تومان، زایر بیت الله الملک السبحان، مصدوقه‏ی (ان الله یأمر بالعدل و الاحسان)، حاج امیر علم خان، الملقب من جانب السلطان به حشمت الملک - دام اجلاله العالی - در حال صحت و ثبات عقل و تصرف مالکانه، وقف فرمودند: حسینیه‏ی معروفه که محدود است به حدود / (13) اربعه: دو حد به شارع و حدی به حسینیه‏ی محمدرضا خان نخعی (15) و حدی به سرای حسن عباس؛ برتعزیه‏ی چهارده معصوم، علیهم‏السلام، و منسوبین ایشان. به این نهج که: یک دهه از جهت خود واقفه‏ی معظمه - دام ظلها - تعزیه‏داری شود و پنج یوم به جهت / (14) عالی‏شأن عزت‏نشان، خیرالحجیج حاج عبدالله و پنج یوم به جهت مرحومه‏ی حاجیه فاطمه، خادمه‏ی نواب عالیه - دام ظلها - زوجه‏ی مشارالیه که املاک وقف نموده است و اختیار با سرکار متولیه و متولی است و سایر متولی‏ها قرار داده شد / (15) که هر قدر تعزیه چه از خود و چه از غیر که صلاح دانند در حسینیه مجانا به عمل آورند و من بعد هر قدر منفعت از بابت اجاره‏ی حسینیه واصل و عاید شود، سرکار متولی صرف و خرج تعمیر حسینیه نمایند که باعث / (16) رونق باشد، اگر چه به خادم برسانند.

و ایضا وقف نمودند، املاک مفصله و اسباب و اشیای مفصله بر حسینیه‏ی مزبوره به حسب تعزیه‏ی فوق، به طوری که اختیار کم و کیف با سرکار متولیه و متولی است. /(17) در باب قند و قهوه و قلیان و دادن منافع املاک مفصله به اهل ذکر و غیر اینها، اگر چیزی اضافه آید، بعد از اتمام تعزیه و لوازم آن صرف شود در رونق حسینیه، از جهت تعمیر و غیر آن، حتی خادم و اگر من بعد /(18) چیزی فاضل آید، به فقرا داده شود به عنوان مصرف، به اینکه اختیار با متولی باشد به یک نفر بدهد یا بیشتر و در باب اشیا و اسباب مفصله، هر گاه به خارج حسینیه خواسته باشند حمل و نقل نمایند اختیار با سرکار متولی است / (19) و املاک و اشیا و اسباب بدین تفصیل است:

[1] دو سهم و نیم روز از مزرعه‏ی حاجی‏آباد، واقع در شیب قریه‏ی بجد (16)، مع جمیع متعلقات. سیما طاحونه (17) و لواحق آن 270 فنجان (18).

[2] از قصبه‏ی بیرجند، مع جمیع متعلقات به موجب تفصیل ظهر که از هر کس که ابتیاع شده طاقه صد فنجان.

[3] و سه نیمروز که حاج آقا عبدالله، از مزرعه‏ی حاجی‏آباد وقف نموده است، که مجموع سه سهم است 90 فنجان.

[4] فرش باهو، شش زرعی و مسند چهار زرعی به انضمام قالی اطاق.

[5] تنکه‏ی (19)شیر و شکر، کرک (20)، یک فرد.

[6] ایضا تنکه‏ی کرک، یک فرد.

[7] تنکه‏ی پشم، یک فرد.

[8] تنکه‏ی کرک، یک فرد.

[9] تنکه‏ی مستعمل، دو فرد.

[10] تنکه‏ی پشم، مستعمل، یک فرد.

[11] تنکه‏ی کرک، فرد.

[12] قالین بزرگ، بوته فرد.

[13] قالین زمینه زردافشان مستعمل، فرد.

[14] قالیچه‏ی افشان طرح ختایی، دو فرد.

[15] قالیچه‏ی بوته زمینه سفید، فرد.

[16] قالیچه‏ی افشان طرح ختایی، دو فرد.

[17] قالین افشان طرح ختایی، دو فرد.

[18] قالیچه‏ی افشان میان ترنج، فرد.

[19] قالیچه‏ی افشان طرح ختایی، فرد.

[20] قالیچه‏ی زمینه لاجورد میان ترنج، فرد.

[21] ظروف چینی صد تکه که عبارت از ده مجموعه است.

[22] مجموعه‏ی خیاره‏ی بزرگ و غیره، 10 عدد.

[23] دیگ بزرگ، سه عدد.

[24] تنگ بلور زمردی، زوج.

[25] تنگ بلور ستاره قرمز، زوج.

[26] تنگ بلور ایضا، دو زوج.

[27] قهوه ریز برنج، دو زوج.

[28] کتری بزرگ، عدد.

[29] فنجان قهوه‏خوری مع زیرفنجانی، 4 دست.

[30] گلاب‏پاش بلور، زوج.

[31] استکان بلور کعب‏دار، 4 دست.

[32] کفگیر، عدد.

[33] ملاقه، عدد.

[34] آب‏گردان، بزرگ، عدد.

[35] چلوصافی، عدد.

[36] آفتابه لگن، دو دست.

[37] شمعدان، زوج.

[38] پیه‏سوز، عدد.

/ (20) و املاک مزبوره‏ی مفصله و اشیا به نهج مزبوره وقف فرمودند و ایضا عالی‏شأن عزت‏نشان، خیر الحجیج، حاج عبدالله، چون از جمله‏ی خدمه و کارگزاران درب و آستانه‏ی دولت‏سرای نواب عالیه - دام اجلالها - بود، لهذا، اقتدا / (21) [بقیه‏ی متن در حاشیه سمت راست] به مولاة خود نمود و سه نیم روز از مزرعه‏ی مزبوره وقف نمود به طریق مسطور و مادام‏الحیوة تولیت املاک و اشیای مزبوره با واقفه‏ی معظمه - دام اجلالها - است و عشر حق‏التولیه است از منافع املاک، بعد از مخارج ملکی و بعد ذالک، با سرکار امیر حشمت‏الملک (21) - دام اجلالها - و بعد ارشد اولاد ذکور ایشان که به وقف عمل نماید واگر خدا نخواسته، اولاد ذکور منقرض شوند، بعد با نواب عالیه، همشیره‏ی سرکار - دام اجلالها - واولاد ذکور ایشان به طریق فوق. و هر گاه خدا نخواسته همه‏ی ایشان منقرض شوند با عالم با رشد و تقوای قصبه‏ی بیرجند، هر چند مجتهد و امام جمعه و جماعت نباشد، و صیغه‏ی وقف بالعربیة و الفارسیة کما فی الشریعة المطهره جاری شد و حسینیه و املاک و اشیای مفصله به تصرف وقف داده شد و از ید مالکانه‏ی سرکار واقفه و واقف مزبور خارج گردید و بالفعل ید تصرف به عنوان تولیت است. کان وقوع ذلک، به تاریخ دوازدهم شهر جمادی‏الثانیة سنه‏ی 1291.

متن وقف‏ نامه‏ی شماره‏ی 2

بسم الله الرحمن الرحیم

/(2) الحمد لله فاتح ابواب البرکات بمفاتیح الصدقات و کاشف السیئات بمصابیح الحسنات. سبحان من لا وقف لاحسانه و لا قبض / (3) لامتنانه و لا حبس لجیرانه و لا عبس لضیفانه. صائغ جواهر الوجود فی قوالب مفاوز العدم. صیغة جاریة علی احسن / (4) تقویم و نظام و سابغ زواهر النعم علی قوائم هیاکل النسم. سبغة صافیة فی اجمل تنظیم و قوام وقفت الممکنات علی / (5) باب وجوبه صافرة الکف مستعطیة نائل الوجود فاعطاها، و رجعت العقول، عاجزة الدرک عن کنه معرفته / (6) مستقبلة قبلة السجود فاعفاها و اشهد ان لا اله الا الله شهادة تقف شاهدا فی موقف الشهود مرضیة لدیه / (7) و توقف مشهودا فی یوم المشهود مقبوضة بیدیه، و اشهد ان محمدا واقف اسراره و خازن استاره و ان علیا ناظر انواره / (8) و قاسم اقداره - صلی الله علیهما و آلهما - مادامت الاقطار مشحونة بآثاره (22).

و بعد، بالغترین زاد سفر هولناک معاد و محکمترین / (9) وسیله‏ی سلامتی مرصاد، پس از تکمیل معارف و ترک محرمات و ادای فرایض و اقامه‏ی واجبات، همانا خیر مستمر و صدقه‏ی جاریه است که پیوسته مثوبات (23) / (10) آن در حیات و ممات، عامل را عاید و عاصی تباه‏کار را در برزخ و قیامت، منجی از شداید است. از این رو ائمه‏ی طاهرین - صلوات الله علیهم اجمعین - که / (11) گمشدگان را به سوی یزدان هدات(24) و عاصیان را از مهاوی (25) مهالک، واثق‏ترین منجیاتند؛ بدین نمط(26) مقربات نقلیه تأکیدات بلیغه است. / (12) جابر جعفی گوید: شنیدم باقر علوم اول و آخر، محمد ابن‏علی الباقر - علیهماالسلام - را که می‏فرمود: «چگونه قوم رغبت نمی‏کنند، در کار خیر و حال آنکه، علی - علیه‏السلام، که خداش / (13) وعده بهشت داده بود - چنان بود که، عقار (27) و مستغلاتی را برای خداوند معین کرد، پس آن را صدقه‏ی مستمره قرار داد، که جاری شود بعد از او برای فقرا و عرض کرد / (14) «من این را چنین قرار دادم که برگردانی آتش را از روی من و روی مرا از آتش.» و نیز صادق آل محمد - علیهم‏السلام - فرمود: «مرد را از پس مردن اجری از پی و ثوابی از پس / (15) نرسد، جز از راه سه خصلت: صدقه‏ی جاریه که آن را در ایام حیاتش جاری کرد، به نحوی که از پس مردنش برقرار و جاری است؛ و فرزند صالحی که او را دعا کند؛ و سنت/ (16) حسنه‏ای که آن را مقرر داشته و پس از مرگ او به آن عمل می‏شود.» همانا آنان را که به زمان و اهل زمان عمیقانه نظری است، همی دانند که، ابنای این زمان را نه تنها به معاد / (17) و زاد معاد اعتماد و اعتقادی نیست، بلکه اکثر با لباس اسلامیت، چون نیک بنگری سالک سبیل انکارند، و ذاهب طریق ادبار؛ از این است که نفوس معدوده‏ای / (18) که عقاید صافیه‏ی اسلامیه را به فطرت اولیه، حافظ؛ و سلوک طریق مستقیمه‏ی مقربه را به وجهه اسلامیه سالک‏اند، وجودی بازیافته و کرامتی از کرامات زمان باید دانست / (19) از این جمله می‏شناسم: نواب علیه‏ی عالیه، مشکوة مضیئه‏ی صافیه، والده‏ی ماجده (28) زاکیه بندگان جلالت ارکان اصالت بنیان، جناب جلالت مآب اجل اکرم اعظم افخم، نقاؤه / (20) دودمان کرم، خلاصه‏ی خاندان نعم، امیر کبیر سعادت تخمیر، آقای امیر محمدابراهیم خان شوکت‏الملک (29)، حکمران خطه‏ی قهستان - دامت جلالته و خدارتها - را این نفس قویه‏ی / (21) زاکیه، اگر چه زن است من او را شیر اوژن می‏شمارم. چه پهلوان‏آسا، با طبیعت زمان مقاومت کرده و با اجتماع مال و منال و احتوای جاه و جلال، به هیچ گونه / (22) نیرنگ، دهر خوانش از دست نبرده و فتنه آخر زمانش از پا در نیاورده. گوهر پاک و فطرت تابناک را از دست نداده، از شیره‏ی جان دوست‏دار خاندان طهارت / (23) است و از بن دندان ملازم حدود اسلامیت. تابع شریعت است و سالک طریقت. این نیک زن، نیک اندیشید که اعظم سنن حسنه، تعظیم شعائر الله است / (24) (فانها من تقوی القلوب)(30) و مشعر اعظم، خاندان طهارت‏اند - فانهم ادلة الرشاد - و بالاترین تعظیم، اقامه‏ی مصیبت است - فانها من صرف / (25) الوداد (31) - و مشعل این مشعر، همه جا حسین است - فانه مصباح الدجی (32) - و هم راست نگریست که نزدیکترین مقرب افطار صائم است - فانه جنة / (26) من النار (33) - و پیشترین قربت، اطعام... - فانه امان من الفزع(34).

لذلک و علی ذلک وقف مؤبد و حبس مخلد فرمود، همگی و تمامی/ (27) مجاری یک سهم و نیم روز از قناتین سری علیا و سفلی و مجاری یک سهم و نیم روز از قنات ماشان و مجاری نیم روز از قنات آران و مجاری پانزده فنجان از قنات اسفیدنشان، / (28) کل ذلک از قنوات سبعه‏ی مزروعه‏ی هریوند، مع الاراضی و الاشجار و کافة الملحقات و المتعلقات، بر عزاداری سرور مظلومان شهید راه جانان، ابی‏عبدالله حسین بن / (29) علی بن ابی‏طالب - علیهم‏السلام - و افطار صائمین در شهر صیام، به طریق ذیل. متولی شرعی که ذیلا معین می‏شود، می‏باید پس از وضع و اخراج مصارف ملکی و ملکی / (30) و عشر حق‏التولیه، در یکی از عشرات ثلاثه شهر محرم‏الحرام، یک عشره‏ی کامله، در حسینیه‏ی جدیدالتعمیر واقفه‏ی موفقه، اقامه‏ی عزا نموده، مستمعین را در تابستان شربت / (31) و در زمستان چای و قهوه و قلیان بدهد و در روز دهم یک خرج مردانه و زنانه از جنس برنج و لوازم آن اطعام کند و در لیالی قدر از شهر الله المبارک، / (32) صایمین را افطار آب گوشت و قروت و سحر پلو بدهد و تولیت وقف مزبور، مادام‏الحیات با خود واقفه‏ی معظمه است و بعد از ایشان با فرزند ایشان، با فرزند / (33) ارجمند کامکار بزرگوار ایشان، بندگان سرکار امیر شوکت‏الملک - دام اقباله العالی - و بعد از ایشان با اولاد ایشان، نسلا بعد نسل و طبقة بعد طبقة، / (34) ما تعاقبوا و تناسلوا. و همیشه طبقه‏ی اولی، مقدم بر طبقه‏ی ثانیه و ذکور مقدم بر اناث، اکبر مقدم بر اصغر خواهد بود. توضیح آنکه، یک سهم و نیم روز از قناتین سری علیا و سفلی سهو القلم است / (35) و مجاری پنجاه و هفت فنجان از قناتین صحیح است. توضیح دیگر آنکه، متولی در هر طبقه می‏باید، همه ساله یک صد من گندم، به وزن محل از موقوفه‏ی مزبوره، به قاری مصیبت که در عشره‏ی / (36) محرم و لیالی قدر قرائت مصیبت نماید برساند و اختیار تعدد و وحدت قاری مصیبت با متولی خواهد بود.

و علی ذلک کله جرت الصیغة و حصل القبض. / (37) (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین یبدلونه و الله سمیع علیم)

و کان ذلک تحریرا و وقوعا فی غرة شعبان 1331.

[حاشیة پایین سند:] اقلام مفصله را وقف نموده و به تصرف وقف داده شد. صحیح است.

والده‏ی محمد ابراهیم

[سجع مهر:] (سلام علی ابراهیم، 1312) [دو مرتبه تکرار شده است.]

[حاشیه سمت راست سند، خط محمدابراهیم خان شوکت‏الملک:]

چون املاکی را که مرحومه‏ی والده‏ام - طاب ثراه - برای مصارف حسینیه وقف فرموده‏اند، وافی به مخارج معینه‏ی این وقف‏نامه نیست، لذا او را از این تاریخ، یک سهم و طاقه‏ی مزرعه‏ی عرب، ملکی خودم را وقف مصارف معینه‏ی این وقف‏نامه می‏نمایم. تولیت تا زمان حیات خودم، با خود این جانب، بعد از حیاتم احتراما، مدیر مرحومه‏ی والده با اولادم با همان شرایطی که معین شده و در متن این وقف‏نامه خواهد بود. دوم خرداد 1321.

[امضا] محمد ابراهیم علم

پی نوشت :

1- او واقف است به هر چیز و بر آنچه دیدنی است.
2- خدا بود و هیچ چیز با او نبود.
3- و از آب همه چیز را زنده گردانیدیم. (آیه‏ی 30، سوره انبیاء).
4- برون آوردیم با آن روییدن همه چیز را (آیه‏ی 99، سوره‏ی انعام) . در متن «به» افتاده بود که تصحیح شد.
5- بسته بودند (آیه‏ی 30، سوره‏ی انبیاء).
6- پس آنها را گشودیم (آیه‏ی 30، سوره‏ی انبیاء).
7- انواة: از «نوی» به معنی هسته .
8- اولی‏الابصار: صاحبان درک، خردمندان.
9- نعوت: صفت‏ها.
10- شکافنده‏ی دانه و هسته. (آیه‏ی 95، سوره‏ی انعام).
11- آنکه بیرون آورد چراگاه را. (آیه‏ی 4، سوره‏ی الاعلی).
12- رقبات: جمع رقبه به معنی روستاهایی که جمعا تشکیل املاک موقوفه یا خالصه را بدهند، ملک یا زمینی که به کسی داده شود که تا عمر دارد از آن بهره و فایده ببرد. (فرهنگ معین).
13- پیشوای دین.
14- نام و القاب حشمت‏الملک در بالای سند نوشته شده است و در اینجا به داخل متن منتقل شد.
15- محمدرضا خان نخعی، از امرای خوسف که همواره حشمت‏الملک با وی در اختلاف بود و در نهایت نیز توسط عمال حشمت‏الملک به قتل رسید. تعدادی از اسناد مربوط به اختلافات این دو امیر در گزیده‏ی اسناد (ج 1) که توسط کتابخانه‏ی مرکزی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی در دست نشر است موجود است.
نیز رک به، باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، از سیر تا پیاز، مهتاب، تهران، 1370، ص 660.
16- بجد دشتی است در مشرق بیرجند که سابقا قنات دهکده‏ی علی‏آباد که در این دشت واقع است باعث آبادانی آن منطقه بوده اما بروز خشک‏سالی به مرور خشکی قنات و متروک شدن علی‏آباد انجامید. روضه‏خوانی‏ها نیز بعدها توسط حسام‏الدوله به بیرجند منتقل شد. رک به: هیل، اف، نامه‏هایی از قهستان، ترجمه و تعلیق دکتر محمد حسن گنجی، مشهد، آستان قدس رضوی، مرکز خراسان شناسی، 1378، صص 121-116.
17- سیما: کلمه‏ای است که در مقام ترجیح دادن اسم مابعد به ماقبل استعمال می‏شود. به معنای علی‏الخصوص، خصوصا، طاحونه: آسیاب (فرهنگ معین).
18- اعداد در متن به خط سیاق نوشته شده است که به کمک کارشناسان اداره‏ی اسناد بازخوانی شد.
19- تنکه: معنی این واژه با جستجو در فرهنگ‏ها و واژه‏شناسی‏های قاین و بیرجند یافت نشد اما جناب آقای دکتر اسدالله آزاد استاد محترم دانشگاه فردوسی مشهد آن را «خورجین» معنی کردند.
20- کرک، در متن اصلی کورک آمده بود - برابر تلفظ محلی - که تصحیح شد.
21- امیر علم خان سوم حشمت‏الملک فرزند امیر اسدالله خان حسام‏الدوله بود که بعد از فوت پدر حاکم قاینات شد و به واسطه‏ی لیاقت، کاردانی تصدی حکومت سیستان را نیز به دست آورد. و در سال 1284 ق در سفر ناصرالدین شاه به خراسان در مشهد به حضور شاه رسید و به حشمت‏الملک ملقب گردید و در سال 1309 با منصب امیر تومانی به دریافت یک قبضه شمشیر مرصع مکلل به الماس از طرف شاه نایل شد. او در همین سال به هنگام بازگشت از مشهد در گناباد درگذشت و در دارالسعاده در حرم اما رضا (ع) مدفون شد. بامداد، مهدی ، شرح حال رجال ایران، ج 2 ص 341.
22- به نام خداوند بخشنده‏ی مهربان. سپاس خدای را که درهای نیک‏بختی و سعادت را با کلیدهای صدقات و خیرات می‏گشاید و تاریکی گناهان را با چراغ‏های نیکی‏ها برطرف می‏سازد. منزه است خدایی که برای احسان و انعامش وقفه‏ای نیست و هیچکس از همسایگی او محروم نیست و او از ضیافت و مهمانداری رنجور نیست. هستی را در قالب‏های وادی عدم به بهترین وجه فرو ریزد و نعمت‏های خویش را بر موجودات کامل سازد. همه‏ی ممکنات در درگاه واجب‏الوجودی او با تهی‏دستی ایستاده و خواهان اعطای وجود و هستی‏اند پس هستی را به آنان عطا فرمود. و خردها از درک واقعی او ناتوان شده و به سجده و پرستش روی آوردند. گواهی می‏دهم که جز او خدایی نیست شهادتی که هم شاهد و هم مشهود روز جزا و هم مرضی و پسند حضرتش باشد. گواهی می‏دهم که محمد (ص) به رازهای او آگاه و نگهبان سراپرده‏ی اوست و علی عهده‏دار انوار و تقسیم کننده‏ی مقدرات اوست. بر این دو وخاندان آنها پیوسته درود باد.
23- مثوبات، جزای نیکی، مزدها. (لغت‏نامه‏ی دهخدا).
24- هدات: هدایت کنندگان. (فرهنگ معین).
25- مهاوی: پستی‏های زمین میان دو کوه. (لغت‏نامه‏ی دهخدا ).
26- نمط: طریقه، نوع، روش. (لغت‏نامه‏ی دهخدا) .
27- عقار، متاع، خانه، ملک، آب و زمین زراعتی. (فرهنگ معین).
28- هاجر دختر میر زین‏العابدین از محترمین هریوند.
29- امیر محمدابراهیم خان ملقب به شوکت‏الملک و معروف به شوکت‏الملک دوم کوچکترین پسر حشمت‏الدوله و پدر امیر اسدالله علم وزیر دربار پهلوی دوم در 1259 خورشیدی متولد شد، در سال 1321 ق به جای برادرش امیر اسماعیل خان شوکت‏الملک که به تهران احضار شده بود عازم دربار مظفرالدین شاه شد. در این موقع امیر اسماعیل خان درگذشت و وی رسما به جانشینی او به حکومت قاینات تعیین شد و ثروت برادر به او رسید. او خدمات زیادی در راه پیشرفت بیرجند انجام داد. در سال 1315 خورشیدی والی فارس شد و در 1316 به تهران آمد و در 1317 در کابینه‏ی جم و در 1318 در کابینه‏ی متین دفتری و در 1319 در کابینه‏ی علی منصور و در 1320 در کابینه‏ی فروغی وزیر پست و تلگراف بود. در سال 1323 به عارضه‏ی قلبی دچار و به قاین بازگشت و در همین سال در سن 64 سالگی درگذشت و در بارگاه رضوی در آرامگاه خاندان علم مدفون شد.
رک: بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، زوار، تهران 1357، ج 6، صص 206-204 و نیز رک: منصف، محمدعلی، امیر شوکت‏الملک علم، امیرکبیر، تهران، 1354.
30- که آن از تقوی و پاکی دل‏هاست.
31- که آن از دوستی خالصانه است.
32- او روشنایی و چراغ تاریکی‏هاست.
33- که آن پس آتش است.
34- که آن امان از ترس است.

هفت روش درمانی در طب اسلامی.تغذیه درمانی:..................

 هفت روش درمانی در طب اسلامی

هفت روش درمانی در طب اسلامی

هفت روش درمانی در طب اسلامی


۱- تغذیه درمانی:

تغذیه درمانی و نگاه به نوع تغذیه، اساس و اصل تمام مکاتب پزشکی جهان، از جمله مکتب پزشکی جامع اسلامی است. این بحث در طب جامع اسلامی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است که به بحث «اطعمه و اشربه» معروف است.

بحث «اطعمه و اشربه» ، توجه خاصی به نوع، کیفیت و زمان مصرف غذا دارد.

طب جامع اسلامی تغذیه سالم و صحیح را ضامن سلامتی انسان می داند ۱ و به همین جهت اولین شیوه از هفت شیوه درمان جسمانی را به این امر مهم اختصاص داده است۲.

در نظر گرفتن حلال و حرام بودن غذاها و نوشیدنی ها، و چگونگی حلال شدن و حرام بودن آنها را فقط در تحقیق قواعد تغذیه ای اسلامی می توان به این سادگی و جامعی یافت و این بحث در سایر مکاتب تغذیه ای و درمانی یا مفقود است یا به صورت ناقص و طبق اعتقادات خرافی موجود است ۳ .

۲- گیاه درمانی:

در طب جامع اسلامی در مورد گیاه درمانی و کیفیت استفاده از گیاهان در شفابخشی تمام بیماری ها بحث مفصلی شده است ۴. آیات و روایات و تحقیقات دانشمندان طب جامع اسلامی در این باره بسیار گسترده و کامل است، طوری که اگر کسی فقط در این روش از درمان موفق به کسب تبحر و تجربه شود، می تواند بسیاری از بیماری ها را درمان کند و در حرفه خود کامل شود ۵ .

۳- حجامت درمانی:

طب جامع اسلامی، حجامت را سومین ستون طب جسمانی قرار داده است و در مورد حجامت که قدمت ۵۰۰۰ ساله یا بیشتر دارد ۶، نظریه های نوینی را ارائه می دهد، از جمله این که:

- طب جامع اسلامی اصول سری این شیوه از طب را توضیح داده است.

- روابط مختلف بین بدن و جهان هستی در طی استفاده از این شیوه

- روابط بین مایعات درون اعضاء و اجزاء رئیسه بدن نسبت به ظاهر بدن و محیط اطراف

- توجه به دفع شر موجودات غیر ارگانیک (امواج منفی) در طی انجام حجامت که با قرائت آیات و دعاهای خاصی انجام می شود.

- شناسایی بی سابقه قسمت های حجامت بر روی بدن انسان

- مشخص نمودن رابطه بین حجامت در قسمت های مختلف بدن و درمان های خاص

- معرفی زمان های مختلف (مفید یا مضر) به جهت انتخاب روز و ساعت و ماه و سال و حالت های مختلف فلکی و نجومی.

۴- فصد درمانی:

فصد درمانی (رگ زدن) همانند حجامت درمانی است که با تمام فصد درمانی های قبل از اسلام، هفت خصیصه متفاوت دارد. همچنین بیش از صدها خصیصه متفاوت با گرفتن خون وریدی که توسط سازمان انتقال خون در طب جامع اسلامی معرفی شده است، دارد.

۵- سنگ درمانی:

سنگ های موجود در طبیعت همانند گیاهان و حیوانات دارای خواص مهم طبی و غیرطبی هستند. دانشمندان امروزه به خوبی متقاعد شده اند که سنگ بر ماده اثر گذار است.

سنگ هم امواج را دگرگون می کند و هم امواجی را از خود ساطع می کند در طب جامع اسلامی هر سنگی، هم به تنهایی معرفی شده ۷ و هم در زیر مجموعه سنگ های هم خانواده خود تعریف شده است. حکمای اسلامی با استفاده از هزاران حدیث و روایت درباره ی خواص سنگ ها که از چهارده معصوم «ع» روایت شده است، راجع به سنگ شناسی و کیفیت استفاده از سنگ ها بر اساس شناخت طبیعت ۸ آنها، تالیفات و تحقیقات گرانقدری دارند. نقش نگین معصومین دراین زمینه قابل اشاره است.

۶- عطر درمانی:

در هیچ مکتب درمانی قبل یا بعد از اسلام، و حتی در هیچ مذهبی به اندازه تعالیم مذهب اسلام، در مورد عطرهای مختلف نظری ارائه نشده است، البته با مراجعه به کتب تدوین شده در مورد عطر درمانی در طب جامع اسلامی، می توان با روحیات و علائم ظاهری و باطنی بیماری ها و کیفیت تاثیر مواد لطیف بر بدن آشنا شد و متوجه طبیعت مختلف عطرها و رایحه های گوناگون و اثرات آنها گردید. عطرها معمولا به طور بسیار ظریف بر محرک های درونی بدن تاثیر می گذارند و موجب درمان می شوند. طب جامع اسلامی علاوه بر شناسایی طبیعت عطرها، این محرک های درونی را نیز معرفی می کند.

۷-رنگ درمانی:

در رنگ درمانی اسلامی اعتقاد بر این است که بسیاری از بیماری ها را می توان فقط با استفاده از رنگ، درمان کرد. البته این درمان باید با مراعات تمام قواعد و اصول رنگ درمانی اسلامی انجام شود.

شیوه استنشاق رنگ که با استفاده از فن تجسم خلاق اعمال می شود، یا به کار بردن مایعات رنگین یا استفاده از لباس ها، وسایل و سنگ ها با رنگی خاص که حالت تعادل را ایجاد می کنند، در درمان بیماری های موثر است. البته امروزه تاثیرات انرژیک نامحسوس رنگ بر روی روح و جسم به اثبات رسیده است ۹.

در رنگ درمانی اسلامی اعتقاد بر این است که هر یک از رنگ ها دارای طیفی خاص است که با ردیفی از طول موج ها ارتباط دارد، یعنی صدها اختلاف رنگ جزئی و نامحسوس وجود دارد که حضرت علی(ع) در نهج البلاغه به آنها اشاره نموده است و در آیات و روایات در به کارگیری صحیح آنها توصیه شده است.

از آنجا که میزان ارتعاش رنگ ها یکسان و بسیار شبیه به هم است همه آنها برای چشم انسان قابل رؤیت نیستند. کلمه (نور) که در برگیرنده انواع رنگ هاست، در آیات و روایات بسیار آمده است و در ابعاد مختلف رنگ درمانی با استفاده از منابع دینی و دستورات پایه ای طب جامع اسلامی این درمان صورت می گیرد.

طول موج رنگ بنفش کوتاه ترین طول موج است و از ۳۸۰ تا ۴۵۰ نانومتر بُرد دارد. رنگ قرمز دارای بلندترین طول موج و بُرد آن از ۶۳۰ تا ۷۳۰ نانومتر است.

رنگ ها به شیوه های مختلفی بر ذهن و روح و جسم انسان تاثیر می گذارند که تمام این تاثیرات و کیفیت حصول آنها در رنگ درمانی طب جامع اسلامی بحث شده است.

منابع:

۱. طب الائمه: ابنا بسطام نیسابوریین چاپ بغداد عراق ۱۹۷۴ به اهتمام باسم محمود

۲. طب الائمه: محسن عقیل بیروت لبنان

۳. مرآه الکمال- شیخ عبدالله مامقانی- بیروت- لبنان- دار الحوراء- ۱۴۲۴ه.ق

۴. القانون فی الطب- ابوعلی سینا، همچنین مخزن الادویه عقیلی خراسانی چاپ هند ۱۹۷۲

۵. الداء و الدواء- محسن عقیل- بیروت- لبنان

۶. ayu-veda کتاب پروفسور و اسبانت لاپ به نقل از کتاب الحجامه و الطب احمد صباح دمشق البیضاء ۱۹۹۹

۷. الجماهر فی معرفه الجواهر- ابوریحان بیرونی- نسخه کتابخانه مجلس

۸. الاحجار الکریمه سید جمیلی لبنان بیروت ۱۹۹۹ و همچنین اسرار الاحجار الکریمه سید عاطف ۱۹۹۸ و بیروت

۹. روانشناسی رنگ ها- ماکس لوشر- ترجمه ویدا آبی زاده- نشر درسا

منبع: http://www.sibtayn.com

علت رجعت ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین به این دنیا

علت رجعت ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین به این دنیا

 علت رجعت

شبهه:
چگونه مهدى منتظر در آخر الزمان مى تواند مردگان را زنده کند، و مؤمنین را عزیز بدارد و فاسقین را عذاب نماید؟ و اصولا آیا اعتقاد به رجعت پشتوانه علمى دارد در حالیکه جزء اعتقادات مسلمین نمى باشد، چرا که عقلا ممکن نیست و دلیل بر آن نداریم .

جواب اجمالى: زنده کردن مردگان، در حقیقت کار خداوند است، که گاهى به بعضى از بندگان صالحش همچون حضرت عیسى علیه السلام و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف این اذن را مى دهد بعضى از انسانها را بتوانند زنده کنند و این زنده کردن فقط با اذن الهى امکان پذیر است .

و رجعت هم به معناى زنده شدن بعضى انسانها در دنیا، در موقع ظهور امام زمان عج ، از روایات و بعضى آیات استفاده مى شود، و طبق سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این امر در امت اسلامى نیز همانند امتهاى گذشته به وقوع خواهد پیوست .
مساله رجعت ارتباطى با زنده کردن مردگان توسط امام زمان عج ندارد و شیعیان زنده کردن اموات را به خداوند نسبت مى دهند نه به امام زمان عج

جواب تفصیلى:
 

قبل از پاسخ به شبهه مذکور لازم است نکاتى ذکر شود و آن اینکه: مساله رجعت هیچ ارتباطى با زنده کردن مردگان و یا عزیز نمودن مؤمنین و عذاب کردن فاسقین، توسط امام زمان ندارد و شیعیان هیچ موقع زنده نمودن مردگان را به امام زمان ربط نمى دهند، بلکه همواره اعتقادشان این است که زنده کردن و یا میراندن مخصوص ذات مقدس خداوند است. با توجه به این مطلب بحث از احیاء مردگان توسط غیر خدا، بحث حاشیه اى خواهد بود. در قرآن کریم خداوند صفاتى را براى خودش مطرح مى کند که مخصوص ذات مقدس او مى باشد و غیر از خداوند کسى از انبیاء و ائمه و ملائکه آن صفات را ندارند. مانند:
لااله الا هو یحیى و یمیت 1 معبودى جز او نیست، زنده مى کند و مى میراند
الله یتوفى الانفس حین موتها2 خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى کنند .

با توجه به مقدمه فوق، مى گوئیم: در همه ادیان به ظهور مصلح جهانى بشارت داده شده است و این مصلح جهانى که وارث همه علوم و معجزات انبیاء گذشته مى باشد و عدل و داد را برقرار کرده و زمین را از لوث ستمگران و خیانتکاران پاک مى کند.
قرآن مى فرماید: و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون 4 در "زبور" بعد از ذکر (تورات) نوشتیم بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد»، و امام زمان (ع) که همان مصلح موعود است همه معجزات پیامبران را خواهد داشت 5 بنابراین زنده کردن مردگان نیز مى تواند از معجزات آن حضرت باشد اما باید توجه داشت که هرگونه معجزه اى تنها باذن الهى خواهد بود و بدون اذن خداوند انجام معجزه ممکن نیست .
3 هنگامى که خداوند به عیسى بن مریم(ع) گفت: یاد کن نعمتى را که به تو و مادرت بخشیدیم، زمانى که تو را با «روح القدس» تقویت کردم; که در گهواره و به هنگام بزرگى، با مردم سخن مى گفتى و هنگامى که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموختم، و هنگامى که به فرمان من، از گل، چیزى به صورت پرنده مى ساختى، و در آن مى دمیدى، و به فرمان من پرنده مى شد، و کور مادر زاد، و مبتلا به بیمارى پیسى را به فرمان من، شفا مى دادى، و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده مى کردى; و هنگامى که بنى اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، بازداشتم; در آن موقع که دلایل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست

رجعت و عقیده مسلم شیعه
 

رجعت، به معنى بازگشتن است، و مراد از آن زنده شدن و بازگشتن گروهى، (از نیکان بسیار نیک و انسان هاى بسیار بد) بعد از حضرت قائم عج مى باشد، تا نیکان با مشاهده دولت آن بزرگوار شادمان بشوند و به فیض نصرتش مفتخر گردند. و انسان هاى بد نیز با مشاهده دولتى که هرگز نمى خواستند، غمگین گردند و به ذلت و خوارى برسند، و عقوبت و عذاب ببینند و به دست دوستان آن حضرت کشته شوند و اما دیگر مردمان در قبرها مى مانند تا در قیامت حاضر گردند 6
اما اینکه گفتید عقلا ممکن نیست و دلیلى بر آن نداریم؟! مى گوئیم بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است و در امتهاى گذشته نظیر آن واقع شده است و قرآن کریم موارد مختلفى از رجعت را بیان نموده است از جمله به داستان قومى اشاره مى کند که از ترس طاعون از وطن خود فرار کردند و خداوند آنها را مدتى طولانى میراند و سپس به سبب دعاى یکى از پیامبران بنام «حزقیل» همه آنها را زنده کرد بعد از آن پس از مدتى به اجل طبیعى از دنیا رفتند 7
براى روشن شدن مطلب دو آیه و دو روایت نقل مى شود :

الف) آیات :
 

1 ـ قرآن مى فرماید: الم تر الى الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا، ثم احیاهم ان الله لذو فضل على الناس و لکن اکثر الناس لایشکرون 8 آیا ندیدى آنان را که از بیم مرگ از خانه هاى خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس خداوند به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بى گمان خدا بر مردم صاحب فضل است. و لکن بسیارى از مردم سپاسگزارى نمى کنند
و طبق قاعده معروف: حکم الامثال فیما یجوز و ما لا یجوز واحد احتمال امتناع آن از بین مى رود و ثابت مى شود که رجعت یک کار ممکنى است و نمى تواند در این امت)پیامبر اسلام) ممکن نباشد، و روایات ما آن را اثبات کرده اند و پیامبر (ص) در این مورد مى فرماید: یکون فى هذه الامه کل ما کان فى بنى اسرائیل حذو النعل بالنعل و القزة بالقزة 9 هر اتفاقى که در بنى اسرائیل رخ داده بدون ذره اى کم و زیاد در این امت هم رخ مى دهد .

2 ـ آیه ى دیگرى که بر رجعت دلالت دارد این است که خداوند مى فرماید: و یوم نحشر من کل امة فوجاً) 10 به خاطر آور) روزى را که ما از هر امتى، گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مى کردند محشور مى کنیم، و آنها را نگه مى داریم تا به یکدیگر ملحق شوند، این آیه مربوط به قیامت نمى تواند باشد چون در قیامت همه محشور مى شوند نه از هر گروهى فوجى، لذا این آیه مربوط به رجعت مى شود .

ب) روایات :
 

1 ـ مأمون خدمت امام رضا (ع) عرض کرد یا ابا الحسن درباره رجعت چه مى گویى؟ حضرت فرمود: رجعت حق است در امت هاى پیشین بوده است و قرآن هم ازآن سخن گفته است و پیامبر هم فرمود: پس مى آید، براى این امت هر آنچه براى امت هاى گذشته پیش آمد، بدون کم و زیاد، و فرمود هنگامى که مهدى (عج) از فرندان من ظهور نماید، عیسى از آسمان پایین آمده پشت سر آنحضرت نماز مى گذارد... مأمون عرض کرد سرانجام چه مى شود؟ فرمود: حق به اهل خودش بر مى گردد. این روایت به خوبى دلالت بر وجود رجعت و صحت آن دارد که نیازى به توضیح نیست .

2 ـ سلمان مى گوید: پیامبر اسلام (ص) دوازده امامى بعد از خود را معرفى نمود، و اسامى هر یک را بیان نمود، من گریستم و عرض کردم آیا من آنها را درک مى کنم؟ فرمود: تو اى سلمان و امثال تو آنها را دوست مى دارند و با معرفت آنها را درک مى کنند، سلمان گوید خدا را شکر کردم سپس عرض کردم یا رسول الله آیا من تا زمان آنها زنده خواهم بود؟ فرمود: اى سلمان این آیه را بخوان «هنگامى که نخستین وعده فرا رسد گروهى از بندگان نیرومند و جنگجوى خود را بر ضد شما مى انگیزم، خانه ها را جستجو کنند و این وعده اى است قطعى پس شما را بر آنها چیره مى کنیم و شما را بوسیله دارییها و فرزندان کمک خواهیم کرد و نفرات شما را بیشتر قرار مى دهیم 11 سلمان مى گوید من از روى شوق گریه نمودم و گفتم یا رسول الله این حادثه در زمان شما (و با حضور شما) خواهد بود فرمود آرى و الله در آن زمان من و على و فاطمه و حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسین (علیهم اسلام) و هر کسى که در مسیر اهلبیت مظلوم واقع شده اند همه یکجا گردهم مى آییم، آنگاه ابلیس و لشکریان او و مؤمنین واقعى و کافران حقیقى حاضر مى شوند، و فرمود ماییم تأویل این آیه: «ما چنین اراده نموده ایم، که بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان وارثان روى زمین قرار دهیم». سلمان مى گوید از نزد پیامبر (ص) برخواستم از آن به بعد، هیچ باکى نداشتم که من مرگ را ملاقات کنم و یا او به سراغم آید12

پی نوشت ها :
 

[1]- اعراف/158 .

[2]- رم/42 .


[3]- مائده/110 .


[4]- انبیاء/105 .


[5]- محمد باقر مجلسى، (مترجم على دوانى) بحارالانوار (مهدى موعود) (دار الکتاب، ج26، 1373 هـ ش، تهران) ص476 .


[6]- سید ابوالحسن مولانا، مهدى و مساله رجعت، (انتشارات نور ولایت، اول، تبریز، 1375 هـ ش) ص21 .


[7]- محمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان، (جامعه مدرسین حوزه علمیّه قم، قم) ج2، ص282 .


[8]- بقره/243 .


[9]- شیخ حر عاملى، الایقاظ من الهجعه... (مترجم سید هاشم رسولى محلاتى) دار الکتب، قم) ص29 .


[10]- نمل/83 .


[11]- اسراء/5ـ6 .


[12]- بحار الانوار (پیشین) ج53، ص143 متن مقاله :

ارسالی از طرف کاربر محترم :amirpetrucci0261
/ع راسخون

جدایی مردان حق

جدایی مردان حق

غمبارترین فصل تحقیق پیرامون شخصیتهای متعالی و آرمانی بندگان برگزیده حضرت حق، حدیث جدائی و فراق آن عزیزان است که از یک سو پر کشیدن آنان به عالم قدس و طهارت مطلق و غنود در جنت الذات و از سوی دیگر محرومیت و حرمان خاکیان از بهره مندی از تشعشع وجود کامل و پر فیضشان را تداعی می کند.

حضرت زین العابدین و سیدالساجدین علیه السلام که خیر محض و طهارت و قداست و زکاء صرف و صلابت و فراست و شجاعت مطلق و خدمت و دلسوزی و خیرخواهی کامل برای جامعه اسلامی و در یک کلمه مجمع الفضائل و الکمالات بودند، پس از گذراندن یک عمر پر برکت که در حساس ترین مقطع تاریخ اسلام واقع شده بود و با انجام افتخار آمیز وظائف خطیر امامت با همه دردها و مشقتها و ناراحتیها و غربتها و با مشاهده طلوع اولین

ثمرات با برکت مجاهدات طاقت فرسای خود و به بارنشستن تمامی برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت که با سیاست الهی خود طراحی نموده بودند و با موضع‌گیری‌های قاطع و پر صلابت ایشان در برابر هشام ‌بن عبدالملک (دهمین خلیفه ‌اموی) و عظمت روز افزون امام علیه السلام در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد علیه السلام کمر بست. برادر او ولیدبن عبدالملک، به دستور او، آن حضرت را مسموم کرده و به‌ شهادت رساند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت‌های ‌اموی و مروانی، شهد شهادت را نوشیدند،چند روز در بستر شهادت آرمیده بودند، معالجات سودی نبخشید، ایشان در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرشان را بازگو کردند و فرمودند: هنگامی که پدرم امام حسین علیه السلام شهید شد، ساعتی قبل مرا به سینه‌اش چسبانید و فرمود: «یا بنی ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله؛ ای پسر جانم! بپرهیز از ستم کردن بر کسی که یاوری برای انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرشان امام باقر علیه السلام فرمودند: پسرم! تو را به همان سخن وصیت می‌کنم که پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصیت کرد:

«یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرا؛ ای پسر جان! در راه حق‌ صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج‌آور باشد.»

آری، حضرت که وجود اقدسشان خاری بود در چشم خفاشان غاصب نظام حاکم، با روشن شدن آثار وجودی آن بزرگوار که کاملاً نظام اموی را غافلگیر کرده بودند، توسط سردمداران پلید این نظام مسموم گردیدند و با رفتن، خاکیان را در سوگ خود گذاشتند.

ولی آثار وجودی آن بنده برگزیده حق تا زمین و زمان به وجود ادامه می دهند، پابرجاست و هر سالک و عارفی که خواهان وصال حضرت دوست است، چاره ای جز نوشیدن از منبع آثار معنوی و عرفانی آن عارف بزرگ برجسته و به ویژه زمزمه نمودن مناجاتهای عاشقانه و عارفانه آن حضرت را ندارد، زیرا برای همه طالبان، شفابخش و آرام بخش خواهد بود.

امام سجاد علیه السلام در فرازی از صحیفه سجادیه که از گنجینه‌های بزرگ معارف و عرفان است و از ایشان به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض می‌کنند:

«خدایا! به من دست و نیرویی ده تا بتوانم بر کسانی که به من ‌ستم می‌کنند پیروز شوم، و زبانی عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف چیره شوم، و اندیشه‌ای ده تا نیرنگ فکری دشمن را درهم شکنم، و دست ‌ستمگران را از تعدی و تجاوز، کوتاه سازم.»

برگرفته از کتاب "امام سجاد علیه السلام سرچشمه کمالات انسانی" /محمدمحمدی اشتهاردی

 

تاثیر نماز در چرخش خون مغز(قدرت خالق و گواهی و اقرار غیر مسلمان

تاثیر نماز در چرخش خون مغز(قدرت خالق و گواهی و اقرار غیر مسلمان با زبان بی زبانی مبنی بر اینکه اسلام برترین و کاملترین دین بوده و هست )

تاثیر نماز در چرخش خون مغز

دیده شده بسیاری از مسلمانان بزرگسال که از زمان کودکی به اقامه‌ی نماز مشهور بوده اند، در سن پیری و با داشتن عمرهای بالا، تا حد زیادی از سلامت جسمانی و عقلی قابل قبولی برخوردارند.

این پژوهش، تلاش‌های علمی انجام شده را بررسی نموده، با تحلیل و بهره‌برداری از دست‌آورد‌های این تحقیقات، به دنبال رسیدن به هدف مقاله است. هدف این تحقیق، توجه دادن به حقیقتی مهم است: عبادت‌های اسلامی فواید جسمی روشنی برای بدن انسان دارد. این پژوهش به دنبال بیان تاثیرات مثبت حرکات نماز در چرخش خون در مغز و مقارنه‌ی تاثیرات نماز با تاثیر جایگزین‌های آن در اثر انجام ورزش است به ویژه این که انجام ورزش یکی از وسایل متعارف برای حفظ سلامتی بدن است، در این تحقیق به دست‌آورد پژوهش‌های انجام شده‌ی دیگر در گذشته، تکیه شده. بیشتر این تحقیقات برگرفته از تلاش‌های علمی اندیشمندان جهان غرب می‌باشد به همین دلیل هم می‌توان این پژوهش را، نامه‌ا‌ی سرگشاده‌ به جهان غرب دانست.

این پژوهش به بررسی فایده‌ی فرمان الهی به شروع نماز، در سن کودکی می‌پردازد. آغاز نماز در این سن، باعث می‌شود کودک، نماز را به خوبی به جا آورد و به انجام نماز به شکل صحیح، عادت کند. انجام صحیح حرکات نماز، باعث پدید آمدن بیشترین تاثیرات مطلوب بر بدن خواهد شد.

با توجه به این که مغز یکی از مهم‌ترین اعضای بدن به شمار می‌رود، وظیفه‌ی آن به میزان زیادی به جریان چرخش خون بستگی دارد. جریان چرخه‌ی خون، تغذیه کننده‌ی مغز می‌باشد. چرخه‌ی خون ویژگی‌هایی دارد که همین ویژگی‌ها نشاط و پویایی مغز را تامین می‌کند. یکی از این ویژگی‌ها وجود چرخه‌ی ذخیره‌ای است که در مواقع اضطراری و مورد نیاز، به کار می‌افتد.

همچنین دارای نظامی خودکار برای تنظیم چرخه‌ی خون در مغز می‌باشد که ثبات جریان خون به مغز را در شرایط گوناگون تضمین می‌کند.

بر اساس تحلیل انجام شده در این پژوهش‌ها، مشخص شده که گونه‌های مختلف ورزش به چرخه‌ی خون در مغز آسیب می‌رساند. به عکس نماز که یکی از وظایف دینی اسلامی است، فواید بسیاری در این زمینه دارد. ورزش بدنی از این جهت که خون را به شکل مستقیم از مغز سرقت می‌کند و برای تغذیه‌ی عضلات دیگر به کار می‌گیرد، به چرخه‌ی خون در مغز ضرر می‌زند. این تغذیه‌ی عضلانی به حساب تغذیه‌ی خونی مغز گذاشته می‌شود.

همچنین در نتیجه‌ی سرعت گرفتن عملیات تنفسی در هنگام انجام ورزش، معدل دی‌اکسید‌کربن در خون، پایین می‌آید که پیامد آن، آرام‌تر شدن جریان خون به سمت مغز است، زیرا نسبت دی‌اکسید‌کربن در خون یکی از مهمتر‌ین عوامل جریان خون به سمت مغز به شمار می‌آید.

گزارش‌های علمی فراوانی وجود دارد که حاکی بی‌هوشی ورزشکاران هنگام فعالیت ورزشی یا بلافاصله بعد از ورزش است، در حالی که این بی‌هوشی‌ها هیچ گونه سابقه‌ی بیماری قلبی را به همراه نداشته. این گزارش‌ها نیز آسیب‌رسانی ورزش به فرآیند خون رسانی مغزی را تایید می‌کند.

همچنین گزارش‌های گوناگون دیگری، بیانگر پایین آمدن نیروهای اعتدالی در بسیاری از ورزشکاران می‌باشد که سرزنش بیشتری را نسبت به مساله‌ی ورزش برانگیخته است.

اضافه بر این سکته‌های قلبی متعدد در هنگام ورزش - در ورزشکاران بیمار و ورزشکاران سالم- تایید‌گر نظریه‌ی آثار نامناسب برخی ورزش‌های خشن می‌باشد.

از سوی دیگر به نظر می‌رسد، حرکات نماز بر جریان خون در مغز، تاثیرات مثبت فراوانی داشته باشد. در هنگام سجده با متمایل شدن سر به سمت پایین، جریان خون به سمت مغز افزایش می‌یابد همچنین خم شدن بدن بر روی خود هنگام سجده، به جهت‌گیری خون از اطراف بدن به سمت اعضای درونی و مغز کمک می‌کند. اضافه بر این،هنگام سجده و تمایل سر به سمت پایین، معدل دی‌اکسید‌کربن در خون به شکل فیزیولوژیک افزایش می‌یابد. این حالت در نتیجه‌ی فشار اعضای دستگاه گوارشی بر ریه پدید می‌آید. بالا رفتن نسبت دی‌اکسید‌کربن در خون باعث اضافه شدن جریان خون به سمت مغز خواهد شد.

همچنین خم‌شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود؛ سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن، کمک می‌کند از نظام خودکار توازن جریان خون به مغز، مراقبت بیشتری شود. مشهور این است که این نظام خودکار اعتدالی، با افزایش سن، فرسوده می‌شود.(10)

نظام خودکار توازن جریان خون در مغز، در هنگام سجده، عکس‌العمل دو گانه‌ای از خود نشان می‌دهد: در ابتدای سجده‌ی، مانع جریان خون اضافه‌ به مغز می‌شود. این حالت باعث آمادگی مغز برای دریافت جریان بیشتر خون می‌شود. جلوگیری ابتدایی از جریان خون به مغز به جریان چرخش احتیاطی خون به مغز، این فرصت را می‌دهد تا برای فعالیت و عملکرد خود آماده شود. در مرحله‌ی بعد، به خون اضافه اجازه داده می‌شود به سمت مغز جریان پیدا کند و سرانجام در جایگاه‌های ذخیره خون توزیع شود. به این صورت، از این کارکرد مهم احتیاطی مراقبت می‌شود. کارکردی که بنابر مشهور با افزایش سن و پیری، تضعیف می‌شود و چه بسا بی‌توجهی و عدم به کارگیری هم در این ضعیف شدن موثر باشد.

این عکس‌العمل دوجانبه‌ی نظام خودکار چرخش خون در مغز، در هنگام سجده، ما را به سمت فهم بهتری از فایده‌ی انجام فرمان الهی در نماز هدایت می‌کند. از نظر فقهی حرکات نماز باید به گونه‌ای با آرامش انجام شود که از انجام این حرکات مطمئن شویم. تنها در این صورت است که فایده‌ی مطلوب حرکات نماز نسبت به چرخش خون در مغز به دست می‌آید. با انجام آرام حرکات نماز به هر یک از عکس‌العمل‌های چرخش خونی فرصت داده‌ایم تا متناسب با هر یک از حرکات نماز، در مجرای صحیح خود قرار بگیرد.

بر اساس توضیحات بالا، روشن می‌شود که نماز در اسلام، تاثیرات روشنی بر جریان خون در مغز دارد، از انجام وظیفه‌ی جایگاه‌های ذخیره‌ی خون در مغز و همچنین از نظام خودکار چرخش خون در مغز محافظت می‌نماید.

این تحقیق مدعی فهم علت وجوب حرکات نماز در اسلام نیست. شاید رسیدن به چنین فهمی برای هیچ‌کس عملی نباشد ولی در عین حال تلاش دارد برخی تاثیرات ناشناخته‌ی نماز بر چرخش خون در مغز را ملموس نماید. بر اساس گفته‌های بالا، می‌توان نتیجه گرفت چند لحظه سجده در بارگاه الهی می‌تواند بسیاری از آثار مضر فعالیت‌های روزانه و ورزش را بر چرخش خون در مغز، از بین ببرد و از انواع تمرین های مختلف ورزشی بی نیاز سازد.

علی رغم بیان این فواید روشن، این تاثیر، تنها فایده‌ی جسمی نماز نیست، چه این که اگر تمام فواید جسمی نماز را هم در نظر بگیریم، این فواید برترین فایده‌ی نماز نخواهد بود. در حقیقت فواید معنوی نماز را باید بزرگترین نوآوری این واجب الهی دانست.

در پایان لازم به تذکر است که هدف این پژوهش، تشویق به ترک ورزش نیست؛ بلکه در دوره‌ا‌ی که اشتیاق به پزشکی جایگزین و درمان‌های طبیعی در حال رشد است، نگا‌ه‌ها را به توجهی جدی‌تر به سوی اسلام و رسالت بزرگ آسمانی آن فرامی‌خواند، اسلامی که تمامی فرمان‌هایش به مصلحت انسان است.

* این مقاله، ترجمه ی خلاصه ی این تحقیق است که در نشریه الاعجاز العلمی منتشر شده است. نویسنده ی محترم اصل مقاله را در 60 صفحه نگاشته و در هفتمین همایش جهانی اعجاز علمی در امارات در تاریخ 4-1 صفر 1423(25-22 مارس 2004) ارایه نموده است.

تهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد .!

 

 

 

 

 

 

 نویسنده: | موضوع: الف قامت دوست |لینک مستقیم | شنبه، 26 تیر هزار و سیصد و هشتاد و نه

(نظر بدهید.)

 

اسلام به کوری چشم مـخالفان قران و عترت پرچم اسلام و قران کماف السابق برافراشته بوده و خواهدبود.چرا که پرچم دار آن حضرت مهدی (عج)فاطمه(س)میباشد.یاعلی

 

"ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است/جان من، جانان من، روح و روان من علی است /تا علی علیه السلام دارم ندارم کار با غیر علی/شکر لله حاصل عمر گران من علی است . . ."ع".

> 

سجده نمودن ملائکه بر حضرت آدم(علیه السلام) آیا با توحید سازگار ا

سجده نمودن ملائکه بر حضرت آدم(علیه السلام) آیا با توحید سازگار است؟

سجده نمودن ملائکه بر حضرت آدم(علیه السلام) آیا با توحید سازگار است؟

یکی از خلق الله که میشه گفت در دین مبین اسلام مردد است و منفی بافی می نماید که بنده عاصی در گاه خدا از صحبتهایش متوجه شدم که سؤال بالا را از این عاصی نموده و سعی در وارد بحث شدن دارد، در پاسخ معروض میدارم که اولا این حقیر در آن مقام نیستم که به سؤالات شرعی جواب ارائه نمایم. اما بعنوان یک مسلمان زاده در طی مطالعات و اخذ فرمایشات از محضر بزرگان و مبلغان دینی آنچه را که این ذهن و عقل کوتاه از کرم خدا و بیاری ائمه اطهار علیهم السلام یاری می نماید عرض می کنم :  در این مورد پاسخ هاى مختلف و گوناگونى  بواسطه پاسخ به سؤالات شرعی و شبهات از طرف کارشناسان محترم دینی گفته شده است ولى پاسخ متقن و استوار ی که متوجه گردیدم این است که سجده در تمام احوال عبادت و پرستش مسجود نیست،بلکه در یک صورت عبادت و پرستش محسوب مى شود که این عمل از اعتقاد به الوهیت و خدایى طرف سرچشمه بگیرد، یعنى او را خدا و یا مبدأ کارهاى خدایى بداند و با چنین عقیده بر او سجده کند ولى اگر سرچشمه عمل غیر از این باشد، مثلاً به عنوان احترام و تعظیم در برابر اولیا و یا پدران و مادران سجده کند هرگز  عبادت و پرستش تلقى نمى شود و از آنجا که سجده فرشتگان علتى جز تعظیم و تکریم آدم نداشت و فرشتگان کوچک ترین اعتقاد به الوهیت او نداشتند طبعاً، سجده آنان عبادت محسوب نشد.

در کتاب معتبر و مستند قصص الأنبیاء(قصص قرآن) 713 این چنین آمده است ...آرى، خداوند اراده کرده بود تا در محیط جهالت بار عربستان که وجود دختر ننگ به شمار مى‏آمد و با زنان مانند کالا رفتار مى‏شد، دخترى برگزیده از دامان مادرى پاک متولّد شود که نور او شرق و غرب عالم را تا قیام قیامت روشن سازد و نسل پیامبر خاتم و سرور انبیاء (ص) از دامان پاک او امتداد یابد و وجود نازنین او رابط میان دو نور نبوّت و ولایت باشد تا همگان بدانند زن هم مى‏تواند همپاى مرد تا بلندترین درجات قرب حقّ پیش رود و تکامل بیابد و به مقامى رسد که ملائک در حسرت آن سر به تواضع و سجده فرود مى‏آورند، پس وجود زهراى مرضیّه (س) حجّت غیر قابل انکار الهى است تا عذر و بهانه‏اى براى بهانه‏جویان باقى نماند.

باید متوّجه بود که حکمت آفرینش فاطمه زهرا (س) همان حکمت آفرینش پیامبران و اولیاء الهى و امامان معصوم (علیهم السلام) است که همه ایشان با ویژگیهاى متفاوت از سایر مردم و به منظور هدایت و پیشوایى آنها آفریده شده‏اند تا الگوى همه حقّ طلبان و راهنماى راه هدایت و تکامل آنان باشند. (*)

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: فرشتگان پیشانى هاى خود را بر زمین نهادند به خاطر تکریم آدم که خدا به آن فرمان داده بود ( [1]) و در حدیث دیگر فرمود: فرشتگان با این عمل امر خدا را اطاعت کرده و به آدم اظهار مهر نمودند.( [2])

قرآن به روشنى گواهى مى دهد که فرزندان یعقوب در برابر «یوسف» سجده کردند، و از این طریق بر خواب «یوسف» تمثیل بخشیدند و هرگز مورد نکوهش پدر قرار نگرفتند چنانکه مى فرماید:

 ( وَرَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً... ).( [3])

«پدر و مادر خود را بر روى تخت برد و همگان بر او سجده کردند».

این آیه حاکى است که سجده بر انسان در شرایط خاصى عبادت نیست، در شرایع پیشین نیز بر جا بوده است، هر چند در شریعت اسلام هر نوع سجده بر غیر خدا جایز نیست هر چند عبادت و پرستش شمرده نشود.( [4])

{مهم اینکه در جریان خلقت بشر توسط حضرت باریتعالی که فرشتگان اعتراض نمودند و از طرفی خداوند متعال بشر (انسان کامل  و بکمال انسانیت رسیده) را خلیفة الله نامیده و بشر بجز دستورات خالق به تبعیت از ائمه مثل امیر المومنین علی علیه السلام برای رضای خدا عباداتی و... انجام میدهد که واجب و، واجب کفایی نبوده  و از یک طرف خداوند متعال در خلقت هیچ چیزی بجز انسان بخود تبریک نفرموده ،که این مهم فقط در زمان خلقت انسان بوده است که این نکته خود جای تامل است . و خداوند متعال بشر را اشرف مخلوقات و نماینده خویش در زمین معرفی فرموده و از روح خویش در کالبد او دمیده ...،النهایه سجده ملایک بر آدم (ع) از این باب بوده است...}(5)

*قصص الأنبیاء(قصص قرآن)

 [1] . تکرمة من اللّه تعالى، بحار الانوار ، ج11، ص139.

 [2] . کانَ ذلِکَ طاعَةَ اللّهِ وَ مَحَبَّةً مِنْهُمْ لاِدَمَ، مدرک سابق و در نور الثقلین، ج1، ص49، قریب به این مضمون نیز نقل شده است.

 [3] . یوسف/100.

 [4] . منشور جاوید، ج4، ص253 ـ 254.

{ 5}برداشت و تجربه خویش.فرزانه

تهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد .!

نامه 45 نهج‏البلاغه . ساده زیستی

نامه 45 نهج‏البلاغه


إلی عثمان بن حنیف الأنصاری - وکان عامله علی البصرة وقد بلغه أنه دعی إلی ولیمة قوم من أهلها، فمضی إلیها - قوله:
ترجمه: نامه 45
(نامه به فرماندار بصره، عثمان بن حنیف انصاری که دعوت مهمانی سرمایه‏داری از مردم بصره را پذیرفت).

الولاة و البساطة فی المعیشة


أَمَّا بَعْدُ، یَابْنَ حُنَیْفٍ! فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاکَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیْهَا تُسْتَطَابُ لَکَ الْأَلْوَانُ، وَتُنْقَلُ إِلَیْکَ الْجِفَانُ. وَمَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَغَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَمَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.
ترجمه: ضرورت ساده زیستی کارگزاران
پس از یاد خدا و درود! ای پسر حُنیف، به من گزارش دادند که مردی از سرمایه‏داران بصره، تو را به مهمانی خویش فراخواند و تو به‏سرعت به‏سوی آن شتافتی، خوردنیهای رنگارنگ برای تو آوردند، و کاسه‏های پر از غذا پی در پی جلوی تو می‏نهادند، گمان نمی‏کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان باستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده‏اند، اندیشه کن در کجایی؟ و بر سر کدام سفره می‏خوری؟ پس آن غذایی که حلال و حرام بودنش را نمی‏دانی دور بیافکن، و آن چه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن.

الامام النموذج الکامل للزهد


أَلَا وَإِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً، یَقْتَدِی بِهِ وَیَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ أَلَا وَإِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ، وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ.
أَلَا وَإِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذلِکَ، وَلکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَاجْتِهَادٍ، وَعِفَّةٍ وَسَدَادٍ.
فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً، وَلَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً، وَلَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً، وَلَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً، وَلَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَی وَأَهْوَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ.
بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ، وَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ.
وَمَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَغَیْرِ فَدَکٍ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَتَغِیبُ أَخْبَارُهَا، وَحُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا، وَأَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا، لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ، وَسَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاکِمُ؛ وَإِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ، وَتَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. وَلَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ، إِلَی مُصَفَّی هذَا الْعَسَلِ، وَلُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَنَسَائِجِ هذَا الْقَزِّ.
وَلکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ، وَیَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ - وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الَْیمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، وَلَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ - أَوْ أَبَیْتَ مِبْطَاناً وَحَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَأَکْبَادٌ حَرَّی، أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ الْقَائِلُ:
وَحَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ
وَحَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ!

أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ: هذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ؟!
وَلَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ!
فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ الطَّیِّبَاتِ، کَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا، وَتَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَکَ سُدًی، أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ، أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ!
وَکَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ:
«إِذَا کَانَ هذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ، فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ، وَمُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ».
أَلَا وَإِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ أَصْلَبُ عُوداً، وَالرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً، وَالنَّابِتَاتِ العِذْیَةَ أَقْوَی وَقُوداً، وَأَبْطَأُ خُمُوداً.
وَأَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ، وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ.
وَاللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا، وَلَوْ أَمْکَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا. وَسَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ، وَالْجِسْمِ الْمَرْکُوسِ، حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ الْحَصِیدِ.
و من هذا الکتاب، و هو آخره:
ترجمه: امام الگوی ساده زیستی
آگاه باش! هر پیروی را امامی است که از او پیروی می‏کند، و از نور دانشش روشنی می‏گیرد، آگاه باش! امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است، بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید امّا با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی، مرا یاری دهید. پس سوگند به خدا! من از دنیای شما طلا و نقره‏ای نیاندوخته، و از غنیمت‏های آن چیزی ذخیره نکرده‏ام، بر دو جامه کهنه‏ام جامه‏ای نیفزودم، و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است.
آری از آن چه آسمان بر آن سایه افکنده، فَدَک " 1 " در دست ما بود که مردمی بر آن بُخل ورزیده، و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور خداست، مرا با فَدَک و غیرفَدَک چه کار است؟ در صورتی که جایگاه فردای آدمی گور است. که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان می‏گردد، گودالی که هرچه بر وسعت آن بیفزایند، و دست‏های گورکن فراخش نماید، سنگ و کلوخ آن را پرکرده، و خاک انباشته رخنه‏هایش را مسدود کند. من نفس خود را با پرهیزکاری می‏پرورانم، تا در روزقیامت که هراسناکترین روزهاست در أمان، و در لغزشگاه‏های آن ثابت قدم باشد. من اگر می‏خواستم، می‏توانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافته‏های ابریشم، برای خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد که طعامهای لذیذ برگزینم، در حالی که در «حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که به قرص نانی نرسد، و یا هرگز شکمی سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی که از گرسنگی به پُشت چسبیده، و جگرهای سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت:
«این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی».
«و در اطراف تو شکم‏هایی گرسنه و به پشت چسبیده باشد». آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین‏ علیه السلام خوانند؟ و در تلخی‏های روزگار با مردم شریک نباشم؟ و در سختی‏های زندگی الگوی آنان نگردم؟
آفریده نشده‏ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همّت او علف، و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پرکردن شکم بوده، و از آینده خود بی‏خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند؟ آیا مرا به بازی گرفته‏اند؟ آیا ریسمان گمراهی در دست گیرم؟ و یا در راه سرگردانی قدم بگذارم؟ گویا می‏شنوم که شخصی از شما می‏گوید: «اگر غذای فرزند ابیطالب همین است، پس سُستی او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است». آگاه باشید! درختان بیابانی، چوبشان سخت‏تر، امّا درختان کناره جویبار را پوست نازک‏تر است، درختان بیابانی که با باران سیراب می‏شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پر دوام‏تر است. من و رسول خدا صلی الله علیه وآله چونان روشنایی یک چراغیم، یا چون آرنج به یک بازو پیوسته، به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، از آن روی برنتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پیکار همه می‏شتابم، و تلاش می‏کنم که زمین را از این شخص «معاویه» مسخ شده، و این جسم کج اندیش، پاک سازم تا سنگ وشن از میان دانه‏ها جدا گردد.
(قسمتی از آخر نامه)
ای دنیا از من دور شو، مهارت را بر پُشت تو نهاده، و از چنگالهای تورهایی یافتم، و از دامهای تو نجات یافته، و از لغزشگاه‏هایت دوری گزیده‏ام. کجایند بزرگانی که به بازیچه‏های خود فریبشان داده‏ای؟ کجایند امّت‏هایی که با زر و زیورت آنها را فریفتی؟ که اکنون در گورها گرفتارند! و درون لَحَدها پنهان شده‏اند.

الامام و الدنیا


إِلَیْکَ عَنِّی یَا دُنْیَا، فَحَبْلُکِ عَلَی غَارِبِکِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِکِ،وَأَفْلَتّ‏مِنْ حَبَائِلِکِ،وَاجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِکِ.
أَیْنَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِکِ! أَیْنَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِکِ! فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ، وَمَضَامِینُ اللُّحُودِ.
وَاللَّهِ لَوْ کُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیّاً، وَقَالَباً حِسِّیّاً، لَأَقَمْتُ عَلَیْکِ حُدُودَ اللَّهِ فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِی، وَأُمَمٍ أَلْقَیْتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی، وَمُلُوکٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ، وَأَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ، إِذْ لَا وِرْدَ وَلَا صَدَرَ! هَیْهَاتَ! مَنْ وَطِئَ دَحْضَکِ زَلِقَ، وَمَنْ رَکِبَ لُجَجَکِ غَرِقَ، وَمَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِکِ وُفِّقَ، وَالسَّالِمُ مِنْکَ لَا یُبَالِی إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ، وَالدُّنْیَا عِنْدَهُ کَیَوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ.
اِعْزُبِی عَنِّی! فَوَ اللَّهِ لَا أَذِلُّ لَکِ فَتَسْتَذِلِّینِی، وَلَا أَسْلَسُ لَکِ فَتَقُودِینِی.
وَایْمُ اللَّهِ - یَمِیناً أَسْتَثْنِی فِیهَا بِمَشِیئَةِ اللَّهِ - لَأَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ مَطْعُوماً، وَتَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً؛ وَلَأَدَعَنَّ مُقْلَتِی کَعَیْنِ مَاءٍ، نَضَبَ مَعِینُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا.
أَتَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْیِهَا فَتَبْرُکَ؟ وَتَشْبَعُ الرَّبِیضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ؟ وَیَأْکُلُ عَلِیٌّ مِنْ زَادِهِ فَیَهْجَعَ! قَرَّتْ إِذاً عَیْنُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِیَّةِ!
طُوبَی لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَی رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَعَرَکَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا، وَهَجَرَتْ فِی اللَّیْلِ غُمْضَهَا، حَتَّی إِذَا غَلَبَ الْکَرَی عَلَیْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا، وَتَوَسَّدَتْ کَفَّهَا، فِی مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُیُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ، وَتَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ، وَهَمْهَمَتْ بِذِکْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ، وَتَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ.
«أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ، أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
فَاتَّقِ اللَّهَ یَابْنَ حُنَیْفٍ، وَلْتَکْفُفْ أَقْرَاصُکَ، لِیَکُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُکَ.
ترجمه: امام و دنیای دنیا پرستان
ای دنیا به خدا سوگند! اگر شخصی دیدنی بودی، و قالب حسّ کردنی داشتی، حدود خدا را بر تو جاری می‏کردم، به جهت بندگانی که آنها را با آرزوهایت فریب دادی،
و ملّت‏هایی که آنها را به‏هلاکت افکندی، و قدرتمندانی که آنها را تسلیم نابودی کردی، و هدف انواع بلاها قراردادی که دیگر راه پس و پیش ندارند، امّا هیهات! کسی که در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط کرد، و آن کس که بر امواج تو سوار شد غرق گردید، کسی که از دام‏های تورست پیروز شد، آن کس که از تو به سلامت گذشت نگران نیست که جایگاهش تنگ است، زیرا دنیا در پیش او چونان روزی است که گذشت.
از برابر دیدگانم دورشو، سوگند به‏خدا، رام تو نگردم که خوارم‏سازی، و مهارم را به‏دست تو ندهم که هر کجا خواهی مرا بکشانی، به خدا سوگند، سوگندی که تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان، هرگاه بیابم، و به نمک به جای نان خورش قناعت کند، و آنقدر از چشم‏ها اشک ریزم که چونان چشمه‏ای خشک درآید، و اشک چشم پایان پذیرد.
آیا سزاوار است که چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا کردن به آغُل رو کنند، و علی نیز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟ چشمش روشن باد! که پس از سالیان دراز، چهار پایان رها شده، و گلّه‏های گوسفندان را الگو قرار دهد!!.
خوشابه حال آن کس که مسؤولیّت‏های واجب را در پیشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا هرگونه سختی و تلخی را بجان خریده، و به شب زنده داری پرداخته است، و اگر خواب بر او چیره شود بر روی زمین خوابیده، و کف دست را بالین خود قرار می‏دهد، در گروهی که ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لب‏هایشان به یاد پروردگار در حرکت و با استغفار طولانی گناهان را زدوده‏اند:
«آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است». " 2 ".

نقش الگویی امامان معصوم‏ (عترت)

قسمتی از خطبه 097 نهج‏البلاغه

الدعوة الی لزوم الطاعة لاهل البیت


انْظُرُوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَاتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ، فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًی، وَلَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًی، فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَإِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا. وَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَلَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا.
ترجمه: ضرورت اطاعت (از اهل بیت پیامبر علیهم السلام)
مردم به اهل بیت پیامبرتا ن بنگرید، از آن سو که گام برمی‏دارند بروید، قدم جای قدمشان بگذارید، آنها شما را هرگز از راه هدایت بیرون نمی‏برند، و به پستی و هلاکت باز نمی‏گردانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید، و اگر قیام کردندقیام کنید، از آنها پیشی نگیرید که گمراه می‏شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود می‏گردید.

صفات اصحاب النبی


لَقَدْ رَأَیْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله، فَمَا أَرَی أَحَداً یُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ! لَقَدْ کَانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً، وَقَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَقِیَاماً، یُرَاوِحُونَ بَیْنَ جِبَاهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ، وَیَقِفُونَ عَلَی مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ! کَأَنَّ بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَی مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْیُنُهُمْ حَتَّی تَبُلَّ جُیُوبَهُمْ، وَمَادُوا کَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَرَجَاءً لِلثَّوَابِ!
ترجمه: وصف اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله
من اصحاب محمد صلی الله علیه وآله را دیدم، امّا هیچکدام از شما را همانند آنان نمی‏نگرم، آنها صبح می‏کردند در حالکیه موهای ژولیده و چهره‏های غبار آلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می‏گذراندند، و پیشانی و گونه‏های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می‏ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده‏اند، بر پیشانی آنها از سجده‏های طولانی پینه بسته بود (چون پینه زانوهای بزها) اگر نام خدا برده می‏شد چنان می‏گریستند که گریبان‏های آنان تَر می‏شد. و چون درخت در روز تُند باد می‏لرزیدند، از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند.

خطبه 120 نهج‏البلاغه


خصائص اهل البیت‏ علیهم السلام
تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالَاتِ، وَإِتْمَامَ الْعِدَاتِ، وَتَمَامَ الْکَلِمَاتِ.
وَعِنْدَنَا - أَهْلَ الْبَیْتِ - أَبْوَابُ الْحُکْمِ وَضِیَاءُ الْأَمْرِ.
أَلَا وَإِنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ، وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ.
مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَغَنِمَ، وَمَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَنَدِمَ.
اعْمَلُوا لِیَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ، «وَتُبْلَی فِیهِ السَّرَائِرُ».
وَمَنْ لَا یَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازِبُهُ عَنْهُ أَعْجَزُ، وَغَائِبُهُ أَعْوَزُ.
وَاتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِیدٌ، وَقَعْرُهَا بَعِیدٌ، وَحِلْیَتُهَا حَدِیدٌ، وَشَرَابُهَا صَدِیدٌ.
أَلَا وَإِنَّ اللِّسَانَ الصَّالِحَ یَجْعَلُهُ اللَّهُ تَعَالَی لِلْمَرْءِ فِی النَّاسِ، خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ یُورِثُهُ مَنْ لَا یَحْمَدُهُ.
ترجمه: خطبه 120
یادآوری ویژگی‏های اهل بیت‏ علیه السلام و اندرز یاران
به خدا سوگند! تبلیغ رسالت‏ها، وفای به پیمانها، و تفسیر اوامر و هشدارهای الهی به من آموزش داده شد، درهای دانش و روشنایی امور انسان‏ها نزد ما اهل بیت پیامبر علیهم السلام است، آگاه باشید که قوانین دین یکی و راه‏های آن آسان و راست است، کسی که از آن برود به قافله و سر منزل رسد، و غنیمت برد، و هر کس که از آن راه نرود گمراه شده پشیمان گردد. مردم!برای آن روز که زاد و توشه ذخیره می‏کنند، و اسرار آدمیان فاش می‏گردد، عمل کنید، کسی که از خرد خویش بهرمند نگردد برای پند گرفتن از عقل و فکر دیگران عاجزتر است، که آن غائب برای کمک کردن از عقل حاضر او ناتوان تراست. از آتشی بپرهیزید که حرارتش شدید، و عمق آن ناپیدا، و زیور آن غل و رنجیر، آشامیدنی آن زردآب و چرک جوشان است. آگاه باشید! نام نیکی که خدا برای کسی میان مردم قرار دهد، بهتر از مالی است که برای دیگران باقی می‏گذارد که او را ستایش نمی‏کنند.

قسمتی از خطبه 144 نهج‏البلاغه


خصائص الأئمة الأثنی عشر
أَیْنَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا، کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَیْنَا، أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَوَضَعَهُمْ، وَأَعْطَانَا وَحَرَمَهُمْ، وَ أَدْخَلَنَا وَأَخْرَجَهُمْ.
بِنَا یُسْتَعْطَی الْهُدَی، وَیُسْتَجْلَی الْعَمَی.
إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَیْشٍ غُرِسُوا فِی هذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ؛ لَا تَصْلُحُ عَلَی سِوَاهُمْ، وَلَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ مِنْ غَیْرِهِمْ.
ترجمه: ویژگی‏های امامان دوازده‏گانه
کجا هستند آنان که پنداشتند دانایان علم قرآنند نه ما؟ که این ادعّا را بر أساس دروغ و ستمکاری بر ضدّ ما روا داشتند، خدا ما اهل بیت پیامبر علیهم السلام را بالا آورده و آنان را پست و خوار نمود، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حریم نعمت‏های خویش داخل و آنان را خارج کرد، که راه هدایت را با راهنمایی ما می‏پویند، و روشنی دلهای کور را از ما می‏جویند.
همانا امامان دوازده‏گانه همه از قریش بوده که درخت آن را در خاندان بنی‏هاشم کاشته‏اند، مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست، و دیگر مدعیّان زمامداری، شایستگی آن را ندارند.

1- پس از فتح خیبر دیگر یهودیان آن سامان با رسول خدا صلی الله علیه وآله صلح کردند و باغات «فَدَک» را به آن حضرت بخشیدند، و رسول خدا صلی الله علیه وآله آن را به فاطمه زهرا علیها السلام اهداء فرمود، و سندی برای آن تنظیم کرد و 5 سال در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله در دست فاطمه‏ صلی الله علیه وآله قرار داشت اما در حکومت خلیفه اوّل آن را غصب کردند. (به کتاب فرهنگ سخنان فاطمه‏ علیها السلام حرف ف، فدک مراجعه کنید)
2- سوره مجادله آیه 22

نقش الگویی پیامبر اسلام

نقش الگویی پیامبر اسلام


خطبه 127 نهج‏البلاغه
(قاله للخوارج ایضاً)
ترجمه: خطبه 127
(خوارج عقیده داشتند: کسی که گناه کبیره انجام دهد کافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه کند و دوباره مسلمان گردد.)

الکشف عن انحراف الخوارج


فَإِنْ أَبَیْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّی أَخْطَأْتُ وَضَلَلْتُ، فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، بِضَلَالِی، وَتَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِی، وَتُکَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِی!
سُیُوفُکُمْ عَلَی عَوَاتِقِکُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَالسُّقْمِ، وَتَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یُذْنِبْ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولِ اللَّهِ‏ صلی الله علیه وآله رَجَمَ الزَّانِیَ الُْمحْصَنَ، ثُمَّ صَلَّی عَلَیْهِ، ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ؛ وَقَتَلَ الْقَاتِلَ وَوَرَّثَ مِیرَاثَهُ أَهْلَهُ.
وَقَطَعَ السَّارِقَ وَجَلَدَ الزَّانِیَ غَیْرَ الُْمحْصَنِ، ثُمَّ قَسَمَ عَلَیْهِمَا مِنَ الْفَی‏ءِ، وَنَکَحَا الْمُسْلِمَاتِ.
فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ‏ صلی الله علیه وآله بِذُنُوبِهِمْ، وَأَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِیهِمْ، وَلَمْ یَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ، وَلَمْ یُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَیْنِ أَهْلِهِ.
ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ، وَمَنْ رَمَی بِهِ الشَّیْطَانُ مَرَامِیَهُ، وَضَرَبَ بِهِ تِیهَهُ!
ترجمه: افشاء گمراهی خوارج
پس اگر چنین می‏پندارید که من خطا کرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد صلی الله علیه وآله را به گمراهی من گمراه می‏دانید؟ و خطای مرا بحساب آنان می‏گذارید؟ و آنان را برای خطای من کافر می‏شمارید؟ شمشیرها را بر گردن نهاده، کورکورانه فرود می‏آورید و گناهکار و بیگناه را به هم مخلوط کرده همه را یکی می‏پندارید؟ در حالی که شما می‏دانید، همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله زناکاری را که همسر داشت سنگسار کرد، سپس بر او نماز گزارد، و میراثش را به خانواده‏اش سپرد و قاتل را کشت و میراث او را به خانواده‏اش بازگرداند، دست دزد را برید و زناکاری را که همسر نداشت تازیانه زد، و سهم آنان را از غنائم می‏داد تا با زنان مسلمان ازدواج کنند.
پس پیامبر صلی الله علیه وآله آنها را برای گناهانشان کیفر می‏داد، و حدود الهی را بر آنان جاری می‏ساخت، امّا سهم اسلامی آنها را از بین نمی‏برد، و نام آنها را از دفتر مسلمین خارج نمی‏ساخت. (پس با انجام گناهان کبیره کافر نشدند.)
شما خوارج، بدترین مردم و آلت دست شیطان، و عامل گمراهی این و آن می‏باشید.

اجتناب الافراط و التفریط بالنسبة الی الامام علی


وَسَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَی غَیْرِ الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَی غَیْرِ الْحَقِّ، وَخَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالاً الَّنمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ، وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمِ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَإِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَی هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ.
ترجمه: پرهیز از افراط و تفریط نسبت به امام علی‏ علیه السلام
به زودی دو گروه نسبت به من هلاک می‏گردند، دوستی که افراط کند و به غیر حق کشانده شود، و دشمنی که در کینه توزی با من زیاده روی کرده به راه باطل درآید، بهترین مردم نسبت به من گروه میانه رو هستند، از آنها جدا نشوید، همواره با بزرگ ترین جمعیّت‏ها باشید که دست خدا با جماعت است، از پراکندگی بپرهیزید، که انسان تنها بهره شیطان است آنگونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشید هر کس که مردم را به تفرقه و جدایی دعوت کند او را بکُشید هر چند که زیر عمامه من باشد.

اسباب قبول بالتحکیم


فَإِنَّمَا حُکِّمَ اْلْحَکَمانِ لِیُحْیِیَا مَا أَحْیَا الْقُرْآنُ، وَیُمِیتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ، وَإِحْیَاؤُهُ الْإِجْتَِماعُ عَلَیْهِ، وَإِمَاتَتُهُ الْإِفْتِرَاقُ عَنْهُ. فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَیْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ، وَإِنْ جَرَّهُمْ إِلَیْنَا اتَّبَعُونَا. فَلَمْ آتِ.
لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً، وَلَا خَتَلْتُکُمْ عَنْ أَمْرِکُمْ، وَلَا لَبَّسْتُهُ عَلَیْکُمْ، إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَی اخْتِیَارِ رَجُلَیْنِ، أَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَلَّا یَتَعَدَّیَا الْقُرْآنَ، فَتَاهَا عَنْهُ، وَتَرَکَا الْحَقَّ وَهُمَا یُبْصِرَانِهِ، وَکَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَیَا عَلَیْهِ. وَقَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا - فِی الْحُکُومَةِ بِالْعَدْلِ، وَالصَّمْدِ لِلْحَقِّ - سُوءَ رَأْیِهِمَا، وَجَوْرَ حُکْمِهِمَا.
ترجمه: علل پذیرش «حکمیّت»
اگر به آن دو نفر (ابوموسی و عمروعاص) رأی به داوری داده شد، تنها برای این بود که آن چه را قرآن زنده کرد زنده سازند، و آن چه را قرآن مرده خواند، بمیرانند، زنده کردن قرآن این است که دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمایند، و میراندن، از بین بردن پراکندگی و جدایی است، پس اگر قرآن ما را به سوی آنان بکشاند آنان را پیروی می‏کنیم، و اگر آنان را به سوی ما سوق داد باید اطاعت کنند. پدر مباد شما را! من شرّی براه نیانداخته، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفریفته، و چیزی را بر شما مشتبه نساخته‏ام، همانا رأی مردم شما براین قرار گرفت که دو نفر را برای داوری انتخاب کنند، ما هم از آنها پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند، امّا افسوس که آنها عقل خویش را از دست دادند، حق را ترک کردند در حالی که آن را به خوبی می‏دیدند، چون ستمگری با هواپرستی آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پیش از داوری ظالمانه‏شان با آنها شرط کردیم که به عدالت داوری کنند و بر أساس حق حکم نمایند، امّا به آن پای بند نماندند.

نقش الگویی پیامبران الهی


قسمتی از خطبه 160 نهج‏البلاغه

سیرة النبی و الانبیاء الالهیین


وَلَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ‏ صلی الله علیه وآله کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَةِ، وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَی ذَمِّ الدُّنْیَا وَعَیْبِهَا، وَکَثْرَةِ مَخَازِیهَا وَ مَسَاوِیهَا، إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا، وَوُطِئَتْ لِغَیْرِهِ أَکْنَافُهَا، وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا، وَزُوِیَ عَنْ زَخَارِفِهَا.
وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ‏ صلی الله علیه وآله حَیْثُ یَقُولُ:
«رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ».
وَاللَّهِ، مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً یَأْکُلُهُ، لِأَنَّهُ کَانَ یَأْکُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ، وَلَقَدْ کَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ، لِهُزَالِهِ وَتَشَذُّبِ لَحْمِهِ.
وَإِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُودَ صلی الله علیه وآله صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ، وَقَارِئِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَقَدْ کَانَ یَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِیَدِهِ، وَیَقُولُ لِجُلَسَائِهِ:
أَیُّکُمْ یَکْفِینِی بَیْعَهَا! وَیَأْکُلُ قُرْصَ الشَّعِیرِ مِنْ ثَمَنِهَا.
وَإِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِی عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ‏ علیه السلام، فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَیَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَیَأْکُلُ الْجَشِبَ، وَکَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَسِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ،
وِظِلَالُهُ فِی الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، وَفَاکِهَتُهُ وَرَیْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ؛ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَلَا وَلَدٌ یَحْزُنُهُ، وَلَا مَالٌ یَلْفِتُهُ، وَلَا طَمَعٌ یُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلَاهُ، وَخَادِمُهُ یَدَاهُ!
ترجمه: سیری در زندگانی پیامبران‏ علیه السلام
(برای انتخاب الگوهای ساده زیستی)
برای تو کافی است که راه و رسم زندگی پیامبر اسلام‏ صلی الله علیه وآله را اطاعت نمایی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی‏ها و عیب‏های دنیا و رسوایی‏ها و زشتی آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر صلی الله علیه وآله بازداشته و برای غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت. اگر می‏خواهی دومی را، موسی‏ علیه السلام و زندگی او را تعریف کنم، آنجا که می‏گوید: (پروردگار، هر چه به من از نیکی عطا کنی نیازمندم). " 1 " به خدا سوگند، موسی‏ علیه السلام جز قرص نانی که گرسنگی را برطرف سازد چیز دیگری نخواست، زیرا موسی‏ علیه السلام از سبزیجات زمین می‏خورد، تا آنجا که بر اثر لاغری و آب شدن گوشت بدن، سبزی گیاه از پشت پرده‏ی شکم او آشکار بود. و اگر می‏خواهی سوّمی را، حضرت داوود علیه السلام صاحب نی‏های نوازنده، و خواننده بهشتیان را الگوی خویش سازی، که با هنر دستان خود از لیف خرما زنبیل می‏بافت، و از همنشینان خود می‏پرسید چه کسی از شما این زنبیل را می‏فروشد؟ و با بهای آن به خوردن نان جوی قناعت می‏کرد. و اگر خواهی از عیسی بن مریم‏ علیه السلام بگویم، که سنگ را بالش خود قرار می‏داد، لباس پشمی خشن به تن می‏کرد، و نان خشک می‏خورد، نان خورش او گرسنگی، و چراغش در شب ماه، و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمین بود، میوه و گُل او سبزیجاتی بود که زمین برای چهارپایان می‏رویاند، زنی نداشت که او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا او را غمگین سازد، مالی نداشت تا او را سرگرم کند، و آز و طمعی نداشت تا او را خوار و ذلیل نماید، مرکب سواری او دو پایش، و خدمتگزار وی، دست‏هایش بود.

محطات فی حیاة النبی


فَتَأَسَّ بِنَبِیَّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ صلی الله علیه وآله فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّی، وَعَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّی. وَأَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ.
قَضَمَ الدُّنْیَا قَضْماً، وَلَمْ یُعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیَا کَشْحاً، وَاَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیَا بَطْناً، عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا فَأَبَی أَنْ یَقْبَلَهَا، وَعَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَیْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَحَقَّرَ شَیْئاً فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَیْئاً فَصَغَّرَهُ. وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِینَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَتَعْظِیمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، لَکَفَی بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ، وَمُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ.
وَلَقَدْ کَانَ‏ صلی الله علیه وآله یَأْکُلُ عَلَی الْأَرْضِ، وَیَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَیَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ، وَیَرْقَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ، وَیَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِیَ، وَیُرْدِفُ خَلْفَهُ، وَیَکُونُ السِّتْرُ عَلَی بَابِ بَیْتِهِ فَتَکُونُ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیَقُولُ:
«یَا فُلَانَةُ - لِإِحْدَی أَزْوَاجِهِ - غَیَّبِیهِ عَنِّی، فَإِنِّی إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ ذَکَرْتُ الدُّنْیَا وَ زَخَارِفَهَا».
فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ، وَأَمَاتَ ذِکْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ، لِکَیْلَا یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً، وَلَا یَعْتَقِدَهَا قَرَاراً، وَلَا یَرْجُوَ فِیهَا مُقَاماً، فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ، وَأَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ، وَغَیَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ.
وَکَذلِکَ مَنْ أَبْغَضَ شَیْئاً أَبْغَضَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهِ، وَأَنْ یُذْکَرَ عِنْدَهُ. وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ‏ صلی الله علیه وآله مَا یُدُلُّکَ عَلَی مَسَاوِئِ الدُّنْیَا وَ عُیُوبِهَا:
إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ، وَزُوِیَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِهِ.
فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ:
أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ أَمْ أَهَانَهُ! فَإِنْ قَالَ: أَهَانَهُ، فَقَدْ کَذَبَ - وَاللَّهِ الْعَظِیمِ - بِالْإِفْکِ الْعَظِیمِ، وَإِنْ قَالَ: أَکْرَمَهُ، فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ، وَزَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ. فَتَأَسَّی مُتَأَسٍّ بِنَبِیِّهِ، وَاقْتَصَّ أَثَرَهُ، وَوَلَجَ مَوْلِجَهُ، وَإِلَّا فَلَا یَأْمَنِ الْهَلَکَةَ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله عَلَماً لِلسَّاعَةِ، وَمُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَمُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ.
خَرَجَ مِنَ الدُّنْیَا خَمِیصاً، وَوَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِیماً.
لَمْ یَضَعْ حَجَراً عَلَی حَجَرٍ، حَتَّی مَضَی لِسَبِیلِهِ، وَأَجَابَ دَاعِیَ رَبِّهِ.
فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِینَ أَنْعَمَ عَلَیْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ، وَقَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ! وَاللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هذِهِ حَتَّی اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا.
وَلَقَدْ قَالَ لِی قَائِلٌ: أَلاَ تَنْبِذُهَا عَنْکَ؟. فَقُلْتُ: اغْرُبْ پعَنِّی، فَعِنْدَ الصَّبَاحِ یَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَی!
ترجمه: راه و رسم زندگی پیامبر اسلام‏ صلی الله علیه وآله
پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان، و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد، و محبوب ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند، و گام بر جایگاه قدم او نهد، پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست، دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته‏تر، و شکمش از همه خالیتر بود، دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می‏دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز می‏دانست. اگر در ما نباشد جز آن که آن چه خدا و پیامبرش دشمن می‏دارند، دوست بداریم، یا آن چه را خدا و پیامبرش کوچک شمارند، بزرگ بداریم، برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمانهای او کافی بود. و همانا پیامبر «که درود خدا بر او باد» برروی زمین می‏نشست و غدا می‏خورد، و چون برده ساده می‏نشست، و با دست خود کفش خود را وصله می‏زد، و جامه خود را با دست خود می‏دوخت، و بر الاغ برهنه می‏نشست، و دیگری را پشت سر خویش سوار می‏کرد، پرده‏ای بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکی از همسرانش فرمود:
این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هر گاه نگاهم به آن می‏افتد به یاد دنیا و زینت‏های آن می‏افتم، پیامبر صلی الله علیه وآله با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه‏کن نمود، و همواره دوست داشت تا جاذبه‏های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیّه نکند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرد، و دل از دنیا برکند، و چشم از دنیا پوشاند، و چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد به آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود. در زندگانی رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تو نشانه‏هایی است که تو را به زشتی‏ها و عیب‏های دنیا راهنمایی کند، زیرا پیامبر صلی الله علیه وآله با نزدیکان خود گرسنه به سر می‏برد، و با آن که مقام و منزلت بزرگی داشت، زینت‏های دنیا از دیده او دور ماند، پس تفکّر کننده‏ای باید با عقل خویش به درستی اندیشه کند که: آیا خدا محمد صلی الله علیه وآله را به داشتن این صفتها اکرام فرمود یا او را خوار نمود؟ اگر بگوید: خوار نمود، دروغ گفته و بهتانی بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اکرام نمود. پس بداند. خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای او گستراند و از نزدیکترین مردم به خودش دور نگهداشت. پس پیروی کننده باید از پیامبر صلی الله علیه وآله پیروی کند، و به دنبال او راه رود، و قدم بر جای قدم او بگذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نمی‏باشد، که همانا خداوند، محمد صلی الله علیه وآله را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت، و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد،
سنگی بر سنگی نگذاشت تا جهان را ترک گفت، " 2 " و دعوت پروردگارش را پذیرفت. وه، چه بزرگ است منّتی که خدا با بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگی به ما عطا فرمود، رهبر پیشتازی که باید او را پیروی کنیم و پیشوایی که باید راه او را تداوم بخشیم.
به خدا سوگند! آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم، یکی به من گفت: «آیا آن را دور نمی‏افکنی؟».
گفتم: از من دور شو، صبحگاهان رهروان شب ستایش می‏شوند. " 3 ".

نقش الگویی امام علی‏

خطبه 139 نهج‏البلاغه


(فی وقت الشوری)
خصائص الامام علی‏ علیه السلام
لَنْ یُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِی إِلَی دَعْوَةِ حَقٍّ، وَصِلَةِ رَحِمٍ، وَ عَائِدَةِ کَرَمٍ.
فَاسْمَعُوا قَوْلِی، وَعُوا مَنْطِقِی؛ عَسَی أَنْ تَرَوْا هذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هذَا الْیَوْمِ تُنْتَضَی فِیهِ السُّیُوفُ، وَتُخَانُ فِیهِ الْعُهُودُ، حَتَّی یَکُونَ بَعْضُکُمْ أَئِمَّةً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ، وَشِیعَةً لِأَهْلِ الْجَهَالَةِ.
ترجمه: خطبه 139
(وقتی در شورای شش نفره تنها با تأیید داماد خلیفه دوّم «عبدالرحمن» به خلیفه دوّم رأی دادند و حقائق مسلّم را نادیده‏گرفتند، فرمود:)
ویژگی‏های امام علی‏ علیه السلام
(و هشدار از حوادث خونین آینده)
مردم! هیچ کس پیش از من در پذیرش دعوت حق شتاب نداشت، و چون من کسی در صله رحم، و بخشش فراوان تلاش نکرد، پس به سخن من گوش فرادهید، و منطق مرا دریابید، که در آینده‏ای نه چندان دور برای تصاحب خلافت شمشیرها کشیده شده، و عهد و پیمانها شکسته خواهد شد، تا آن که بعضی از شما پیشوای گمراهان و پیرو جاهلان خواهید شد.

قسمتی از خطبه 192 نهج‏البلاغه


أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِکَلَاکِلِ الْعَرَبِ، وَکَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِیعَةَ وَمُضَرَ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ‏ صلی الله علیه وآله بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ.
وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ، وَیَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَیُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَیُشِمُّنِی عَرْفَهُ. وَکَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَمَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَلَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ. وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ‏ صلی الله علیه وآله مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ، وَمَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ، لَیْلَهُ وَنَهَارَهُ. وَلَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً، وَیَأْمُرُنِی بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ. وَلَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَلَا یَرَاهُ غَیْرِی. وَلَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ‏ صلی الله علیه وآله وَخَدِیجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ‏ صلی الله علیه وآله فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَی مَا أَرَی، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَلکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ».
سوابق درخشان شجاعت و فضائل امام‏ علیه السلام
من در خردسالی، بزرگان عرب را بخاک افکندم، و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مُضر» را درهم شکستم، شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وآله در خویشاوندی نزدیک، در مقام و منزلت ویژه می‏دانید، پیامبر مرا در اتاق خویش می‏نشاند، در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود می‏گرفت، و در استراحتگاه مخصوص خود می‏خوابانید، بدنش را به بدن من می‏چسباند، و بوی پاکیزه خود را به من می‏بویاند، و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می‏گذارد، هرگز دروغی در گفتار من، و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه‏ای که پیامبر صلی الله علیه وآله را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ ترین فرشته خود را مأمور تربیت پیامبر صلی الله علیه وآله کرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند، و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است، " 4 " پیامبر صلی الله علیه وآله هر روز نشانه تازه‏ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می‏فرمود، و به من فرمان می‏داد که به او اقتداء نمایم، پیامبر صلی الله علیه وآله چند ماه از سال را در غار حراء می‏گذراند، تنها من او را مشاهده می‏کردم، و کسی جز من او را نمی‏دید، در آن روزها، در هیچ خانه مسلمانی راه نیافت جز خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله که خدیجه هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم، من نور وحی و رسالت را می‏دیدم، و بوی نبوّت را می‏بوییدم. من هنگامی که وحی بر پیامبر صلی الله علیه وآله فرود می‏آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم ای رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید و فرمود: «علی! تو آن چه را من می‏شنوم، می‏شنوی، و آن چه را که من می‏بینم، می‏بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می‏روی»

السالک الی الله.........

معرفی الگوهای کامل


خطبه 220 نهج‏البلاغه

السالک الی الله


قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ، وَأَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّی دَقَّ جَلِیلُهُ، وَلَطُفَ غَلِیظُهُ، وَبَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ، وَسَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ، وَتَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَی بَابِ السَّلَامَةِ، وَدَارِ الْإِقَامَةِ، وَثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِینَةِ بَدَنِهِ فِی قَرَارِ الْأَمْنِ وَالرَّاحَةِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَأَرْضَی رَبَّهُ.
ترجمه: خطبه 220
پوینده راه خدا
عقلش را زنده، و نفس خویش را کشته است، تا آن که جسمش لاغر، و خشونت اخلاقش به نرمی گرایید، برقی پرنور برای او درخشید، و راه را برای او روشن کرد، و در راه راست او را کشاند، و از دری به درِ دیگر برد تا به درِ سلامت، و سرای جاودانه رساند، که دو پای او در قرارگاه امن با آرامش تن، استوار شد، پاداش آن بود که دل را درست بکار گرفت، و پروردگار خویش را راضی کرد.

خصائص الانسان الکامل


وَقَالَ‏ علیه السلام: کَانَ لِی فِیَما مَضَی أَخٌ فِی اللَّهِ، وَکَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ.
وَکَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ، وَلَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ.
وَکَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ، وَنَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ. وَکَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً! فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ، وَصِلُّ وَادٍ، لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّی یَأْتِیَ قَاضِیاً.
وَکَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَی مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ، حَتَّی یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ؛ وِکَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ؛ وَکَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَلَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ؛ وَکَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَی الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَی السُّکُوتِ، وَکَانَ عَلَی مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَی أَنْ یَتَکَلَّمَ؛ وَکَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَی الْهَوَی فَیُخَالِفُهُ، فَعَلَیْکُمْ بِهذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزِمُوهَا وَتَنَافَسُوا فِیهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ.
ترجمه: الگوی کامل انسانیّت
و درود خدا بر او فرمود: در راه خدا برادری داشتم که در چشم من بزرگ مقدار بود چون دنیای حرام در چشم او بی‏ارزش می‏نمود، و از شکم بارگی دور بود، پس آن چه را نمی‏یافت آرزو نمی‏کرد، و آن چه را می‏یافت زیاده‏روی نداشت، در بیشتر عمرش ساکت بود، امّا گاهی که لب به سخن می‏گشود بر دیگر سخنوران برتری داشت، و تشنگی پرسش کنندگان را فرو می‏نشاند، بظاهر ناتوان و مستضعف می‏نمود امّا در برخورد جدّی چونان شیر بیشه می‏خروشید، یا چون مار بیابانی به حرکت در می‏آمد، تا پیش قاضی نمی‏رفت دلیلی مطرح نمی‏کرد، و کسی را که عذری داشت سرزنش نمی‏نمود، تا آن که عذر او را می‏شنید، از درد شکوه نمی‏کرد، مگر پس از تندرستی و بهبودی، آن چه عمل می‏کرد می‏گفت، و بدانچه عمل نمی‏کرد چیزی نمی‏گفت، اگر در سخن گفتن بر او پیشی می‏گرفتند امّا در سکوت مغلوب نمی‏گردید و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن حریص بود، اگر سر دو راهی دو کار قرار می‏گرفت، می‏اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیکتر است با آن مخالفت می‏کرد، پس بر شما باد روی آوردن به اینگونه از ارزشهای اخلاقی، و از یکدیگر در کسب آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید، بدانید که به دست آوردن برخی از آن ارزش‏های اخلاقی بهتر از رها کردن بسیار است.

الاخلاق الذمیمة


وَقَالَ‏ علیه السلام لرجل سأله أن یعظه:
لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ الْعَمَلِ، وَیُرجِّی التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ، یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ، وَیَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ، إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ؛ یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ، وَیَبْتَغِی الزِّیَادَةَ فِیَما بَقِیَ؛ یَنْهَی وَلَا یَنْتَهِی، وَیَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی؛ یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَلَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَیُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ؛ یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَیُقِیمُ عَلَی مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ،
إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً،
وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً؛ یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ، وَیَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ، إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً؛ تَغْلِبُه نَفْسُهُ عَلَی مَا یَظُنُّ، وَلَا یَغْلِبُهَا عَلَی مَا یَسْتَیْقِنُ؛ یَخَافُ عَلَی غَیْرِهِ بِأَدْنَی مِنْ ذَنْبِهِ، وَیَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ؛ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَوَ وَهَنَ.
یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَیُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ؛ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ.
یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَلَا یَعْتَبِرُ، وَیُبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَةَ وَلَا یَتَّعِظُ؛ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ، یُنَافِسُ فِیَما یَفْنَی، وَیُسَامِحُ فِیَما یَبْقَی. یَرَی الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً؛ یَخْشَی الْمَوْتَ، وَلَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ؛
یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ، فَهُوَ عَلَی النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ؛ اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ، یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ؛ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَیُغْوِی نَفْسَهُ، فَهُوَ یُطَاعُ وَیَعْصِی، وَیَسْتَوْفِی وَلَا یُوفِی، وَیَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ وَلَا یَخْشَی رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ.
و لو لم یکن فی هذا الکتاب إلا هذا الکلام لکفی به موعظة ناجعة، و حکمة بالغة، و بصیرة لمبصر، و عبرة لناظر مفکر.
ترجمه: ضدّ ارزش‏ها و هشدارها
و درود خدا بر او فرمود: (مردی از امام در خواست اندرز کرد)
از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر می‏اندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن می‏گوید، اما در رفتار همانند دنیاپرستان است، اگر نعمت‏ها به او برسد سیر نمی‏شود، و در محرومیّت قناعت ندارد، از آن چه به او رسید شکر گذار نیست، و از آن چه مانده زیاده طلب است. پرهیز می‏دهد اما خود پراو ندارد، به فرمانبرداری امر می‏کند اما خود فرمان نمی‏برد، نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد، گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکی از گناهکاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمی‏دارد، اما در آن چه که مرگ را ناخوشایند ساخت پافشاری دارد، اگر بیمار شود پشیمان می‏شود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانیهاست، در سلامت مغرور و در گرفتاری ناامید است اگر مصیبتی به او رسد به زاری خدا را می‏خواند. اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روی بر می‏گرداند، نفس به نیروی گُمان ناروا بر او چیرگی دارد، و او با قدرت یقین بر نفس چیره نمی‏گردد، برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران است و بیش از آن چه که عمل کرده امیدوار است، اگر بی‏نیاز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهیدست گردد، مأیوس و سست شود. چون کار کند در آن کوتاهی ورزد، و چون چیزی خواهد زیاده روی نماید، چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را بر گزیده، توبه را به تأخیر اندازد، و چون رنجی به او رسد از راه ملت اسلام دوری گزیند،
عبرت آموزی را طرح می‏کند، امّا خود عبرت نمی‏گیرد، در پند دادن مبالغه می‏کند اما خود پند پذیر نمی‏باشد، سخن بسیار می‏گوید، اما کردار خوب او اندک است.
برای دنیای زود گذر تلاش و رقابت دارد امّا برای آخرت جاویدان آسان می‏گذرد، سود را زیان، و زیان را سود می‏پندارد، از مرگ هراسناک است اما فرصت را از دست می‏دهد، گناه دیگری را بزرگ می‏شمارد،اما گناهان بزرگ خود را کوچک می‏پندارد، طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ می‏داند، مردم را سرزنش می‏کند، اما خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه بر خورد می‏کند، خوشگذرانی با سرمایه داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زیان دیگران حکم می‏کند اما هرگز به نفع دیگران بر زیان خود حکم نخواهد کرد، دیگران را هدایت اما خود را گمراه می‏کند، دیگران از او اطاعت می‏کنند، و او مخالفت می‏ورزد، حق خود را به تمام می‏گیرد اما حق دیگران را به کمال نمی‏دهد، از غیر خدا می‏ترسد اما از پروردگار خود نمی‏ترسد.
(اگر در نهج‏البلاغه نبود جز این حکمت، برای اندرز دادن کافی بود این سخن، حکمتی رسا، و عامل بینایی انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب اندیشه است)

خصائص اولیاء الله


وَقَالَ‏ علیه السلام: إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا، وَاشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا، فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یُمِیتَهُمْ، وَتَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ، وَرَأَوُا اسْتِکْثَارَ غَیْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالاً، وَدَرَکَهُمْ لَهَا فَوْتاً، أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَسَلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ!
بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَبِهِ عَلِمُوا، وَبِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ وَبِهِ قَامُوا، لَا یَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا یَرْجُونَ، وَلَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا یَخَافُونَ.
ترجمه: ویژگی‏های دوستان خدا
و درود خدا بر او فرمود: دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند آنگاه که مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سرگرم آینده دنیا شدند آنگاه که مردم به امور زودگذر دنیا پرداختند، پس هواهای نفسانی که آنان را از پای در می‏آورد، کشتند، و آن چه که آنان را به زودی ترک می‏کرد، ترک گفتند، و بهرمندی دنیاپرستان را از دنیا، خوار شمردند، و دست‏یابی آنان را به دنیا زودگذر دانستند.
با آن چه مردم آشتی کردند، دشمنی ورزیدند، و با آن چه دنیاپرستان دشمن شدند آشتی کردند، قرآن به وسیله آنان شناخته می‏شود، و آنان به کتاب خدا آگاهند، قرآن به وسیله آنان پابرجاست و آنان به کتاب خدا استوارند، به بالاتر از آن چه امیدوارند چشم نمی‏دوزند، و بیش از آن چه را که می‏ترسند هراس ندارند.

افلا کیان وزندگی نامه استادان عرفان فی الله

 

            افلا کیان « سیّد محمّد حسن الهی طباطبایی » وزندگی نامه استاد های عرفان فی الله

   * ولادت : 1325 ق.    * محل ولادت : تبریز       * وفات : 1388 ق.            *محل دفن : قم         

  * محل تحصیل : تبریز ، نجف  

  * اساتید : حضرات سیّد ابوالحسن اصفهانی ، میرزا محمّد حسین نائینی ، سیّد حسین بادکوبه ای و...

  * استاد عرفان :  آقا سیّد علی قاضی طباطبایی

  * شاگردان : حسن حسن زاده آملی ، میرزا محمد علی ارتقایی ، میرزا موسی تبریزی و ...

  * تألیفات : رساله ای در علم موسیقی و روابط معنوی روح با صداها  (که خود آن را از بین برد. )

او از شاگردان مبرز مرحوم سیّد علی قاضی بود . در سعه صدر و پاکی و حسن خلق زبانزد بود . سیر و سلوک را یک دوران خاص و با اعمال خاصی نمی دانست بلکه آن را در متن همین زندگی عادی تعریف می کرد و زندگی رسول الله(ص) را شاهد این مطلب میآورد . میفرمود : «مراقبه یعنی آدم در همین زندگی روزمره غفلت را از خودش دور کند.» ایشان پس از یازده سال اقامت در شهر ساقی کوثر ، به دلیل وضع نامناسب معیشتی مجبور شد همراه برادرخویش،علامه طباطبایی، به تبریز بازگردد. در تبریز به تدریس فلسفه و تربیت جویندگان کمال پرداخت . ارتباط ایشان با مرحوم قاضی از طریق نامه برقرار بود ؛ عباراتی چون « جعلت فداک  » و «  عزیز دلم  »  که  آیت الله قاضی در این نامهها خطاب به آقای الهی به کار می برد گویای عظمت شأن ایشان نزد استاد است.استاد سیّد محمد حسن قاضی می فرماید : «با اینکه خود آقا به علامه و برادرش گفته بود که به ایران برگردند امّا دوری آنها برایشان بسیار ناگواربود و هر وقت به یاد آنها می افتاد گریه میکرد.» زمانی که آیت الله الهی در قم بود ، در مجلس روضهای که در منزل میرزا تقی زرگری تشکیل می شد ، شرکت می کرد. یک بار بعد از اتمام روضه در سینی مسی برایش چای آوردند . او انگشت خود را بر لب گذارد و بعد به سینی مسی زد. سینی تبدیل به طلا شد. بعد فرمودند : «ما طلا را میخواهیم چه کنیم؟» دوباره انگشت بر لب گذاشت و به سینی زد و سینی به حالت اول برگشت! با وجود چنین قدرت روحی ، زمانی برای پرداخت قرضش به دو هزار تومان احتیاج پیدا کرد و چون این مبلغ را نداشت مدتی زندانی شد !. این گفتار علامه طباطبایی مشهور است که می فرمود :

« من خودم از اخوی استفاده می کنم .» توصیه همیشگی ایشان هنوز در خاطر

 اطرافیان است : « از حسنات اعمالتان که خیال می کنید حسنه است توبه کنید ،

تا چه رسد به معاصی ! » . شرح احوال ایشان در کتاب الهیه از انتشارات

مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس آمده است .

            سیّده نصرت بیگم امین ( بانو امین)

             * ولادت : 1308 ق.       * محل ولادت : اصفهان      * وفات : 1403 ق.   

 *محل دفن : تخت فولاد اصفهان        * محل تحصیل : اصفهان                                                        * اساتید : آیت الله سیّد محمّد نجف آبادی ، حجت الاسلام حاج علی اصغر شریف ، آیت الله ظفره ای       

  * تألیفات : اربعین الهاشمیه ، تفسیر مخزن العرفان و ...

 وی در پانزده سالگی به همسری پسر عمویش ، معین التجار در آمد . زندگی خانوادگی و تربیت فرزندان برفراگیری دانش او اثری نگذاشت.علامه محمد تقی جعفری در مورد ایشان می گوید : « با توجه به آثار قلمی که از خانم امین در دسترس ما قرار گرفته ، به طور قطع می توان ایشان را یکی از علمای برجسته عالم تشیع معرفی کرد و با توجه به مقامات عالیه روحی که ایشان بدان موفق شده اند ، باید ایشان را نخبه ای از دانشمندان به شمار آورد . » در علم آموزی همتی بلند داشت . پنج فرزندش به علل مختلف از قبیل بیماری و ... از دست رفتند و تنها یک پسر برایش باقی ماند . وقتی دو فرزند ایشان به فاصله چند روز از دنیا رفتند ، آیت الله نجف آبادی چند روز درس را تعطیل کرد،بانوامین به دنبال استاد فرستاد وعلت تعطیلی درسراجویاشد.آیتالله نجف آبادی گفت:«من شرمم می شود که چون بچه شما تازه از دنیا رفته ، برای درس بیایم.» خانم امین پاسخ داد:«من پیش خدا شرمم میشود که چندروزاست چیزی نخوانده ام !خدایک چیزی به من داد ، خودش هم گرفت .»

ایشان روی تحصیلات بالای علمی تأکید داشت و در عین حال می فرمود : « علم با عمل ، علم با تهذیب ، علم با تزکیه ؛ اگر علم بدون تزکیه شد ، برای انسان غرور و حجاب می آورد ، ممکن نیست که انسان بتواند صعود کند. سقوط حتمی و صد در صد است . نفس را تزکیه کنید که بعثت انبیا به

همین دلیل بوده است. »   در همین راستا وی به واجبات و محرمات اهمیت میداد،نیمه شبها

تا سحرگاه به تهجد می پرداخت وبرای زیارت مشاهدشریفه وقبور اولیاء

 الهی اهمیتی فوق العاده قائل بود .ازکارهای ارزشمنداو تأسیس یک

 دبیرستان دخترانه اسلامی ویک مدرسه دینی بانوان بود .

            محمّد اسماعیـل دولابی

                  * محل ولادت : تهران       * وفات : 1424 ق.        *محل دفن : قم

    * استاد عرفان :  محمّد جواد انصاری همدانی

     پدر بزرگوارش معتمد محل و منزلشان همواره میزبان علما و برجستگان بود . در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت واز همان ابتدا آثار لطف وعنایت حق به ایشان نمایان بود.جذبه محبّت اهل بیت(ع)  همواره دلیل و راهنمای او بود و این محبّ صادق را با مشاهد مشرفه و مجالس خاندان عصمت و طهارت(ع) مأنوس ساخته بود . عشق و اراده خاصی به حضرت سیّدالشهدا(ع) داشت . از خودشان نقل است : « یک بار بعد از گریه کردن بسیار بر امام حسین(ع) آمدم ایوان جلو اتاق دراز کشیدم ، ناگهان دیدم ملائکه فوج فوج از آسمان می آیند و داخل سینه من طواف می کنند و بر می گردند ! »                                      

سالیان متمادی مجالس او محفل انس و محبّت و مورد توجه و اقبال عموم تشنگان معنویت و اخلاق بود . او با زبانی ساده و شیوا مطالب عرفانی و اخلاقی را بیان می کرد .                                                      

از کلمات گهربار و دلنشین ایشان است که می فرمود : « امیدوارم نهج البلاغه را قبل از هر کتاب دیگر بخوانید . اگر دیدی کسی عالم و نابغه شد ، علی(ع) یک تلنگر به قلبش زده است . کلام امیرالمؤمنین(ع) قوّت کمر شیعیان است . کمر انسان را قرص و محکم می کند . »                                                                

کسانی که در محفل این پیر فرزانه حاضر می شدند ، گویی گمشده خود را در این جلسات هفتگی می یافتند . چنان محبّت اهل بیت(ع) را در دل ها به جوش می آورد که به محض بردن نام حضرت سیّدالشهدا(ع) ناله ها بلند می شد و وقتی اشارهای به وجود مقدّس حضرتحجّت(عج) میکرد ، اشکها سرازیر میشد . میفرمود : « غم یعنی انتظار ، یعنی کیست که مرا بخنداند ؟ غمی که در سرّ و نهان انسان است و آن را به مردم نشان نمیدهد . عبادت میکند  ، نماز میخواند ، مثل مردم لبخند میزند تا اذیت نشوند ،              

هر جا گریه می کنند او هم گریه میکند اما آن غم علاج نمی شود.آن غم ظهور                   

 حضرت ولی عصر (عج) را می خواهد ، جمال امامش و ملاقات وجه الله را  میخواهد .                     

            شیخ عبّاس قمی

            * ولادت : 1294 ق .      * محل ولادت : قم  * وفات : 1359 ق * محلّ دفن : نجف

      * محل تحصیل : نجف ، قم     * اساتید : حضرات میرزا حسین نوری ، میرزا محمّد ارباب قمی و .....                                                        

            تألیفات : منتهی الآمال ، منازل الآخره ، مفاتیح الجنان ، نفس المهموم و ... همگان وی را به نام صاحب مفاتیح الجنان می شناسند . در 1320 ق. از نجف به ایران بازگشت و پس از سفر به حجّ و اقامت کوتاه مدت در قم ، در مشهد مقدّس رحل اقامت افکند . در 1352 ق. بار دیگر عشق حرم امیرالمؤمنین (ع) قرار از وی ربود . پس بار سفر بربست و رو به سوی نجف نهاد و تاآخرعمر از آن شهر جدا نشد . با اینکه به بیماری ریوی مبتلابود و به سختی میتوانست نشست و برخاست داشتهباشد ، ولی شبانه روز می خواند و مینوشت بدان حد که دو طرف انگشتانش که قلم به دست می گرفت برآمدگی داشت . از میان تألیفات خود سفینه بحارالأنوار( تدوین موضوعی بحارالأنوار ) را بسیار وصف می کرد . تألیف این اثر حدود بیست سال طول کشید .                                                       

زندگی وی بسیار ساده وازحدّ زندگی یک طلبه عادی هم پایین تر بود . لباسش عبارت بود از یک قبای کرباسی بسیار نظیف ، معطر و تمیز. چند سال زمستان وتابستان را با آن قبای کرباسی میگذراند . فرش خانه اش گلیم بود . از سهم امام استفاده نمیکرد و میگفت : « من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم ! » . روزی در نجف اشرف دو زن محترم که در بمبئی سکونت داشتند حضور ایشان رسیدند و پیشنهاد کردند هر ماه مبلغ 75 روپیه به ایشان تقدیمکنند تا از لحاظ زندگی در  رفاهباشد . درآن ایام مخارج ماهانهخانواده وی ازماهی پنجاه روپیه تجاوز نمیکرد . فرزند کوچک آن مرحوم اصرار کرد که قبول کند ولی  ایشان قبول نکرد تا اینکه زنان ناامید شدند و رفتند . پس از رفتن آن ها فرزند به پدر گفت : « من هم دیگر از کسبه بازار برای مخارج روزانه قرض نمی کنم !» . حاج شیخ عباس قمی پاسخ داد : ‌‌‌‌‌«ساکت باش! من همین مقدارهم که الان خرج می کنم نمی دانم فردای قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان(عج) را بدهم . در جواب این مقدار معطل هستم ، چگونه بارم را سنگین تر کنم !؟  » . عشق و علاقه او به اهل بیت(ع) وصف ناشدنی است . هرگاه چشمانش دچار ضعف و درد می شد به کلمات نورانی اهل بیت(ع) متوسل می شد و صفحات آن ها را به چشمانش می کشید و بینایی خویش را باز یافت . حدیث اخلاص وی مایه شگفتی است ؛ شخصی که به شیخ عبدالرزاق مسئله گو معروف بود ، همیشه قبل از ظهر در حرم حضرت معصومه(س) مسئله می گفت و کتاب منازل الآخره شیخ عباس قمی را برای مستمعین می خواند .                              

روزی پدر شیخ    عباس که نمی دانست نویسنده این کتاب فرزند خود اوست ، به ایشان                        

گفت : «کاش تو هم مثل او مسئله گو می شدی و منبر می رفتی و میتوانستی این کتابی که                      

او می خواند ، برای ما بخوانی ! » و شیخ عباس تنها در جواب گفت :

« دعا بفرمائید خدا توفیق دهد !»

            محمّد تقی بهجت فومنی

            * ولادت : 1334 ق .         * محل ولادت : فومن گیلان

* محل تحصیل : کربلا ، نجف ، قم                     

* اساتید : حضرات محمّد حسین غروی اصفهانی ، میرزا محمّد حسین نائینی     ، سیّد ابوالحسن اصفهانی آقا ضیاء الدّین عراقی و ...،     * استاد عرفان : آقا سیّد علی قاضی طباطبایی

 * تألیفات :یک دوره اصول ( در ده مجلد )،حاشیه بر ذخیره العباد        محمد حسین غروی و ...

ایشان پس از طی دروس مقدماتی در ایران برای ادامه تحصیل رهسپار حوزه نجف شد . به محضر هر یک از استادان بنام حوزه راه می یافت ، خوش می درخشید .یکی از دانشمندان نجف می گفت : « ایشان در درس ، به مرحوم آیت الله غروی اصفهانی امان نمی داد و پیوسته بحث ها را مورد نقد قرار می داد . » در همان ایّام علاوه بر فراگیری دروس به تدریس سطوح عالیه در نجف اشرف پرداخت ، به طوری که یکی از استادان کفایه الأصول آخوند خراسانی محسوب می شد و هم زمان در تألیف سفینه البحار با مرحوم شیخ عباس قمی همکاری داشت .                                                                       

روح بزرگش تنها در پی چنین توفیقات بالای علمی نبود لذا هم زمان با تلاش بی وقفه در دروس حوزه به محفل آقا سیّد علی قاضی راه یافت و در حالی که هجده سال بیشتر نداشت پای بند مجلس آن استاد مسلم عرفان شد . اما برخی فضلای نجف که با طریق عرفان مخالف بودند نامه ای به پدر آیت الله بهجت نوشتند که پسرت به جای درس و بحث نزد سیّد علی قاضی می رود . پدر ایشان نیز در نامه ای به آیت الله بهجت نوشت که راضی نیستم جز واجبات ، عمل دیگری انجام دهی . از آن پس ایشان سکوت اختیار کرد . آیت الله شیخ عباس قوچانی می فرمود : « در ایام سکوت آیت الله بهجت درهایی از ملکوت به روی ایشان باز شده است که مرا ملزم کرده اند سرّ ایشان را فاش نکنم . » استاد سیّد محمد حسن قاضی در توصیف احوالات ایشان می نویسند :« کسی گمان نکند که این حالت انقطاع و اشتغال دائمی به ذکر خدا در ایام پیری بر ایشان عارض شده بلکه در ایام جوانی در نجف به این خصیصه شناخته می شدند که به ذکر خدا عادت کرده بودند . نگاهی گذرا به شخصیت بزرگوار ایشان ، از درجه اشتغال به نفس و راز و نیاز و انقطاع به پروردگار خبر می دهد . اخیراً از ایشان خواستم تا اجازه دهند مشاهدات خود را از او بنویسم ولی شدیداً انکار و خودداری کردند . »        

 اکنون حدود شصت سال است که این وجود شریف به تدریس خارج فقه واصول اشتغال داشته وبه واسطه   شهرت گریزی ، غالباً در منزل تدریس کرده است . همواره در توصیه ها ، به تهذیب واصلاح              

 نفس تأکید دارد . از کلمات قدسی ایشان است که فرمود : « اول خودمان استاد خودمانیم ،   معلوماتمان را نگاه کنیم مبادا زیر پا مانده باشد . محال است عبودیت وترک معصیت

باشد مع ذلک انسان بیچاره باشد و عبودیت ترک معصیت است در اعتقاد و عمل . »

            شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی

            * ولادت : 1279 ق . * محل ولادت : اصفها ن * وفات : 1361 ق* محل دفن : مشهد*

محل تحصیل : اصفهان ، نجف

* اساتید : حضرات سیّد مرتضی کشمیری ، جهانگیر خان قشقایی ، سیّد محمّد فشارکی و ...

* استاد عرفان : شیخ محمّد صادق تخته فولادی

این عارف شهیر از جمیع علوم ظاهری و باطنی بهره فراوان داشت و معتقد بود که بعد از تحصیل علوم واجب همچون توحید ، ولایت و احکام شریعت تحصیل سایر علوم نیز لازم و ممدوح و جهل به آن ها مذموم و ناپسند است . ایشان فقه و تفسیر و هیئت و ریاضیات را برای طلاب تدریس می کرد اما با آنکه در فلسفه و علوم الهی تبحر   داشت تدریس نمی کرد و می فرمود :

«  بخشی از معضلات حکمت و فلسفه جز به مکاشفه حل شدنی نیست و طالب این علم باید اخبار معصومین (ع) را کاملاً مطالعه کرده باشد . »                                                                                               

 ازایشان کرامات بسیاری نقل است که از آن در خدمت به خلق استفاده می کرد و به فرزندش توصیه می کرد :  «ریاضت تو خدمت به خلق خداست . » شخصی می گفت : « برادرم به علت حمله صرع در جوی آب افتاد و آب جنازه   او را به زیر پلی برد . پس از دو ساعت جنازه را بیرون کشیدیم . با ناراحتی نزد شیخ حسنعلی رفته ، ماجرا را گفتیم . ایشان با انگشت خود به پیشانی جنازه اشاره کرد و دعایی خواند . ناگاه برادرم عطسه ای کرد و برخاست ! » .

اما کرامات واقعی او سجده های طولانی و سوزو گداز شبانه و پروای الهی او بود ، شب های زمستانی بر بام حرم     رضوی سر به سجده می نهاد و چون سحرگاه به سراغ او می آمدند می دیدند برف بسیار بر پشتش نشسته است .    هر سال ، سه ماه رجب ، شعبان و رمضان و ایّام بیض را روزه بود و شب ها تا صبح نمی آرمید .                                                                             

یک بار در صحن عتیق رضوی در حالت مکاشفه حضرت علی بن موسی الرضا (ع) را دید که جنب ایوان عباسی  نشسته اند و زوار را نظاره می کنند پس وصیت کرد که او را در محل استقرار کرسی امام (ع) ،  به خاک بسپارند .

   فرزندش می گوید : « به دستور پزشکان پدرم در بیمارستان بستری شد . روزی در راه بیمارستان چشمم به صحنه ای افتاد . چون به خدمت پدر رفتم ، مرا مؤاخذه کرد . عرض کردم :"به عمد خطایی مرتکب نشدم." فرمودند : " می دانم ، ولی تو که در خیابان جویای کسی  نبودی ، چرا نگاهت را گرداندی تا به نامحرمی تصادف کند !؟ " »

افلاکیان:شیخ عباس قوچانی و....

افلاکیان:شیخ عباس قوچانی

 * ولادت : 1333 ق.       * محل ولادت : قوچان     * وفات : 1410 ق.                              *محل دفن : نجف         * محل تحصیل : مشهد ، نجف      

* اساتید : حضرات محمد حسین غروی اصفهانی ، سیّد ابوالقاسم خویی ، آقا بزرگ شهیدی و ...

* استاد عرفان : آقا سیّد علی قاضی طباطبایی                                                              * شاگردان : سیّد محمد حسن قاضی ، حسن صافی اصفهانی و ...            

او عارفی فقیه و عالمی بزرگ بود که با سعی و تلاشی قابل تحسین ده ها سال به تحقیق جواهر الکلام پرداخت . وی چندین دوره کتاب اسفار را تدریس کرد و آخرین دوره آن با عمر ایشان به پایان رسید . برای تدریس فلسفه اهتمامی ویژه داشت و با وجود جو نامساعد حوزه نجف در آن زمان ، این درس را رها نکرد . ایشان در نجف اشرف به واسطه آیت الله بهجت با استاد کل مرحوم آیت الله سیّد علی قاضی آشنا شد و در محضر آن یگانه دوران به خوبی ساخته و پرداخته شد و نزد ایشان مقام و جایگاهی ویژه یافت به طوری که مرحوم قاضی در وصیت نامه اش او را وصی خود قرار داد . با این حال خود او همواره از این مطلب اظهار تعجب می کرد و می فرمود : « من هیچی نیستم ! » وقتی به محضر مرحوم قاضی وارد می شد ، آقای قاضی برای استقبال او از جای خود بر می خاست و در اواخر عمر برخاستن و ایستادن برایش مشکل بود ، به خود آقای قوچانی متوسل می شد تا برای احترام بایستد . این عارف سالک در ده سال آخر عمر استاد ملازم او بود . بیشتر آثاری که از مرحوم سید علی قاضی نقل می شود از طریق آیت الله شیخ عباس قوچانی است . خود می فرمود : « هیچ گاه به قرائت فصلی و یا دفتری از مثنوی آغاز نکردم مگر آنکه آقای قاضی قبل از آنکه من لب باز کنم ابیاتی را از حفظ می خواند و آهنگ صدایش در وجود من نشاط و خرسندی و حالت حماسی پدید می آورد . » این فقیه فرزانه و اسوه استقامت تا پایان عمر پربرکتش به تنهایی در نجف اشرف ماند . در حالی که همه افراد خانواده اش تبعید شدند و یا به زندان افتادند . استاد محمد حسین قاضی در وصف پایمردی آن بزرگ چنین می نگارد : « صورت های مختلفی از کسانی که در سیر و سلوک عنان امور خود را تسلیم استاد کرده اند ، شاهد بودیم . اکثر آنها انتظار دارند که در فرصتی هر چه کمتر به مقصد برسند و تأخیر در این امر سبب شک و تردید آنها می شود . با این همه من هرگز نشنیدم که استادی به شاگرد خود خبر بدهد که نه در آینده نزدیک و نه بعد از زمان طولانی ، گشایشی برایش حاصل نخواهد شد!و شاید هم به صراحت به او بگوید

که در ایام آخر عمر ، زمانی که اهل و عیال و اولاد تو را ترک کردند و تو تک و تنها در

نجف ماندی ، به هدف می رسی و در می یابی ! »

رضا به تقدیرالهی وجود آیت الله شیخ عباسقوچانی را فرا گرفته بود ودر این حوال

 همان نفخه الهی استادش ، مرحوم قاضی ، همواره مونس او بود .

محمد حسین غروی اصفهانی

      * ولادت : 1296 ق.                         * محل ولادت : کاظمین                      * وفات : 1361 ق.    

      *محل دفن : نجف                         * محل تحصیل : نجف  

      * اساتید : حضرات آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ، محمد باقر اصطهباناتی شیرازی و ...    

      * شاگردان : سیّد ابوالقاسم خویی ، سیّد محمد حسین طباطبایی ، سیّد محمد حسن الهی طباطبایی و ...

      * تألیفات : تحفه الحکیم ، رسائلی در فقه و اصول ، دیوان مفتقر و ...

پدرش می خواست این تنها پسر خویش را به تجارت بگمارد ولی محمد حسین که شوق تحصیل داشت با توسل به حضرت موسی بن جعفر(ع) رضایت پدر را جلب کرد و راهی نجف شد . وی پس از رحلت آخوند خراسانی با اینکه 33 سال بیشتر نداشت به تدریس پرداخت . روحی فلسفی داشت و اهل مراقبه و سلوک و محاسبه بود . پیوسته در حال تفکر به سر می برد و به ندرت سخن می گفت .

معروف است که بعضی ازشب ها بعد ازنمازمغرب وعشا سر به سجاده می گذاشت وتا سحر که به نماز شب برمی خواست ، در سجده بود . روزی در حرم امیرالمؤمنین(ع) در سجده طولانی بود که امام حسین(ع) را دید . حضرت به او فرمودند : « اینجا در حضور جمعیت برای سجده طولانی خوب نیست ، این گونه اعمال را در جای خلوت انجام دهید . » آیت الله بهجت می فرمود: « اگر کسی او را در حال تحقیق و مطالعه می دید ، می اندیشید جز این کاری ندارد و اگر او را در حال عبادت می دید، گمان می برد که جز عبادت و سجده کار دیگری ندارد . روزهای پنجشنبه مجلس روضه می گرفت و مقیّد بود که خودش پای سماور بنشیند و همه کفش ها را جفت کند و در عین حال مرتب زبانش در حال حرکت بود ، ما متوجه نمی شدیم که این چه ذکری است که این قدر مقیّد است در حال نشستن و برخاستن بگوید . تا اینکه مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی که با ایشان مأنوس تر بود ، سؤال کرده بود که آقا ، این چه ذکری است که حتی بین سلام و احوال پرسی تان آن را ترک نمی کنید ؟ ایشان لبخندی زده و بعد از تأملی فرموده بودند که خوب است انسان روزی هزار مرتبه « إنّا أنزَلناه» بخواند .» از بزرگی نقل است : « روزی در عالم مکاشفه دیدم که میان مسجد کوفه و مسجد سهله پر از ملائکه است و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی مشغول نماز و راز و نیاز است . فرشتگانی که به او می رسیدند لحظاتی را به تماشای نماز شیخ می ایستادند واورابه یکدیگرنشان می دادند . من پیش رفتم و از فرشته ای پرسیدم : « شما چرا این طور به شیخ نگاه می کنید !؟ »

    جواب داد : « ما شیخ را دوست داریم واز تماشای او بویژه در حال نماز لذت می بریم ! » . »

ایشان دیوان اشعاری در رثای اهل بیت(ع) نیز دارد . از یکی از شاگردان ایشان نقل است

 که آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی فانی در حضرت صدیقه(س) بود .

شیخ جعفر شوشتری

* ولادت : 1230 ق.                         * محل ولادت : شوشتر                      * وفات : 1303 ق.    

*محل دفن : نجف                          * محل تحصیل :  نجف       

* اساتید : حضرات شیخ مرتضی انصاری ، شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) و ...    

* شاگردان : میرزا محمد همدانی کاظمینی ، آخوند ملا احمد نراقی ، شیخ علی بن رضا کاشف الغطاء و ...

  * تألیفات : منهج الرشاد ، خصائص الحسینیه و ...

بیان رسا و بلیغ وی در مواعظ و بیانات منبری ، او را به « واعظ » مشهور کرد و شهرت وی را به فقاهت تحت الشعاع قرار داد . اثر انفاس قدسیه و تأثیر اندرز و موعظه ایشان به نحوی بود که علما و مستمعین مانند مجلس روضه پای منبر او می گریستند . او را در این باب کرامتی شنیدنی است : « مدتی مردم را از روی کتاب تفسیر صافی موعظه می کرد و از کتاب روضه الشهداء روضه می خواند . بیانی از حفظ نداشت و از اینکه از روی کتاب برای مردم سخن می گفت ناراحت بود . به حضرت سیّد الشّهدا(ع) متوسل شد و تا دل شب راه چاره می جست . شبی در عالم رؤیا دید گویی صحرای کربلا است و دو گروه متخاصم جلوی هم صف کشیده اند . خود را فوراً به خیمه امام رساند . پس از سلام ، حضرت او را کنار خود خواندند و رو به جناب حبیب بن مظاهر فرمودند : « ما که آب نداریم با آن مختصر روغن و آرد برای این میهمان غذایی بساز » مختصری از آن غذا را خورد و چون بیدار شد از برکت آن غذا بیانش شیوا شد . بدون کتاب مشغول سخنرانی می شد و این چنین نفس گرمش بر شنوندگان تأثیر می گذاشت .»

در سال های آخر عمر پر برکتش به ایران سفر کرد و در مسیر رفت و برگشت به حرم مطهر رضوی مدتی در تهران توقف داشت.در این مدت جمعیت مردم در نماز جماعت او بیست هزار نفر می رسید . نوشته اند: « نزدیک ظهر که می شد جای یک نفر برای ادراک نماز از فقرایی که از قبل جا گرفته بودند به یک یا دو تومان خریده می شد . »

در بازگشت از این سفر بیماری گریبان گیر وی شد و در شهر کرند و در حالتی که زبانش گویا به ذکر خداوند بود رخت از جهان فانی بر بست . در شب وفات این فقیه و واعظ دلداده حضرت سیّدالشّهداء(ع)

تناثر نجوم عجیبی در آسمان رخ داد به گونه ای که در چند ساعت اول شب هفت ،

هشت ستاره از جای خود لغزیده و در آسمان خطوطی رسم کردند .

محمد علی شاه آبادی

      * ولادت : 1292 ق.                            * محل ولادت : اصفهان                         * وفات : 1369 ق.    

      *محل دفن : شهر ری                        * محل تحصیل :  سامرا ، نجف        

      * اساتید : حضرات میرزا ابوالحسن جلوه ، ملا محمد کاظم خراسانی و ...

       * استاد عرفان : میرزا هاشم گیلانی اشکوری  

      * شاگردان : امام خمینی ، سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی ، سیّد رضا بهاءالدّینی ، ابوالقاسم گرجی و ... 

      * تألیفات : شذرات المعارف ، رشحات البحار ، منازل السالکین

 حوزه درسی ایشان از قوی ترین حوزه های درسی سامراء بود . پس از مراجعت از عراق ، نخست در تهران و سپس در شهر مقدس قم رحل اقامت افکند . مهم ترین اقدام فرهنگی او تدریس بود . هر یک از علما که در درسی از دروس ایشان شرکت می کرد ، او را در همان رشته می ستودند و از طرف دیگر مبارزات و مخالفت های این مجاهد نستوه بارها و بارها رضاخان پهلوی را به سکوت یا عقب نشینی وادار کرد .

در مدت هفت سال اقامت ایشان در قم ، امام خمینی(ره) از درس اخلاق و عرفان این عارف مکتوم بهره برد و همین شاگردی حضرت امام بود که تا حدودی پرده از چهره ملکوتی آیت الله شاه آبادی برداشت . با وجود این چنان در هاله کتمان مستور بود که هنوز هم رمز و رازهای معنوی و عرفانی این مرد خدا پوشیده مانده است .

آیت الله صدر بادکوبه ای ارتباط نزدیکی با آیت الله شاه آبادی داشت و مرتب با ایشان مکاتبه می کرد اما او هیچ یک از نامه ها را نگاه نمی داشت . از فرزند ایشان آیت الله نورالله شاه آبادی نقل است : « فقط یک بار یکی از نامه ها را فراموش کرده بود پنهان کند و برای نماز رفته بود . در آن نامه آیت الله صدر بادکوبه ای به مرحوم شاه آبادی اصرار کرده بود که در وقت تشرف ، فلان مطلب یادتان نرود ! مرحوم والد کهاز نماز برگشتند با حالت اضطراب سراغ نامه رفته ، آن را پاره کردند . » حضرت امام خمینی(ره) از این عارف مکتوم با عنوان « شیخ عارف کامل » یاد می کردند و در ادامه نام ایشان عبارت « روحی فداه » می آوردند .

آخرین شب جمعه ای که مشغول خواندن دعای کمیل بودند به مردم گفتند: « اگر هفته آینده مرا ندیدید حلالم کنید ! » و همان طور هم شد . از جملات ایشان است که می فرمود :

 « آمده ایم تا عارف به حق شویم نه اینکه در خودپرستی بمانیم »

 شرح الاحوال این عارف کامل در کتاب آسمانی از

انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس آمده است

سیّد محمد تقی خوانساری

      * ولادت : 1305 ق.                     * محل ولادت : خوانسار                          * وفات : 1371 ق.    

      *محل دفن : قم                       * محل تحصیل : خوانسار ، نجف       

      * اساتید : حضرات میرزا محمد حسین نائینی ، آقا ضیاء الدّین عراقی ، سید محمد کاظم یزدی و ...    

      * شاگردان : مرتضی حائری ، محمد علی اراکی و ...            

      * تألیفات : رسائلی در فقه و اصول

او در جنگ جهانی اول به فتوای بسیاری از مراجع که دستور جهاد علیه انگلیس را صادر کرده بودند ، رهسپار جبهه های جنگ شد . پس از سقوط عراق ، دستگیر و تبعید شد و پس از چهار سال تحمل اسارت ، آزاد شد و به ایران بازگشت . ایشان در حوزه های علمی اراک و قم به تدریس حکمت و فقه و اصول پرداخت و سال ها اقامه نماز جمعه و جماعات را در مدرسه فیضیه قم بر عهده داشت .

نماز او حدیثی شگفت داشت . خود در این باره می فرمود : « در نماز که می ایستم مثل این است که با خدا شفاهی صحبت می کنم و انگار رخ به رخ هستم . »

درسال1323 ق. که به خواست مردم برای خواندن نماز باران در صحرای خاک فرج قم حاضر شد ، نباریدن باران در روز اول ناامیدش نساخت . روز بعد از شاگردانش خواست با او نماز باران دیگری بخوانند . گزارش هواشناسان غربی که در پادگان خاک فرج بودند گویای این مسأله بود که باران نخواهد بارید . به همین علت ، ناباوران زبان به تمسخر گشودند . اما شب هنگام بارش باران رحمت الهی شروع شد ، چنان بارانی که کسی مانندش را سراغ نداشت . پس از مدت کوتاهی این واقعه انعکاس جهانی یافت .

این فقیه گران قدر، ماه های آخر عمر شریف خود را به دعوت مردم همدان در این شهر سپری کرد . دریکی از روزهایی که برای اقامه نماز به مسجد می رفت در بین راه دچار حمله قلبی شد و نزدیکی های ظهر به سرای باقی شتافت .

سیّد عبد الحسین دستغیب

      * ولادت : 1332 ق.                         * محل ولادت : شیراز                          * وفات : 1402 ق.    

      *محل دفن : شیراز                            * محل تحصیل : شیراز ، نجف       

     * اساتید : حضرات سیّد ابوالحسن اصفهانی ، آقا ضیاء الدّین عراقی ، شیخ محمد کاظم شیرازی و ...    

     * استاد عرفان : محمد جواد انصاری همدانی              

     * تألیفات : قلب سلیم ، گناهان کبیره ، صلوه الخاشعین ، آدابی از قرآن ، شرح کفایه الاصول و ...

خانواده آیت الله دستغیب از سادات حسنی و حسینی و از بزرگانی بودند که دانشمندان زیادی از نسلشان به پا خاسته اند . او در کوران مبارزات سیاسی و خدمات ارزنده اجتماعی ، هیچ گاه از سیر و سلوک الی الله و تهذیب و خودسازی غافل نبود . وی محضر آقا سیّد علی قاضی را درک کرده ، پس از رحلت آن عارف بی بدیل به محفل آیت الله انصاری همدانی راه یافت . پس از پایان تحصیلات خویش در نجف اشرف ، در 1321ش. به دستور آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی به زادگاه خود بازگشت و طی چهل سال تلاش بی وقفه کارهای خدماتی بسیاری را پایه نهاد . مسجد جامع شیراز را احیا کرد و در نوسازی مدرسه علمیه حکیم نقش بسزایی داشت .

اهل خانه از شب های پر سوز و گداز و ناله های عاشقانه اش حکایت ها دارند . حسن خلق ، ساده زیستی ، رأفت و رحمت بر خلق خدا از صفات بارز آن عارف مجاهد بود . یکی از طلاب که در شیراز درس می خواند قصد ازدواج داشت اما از عهده هزینه آن بر نمی آمد . نامه ای بی نام و نشان با آیت الله دستغیب نوشت و حال خود را باز گفت . چند روز بعد ، آقا برای احوال پرسی از طلاب به مدرسه رفت . هنگام برگشت ، رو به این طلبه کرد و فرمود : « فلانی ، حاجتت برآورده می شود . بعداً به منزل ما بیایید ! » این طلبه تعجب کرد . زیرا آیت الله دستغیب او را زیاد نمی شناخت و از ماجرای نامه نیز شخص دیگری اطلاع نداشت ! وقتی پول به دستش رسید ، دید درست به اندازه مخارج ازدواج است ، نه کمتر نه بیشتر !

شب ها معمولاً در ساعت معینی از خواب برمی خواست . اما شب جمعه آخر عمر ، پس از ساعتی استراحت ناگهان از خواب بیدار شد ، سرش را میان دست های خویش گرفت و مرتب می گفت : « لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ إلّا بِالله » .

صبح ، هنگام خروج از منزل ، تنها دو اشاره کرد : یکی به سوی خود و دیگری به آسمان ؛ در همان روز توسط منافقین به  شهادت رسید  .  وقتی  کفن  ایشان  را  آوردند  کیسه  کوچکی  همراه  آن  بود  که معلوم نشد برای چیست . یک هفته پس از

 خاکسپاری چندین نفر خواب دیدند که آقا می گوید قطعاتی از بدن من لابلای دیوارهاست ،

به من ملحق کنید ! هنگامی که آن ها را جمع کردند دریافتند که آن کیسه

 برای این منظور بوده است .

حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی

  * ولادت : 1276 ق.                       * محل ولادت : میبد یزد                      * وفات : 1355 ق.    

  *محل دفن : قم                          * محل تحصیل : یزد ، سامرا ، کربلا ، نجف

  * اساتید : حضرات آخوند محمد کاظم خراسانی ، میرزا محمد تقی شیرازی و ...    

  * شاگردان : محمد رضا گلپایگانی ، امام خمینی ، محمد علی اراکی و ...            

 

  * تألیفات : رسائلی در فقه و اصول و ...

به دنبال نفوذ استعمار انگلیس و آشوب های کشور عراق ، از نجف به ایران بازگشت . در 1332 ق . حوزه ای در اراک بنیان نهاد و هشت سال به پرورش فضلا وطلاب پرداخت و 1340 ق . به قم مهاجرت و اقدام به تأسیس حوزۀ علمیه قم کرد.مسئولیت سنگین مرجعیت اورا از پرورش طلاب مستعدباز نداشت چنان که حدود صد نفر از شاگردانش به مرز اجتهاد رسیدند و برخی از آنان در شمار مراجع بزرگ در آمدند                   

از ویژگیهای این مجاهد نستوه ، نوآوری و اندیشۀ باز و دور از هر گونه تحجر بود . از این رو اعتقاد داشت طلبه ها زبان های انگلیسی ، فرانسه و....    را بیاموزند تا احکام نورانی اسلام را به جهانیان برسانند . وی برای هدر نرفتن استعدادها تخصص در فقه را مطرح کرد .

خلوص و حسن معاشرت با مردم و ساده زیستی و گریز از شهرت ، ملکۀ حیات وی بود . وقتی شنید یکی از علمای ساوه مردم را به تقلید ایشان فرا خوانده ، سخت ناراحت شد و فرمود : « چرا چنین کردی ؟ مگر وزن کرده ای که علم من از دیگران بیشتر است ؟! »

کثرت فعالیت ها و مشکلات مربوط به حوزه ، ذهن دقیقش را از رسیدگی به حال نیازمندان غافل نمی کرد . طلبه ای به خاطر قرضی که داشت خجالت می کشید از مسیر بازار بگذرد . وقتی به مدرسه برگشت ، مقسم شهریۀ حاج شیخ عبدالکریم سراغ این طلبه را گرفت و مبلغی را از طرف ایشان به او داد ، طلبه پول را شمرد و دید درست به اندازۀ قرضش است !

فشارهای حکومت پهلوی و آرزوهای برخی اشخاص دلش را مالامال از رنج می ساخت .

 چند ماه پیش از رحلتش گاهی می فرمود : « فَیا مَوتَ زُر ، إنّ الحیوه ذمیمه »

( ای مرگ بیا که زندگی نکوهیده و بی ارزش است ! )

سیّد محمّد حجت کوه کمره ای

       * ولادت : 1310 ق.                         * محل ولادت : تبریز                          * وفات : 1372ق.    

      *محل دفن : قم                            * محل تحصیل : تبریز ، نجف

      * اساتید : حضرات سید محمد کاظم یزدی ، میرزا حسین نائینی ِ، آقا ضیاء الدّین عراقی و ...    

      * شاگردان :سید حسین قاضی ِ، سید حسین بدلا ، شهید مصطفی خمینی و ...            

      * تألیفات : جامع الاحادیث والاصول ، رسائلی در فقه و اصول و ...

 ایشان از ذوق و استعداد و حافظه ای قوی برخوردار بود و در مدت اقامت در نجف اشرف با جدیّت و پشتکار خویش توجه اساتید بزرگ آن حوزه را به خود معطوف داشت . افزون بر مقام والای علمی ، نورانیت و معنویت خاصی در چهره اش موج می زد ، بسیار کتوم و رازدار و از شهوت گریزان بود ، چنان حقیقت و معنویت خود را پنهان می کرد که حتی شاگردان نزدیک او  تا  پس از  رحلت ایشان از احوالاتش بی خبر بودند .

به واسطه ابتلا به بیماری به ایران آمد و در حوزه علمیه قم به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت . پس از رحلت آیت الله شیخ عبد الکریم حائری بنا بروصیت وی امورمذهبی واداره حوزهعلمیه قم به ایشانمنتقل شد .

نقل است روزی ، یکی از علمای بزرگوار برای ارتباط با روح بلند شیخ بهایی زمینه را فراهم می کرد که به او پیغام دادند از آنجا که سید محمد حجت هفته ای یک بار به محضر حضرت ولی عصر(عج) مشرف می شده است ، اکنون شیخ بهایی برای استقبال از ایشان آماده می شود . آن عالم بزرگوار تعجب کرد زیرا آیت الله حجت هنوز در قید حیات بود . فردا ظهر خبر رسمی وفات آیت الله حجت را از رادیو پخش شد !

آن جناب پیش از فرا رسیدن زمان وداع ، تربت سالار شهیدان را طلب کرد ، کمی از آن را بر زبان گذارد و فرمود : « آخِرُ زادِی مِنَ الدُّنیا تُربَه الحُسَیْن(عَلَیهِ السَّلام) »  (آخرین توشه ام از دنیا تربت امام حسین(ع) است .) .

وقتی خبر رحلت ایشان به آیت الله العظمی بروجردی رسید فرمود : « کمرم شکست ! »

از جمله اقدامات این عالم فرزانه علاوه بر تدریس و تربیت طلاب ، احداث

مدرسه بزرگ حجتیه و کتابخانه نفیس و ذی قیمتی است که

در قلب این مدرسه جای گرفته است .

محمّد طاهر تنکابنی

     * ولادت : 1280 ق.                         * محل ولادت : کلاردشت                          * وفات : 1360 ق.    

    *محل دفن : ابن باویه                      * محل تحصیل : تنکابن ، تهران       

    * اساتید : حضرات میرزا ابوالحسن جلوه ، محمدرضا قمشه ای  و ...    

    * شاگردان : جلال الدین همایی ، میرزا مهدی الهی قمشه ای ، میرزا هاشم آملی ، میرزا عبدالکریم روشن و ...

    * تألیفات : رساله ای در حقانیت علی(ع) و حبّ آن بزرگوار ، حواشی بر کتاب قانون ابن سینا و ...

این حکیم فرزانه علاوه بر احاطه به فلسفه و حکمت ، در فقه ، اصول ، ادبیات و ریاضیات نیز تخصص داشت . کتاب قانون ابن سینا را چندین دوره درس داد و بر آن حاشیه نوشت . از آنجا که جامع همه علوم حکمی بود ، در طول پنجاه سال تدریس در تهران شاگردان برجسته ای را تربیت کرد . در هیئت و نجوم استاد بود . در طب قدیم هیچ یک از معاصران به پای او نمی رسیدند . وقتی در مجالس و محافل سخن می گفت چنان شنوندگان را شیفته خود می ساخت که تصور می شد تمام همّ خود را مصروف ادبیات عرب و ایران و علم رجال کرده است . چندین هزار بیت قصاید عربی و فارسی را حفظ بود . وی مدتی وکالت علما و مردم تهران را در مجلس شورای ملی بر عهده داشت و چندین سال از قضات عالی دادگستری بود . وی بر این باور بود که تألیف و تصنیف جدید فایده ای ندارد و وظیفه ما فهم افادات قدما است . نصرت الله امین ، از نزدیکان ایشان می گوید : « اگر کسی به حالات روحانی وی آشنایی داشت می دانست که وی عارفی ربانی بود . هیچ گاه دل از یاد و لب از ذکر خدا فارغ نداشت . اغلب شب ها را به ریاضت می گذراند و همواره با خدای خود راز و نیاز داشت . » نقل کرده اند که یک بار ایشان با استادش ، مرحوم آقا محمد رضا قمشه ای در سه راه امین حضور تهران به هم می رسند ، آقا محمد رضا به میرزا می گوید : « آیا مایل هستید با هم به زیارت حضرت معصومه(س) در قم برویم !؟ » میرزا طاهر می گوید : « امشب میهمان دارم و نمی توانم بیایم . » آقا محمد رضا می گوید : « به گونه ای برمی گردیم  که به موقع به میهمانان برسید . » و دست میرزا را می گیرد و می گوید : « چشمان خود را هم بگذارید و صلوات بفرستید .» میرزا چنین می کند و ناگهان خود را در جوار ضریح  حضرت  معصومه (س) می بیند ،  پس از زیارت  ،  آقا محمد رضا دست میرزا را گرفته ، به همان

نحو برمی گردند و میرزا طاهر خود را در سه راه امین حضور می بیند !

در اواخر عمرشریفش بر اثر سه بارسکته متوالی سمت راست بدنش دچاربی حسی

 شد تا سرانجام به دنبال عمل جراحی به ذات الریه مبتلا شد و پس از

 یک شبانه روز تب شدید از این دار غرور به سرای سرور شتافت .

میرزا جواد تبریزی

 

* ولادت : 1345 ق.    * محل ولادت : تبریز      * وفات : 1427 ق.   * محل تحصیل : تبریز ، قم ،نجف  *محل دفن : قم                                                                                                                       * اساتید : حضرات سید محمد حجت کوه کمره ای ، سید حسین بروجردی ، سید ابوالقاسم خویی و ...     

* شاگردان : شهید مصطفی خمینی ، شهید مرتضی مطهری و ...            

* تألیفات : ارشاد الطالب ، حدود فی علم الاصول و ...

 پس از پایان دوره متوسطه با علاقه بسیار تحصیلات علوم دینی را در مدرسه طالبیه تبریز آغاز کرد . از آنجا که والدین او به این کار راضی نبودند تصمیم گرفت امر را به استخاره واگذارد . آوازه شیخ هدایت غروی را در استخاره شنیده بود . به محض اینکه شیخ استخاره گرفت چهره اش برافروخته شد . رو به میرزا جواد آقا کرد و گفت : « چه کار می خواهی بکنی پسر !؟ می خواهی نبی شوی و پا در جای انبیاء بگذاری !؟ من جایگاه تو را نزد ائمه(ع) می بینم ! » بعد از آن میرزا جواد تبریزی تحصیلات حوزه را با جدیّت پی گرفت . در نوزده سالگی وارد حوزه قم شد و نه سال بعد به شوق تحصیل در جوار مرقد امیرالمؤمنین(ع) راهی دیار نجف شد . زمان تحصیل و تدریس ، تا پاسی از شب به مطالعه می پرداخت و پیش از اذان صبح مشغول عبادت و راز و نیاز می شد . ایشان حاضر نبود لحظه ای از عمر شریفش را هدر دهد . گاهی می فرمود : « من چهل سال است که معنای تعطیلی را نفهمیده ام  . » نظم ، فروتنی ، بی توجهی به ظواهر دنیا ، خضوع و خشوع در عبادت و توسل و التجاء همیشگی به درگاه اهل بیت(ع) از ویژگی های برجسته میرزا جواد تبریزی بود . آیت الله سید علی سیستانی (دام ظله ) درباره ایشان می فرمود : « میرزای تبریزی از وقتی که نجف بود ولای عجیبی داشت و محب سرسخت اهل بیت(ع)بود . هر روز به حرم مطهر مشرف می شد و در کنار ضریح امیرالمؤمنین(ع) با اخلاص و تواضع می ایستاد و با اشکی که در چشم ایشان حلقه می زد امام را زیارت می کرد و بارها و بارها مشاهده شد که قبل یا بعد از درس ، جهت موفقیت و مددجویی به کنار ضریح مبارک امام(ع) می رفت و با شوق و ذوق فراوان زمزمه می کرد ، در هنگام زیارت ، واقعاً از خود بی خود می شد . » اهتمام شدیدی به مجالس اهل بیت(ع) و اقامه عزای آن بزرگواران داشت و این اهتمام به طور خاص در مورد حضرت صدیقه طاهره(س) ممتاز و ظاهر بود . این مرجع عالیقدر با آن کهولت سن در ایام فاطمیه پاها را برهنه می ساخت و تا حرم حضرت معصومه(س) پیاده می رفت . یکی از سادات با معرفت ایشان را پس از رحلت در خواب

دیده و گفته بود : « آقا خوشا به حالتان ، چه تشییع جنازه با شکوهی شد ، شما این عظمت را

 مشاهده کردید !؟ » مرحوم میرزا فرمودند : « از زمانی که روح از بدنم جدا شد در محضر

 مولا امیرالمؤمنین(ع) در حال گفت و گو و درد دل بودم و متوجه مراسم نشدم و

 الآن از آن ملاقات فارغ شدم . »

محمّد مهدی محی الدّین الهی قمشه ای

      * ولادت : 1318 ق.                       * محل ولادت : اصفهان                        * وفات : 1393 ق.    

      *محل دفن : قم                         * محل تحصیل : اصفهان ، مشهد      

      * اساتید : حضرات ملا محمد هادی قمشه ای ، شیخ محمد حکیم خراسانی ، آقا حسین فقیه خراسانی

      * شاگردان : محمدرضا ربانی ، حسن حسن زاده آملی ، عبد الله جوادی آملی            

      * تألیفات: ترجمه قرآن کریم ، حکمت الهی عام و خاص ، شرح فصوص الحکم فارابی ، دیوان حکیم الهی و...

در دیوان اشعارش روح تولی به ساحت قدس ائمه اطهار(ع) و ذوق لطیف و مشرب عرفانی او مشهود است . به خلوت شب و بیداری سحر بسیار انس داشت . قسمت اعظم غزلیاتش در این باب است . در قنوت نمازش بسیار گریه می کرد . در عظمت شأن نهج البلاغه می فرمود : « برویم بهشت ، نهج البلاغه را خدمت امیرالمؤمنین درس بخوانیم تا بفهمیم حضرت چه فرموده  است . »

زمانی ایشان کسالت داشت . عرض کرد : «خدایا توسط جبرئیلت چند عدد لیمو برای ما برسان!» و هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که پیرمردی دقالباب کرد و ده تا لیموی درشت و خوش عطرآورد وگفت: « بفرمایید ! »

یک بار که برای حج مشرف شده بودند ، در صحرا از تشنگی بی طاقت شد . سیدی آمد و ظرف آبی به ایشان داد . آیت الله الهی قمشه ای به آن سید گفت : « آبی به این شیرینی و خنکی نخورده بودم . » وقتی سیراب شد ، آن سید بقیه آب را به سر و صورت او ریخت و وقتی سر بلند کرد سید را ندید .

آیت الله حسن زاده آملی درباره ایشان می فرماید : « از اول تا آخر کلیات دیوانش و در همه آثارش یک کلمه لغو نمی یابی . از فاتحه تا خاتمه شور و نوا و سوز و گداز است . خدا گواه است که محضرش نیز چنین بود . بیش از ده سال با او حشر و نشر داشتم یک کلمه ناروا و یک جمله بیهوده از او نشنیدم . »

آیت الله بروجردی که خود در تفسیر قرآن تبحر داشت در مورد ترجمه ایشان می فرماید :

 « هیچ ترجمه ای را با ترجمه آقای الهی قمشه ای مقایسه نکنید ،

کاری که ایشان کردند فوق العاده است . »

محمّد تقی جعفری

  * ولادت : 1344 ق.         * محل ولادت : تبریز             * وفات : 1419 ق.    

 *محل دفن : مشهد         * محل تحصیل : تهران ، قم ، نجف        * استاد عرفان : شیخ مرتضی طالقانی

* اساتید : حضرات میرزا مهدی آشتیانی ، سیّد ابوالقاسم خویی ، محمد رضا تنکابنی و ...

 * شاگردان : عبد الرّحیم گواهی ، عبد الله نصری ، محمد مهدی گرجیان و ...              

 * تألیفات : ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (27 جلد) ، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (15 جلد) و ...

شش ساله بود که وارد مدرسه اعتماد شد . مدیر مدرسه پس از شنیدن قرائت قرآن او گفت که نیازی به گذراندن کلاس اول و دوم ندارد و میتواند وارد کلاس سوم شود. به سبب تنگدستی تصمیم گرفت نصف روز کار کند و نصف روز درس بخواند. ادامه درسهای خود را در تهران و قم پیگرفت و برای تکمیل تحصیلات راهی دیار نجف شدوازمحضر استادان بزرگآن زمان بهرههای بسیار برد و پس ازآن به ایران بازگشت. وی مباحثهها و مناظرههای متعددی با شخصیت های علمی داخلی وخارجی انجام داد که شمار آن به صد مصاحبه می رسد ، این مصاحبه ها نشان دهنده جامعیت و اشراف علمی بسیار بالای استاد جعفری است . واقعه ای درزمان اقامت او در نجف برایش رخ داد که نشان از عنایت امیرالمؤمنین(ع) به ایشان دارد. میگوید: «یکی از شب ها طلبهای از من دعوتکردکه در مجلس دوستانهای شرکت کنم. درآنجا شخص بذلهگویی خطاب به جمع گفت: "من تصویر یک زن اروپایی را از یکی از روزنامهها با خودم آوردهام." اواز حاضران خواست با صداقت بگویند که بین یک لحظه دیدارامیرالمؤمنین(ع) و یک عمر زندگی با صاحب این عکس کدام را بر می گزینید !؟برخی گفتند: "حضرت را انشاء الله در لحظه مرگ و برزخ خواهیم دید اما در دنیا زندگی با چنین زنی خوب است!" من پنجمین نفری بودم که باید نظر می دادم ، طوفانی در دلم به پا شد ، فکر کردم آیا سزاوار است لحظه ای دیدار با امیرالمؤمنین(ع) را با این شهوت ها مبادله کنم !؟ . تا خواست عکس را به من نشان دهد، روی برگرداندم و با ناراحتی خود را به حجره رساندم. نشستم و سرم را به دیوار تکیه دادم. خوابم برد؛ در عالم رؤیا جمعی از علمای پیشین را دیدم ، در صدر مجلس تختی بود و حضرت علی(ع) بر آن نشسته بود و مالک اشتر و قنبر و ... نیز در محضر ایشان بودند . حضرت مرا به نام به حضور خویش فراخواند و مورد لطف و محبت قرار داد . از خواب بیدار شدم و با حالت وصف ناپذیری خود را به جلسه آقایان که هنوز سرگرم بحث و گفت و گو

بودند رساندم و به آنان گفتم : " من ثمره انتخابم را گرفتم . " » استاد جعفری در اواخر عمر به سرطان ریه

 مبتلا شد . وقتی همراه پسرش برای معالجه به نروژ می رفت به خانواده اش گفت :

«  این سفر بدون بازگشت است ، پس از مرگ من درباره ام اغراق نکنید ! »

از ایشان کراماتی نیز نقل شده و بیش از صد کتاب  از آثار او باقی مانده است .                                          

سیّد شهاب الدّین محمّد حسین حسینی مرعشی نجفی

       * ولادت : 1315 ق.                         * محل ولادت : نجف                          * وفات : 1411 ق.    

      *محل دفن : قم                          * محل تحصیل : تهران ، قم ، نجف ، کربلا ، سامرا ، کاظمین      

      * اساتید : حضرات آقا ضیاء الدّین عراقی ، میرزا طاهر تنکابنی ‌، میرزا مهدی آشتیانی و ...    

      * شاگردان : شهید مصطفی خمینی ، شهید مرتضی مطهری و ...            

      * تألیفات : سند القراء و الحفّاظ ، ملحقات الإحقاق و ...

   او مرجعی عالیقدر، جامععلوممعقولومنقول، ریاضیدان وعلامهایمحقّق بود.بسیاربهتحصیلاشتیاق داشتواز حافظه ایقویبرخورداربود که آن راازعنایاتحضرت سیّدالشّهدا(ع)میدانست.درطولدورانتحصیلاز محضرصدهانفر از بزرگان وازجملهاساتید زیدیهو اهل سنّت استفاده کرد.بعدازپایاندرس همراهاستادروانه میشدواشکالات درسیرا میپرسید.روزی استاد با عصبانیت دست به سینه اوزد و او را به عقب راند ، امّا او دست استاد را گرفت و بوسید ! استاد سخت متأثرشد وگفت: «شهاب ، من ازتوادبآموختم.» آیت الله العظمی مرعشی نجفی از معدودمراجع شیعهاست که در کنار تدریس زعامت حوزه و مرجعیت،در تألیف و تصنیف آثار مختلف علمی نیز بسیار موفق بودهاست و حاصل این تلاش پیگیر بیش از صدو پنجاه کتاب ورساله است که برخی چاپشدهاست و بیشتر آنهادرکتابخانه معظّملّهنگهداریمیشود. زهدو تقوا،تواضعوفروتنی،خوشخلقی،نیکمحضریوپرهیزازتجملاتو شهرت، از ویژگی های این عالم عارف بود. نقل کرده اند که بسیاری از مواقع دستور میداد نابینایان فقیر شهر قم یا اطراف رابه صرف شام یا نهار دعوتکنند ولینگویند ازجانب چه کسی است ، آنگاه خود به پذیرایی از آنها میپرداخت و حتی کفشهای آنان را جلوی پایشان جفت میکرد ! روزی بر اثر مشکلاتی که داشت با ناراحتی به حرم حضرت معصومه(س)رفت و با عتابوخطاب درحالیکهاشکهایش سرازیربود،عرضکرد: «ای سیّده و مولای من !چرا نسبت به امرزندگی من اهمیتی نمیدهید؟» بادلی شکستهبازگشتوخواب وی را فراگرفت ، ایشان نقل میکنند: « شنیدم کسی در میزند، شخصی که پشت درایستاده بود، گفت: " سیّده تو را میطلبد." با عجله به حرم رفتم.دیدمچند کنیزمشغول تمیز کردن حرم هستند.بعد ازچند لحظه حضرت معصومه(س) آمد.نزد عمّهام رفتم.دستشرا بوسیدم.آنگاهآن حضرت

به من فرمود: " ای شهاب کی به فکر تو نبوده ایم!؟  از وقتی وارد قم شدهای زیرنظر وعنایات

 ما بودهای! ". ازخواب بیدارشدم وازاسائه ادبی که کرده بودم عذرخواستم، پس ازآن

 حاجتم برآورده شد و گشایش حاصل آمد.» حکایتی از تشرّفات اینحکیم فرزانه به

محضر حضرت ولی عصر (عج) نقل شده است که نشان دهنده عنایات ویژه

 آن حضرت نسبت به ایشان است .

محمّد تقی جعفری

  * ولادت : 1344 ق.                 * محل ولادت : تبریز                          * وفات : 1419 ق.    

 *محل دفن : مشهد      * محل تحصیل : تهران ، قم ، نجف      * استاد عرفان :  شیخ مرتضی طالقانی * اساتید : حضرات میرزا مهدی آشتیانی ، سیّد ابوالقاسم خویی ، محمد رضا تنکابنی و ..

 

* شاگردان : عبد الرّحیم گواهی ، عبد الله نصری ، محمد مهدی گرجیان و ...           

* تألیفات : ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (27 جلد) ، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی (15 جلد) و ...

  شش ساله بود که وارد مدرسه اعتماد شد . مدیر مدرسه پس از شنیدن قرائت قرآن او گفت که نیازی به گذراندن کلاس اول و دوم ندارد و می تواند وارد کلاس سوم شود. به سبب تنگدستی تصمیم گرفت نصف روز کار کند و نصف روز درس بخواند. ادامه درسهای خود را در تهران و قم پیگرفت و برای تکمیل تحصیلات راهی دیار نجف شدوازمحضر استادان بزرگآن زمان بهرههای بسیار برد و پس ازآن به ایران بازگشت. وی مباحثهها و مناظرههای متعددی با شخصیت های علمی داخلی وخارجی انجام داد که شمار آن به صد مصاحبه می رسد ، این مصاحبه ها نشان دهنده جامعیت و اشراف علمی بسیار بالای استاد جعفری است . واقعه ای درزمان اقامت او در نجف برایش رخ داد که نشان از عنایت امیرالمؤمنین(ع) به ایشان دارد. میگوید: «یکی از شب ها طلبهای از من دعوتکردکه در مجلس دوستانهای شرکت کنم. درآنجا شخص بذلهگویی خطاب به جمع گفت: "من تصویر یک زن اروپایی را از یکی از روزنامهها با خودم آوردهام." اواز حاضران خواست با صداقت بگویند که بین یک لحظه دیدارامیرالمؤمنین(ع) و یک عمر زندگی با صاحب این عکس کدام را بر می گزینید !؟برخی گفتند: "حضرت را انشاء الله در لحظه مرگ و برزخ خواهیم دید اما در دنیا زندگی با چنین زنی خوب است!" من پنجمین نفری بودم که باید نظر می دادم ، طوفانی در دلم به پا شد ، فکر کردم آیا سزاوار است لحظه ای دیدار با امیرالمؤمنین(ع) را با این شهوت ها مبادله کنم !؟ . تا خواست عکس را به من نشان دهد، روی برگرداندم و با ناراحتی خود را به حجره رساندم. نشستم و سرم را به دیوار تکیه دادم. خوابم برد؛ در عالم رؤیا جمعی از علمای پیشین را دیدم ، در صدر مجلس تختی بود و حضرت علی(ع) بر آن نشسته بود و مالک اشتر و قنبر و ... نیز در محضر ایشان بودند . حضرت مرا به نام به حضور خویش فراخواند و مورد لطف و محبت قرار داد . از خواب بیدار شدم و با حالت وصف ناپذیری خود را به جلسه آقایان که هنوز سرگرم بحث و گفت و گو

بودند رساندم و به آنان گفتم : " من ثمره انتخابم را گرفتم . " » استاد جعفری در اواخر عمر به سرطان ریه

 مبتلا شد . وقتی همراه پسرش برای معالجه به نروژ می رفت به خانواده اش گفت :

«  این سفر بدون بازگشت است ، پس از مرگ من درباره ام اغراق نکنید ! »

از ایشان کراماتی نیز نقل شده و بیش از صد کتاب  از آثار او باقی مانده است .

محمّد تقی بهلول

 * ولادت : 1320 ق.                   * محل ولادت : گناباد                   * وفات : 1426 ق.          

 *محل دفن : گناباد                   * محل تحصیل : قم ، نجف                   

   * اساتید : سیّد ابوالحسن اصفهانی و ...

پدرش اهل فضل و دانش بود و محمد تقی را به کسب علم گمارد . او از حافظه و استعداد خارق العاده ای برخوردار بود . قرآن کریم را در هفت سالگی حفظ کرد و دروس حوزوی مانند شرح لمعه ، مطوّل سیوطی و جامی و...رانزدپدرآموخت.هنگامیکه برای تحصیل درنجف بهسرمیبرد استادش سیّد ابوالحسن اصفهانیبه اوفرمود:«دراینجامجتهددرسخوان زیاد داریم ولی مجتهد مبارز کم داریم ، شمابهتراست به ایران برگردید و ضدّ رژیم ستم شاهی مبارزه کنید .» او نیز امر استاد را اطاعت کرده ، فوراً به ایران بازگشت و علیه حکومت پهلوی به مبارزه برخاست. پس از واقعه مسجد گوهرشاد رژیم پهلوی به دنبال دستگیری ایشان بود ، او پیاده و از راه روستاها به افغانستان گریخت . حکومت ایران از دولت افغانستان خواست که آیت الله بهلول را دستگیر کند . پس از تجسس زیاد ، دستگیر شد و مدت 31 سال در زندان های افغانستان به سر برد . از این عارف و مجاهد بزرگ کراماتی نقل شده است . وقتی از طی الأرض ایشان سؤال می شد انکار می کرد ، با اینکه شواهدی بر این مطلب بود . از جمله زمانی قرار بود با یکی از دوستانش به روستایی بروند که ده ساعت تا آنجا راه بود و برای این مسیر فقط یک ماشین وجود داشت . ایشان به دلیلی نتوانست با آن ماشین حرکت کند . به دوستش وعده داد که شما بروید من هم فردا که عاشوراست ، خواهم آمد . وقتی این رفیق به روستا رسید ، دید تمام مردم به مسجد روستا رفته اند و شیخ بهلول بالای منبر مشغول ذکر مصیبت است . بعد که خواست از ایشان سؤال کند ، شیخ امتناع ورزید و او را امر به سکوت کرد . وقتی از ایشان سؤال شد : « چه وقت می توان حضرت ولی عصر(عج) را دید ؟ » فرمود : « با تقوا باشید ! وقتی که بین شما و حضرت سنخیّت باشد . » سپس فرمود : « دیدن امام زمان(عج) مهم نیست ، مهم این است که او ما

 را ببیند.خیلیها هم علی(ع) رادیدند اما دشمن اوشدند.اگرکاری کردیم که نظرآنها

را جلب کنیم ارزش دارد.»

این آیت عظیم تمام مدت سال را به جز روزهای

 حرام روزه می گرفت و تنها در چند سالآخر عمرپر برکتش به دلیل ضعفی

که بر او مستولی بود ، بعضی روزها از روزه

گرفتن خودداری میکرد .

            شیخ مرتضی انصاری (شیخ اعظم)

    * ولادت : 1214 ق.            * محل ولادت : دزفول                    * وفات : 1281 ق.         

   *محل دفن : نجف            * محل تحصیل : دزفول ، کاشان ، کربلا ، نجف                     

   * اساتید : حضرات حاج ملا احمد نراقی ، شیخ حسین انصاری ، دزفولی (عموزاده) و ...

  * شاگردان : آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ، ملا حسینقلی همدانی ، میرزا محمد حسن شیرازی و ...

   * تألیفات : فرائد الأصول (رسائل) ، المکاسب و ...                     

وجود شریفش از نسل جابر بن عبد الله انصاری بود . پدرش ، شیخ محمد امین ، در زمره علمای پرهیزگار و احیاگران دین مقدس اسلام جای داشت . وی از همان کودکی به تحصیل و فراگیری معارف حیات بخش اسلام عشق می ورزید و با جدیّت و تلاشی خستگی ناپذیر ، تا پاسی از شب به مطالعه و تألیف دروس خود همت می گمارد . استادش ملا محمد نراقی در مورد او می گفت : « استفاده ای که من از وی بردم بیش از بهره ای بود که او از من برد ! » آن قدر شوق فراگیری دانش وجودش را پر کرده بود که حتی بعد از نمازهای یومیه به جای تعقیبات نماز ، مطالب درس و اشعار الفیه1 را می خواند . در توصیف او گفته اند که در عبادت ، زهد و ورع در عصر خود کم نظیر بود . همتی بلند و اخلاقی نیکو داشت . آیت الله میرزا حبیب الله رشتی می فرمود : « شیخ سه چیز ممتاز داشت ؛ علم ، ریاست و تقوا . ریاست را به میرزا محمد حسن شیرازی داد، علم را به من بخشید و تقوا را با خود به قبر برد .»یکی ازشاگردان او نقل می کند : « وقتی به مجلس درس شیخ در آمدم از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم ، خیلی به این حالت متأثر شده ، به حضرت امیر المؤمنین(ع)  توسل جستم . شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدیم ، ایشان در گوش من "بسم الله الرّحمن الرّحیم" قرائت فرمود.صبح چوندرمجلس درس شیخ حاضر شدم،درس رامیفهمیدم . کم کم جلو رفتم . پس از چند روز به جایی رسیدیم که در آن مجلس صحبت می کردم .

آن روز پس از ختم درس ، خدمت شیخ رسیدم . وی آهسته در گوش من فرمود :

« آن کس که " بسم الله " را در گوش تو خوانده تا " وَ لا الضّالّین " را

هم در گوش من خوانده است! " »

1 . کتابی است از ابن مالک در علم نحو که شامل هزار بیت شعر است .

            « شیخ مرتضی انصاری (شیخ اعظم) »

    * ولادت : 1214 ق.               * محل ولادت : دزفول                  * وفات : 1281 ق.         

   *محل دفن : نجف                * محل تحصیل : دزفول ، کاشان ، کربلا ، نجف                     

    * اساتید : حضرات حاج ملا احمد نراقی ، شیخ حسین انصاری ، دزفولی (عموزاده) و ...

  * شاگردان : آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ، ملا حسینقلی همدانی ، میرزا محمد حسن شیرازی و ...

   * تألیفات : فرائد الأصول (رسائل) ، المکاسب و ...                     

  وجود شریفش از نسل جابر بن عبد الله انصاری بود . پدرش ، شیخ محمد امین ، در زمره علمای پرهیزگار و احیاگران دین مقدس اسلام جای داشت . وی از همان کودکی به تحصیل و فراگیری معارف حیات بخش اسلام عشق می ورزید و با جدیّت و تلاشی خستگی ناپذیر ، تا پاسی از شب به مطالعه و تألیف دروس خود همت می گمارد . استادش ملا محمد نراقی در مورد او می گفت : « استفاده ای که من از وی بردم بیش از بهره ای بود که او از من برد ! » آن قدر شوق فراگیری دانش وجودش را پر کرده بود که حتی بعد از نمازهای یومیه به جای تعقیبات نماز ، مطالب درس و اشعار الفیه1 را می خواند . در توصیف او گفته اند که در عبادت ، زهد و ورع در عصر خود کم نظیر بود . همتی بلند و اخلاقی نیکو داشت . آیت الله میرزا حبیب الله رشتی می فرمود : « شیخ سه چیز ممتاز داشت ؛ علم ، ریاست و تقوا . ریاست را به میرزا محمد حسن شیرازی داد، علم را به من بخشید و تقوا را با خود به قبر برد .»یکی ازشاگردان او نقل می کند : « وقتی به مجلس درس شیخ در آمدم از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم ، خیلی به این حالت متأثر شده ، به حضرت امیر المؤمنین(ع)  توسل جستم . شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدیم ، ایشان در گوش من "بسم الله الرّحمن الرّحیم" قرائت فرمود.صبح چوندرمجلس درس شیخ حاضر شدم،درس رامیفهمیدم . کم کم جلو رفتم . پس از چند روز به جایی رسیدیم که در آن مجلس صحبت می کردم .

آن روز پس از ختم درس ، خدمت شیخ رسیدم . وی آهسته در گوش من فرمود :

« آن کس که " بسم الله " را در گوش تو خوانده تا " وَ لا الضّالّین " را

هم در گوش من خوانده است! " ». »

                         1 . کتابی است از ابن مالک در علم نحو که شامل هزار بیت شعر است .

            « سیّد ابوالقاسم خویی »

* ولادت : 1317 ق.      * وفات : 1413 ق.                       * محل ولادت : خو

 * محل دفن : نجف     * محلّ تحصیل : نجف

 * اساتید : حضرات محمّد حسین غروی اصفهانی ، آقا ضیاءالدّین عراقی ، میرزا محمّد حسین نائینی و ...

 * استاد عرفان :  آقا سیّد علی قاضی طباطبایی

 * شاگردان : محمّد تقی بهجت ، میرزا جواد تبریزی ، وحید خراسانی و ...

  * تألیفات : البیان فی تفسیر قرآن ، معجم الحدیث و ...

 این فقیه فرزانه و عالم مجاهد در طول هفتاد سال شیفتگان معارف جعفری(ع) را از کوثر زلال معارف آل محمّد(ص) سیراب کرد و صدها عالم و مجتهد پرورش داد . فرزانه خوی در فنّ مناظره با مخالفان و دانشمندان و سایر ادیان نیز خبره بود . وی در مناظره شیوه سقراط را پیش می گرفت . گفت و گوی او با عالم سنی حجاز ده شب در مسجد النّبی(ص) به طول انجامید . در اثر همین مناظره ها بود که گروهی از برجستگان اهل سنّت به مذهب مقدّس تشیّع گرویدند . در ایّام جوانی به محضر استاد کل آیت الله قاضی مشرف شد و دستور العملی دریافت کرد . روز چهلم ، حالت مکاشفه ای برایش رخ داد که آینده زندگی خود را مشاهده کرد . دید بالای منبر درس می گوید و مراجعات مردم زیاد شده تا رسید به جایی که کسی از بالای گلدسته حرم امیر المؤمنین(ع) خبر فوت او را اعلام کرد و بعد به حالت عادی برگشت . عشق به آن یگانه مطلق شب های چهارشنبه این شیر مرد بیشه فقاهت را به مسجد سهله می کشانید . گاه چهل شب پیاده تا مسجد سهله می رفت و گاه چهل شب جمعه ، جذبه ولایت و عشق امام حسین(ع) او را مجذوب آن حرم الهی می ساخت . رمز موفقیّت خود را انس با پروردگار و ارتباط عاشقانه با ائمه اطهار(ع) می دانست و هر روز پیش از شروع درس به حرم امیرالمؤمنین(ع) می رفت . خدمات این مرجع بزرگ جهان تشیّع ،

فقط محدود به حوزه های ایران و عراق نبود بلکه با احداث کتابخانه ، مدرسه ، حسینیه ، درمانگاه و مؤسسات خیریه

در کشورهای آمریکا ، هند ، فرانسه ، تایلند ، انگلستان،

و... معارف شیعی را در سطح جهان گسترش داد .

            « سیّد ابوالقاسم خویی »

* ولادت : 1317 ق.      * وفات : 1413 ق.                       * محل ولادت : خو

 * محل دفن : نجف     * محلّ تحصیل : نجف

 * اساتید : حضرات محمّد حسین غروی اصفهانی ، آقا ضیاءالدّین عراقی ، میرزا محمّد حسین نائینی و ...

 * استاد عرفان :  آقا سیّد علی قاضی طباطبایی

 * شاگردان : محمّد تقی بهجت ، میرزا جواد تبریزی ، وحید خراسانی و ...

  * تألیفات : البیان فی تفسیر قرآن ، معجم الحدیث و ...

 این فقیه فرزانه و عالم مجاهد در طول هفتاد سال شیفتگان معارف جعفری(ع) را از کوثر زلال معارف آل محمّد(ص) سیراب کرد و صدها عالم و مجتهد پرورش داد . فرزانه خوی در فنّ مناظره با مخالفان و دانشمندان و سایر ادیان نیز خبره بود . وی در مناظره شیوه سقراط را پیش می گرفت . گفت و گوی او با عالم سنی حجاز ده شب در مسجد النّبی(ص) به طول انجامید . در اثر همین مناظره ها بود که گروهی از برجستگان اهل سنّت به مذهب مقدّس تشیّع گرویدند . در ایّام جوانی به محضر استاد کل آیت الله قاضی مشرف شد و دستور العملی دریافت کرد . روز چهلم ، حالت مکاشفه ای برایش رخ داد که آینده زندگی خود را مشاهده کرد . دید بالای منبر درس می گوید و مراجعات مردم زیاد شده تا رسید به جایی که کسی از بالای گلدسته حرم امیر المؤمنین(ع) خبر فوت او را اعلام کرد و بعد به حالت عادی برگشت . عشق به آن یگانه مطلق شب های چهارشنبه این شیر مرد بیشه فقاهت را به مسجد سهله می کشانید . گاه چهل شب پیاده تا مسجد سهله می رفت و گاه چهل شب جمعه ، جذبه ولایت و عشق امام حسین(ع) او را مجذوب آن حرم الهی می ساخت . رمز موفقیّت خود را انس با پروردگار و ارتباط عاشقانه با ائمه اطهار(ع) می دانست و هر روز پیش از شروع درس به حرم امیرالمؤمنین(ع) می رفت . خدمات این مرجع بزرگ جهان تشیّع ،

فقط محدود به حوزه های ایران و عراق نبود بلکه با احداث کتابخانه ، مدرسه ، حسینیه ، درمانگاه و مؤسسات خیریه

در کشورهای آمریکا ، هند ، فرانسه ، تایلند ، انگلستان،

و... معارف شیعی را در سطح جهان گسترش داد .

            محمّد علی اراکی

 

* ولادت : 1312 ق.             * محل ولادت : اراک      * وفات : 1415 ق.            *محل دفن : قم                      * محل تحصیل : اراک ، قم               

 

* اساتید : حضرات شیخ عبد الکریم حائری ، سیّد محمّد تقی خوانساری ، آقا نور الدّین اراکی و ...

 

 * شاگردان : شهید مهدی شاه آبادی ، شیخ علی پناه اشتهاردی و ...    

 

 * تألیفات : حاشیه بر العروه الوثقی و ...   

 ویژگی ایشان در طول 35 سال تدریس ، پرهیز از زیاده گویی بود . اعتقاد داشت که طالب علم باید قبل از حضور در درس ، مطالعه کند . در زمان حیات استاد خود ، آیت الله سیّد محمّد تقی خوانساری ، تواضع روح بزرگش اجازه نداد بر کرسی تدریس بنشیند و پس از رحلت آن جناب ، به درخواست شاگردان به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت . ایشان درس و بحث را به چشم عبادت می نگریست و می فرمود :

« اصل همه صلاح ها تهذیب است و علم اگر توأم با تهذیب نباشد ، مفید نخواهد بود . » و با وجود آنکه زمام مقام در دستش بود ولی زیر بار مرجعیت نمی رفت .

قلبی رئوف و مهربان داشت. هر که از او التماس دعا میکرد ، خود را موظف میدید که برایش دعا کند و برای همین اسم آن شخص و پدرش را میپرسید . در قنوت نافله شبهای جمعه دعای کمیل را می خواند و هنگام تشرّف به حرم ائمه اطهار(ع) زیارت جامعه را از اول تا بهآخر درحال قیام و بکا میخواند. گاهیک ساعت زیارت او طول میکشید ولی با آن قد خمیده و پیری و ضعف مزاج شدید ابداً احساس خستگی نمیکرد.

آیت الله العظمی اراکی علاقه عجیبی به سادات داشت و با آن مقام بلند علمی می فرمود : « من عبد عبید کلیه سادات هستم . » بارها او را دیده بودند که سر قبری می رود و فاتحه می خواند . پرسیدند : « آیا از خویشان است ؟ » فرمودند : « نه ، صاحب این قبر داستانی از منقبت علی(ع) برایم تعریف کرده و بر من حق

پیدا کرده است ! » . آیت الله العظمی بهجت در روز ارتحال آن مرجع یگانه فرمودند :

« ارتحال آیت الله محمد علی اراکی در این زمان و این شرایط مانند این است که

 پنجاه مرجع تقلید در یک زمان از دنیا رفته باشند . »

           

احادیث منتخب قدسی پند آموز و سرنوشت ساز: حریص به دنیا:

احادیث منتخب قدسی پند آموز و سرنوشت ساز: حریص به دنیا:

حریص به دنیا

ای فرزند آدم ، کسی که صبح کند در حالی که حریص دنیا باشد بر دنیای خود جز رنج بسیار نمی افزاید ودر آخرت مگر تصدیع ، وخدای تعالی توهمی در دلش می افکند که هرگز منقطع نمی شود ، وبه فقری مبتلا        می شود که هرگز به توانگری نمی رسد و آرزویی که هرگز بدان نمی رسد .

ای فرزند آدم ، هر روز از عمرت کم می شود و تو غافلی ، وهر روز رزق تو می رسد ولی ناشکری ، پس بدان که نه به اندک قناعت می کنی و نه به بسیار سیر می شوی .

ای فرزند آدم ، هر روز روزیم به تو می رسد و هرشب ملائکه من عمل های بد تو را می آورند ، روزیم را می خوری و نافرمانی مرا می کنی ، تو مرا می خوانی و من خیرم را به سوی تو فرود می آورم ، ولی تو بدیهایت را بسوی من می فرستی ، پس من چه خوب آقایی هستم و تو چه بد بنده‌ای هستی . تو از من سئوال می کنی و من عطایت می کنم و لی تو بدیهایت را یکی پس از دیگری و قبیحی را بعد از قبیح دیگر انجام می دهی در حالی که من آن را می پوشانم .

 من ازتو حیا می کنم ولی تو از من حیا نمی کنی ، تو مرا فراموش کرده‌ای و از مردم می ترسی و خودت را از غضب من در امان می دانی.

ثروت

ای فرزند آدم !

ثروتت ، ثروت من است و تو بنده من هستی. برای تو جز به‌اندازه‌ای که می‌خوری و از بین‌می‌بری نیست وبه‌اندازه‌ای که بپوشی و کهنه‌اش کنی. آن‌چه را که صدقه‌می‌دهی، باقی‌ می‌گذاری و آن‌چه را که ذخیره می‌کنی ، بهره تو از آن فقط دشمنی است.

بدرستی‌که وجودتوبرسه‌قسم است ، یک قسم تو مال من است و یک‌قسم برای تو و یک قسم میان من و تو. پس آن قسمی که مال من است، روح توست وآن قسمی که برای توست، عمل توست و آن قسمی که بین من و توست، دعای تو  و اجابت من است.

ای فرزند آدم !

پرهیزکاری پیشه‌کن تا مرا بشناسی وگرسنه باش تا مرا ببینی و بندگی مرا کن تا مرا بیابی و تنها شو تا به من برسی .

ای فرزند آدم !

اگرچنان باشد که پادشاهان به سبب ظلمشان و قوم عرب به‌سبب تعصب جاهلیشان وعلماء به‌سبب حسد وفقرا به سبب دروغ و تجار به سبب خیانت وکشاورزان به سبب نادانیشان وعبادت‌کنندگان به‌خاطر ریا و ثروتمندان به جهت کبرشان و قاریان به‌خاطر غلفت‌شان و رنگ رزان با ‌غش در معامله و منع کننده زکات به سبب منعش داخل آتش دوزخ شوند، پس کجایند کسانی که بهشت را طلب کنند؟!

عمل بدون علم

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید پروا کنید از خدا آنچنان که حق پروایی اوست و نمیرید مگر مسلمان.» ( آل عمران3/ آیه103)

ای فرزند آدم!

عمل بدون علم  مانند رعد آسمانی بدون باران است و علم بی‌عمل مانند درخت بی‌میوه و علم بدون زهد و خشیت مانند مال بدون زکات و غذای بی‌نمک و گیاهی بر سنگ هموار می‌باشد‌ ومثال علم نزد نادان همانند مروارید و یاقوت نزد چهارپایان است.

مثال دل‌های سخت مانند سنگ ثابت است در آب، پندی‌که کسی به شنیدن آن رغبت ندارد همانند سُرنا نزد اهل قبور است و مثال صدقه با پول حرام مانند شستن غایط با بول است و مثال نماز بدون زکات مال همانند جسدی بی‌روح و مثال عمل بدون توبه همانند ساختمان بدون پایه است.

 

پس از مکر خدا بترسید که جز زیانکاران از مکر خدا در امان نیستند.

بر آنچه فوت شده مایوس نباشید

خدا گواهی می دهد که معبودی جز اونیست و فرشتگان و صاحبان علمجبه  عدل ایستاده اند،‌معبودی جز او نیست و او شکست ناپذیر وفرزانه است .

همانا تنها اسلام دین پذیرفته شده نزد خدا است . بشارت ده به این که هر نیکوکاری در بهشت و هر گنهکاری هلاک شده و زیانکار است . و هرکس خدا را شناخت و از وی اطاعت کند ،‌ نجات یافته است و هرکس که شیطان را شناخت و از وی نافرمانی کند ،‌سالم می‌ماند و هرکس که حق را شناخت و از او پیروی کند،‌ایمن می شود و هرکس که باطل را شناخت و از آن پرهیز کند ، رستگار می شود و هرکس که دنیا راشناخت و آن را ترک کند ، ‌خالص شودوهرکس که آخرت راشناخت وآن را طلب کند،‌به آن خواهدرسید.

هماناخداوندهرکس رابخواهد هدایتجمی‌کندوهمگی به سوی اوباز می‌گردید.

ای فرزند آدم !

هرگاه که خداوند متکفل روزی تو شد پس تلاش زیادی برای چیست ؟

وهرگاه بدانی که خلق از من است پس بخل نسبت به آن‌ها برای چیست؟

وهرگاه بدانی که شیطان دشمن من است پس غفلت از آن به‌خاطر چیست؟

وهرگاه محاسبه وعبور از پل صراط حق باشد،‌پس مال اندوختنجبرای چیست؟

وهرگاه مجازات خدا حق باشد ،‌پس نافرمانی خدا از برای چیست؟

وهرگاه پاداش الهی در بهشت حق باشد پس درنگ از برای چیست؟

وهرگاه همه اشیاء به قضا وقدرمن باشد پس جزع وبی‌تابی از برای چیست؟

پسبرآن‌چهکه فوتشدهمأیوس نباشیدو به آنچه داده شده خوشحال نشوید

پنج کلمه علم برای من بهتر از همه دنیاست

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند :   یا علی می خواهی پنج کلمه از علم به تو یاد بدهم یا پنج هزار دینار به تو بدهم .   حضرت علی علیه السلام فرمودند :   پنج کلمه علم برای من بهتر از همه دنیاست .

فرمودند نخواب تا اینکه قرآنی را ختم کنی .  نخواب تا هزار دینار صدقه بدهی.   نخواب تا یک بنده آزاد کنی . نخواب تا خودت را از از آتش جهنم آزاد کنی .   نخواب تا هزار رکعت نماز بخوانی .    بعد فرمودند یا علی :

v   اگر در هنگام خواب یک حمد و سوره توحید و سوره ناس و فلق و پنج آیه ابتدای سوره بقره را بخوانی ثواب یک ختم قرآن را به تو می دهد .

v    اگر ده مرتبه بگویی " اللهم صل علی محمد و اهل بیته " خداوند ثواب هزار دینار  صدقه  به تو  می دهد .

v اگر ده مرتبه بگویی   " لااله الا الله وحده لا شریک له . له الملک و له الحمد یحیی  و یمیت و هو علی کل شی قدیر " خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده به تو می دهد .

v     اگر ده مرتبه بگویی " لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم " خودت را از آتش جهنم آزاد کرده ای .

v   اگر ده مرتبه بگویی " یفعل الله ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزته "   خداوند ثواب هزار رکعت نماز به تو می دهد .

آیا فرائضی که بر تو واجب کردم ، به نحو احسن ادا کردی؟ و آیا بیچارگان را ...

آیا فرائضی که بر تو واجب کردم ، به نحو احسن ادا کردی؟ و آیا بیچارگان را با مال و جانت یاری کردی؟ و آیا با کسی که از تو دوری کرده ، سخن گفتی ؟ آیا فرزندت را ادب کردی؟ و آیا امر دین و دنیا را از علماء پرسیدی؟

من نه به ظاهر شما می نگرم ، و نه به موی سفیدتان، اما به قلب ها و عمل هایتان می نگرم و از شما با صفات نیک خوشنود می شوم.

مرگ اسرار تو را فاش و قیامت اخبار تو را آشکار می کندو نامه عمل پرده های تو را می درد...

مرگ اسرار تو را فاش و قیامت اخبار تو را آشکار می کندو نامه عمل پرده های تو را می درد ، پس هنگامی که گناه کوچکی مرتکب شدی به کوچکی آن نگاه نکن بلکه ببین نافرمانی چه کسی  را کرده ای و هرگاه روزی اندکی به تو داده شد به کمی آن نگاه نکن بلکه بنگر این روزی از جانب چه کسی به تو رسیده است .

ای فرزند آدم !

به خودت و به تمامی مخلوقاتم نگاه کن اگر کسی را عزیز تر از خود یافتی پس بخششت را متوجه او کن در غیر این صورت جانت را با توبه کردن و عمل صالح گرامی بدار ، اگر جانت عزیزباشد .

ای کسانی که ایمان آورده اید ، نعمت خدا را بر خود یاد کنید و از خدا بترسید قبل از روز قیامت و روز واقعه و روز زیانکاری و روز واقع شدن حادثه کوبنده و روزی که اندازه آن باندازه پنجاه هزار سال می باشد و روزی که نه اجازه سخن گفتن به آنان و نه اجازه عذر خواهی داده نمی شود . و همچنین روز واقعه بزرگ و روز نفخه صور و روزی که از شدائد آن صورت ها در هم کشیده می شود و روزی که هیچکس مالک چیزی نیست و روز هلاک شدن و روز زلزله و روز کوبیده شدن .

پس بپرهیز از خدا از روزی که کوه ها درهم فرو می ریزند قبل از صیحه عظیم و روز وقوع زلزله .هنگامی که از اهوال آن اطفال پیر شوند و از کسانیکه گفتند شنیدیم و نافرمانی کردیم ، نباشید .

احادیث منتخب قدسی پند آموز و سرنوشت ساز:قال الله تعالی خدا به پی

احادیث منتخب قدسی پند آموز و سرنوشت ساز:قال الله تعالی خدا به پیامبر فرمود :

انس گرفتن از جهت ترس و وحشت

ای فرزند آدم ! شما را نیافریدم به جهت کمبود چیزی و یا انس گرفتن از جهت ترس و وحشت ، و نه از امری که از انجام آن عاجز مانده باشم تا از شما استعانت و یاری جویم بلکه شما را آفریدم تا اینکه مرا عبادت نمایید و بسیار شکر گزارم باشید و صبح و شام تسبیح مرا بگویند .

اگر تمامی اول و آخرتان ، زندگان ومردگان شما ، کوچک و بزرگتان ، آزاده و برده تان ، انسیان و جنیان بر اطاعت من جمع شوید ، در ملک من به اندازه مثقال ذره ای افزوده نخواهد شد .

واگر تمامی شما برنافرمانی من جمع شوید، از ملک من به اندازه مثقالی کاسته نخواهد شد .

………………… آگاه باشید :

هرکس مجاهده کند بدرستی که به نفع خویش عمل کرده که همانا خداوند از جهانیان بی نیاز است

ای فرزند آدم ! از جمله کسانی نباش که :

توبه را با درازای آرزو طلب می کند وبه آخرت امید دارد در حالی که بدون عمل است  .

همانند زاهدان سخن می گوید و مانند منافقان عمل می کند . هرچه عطایش می کنم ، قناعت نمی کند و هرگاه روزی را منع ‌کنم ، صبر نمی نماید .

امربه معروف و نهی از منکر می کند ولی خود عامل به آن نیست.  صالحان را دوست می‌دارد ولی از آنان نیست ، منافقان را دشمن خود می داند ، اما از زمره آنهاست .

ای فرزندآدم ! روزی نیست که‌زمین تورامخاطب نسازد ونگوید که :

 ای فرزند آدم بر پشتم راه می روی ولی سر انجامت درون من است ، برپشتم گناه می کنی ولی در درونم عذاب می‌شوی .

ای فرزند آدم ! من خانه تنهایی ، وحشت و تاریکی ، خانه عقربها و مارها و  خواری ام ، پس مرا آباد کن  وخرابم مساز .

قناعت

ای فرزند آدم کسی که قناعت کند بی نیاز شود ، وکسی که به اندکی از دنیا راضی شد بدرستی که به خدای عزیز و بزرگ اعتماد کرده است .

ای فرزند آدم کسی که ترک حسد کرد به استراحت نشست و کسی که پرهیزکاری کرد از حرام دینش را خالص کرده ، وکسی که بدگویی مردم را ترک گوید ، دوستی او در دل های مردم ظاهر می شود و کسی که از مردم کناره جویی کرد از شر ایشان سالم می ماند و کسی که کلامش کم باشد عقلش کامل است و کسی که که به اندکی از روزی خدا راضی شود ، خداوند به عمل اندکش راضی می شود .

ای فرزند آدم توبه چیزی که می دانی عمل نمی کنی ، چگونه از چیزی که نمی دانی طلب می کنی .

ای فرزند آدم هرگاه عمرت را در طلب دنیا تلف کردی پس آخرت را از کجا می طلبی .

به سبب‌داشتن ثروت‌خوشحال‌مباش،

ای فرزند آدم!

به سبب‌داشتن ثروت‌خوشحال‌مباش،زیرا جاودانه‌نیست و از فقر ناله مکن زیرا همیشگی و دائمی نیست و از بلا نا امید نباش، چرا که طلا در آتش خالص می‌شود و مؤمن در بلا و مصیبت آزمایش می‌شود. پس همانا ثروتمند در دنیا عزیز و در آخرت ذلیل است و فقیر در دنیا ذلیل و در آخرت عزیز است پس به یقین آخرت بهتر و پایدارترست.

ای فرزند آدم!

هرگاه‌ دیدی ‌مهمانی ‌نزد ‌تو بیش‌ از‌ نه‌روز مانده، ‌بگو پناه ‌می‌برم ‌به خدا از غضب‌الهی.

ای فرزند آدم!

ثروت از من است و تو بنده منی و مهمان فرستاده من است. پس هرگاه مالم را از فرستاده‌ام منع کنی پس امیدی به بهشت و نعمت‌های من نداشته باش.

ای فرزند آدم!

ثروت از من است و اغنیاء، وکیلان من و فقیران خاندان من، پس هرکس بر خاندان من بخل ورزد او را در آتش داخل کنم و از این کار ابایی ندارم.

ای فرزند آدم!

سه‌چیزبرتو واجب‌شده‌زکات‌مالت‌و‌پیوستن‌به‌نزدیکانت‌ومدارا بامهمانت.پس‌اگر‌آنچه‌راواجب کرده‌ام،‌بجانیاوری‌تو را سخت‌بیچاره‌می‌کنم‌و تو را درس عبرتی برای جهانیان قرار می‌دهم.

ای فرزند آدم!

اگر حق همسایه‌ات را رعایت نکنی، آنگونه که حق عیال خود را مراعات می‌کنی، نه به تو نظر می‌کنم و نه عملت را می‌پذیرم و نه دعایت را مستجاب می‌کنم.

ای فرزند آدم!

بر همانند خویش تکبر مکن که همانا آغازت نطفه پلیدی از منی گندیده است که از مخرج بول و بین صلب و سینه ها خارج می‌شود.

ای فرزند آدم!

به خاطر بیاور محل ایستادنت را فردای قیامت پیش روی من که همانا من از اسرارت چشم برهم زدنی غافل نمی‌شوم  من از نیات درونی شما آگاهم.

فرشتگانم شب و روز مراقبت می‌کنند،‌

ای فرزند آدم!

فرشتگانم شب و روز مراقبت می‌کنند،‌ تا آنچه را می‌گویی و کم و زیاد انجام می‌دهی برتو بنویسند.

پس آسمان برآنچه از تو می‌‌بیند،‌شهادت می‌دهد و زمین از آنچه که بر پشتش انجام داده‌ای و خورشید، ماه‌و ستارگان برآنچه می‌گویی و عمل می‌کنی شهادت می‌‌دهد.

من از اسرار درون قلبت آگاهم، از نفس خویش غافل مشو،‌ همانا مردن برای تو شغل شاغل است و زمانی نمی‌گذرد که تو از این دنیا کوچ می‌کنی و هرآنچه از خیر و شر پیش فرستاده‌ای،‌ بدون زیادی و کمی حاصلت می‌شود و آنچه انجام داده‌ای بدون کم و کاست فردا دریافت می‌کنی.

ای فرزند آدم !

بدان که حلال نمی‌آید مگر قطره قطره ولی حرام همچون سیلی پیش می‌آید پس هر که زندگی‌اش را خالص کند در حقیقت دینش را خالص کرده است.

اجل (مرگ)

ای فرزند آدم!

اجل (مرگ) تو به آرزویت‌ می‌خندد و قضا و قدرمن به حذر کردنت و تقدیرم، تدبیرت را به مسخره می‌گیرد و آخرتم به دنیای تو می‌خندد و تقسیم روزی من به حرص تو خنده می‌زند .

بدان روزی تو حساب شده، شایسته و نوشته شده  در خزانه است، پس با عمل خیرت قبل از مردن به سوی آن بشتاب، چون غیر از تو نمی‌تواند کسی روزیت را در اختیار گیرد .

ما روزی مردم‌‌رامیانشان‌در زندگی‌دنیاتقسیم‌کردیم.‌(سوره‌زخرف‌آیه 32)

ای فرزند آدم!

دنیا برای دوستان من تلخ است چون به لقاء من مشتاقند و برای دشمنانم شیرین چرا که از دیدن من اکراه دارند.

ای فرزند آدم!

مرگ بسوی تو نازل شونده است و اگرچه آن را ناخوش داری، در برابر حکم پروردگارت صبر پیشه کن. همانا تو روزی برانگیخته می‌شوی. پس حمد پروردگارت را بجا آور هنگام قیام‌ و پاره‌ای از شب را تسبیح کن تا زمانی که ستارگان غروب می‌کنند.

معبودی جز من نیست

خودم شهادت می دهم که معبودی جز من نیست ، من تنهایم و شریکی ندارم و محمد صلی الله علیه وآله بنده من و فرستاده من است .

کسی که به قضاء و قدر من راضی نباشد ، و بر بلایم صبرنکند و نعمت های من را شکر نگوید و به عطایم قناعت نکند ، خدایی غیر از من را بجوید و از زیر آسمان من بیرون رود .

و کسی که صبح کند در حالیکه غم دنیا را داشته باشد پس گویا صبح کرده در حالیکه برمن غضبناک است و اگر به مصیبتی که بر وی ناز ل شده به دیگری شکایت کند ، گویی از من شکایت کرده است .

وکسی که بر مال داری وارد شود و از جهت مالش بر وی تواضع کند ،ثلث دینش را از دست داده است .

و کسی که به خاطر میتی بر صورتش زند ، گویا با نیزه به جنگ با من آمده و کسی که چوبی بر قبر میتی بشکند ، گویی کعبه را با دستش خراب کرده ، وکسی که پروا نکند از کجا می خورد ، پس پروا نمی کنم که او را از کدام در جهنم داخل کنم . و کسی که بفکر افزودن دینش نباشد در زیانکاری است و کسی که در زیانکاری است ، پس مرگ برای او بهتر است .  واگر کسی  بآنچه می داند عمل کند بر علمش می افزائیم

ای فرزند آدم!

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، بدون غفلت بخوانید تا شما را بدون تأمل اجابت کنم.

مرابا دلهای خالی‌از غیرمن بخوانید، تا شما را با مراتبی بالا بخوانم.

مرا با اخلاص و تقوی بخوانید،تا شما را به بهشت جاویدان بخوانم.

مرا با خوف و رجاء بخوانید، تا برای شما در هر کاری گشایش و راحتی قرار دهم.

مرا با نامهای بلند مرتبه بخوانید تا شما را به خواسته‌های بلندتان برسانم.

مرا در دیار خراب و فانی بخوانید تا شما را در دیار پاداش و جاودانگی بخوانم.

ای فرزند آدم!

چه بسیار خدا، خدا می کنی ولی در قلبت غیر از خداست و زبانت خدا را یاد می‌کند در حالی که از غیر خدا می‌ترسی و به غیر او امیدواری. اگر خدا را می‌شناختی،‌ غیر خدا برایت اهمیتی نداشت.

تو گناه می‌کنی و استغفار نمی‌کنی پس بدرستی که استغفار به همراه اصرار برگناه، توبه دروغگویان است.

..... وهرگز پروردگارت به بندگان ظلم نمی‌کند.

ای فرزند آدم ! از جمله کسانی نباش که

توبه را با درازای آرزو طلب می کند وبه آخرت امید دارد در حالی که بدون عمل است  .

همانند زاهدان سخن می گوید و مانند منافقان عمل می کند . هرچه عطایش می کنم ، قناعت نمی کند و هرگاه روزی را منع ‌کنم ، صبر نمی نماید .

امربه معروف و نهی از منکر می کند ولی خود عامل به آن نیست.  صالحان را دوست می‌دارد ولی از آنان نیست ، منافقان را دشمن خود می داند ، اما از زمره آنهاست .

ای فرزندآدم ! روزی نیست که‌زمین تورامخاطب نسازد ونگوید که :

 ای فرزند آدم بر پشتم راه می روی ولی سر انجامت درون من است ، برپشتم گناه می کنی ولی در درونم عذاب می‌شوی .

ای فرزند آدم ! من خانه تنهایی ، وحشت و تاریکی ، خانه عقربها و مارها و  خواری ام ، پس مرا آباد کن  وخرابم مساز .

ای بندگان دینار و درهم

من دینار و درهم را جز از برای روزی شما نیافریدم ‏‏‏‏‏،که به سبب آن جامه بپوشید و در راه خدا انفاق کنید. شما کتاب مرا گرفتید و آن را زیر قدمهای خود قرار دادید و دنیا را بالای سرتان…

پس خانه های خود را بلند و خانه مرا پست کردید و به خانه های خود انس گرفتید و از خانه های من وحشت کردید پس شما بنده آزاده و نیکوکار نیستید !

ای بندگان دنیا ، همانا مثل شما همانند قبرهای گچ کاری شده است ،ظاهرش خوب و باطنش زشت است.

ای فرزند آدم ،همانگونه که چراغ بر فراز خانه ،داخل خانه را از نور بی نیاز نمیکند ، سخنان زیبایتان شما را از افعال نیک بی نیاز نمی کند .

ای فرزند آدم ،عملت را خالص گردان و زیاد مخواه ، زیرا آنچه به تو عطاکردم ، بیشتر از آنچه که سائلان تقاضا می کنند .

ای فرزند آدم!

دستت را بر سرت قرار بده، پس آنچه را برای خود می‌پسندی برای مسلمین هم بپسندد.

ای فرزند آدم!

بر آنچه از دنیا از دست دادی، اندوهگین مباش و به آنچه می‌آید خوشحالی مکن، زیرا دنیا، امروز برای توست و فردا برای غیر تو.

ای فرزند آدم!

آخرت را طلب کن و دنیا را واگذار، همانا ذره‌ای از آخرت بهتر است برای تو از دنیا و آنچه در آنست.

ای فرزند آدم!

تو در طلب دنیا و آخرت در طلب توست.

ای فرزند آدم!

برای مرگ قبل از فرا رسیدن آن آماده شو و اگر دنیا را برای احدی از بندگانم وامی‌گذاشتم، آن را برای پیغمبرانم وا می‌گذاشتم تا بندگانم را به اطاعتم دعوت کنند.

ای فرزند آدم!

چه بسیار ثروتمندانی که مرگ آنان را فقیر کرد و چه بسیار خنده کننده‌گانی که به سبب مرگ گریه کردند و چه بسیار بندگانی که دنیا روزیش را برای آنها گسترد ولی طغیان کردند و اطاعتم را ترک کردند تا از دنیا رفت و داخل آتش شد و چه بسیار بنده‌ای که دنیا بر او تنگ گرفت اما صبر نمود و از دنیا رفت تا داخل بهشت شد.

ای فرزند آدم !

مخلوقات را لعنت نکنید ، که لعنت به شما برمی گردد .

ای فرزند آدم ! هفت آسمان ها در هوا بدون ستون به سبب یکی از نامهای من ایستاده است ولیکن دل های شما به هزاران موعظه از کتاب من هدایت نمی شود .

ای مردم!

همانگونه که سنگ در آب نرم نمی شود ، موعظه در دل های سخت نفوذ نمی کند .

ای فرزندآدم ! چگونه از حرام وتحصیل گناه اجتناب نمی‌کنید، واز آتش جهنم هراسی ندارید وچرا از خشم خدای رحمان پرهیز نمی کنید .

پس هرگاه پیران پشت خمیده، واطفال شیرخوار و حیوانات چرنده و جوانان باخشوع نبودند ، هرآینه آسمان بالای‌سرتان را آهنی و زمین راهمچون مسی وخاک‌راسنگ‌ریزه‌می‌گردانیدم.

و بر شما از آسمان قطره بارانی نمی بارید و نه دانه ای از زمین نمی روئید و عذاب سختی را بر شما فرو می ریختم .

موسی بن عمران

ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید .

ای موسی بن عمران ، ای صاحب بیان ، کلام مرا بشنو.

همانا من خدواند پادشاه و جزا دهنده ای هستم که بین من و تو ترجمه کننده ای نیست .

به خورنده ربا و کسی که عاق والدین شده ، وی را به غضب خدای رحمان و پاره های آتش بشارت ده .

ای فرزند آدم !

دین تو پایدار نمی گردد تا زمانی که قلب و زبانت راست شود و قلبت راست نمی شود تازمانی که زبانت راست شود و زبانت راست نمی شود تازمانی که از پروردگارت شرم و حیا کنی و هنگامی که به عیوب مردم می نگری و عیوبت را فراموش کردی، پس بدان حقیقتاً شیطان را از خود راضی کردی و خدای رحمن را به خشم آوردی .

ای فرزند آدم !

زبانت شیر درنده است اگر رهایش کنی ، هلاکت می کند و هلاکت تو در گرو زبان توست .

ای فرزند آدم !

ای فرزند آدم !

بر توشه‌ات بیفزای که راه بسیار دور ،‌دور می‌باشد .

وکشتی را نوسازی کن ، که دریا عمیق ،‌ عمیق است .

و خویش راسبک بار کن که همانا پل صراط باریک ، باریک است.

و عملت را خالص گردان که همانا صرّاف تو بینای ،‌ بینا است .

و خوابت را تا قبر و فخر فروشی را تا میزان و شهوت خود را تا بهشت و آسایشت را تا آخرت و لذائذ خویش را تا رسیدن به حوریان بهشتی به تأخیر بینداز .

و برای من باش تامن هم برای تو باشم ،‌ و با خوار داشتن دنیا به سوی من تقرب جوی و با دشمن داشتن گناه کاران و دوست داشتن نیکان از آتش دوزخ دوری کن .

پس همانا خداوند پاداش نیکوکاران ر اضایع نمی کند .

معبودی جز اونیست

خدا گواهی می دهد که معبودی جز اونیست و فرشتگان و صاحبان علم جبه  عدل ایستاده اند،‌معبودی جز او نیست و او شکست ناپذیر وفرزانه است .

همانا تنها اسلام دین پذیرفته شده نزد خدا است . بشارت ده به این که هر نیکوکاری در بهشت و هر گنهکاری هلاک شده و زیانکار است . و هرکس خدا را شناخت و از وی اطاعت کند ،‌ نجات یافته است و هرکس که شیطان را شناخت و از وی نافرمانی کند ،‌سالم می‌ماند و هرکس که حق را شناخت و از او پیروی کند،‌ایمن می شود و هرکس که باطل را شناخت و از آن پرهیز کند ، رستگار می شود و هرکس که دنیا راشناخت و آن را ترک کند ، ‌خالص شودوهرکس که آخرت راشناخت وآن را طلب کند،‌به آن خواهدرسید.

هماناخداوندهرکس رابخواهد هدایت می‌کندوهمگی به سوی اوباز می‌گردید.

ای فرزند آدم !

هرگاه که خداوند متکفل روزی تو شد پس تلاش زیادی برای چیست ؟

وهرگاه بدانی که خلق از من است پس بخل نسبت به آن‌ها برای چیست؟

وهرگاه بدانی که شیطان دشمن من است پس غفلت از آن به‌خاطر چیست؟

وهرگاه محاسبه وعبور از پل صراط حق باشد،‌پس مال اندوختن برای چیست؟

وهرگاه مجازات خدا حق باشد ،‌پس نافرمانی خدا از برای چیست؟

وهرگاه پاداش الهی در بهشت حق باشد پس درنگ از برای چیست؟

وهرگاه همه اشیاء به قضا وقدرمن باشد پس جزع وبی‌تابی از برای چیست؟

پس برآن‌چه که فوت شده مأیوس نباشیدو به آنچه داده شده خوشحال نشوید.

ای فرزند آدم !

ای فرزند آدم !

به یاد داشته باشید نعماتی را که به شما عطا فرمودم و بدانید بدون خواستن هدایت نخواهید شد و با دانش و علم می توانید راه بهشت را بیابید و مال را جمع نمی کنید مگر با سختی و وارد بهشت نخواهید شد مگر بصبر بر عبادت .

پس با نوافل به من نزدیک شوید و رضای مرا در خشنودی مساکین بجوئید که من از ایشان به مقدار چشم برهم زدنی جدا نمی شوم ، و با علماء همنشین شوید که همانا رحمت من به مقدار چشم برهم زدنی از آنها جدا نمی شود .

ای موسی به آنچه می گویم گوش ده و حق همان است که من می‌گویم ، هرکس بر بیچارگان تکبر ورزد ، روز قیامت به صورت ذره‌ای محشور خواهند شد که در زیر پای مردم باشند .

وهرکس نسبت به مسلمانی پرده دری کند خداوند هفتاد بار او را هتک حرمت می کند . و کسی که مسلمانی را به دلیل فقرش اهانت کنددر واقع به جنگ با من برخاسته است و اگر مؤمن مسلمانی را به خاطر من دوست داشته باشد فرشتگان در دو سرا همنشین او خواهند شد در دنیا پنهانی و در آخرت آشکارا .

ای مردم!

ای مردم !

همانا دنیا خانه کسی است که خانه ای برای او نیست .

وهمچنین از آن کسیست که مالی ندارد، وآنکه مال‌را جمع می کند، عقل ندارد . وآنکه به آخرت یقین ندارد ، بدان خوشحالی می کند .

و برآن حریص است کسی که توکل ندارد وآنکه معرفت بدان را ندارد ، بدنبال خوا هش‌های نفسانی می باشد .

… پس کسیکه نعمت زائلی را بگیرد و زندگی منقطع را ،‌وهمچنین خواهش های فانی را ، به خود ظلم کرده و پرودگارش را نافرمانی کرده و آخرتش را فراموش کرده و زندگی دنیا او را مغرور ساخته است .

ای فرزند آدم !

ای فرزند آدم !

چه بسیار چراغ‌هایی که باد آنان را خاموش کرد و چه بسیار عابدانی که به سبب عجب خود فاسد شدند ، چه بسیار فقیرانی که به سبب فقر، ‌فاسد شدند و چه بسیار اغنیائی که ثروت آنان را تباه کرد وچه بسیار عافیت طلبانی که عافیت آنها را ضایع نمود و چه بسیار عالمانی که علم آنها را هلاک کرد و ….

ای‌ فرزندآدم! بامن ‌داد و ستد ‌کنید و از من‌ بخواهید ، بدرستی که ‌سود و نفع ‌ شما ‌نزد من‌ است ‌به گونه‌ای که ‌هیچ‌ چشمی‌ ندیده ‌و هیچ‌ گوشی ‌نشنیده ‌و بر دل ‌بشری خطور نکرده است و خزائن من ‌نه کم و نه تمام می‌شود و من ‌بسیار بسیار‌ بخشنده‌ام .

ای فرزند آدم! دین تو ، گوشت و خون توست ، هرگاه دینت خوب شود گوشت و خونت نیز خوب می شود و هرگاه دین تو ضایع شود ، گوشت و خون تو ضایع می گردد ….

پس همانند چراغی مباش که از برای مردم روشنایی می دهد ولی نفس خود را با آتش می سوزاند .

حب دنیا را از دل خود بیرون کن که حب خدا و حب دنیا در یک ظرف جمع نمی‌شود ؛ همانگونه که آب و آتش دریک ظرف جمع نمی‌‌شوند وبا نفس خود در جهت جمع روزی مدارا کن ، چرا که که روزی تقسیم شده و حریص ناامید است و بخیل مذموم و نعمت دنیا دوام ندارد و اجل هم معلوم است . بهترین حکمت‌ها ترسیدن از خدای تعالی است و بهترین بی نیازی قناعت ، بهترین توشه پرهیزگاری و بدترین صلاح شما دروغ‌است و بدترین نصیحت سخن‌چینی ‌و پروردگارت هرگز درحق‌ بندگان‌ خود ، ستم روانداشته است.

ای کسانیکه ایمان آورئه اید

ای‌کسانیکه ایمان‌آورده‌اید،چگونه‌می‌گوئیدچیزی‌راکه‌خود بدان عمل نمی‌کنیدوچگونه نهی‌می‌کنید از چیزیکه،خودرا از آن باز نمی‌دارید، چگونه‌جمع‌می‌کنیدچیزی راکه‌خودتان آن را نمی‌خورید وهمچنین چگونه توبه‌را روزی بعد از روز دیگر،وسالی‌بعد از سال دیگر به تأخیر می‌اندازید.آیا از برای مرگتان امان نامه‌ای‌است؟یابرات‌آزادی از آتش دوزخ را دارید؟ ویا رستگاری دربهشت برای شما محقق شده ویانعمات‌به شما مهلت داده است؟آیا آرزوهای طول و دراز شما را به خدای متعال مغرور کرده است؟ پس صحت و سلامت شمارابه خودمغرورنسازد. پس همانامدت عمرشمامعلوم‌است‌و نفس‌های‌شمامعدود،واسرارشمابرملاوپرده‌های‌شما دریده است…

…پس ای صاحبان خرد از خدا بترسید و آنچه درمیان دارید، برای آخرت خود پیش فرستید .

ای فرزند آدم ! پیشرو باش که همانا تو در پی خراب کردن عمر خود می‌باشی و از همان روزی که از شکم مادرت بیرون آمدی ، قبرت هر روز تو را به خود می‌خواند ، پس مباش همانند چوبی که خود را برای دیگران می سوزاند!

ای فرزند آدم

ای فرزند آدم!

 تو و من هر دو اراده می‌کنیم، اما جز آنچه من اراده کنم چیز دیگری نیست،‌ پس هرکس مرا خواهد، مرا خواهد شناخت و هرکس مرا شناخت مرا می‌خواهد و هرکس که مرا بخواهد،‌ مرا می‌یابد و هرکه مرا یافت به من خدمت می‌کند و هرکس مرا خدمت کرد، مرا یاد می‌کند و هرکس مرا یاد کند من هم او را به رحمت خود یاد می‌کنم .

ای فرزند آدم!

عملت خالص نمی‌شود مگر اینکه چهار مرگ را بچشی، مرگ سرخ،‌ مرگ زرد، مرگ سیاه و مرگ سفید.

مرگ سرخ، تحمل جفا و بازداشتن از آزار است.

مرگ زرد، گرسنگی و سختی کشیدن است.

مرگ سیاه، مخالفت کردن با نفس و خواهش‌هاست، پس از هوای نفس تبعیت نکن که تو را از خدا باز می‌دارد.

و مرگ سفید،‌ عزلت است و گوشه نشینی.

احادیث منتخب قدسی:قال الله تعالی خدا به پیامبر فرمود :

احادیث منتخب قدسی:قال الله تعالی خدا به پیامبر فرمود :

ای احمد بپرهیز از اینکه چون کودک باشی که هرگاه چشمش به سبز و زرد می افتد و هرگاه شیرینی و ترشی به او داده می شود ، فریب می خورد .

حدیث قدسی از امام علی بن الحسین(ع) که میفرمایند : خداوند والامقام فرمود :ای فرزند آدم !

به سبب مشیّت من است که تو برای خودت آنچه که را که می خواهی  ، می خواهی و با اراده من است که برای خودت اراده می کنی ، هر چیزی را که اراده می کنی ، و به سبب زیادت نعمت من بر توست که بر معصیت من قدرت می یابی و فرایض مرا به جای می آوری و ادا می کنی .

تو را شنوا و بینا قرار دادم ، پس هر نیکی که به تو می رسد ، از خداست و هر بدی که به تو می رسد ، از خود توست . هم از این روست که من به اعمال نیک تو ، از تو سزاوارترم و تو به عمل های بد خودت از من سزاوارتری !

من از  کرده هایم مورد سؤال واقع نمی شوم ، ولی آنها مورد سؤال  قرار می گیرند و به تحقیق که هر چیزی را که تو می خواستی ، برایت منظم کردم .

و هر کس از خلقم که مرا بشناسد و نافرمانیم کند ، کسی را بر او مسلّط می کنم که مرا نشناسد .   هر کس مرا بجوید

مَن  طَلَبَنی وَجَـدنِی           هرکــس مـر ا   بجوید  ، خواهـــد  یافـــت                                                                                                                              

وَمن وَجَد نِی عَرَفَنی         و هرکـس   مرا    یافت   ،   می ‌شنـاسـد

وَ  مَن عرفَنی  احَبَّنِی        وهرکس مراشناخت  ،  دوستدار من می ‌شود

وَ مَن احَبَّنِی عَشَقَنی        و هرکس دوستدار من شد ،‌ عاشقم می ‌شود

وَمَنَ عَشَقَنی عَشَقتُهُ        و هرکس عاشقم  شود  ،  عاشقش  می شوم

وَ مَن عَشَقتُه  قَتَلتـُهُ          و  هرکه را  عاشق    شدم  ،‌   می کشمش

وَمَن قَتَلتُه فَعَلیَّ دیتُهُ         وهرکس  را  کشتم  ،‌  دیه  او  بر  من  است

وَمَن‌عَلَی‌َّدَیتُُهُ‌ فَانا دَیتُه         و هرکه  دیه  او بر من  است  من ج دیه اوهستم

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند             فرزند و عیال  و  خانمان  را  چه    کند

د یو انه  کنی هر دو  جهانش  بخشی               دیوا نه  تو   هر    دو     جهان      را     چه کند

حدیث قدسی نقل از امام صادق(ع) که فرمودند :

خدا را در شب و روز سه ساعت است که در آنها خود را تمجید می کند . پس اوّل ساعت روز ، زمانی که خورشید از این جانب یعنی مشرق و مقداری از آن از عصر ، یعنی از مغرب تا نماز اولی ، و اوّل ساعت های شب از یک سوم باقی از شب تا انفجار صبح ، که می فرمایند : منم خداوند پرورنده عالمیان ، منم خدای علیّ و عظیم ، منم خدای عزیز و حکیم و به درستی که منم خدای بخشنده و رحیم ، منم خدای رحمان و رحیم و منم خدای مالک روز قیامت ، منم خدای زمان بی آغاز و همیشه ها ، منم خدای آفریننده خیر و شرّ ، منم آفریننده بهشت و جهنّم ، منم خدایی که آغاز همه موجودات از من است و به سوی من نیز برمی گردند ، منم خدای یگانه بی نیاز ، منم خدای عالم به آشکار و نهان ، منم خداوند مالک و قدّوس و سلام ، و مؤمن وتوانا و عزیز و جبّار و متکبّر ، منم خدای آفریننده تصویرگر و مراست نام های نیکو و منم خداوند بزرگ .

آنگاه امام(ع) فرمودند : کیست که بتواند در برابر او عرض اندام کند ، در حالی که کبریاء ، ردای اوست . پس هر کس در چیزی از این مقولات با او به منازعه برخیزد ، خدا او را با چهره به آتش می کوبد . سپس فرمودند : مؤمنی نیست که خدای را با آن نام ها بخواند ، در حالی که قلب خود را به سوی خداوند برگردانده ، مگر که حاجتش روا می شود ، هر چند که شقی نباشد ، که امید می رود به سعادت متحوّل شود .

هرگز پروردگارت به بندگان ظلم نمی‌کند

ای فرزند آدم!

بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، بدون غفلت بخوانید تا شما را بدون تأمل اجابت کنم.

مرابا دلهای خالی‌از غیرمن بخوانید، تا شما را با مراتبی بالا بخوانم.

مرا با اخلاص و تقوی بخوانید،تا شما را به بهشت جاویدان بخوانم.

مرا با خوف و رجاء بخوانید، تا برای شما در هر کاری گشایش و راحتی قرار دهم.

مرا با نامهای بلند مرتبه بخوانید تا شما را به خواسته‌های بلندتان برسانم.

مرا در دیار خراب و فانی بخوانید تا شما را در دیار پاداش و جاودانگی بخوانم.

ای فرزند آدم!

چه بسیار خدا، خدا می کنی ولی در قلبت غیر از خداست و زبانت خدا را یاد می‌کند در حالی که از غیر خدا می‌ترسی و به غیر او امیدواری. اگر خدا را می‌شناختی،‌ غیر خدا برایت اهمیتی نداشت.

تو گناه می‌کنی و استغفار نمی‌کنی پس بدرستی که استغفار به همراه اصرار برگناه، توبه دروغگویان است.

..... وهرگز پروردگارت به بندگان ظلم نمی‌کند.

            خلق و خویت را نیکو گردان

ای فرزند آدم!

خلق و خویت را نیکو گردان تا تو را دوست بدارم و تو را محبوب دل‌های صالحان گردانم و گناهت را بیامرزم.

ای فرزند آدم!

دستت را بر سرت قرار بده، پس آنچه را برای خود می‌پسندی برای مسلمین هم بپسندد.

ای فرزند آدم!

بر آنچه از دنیا از دست دادی، اندوهگین مباش و به آنچه می‌آید خوشحالی مکن، زیرا دنیا، امروز برای توست و فردا برای غیر تو.

ای فرزند آدم!

آخرت را طلب کن و دنیا را واگذار، همانا ذره‌ای از آخرت بهتر است برای تو از دنیا و آنچه در آنست.

ای فرزند آدم!

تو در طلب دنیا و آخرت در طلب توست.

ای فرزند آدم!

برای مرگ قبل از فرا رسیدن آن آماده شو و اگر دنیا را برای احدی از بندگانم وامی‌گذاشتم، آن را برای پیغمبرانم وا می‌گذاشتم تا بندگانم را به اطاعتم دعوت کنند.

ای فرزند آدم!

چه بسیار ثروتمندانی که مرگ آنان را فقیر کرد و چه بسیار خنده کننده‌گانی که به سبب مرگ گریه کردند و چه بسیار بندگانی که دنیا روزیش را برای آنها گسترد ولی طغیان کردند و اطاعتم را ترک کردند تا از دنیا رفت و داخل آتش شد و چه بسیار بنده‌ای که دنیا بر او تنگ گرفت اما صبر نمود و از دنیا رفت تا داخل بهشت شد.

منم خدایی که معبودی جز من نیست

حدیث قدسی به نقل از امیرالمؤمنان علی (ع) است که فرمودند :

زمانی که روز قیامت فرا برسد ، و آنگاه حدیثی را ذکر کرد ، تا گفت : خداوند جبّار – جلّ جلاله – بر آنها اشراف می یابد و می گوید :

منم خدایی که معبودی جز من نیست ، و منم قاضی عادل مطلق و حکم کننده ای که امروز ظلم نمی کند ، در میان شما با عدل و قسطم حکم خواهم کرد ، و امروز کسی مظلوم واقع نخواهد شد ، امروز حقّ ضعیف از قوی گرفته می شود ، و صاحب مظلمه ، در خصوص مظلمه اش قصاص می گردد ، از حسنه ها و بدی ها و بخشش ها ثواب داده می شود .

و کسی از این عقبه نمی گذرد در حالی که ظالم است ، و نه بنده ای که مظلمه ای در نزد اوست ، مگر مظلمه ای که آن را بر صاحبش ببخشد ، و من به او ثواب می دهم ، و در نزد حساب حق را برایش می گیرم .

 پس ای مردمان !

ملازم باشید و حق خود را طلب کنید ، از کسی که در دنیا بر شما ستم کرده است ، و من شاهد شما هستم و مرا شاهد بودن کافیست .

سپس گفت : ندا دهنده ای از طرف خدا ندا می دهد : به درستی که خدای می فرماید : منم بخشنده ، اگر دوست دارید بخشوده شوید ،‌پس ببخشید ، و اگر نبخشید ، مظالمتان گرفته می شود ، پس عفو می کنند ، مگر اندکی ! و گفت : خدا می فرماید : امروز هیچ ظالمی به بهشت من وارد نمی شود ، و نه به سوی آتش من ، در حالی که یکی از مسلمان را در نزد او مظلمه ای است ، تا از او در نزد حساب گرفته شود .

ای مردمان ! خود را برای حساب آماده کنید ! ...

 این حدیث را شیخ صدوق هم در « المجالس » روایت کرده است .

حدیث قدسی از امام علی بن الحسین(ع) که می فرمایند :

خداوند والامقام فرمود :

ای فرزند آدم !

به سبب مشیّت من است که تو برای خودت آنچه که را که می خواهی  ، می خواهی و با اراده من است که برای خودت اراده می کنی ، هر چیزی را که اراده می کنی ، و به سبب زیادت نعمت من بر توست که بر معصیت من قدرت می یابی و فرایض مرا به جای می آوری و ادا می کنی .

تو را شنوا و بینا قرار دادم ، پس هر نیکی که به تو می رسد ، از خداست و هر بدی که به تو می رسد ، از خود توست . هم از این روست که من به اعمال نیک تو ، از تو سزاوارترم و تو به عمل های بد خودت از من سزاوارتری !

من از  کرده هایم مورد سؤال واقع نمی شوم ، ولی آنها مورد سؤال  قرار می گیرند و به تحقیق که هر چیزی را که تو می خواستی ، برایت منظم کردم .

و هر کس از خلقم که مرا بشناسد و نافرمانیم کند ، کسی را بر او مسلّط می کنم که مرا نشناسد .  

عمل بدون علم

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید پروا کنید از خدا آنچنان که حق پروایی اوست و نمیرید مگر مسلمان.»                                ( آل عمران3/ آیه103)

ای فرزند آدم!

عمل بدون علم مانند رعد آسمانی بدون باران است و علم بی‌عمل مانند درخت بی‌میوه و علم بدون زهد و خشیت مانند مال بدون زکات و غذای بی‌نمک و گیاهی بر سنگ هموار می‌باشد‌ ومثال علم نزد نادان همانند مروارید و یاقوت نزد چهارپایان است.

مثال دل‌های سخت مانند سنگ ثابت است در آب، پندی‌که کسی به شنیدن آن رغبت ندارد همانند سُرنا نزد اهل قبور است و مثال صدقه با پول حرام مانند شستن غایط با بول است و مثال نماز بدون زکات مال همانند جسدی بی‌روح و مثال عمل بدون توبه همانند ساختمان بدون پایه است.

پس از مکر خدا بترسید که جز زیانکاران از مکر خدا در امان نیستند.

دعای بنده و اجابت خدا

ای فرزند آدم !

ثروتت ، ثروت من است و تو بنده من هستی. برای تو جز به‌اندازه‌ای که می‌خوری و از بین‌می‌بری نیست وبه‌اندازه‌ای که بپوشی و کهنه‌اش کنی. آن‌چه را که صدقه‌می‌دهی، باقی‌ می‌گذاری و آن‌چه را که ذخیره می‌کنی ، بهره تو از آن فقط دشمنی است.

بدرستی‌که وجودتوبرسه‌قسم است ، یک قسم تو مال من است و یک‌قسم برای تو و یک قسم میان من و تو. پس آن قسمی که مال من است، روح توست وآن قسمی که برای توست، عمل توست و آن قسمی که بین من و توست، دعای تو  و اجابت من است.

ای فرزند آدم !

پرهیزکاری پیشه‌کن تا مرا بشناسی وگرسنه باش تا مرا ببینی و بندگی مرا کن تا مرا بیابی و تنها شو تا به من برسی .

ای فرزند آدم !

اگرچنان باشد که پادشاهان به سبب ظلمشان و قوم عرب به‌سبب تعصب جاهلیشان وعلماء به‌سبب حسد وفقرا به سبب دروغ و تجار به سبب خیانت وکشاورزان به سبب نادانیشان وعبادت‌کنندگان به‌خاطر ریا و ثروتمندان به جهت کبرشان و قاریان به‌خاطر غلفت‌شان و رنگ رزان با ‌غش در معامله و منع کننده زکات به سبب منعش داخل آتش دوزخ شوند، پس کجایند کسانی که بهشت را طلب کنند؟!

اسلام دین پذیرفته شده نزد خدا

خدا گواهی می دهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان علمجبه  عدل ایستاده اند،‌معبودی جز او نیست و او شکست ناپذیر وفرزانه است .

همانا تنها اسلام دین پذیرفته شده نزد خدا است . بشارت ده به این که هر نیکوکاری در بهشت و هر گنهکاری هلاک شده و زیانکار است . و هرکس خدا را شناخت و از وی اطاعت کند ،‌ نجات یافته است و هرکس که شیطان را شناخت و از وی نافرمانی کند ،‌سالم می‌ماند و هرکس که حق را شناخت و از او پیروی کند،‌ایمن می شود و هرکس که باطل را شناخت و از آن پرهیز کند ، رستگار می شود و هرکس که دنیا راشناخت و آن را ترک کند ، ‌خالص شودوهرکس که آخرت راشناخت وآن را طلب کند،‌به آن خواهدرسید.

هماناخداوندهرکس رابخواهد هدایتجمی‌کندوهمگی به سوی اوباز می‌گردید.

ای فرزند آدم !

هرگاه که خداوند متکفل روزی تو شد پس تلاش زیادی برای چیست ؟

وهرگاه بدانی که خلق از من است پس بخل نسبت به آن‌ها برای چیست؟

وهرگاه بدانی که شیطان دشمن من است پس غفلت از آن به‌خاطر چیست؟

وهرگاه محاسبه وعبور از پل صراط حق باشد،‌پس مال اندوختنجبرای چیست؟

وهرگاه مجازات خدا حق باشد ،‌پس نافرمانی خدا از برای چیست؟

وهرگاه پاداش الهی در بهشت حق باشد پس درنگ از برای چیست؟

وهرگاه همه اشیاء به قضا وقدرمن باشد پس جزع وبی‌تابی از برای چیست؟

پس برآن‌چه که  فوت شده مأیوس نباشیدو به آنچه داده شده خوشحال نشوید.

عملت را از ریا خالص کن،‌

ای فرزند آدم!

هرگاه صبح کردی و ندانستی نزد تو کدامیک از این دو نعمت بزرگ تر است: گناهان پوشیده‌ای که نزد مردم داری یا ستایش نیکو از جانب مردم؟و اگر مردم بدانند آنچه را که من می‌دانم، ‌احدی از مخلوقاتم دیگر به تو سلام نخواهند کرد؛ پس عملت را از ریا خالص کن،‌ همانا تو بنده ذلیلی در برابر پروردگار بزرگت هستی و مأمور به حکم اویی. پس توشه برگیر که تو مسافری و چاره‌ای جز این نیست که هر مسافری باید توشه برگیرد.

ای فرزند آدم!

خزائن من تمام شدنی نیست و دست‌های من برای بخشش همیشه گشوده است و به مقداری که انفاق کنی،‌ به تو می‌بخشم و به اندازه‌ای که از انفاق خودداری می‌کنی، امساک می‌کنم.

ای فرزند آدم!

ترس از فقر، به خاطر سوءظن به خدای تعالی و این که بر بیچارگان بخل می‌ورزی از یقین اندک است .

ای فرزند آدم!

کسی که برای روزی اندوهناک باشد در کتاب من شک دارد و کسی که پیامبران مرا تصدیق نکند، پروردگاری مرا انکار کرده‌ است و هر که پروردگاری مرا انکار کند،‌ او را با صورت در آتش می‌اندازم.

اطاعت خداوند

ای فرزند آدم !

اطاعت کنید مرا بقدریکه حاجت‌های شما بسوی من است و نافرمانی کنید مرا بقدری که برآتش جهنم صبر دارید و توشه بردارید  از دنیا بقدر بودنتان در آن و توشه بردارید برای آخرت بقدر بودنتان در آن .

به سوی اجل‌هایتان نظرمکنید که ، به تأخیر افتاده است ، وهمچنین روزیتان حاضر است و گناهانتان پوشیده .

و هرچیزی فنامی‌شود، جز ذات پاک من و هرگاه از آتش دوزخ ، همانند بیچارگیتان می‌هراسیدید ، به تحقیق شما از جایی که گمان نمی‌کردید ، بی‌نیاز می‌ساختم .

و اگر همانگونه که به دنیا رغبت دارید ، به بهشت رغبت داشتید در هر دو سرا شما را خوشبخت می ‌کردم . و دل‌هایتان را به سبب دوستی دنیا نمیرانید که زوال دنیا نزدیک می‌باشد

امر به معروف و نهی از منکر

ای‌کسانیکه ایمان‌آورده‌اید،چگونه‌می‌گوئیدچیزی‌راکه‌خود بدان عمل نمی‌کنیدوچگونه نهی‌می‌کنید از چیزیکه،خود را از آن باز نمی‌دارید، چگونه‌جمع‌می‌کنیدچیزی راکه‌خودتان آن را نمی‌خورید وهمچنین چگونه توبه‌را روزی بعد از روز دیگر،وسالی‌بعد از سال دیگر به تأخیر می‌اندازید.آیا از برای مرگتان امان نامه‌ای‌است؟یابرات‌آزادی از آتش دوزخ را دارید؟ ویا رستگاری دربهشت برای شما محقق شده ویانعمات‌به شما مهلت داده است؟آیا آرزوهای طول و دراز شما را به خدای متعال مغرور کرده است؟ پس صحت و سلامت شمارابه خودمغرورنسازد. پس همانامدت عمرشمامعلوم‌است‌و نفس‌های‌شمامعدود،واسرارشمابرملاوپرده‌های‌شما دریده است…

…پس ای صاحبان خرد از خدا بترسید و آنچه درمیان دارید، برای آخرت خود پیش فرستید .

ای فرزند آدم ! پیشرو باش که همانا تو در پی خراب کردن عمر خود می‌باشی و از همان روزی که از شکم مادرت بیرون آمدی ، قبرت هر روز تو را به خود می‌خواند ، پس مباش همانند چوبی که خود را برای دیگران می سوزاند!

بدرستیکه‌نیست‌معبودی‌جزخدا،ومحمد(ص)‌بنده و‌فرستاده‌من است.

سخاوتمند باش

ای فرزند آدم!

سخاوتمند باش که همانا سخاوت از حسن یقین به خداست و یقین از ایمان و ایمان از صفات اهل بهشت است.

ای فرزند آدم!

بر تو باد پرهیز  از بخل، پس همانا بخل از کفر و کفر از آتش است.

ای فرزند آدم!

از نفرین مظلومان بپرهیزید که هیچ چیز مانع اجابت آن نمی‌شود و هرگاه

گذشت از گناه و آمرزش را دوست نمی‌داشتم هر آینه آدم را به گناه مبتلا نمی‌کردم که سپس او را به بهشت برم.

ای فرزند آدم!

بدون درخواست و تضرع، ایمان و معرفت را به تو بخشیدم پس چگونه بهشت را با وجود درخواست و تضرعت بر تو بخل ورزم.

ای فرزند آدم!

هرگاه بنده به من چنگ زند، او را هدایت می‌کنم و اگر بر من توکل کند او را کفایت می‌کنم و اگر بر غیر من توکل کند اسباب آسمان و زمین را بر او قطع می‌کنم.

ای فرزند آدم!

نماز چاشتگاه را وامگذار، پس بدرستیکه هر چه که آفتاب برآن می‌تابد برای او دعا می‌کنند.

ای فرزند آدم!

حکم مرا ضایع کردی و مرتکب معصیت شدی، پس چه کسی می‌تواند عذاب روز قیامت را از تو منع کند؟!

من‌زنده‌ام‌وهرگزنمی‌میرم

ای فرزند آدم!

من‌زنده‌ام‌وهرگزنمی‌میرم،بآنچه‌که‌به‌تودستورداده‌ام،عمل‌کن‌وازآنچه‌که‌تورانهی‌کردم،خودداری‌کن‌تاتورازنده‌ای‌قراردهم،که‌مرگی‌نداشته‌باشی.

ای فرزند آدم!

من‌پادشاهی‌هستم که‌زوالی‌درمن‌نیست‌وهرگاه‌به‌چیزی‌می‌گویم‌باش‌پس موجودمی‌شود.‌در‌آنچه‌به‌تودستورداده‌ام اطاعت‌کن‌وازآنچه‌که‌تورانهی‌ می‌کنم‌خودداری‌کن‌،تاجایی‌که‌به‌چیزی‌بگویی‌باش،پس‌موجود‌می‌شود .

ای فرزند آدم!

اگرگفتارت‌جذاب‌ودلنشین،ولی‌عملت‌زشت‌وقبیح‌باشدپس‌توسرکردهمنافقان‌‌هستی‌واگرظاهرت‌جذاب‌وباطنت‌قبیح‌باشدپس‌توازبدترین‌هلاک‌شدگانی.

ای فرزند آدم!

هیچکس در بهشت من داخل نمی‌شود مگر آنکه،دربرابر عظمتم تواضع کند و روزش را با یاد من به پایان رساند و بخاطرم نفس خود را از خواهش‌های دنیویه بازدارد ، و با غریب برادری و با فقیر مدارا و بر مصائب صبر کند و یتیم را گرامی دارد و از برای او همانند پدری دلسوز ، واز برای زنان بیوه همانند همسری مهربان …

پس هرکس این صفات را داشته باشد ، هرگاه مرا بخواند به او لبیک گویم و هر چه از من بخواهد به او عطا می‌کنم .

تمایل به دنیا

ای فرزند آدم!

به اندازه‌ای که تمایل به دنیا داری، محبت مرا از قلبت خارج گردان. چرا که من هرگز محبت خود و دنیا را در یک قلب جمع نمی کنم.  برای بندگی من از علایق‌دنیوی مجرد شو و عملت را از ریا خالص گردان، تا جامه محبتم را بر تنت بپوشانم. به من رو کن و خودت را برای یادم فارغ نما، تا تورا نزد فرشتگانم یاد کنم.

ای فرزند آدم!

خاضعانه مرا یاد کن تا هنگام بخشش و عطایم تو را یادکنم.

 هنگام مجاهده با نفس به یاد من باش، تا هنگام مشاهده یادت کنم.

 مرا روی زمین‌یاد کن، ‌تا در قبر یادت باشم .

 در نعمت و سلامتی مرا به یاد آور، تا تو را در اندوه و تنهایی یاد کنم.

در بندگی یادم کن، تا در بخششم یادت کنم.

مرا در صحت و بی‌نیازی یاد کن، تا تو را در فقر و مشقت یاد کنم.

مرا به صدق و صفا یاد کن، تا تو را در ملاء اعلی یاد کنم.

مرا به هنگام احسان به فقراء یاد کن، تا تو را در بهشت جاودان یادکنم. در بندگی یادم کن تا در پرورش دهندگی‌ام یادت کنم.

مرا به تضرع و زاری یاد کن تا تو را به کرامت یاد کنم.

مرا به لفظ یاد کن تا تو را در لطف و مرحمت خود یاد کنم.

مرا با ترک دنیا یاد کن، تا تو را به نعمت‌های باقی یاد کنم.

 مرا در شدت هلاکت یاد کن، تا تو را در نجات و رهایی کامل یاد کنم.

 همانا شیطان دشمن شماست

ای فرزند آدم !

همانا شیطان دشمن شماست ، پس او را دشمن خود بدانید .

به درستی برای روزی که دسته ، دسته به‌سوی خدا محشور می‌شوید، عمل کنید ، درحالی که صف در صف پیشاپیش او   می‌ایستید و نامه عمل خود را حرف به حرف می خوانید و از آنچه عمل کرده‌اید پنهانی و آشکارا ، سئوال خواهید شد .

سپس پرهیزکاران گروه ، گروه به سوی بهشت هدایت و مجرمان به جهنم تشنه کام وارد می شوند . این همه وعده رحمت و مؤاخذه از جانب خداوند شما را بس است .

همانا منم پروردگار عالم، پس مرا بشناسید ؛ منم نعمت دهنده شما ، پس تشکر مرا بجا آورید . منم بسیار آمرزنده ،‌پس استغفار کنید و منم مقصود شما پس به من توجه کنید و منم داننده اسرار شما ،‌پس از من بترسید.

مجاهده

ای فرزند آدم !

شما را نیافریدم به جهت کمبود چیزی و یا انس گرفتن از جهت ترس و وحشت ، و نه از امری که از انجام آن عاجز مانده باشم تا از شما استعانت و یاری جویم بلکه شما را آفریدم تا اینکه مرا عبادت نمایید و بسیار شکر گزارم باشید و صبح و شام تسبیح مرا بگویند .

اگر تمامی اول و آخرتان ، زندگان ومردگان شما ، کوچک و بزرگتان ، آزاده و برده تان ، انسیان و جنیان بر اطاعت من جمع شوید ، در ملک من به اندازه مثقال ذره ای افزوده نخواهد شد .

واگر تمامی شما برنافرمانی من جمع شوید، از ملک من به اندازه مثقالی کاسته نخواهد شد .

………………… آگاه باشید :

هرکس مجاهده کند بدرستی که به نفع خویش عمل کرده که همانا خداوند از جهانیان بی نیاز است .

صبور باشید

ای فرزند آدم ! من شما را عبث خلق نکردم و شما را بی هدف قرار ندادم و از آنچه انجام می دهید ، غافل نیستم .

و بدرستی که به آنچه نزد من است نمی رسید ، مگر در راه خشنودیم از آنچه که از آن اکراه دارید ، صبر کنید .

و صبر بر طاعتم ، از صبر بر حرارت آتش راحت تر است و همچنین صبربرعذاب دنیا ازصبربرعذاب‌آخرت راحت‌تر است.

ای فرزند آدم ! همه شما گمراهید ! مگر آن کسی که من او را هدایت کنم . و همگی شما بیمارید مگر آنکه من او را شفا دهم. وهمگی شما نیازمندید ، مگر آنکه من او را بی نیاز کنم .

وهمگی شما در هلاکت هستید مگر کسی که من او را نجات دهم . وهمه شما خطا کارید ، مگر کسی که من او را نگه دارم. پس همگی به سوی من باز گردید تا به شما رحم کنم . وهمچنین راز خود را نزد کسی که اسرار شما را نمی داند فاش نکنید .

آیا می دانید که:آیه وخواص آیه صَلِّی الله عَلَی مُحمَّد واهل بیت

آیا می دانید که:آیه وخواص آیه صَلِّی الله عَلَی مُحمَّد واهل بیته ودیگر... صفات خداوند.     احکام مربوط به قرآن       

 امام رضا(ع) از پدرش نقل کرده است که فرمود: هیچ کس تا کنون آیه «أِنّ الله یُمسِکُ السّمَوَاتِ وَالأرضَ‌‌ أنْ تَزُولاَ...» (سوره فاطر آیه 14) را به هنگام خواب نخوانده است که خانه بر سرش خراب گردد.

 امام صادق(ع)‌ فرمود:‌هرکس بر محمد(ص) و آل محمد(ص) صلوات بفرستند خداوند یکصد حسنه برای او می‌نویسد، و هرکس بگوید:‌« صَلِّی الله عَلَی مُحمَّد واهل بیته » خداوند هزار حسنه برای او خواهد نوشت.

 پیامبر(ص)‌فرمودند: هنگامی که نماز صبح به جای آوردی 10 مرتبه بگو«سُبحَانَ‌الله العَظِیم وَ بِحَمدِه وَ‌ لاَ‌حَولَ وَلاَ‌قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلی العظیم» که خداوند تو را از کوری،‌دیوانگی، جذام،‌فقر و ویرانی خانه مصون می‌دارد،‌ پیامبر ادامه می‌دهند این برای دنیا بود، برای آخرت ،‌پس از هر نماز می‌گویی « اللّهُِمَّ‌ اهدنی مِن عِندَک،‌ وَ أفض عَلَیَّ مِنْ‌ فَضْلِکَ،‌ وَ انشُرْ عَلَیَّ مِن رَحمَتِکَ، وَ انزل عَلَیَّ مِن بَرَکاتِکَ» پیامبر(ص)‌فرمود: بدانید که اگر روز قیامت با این اذکار بیایید و آن را عمداً ترک نکرده باشید، خداوند هشت در بهشت را به روی شما می‌گشاید تا از هر کدام بخواهید وارد شوید.

            آیه الکرسی

محتوا و فضیلت آیه الکرسی

در قرآن عظیم‌ترین آیه آیه الکرسی که در سوره بقره است.

رسول اکرم(ص)می‌فرمایند: قرآن والاترین کلام‌هاست و سوره بقره سرورقرآن و آیه الکرسی سرورآیات سوره بقره می باشد.

درآیه‌الکرسی پنجاه کلمه است‌ودرهرکلمه پنجاه برکت ‌و اسم ‌ اعظم ‌الهی  در‌آیه الکرسی است.

وپیامبرفرمودند:هرکه‌آیه الکرسی‌را درعقب ‌هر نماز واجب ‌بخواند هیچ  چیز او را از بهشت منع نکند.

امام صادق(ع)فرمود: برای هرچیزی اوجی میباشد و اوج قرآن آیه الکرسی است ، هرکه یک بار آن را بخواند خداوند هزار ناگواری ،از ناگواری های دنیا و هزارناگواری ازناگواری‌های آخرت را از او بگرداند که آسانترین ناگواری دنیا ، فقر، و سهل ترین ناگواری آخرت ،   عذاب قبراست و من به امید رسیدن به آن مقام آن را می خوانم

صفات خداوند           آیا می دانید که :

صفات خداوندی که درآخرآیات بیان شده با موضوع آیه،تناسب دارد؟

یکی‌ازنکته‌های‌ظریف‌قرآنی‌این‌است‌که‌به‌دنبال‌بسیاری‌ازاحکام‌،صفتی‌از‌صفات خداوندرا به‌دنبال می‌آورد که آن‌صفت بسیارمتناسب بامحتوای‌آیات‌است.مثلاً وقتی ازتوبه‌صحبت می‌کنداز صفت رحمت و فضل‌ خداوندسخن‌می گویدو اگرازاجرای ‌حدود صحبت ‌می‌کند صفت ‌قدرت‌وخشم‌خداوند‌رامطرح می‌نماید .

اصمعی می گوید:مشغول قرائت قرآن بودم که به این آیه رسیدم :

«والسّارقُ والسّارقَةُ فَاقطَعُوا اَیدِیَهُمَا»‹ دست مرد وزن دزد راقطع کنید › واشتباهاً‌ ادامه آیه را «…والله غفور رَحیم» خواندم . ناگهان عربی که در کنار من نشسته بود اعتراض کرد و گفت غلط خواندی ! پرسیدم : شما قرآن بلد هستید؟ گفت : نه! گفتم :‌پس چه طور دانستی غلط خواندم ؟   گفت :‌ حکم قطع دست سارق مناسب با غفران الهی نیست؛ بلکه مناسب با غلبه و حکمتش است.

علت تکرار کلمه ناس

آیا علت تکرار کلمه ناس در سوره ناس را می‌دانید؟

ناس در سوره ناس پنج بار تکرار شده است که بعضی از مفسرین هریک از آنها را اشاره به بخشی از انسان ها دانسته اند .

ـ «ناس»  اول اشاره به کودکان است که به مربی نیاز بیشتری دارند .

ـ «ناس»دوم‌اشاره به‌جوانان است به‌خاطرکلمه«ملک»دراین‌آیه،که‌حکایت‌ازقدرت دارد.

ـ «ناس»سوم‌اشاره‌به پیرمردان داردکه بیش ازدیگران به دنبال عبادت‌می‌روند.

ـ «ناس» چهارم عموم مردم است .

ـ «ناس» پنجم اشاره به انسان‌های فاسق وشیطان صفت است

            احکام مربوط به قرآن

اطلاعاتی در مورد احکام مربوط به قرآن

ـ نجس کردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب بکشند.

ـ اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.

ـ گذاشتن قرآن روی عین نجاست مانند: خون و مردار اگرچه آن عین نجس خشک باشد، حرام است و برداشتن قرآن از روی آن واجب می‌باشد.

ـ نوشتن قرآن با مرکب نجس اگرچه یک حرف آن باشد، حرام و اگر نوشته شود باید آن را آب بکشند یا به واسطه تراشیدن و مانند آن کاری کنند که ازبین برود.

ـ احتیاط‌واجب‌آن‌است‌که‌از دادن قرآن به کافر خودداری کنند،اگرقرآن‌دست‌اوست، درصورت‌امکان از اوبگیرند.

ـ مسّ نمودن خط قرآنی،‌ یعنی رساندن جایی از بدن به خط قرآن برای کسی که وضو ندارد حرام است ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه کنند مسّ‌ آن اشکال ندارد.

ـ جلوگیری‌بچه‌و دیوانه ازمس‌خط قرآن‌واجب‌نیست ولی‌اگرمس‌نمودن‌آنان‌بی‌احترامی‌به‌قرآن‌باشدبایدازآن‌جلوگیری کنند.

            آیا می دانید پاداش کسی که نماز را با اذان و اقامه بخواند چیست؟

1- عبد الله بن جعفر در حدیثی از علی بن ابی طالب نقل کرده است که فرمود : هرکس نماز خود را با اذان و اقامه بخواند ، صفی از فرشتگان پشت سر او نماز می گزارند که دو طرف آن دیده نمی‌شود. و هرکس نماز خود را با اقامه تنها بخواند ،‌ یک فرشته پشت سر او نماز می گزارد

2- مفضل بن عمر از امام صادق نقل کرده است که فرمود : هرکس با اذان واقامه به نماز بایستد ،‌ دو صف از فرشتگان پشت سرش نماز می‌ و هرکس با اقامه تنها بدون اذان نماز بگزارد ،‌ یک صف از فرشتگان پشت سرش نماز می گزارند . راوی می گوید : گفتم :‌اندازه هر صف چقدر است ؟ فرمود:‌کمترین مقدار آن‌فاصله میان مشرق و مغرب و بیشترین مقدارش فاصله میان آسمان‌و زمین است

اقتباس از کتاب ثواب الاعمال و عقاب

الاعمال شیخ

            قرآن معجزه تبدیل عصای حضرت موسی به مار را به سه گونه تعبیر بیان کرده است :

قرآن معجزه تبدیل عصای حضرت موسی به مار را به سه گونه تعبیر بیان کرده است :

1-      جانّ (مارهای باریک وسریع السیر،در سوره نمل وقصص )

2-       حیّه (‌مار در سوره طه )

3-      ثعبان ( اژدها در سوره اعراف )

آیا میدانید راز این اختلاف تعبیر ها در چیست ؟

   اولین تعبیر (‌جانّ )‌مربوط به آغاز بعثت حضرت موسی (ع) می باشد و تعبیر دوم مربوط به زمانی است که حضرت موسی در برابر فرعون قرار گرفت و به عنوان نشانه نبوت خود به فرعون ،عصایش تبدیل به آن مار بزرگ شد .

تعبیر سومی مال جایی است که فرعون جادوگران را دعوت کرده بود که در برابر حضرت موسی و هزاران نفر از طرفداران خود قدرت جادوگری و سحر خود را به نمایش بگذارد و در آنجا بود که به اذن خدا عصا به اژدها تبدیل شد و آن تحول عظیم را فراهم کرد و خداوند قادر ، این چنین حضرت موسی (ع)‌ را تدریجاً با این معجزه عظیم آشنا کرد .

            آیا می دانید که ...

عِتاق: به‌سوره های اِسراء ،کهف ، مریم ، طه‌وانبیاء گفته می‌شود.

عَزائم : به سوره های سجده ، فصلت ، نجم و علق گفته می‌شود .

زَهرَوان : سوره های بقره و آل عمران گفته می شود .

قَرینتین :  سوره های انفال وتوبه گفته می شود .

مَعَوَّذَتَین :  سوره های فلق و ناس گویند .

قَوارِع قرآن : آیاتی که به وسیله آنها ، انسان در پناه خدا قرار می گیرد ، از آن جهت آن را قوارع نامیدند ، چون شیطان را بیم می دهد و شر او را دفع  می نماید . مانند :

آیه الکرسی و معوذتین و امثال آنها . دار التحفیظ

بزرگترین عدد قرآنی. نام کوه.آیه اخلاقی. خصوصیات نمازگزاران. واژه...........

گریه بر امام حسین (ع )حضرت سلیمان (ع) و مقتل حسین علیه السلام.تشریح کلمه(کهیعص) .حضرت عیسی (ع) و کربلای حسین علیه السلام.حضرت محمد (ص) و تربت امام حسین علیه السلام.حضرت موسی(ع) و حضرت ابراهیم(ع) و گذر آنان از قتلگاه امام حسین علیه السلام.اطلاع یافتن حضرت نوح (ع)اطلاع یافتن حضرت نوح (ع) از شهادت امام حسین(ع) دهه اول ماه محرم.گریه حضرت آدم بر امام حسین.           شکل گیری تقویم هجری قمری. شر دشمن.نقش خاتم و مهرهای ائمه اهل بیت.مضامین دعای عرفه. واژه کفر. واژه الیوم. سوره‌های مئین.          بزرگترین عدد قرآنی. نام کوه.آیه اخلاقی. خصوصیات نمازگزاران. واژه ابلیس.ابعاد قرآن.  گریه بر امام حسین (ع )

حضرت سلیمان (ع) و مقتل حسین علیه السلام

مروی است که سلیمان(ع) بر بساط خویش جای داشت و در هوا عبور می کرد. ناگاه روزی از زمین کربلا خواست درگذرد، باد بساط او را به دوران انداخت، چنان که سلیمان بیمناک شد تا مبادا او را به خاک افکند. در این وقت باد از وزیدن بایستاد و بساط او به خاک در افتاد .

فقال سلیمان للریح لم سکنت؟ فقالت ان هنا یقتل الحسین(ع) .

فرمود: ای باد تو را چه افتاد که ساکن گشتی؟ گفت: مقتل حسین بن علی اینجاست.

سلیمان گفت: کشنده او چه کسی است؟

گفت: لعین اهل سماوات و الارض، یزید.

پس سلیمان دست برداشت و او را لعن فرستاد و به دعای بد یاد کرد. در این وقت جن و انس ایمن گشتند و باد وزیدن گرفت و بساط طریق سلامت سپرد.

گریه حضرت زکریا بر امام حسین علیه السلام

مولایمان حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در پاسخ سعدبن عبدالله در ضمن حدیثی طولانی می فرماید: حضرت زکریا از پروردگارش درخواست نمود که اسامی پنج تن را به او بیاموزد. جبرئیل(ع) بر او نازل شد و آنها را به او آموخت. هر گاه که زکریا اسم محمد(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) را می‌برد اندوهش برطرف می‌شد، ولی همین که اسم حسین(ع) را می برد بغض گلویش را می فشرد و نفسش به شماره می افتاد و گریه اش می گرفت. روزی گفت: خداوندا، چه سری دارد که هر گاه اسم چهار نفر از اینان را می‌برم غم و اندوهم برطرف می شود و خاطرم تسکین می یابد، ولی هنگام نام بردن از حسین(ع) اشکم جاری و آه و ناله ام بلند می شود؟

خداوند متعال داستان حسین(ع) را به او خبر داد و فرمود: (کهیعص) .

کاف اسم کربلا، هاء هلاکت خاندان پیامبر(ص)، یاء یزید که به حسین(ع) ظلم و ستم نمود، عین اشاره به عطش و تشنگی حسین(ع) و صاد صبر اوست .

زکریا که این مطالب را شنید سه روز از مسجدش بیرون نرفت و دستور داد کسی بر او وارد نشود و شروع به گریه و زاری نمود و ذکر مصیبت او این عبارت بود: خداوندا، آیا بهترین آفریدگانت به فرزندش مصیبت زده می‌شود؟ آیا چنین مصیبتی بر آستانه آنان فرود می آید؟

حضرت عیسی (ع) و کربلای حسین علیه السلام

در خبر است که عیسی(ع) را با حواریون گذر به اراضی کربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند که طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(ع) پیش آمد و فرمود:

انی لم ادع لکم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین (ع) .

نمی گذارم شما درگذرید الا آن که یزید را که کشنده حسین(ع) است لعن کنید.

عیسی فرمود: حسین کیست؟

قال: سبط محمد النبی الامی و ابن علی الولی ؛ سبط پیامبر و فرزند علی ولی الله است .

عیسی (ع) پرسید: قاتل او کیست؟

گفت قاتل او یزید ملعون است که وحوش بیابانها و درندگان صحراها خاصه روزهای عاشورا او را لعن کنند .

پس عیسی دست برداشت و لعن کرد بر یزید و نفرین فرستاد بر او. در این وقت شیر از طریق کناری رفت و حواریون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور کردند .

حضرت محمد (ص) و تربت امام حسین علیه السلام

ابوبصیر گوید امام صادق(ع) فرمود: جبرئیل بر رسول خدا(ص) فرود آمد. در آن هنگام حسین(ع) نزد حضرتش به بازی مشغول بود. پس جبرئیل او را آگاه ساخت که امتش این فرزند را می کشند. رسول خدا(ص) گریست و سپس جبرئیل عرض کرد: آیا تربتی را که بر روی آن کشته می شود به شما نشان دهم؟

امام ادامه دادند: ناگاه فاصله میان محل نشستن رسول خدا(ص) و قتلگاه حسین(ع) در زمین فرو رفت، به طوری که دو مکان به هم متصل شدند و جبرئیل مشتی از آن خاک برگرفت. سپس در کمتر از یک چشم بر هم زدن دو مکان از هم دور شدند و به حالت اول خود بازگشتند. سپس جبرئیل خارج شد در حالی که می فرمود: خوشا به حال تو ای خاک و خوشا به حال آن که در اطراف تو کشته می شود.

البته گفتنی است در این زمینه روایات دیگری نیز درباره سایر پیامبران مانند حضرت اسماعیل موجود است که طالبان می‌توانند به بحارالانوار مرحوم شیخ محمدباقر مجلسی (ره) ، جلد 44 و کتاب خصائص الحسینیه، مراجعه نماید .

            حضرت موسی(ع) و عبور از کربلای امام حس

حضرت ابراهیم(ع) و گذر او از قتلگاه امام حسین علیه السلام

هنگامی که گذر حضرت ابراهیم(ع) به کربلا افتاد و به قتلگاه امام حسین(ع) رسید اسبش به رو درآمد. آن حضرت از بالای اسب بر زمین افتاد، سرش شکست و خون جاری شد. زبان به استغفار گشود و گفت: پروردگارا، آیا از من گناهی صادر شده است؟

جبرئیل نازل شد و گفت: گناهی از تو سر نزده بلکه در این مکان سبط خاتم انبیاء شهید خواهد شد و خون تو به موافقت خون او جاری گردید.

حضرت ابراهیم گفت: قاتل او که خواهد بود؟

گفت: آن کسی است که اهل آسمان‌ها و زمین او را لعنت خواهند کرد.

حضرت موسی(ع) و عبور از کربلای امام حسین علیه السلام

روایت شده موقعی که حضرت موسی(ع) با یوشع بن نون به زمین کربلا عبور کردند بند نعل حضرت موسی (ع) پاره شد و خاری به پای آن بزرگوار خلید و خون جاری شد. گفت: پروردگارا، مگر چه گناهی از من صادر شده که بدین کیفر گرفتار شدم؟

فاوحی الیه ان هنا یقتل الحسین(ع) و هنا یسفک دمه فسال دمک موافقه لدمه.

خطاب رسید: خون حسین(ع) در این موضع ریخته خواهد شد. خون تو نیز برای این که با خون آن حضرت موافقت کند جاری گردید.

موسی(ع) گفت: حسین کیست؟

خطاب رسید: حسین سبط محمد مصطفی و فرزند علی مرتضی است.

موسی گفت: کشنده آن حضرت کیست؟

وحی شد: کشنده او کسی است که ماهیان دریا و وحوش صحرا و پرندگان هوا او را لعنت خواهند کرد.

موسی (ع) هم بر یزید لعنت کرد .

            اطلاع یافتن حضرت نوح (ع)

اطلاع یافتن حضرت نوح (ع) از شهادت امام حسین(ع)

هنگامی که حضرت نوح(ع) بر کشتی سوار شد و روی زمین را گردش نمود و به زمین کربلا رسید، زمین کربلا کشتی او را نگاه داشت. حضرت نوح از خطر غرق شدن ترسان شد و گفت:

الهی طفت جمیع الدنیا و ما اصابنی فزع مثل ما اصابنی فی هذه الارض؛ پروردگارا، من جمیع دنیا را گردش کردم و در هیچ موضعی نظیر این زمین خوفناک ندیدم .

فنزل جبرئیل و قال: " یا نوح فی هذا الموضع یقتل الحسین سبط محمد(ص) خاتم الانبیاء وابن خاتم الاوصیاء؛ در این موقع جبرئیل نازل شد و گفت: اینجا مکانی است که سبط خاتم انبیاء و فرزند خاتم اوصیاء کشته خواهد شد .

نوح گفت: قاتل او کیست؟

جبرئیل گفت: قاتل او کسی است که اهل هفت آسمان و زمین او را لعنت می کنند .

پس، لعنت کرد او را نوح چهار مرتبه. پس کشتی حرکت کرد تا کوهی ظاهر شد و بر آن قرار گرفت.

            دهه اول ماه محرم

شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند.

روز اول محرم : مسلم ابن عقیل علیه السلام

روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا ( ورودیه )

روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام

روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام

روز پنجم محرم : اصحاب  و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام

روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام

روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام

روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام

روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان

روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا

روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه

            گریه حضرت آدم بر امام حسین

گریه حضرت آدم بر امام حسین علیه السلام

صاحب کتاب درالیمین در تفسیر این آیه مبارکه از قرآن کریم "فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم" می فرماید: خلاصه معنی چنان است که آدم (ع) در ساق عرش کلمه چند نگریست، جبرئیل او را بیاموخت که بدان کلمات که اسماء پیغمبر و آل پیغمبر بود پناهنده شود و بدین گونه سخن کند:

قال: "یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان."

خدا را بدین کلمات سوگند داد، چون به نام حسین(ع) رسید آتش از قلبش برانگیخت و آب از چشمش بریخت. گفت: ای جبرئیل، چه شد که در ذکر پنجم قلب من بشکافت و اشک من جاری شد؟ جبرئیل گفت: این فرزند تو به مصیبتی بزرگ مبتلا شود که همه مصیبت‌ها در نزد او کوچک باشد. گفت ای برادر آن چه مصیبتی است؟

قال: یقتل عطشاناً غریباً وحیداً فریداً، لیس له ناصر ولا معین و لو تراه یا آدم و هو یقول وا عطشاه وا قله ناصراه حتی یحول العطش بینه و بین السماء کالدخان فلم یجبه احد الا بالسیوف و شرب الحتوف، فیذبح ذبح الشاه من قفاه و ینهب رحله اعدائه و تشهر رؤسهم، هو و انصاره فی البلدان و معهم النسوان، کذالک سبق فی علم الواحد المنان.

گفت: کشته می شود در حالتی که تشنه باشد و بی کس باشد و تنها و فرید باشد و او را ناصری و معینی نباشد. ای آدم، اگر او را ببینی در حالتی که می گوید: "وا عطشاه وا قله ناصراه" تا گاهی که از تشنگی چشمش چنان تاریک می شود که آسمان را نتواند دید و هیچ کس او را جواب نگوید الا با زبان شمشیر و شراب مرگ . پس، او را می‌کشند چنانکه گوسفند را از قفا سر میبرند، و احمال و اثقال او را دشمنان او به نهب و غارت می برند و سر او و اصحاب او را بر سنان‌ - نیزه‌ها - می کنند و در شهرها می گردانند و اهل‌بیت او را اسیر می گیرند. و این صورتی است که از پیش به علم خداوند واحد برگذشته است.

چون این سخن به پایان رفت آدم و جبرئیل چون زن بچه مرده گریستند.

            شکل گیری تقویم هجری قمری

شکل گیری تقویم هجری قمری

در زمان خلافت عمر در سال 16 یا 17 هجری؛ عمر مجلسی ترتیب داد تا تقویمی برای حکومت اسلامی تنظیم شود؛ تا با استفاده از آن تاریخ وقایع و حساب بیت المال را نسبت به آن مشخص سازد. در این جلسه راجع به واقعه فیل و واقعه بعثت و مبنای تقویم ایرانیان بحث شد ولی هیچ یک از آنان مورد تصویب قرار نگرفت تا اینکه حضرت علی (ع) پیشنهاد نمود که هجرت حضرت رسول اکرم (ص) مبدأ تاریخ و تقویم اسلامی قرار گیرد؛ این پیشنهاد و موضوع آن، بواسطه این که هجرت سبب گشایش در امر مسلمین و اهداف اسلام شده بود مورد قبول عموم حاضرین قرار گرفت.

بعد از تعیین و تصویب مبدأ برای تاریخ اسلام، تعیین مبدأ و سرآغاز برای سال های این تقویم نیز مورد شور و مشورت قرار گرفت؛ که بعد از تبادل نظر؛ ماه محرم بنا به خصوصیات خاص خود که اولاً پایان مراسم و سفر حج بود و ثانیاً آخر ماه های حرام بود بعنوان اولین ماه سال انتخاب شد. در برخی دیگر از منابع نیز آمده است که چون از عصر ابراهیم (ع) اکثر اقوام عرب به علت فراغت از سفر حج و اعمال آن در ماه ذی الحجه، ماه بعد از آن را که محرم باشد، اولین ماه سال می گرفتند، روی این اصل با تبعیت از اصول سنتی اعراب ماه محرم را آغاز سال هجری قرار دادند.

اگرچه در اکثر کشورها مراسم خاص سال نو برگزار می شود ولی در اکثر کشورهای عربی اعیاد فطر و قربان بعنوان بزرگترین عید و جشن ملی در نظر گرفته می شوند. و اما شروع سال قمری و ماه محرم برای شیعیان یادآور قیام خونین و همیشه جاوید امام حسین (ع) است. در مذهب تشیع ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شده است. حادثه ای که با وجود گذشت قرن های متوالی همچنان متبلور و راه گشای جویندگان حق و حقیقت است.

به هر صورت سال قمری با مبدأ هجرت پیامبر اسلام در ابتدا در جزیره العرب و پس از آن که اعراب مسلمان به کار کشور گشایی روی آوردند در تمام بلاد اسلامی آن زمان گسترش یافت و شیوه گاه شماری ممالک وسیعی از هند تا اسپانیا شد، و در ایران نیز جایگزین سالشمار خورشیدی شد که از ازمنه قدیم در ایران رواج داشت؛ گاهشماری قمری در ایران تا ابتدای سلطنت پهلوی یگانه گاه شماری کشور بود تا اینکه توسط رضاخان گاهشماری در ایران به هجری خورشیدی تغییر یافت.

اینک آغاز سال 1427 هجری قمری را پیش رو داریم، سال قمری با هجرت پر برکت رسول اکرم معنا یافت و مبدأ تاریخ اسلام شد؛ چه اگر پیامبر در مکه باقی می ماند چیزی از اسلام باقی نمی ماند، ولی سال قمری که با هجرت پیامبر مکرم اسلام متبرک شده بود، در سال 61 پس از هجرت به خون عزیزان و خاندان رسول اکرم (ص) رنگ شد و از آن پس سال قمری برای مسلمان راستین جز با اندوهی جانکاه آغاز نگشته است؛

 (1) مبدأ سال فیل حمله ابرهه پادشاه یمن به مکه و کعبه بود که با فضل الهی، او و لشکریان فیل سوارش با شکست مواجه شدند.

            شر دشمن

   شش  آیه در قرآن می باشد که قاری آن وی را ،ازشر دشمن در امان می دارد و در هرکدام ازاین آیات 10 حرف ق ( قاف ) وجود دارد  .

1- در سوره بقره آیه 246           الم تر الی الملاء من بنی اسرائیل ... .

2- در سوره آل عمران آیه 181     لقد سمع الله قول الذین قالوا ... .

3- در سوره نساء ِآیه 77               الم تر الی الذین قیل لهم کفوا ... .

4- در سوره مائده آیه 27             واتل علیهم نباء ابنی ءآدم بالحق ... .

5- در سوره رعد آیه 16             قل من رب السموت و الارض قل الله ... .

6- در سوره مزمل آیه 20            ان ربک یعلم انک تقوم اذی

            نقش خاتم و مهرهای ائمه اهل بیت

آیا می دانید که نقش خاتم و مهرهای ائمه اهل بیت قسمتی از آیه قرآن بود است !

ـ نقش خاتم امیر مؤمنان علی(ع)« الله الملک» بوده است . ( بخشی از آیه 114 سوره‌ طه)

ـ نقش خاتم امام کاظم(ع) « حسبی الله » بوده است . ( بخشی از آیه 129 سوره توبه)

ـ نقش مهر امام حسین (ع)« ان الله بالغ امره» بوده است. ( بخشی از آیه 3 سوره طلاق)

ـ نقش مهر امام باقر (ع) « العزة لله» بود ( بخشی از آیه 139 سوره نساء)

ـ نقش مهر امام صادق(ع) « الله خالق کل شی ء‌» بود . ( بخشی از آیه 16 سوره رعد)

ـ نقش مهر امام رضا(ع) « ما شاء الله لا قوة الا بالله» بوده است.(بخشی‌ازآیه39سوره کهف)

            مضامین دعای عرفه

تدبیر در مضامین دعای عرفه مهمتر از قرائت آن است   

مدرس حوزه های علمیه روز عرفه را روز تدبیر در آفرینش و خلقت و توجه به رابطه بنده با پروردگار دانست و گفت: مضامین دعای عرفه عرشی است، قرائت دعای اباعبدالله همراه با تدبیر در مضامین ارزشمند این دعا برای بندگان راهگشا خواهد بود.

به گزارش خبرنگا رتبیان به نقل از شبستان حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحسین فاطمی‌نیا، استاد اخلاق و مدرس حوزه های علمیه  به تشریح ویژگی ها و اهمیت روز عرفه پرداخت و گفت: آن چیزی که در روز عرفه داریم و باید به آن توجه جدی شود دعای اباعبدالله است که ‏مضامین آن عرشی است و مهمتر از قرائت آن تدبر در مضامین ارزشمندش است.

متن گفتار استاد فاطمی نیا با خبرنگار شبستان بدین شرح است:

روز عرفه برحسب آنچه از روایات زیادی استفاده می‌شود از ‏لحاظ معنوی یکی از روزهای مهم و سرنوشت ساز است. روزی است که پروردگار متعال آن را پربرکات قرار داده و وقتی شما به ‏کتبی که در این رابطه نوشته شده نگاه کنید می‌بیند که چقدر اعمال و دعا در این روز ‏بسیار بزرگ وارد شده است. حدیثی که از حضرت سیدالساجدین امام زین العابدین ‏وارد شده خیلی انسان را بیدار می‌کند و تشویق می‌کند نسبت به دعا در روز عرفه و ‏معنویت این روز. حضرت شنید در روز عرفه یک نفر از مردم گدایی می‌کند، فرمود که آیا در چنین روزی از مردم طلب ‏می‌کنی؟ در حالی که امروز روزی است که امید می‌رود بچه‌هایی که در رحم‌ مادران هستند ‏آنها هم خوشبخت شوند.

حتی عجیب است که ‏ما در بعضی از روایات داریم که اهمیت دعا را نشان می‌دهد و می گوید که روزه در این روز ‏مهم است ولی اگر کسی روزه بگیرد و ضعف روزه باعث شود که او خوب نتواند به دعا ‏بپردازد روایت است که آن رور را آن شخص روزه نگیرد خیلی زیباست، این حدیث نشان ‏می‌دهد که دین ما دین عقل است و دین مقدس بازی نیست.‏

آن چیزی که در روز عرفه داریم و باید به آن توجه داشته باشیم دعای اباعبدالله است که ‏مضامین آن عرشی است و مهمتر از آنکه کسانی آن را بخوانند تدبیر در مضامین ارزشمندش است. یکی از اولیا خدا می‌گفت شما دعا را برای فهمیدن و ‏ترقی بخوانید، ثواب به دنبال خودش می‌آید منتها ما اینطور بارآمده‌ایم که دعا را برای ‏ثوابش می‌خوانیم اگر شما در مضامین دعای عرفه توجه بکنید مضامین عالیه ای دارد که فهم ‏بعضی از این مفاهیم امکان دارد سرنوشت معنوی انسان را عوض کند، دعای عرفه دعای بسیار ‏عظیم‌القدری است.‏

مطلب دیگری که در روز عرفه اتفاق افتاده است شهادت مولا و آقایمان حضرت مسلم بن ‏عقیل است که اولین شهید راه کربلا است و شهادت ایشان در روز عرفه ‏است و بنده حدیثی در رابطه با حضرت بیان می‌کنم که فضیلت و بزرگی و آقایی آن ‏حضرت را می‌رساند این حدیث اصلاً معجزه است و هنگامی که صادر شده ‏شاید حتی حضرت مسلم به دنیا نیامده بوده است بنابراین اعجاز را از این نظر عرض ‏می‌کنم روایت داریم که پیامبر اکرم (ص) با امیرالمومنین (ع) صحبت می‌کردند و حضرت ‏رسول (ص) فرمود: من عقیل را دو گونه دوست دارم ''انی احب عقیلاً حبین'' یعنی پدر ‏حضرت مسلم را ''حباً له'' یکی اینکه خود او را دوست دارم و یکی اینکه ''حباً لحب ابی ‏طالب له'' و یکی اینکه ابوطالب او را دوست داشته است و ما از اینجا می‌فهمیم که ‏حضرت ابوطالب چقدر عظمت داشته که پیامبر اکرم محبت او را نقطه عطف قرار می‌دهد ‏و این فضیلت خود عقیل است بعد می‌رسد به خود حضرت مسلم (ع) که معجزه در این ‏بخش است ''و ان ولده لمقتول فی محبته ولدک'' یا علی فرزند این عقیل که حضرت مسلم ‏باشد در محبت فرزند تو شهید می‌شود. حضرت فرمود: چشم مسلمین برای مسلم اشک ‏می‌ریزد و ملائکه مقرب بر او درود و سلام می‌فرستند که این نشان می‌دهد که این ‏حدیث وقتی وارد شده که یا حضرت مسلم به دنیا نبوده و یا فرزند خردسالی بوده است. انشاء الله در آن روز که ما به اعمال روز عرفه می‌پردازیم بدانیم که رمز ‏آن اعمال اینست که ما به یاد حضرت مسلم (ع) هم باشیم و او را شفیع و وسیله در محضر پروردگار قرار دهیم و بگوییم پروردگارا به حق آن شهید والامقام امروز ‏دعاهای ما را به هدف اجابت برسان...

یک فراز هم از دعای امام ‏حسین در روز عرفه را مطرح کنیم و مختصر توضیح دهیم آن فراز اینست که به خدا ‏عرض می‌کند '' یا مَنِ‏ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ، '' که این خیلی مهم است و ‏البته همه دعا مهم است و این فراز خیلی مهم است و حضرت می‌خواهد بفرمایید که ‏معجزات خدا فقط این نیست که ما در زمین و آسمان می‌بینیم و خدا انواع معجزات دارد ‏بعضی از کارهای مهم و معجزات خدا شاید لطیف باشد و به ذهن افراد نرسد یکی از آن ‏معجزات و کارهای لطیف خدا که حضرت در اینجا زبانزد می‌کند مثلاً ساحران فرعون است ''یا مَنِ‏ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ '' ای خدایی که نجات دادی ساحران فرعون را بعد از انکار ‏طولانی بعد از کفر طولانی... یک وقتی می‌بینید یک آدم مومنی است یک گناهی ‏کرده خطایی کرده و استغفار کرد خدا او را نجات می‌دهد یک وقت هم نه یک عمر در درباره ‏فرعون از این افراد پذیرایی می کند که فقط شما باشید که یک وقت ممکن است وجودتان ‏لازم بشود و در برابر پیامبر (ص) عظیم‌الشان الهی حضرت موسی (ع) خواستند از اینها ‏استفاده کنند ولی وقتی که حضرت موسی عصای خود را انداخت و اینها چون ساحر بودند و ‏خود اهل فن بودند سحر به طوری است که اهل خبره می‌فهمند که سحر است و اما ‏اینها دیدند که این کار از قماش کار اینها نیست و یک مقوله دیگری است و این است که ‏اولین کسانی که ایمان آوردند آنها بودند که در قرآن می‌فرماید فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً (طه - 70) ‏که اینها به سجده افتادند و گفتند: قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‏ (طه - 70) ما ایمان ‏آوردیم به پروردگار عالمیان همان خدایی که پروردگار موسی و هارون است و خلاصه اینها ‏شدند مومنین نمره یک به حدی که فرعون آمد گفت: من دست و پای شما را قطع می‌کنم ‏و به دار می‌آویزیم ولی باز هم گفتند: هیچ ایرادی ندارد هیچ مهم نیست وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ ( زخرف - 14)ما به سوی پروردگارمان می‌رویم و هیچ مهم نیست که چه پیش می آید.

من نقل به ‏معنا می‌کنم غرض اینست که اینطور یک عده کافر به این درجه از ایمان برسند که حتی ‏اینها را تهدید کنند به بریدن دست و پا و اینها باز هم بگویند که برایشان مهم نیست. از اینجا استفاده می‌کنیم که عظمت خدا، کرم خدا و عفو خدا و قدرتش را در ‏این روز بزرگ حضرت امام حسین (ع) قصد دارد به ما معرفی کند که ساحران فرعون ‏نجات پیدا کردند بگوییم به ما هم این طمع را داریم در تو و حالا ممکن است نقصان و کوتاهی ما به درجه ساحران فرعون نرسد ولی حضرت در این دعا می‌گوید ''یاکلون رزقه و ‏یعبدون غیره'' این ساحران رزق خدا را می‌خورند و عبادت غیرخدا می‌کردند این ظلمت در ظلمت است....ما در این روز به خدا عرض کنیم که ما نمی گوییم که بندگان ممتازی هستیم اما هر چه هستیم دیگر به درجه ظلمت آنها ‏نرسیده‌ایم تو که آنها را دستگیری کردی یقیناً ما را هم دستگیری خواهی کرد که باید به این حرف ایمان قلبی داشته باشیم با ایمان این حاجت را بخواهیم که خدا مرحمت می‌کند و ‏نه با شک و تردید و یا بگوییم که آن زمان شرایط یک جور دیگر و الان جور دیگر است سنن ‏خدا هیچ وقت عوض نمی‌شود یکی از سنن پروردگار اینست که هر کس از پروردگار ‏خالصانه هدایت و بندگی بخواهد به او مرحمت می‌کند.‏

            لفظ مصیبت

آیا می دانید که :

لفظ مصیبت ( پیش آمد ناگوار ) و مشتقات آن 75 بار در قرآن آمده که درست مساوی با تعداد به کاررفته واژه شکر است .

واژه محبت و تمام مشتقاتش 83 بار در قرآن آمده ، که با واژه اطاعت (فرمانبرداری ) برابر است .

واژه مصیر( بازگشت ) 28 بار در قرآن آمده است که باواژه ابد ( همیشه ) مساوی است .

واژه مسلمین 41 بار درقرآن آمده وجای شگفتی است‌که مساوی لفظ جهاد می‌باشد که درقرآن به کار رفته است

            واژه کفر

 آیا می‌دانید واژه کفر در قرآن چند معنا دارد ؟

به منکر خدا یا پیامبر یا شریعت و یا منکر هر سه کافر گویند، ولی چون معنی اصلی کفر یعنی پوشاندن است لذا به شب، قبر و ... هم کافر گویند.

موارد کفر در قرآن:

1.به ترک کنندگان حج؛ به روایت امام صادقu .  سوره آل عمران آیه 97

2.فاصله گرفتن از حق ( درمورد ساحران) ‌ سوره بقره آیه 102

3.در مورد ربا خواران.   سوره بقره آیه 276

4.در مورد منافقانی که در راه خدا هجرت نمی‌کنند.    سوره نساء آیه 89

5.کسانی‌که ارکان ایمان را قبول نکنند.   سوره مائده آیه 5

6.کسانیکه‌بندگان‌خدا را به ناحق‌به‌جای خدا دوست‌می‌گیرند .   سوره‌کهف‌آیه‌102

7.کسانی‌که دارای عقیده فاسدی هستند.   سوره عبس آیه 42

8.کشاورزانی که بذر را در زیر خاک پنهان می‌کنند.   سوره حدید آیه 20

9.زیاده روی در کفران نعمت و ناسپاس بودن.   سوره ق آیه 24

10. گروهی از اهل کتاب که با پیامبرTبه مخالفت برخاستند.   سوره حشر آیه 2

11.  منکران خدا ، پیامبرو قیامت.     سوره تغابن آیات 6و7

12.  منکران ولایت امیرمؤمنان علی.    سوره مائده آیه 67

            واژه الیوم

           آیا می دانید که :

ـ واژه الیوم 365 مرتبه در قرآن آمده ، به تعداد روزهای سال شمسی

ـ واژه صلوات 5 مرتبه درقرآن آمده به تعداد 5مرتبه نمازهای واجب یومیه

ـ واژه طواف 7مرتبه در قرآن آمده به تعداد 7 بار طواف واجب خانه خدا.

ـ واژه لسان 25 مرتبه در قرآن آمده در مقابل لفظ موعظه که 25 مرتبه در قرآن تکرار شده است .

ـ واژه  زکوة 32 مرتبه در قرآن در مقابل لفظ برکت که 32 بار در قرآن تکرار شده است . (زکوة = برکت)

            سوره‌های مئین

آیا می دانید که سوره‌های مئین(مأین)،‌سبع طوال،‌سوره های مفصل و سوره‌های مثانی چه سوره هایی می‌باشد?

- سوره‌های مئین(مأین): به هفت سوره از قرآن کریم که به منزله مبادی و با فاصله چند سوره به دنبال سبع طوال در قرآن آمده و هریک شامل یکصد آیه(با اندکی کمتر یابیشتر) هستند سوره‌های مأین گفته می‌شود و عبارتند از بنی اسرائیل، کهف، مریم، طه، انبیاء، حج ومؤمنون.

-سوره‌های سبع طوال: طولانی‌ترین سوره‌های قرآن که شامل هفت سوره‌ می‌باشد«سبع طوال» گفته می‌شود. این سوره‌ها به ترتیب عبارتند از: بقره، آل‌عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف،‌انفال همراه با سوره توبه.

-سوره‌های مفصّل: تمامی سوره‌هایی که دارای«حم» هستند و تمامی سوره‌های کوتا قرآن را مفصل نامیده‌اند.

- سوره‌های مثانی: عبارتند از سوره‌هایی که پس از مئین قرار گرفته‌اند،‌به نظر بعضی،‌تعداد آیات آن کمتر از یکصد آیه می‌باشد و بعضی دیگر سوره‌های قرآن کوتاه و بلند را «مثانی» گفته‌اند وجه تسمیه تمام سوره‌های قرآنی به مثانی این است که خداوند در قرآن امثال، حدود، فرائض و احکام را یکی پس از دیگری قرار داده و آن‌ها را به هم پیوسته و ضمیمه کرده است.

            بزرگترین عدد قرآنی

آیا می دانید که :

ـ بزرگترین عدد قرآنی در سوره صافات آیه 147 که صد هزار می باشد.

ـ بزرگترین کلمه قرآن فَاسقَینا کُمُوهُ در سوره حجر آیه 22 می باشد .

ـ‌ بزرگترین آیه قرآنی آیه دَین یا داد وستد درسوره بقره آیه 282 می‌باشد .

ـ و بزرگترین حیوانی که درقرآن ذکر شده «‌حوت » به معنای نهنگ درسوره قلم آیه 48 می باشد

            نام کوه

           آیا می دانید که :

آیا می دانید که نام کوه هایی که در قرآن است چیست ؟

احقاف : کوه های شن میان عمان و حَضَرموت ، سرزمین قوم عاد .

جودی : نام کوهی که کشتی نوح در آنجا قرار گرفت .

 طور سیناء : کوهی است که حضرت موسی در آنجا از طرف خداوند مورد ندا واقع شد .

            آیه اخلاقی

           آیا می دانید که جامعترین آیه اخلاقی قرآن کدام است ؟

قرآن کتاب اخلاق وسازندگی است و درآیات بسیاری همگان رابه ارزشهای اخلاقی دعوت نموده وجامعترین آیه اخلاقی قرآن این آیه است:( با آنهامداراکن وعذرشان رابپذیروآنهارابه خوبی دعوت نما و ازجاهلان روی برگردان).سوره اعراف آیه 199

از عبدالله بن مسعود نقل شده است که جامعترین آیه قرآن آیه زیر است :

(پس هرکس به اندازه سنگینی ذره ای کارخیرانجام داده آنر ا میبیندوهر کس به اندازه ذره ای کاربدکرده آنرامیبیند.)

ابن مسعود از آیه فوق تعبیر به جامعه می کرد و به راستی ایمان عمیق به محتوای آن کافی است که انسان را در مسیر حق وادار کند واز هر گونه شر و فساد باز دارد .

لذا در حدیثی آمده که مردی خدمت پیامبر اسلام (ص) آمده وعرض کرد: از آنچه خداوند به تو تعلیم داده به من بیاموز، پیغمبر(ص) اورا به مردی از یارانش سپرد ، تا قرآن ر ابه او تعلیم دهد. و او سوره زلزال را تا آیه آخر به او تعلیم داد. آن مرد از آنجا برخاست و گفت : همین مرا کافی است ( و در روایت دیگری آمده است که گفت : همین یک آیه مر اکفایت می کند . )

            خصوصیات نمازگزاران

           آیا می دانید که خصوصِِیات نماز گزاران واقعِِی از نظر قرآن چِِیست ؟

صفات نماز گزاران را قرآن چنِِین بِِیان فرموده است :

1-    در بجاِِی آوردن نماز مداومت مِِی ورزند . (معارج 23)

2-     در اموالشان حقوقِِی معِِین براِِی بِِینواِِیان و محرومِِین است . (معارج 24 , 25 )

3-     کسانِِی که روز جزا و پاداش را باور دارند . ( معارج 26)

4-     کسانِِی که از عذاب پروردگارشان ترسانند . (معارج 27)

5-     کسانِِی که دامان خود را از شهوترانِِی پاک نگاه مِِی دارند .   ( معارج 29)

6-     آنان که نماز خود را با تمام شراِِیط و حضور قلب بجا مِِی آورند .   ( معارج 34)

7-     منافع مادِِی و زندگِِی آنان را از ِِیاد خدا و اقامه نماز باز نمِِی دارد . ( نور 37 )

8-     ِِیاد خداوند از هرچِِیز و هرکارِِی براِِی آنها مهمتر است .   ( عنکبوت 45 )

9-     در هر حال و شراِِیطِِی از سلامتِِی و بِِیمارِِی و مسافرت و غِِیره نماز را ترک نمِِی کنند. (نساء103)

10-     در اقامه نماز سهل انگارِِی نمِِی کنند و آن را به تأخِِیرِِی نمِِی اندازند . (ماعون 5)

            واژه

آیا می دانید که :

ـ واژه ابلیس11مرتبه در قرآن آمده وهمچنین فرمان استعاذه(پناه بردن به خدا) هم 11 مرتبه تکرار شده است .

ـ واژه سجده 34 مرتبه در قرآن آمده و در برابر آن هفده رکعت نماز واجب در روز که جمعاً 34 سجده دارد .

ـ واژه مسّ 3مرتبه آمده وهمچنین در وضو3بارمسّ می کنیم .(سر و 2 پا)

ـ واژه امام 12مرتبه در قرآن آمده به تعداد 12 امام معصوم علیه السلام

ـ واژه السّاعه24مرتبه در قرآن آمده،به تعدادساعات شبانه‌روز(24 ساعت)

            ابعاد قرآن

آیا می دانید که قرآن دارای ابعادیست؟

قرآن ابعادی دارد و برای رسیدن و دست یافتن به هریک از ابعاد آن ابزار و شرایط و اصول و روش خاصی لازم است.

ابعاد قرآن عبارتند از:‌ ترجمه و تفسیر،‌ تأویل و تنزیل، ظهر و بطن،

کتاب الله عزّ وجل علی اربعة اشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطائف والحقائق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص،‌ واللطائف الاولیاء و الحقائق للأنبیاء[1] 

کتاب خدای عزیز و جلیل بر چهار چیز مستقر گشته است: برعبارت و اشارت و لطایف و حقایق. پس عبارت قرآن برای توده مردم و اشارت آن برای خواص و لطایف آن برای اولیاء خدا و حقایق آن برای انبیاء الهی است.

مقصود از عبارت همان حدّ‌ ترجمه می‌باشد که سهم توده های مردمی است و مقصود از اشارت قرآن با توجه به قید خواص ظاهراً همان حدّ «تفسیر» است که برای مفسران قرآن می‌باشد.

مقصود از لطائف قرآن نکته سنجی‌ها و برداشت‌هائی است که از حدّ فهم نوع علمای تفسیر فراتر بوده و مخصوص شاگردان معصومین و علمای ربانی و اولیای الهی است. این مرحله شرط ولایت الهی را طلب می‌کند. آنان‌که از پیروان معصومین(ع)‌به شمار می‌روند به این حوزه راه می‌یابند و از یک آیه به نکته‌ها و برداشت‌هائی می‌رسند که دیگران از فهم آن عاجزند و مقصود از حقایق قرآن همان حقیقت ملکوتی قرآن است که مختص به انبیاء و معصومین(ع)می‌باشد: « لا یمسّه الا المطهرون» [2]. (‌و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم)[3]

1 (بحار ج89،‌ص20)

2 واقعه /79

3 زخرف /4

سیره قرآنى امام حسین علیه السلام.1. انس با قرآن‏.10. حق‏گویى‏.2.

سیره قرآنى امام حسین علیه السلام.1. انس با قرآن‏.10. حق‏گویى‏.2. اخلاص و رضایت الهى‏.11. چند بُعدى بودن‏.3. اخلاق کریمانه.12. حضور در محضر الهى‏.4. امر به معروف و نهى از منکر.13. خوف و خشیت الهى.5. ایثار.14. مقام ذکر.6. توکّل‏.15. صبر و تسلیم‏.7. جامع اضداد.16. عبادت‏.8. جاودانگى‏.17. عزت‏طلبى و ذلّت ستیزى‏

9. حق تلاوت قرآن‏

امام حسین علیه السلام گوهر تابناک و چراغ درخشانى است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏اى که به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره‏ ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏اى از حقیقتش دست یافت. امام حسین علیه السلام نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است از این‏ روست که در فرازى از زیارتنامه‏ شریفش مى‏خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.

اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى‏شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به دمشق آورده بر نى حمل مى‏کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ کهف را مى‏خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛ آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نى است.»

رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله فرمودند: «انى تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَیْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّى‏ یَردِا عَلَىّ الحوض.»(2) حال که ائمه علیهم السلام چنین نسبت و خویشاوندى محکمى با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جُست که در «وجود آنها کرامت‏ها و فضیلت‏هاى قرآن و گنج‏هاى الهى نهفته است.»«فیِهْم کوائِمُ القرآن و هُمْ کُنوُز الرَّحمان.»(3) در این نوشتار بر آنیم که فرازهایى از آیات نورانى قرآن را در سیره‏ علمى و عملى آن امام همام جستجو کنیم و آیات این کتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به نطق آوریم.

اگر چه ما را هرگز یاراى آن نیست که عمق شخصیت آن دریاى علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولى از باب عرض ارادات به پیشگاه آن شفیع روز محشر چند جمله‏اى را به تحریر در مى‏آوریم.

1. انس با قرآن‏

انس آدمى با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتى دارد که انسان براى آن چیز قائل است ره‏پویان راه یقین و سالکان وادى علم و معرفت از آن ‏جا که محبوب‌ترین محبوب را ذات اقدس خداوند مى‏دانند و فقط دل در گرو او دارند، کتاب او را که پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طریق هدایت مى‏دانند از این‏رو با آن انس ویژه‏اى داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیاتبخش خدایى مى‏کنند.

قرآن کریم به لزوم این انس اشاره کرده است. از مؤمنان مى‏خواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله‏ انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امکان دارد قرآن بخوانید.»

در آیه‏ دیگر آنان‏ که در قرآن اندیشه نمى‏کنند مورد نکوهش قرار داده، مى‏فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى‏ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا بر دل‌هایشان قفل‏هایى نهاده شده است؟»

امام حسین علیه السلام انس ویژه‏اى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونه‏اى از این منزلت را مى‏توان در حکایت زیر مشاهده کرد:

«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین علیه السلام «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتى که آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مى‏توان کار او را [تعلیم قرآن] با این پاداش مقایسه کرد؟!»(6)

امام هدف قیام خود را اصلاح‏طلبى و امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین مى‏فرماید: من براى اصلاح در امت جدّم محمد صلی الله علیه و آله قیام کردم و امر به معروف و نهى از منکر را طالبم...»

انس امام حسین با قرآن را مى‏توان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظش، سیره‏ى علمى و عملى‏اش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کوته‏بینانى که شخصیت حماسى و قیام مردانه‏اش را زیر سؤال مى‏برند و گاه بر چسب خشونت‏طلبى، عدم توجه به مصالح، بى‏سیاستى، انتقام‏جویى و ... را به آن حضرت نسبت مى‏دهند اگر ریشه‏هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانه‏جویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.

آرى، اهل‏بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متکى به قرآن نباشد حرکت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشه‏هاى این حماسه را مى‏توان با قرآن به دست آورد بلکه امام علیه السلام خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن مى‏دانست که نمونه‏هایى از آن را ذکر مى‏کنیم.

الف) در نخستین برخورد با والى مدینه، خود و اهل‏بیت را معدن رسالت و... معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «در حالى ‏که یزید مردى فاسق و شرابخوار و ... است پس چگونه امام را شایسته است که با او بیعت کند.»(7)

ب) هنگامى که مروان اصرار مى‏کند که والى مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرد امام علیه‌السلام او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مى‏دارد: «اِلَیک عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلى‏ نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.»(8)

ج) آنگاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِ‏ّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(9) و این همان دعایى است که حضرت موسى علیه السلام به هنگام خروجش با بنى‏اسرائیل آن را بر زبان جارى ساخت.

د) آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى‏ رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(10) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسى‏ که هر دو در جهت کوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه مى‏کند.

ه) پس از ورود به مکه نامه‏اى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلى‏ کتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ.»(11)

و) وقتى که عصر پنج‏شنبه نهم محرم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد از برادرش اباالفضل علیه السلام درخواست مى‏کند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:

«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة کتابِهِ و کثرة الدَّعاء و الاستغفار»؛ وخداوند مى‏داند که مننماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى‏داشتم.» امام آن شب به خیمه باز مى‏گردد و تمام شب را چنین مى‏کند.(12)

اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى‏شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد:«منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به دمشق آورده بر نى حمل مى‏کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ کهف را مى‏خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(13) آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!»به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود:«شگفت‏تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نى است.»(14)

«سلمة بن کهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم که بر نى این آیه را مى‏خواند «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(15) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست.»(16)

امام‏حسین علیه السلام در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مى‏داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن‏ که هر دو سپاه آماده‏ نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید... پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بى‏تردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»

2. اخلاص و رضایت الهى‏

اکسیر حیات‏بخشى که به کارها و افکار، رنگ جاودانگى مى‏بخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است که کارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛(17) رنگ الهى بگیرید و چه چیز از رنگ الهى نیکوتر است.»

و در آیه‏ دیگر خداوند به پیامبر مى‏فرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى‏ وَ فُرَدَى؛ دو به دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید.»

قرآن در ستایش طبقه‏اى از مجاهدان راه حق و تشویق آن‏ها مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛(18) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى]این که بهشت براى آنان باشد خریده است.»

چنان‏که ملاحظه مى‏شود خداوند در این آیه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مى‏شمارد اما در آیه‏اى دیگر در ستایش تعدادى از انسان‏هاى بلند پرواز مى‏فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(19) در این آیه آنان که جانشان را با عشق به خدا مى‏فروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.(20)

امام حسین علیه السلام هدف اصلى سفر به کربلا را تحصیل رضاى الهى مى‏داند از این‏رو در آغاز سفر و کنار قبر جدّ بزرگوارش صلی الله علیه و آله از خداوند مى‏خواهد که او را به این همه موفق بدارد و راهى در پیش رویش بگذارد که رضاى او و رضاى رسولش در آن است.(21)

این معنا در خطابه‏هاى دیگر آن بزرگوار نیز کاملاً مشهود است.(22)

3. اخلاق کریمانه

سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگیرى بینوایان نمودهایى از اخلاق کریمانه‏اى است که در جاى جاى قرآن مى‏توان آنها را جست و امام حسین، شاگرد مکتب قرآن تجسم عینى این صفات و اوصاف دیگر قرآنى است و ما در این‏جا به عنوان نمونه به ذکر پاره‏اى از آن‏ها مى‏پردازیم. 3-1. گذشت‏

گذشت عالى‏ترین کرامت انسانى است به ویژه آن که آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد. آموزه‏هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأکید دارند بلکه در سطحى بالاتر توصیه مى‏کند که جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏؛(23) گذشت کردن شما به تقوى‏ نزدیک‏تر است.»

«وَلَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛(24) و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع کن.»

«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على علیه السلام را مشاهده نموده و خوش‏نامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه‏اى که حسدى که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین علیه السلام نگاهى رئوفانه به من کرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین.»

آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن اگر از ما یارى مى‏خواستى ما تو را کمک مى‏کردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مى‏نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى‏کردى تو را رهنمون مى‏شدیم... عصّام مى‏گوید آثار ندامت و پشیمانى در چهره‏ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مى‏بخشاید که مهربان‏ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هر چه مى‏خواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوب‌تر از او و پدرش نزد من هیچ کس وجود ندارد.»(25)

دست‏یابى حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانى دو تن از یاران امام علیه السلام در ظهر عاشورا که جهت اقامه‏ نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت‌هایى که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنى‏هاشم وارد میدان شود و بنى‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام علیه السلام وارد میدان شود و ... همه و همه نمونه‏هایى بى‏مانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.

3-2. تواضع و فروتنى‏

تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان که پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان‏هاى ستم‏کشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستکبران و کافران نشانه‏ ذلت است. قرآن‏کریم از یک سو به نکوهش تکبر مى‏پردازد: «وَلَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛(26) در روى زمین با تکبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِین؛(27) بد جایگاهى است جایگاه متکبران» و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى‏کند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛(28) بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که در روى زمین به نرمى [و بدون تکبّر] گام بر مى‏دارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(29) امام حسین علیه السلام نیز صاحب این سیره‏ ارزشمند قرآنى بود.

«مسعده» گوید: گذر امام‏ حسین علیه السلام به فقیرانى افتاد که گلیم خود را پهن کرده و خود را بر آن افکنده بودند (و غذا مى‏خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت به زانو، نشست و با آنان هم خوراک شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود. آن‏گاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت به منزل او آمدند. حضرت به کنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مى‏کردى بیرون بیاور.»(30)

3-3. سخاوت‏

«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانه‏ پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانه‏ ایمان و شخصیت والاى انسانى است. در آیات قرآن هر چند واژه‏ى «جود» و «سخاوت» به کار نرفته اما تعبیراتى دیده مى‏شود که بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جان‏ها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و... از جمله تعبیرات قرآن براى توصیف سخاوت است که اکنون به چند مورد آن اشاره مى‏کنیم:

«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة...؛(31)[انصار]... هر کس را که به سوى آنان کوچ کرد. دوست دارند و نسبت به آن‏چه به ایشان داده شده در دل‌هایشان حسد نمى‏یابند، هر چند در خودشان احتیاجى، [مبرم ]باشد.»

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا؛(32) و غذاى (خود) را با این که به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند (و مى‏گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‏کنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم.»

امام حسین علیه السلام اسوه‏ سخاوت بود. روایت شده که «ابوهشام قناد» از بصره براى امام حسین علیه‌السلام کالا مى‏آورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مى‏بخشید.(33)

«ابن عساکر» روایت کرده است: گدایى، میان کوچه‏هاى مدینه قدم بر مى‌داشت و گدایى مى‏کرد تا به در خانه‏ امام رسید در را کوبید و این چنین سرود «ناامید بر مى‏گردد امروز آن کسى که به تو امیدوار باشد و حلقه‏ درخانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت کشنده‏ فاسقان بود.»

امام حسین علیه السلام مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بیرون آمده و در سیماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده کرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّک یابن رسول‏اللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض کرد دویست درهم که فرمودى در بین اهل‌بیت تقسیم کنم. فرمود: آن را بیاور، کسى آمده که از آن‏ها به این پول سزاوارتر است... اعرابى پول‏ها را گرفت و رفت در حالى که مى‏گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(34) خداوند داناتر است به این که رسالت خویش را نزد چه کسى قرار دهد.»

3-4. احسان‏گرى‏

«أنس» گوید نزد امام حسین علیه السلام نشسته بودم در این هنگام یکى از کنیزان آن حضرت وارد شد و با دسته‏ ریحانى که به آن حضرت هدیه کرد سلام و تحیّت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.

أنس مى‏گوید: من به آن حضرت عرض کردم: این کنیز با چند شاخه‏ ریحان که اهمیتى ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد مى‏کنید؟ حضرت فرمود: حق‏تعالى ما را چنین تربیت کرده و فرموده است:

«وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى‏] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ‏] بر گردانید.»

4. امر به معروف و نهى از منکر

امر به معروف و نهى از منکر محور تحقق یافتن حکمیت ارزش‌ها و محو پلیدی‌ها است بناى رفیع جامعه‏ اسلامى بر ستون مستحکم امر به معروف و نهى از منکر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتى هستند که براى امر به معروف و نهى از منکر برانگیخته شدند.

امام حسین علیه السلام مصداق این آیه بود: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(36) باید از میان شما گروهى به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند.»

آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاح‏طلبى و امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(37) و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین مى‏فرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّةِ جَدّى محمد صلی الله علیه و آله اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنکر...؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد صلی الله علیه و آله قیام کردم و امر به معروف و نهى از منکر را طالبم...»(38)

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّک؛ خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مى‏کنند.» همچنان که پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت وقتى که دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: آن ‏چه که این مصیبت را بر من آسان مى‏کند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى‏شود.

5. ایثار

ایثار یکى از جلوه‏هاى عرفانى قیام امام حسین علیه السلام و بلکه از زیباترین آنهاست، جلوه‏اى که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید کرده و در نمودهاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال که آیات بسیارى درباره آن‏ها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگى را در لیلةالمبیت که على علیه السلام به جاى پیامبر خوابید مى‏توان ملاحظه کرد و خداوند مدال «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه...»(39) را درباره‏ آن بزرگوار نازل کرد.

در سوره‏ انسان نیز درخشش دیگرى از این فداکارى را که ناظر بر اهل‏بیت است ملاحظه مى‏کنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّه...»(40)

اساس قیام امام‏حسین علیه السلام و یاران آن بزرگوار که برگرفته از مکتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن براى اثبات حقیقت نمونه‏ بارز ایثار آن بزرگوار بود.

دست‏یابى حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانى دو تن از یاران امام علیه السلام در ظهر عاشورا که جهت اقامه‏ نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت‌هایى که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنى‏هاشم وارد میدان شود و بنى‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام علیه السلام وارد میدان شود و (41)... همه و همه نمونه‏هایى بى‏مانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.

«محمدعلى جناح» سیاستمدار پاکستانى در این‏باره مى‏گوید: «هیچ نمونه‏اى از شجاعت بهتر از آن‏ که امام حسین علیه السلام از لحاظ فداکارى نشان داد در عالم پیدا نمى‏شود»(42) دانشمند اروپایى «موریس دوکبرى» نیز مى‏نویسد: «امام حسین براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت...»(43)

6. توکّل‏

یکى دیگر از آموزه‏هاى ارجمند قرآنى توکل است، کارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست برکندن، به یک مبدأ خبیر قادر تکیه کردن و در راه او گام برداشتن است چرا که قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(44) هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کافى است»: «عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون.»(45)

امام‏حسین علیه السلام در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مى‏داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن‏ که هر دو سپاه آماده‏ نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید... پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بى‏تردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»(46)

7. جامع اضداد

عده‏اى چنین مى‏پندارند که انسان‏هایى که اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزینى‏اند در صحنه‏ اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعکس انسان‏هاى حماسى و قاطع، از روحیه لطیفى برخوردار نیستند.

اما انسان قرآنى در عین صلابت و قاطعیت، رؤوف و در عین تهجّد شبانگاهى چون شیر در روز، بر دشمنان مى‏غرّد قرآن رهبانیت را نمى‏پذیرد و در عین حال قطع ارتباط با خالق را نیز رد مى‏کند.

از یک‏سو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان عناصر کلیدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأکید مى‏کند و از دیگر سو مؤمنانى را مى‏ستاید که شب‌ها به نجواى با معبودشان مى‏پردازند.

قرآن از یک سو نجواى «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّک»(47) سر مى‏دهد و از سوى دیگر بانگ «وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّة»(48) بر مى‏آورد و حسین علیه السلام نیز چنین بود، آمیزه‏اى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنویت، دعاى عرفه‏ امام حسین علیه السلام سراسر زمزمه‏هاى عارفانه او با معبود خویش است: «اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فکیف لایکون مساویه مساوى؛(49) خدایا کسى که خوبى‏هایش بدى است چگونه بدی‌هایش بدى نباشد.»

جملات عارفانه‏ امام تنها یک روى سکه‏ شخصیت است اما روى دیگر شخصیت حماسى و قهرمانى است که با سلاح خون به دیدار شمشیر مى‏رود و چنین مى‏سراید که:«اِنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّ بِقتلى یا سیوف خذینى؛(50) اگر دین محمد صلی الله علیه و آله جز با کشتن من پایدار نمى‏ماند پس اى شمشیرها مرا دریابید.»

سرور و سالار شهیدان از جمله کسانى بود که به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مى‏کرد موقع حمله به دشمن ذکر «لاحول ولا قوّة اِلّا باللَّه العلىّ العظیم» مى‏گفت. هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى‏ساخت. هنگام رسیدن به کربلا از بلاها و مصیبت‏هاى آن به خدا پناه مى‏برد «الّلهم أَعوذُبِکَ مَنِ الکَربِ وَ البَلاء.»

8. جاودانگى‏

قرآن کریم کتابى است که با گذشت زمان رنگ کهنگى بر چهره‏ مفاهیم بلندش نمى‏نشیند و همواره ماندگار و جاودانه است. مردى از امام صادق علیه السلام سؤال کرد چگونه است که قرآن با بحث و گفتگو در مورد آن فرسوده نمى‏شود و همواره شاداب و تازه است؟ حضرت فرمودند: «بدان جهت که خداوند قرآن را مخصوص عصر و دورانى خاص قرار نداد. همچنان که آن را به مردم خاصى اختصاص نداده است بلکه قرآن براى همه‏ اعصار جدید و نزد هر گروهى تا به قیامت تازه است.»(51)

از آنجا که سرشت سیره‏ گفتارى و رفتارى امام‏حسین علیه السلام با آموزه‏هاى قرآنى عجین گشته است، شخصیت، قیام و سیره‏ او جاودانه است. حضرت زینب، شیر زن کربلا، این جاودانگى را پیش‏بینى کرده و خطاب به امام سجاد در دلدارى آن حضرت بعد از واقعه دلخراش عاشورا مى‏فرماید: «... بر فراز آرامگاه پدرت قبله‏اى ترتیب خواهد داد که نشانه‏هایش کهنه نمى‏گردد و گذشت روزگار آن را از بین نمى‏برد، هر چه ستمگران براى نابودى آن کوشش کنند، هرگز به خواسته‏ خود نائل نمى‏شوند، پیوسته شکوه و جلال آن رو به افزایش است.»(52)

شیخ «عبدالحسین الاعم» شاعر متعهّد عرب در سوگ شهادت آن حضرت شعرى ناظر به همین معنا دارد که:

«گرچه جسم مطهّر حسین علیه السلام در صحراى کربلا مدتى اندک بدون دفن باقى ماند... لیکن قبر او در درون سینه و قلب دوستدارانش تا ابد جاى دارد.»(53)

9. حق تلاوت قرآن‏

در قرآن، ایمان‏آورندگان به این کتاب الهى کسانى معرفى شدند که حق تلاوت را به جاى آورند: «الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئکَ یُؤْمِنُونَ بِه؛(54) کسانى که کتاب آسمانى به آن دادیم و آن ‏را چنان که باید مى‏خوانند ایشانند که بدان ایمان دارند.»

امام صادق علیه السلام درباره‏ چگونگى رعایت حق تلاوت قرآن مى‏فرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مى‏خوانند، سعى مى‏کنند معنایش را بفهمند، احکام و فرامینش را به کار مى‏بندند و به وعده‏هایش امیدوارند و از عذابش مى‏ترسند... به خدا سوگند که حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشت‏سر هم خواندن حروف و کلمات و تلاوت سوره‏ها و مطالعه حواشى آن نیست...»(55)

امام حسین از کسانى بود که در گفتار و کردار حق تلاوت قرآن را رعایت کرد از این‏رو در قسمتى از زیارت‏نامه‏اش مى‏خوانیم: «أشهد أنّکَ...تَلَوتَ الکتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ...؛(56) گواهى مى‏دهم که تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیرى معناى قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینى حمد و سپاس مى‏گوید:«اللهم اِنى اَحْمَدُکَ عَلى‏ ان اَکْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّةِ وَ علَّمْتنَا القرآن و فقَّهتَنا فى الدّین.»(57)

10. حق‏گویى‏

قرآن کریم خود سخن حق است «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِین»(58)؛«وَ أَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ‏ّ...»(59)

امام حسین علیه السلام نیز زندگى و گفتارش بر مبناى حق و راستى بود چرا که بر مبناى آیه‏ تطهیر امامان از هر گونه ناحق و پلیدى مبرّایند. در بخشى از زیارت آن بزرگوار که خطاب به ایشان است مى‏خوانیم: «أَنَّ الحقَّ مَعَکَ و اِلَیْکَ وَ أنتَ أهْلُهُ و مَعْدِنُه؛(60) همانا حق با تو و به سوى توست و تو اهل حق و معدن آن هستى.»

11. چند بُعدى بودن‏

قرآن کریم کتابى است که از زوایاى مختلف مى‏توان به آن نگریست هر چند همه‏ این ابعاد در یک جهت و آن هم هدایتگرى است آیةاللَّه جوادى آملى در این‏باره چنین مى‏نویسد: «آیات قرآن که خود را هدایتگر مردم مى‏داند «هدىً للنّاس»(61) طورى تنظیم شده است که هر کس مى‏تواند به مقدار سطح فکر خود از خرمن معارف و مآثر آن خوشه‏اى بر گیرد، هم براى عارفان، حکیمان و سایر اندیشوران برنامه‏ هدایتى دارد و هم براى توده‏ مردم و اعراب بیابانگرد. سالار شهیدان، حسین‏بن على علیه السلام همانند قرآن در چهره‏هاى گوناگون براى مردم جهان درخشید، براى عارفان در چهره‏ دعاى عرفه، براى زمامداران حامى قسط و عدل و حامى مستضعفان و محرومان در چهره‏ نهضت و قیام علیه طغیانگران امویان، براى پرهیزکارى در چهره‏ تارک دنیا و براى دیگران در چهره‏هاى دیگر...»(62)

12. حضور در محضر الهى‏

عارف، عالَم را محضر خدا مى‏داند و او را شاهد و ناظر بر جمیع امور مى‏شمارد. در قرآن کریم مى‏خوانیم که «قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون ...؛(63) و بگو [هر کارى مى‏خواهید] بکنید که به زودى خدا و پیامبر و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست.»

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّک؛(64) خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مى‏کنند.» همچنان که پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت وقتى که دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هَوّن عَلىّ ما نَزَل بىِ أنّه بعین اللَّه؛ آن ‏چه که این مصیبت را بر من آسان مى‏کند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى‏شود.»

امام در قتلگاه و عروجگاه، عصر عاشورا در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین عرضه مى‏دارد: «بر قضا و حکم تو صبر مى‏کنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران.»

13. خوف و خشیت الهى‏

قرآن کریم مؤمنان را مى‏ستاید که فقط از خدا مى‏ترسند و جز او از کس دیگر هراس ندارند:«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّه ...؛(65) کسانى که پیام‏هاى خدا را ابلاغ مى‏کنند و از او مى‏ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند... .»

سیره‏ عملى امام حسین در جریان کربلا مصداق واقعى این آیه است چرا که اگر ترس از نابودى خود و فرزندانش را داشت هرگز پاى به این صحنه‏ پرمخاطره نمى‏گذاشت. امام در زمره‏ عارفانه خود در دعاى عرفه چنین مى‏فرماید که: «الّلهم اخشاک کأنى أراک؛(66) خدایا مرا آنچنان قرار ده که از تو بیمناک باشم به طورى که گویا تو را مى‏بینم.»

14. مقام ذکر

از دیگر اوصاف پارسایان رسیدن به مقام ذکر است. یاد خدا را در دل داشتن و همواره به یاد او بودن، یاد خدا مایه‏ آرامش است: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَنُّ الْقُلُوب»(67) و مؤمنان راستین آنانند که خرید و فروش و مشغولات دنیوى آن‏ها را از یاد خدا غافل نمى‏سازد. «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تَجارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّه...»(68)

سرور و سالار شهیدان از جمله کسانى بود که به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مى‏کرد موقع حمله به دشمن ذکر «لاحول ولا قوّة اِلّا باللَّه العلىّ العظیم» مى‏گفت(69) هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى‏ساخت(70) هنگام رسیدن به کربلا از بلاها و مصیبت‏هاى آن به خدا پناه مى‏برد «الّلهم أَعوذُبِکَ مَنِ الکَربِ وَ البَلاء.»(71)

و بالاخره دشمنان خود را سرزنش مى‏کند که: «شیطان بر شما مسلط شده و یاد خداى بزرگ را فراموشتان ساخته، ننگ بر شما و آنچه مى‏خواهید، ما از خداییم و به سوى خدا باز مى‏گردیم.»(72)

15. صبر و تسلیم‏

صبر در برابر مصیبت‏ها و تسلیم در برابر اراده الهى یکى دیگر از خصلت‏هاى نیک عارفان است. عارف معتقد است که آنچه در عالم وجود واقع مى‏شود قضاى الهى است و تا چیزى از جانب او مقدّر نشده باشد واقع نمى‏شود. اگرچه حرکت و تلاش براى دگرگونى وضع موجود و تغییر ناهنجارى‏هاى خود، قضا و قدر الهى و مرزى جدا از آن ندارد.

امام حسین علیه السلام عبد صالح خدا بود و تجسم عینى آیات الهى. در عین حال که پهلوانى بزرگ بود، عابدى تمام عیار و عارفى کامل در پیشگاه الهى بود. از «مصعب زبیرى» روایت شده که گفت: « حسین علیه السلام با فضیلت و متمسّک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.»

در قرآن کریم هفتاد بار مقوله‏ صبر مطرح شده که ده مورد آن مرتبط با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. خداوند به مؤمنان دستور داده از صبر و صلوة براى حل مشکلات کمک بگیرید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوة»(73) و در آیه دیگر «صبر و تقوا» از استوارترین امور شمرده شده است «وَ إِن تَصْبِرُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور.» (74) «تسلیم» نیز اگرچه از جنس صبر است اما مقامى بالاتر است در مقام تسلیم «خود»ى باقى نمى‏ماند تا انسان بگوید آنچه را جانان مى‏پسندند مورد پسند من است بلکه خود و هرچه را در اختیار دارد تسلیم مولاى خود مى‏کند.

سخن حضرت اسماعیل که در جواب «یا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى‏ فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُک» (75) گفت: «یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّبِرِین؛(76) مأموریت خود را انجام بده که اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهى یافت» نشانه‏ دست‏یابى آن حضرت به مقام تسلیم و تفویض است.» (77)

حسین علیه السلام قهرمان صبر و تسلیم است و گفتار و کردارش بر آن گواه. آن بزرگوار در وصیت‏نامه‏ خود که به محمدبن حنفیه نوشته فرموده است: «هر کس مرا رد کند و از یارى من سر باز زند صبر مى‏کنم تا خدا بین من و قوم اموى حکم کند که او بهترین حکم‏کنندگان است.» (78)

صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مى‏خواند که: «اى کریم زادگان! صبورى کنید زیرا مرگ چونان پلى است که شما را از سختى‏ها و آسیب‏ها عبور داده و به بهشت‏هاى پهناور و نعمت‏هاى جاودانه مى‏رساند...» (79)

در ظهر عاشورا نیز که تنور جنگ به شدت گرم شده بود، به شخصى که وقت نماز را به ایشان یادآورى کرد فرمود: «نماز را به یادمان آوردى خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلکه اکنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعیدبن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام را بر عهده گرفته و در این راه شهید شدند.

در قتلگاه و عروجگاه، عصر عاشورا در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین عرضه مى‏دارد: «بر قضا و حکم تو صبر مى‏کنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران.» (80)

16. عبادت‏

«عبادت» پیوند مخلوق با خالق و اوج کمال انسانى و ارج بخشیدن خداوندى است که نعمات فراوانى به ما عطا کرده است. قرآن کریم، گاه پرستش را هدف آفرینش و گاه عامل نفى سلطه‏هاى شیطانى، و گاه زمینه‏ وحى و پیامبرى و ... معرفى مى‏کند. خداوند در این زمینه مى‏فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛(81) و جن و انس را نیافریدیم جز براى آن که مرا بپرستند.»

امام حسین علیه السلام عبد صالح خدا بود و تجسم عینى آیات الهى، در عین حال که پهلوانى بزرگ بود، عابدى تمام عیار و عارفى کامل در پیشگاه الهى بود. از «مصعب زبیرى» روایت شده که گفت: « حسین علیه السلام با فضیلت و متمسّک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.» (82)

«عقاد» نیز گوید: علاوه بر نمازهاى پنجگانه نمازهاى دیگر بجاى آورد و علاوه بر روزه‏ ماه رمضان در ماه‏هاى دیگر هم روزهائى را روزه مى‏گرفت و در هیچ سال حج خانه‏ خدا از او فوت نشد مگر آن‏ که ناچار به ترک شده باشد. (83)

امام حسین علیه السلام انس ویژه‏اى با نماز داشت. چنان‏که قبلاً بیان شد از برادرش حضرت اباالفضل خواست یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.

در ظهر عاشورا نیز که تنور جنگ به شدت گرم شده بود،به شخصى که وقت نماز را به ایشان یادآورى کرد فرمود: «نماز را به یادمان آوردى خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلکه اکنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعیدبن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام را بر عهده گرفته و در این راه شهید شدند. (84)

17. عزت‏طلبى و ذلّت ستیزى‏

عزّت از آن خداست و هر کس طالب عزت است باید آن را نزد خدا بجوید «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا.»(85) در قرآن کریم خطاب به پیامبر خود مى‏فرماید که: «وَ لَن تَرْضَى‏ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصارى حَتَّى‏ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (86) یهود و نصارى‏ هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا زمانى که از آنان تبعیت کنى.» بنابراین در صورتى که پیامبر ذلت تبعیت از آنان را بپذیرد تا آن‏ها از او خشنود مى‏گردند و توطئه نکنند. اما در ادامه آیه خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد که بگوید: «إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى‏» (87) به طور قاطع و با عزت تمام سخن آنان را رد کند.

اساساً نفوذناپذیرى از صفات قرآن است، هرگونه بطلان، دروغ، تحریف، تغییر و شکست در آن راه ندارد. از این‏رو درباره‏ صفت قرآن در این کتاب مى‏خوانیم «إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لَّا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِه؛ (88) این کتاب نفوذناپذیر [و صاحب عزّت] است هیچ باطلى چه از پیشِ رو یا از پشت سر به آن راه نمى‏یابد...»

امام علیه السلام در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد که: «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است.»

سیره‏ امام حسین علیه السلام نیز بر مبناى همین حبل متین الهى بود و لحظه‏اى تن به ذلت و سر به خوارى نداد و سطر سطر قیام او نشانگر عزت‏مدارى و پایدارى بر راه هدایت الهى بود.

امام علیه السلام در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد که: «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است.» (89)ادامه در قسمت دوم

آیا می دانید چرا آیات و روایات منصوص و معتبر در حرمت موسیقی وجود

آیا می دانید چرا آیات و روایات منصوص و معتبر در حرمت موسیقی وجود ندارد ؟آیا می دانید که علم قرائت چیست ... ؟آیا انسان آزاد است یا مجبور ؟ مرز آزادی تا کجاست ؟ دعایی برای فراموش نکردن قرآن.کلام خدا دل نشینتان باد.    انواع تمثیل ها :آیا می دانید که آیات الاحکام چیست ... !؟آیا تفاوت « مِثْل » و « مَثَلْ » را در قرآن می دانید ؟آیا می‌دانید واژه کفر در قرآن چند معنا دارد ؟آیا خواص بعضی از آیات قرآن را می دانید ؟آمرزش گناهان ابو فتح حسین جرجانی.کفاره گناهان.گناهان.»تسبیح حق.آیا طریقه ختم آیة الکرسی رامی دانید؟آیا می دانید که :وصیت امام حسن ( ع )رحلت حضرت رسول ( ص )جلوه هایی از حقیقت وجودی نبی اکرم (ص) در قرآن کریم.آیا می دانید چرا آیات و روایات منصوص و معتبر در حرمت موسیقی وجود ندارد ؟آیا می دانید چرا آیات و روایات منصوص و معتبر

در حرمت غنا و موسیقی وجود ندارد ... ؟

 آن چه از کلمات فقها و سخنان دانشمندان اسلامی در این زمینه می توان استفاده کرد ، این است که غناء آهنگ های طرب انگیز ولهو باطل است .

 به عبارت دیگر : غنا آهنگ هایی است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد می باشد که قوای شهوانی را در انسان تحریک می کند و گاه یک آهنگ هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتوای آن . به این ترتیب که اشعار پر محتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگی بخواند که مناسب مجالس لهو لعب است ، و در هر دو صورت حرام می باشد . و در یک بررسی کوتاه ، برخی از مفاسد غنا عبارتند از :

الف) تشویقبه فساد اخلاق: مجالس غنا معمولاً مرکز انواع مفاسد است و آن چه به این مفاسد دامن می زند همان غنا است .

ب ) غافل شدن از یاد خدا : تعبیر به « لهو » که در تفسیر « غنا » در برخی از روایات اسلامی آمده ، اشاره به همین حقیقت است که غنا انسان را آن چنان مست شهوات می کند که از یاد خدا غافل می سازد .

ج ) غنا آثار زیان باری را بر اعصاب و روان می گذارد : غنا و موسیقی در حقیقت یکی از عوامل مهم تخدیر اعصاب و روان است و آثار زیان بار غنا و موسیقی بر اعصاب تا سرحدّ تولید جنون و بر قلب و فشار خون و تحریکات نامطلوب پیش می رود

 حرمت « غنا » در آیات و روایات : گرچه در قرآن کریم ، تنها کلیات مسائل آمده و تبیین جزئیات و تعیین مصداق های آن ، به پیامبر و امامان –علیهم السّلام – واگذار شده است و مراجع عظام تقلید با توجه به آیات و روایات موجود ، احکام را از آنها استنباط می کنند ، ولی در خصوص « غنا » و موسیقی ، قرآن کریم در برخی آیات به آن پرداخته و مخالفت خود را با غنا و موسیقی اعلام فرموده است . از جمله آیه 30 سوره مبارکه حج . ابن بصیر می گوید : از امام صادق(ع) از آیه « ... فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثانِ وَ اجتَنِبُوا قَولَ الزُّور » سؤال کردم . امام(ع) فرمود : منظور « غنا » است . آیه بعدی آیه 6 سوره مبارکه لقمان . امام صادق(ع) می فرماید : غنا از مسائلی است که خداوند متعال وعده عذاب بر آن داده است .

            آیا می دانید که علم قرائت چیست ... ؟

قرائت همان تلاوت و خواندن قرآن کریم است . یعنی هرگاه تلاوت قرآن به گونه ای باشد که از نصّ وحی الهی حکایت کند و بر حسب اجتهاد یکی از قرّاء معروف-­­­­­ بر پایه و اصول مضبوطی که در علم قرائت شرط شده است – استوار باشد ، قرائت قرآن تحقّق یافته است .(1)

امام صادق(ع) می فرماید : « قرآن یکی بیش نیست و اختلاف بر سر قرائت آن ، از جانب راویان (قاریان) صورت گرفته است . »(2)

قرآن دارای نصّ واحدی است و اختلاف میان قرّاء بر سر بدست آوردن و رسیدن به آن نصّ واحد است و عوامل اختلاف چند چیز است :

1 – اختلاف مصاحف اولیه ، چه پیش از اقدام به یکسان کردن مصاحف در زمان عثمان و چه پس از آن

2 – نارسایی خط و نوشته های قرآن که از هر گونه علایم مشخّصه و حتی از نقطه ، عاری بوده است .

3 – ابتدایی بودن خط ، نزد عرب آن روز .(3)

 (1)  محمد هادی معرفت ، علوم قرآنی ، ص 182 .

(2)  اصول کافی ، ج 2 ، ص 63 ، ح 12 .

(3)  محمد هادی معرفت ، علوم قرآنی ، ص 182- 183

            آیا انسان آزاد است یا مجبور ؟ مرز آزادی تا کجاست ؟

خداوند انسان را آزاد آفریده است و به او اختیار داده تا کارهایش را انتخاب کند . گرچه بعضی گفنه اند : انسان در کارهایش مجبور است و کمان می کند که آزاد است ، اما دلایل بسیاری بر اختیار انسان وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم :

الف ) هر انسانی در کارهای خود گاهی دجار تردید و شک می شود که انجام دهد یا ندهد ؟ همین شک دلیل بر آزادی اوست که می تواند کاری را انجام دهد و می تواند انجام ندهد .

ب ) گاهی انسانها به کار یکدیگر انتقاد دارند . انتقاد نیز دلیل آن است که کسی که کار را انجام داده می توانسته انجام ندهد .

ج ) هر انسانی در عمر خود بارها از گفتار و رفتار خود پشیمان شده است و همین پشیمانی دلیل آن است که می توانسته انجام ندهد و لذا با خود می گوید : ای کاش انجام منی دادم !

د ) همه مردم فرزندان خود را تربیت می کنند و یا به معلم و مربی می سپارند و این دلیل آن است که فرزند انسان می تواند مسیر کج را رها و به راه حق برود .

بنابر این شک ، انتقاد ، پشیمانی و تربیت ، دلیل آزادی ا نسان است . علاوه بر آنکه آزادی خواسته تمام انسان ها بلکه حیوانات است . شما اگر گربه ای را در قفس قرار دهید باز ناراحت است و ترجیح می دهد در کوچه و خیابان ساده ترین غذا را بخورد اما در قفس نباشد . در بهشت نیز اگر آزادی نباشد ، مومن رنج می برد و لذا مومنان هنگامی که وارد بهشت می شوند ، خدا را به خاطر آزادی در بهشت سپاس می گویند " الخمد لله الذی نتبوء من الجنه حیث نشاء " .

با این همه ، انسان بنده خداست و باید به دستورات او عمل کند و اگر آزادی مرز نداشته باشد و انسان اختیار خود را به دره هلاکت سقوط خواهد داد . آزادی باید در چارچوب فرامین خدا و عقل باشد تا سبب سلب آزادی دیگران نشود .  

            دعایی برای فراموش نکردن قرآن

قرآن

خیلی ها دوست دارند قرآن را حفظ کنند اما از اینکه آن را فراموش کنند نگرانند و همین باعث می شود که هیچ وقت دست بکار نشوند. تازه خیلی از آنهایی هم که حفظند از فراموش کردند آن همیشه می نالند. اما دیگر نگران نباشید امروز برایتان نسخه ای آورده ام که معجزه می کند.

روزی حضرت علی علیه السلام می روند پیش پیامبر و از فراموش کردن کلمات قرآن می گویند. پیامبر هم می فرمایند می خواهی چیزی یادت بدهم که قرآن توی قلبت ماندگار بشود؟

بگو: اللهم ارحمنی بترک...

خدایا دوری از گناهانت را بر من مرحمت نما و حسن ظن به آنچه تو را خوشنود می سازد را روزیم کن.

خدایا دلم را بر حفظ کتابت ملزم ساز و چنان کن تا آنگونه که تو را راضی می کند تلاوتش کنم.

خدای من دیده ام را به نور کتابت بینا ساز و سینه ام را به آن فراخ کن. و تنم را به برکت آن کارا کن و در راه آن مرا یاری نما که جز تو یاری گری نیست.

اللهم ارحمنی بترک معاصیک وارزقنی حسن الظن فیما یرضیک عنی والزم قلبی حفظ کتابک کما علمتنی وأن أتلوه على النحو الذی یرضیک عنی اللهم نور بکتابک بصری واشرح به صدری واستعمل به بدنی وأعنی علیه إنه لا یعین إلا أنت.

امیر مومنان، علی علیه السلام می فرماید این دعا را خواندم و خدا قرآن را در سینه ام مانا ساخت.

امیدوارم از این به بعد هرگاه قرآن را دست گرفتید اول این دعای کوتاه و پر مغز را بخوانید تا چشمان شما نیز چونان علی علیه السلام به نور کتاب خدا پرنور و سینه تان گسترده شود.

کلام خدا دل نشینتان باد

نوشته و ترجمه: حسین عسگری - گروه دین و اندیشه

متن روایت:

وقال : علی علیه السلام شکوت إلى رسول الله صلى الله علیه وآله تفلت القرآن منی فقال یا علی سأعلمک کلمات تثبت القرآن فی قلبک قل : اللهم ارحمنی بترک معاصیک وارزقنی حسن الظن فیما یرضیک عنی والزم قلبی حفظ کتابک کما علمتنی وأن أتلوه على النحو الذی یرضیک عنی اللهم نور بکتابک بصری واشرح به صدری واستعمل به بدنی وأعنی علیه إنه لا یعین إلا أنت فدعوت بهن فثبت الله القرآن فی صدری . المهذب، قاضی ابن براج ، ج 2، 449

            آیا با تمثیلات قرآنی آشنایی دارید ... !؟

 آیامیدانیدتمثیلاتقرآنی ازچه نوعیاست ... !؟

    انواع تمثیل ها :

1 – تمثیل رمزی : مقصود داستان هایی است که از زبان پرندگان و گیاهان بیان می شود ، همانند کتاب کلیله و دمنه که نوع بارز این تمثیل است .

2 –  تمثیل قصصی : مقصود داستان هایی است که بیانگر سرگذشت اقوام پیشین است به منظور اینکه آیندگان از آن عبرت بگیرند و قصه های قرآن همه از این مقوله است . ( همانند سوره مبارکه تحریم آیه 10 )

3 –  تمثیل طبیعی : مقصود تشبیه غیر محسوس به محسوس است مشروط بر اینکه مشبّهٌ به از امور آفرینشی باشد . (همانند سوره مبارکه یونس آیه 24 )

خلاصه سخن اینکه مثل های قرآنی یا از مقوله تمثیل قصصی است یا تمثیل طبیعی و هرگز در قرآن تمثیل رمزی وجود ندارد .

            معادل ضرب المثل فارسی« چاه مکن که خود در آن افتی » درقرآن چیست ... !؟

معادل این ضرب المثل فارسی در قرآن کریم ، در سوره مبارکه فاطر ، آیه 43

می باشد که خداوند می فرماید :

« وَ لا یَحِیقُ الْمُکرُ السَّـیِّـئُ إِلّا بِأهلِهِ »

امّا این نیرنگ ها تنها دامان صاحبانش را می گیرد .

و همچنین معادل این ضرب المثل به زبان عربی « مَن حَفَرَ بِئْراً وَقَعَ فِیه » به  معنی « هر کس چاهی حفر کرد ، خودش در آن افتد . »

حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ ایرانی نیز در این مورد می گوید :

کــس تــوبره برکـند ژرف چــــاه

           ســـزد گـر کنـد خــویشتن را نـــگاه

            آیا می دانید که آیات الاحکام چیست ... !؟

آیات احکام یا«آیات الاحکام» به آیاتی گفته می شود که در آنها احکام و مسائل فقهی بحث شده است.این آیات با تکرار حدود « 500»آیه می باشند.

آیات احکام دارای تقسیماتی هستند که برخی از آن ها عبارتند از :

1 –  آیاتی که زمان و مکان شأن نزول آنها معلوم است و آیاتی که چنین نیست.

2 –  آیاتی که در جواب سؤال نازل شده و آیاتی که چنین نیست .

3 –  آیاتی که صریحاً حکمی را بیان کرده و آیاتی که تصریح در بیان حکم ندارند.

4 –  آیاتی که به امر و نهی پرداخته و آیاتی که چنین نیست .

5 –  آیاتی که از آن ها حکم کلی و قاعده ی عام در فقه می توان استخراج نمود و آیاتی که اختصاص به یک موضوع دارند . 

            آیا تفاوت « مِثْل » و « مَثَلْ » را در قرآن می دانید ؟

در قرآن هر چند هر دو این کلمه به یک معنا می باشد ، ولی قرآن هر نوع « مِثْلی » را برای خدا نفی کرده ، ولی برای او « مَثَل » یا مثالهایی را ثابت می نماید .

درباره نفی « مِثْل » در قرآن می فرماید :

      « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء »       سوره مبارکه شوری آیه 7             

      ( برای او همتایی نیست . )

و درباره اثبات « مَثَل » می فرماید :

« لِلَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالأخِرَهِ مَثَلُ السُّوء وَ لِلّهِ المَثَلُ الأعلی وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم » سوره مبارکه نحل آیه 60

( برای آنان که به سرای آخرت ایمان ندارند صفات زشت است و برای خدا صفات عالی و او عزیز و حکیم است . )

            آیا مجموعه آیات تحدّی در قرآن را می‌شناسید ؟

1.    سوره بقره آیه 23      « و ان کنتم فی ریب ممّا نزلنا علی عبدنا .... »

2.   سوره یونس آیه 38    « ام یقولون افتربه قل فأتوا بسورة مثلِهِ .... »

3.     سوره هود آیه13      «ام‌ یقولون افتربه قل‌فأتوا بعشر سور مثله مفتریات‌وادعوا...)

4.    سوره قصص آیه 49   «قل فأتوا بکتبٍ من عندالله هو اهدی منهما ... »

5.     سوره احقاف آیه 8   « ام یقولون افتربه قل ان افتریته فلا تملکون لی .... »

6.    سوره سجده آیه 3     « ام یقولون افتربه بل هو الحق من ربک ... »

7.   سوره صافات آیه 157   « فأتوا بِکتبکم إن کنتم صادقین»

8.   سوره انبیاء‌آیه 5         « ... فلیأتنا بآیةٍ کَما أرسل الاولون»

9.    سوره هود آیه 35    « ام یقولون افتربه قل ان افترتیه فعلی اجرامی ... »

10.    سوره‌اسراءآیه 8   «قل لئن‌اجتمعت‌الانس‌والجن علی‌ان‌یأتوا‌بمثل‌هذا القرآن...»

11.  سوره طور آیه 34     « فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صدقین ... »

12.   سوره احقاف آیه 4    « ... ائتونی بکتاب من قبل هذا أو أثارة من علم... »

            آیا می‌دانید واژه کفر در قرآن چند معنا دارد ؟

 به منکر خدا یا پیامبر یا شریعت و یا منکر هر سه کافر گویند، ولی چون معنی اصلی کفر یعنی پوشاندن است لذا به شب، قبر و ... هم کافر گویند.

موارد کفر در قرآن:

1.       به ترک کنندگان حج؛ به روایت امام صادق ( ع )  و  سوره آل عمران آیه 97

2.     فاصله گرفتن از حق ( درمورد ساحران)‌ سوره بقره آیه 102

3.     در مورد ربا خواران؛ سوره بقره آیه 276

4.     در مورد منافقانی که در راه خدا هجرت نمی‌کنند؛ سوره نساء آیه 89

5.     کسانی‌که ارکان ایمان را قبول نکنند؛ سوره مائده آیه 5

6.     کسانیکه‌بندگان‌خدا را به ناحق‌به‌جای خدا دوست‌می‌گیرند؛سوره‌کهف‌آیه‌102

7.     کسانی‌که دارای عقیده فاسدی هستند؛ سوره عبس آیه 42

8.     کشاورزانی که بذر را در زیر خاک پنهان می‌کنند؛ سوره حدید آیه 20

9.     زیاده روی در کفران نعمت و ناسپاس بودن؛ سوره ق آیه 24

10.   گروهی از اهل کتاب که با به مخالفت برخاستند؛سوره حشر آیه 2

11.   منکران خدا ، پیامبرو قیامت؛ سوره تغابن آیات 6و7

12.  منکران ولایت امیرمؤمنان علی؛ سوره مائده آیه 67

            نشـــانـــه هـای ایـمــان

قال أبُو مُحَمَّدٍ الحَسَنِ العَسکَری u                      امام حسن عسگری( ع ) فرمود :

عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ :                       نشانه های مؤمن پنج چیز است :

* صَلاةُ الخَمسین                             * اقامه نمازهای پنجاه گانه

* وَ زِیارَةُ الاَربَعینِ                               * قرائت زیارت اربعین

* والتَّخَتُّمُ فِی الیَمینِ                         * انگشتر به دست راست کردن

* وَتَعفیرُ الجَبینِ                                * برخاک سجده کردن

* وَالجَهرُ بِبِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم       * بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن .

وسائل الشیعه ، ج 10 ، ص 373

            شرائط جامع دوست از دیدگاه امام جعفر صادق ع

امام صادق u فرمودند :

دوستی جز با حدود و شرائطش امکان پذیر نیست ، کسی که این حدود و شرائط در او نیست چیزی از دوستی در او نیست :

نخستین شرط دوستی آن است که باطن وظاهرش برای  تو یکی باشد .

دومین شرط این است که زینت و آبروی تو را زینت و آبروی خود بداند و عیب و زشتی تو را عیب و زشتی خود ببیند .

سوم این است که مقام و مال ، وضع او را نسبت به تو تغییرندهد !

چهارم اینکه آن چه را در قدرت دارد از تو مضایقه ننماید !

 

و پنجم که جامع همه این صفات است آن است که تو را به هنگام پشت کردن روزگار رها نکند !

            شش آیه در قرآن می باشد که قاری آن وی را ،ازشر دشمن در امان می دارد

  شش  آیه در قرآن می باشد که قاری آن وی را ،ازشر دشمن در امان می دارد و در هرکدام ازاین آیات 10 حرف ق ( قاف ) وجود دارد  .

1- در سوره بقره آیه 246           الم تر الی الملاء من بنی اسرائیل ... .

2- در سوره آل عمران آیه 181     لقد سمع الله قول الذین قالوا ... .

3- در سوره نساء ِآیه 77            الم تر الی الذین قیل لهم کفوا ... .

4- در سوره مائده آیه 27           واتل علیهم نباء ابنی ءآدم بالحق ... .

5- در سوره رعد آیه 16             قل من رب السموت و الارض قل الله ... .

6- در سوره مزمل آیه 20          ان ربک یعلم انک تقوم اذی ... .

            آیا می دانید که:

ــ امام رضا(ع) از پدرش نقل کرده است که فرمود: هیچ کس تا کنون آیه «أِنّ الله یُمسِکُ السّمَوَاتِ وَالأرضَ‌‌ أنْ تَزُولاَ...» (سوره فاطر آیه 14) را به هنگام خواب نخوانده است که خانه بر سرش خراب گردد.

ــ امام صادق(ع)‌ فرمود:‌هرکس بر محمد(ص) و آل محمد(ص) صلوات بفرستند خداوند یکصد حسنه برای او می‌نویسد، و هرکس بگوید:‌« صَلِّی الله عَلَی مُحمَّد واهل بیته » خداوند هزار حسنه برای او خواهد نوشت.

ــ پیامبر(ص)‌فرمودند: هنگامی که نماز صبح به جای آوردی 10 مرتبه بگو«سُبحَانَ‌الله العَظِیم وَ بِحَمدِه وَ‌ لاَ‌حَولَ وَلاَ‌قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلی العظیم» که خداوند تو را از کوری،‌دیوانگی، جذام،‌فقر و ویرانی خانه مصون می‌دارد،‌ پیامبر ادامه می‌دهند این برای دنیا بود، برای آخرت ،‌پس از هر نماز می‌گویی « اللّهُِمَّ‌ اهدنی مِن عِندَک،‌ وَ أفض عَلَیَّ مِنْ‌ فَضْلِکَ،‌ وَ انشُرْ عَلَیَّ مِن رَحمَتِکَ، وَ انزل عَلَیَّ مِن بَرَکاتِکَ» پیامبر(ص)‌فرمود: بدانید که اگر روز قیامت با این اذکار بیایید و آن را عمداً ترک نکرده باشید، خداوند هشت در بهشت را به روی شما می‌گشاید تا از هر کدام بخواهید وارد شوید.

            آیا خواص بعضی از آیات قرآن را می دانید ؟

1-      سوره نمل آیه 62 (ختم امّن یجیب )

جهت نجات از شدائد وغلبه بر خصم بعد از فرضیه صبح قبل از طلوع آفتاب بعدد اسم خود تا چهل روز بخوانید « امن یجیبُ المَصطرَّ إذا دَعاهُ وَ یکشفُ السُّوء » . مثلا اگر اسم خواننده علی است 110 مرتبه ، تا چهل روز بخواند .

2-      سوره ذاریات آیه 58

اگر آیه کریمه « اِنَّ الله هُوَ الرّزاقُ ذوالقوّةِ المَتین » چهل روز ، روزی 27 بار بعد از نماز صبح جهت وسعت رزق خوانده شود ، مجربست .

            در قرآن کدام آیه عظیم تر است ؟

رسول اکرم(ص)می فرمایند: قرآن والاترین کلام‌هاست و سوره بقره سرور قرآن و آیه الکرسی سرورآیات سوره بقره می باشد .

درآیه‌الکرسی پنجاه کلمه است‌ودرهرکلمه پنجاه برکت‌واسم‌اعظم‌الهی در‌آیه الکرسی است.

وپیامبرفرمودند:هرکه‌آیه الکرسی‌را درعقب‌هرنمازواجب‌بخواندهیچ چیزاورااز بهشت منع نکند.

امام صادق(ع)فرمود: برای هرچیزی اوجی میباشد و اوج قرآن آیه الکرسی است ، هرکه یک بار آن را بخواند خداوند هزار ناگواری ،از ناگواری های دنیا و هزارناگواری ازناگواری‌های آخرت را از او بگرداند که آسانترین ناگواری دنیا ، فقر، و سهل ترین ناگواری آخرت ،

 عذاب قبراست و من به امید رسیدن به آن مقام آن را می خوانم.

            اسرار نماز چیست ؟

آمرزش گناهان ابو فتح حسین جرجانی

«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذّاکِرینَ. ای محمد! نماز را در دو جانب روز و در ساعات نزدیک به روز از شب به پای دار. به‏درستی که این طاعت‏ها می‏برد گناهان را، آنچه مذکور شد از اوامر و نواهی، وعظی است مر آن کس را که پند قبول می‏کند.»

«زُلف» یعنی ساعات نزدیک به آخر روز و بعضی مفسران گفته‏اند که مراد از طرفین روز، وقت نماز بامداد و وقت نماز شام است و مراد از زُلف، وقت نماز خفتن است. و نماز پیشین و پسین (ظهر و عصر) در این آیت مذکوره نیست.

و بعضی از مفسران گفته‏اند که: مراد از طرفین روز، وقت نماز بامداد و وقت نماز عصر است؛ و بعضی گفته‏اند: وقت نماز بامداد و وقت نماز عصر است از جهت آن که ما بعد زوال [آفتاب] را شبانگاه می‏خوانند، چنان‏که اول روز را بامداد می‏خوانند و بر هر دو قول، مراد از زلف، وقت نماز شام و خفتن است.

و بعضی گفته‏اند که: مراد از نهار، ما بین صبح صادق است و غایب شدنِ شخص مغرب و مراد از طرفینِ او، نصف اول و نصف آخر اوست و نماز بامداد در نصف اول است و چهار نماز دیگر در نصف آخر.

کفاره گناهان

در قول «اِنَّ الحَسناتِ یُذهِبْنَ السَّیّئات» دو قول است: یکی آن که: واجب گردانیدنِ نمازها، لطفی است از جانب حقسبحانه و تعالی نسبت به بنده‏ها که نزدیک می‏گرداند ایشان را به طاعت‏ها و دور می‏گرداند از معصیت‏ها. و مؤید این معنی، قول خدای تعالی است که فرمود: «به‏درستی که نماز، باز می‏دارد مردم را از ارتکاب به فحشا و ظلم.»

دوم آن که: نمازها کفارت گناهان می‏شود. به این معنی که حق سبحانه و تعالی، به برکت نمازی که بنده می‏کند، تفضل می‏نماید و گناهان او را می‏بخشد. و موید این معنی، احادیث بسیار است از آن جمله آن که: روایت شده از امام باقر یا امام صادق علیه‏السلام که فرمود: از امیرالمؤمنین علیه‏السلام که گفت: شنیدم از دوست خود رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که می‏گفت: «امید داشته شده‏ترین (امیدوار کننده‏ترین) آیت در قرآن، آیت «وَ اَقِمِ الصَّلوة» است. و سوگندبه آن کسی که فرستاده است مرا به پیغمبری به راستی، بری مژده دادن و بیم دادن خلق! هر یکی از شما هر آینه برمی‏خیزد برای وضو ساختن، پس فرو می‏افتد از اعضای او گناهانِ او، پس وقتی که روی خود را و دل خود را به سوی خدای تعالی کند در نماز، بر او از گناهان او نماند چیزی، بلکه بخشیده شود» آن نگاه در نماز دوم، تا آن که شمرد نمازهای پنجگانه را به طریق مذکور، بعد از آن گفت: «ای علی! این است و جز این نیست که منزلت نمازهای پنج‏گانه برای امت من، هم‏چون جوی آب روانی است که بر دَرِ خانه یکی از شما می‏گذرد. پس چه گمان می‏برد آن کس اگر باشد در بدن او چرک، پس غسل کند در آن جوی آب پنج نوبت، آیا می‏ماند در بدن او چرکی؟ واضح است که نمی‏ماند. سوگند به خدای مثل این پنج غسل است نمازهای پنجگانه امتِ من در محو کردن گناهان.»

تسبیح حق

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ؛ به پاکی یاد کن ای محمد! با ستایش پروردگار خود، پیش از طلوع آفتاب و در بعضِ شب، پس به پاکی یاد کن پروردگار خود را و پاره‏ای شب و به دنبال سجود [به صورت تعقیب و نافله] او را تسبیح گوی)

مراد از تسبیح، پیش از غروب، نماز پیشین و پسین و مراد از تسبیح در بعض شب، نماز خفتن و تَهَجُّد است.

و مراد از سجود، نماز است زیرا که تعبیر می‏کند در عرفِ شرع از نماز به رکوع و سجود. (که جزء، به کل تعبیرمی شود)

و مراد از تسبیح در عقب‏های نماز یا در وقت تمام شدن نماز، یعنی تقیبِ نماز است.

و روایت است از امیرالمؤمنین علیه‏السلام که در تسبیح در عقب نماز فرمود: مراد، از دو رکعت نماز نافله است بعد از نماز شام.

و به هر تقدیر، آیت مذکوره دلالت می‏کند بر وجوب بعض نمازهای یومیه.

و قریب است به آیت مذکور. قول خدای تعالی در آخرسوره طور که فرمود: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ؛ یعنی به پاکی یاد کن ای محمد پروردگار خود را با ستایش پروردگار خود، در وقتی که برمی‏خیزی. به پاکی یاد کن پروردگار خودرا در بعضِ شب و در عقب‏های ستاره‏ها».

مراد از تسبیح در ادبار نجوم، یعنی عقب‏های غایب شده ستاره‏ها یا در وقت تمام شدن ظهور ستاره‏ها به سبب نور آفتاب، بعضی گفته‏اند که دو رکعتِ فریضه بامداد است. و نیز، دو رکعتِ نمازِ نافله بامداد است. و مراد از تسبیح در بعض شب، نماز شب است یعنی نماز شام و خفتن و تهجُّد؛ و مراد از تسبیح در وقت برخاستن: یعنی گفته‏اند که تسبیحی است که سُنّت است در وقت برخاستن از هر مجلس که بگوید: «سُبحانَکَ اللَّهُمَّ و بحمدِک لا اله الا اَنتَ اغفِرلی و تُبْ عَلَیّ».

چنانکه روایت است که: گفتن این تسبیح در وقت برخاستن از مجلس، کفارات گناهان آن مجلس است.

و روایت کرده‏اند از امیرالمؤمنین علیه‏السلام که: هرکه دوست دارد که پیمانه کرده شود بر پیمانه برتر، پس باید که آخر کلام او در مجلس این آیت باشد که: «سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفونَ و سلامٌ عَلی المُرسَلین و الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین.

و بعضی گفته‏اند که مراد، تسبیحی است که در وقت برخاستن از خواب در شب، مُستحب است گفته شود.

و بعضی گفته‏اند که: مراد ذکرهاست که در وقت برخاستن برای نمازِ فریضه پیش از شروع در نماز مستحب است.

و بعید نیست که مراد از «حین تقوم» روز است زیرا که روز، محل قیام و حرکت است به خلاف شب.

و مراد از تسبیح روز، نمازهای روز است یعنی نماز بامداد و پیشین و پسین (ظهر و عصر) و بر این تقدیر، نمازهای پنج‏گانه به تمام مذکور باشد.

پس آیت مذکوره دال است بر وجوب بعض نمازها و بر استحباب بعض نمازهای دیگر با بعض تسبیحات.

            آیا طریقه ختم آیة الکرسی رامی دانید؟

1- هرکس این آیه را هنگام خواب بخواند خدای تعالی او را در خانه و چند همسایه از اطرافش را از شر شیطان در امان نگه می دارد .

2-  هر کس در وقت غروب 41 بار آیة الکرسی را بخواند حاجتش روا گردد .

3-  اگر این آیه را برای شفای بیمار 14 مرتبه بخوانید شفا یابد .

4-  اگر 3 بار آیة الکرسی را برآب بخوانید و باآن آب وضو سازید و 2 رکعت نماز بخوانید و در هررکعت یک حمد و یک آیة الکرسی بخوانید هر مرادی که داشته باشید حاصل گردد .

در شدائد و سختی ها و مهمات عظیمه قرائت آیة الکرسی 12 مرتبه نافع است

آیا می دانید که :

نام دیگر سوره فاطر، ملائکه می باشد .

ونام دیگر سوره یس ، قلب قرآن و همچنین به ریحانة القرآن معروف است و آن را دافعه و معمّمه ( فراگیر شده)هم گفته اند .

ونام دیگر سوره زمر ، غُرف و همچنین به آن سورة العرب هم گفته اند .

ونام دیگر سوره مائده ، عقود است یعنی پیمان ها .

و همچنین نام دیگر سوره یوسف ، احسن القصص

آیا می دانید که :

لفظ مصیبت ( پیش آمد ناگوار ) و مشتقات آن 75 بار در قرآن آمده که درست مساوی با تعداد به کاررفته واژه شکر است .

واژه محبت و تمام مشتقاتش 83 بار در قرآن آمده ، که با واژه اطاعت (فرمانبرداری ) برابر است .

واژه مصیر( بازگشت ) 28 بار در قرآن آمده است که باواژه ابد ( همیشه ) مساوی است .

واژه مسلمین 41 بار درقرآن آمده وجای شگفتی است‌که مساوی لفظ جهاد می‌باشد که درقرآن به کار رفته است

            وصیت امام حسن ( ع )

در اینجا وصیت نامه امام مجتبی علیه السلام را که خطاب به برادر خود امام حسین علیه السلام است را می آوریم تا با گوش دل آخرین توصیه های امام خود را شنوا و سپس عامل باشیم.

و این هم وصیتی است که از امالی شیخ(ره) نقل شده که به برادرش امام حسین(ع) فرمود:

" هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین بن علی: اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فی الملک، ولا ولی له من الذل، و انه خلق کل شیء فقدره تقدیرا، و انه اولی من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوی، و من تاب الیه اهتدی.

فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله صلی الله علیه و آله فانی احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله عزوجل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلی الله علیه و آله ان تهریق فی محجمة من دم، حتی نلقی رسول الله صلی الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده" ثم قبض (ع) .(1)

" این است آنچه وصیت می کند بدان حسن بن علی به برادرش حسین بن علی: وصیت می کند که گواهی دهد معبودی جز خدای یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش می کند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکی در سلطنت ندارد و سرپرستی از خواری برای او نیست، و براستی که هر چیزی را او آفریده و بخوبی و به طور کامل اندازه گیری آن را مقدر فرموده، و شایسته ترین معبود، و سزاوارترین کسی است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبرداری او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهی و سرگشتگی افتاده و هر کس به سوی او بازگردد راهنمایی گشته است.

من تو را سفارش می کنم ای حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذری، و از نیکوکارشان بپذیری، و برای آنها جانشینی و پدری مهربان باشی، و دیگر آنکه مرا کنار رسول خدا دفن کنی که من به او و خانه او شایسته تر از دیگران هستم...

و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیری کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکی که خدا برای تو قرار داده و قرابتی که با رسول خدا داری سوگندت می دهم که اجازه ندهی در این راه به خاطر من به اندازه خونی که از حجامت گرفته می شود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص) را دیدار کنیم و شکایت خود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وی بر سر ما رفته به او گزارش کنیم..."

این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد.

و در روایت شیخ مفید(ره) اینگونه آمده که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود:

" فاذا قضیت فغمضنی و غسلنی و کفنی و احملنی علی سریری الی قبر جدی رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردنی الی قبر جدتی فاطمة بنت اسد رضی الله عنها فادفنی هناک، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنی عند رسول الله(ص) فیجلبون فی ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمة دم". " چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و مرا در تابوت و به سوی قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا دیداری با او تازه کنم، سپس به سوی قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضی الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می خواهید مرا کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود."

            رحلت حضرت رسول ( ص )

سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی. از مشرق دلها برآمدی و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.

در سال یازدهم هجرت رسول اکرم (ص) در آخرین سفرحج (در عرفه)، در مکه و در غدیرخم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران و یا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود که ‏پیامبر هم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیمارى و پیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.  پیامبر اکرم (ص) یک ماه قبل از رحلت فرمود:

" فراق نزدیک شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت  نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى ‏گذارم و مى ‏روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به  من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود."

در حجه ‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: "مناسک خود را از من ‏فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید."

روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین ‏و نگرانند. پیامبر در حالى که به  فضل بن عباس و على بن ‏ابی‌‏طالب (ع) تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس  پروردگار، فرمود: "به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که‏ جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پیوست و شما نیز به  رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد."

روزی دیگر پیامبر (ص) با کمک علی (ع) و جمعی از یاران خود به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد . سپس رو به علی (ع) کرد و فرمود: " کلید گنجهای ابدی دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خداوند مخیر شده ام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده ام."

در چند روز آخر از زندگى رسول اکرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:

"اى مردم! آتش فتنه‏ ها شعله ‏ور گردیده و فتنه‏ ها همچون پاره‏هاى امواج تاریک شب روى آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید. آگاه باشید که من  درباره ثقلین از شما می پرسم، پس بنگرید چگونه پس از من درباره آن دو رفتار می کنید، زیرا که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمی شوند تا مرا دیدار کنند. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما به جای نهادم

 ( کتاب خدا و اهل بیتم ). بر ایشان پیشی نگیرید که از هم پاشیده و پراکنده خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که به هلاکت می رسید."

آنگاه پیامبر (ص) با زحمت به سوی خانه اش  به راه افتاد. مردم با چشمانی اشک آلود آخرین فرستاده الهی را بدرقه می کردند. در آخرین روزها پیامبر به علی (ع) وصیت نمود که او را غسل و کفن کند  و بر او نماز بگزارد. علی (ع) که جانش با جان پیامبر آمیخته بود، پاسخ داد: " ای رسول خدا ، می ترسم طاقت این کار را نداشته باشم. "

پیامبر (ص) علی (ع) را به خود نزدیک کرد . آنگاه  انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشیر، زره و سایر وسایل جنگی خود را خواست و همه آنها را به علی سپرد.

فردای آن روز بیماری پیامبر (ص) شدت یافت اما او در همین حال نیز اطرافیان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش می کرد. سپس به حاضران فرمود: " برادر و دوستم را بخواهید به اینجا بیاید." ام سلمه، همسر پیامبر گفت: " علی را بگویید بیاید. زیرا منظور پیامبر جز او کس دیگری نیست." هنگامی که علی (ع) آمد ، پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه علی (ع) را در آغوش گرفت و مدتی طولانی با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بیهوش شد. با مشاهده این وضع، نواده های پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) به شدت گریستند و خود را روی بدن رسول خدا افکندند. علی (ع)  خواست آن دو را از پیامبر (ص) جدا کند. پیامبر (ص) به هوش آمد و فرمود:

"علی جان آن دو را واگذار تا ببویم و آنها نیز مرا ببویند، آن دو از من بهره گیرند و من از آنها بهره گیرم."

سرانجام پیامبر (ص) هنگامی که سرش بر دامان علی (ع) بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

جلوه هایی از حقیقت وجودی نبی اکرم (ص) در قرآن کریم

از عایشه پرسیدند: اخلاق پیامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: ?خلق و خوی پیامبر(ص)، قرآن بود.? شخصیت جامع و چند بعدی پیامبر اسلام و کمال و عظمت معرفتی، اخلاقی و وجودی آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است که به عنوان نماد مطلق و تام ?انسان کامل? در میان آدمیان، حجت و الگویی ماندگار می باشد.

اگر قرآن کریم، کلام تشریعی حضرت حق است، پیامبر اکرم (ص) کلمه الله الاعظم و کلام تکوینی خدا است. اگر قرآن کتابی است با حقایق جاودانه و همیشگی، پیامبر اکرم (ص) نیز حقیقتی عینی و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لایه های معنایی و مصداقی عمیق و گسترده ای دارد که تلاش برای کشف آن حقایق باید استمرار داشته باشد، پیامبر اکرم (ص) نیز ذخیره ای تمام نشدنی و حقیقتی است عینی و انسانی، که شناخت ابعاد مختلف شخصیت ایشان و دستیابی به عمق سیره، سلوک و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادی مستمر نیازمند است. اگر نیاز بشریت به قرآن هرگز پایان نمی یابد و تکامل علمی و اجتماعی انسان، نیاز او را به حقایق قرآن کریم نه تنها کاهش نمی دهد که روزافزون می سازد، نیاز انسان امروز و فردا به پیامبر اکرم(ص) و درس ها و آموزه های ایشان پایان ناپذیر است و اگر اسلام خاتم ادیان و قرآن خاتم کتب آسمانی است، پیامبر اکرم (ص) خاتم النبیاء و قله رفیع کمال انسانی است. او خلیفه الله الاعظم و واسطه ابدی نزول فیض الهی است که: ?و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین?. قرآن کریم نسخه مکتوب حقیقت نور محمدی (ص) است و پیامبر اکرم (ص) آینه تمام نمای صفات حسنای حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.

پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: علی! کسی جز تو و من خدا را نشناخت و کسی جز خدا و تو مرا نشناخت و کسی جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلایی که برای غیرخدا میسر است، جز برای کسانی که در کانون نور محمد (ص) و علی (ع) قرار دارند، امکان پذیر نیست، چرا که این معرفت و شناخت معرفتی است شهودی و نه ذهنی، معرفتی است متناسب با اوج کمال و تعالی شناسنده، نه مدرسه ای و استدلالی. از آن سو نیز معرفت تام نبی (ص) و وحی (ع) جز برای حضرت حق، برای کسی حاصل نمی شود، چرا که دیگران همه فروتر از این دو وجود مقدس- که نور واحدی از منشأ واحدند- می  باشند و دستیابی به معرفت تام آنان برایشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن کریم فراوان درباره پیامبر اکرم (ص) و معرفی ایشان سخن گفته است که برای آشنایی با جایگاه عظیم نبی اکرم (ص) به این آیات باید مراجعه کرد: در قرآن کریم اطاعت خدا و پیامبر (ص) در کنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است. آزار و ایذاء پیامبر اکرم (ص) موجب عذاب دردناک و لعنت خداوند در دنیا و آخرت تلقی شده  و دوستی خداوند متعال مشروط به اطاعت از پیامبر اکرم (ص) گردیده است. خلق و خوی الهی پیامبر اکرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مایه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبیر ?وانک  لعلی خلق عظیم?، توصیف شده، تعبیری که تنها درباره پیامبر به کار رفته است. پیامبر اکرم (ص) عامل رهایی و آزادی مردمان از زنجیرها و بندهای سخت معرفی شده است.

بندهایی که از سویی خرافات و عادات زشت و از سوی دیگر ستمگران و سلطه جویان بر فکر و اندیشه و رفتار و حرکت تعالی جویانه انسان ها ایجاد کرده اند. او ?عبدخدا? معرفی شده است که با عبودیت و بندگی ذات حق، به عالی ترین درجه عبودیت دست یافته و از همه تعلقات و وابستگی ها رها شده است. گستره فیض و لطف نبی اکرم نه تنها همه مردمان و آدمیان که عالمیان را شامل شده و آن حضرت به عنوان ?رحمه للعالمین? معرفی شده است.... این توصیف ها گوشه ای از معرفی پیامبر (ص) در قرآن است که مروری همراه با تأمل و درنگ در این آیات و دیگر آیات، می تواند آفاق و ابعاد شخصیت الهی نبی اکرم (ص) را برای ما روشن سازد.

علاوه بر این، برخی سوره های قرآن کریم اساساً در شأن پیامبر اکرم (ص) است و این غیر از سوره هایی است که به وجود مبارک آن حضرت تأویل شده است. ?یس? که قلب قرآن کریم است و سرچشمه هایی از معرفت و حکمت از آن جاری است، به پیامبر اکرم (ص) منسوب است. سوره 47 قرآن کریم به نام نامی آن بزرگوار نام نهاده شده است: "محمد" (ص)، علاوه براین سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحریم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحی، سوره شرح (انشراح)، سوره تین، سوره علق، سوره قدر، سوره کوثر برخی از سوره هایی است که ناظر به شأن و جایگاه عظیم و مرتبه رفیع آن حضرت در پیشگاه خداوند متعال است. هر کدام از این سوره ها و آیات نورانی آن، مالامال از حرمت و لطفی است که خالق متعال برای این برترین بنده مقرب خود قائل است. اقتباس از کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صد

           

آیا یکی از مصادیق آیه « هَلْ جَزَاءُ الْإحْسَانِ إلَّا الْإحْس

آیا یکی از مصادیق آیه   « هَلْ جَزَاءُ الْإحْسَانِ إلَّا الْإحْسَان »   را می دانید؟آیا میدانید که صفات حضرت ابراهیم (ع)در قرآن چیست ؟آیا می دانید که قرآن چه کسی را نیکو ترین چهره انسانی معرفی می کند؟آیا می دانید در قرآن کریم آیه ای در رابطه با رجعت وجود دارد ؟آیا می دانید آینه تمام نمای آیات قرآنی کیست؟ آیامیدانیدتمثیلات قرآنی ازچه نوعی است ... !؟آیا یکی از مصادیق آیه « هَلْ جَزَاءُ الْإحْسَانِ إلَّا الْإحْسَان »را می دانید ؟آیا می دانید در قرآن کریم آیه ای در رابطه با رجعت وجود دارد ?

آیا می دانید که قرآن چه کسی را نیکو ترین چهره انسانی معرفی می کند؟آیا می دانید که انواع صبر در قرآن به چه نحوی می باشد ... ؟آیا می دانید چرا آیات و روایات منصوص و معتبردر حرمت غنا و موسیقی وجود ندارد ... ؟وصیتهاى حضرت علی(ع)وصایاى خصوصى.وصایاى عمومى.وصیت امام (ع) درباره کیفیت غسل وکفنودفن.

آیا یکی از مصادیق آیه   « هَلْ جَزَاءُ الْإحْسَانِ إلَّا الْإحْسَان »   را می دانید؟

یکی از حقوقی که امام زمان(عج) بر ما دارد ، حقّ سیادت است . اوآقاست و ماعبدیم . در زیارت جامعه می خوانیم « وَ السّادَهِ الوُلاهِ » یعنی شماسروران وسرپرستان خلقید . این ها گوشه ای از اقیانوس بیکران حق حضرت ولی الله الاعظم(عج) بر ماست . اینک ما در قبال این همه احسان و تفضل چه وظیفه ای داریم ؟آیا قانون « هَل جَزاءُ الإحسانَ إلّا الإحسان »رانباید جامعه عمل بپوشانیم ؟

اولاً باید به یادش باشیم .

ثانیاً باید از سیره آن حضرت تبعیت کنیم .

ثالثاً برای فرج و سلامتیش دعا کنیم و صدقه دهیم .

رابعاً طبق این روایت که فرمودند : « رَحِمَ اللهُ أمْرَءَ اجْتَرَّ مَوَدَّهَ النّاسَ إلَیْنا » خدا رحمت کند کسی که دوستی و مودّت ما را به دل مردم می اندازد . برماست که ازاوتبلیغ وترویج کنیم.ماوظیفه داریمدرهرکوی و برزن برهرمنبرومجلس با قلم و فریادازحضرت ومکتب ونام ویادشترویج کنیم ، باشدکهلبخندرضایتش راببینیم .

آیا میدانید که صفات حضرت ابراهیم (ع)در قرآن چیست ؟

صفات حضرت ابراهیم (ع) در قرآن کریم:

١-   حنیف : کسی که در مسیر حق می باشد و هرگز از آن مسیر منحرف نشده است .

٢- خلیل: دوست (خدا) بخاطر اینکه در تمام حالات فقیر و نیازمند درگاه الهی بود . از حضرت رضا (ع ) نقل شده که فرمود : خداوند از آن حیث ابراهیم (ع) را خلیل نامید که هیچکس را رد نکرد و از احدی جز خدا سوال ننمود و درخواست نکرد .

٣- مسلم : مسلم بودن ابراهیم به معنای این است که در همه حالات تسلیم امر پروردگار خویش است.

٤-صدیق: بسیار راستگو

٥-اواه: کسی که از ترس خدا بسیار تضرع و ناله می کند .

٦-حلیم: کسی که نگهدارنده نفس و طبع خویش است و از وصف بردباری برخوردار است.

٧-منیب:کسی که از دیگران بریده و با انجام طاعت به پروردگار خویش پیوسته است.

٨-قانت: کسی که مطیع فرمان الهی است و در برابر عظمت و بزرگی او به خشوع و خضوع می پردازد.

٩- امت: کسی که در واقع به جای یک ملت در پرستش الهی قیام نموده است.

١٠-عبد :بنده ای که با اظهار عبودیت و ذلت در برابر مولای خویش اظهار ضعف و فقر می کند .

آیا می دانید که قرآن چه کسی را نیکو ترین چهره انسانی معرفی می کند؟

قرآن نیکوترین چهره انسانی را کسی معرفی می کند که از آیین ابراهیم تبعیت نماید : « وَ مَن أحسَنَ دِیناً مِمَّن أسلَمَ وَجهه لِلّه وَ هُوَ مُحسِن وَ اتبع مِلّه إبراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ الله إبراهِیمَ خَلِیلاً  ؛ و دین چه کسی بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق گرا پیروی نموده است ؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت . (نساء - 125) »

حضرت یوسف(ع) که در پاکدامنی مورد تمجید قرآن قرار گرفته ، خود را تابع و پیرو آیین ابراهیم(ع) می داند : « وَ اتَّبَعتَ مِلّه آبائی إبراهِیمَ وَ إسحاقَ وَ یَعقوب ؛ من از آیین پدرانم ابراهیم ، اسحاق و یعقوب پیروی می نمایم . (یوسف – 38) »

خداوند سبحان ، به پیامبر اسلام(ص) فرمان می دهد که از آیین ابراهیم پیروی کن : « ثُمَّ‌ أوحَینا إلَیکَ ان اتبع مِلَّهَ إبراهِیمَ حَنِیفاً ؛ سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم حق گرای پیروی کن .(نحل – 123) »

قرآن کریم ، ابراهیم(ع) را الگویی نیکو برای امت اسلامی معرفی می کند . « قَد کانَت لَکُم اسوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إبراهِیم وَ الَّذِینَ مَعَه ؛ قطعاً برای شما در پیروی از ابراهیم و کسانی که با اویند ، سرمشقی نیکوست . (ممتحنه – 4)  »

آیا می دانید در قرآن کریم آیه ای در رابطه با رجعت وجود دارد ؟

یکی از آیاتی که بر رجعت دلالت دارد ، آیه زیر است که خداوند متعال می فرماید :

« وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ اُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّن یُکَذِّبُ بِآیاتِنافَهُم یُوزَعُونَ » (نمل – 83)

و روزی که در آن از هر امتی ، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب می کردند ، محشور می گردانیم و نگاه داشته می شوند تا همه به هم بپیوندند . مقصود از این آیه شریفه ، قیامت نیست . چون با کلمه « مِنْ » تبعیضیه می فرماید : « مِن کُلِّ اُمَّهٍ فَوْجاً » . یعنی از هر امتی دسته ای را محشور می گردانیم . در حالی که قرآن کریم در رابطه با حشر روز قیامت می فرمایند : « وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم اَحَداً » (کهف – 47)

و همه را گرد می آوریم و هیچ یک را فروگذار نمی کنیم .

معادل ضرب المثل فارسی « چاه مکن که خود در آن افتی » درقرآن چیست ... !؟

 معادل این ضرب المثل فارسی در قرآن کریم ، در سوره مبارکه فاطر ، آیه 43

می باشد که خداوند می فرماید :

« وَ لا یَحِیقُ الْمُکرُ السَّـیِّـئُ إِلّا بِأهلِهِ »

امّا این نیرنگ ها تنها دامان صاحبانش را می گیرد .

و همچنین معادل این ضرب المثل به زبان عربی « مَن حَفَرَ بِئْراً وَقَعَ فِیه » به  معنی « هر کس چاهی حفر کرد ، خودش در آن افتد . »

حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر بزرگ ایرانی نیز در این مورد می گوید :

   کــس تــوبره برکـند ژرف چــــاه

                                                          ســـزد گـر کنـد خــویشتن را نـــگاه

آیا می دانید آینه تمام نمای آیات قرآنی کیست؟

 نگاهی گذرا به چهره وسیره پیامبررحمت(ص) ، آینه تمام نمای آیات قرآن :

 1 . درنهایت حسن خلق ودر اوج فضیلت های اخلاقی: « وَ إنَّکَ لَعَلِّی خُلُق عَظِیم » (قلم، 4)

2 . رحمتی بیکران برای تمام جهانیان : « وَ ما أرسَلناکَ إلّا رَحّمَهً لِلعالَمِینَ » (انبیاء،107)

3 .دراوج رأفت ومهربانی ورحمت نسبت به هدایت مردمان:« ...بِالمُؤمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ»(توبه، 128)

4 . در نهایت اشتیاق و تلاش نسبت به هدایت مردمان : « ... حَرِیصٌ عَلَیکُم » (توبه،128)

5 . ناراحت از ناراحتی مردم : « ... عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم » (توبه،128)

6 . در نهایت شدت و سخت گیری نسبت به کافران : « ... أشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ » (فتح،29)

 

من جلال و جلوه هــــای ذات ربّ العـــالـمینم

انبیـا را سرفــــراز از اولیــــن تا آخریـــــنم                 

هم علی ام ، هم محمد ، هم گل خوشبوی زهـرا

هم صراطم ، هم نمازم ، همچو قرآن اصل دینم          

آیا با تمثیلات قرآنی آشنایی دارید ... !؟

 آیامیدانیدتمثیلات قرآنی ازچه نوعی است ... !؟

  انواع تمثیل ها :

1 – تمثیل رمزی : مقصود داستان هایی است که از زبان پرندگان و گیاهان بیان می شود ، همانند کتاب کلیله و دمنه که نوع بارز این تمثیل است .

2 –  تمثیل قصصی : مقصود داستان هایی است که بیانگر سرگذشت اقوام پیشین است به منظور اینکه آیندگان از آن عبرت بگیرند و قصه های قرآن همه از این مقوله است . ( همانند سوره مبارکه تحریم آیه 10 )

3 –  تمثیل طبیعی : مقصود تشبیه غیر محسوس به محسوس است مشروط بر اینکه مشبّهٌ به از امور آفرینشی باشد . (همانند سوره مبارکه یونس آیه 24 )

خلاصه سخن اینکه مثل های قرآنی یا از مقوله تمثیل قصصی است یا تمثیل طبیعی و هرگز در قرآن تمثیل رمزی وجود ندارد .

آیا یکی از مصادیق آیه « هَلْ جَزَاءُ الْإحْسَانِ إلَّا الْإحْسَان »را می دانید ؟

یکی از حقوقی که امام زمان(عج) بر ما دارد ، حقّ سیادت است . اوآقاست و ماعبدیم . در زیارت جامعه می خوانیم « وَ السّادَهِ الوُلاهِ » یعنی شماسروران وسرپرستان خلقید . این ها گوشه ای از اقیانوس بیکران حق حضرت ولی الله الاعظم(عج) بر ماست . اینک ما در قبال این همه احسان و تفضل چه وظیفه ای داریم ؟آیا قانون « هَل جَزاءُ الإحسانَ إلّا الإحسان »رانباید جامعه عمل بپوشانیم ؟

اولاً باید به یادش باشیم .

ثانیاً باید از سیره آن حضرت تبعیت کنیم .

ثالثاً برای فرج و سلامتیش دعا کنیم و صدقه دهیم .

رابعاً طبق این روایت که فرمودند : « رَحِمَ اللهُ أمْرَءَ اجْتَرَّ مَوَدَّهَ النّاسَ إلَیْنا » خدا رحمت کند کسی که دوستی و مودّت ما را به دل مردم می اندازد . برماست که ازاوتبلیغ وترویج کنیم.ماوظیفه داریم درهرکوی و برزن برهرمنبرومجلس با قلم و فریادازحضرت ومکتب ونام ویادش ترویج کنیم ، باشدکه لبخندرضایتش راببینیم .

آیا می دانید در قرآن کریم آیه ای در رابطه با رجعت وجود دارد ?

یکی از آیاتی که بر رجعت دلالت دارد ، آیه زیر است که خداوند متعال می فرماید :

« وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ اُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّن یُکَذِّبُ بِآیاتِنافَهُم یُوزَعُونَ » (نمل – 83)

و روزی که در آن از هر امتی ، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب می کردند ، محشور می گردانیم و نگاه داشته می شوند تا همه به هم بپیوندند . مقصود از این آیه شریفه ، قیامت نیست . چون با کلمه « مِنْ » تبعیضیه می فرماید : « مِن کُلِّ اُمَّهٍ فَوْجاً » . یعنی از هر امتی دسته ای را محشور می گردانیم . در حالی که قرآن کریم در رابطه با حشر روز قیامت می فرمایند : « وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم اَحَداً » (کهف – 47)

و همه را گرد می آوریم و هیچ یک را فروگذار نمی کنیم .

 

آیا می دانید که قرآن چه کسی را نیکو ترین چهره انسانی معرفی می کند؟

قرآن نیکوترین چهره انسانی را کسی معرفی می کند که از آیین ابراهیم تبعیت نماید : « وَ مَن أحسَنَ دِیناً مِمَّن أسلَمَ وَجهه لِلّه وَ هُوَ مُحسِن وَ اتبع مِلّه إبراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ الله إبراهِیمَ خَلِیلاً  ؛ و دین چه کسی بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حق گرا پیروی نموده است ؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت . (نساء - 125) »

حضرت یوسف(ع) که در پاکدامنی مورد تمجید قرآن قرار گرفته ، خود را تابع و پیرو آیین ابراهیم(ع) می داند : « وَ اتَّبَعتَ مِلّه آبائی إبراهِیمَ وَ إسحاقَ وَ یَعقوب ؛ من از آیین پدرانم ابراهیم ، اسحاق و یعقوب پیروی می نمایم . (یوسف – 38) »

خداوند سبحان ، به پیامبر اسلام(ص) فرمان می دهد که از آیین ابراهیم پیروی کن : « ثُمَّ‌ أوحَینا إلَیکَ ان اتبع مِلَّهَ إبراهِیمَ حَنِیفاً ؛ سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم حق گرای پیروی کن .(نحل – 123) »

قرآن کریم ، ابراهیم(ع) را الگویی نیکو برای امت اسلامی معرفی می کند . « قَد کانَت لَکُم اسوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إبراهِیم وَ الَّذِینَ مَعَه ؛ قطعاً برای شما در پیروی از ابراهیم و کسانی که با اویند ، سرمشقی نیکوست . (ممتحنه – 4)  ».

آیا می دانید فضیلت محبت داشتن نسبت به ائمه معصومین(ع ) چیست ؟

 پیامبر اکرم(ص) فرمودند : آگاه باشید کسی که با محبت فرزندان و خاندان من بمیرد ، خداوند قبر او را زیارتگاه ملائکه قرار می دهد .

و دوستی خاندان ما ، گناهان را از بندگان پاک می کند آن چنان که باد تند برگ خزان را از درخت فرو می ریزد . و اول چیزی که در روز قیامت از بندگان سؤال می شود حبّ ما خاندان است و ما خاندان را کسی دوست نمی دارد مگر مؤمن پرهیزکار و دشمن نمی دارد ما را مگر منافقی که بدبخت است .

و امام صادق(ع) فرمودند:فوق هر عبادتی ، عبادتی است.ولی عبادتی بالاتر از محبت اهل بیت(ع) نیست.دوستی اهل بیت(ع) بالاترین عبادت هاست .

و امام محمد باقر(ع) فرمود : دوست آل محمد(ص) را دوست بدار گرچه فاسق و زناکار باشد و دشمن آل محمد(ص) را دشمن بدار گرچه روزها روزه گیرد و شبها زنده داری کند .

آیا می دانید که علم قرائت چیست ... ؟

 قرائت همان تلاوت و خواندن قرآن کریم است . یعنی هرگاه تلاوت قرآن به گونه ای باشد که از نصّ وحی الهی حکایت کند و بر حسب اجتهاد یکی از قرّاء معروف-­­­­­ بر پایه و اصول مضبوطی که در علم قرائت شرط شده است – استوار باشد ، قرائت قرآن تحقّق یافته است .(1)

امام صادق(ع) می فرماید : « قرآن یکی بیش نیست و اختلاف بر سر قرائت آن ، از جانب راویان (قاریان) صورت گرفته است . »(2)

قرآن دارای نصّ واحدی است و اختلاف میان قرّاء بر سر بدست آوردن و رسیدن به آن نصّ واحد است و عوامل اختلاف چند چیز است :

1 – اختلاف مصاحف اولیه ، چه پیش از اقدام به یکسان کردن مصاحف در زمان عثمان و چه پس از آن

2 – نارسایی خط و نوشته های قرآن که از هر گونه علایم مشخّصه و حتی از نقطه ، عاری بوده است .

3 – ابتدایی بودن خط ، نزد عرب آن روز .(3)

(1)   محمد هادی معرفت ، علوم قرآنی ، ص 182 .

(2)   اصول کافی ، ج 2 ، ص 63 ، ح 12 .

(3)   محمد هادی معرفت ، علوم قرآنی ، ص 182- 183

آیا می دانید که انواع صبر در قرآن به چه نحوی می باشد ... ؟

صبر گاهی از روی ناچاری و بیچارگی است ، چنانچه اهل دوزخ می گویند : « سَواءٌ عَلَینا أجزَ عَنّا أم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحِیصٍ » (سوره ابراهیم ؛ آیه 21 ) صبر کردن و یا جزع کردن برای نجات ما اثری ندارد .

و گاهی صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسلیم رضای خداوند است که چهره این صبر در هر جایی با یک عنوان مطرح است :

صبر در میدان جهاد ، شجاعت است .

صبر در دنیا ، زهد است .

صبر در برابر دنیا گناه ، تقوا است .

صبر در برابر شهوات ، عفت است .

و صبر در برابر مال حرام ، ورع است .

آیا می دانید چرا آیات و روایات منصوص و معتبردر حرمت غنا و موسیقی وجود ندارد ... ؟

آن چه از کلمات فقها و سخنان دانشمندان اسلامی در این زمینه می توان استفاده کرد ، این است که غناء آهنگ های طرب انگیز ولهو باطل است .

 به عبارت دیگر : غنا آهنگ هایی است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد می باشد که قوای شهوانی را در انسان تحریک می کند و گاه یک آهنگ هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتوای آن . به این ترتیب که اشعار پر محتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگی بخواند که مناسب مجالس لهو لعب است ، و در هر دو صورت حرام می باشد . و در یک بررسی کوتاه ، برخی از مفاسد غنا عبارتند از :

الف) تشویقبه فساد اخلاق: مجالس غنا معمولاً مرکز انواع مفاسد است و آن چه به این مفاسد دامن می زند همان غنا است .

ب ) غافل شدن از یاد خدا : تعبیر به « لهو » که در تفسیر « غنا » در برخی از روایات اسلامی آمده ، اشاره به همین حقیقت است که غنا انسان را آن چنان مست شهوات می کند که از یاد خدا غافل می سازد .

ج ) غنا آثار زیان باری را بر اعصاب و روان می گذارد : غنا و موسیقی در حقیقت یکی از عوامل مهم تخدیر اعصاب و روان است و آثار زیان بار غنا و موسیقی بر اعصاب تا سرحدّ تولید جنون و بر قلب و فشار خون و تحریکات نامطلوب پیش می رود

 حرمت « غنا » در آیات و روایات : گرچه در قرآن کریم ، تنها کلیات مسائل آمده و تبیین جزئیات و تعیین مصداق های آن ، به پیامبر و امامان –علیهم السّلام – واگذار شده است و مراجع عظام تقلید با توجه به آیات و روایات موجود ، احکام را از آنها استنباط می کنند ، ولی در خصوص « غنا » و موسیقی ، قرآن کریم در برخی آیات به آن پرداخته و مخالفت خود را با غنا و موسیقی اعلام فرموده است . از جمله آیه 30 سوره مبارکه حج . ابن بصیر می گوید : از امام صادق(ع) از آیه « ... فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثانِ وَ اجتَنِبُوا قَولَ الزُّور » سؤال کردم . امام(ع) فرمود : منظور « غنا » است . آیه بعدی آیه 6 سوره مبارکه لقمان . امام صادق(ع) می فرماید : غنا از مسائلی است که خداوند متعال وعده عذاب بر آن داده است .

وصیتهاى حضرت علی(ع)

امیر المؤمنین (ع) که باب مدینه العلم وسرچشمه فضایلومناقب ونمونه کامل پیغمبر گرامى اسلام است در آن لحظات آخر عمر هم در تلاش براىتبیین ونشر حقایق اسلام بود. آن حضرت در آخرین لحظات زندگى، وصیتى کرد که براىهمیشه تاریخ براى بشریت درس خوب زیستن است. البته وصیتهاى حضرت، دو جنبه خصوصىوعمومى داشت که در ذیل به آنها اشاره مى‏کنیم:

وصایاى خصوصى

الف: نخست این که در تجهیز وکفن ودفن بدنش امام حسن (ع) را وصى وجانشین خود قرار داد وبه همه فرزندان دیگر از حضرت حسین (ع) ومحمد وعونوجعفر وعبداللَّه وعباس و... دستور داد که از او اطاعت کنند، وپس از او برادرش راواجب الاطاعة قرار دهند که همه به فرمان او باشند. البته این وصیت جنبه عمومى همدارد که همه مسلمانان موظف بودند که از امام حسن وپس از او از امام حسین اطاعت کنندوآن دو را در زمان هر کدامشان امام وحجت خدا بدانند.

ب: ودیگر این که سفارش کردایمان خود را حفظ کنند واز احکام اسلام مراقبت نمایند وتقوا وفضیلت را شعار خودقرار دهند.

ج: در مورد چگونگى غسل وکفن ونماز وتدفین به آنها سفارش کرد که چگونهعمل کنند وشبانه این کار انجام شود که در صفحات بعد درباره آن بحث خواهیمکرد.

د: فرزندان خود، مخصوصاً امام حسن وامام حسین - علیهما السلام - را به صبروتحمل مصائبى که در پیش خواهند داشت سفارش کرد.(1)

وصایاى عمومى

وصایاى عمومى حضرت، متعدد ومختلف نقل شده است در اینجا یکى از آنها را که در اکثر کتابهاى حدیثى علماىشیعه وسنى آمده است،(2) مى‏آوریم:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم؛ این آنچیزى است که على بن ابى طالب وصیت مى‏کند. على به وحدانیت ویگانگى خدا شهادتمى‏دهد، واقرار مى‏کند که محمّد بنده وپیغمبر خداست، خدا او را فرستاد تا مردم راهدایت کند ودین خود را بر ادیان دیگر غالب گرداند ولو کافران کراهت داشته باشند. همانا نماز، عبادت، حیات وممات من از خدا وبراى خداست، شریکى براى او نیست من بهاین دستور امر شده‏ام وتسلیم خداوند هستم.

اى پسرم حسن! تو وهمه فرزندان واهلبیتم وهر کس را که این نامه به او برسد به امور زیر توصیه وسفارش مى‏کنم:

1-هرگزتقواى الهى رااز یادنبرید،کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.

2-همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید وبر اساس ایمان به خدا متحد باشید واز هم جدانشوید، همانا از پیغمبر خدا شنیدم که مى‏فرمود: اصلاحِ میان مردم از نماز وروزهدائم افضل است وچیزى که دین را محو ونابود مى‏کند فساد واختلاف است ولا حَولَ ولاقُوَّة إلّا بِاللَّهِ العلیّ العظیم.

3- «ارحام وخویشاوندان» را از یاد نبرید،صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‏کند.

4-خدا را، خدارا! درباره «یتیمان»، مبادا گرسنه وبى‏سرپرست بمانند.(3)

5-خدا را، خدا را! درباره «همسایگان» خوشرفتارى کنید، پیغمبر آن قدر در مورد همسایه سفارش کرد که ما گمان کردیم مى‏خواهدآنها را در ارث شریک کند.

6-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «قرآن»،نکند دیگران در عمل به قرآن بر شما پیشى گیرند!

7-از خدا بترسید، از خدابترسید! درباره «نماز» چرا که نماز ستون دین شماست.

8-از خدا بترسید، از خدابترسید! درباره «کعبه» خانه پروردگارتان، مبادا حج تعطیل شود که اگر کعبه خالىبماند وحج متروک شود مهلت داده نخواهید شد ومغلوب دشمنان خواهید شد.

9-از خدابترسید، از خدا بترسید! درباره ماه «رمضان» که روزه آن ماه سپرى است براى آتش جهنم.

10-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «جهاد در راه خدا» از مال وجان خوددر این راه کوتاهى نکنید.

11-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «زکاتمال» که زکات، آتشِ خشمِ الهى را خاموش مى‏کند.

12-از خدا بترسید، از خدابترسید! درباره «امّت پیامبرتان» مبادا مورد ستم قرار گیرند.(4)

13-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «صحابه ویاران پیغمبرتان» زیرا رسول خدا درباره آنان سفارش کرده است.

14-ازخدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «فقرا وتهیدستان» آنها را در زندگى خود شریککنید.

15-از خدا بترسید، از خدا بترسید! درباره «بردگان وکنیزان» که آخرینسفارش پیامبر(ص) درباره اینها بود.

على (ع) مجدداً سفارش نماز را کرد وفرمود: کارى که رضاى خدا در آن است در انجام آن بکوشید.

16-با مردم به خوشى ونیکىرفتار کنید همان طورى که قرآن دستور داده است وبه ملامت مردم ترتیب اثر ندهید.

17-امر به معروف ونهى از منکر را ترک نکنید، نتیجه ترک آن این است که بدانوناپاکان بر شما مسلط خواهند شد وبه شما ستم خواهند کرد، آن گاه هر چه نیکان شمادعا کنند دعاى آنها مستجاب نخواهد شد.

18-بر شما باد که بر روابط دوستانهمیان خود بیافزایید، به یکدیگر نیکى کنید از کناره‏گیرى از یکدیگر وقطع ارتباطوتفرقه وتشتت بپرهیزید.

19-کارهاى خیر را به مدد یکدیگر واجتماعاً انجام دهیدواز همکارى در مورد گناهان وچیزهایى که موجب کدورت ودشمنى مى‏شود بپرهیزید: «تعاونوا على البرّ والتقوى.....»

20-از خدا بترسید که کیفر خدا شدید است: «واتقوا اللَّهَ إنّ اللَّهَ شَدیدُ العِقاب.»

خداوند نگهدار شما خاندان باشدوحقوق پیغمبرش را در حق شما حفظ فرماید، اکنون با شما وداع مى‏کنم وشما را به خداىبزرگ مى‏سپارم وسلام ورحمتش را بر شما مى‏خوانم.(5)

در آخر این وصیت در کافى آمده است که پس ازپایان وصیت حضرت پیوسته مى‏گفت: «لا إله إلاّ اللَّه» تا وقتى که روح مقدسش بهملکوت اعلى پیوست.(6)

در نهج البلاغه است که در پایان وصیت، امام (ع) فرزندان خود را مخاطب ساخت وبه آنها فرمود:

«یا بنی عَبدُ المطّلب لایَلفِینَّکُم تَخُوضونَ دِماءَ المُسلمینَ خُوضاً تَقولون: قُتِلَ أمیرُ المؤمنین! ألا لا یَقْتُلُنَّ بی إلاّ قاتلی، اُنظروا إذا اَنا مُتُّ مِن ضَربَتِهِ هذهِفَاضربوهُ ضَربَةً، لا یُمثَّل بالرَّجُلِ فإنّی سَمِعتُ رَسولَ اللَّه(ص) یَقول: إیّاکُم والمُثلة ولو بِالکلْبِ العَقور؛

اى فرزندان عبدالمطلب! نیابم شما را کهدر خون مسلمانان فرو روید ودست به کشتار بزنید به بهانه این که بگویید امیرالمؤمنینکشته شده وبدانید که در برابر من جز کشنده من کسى نباید کشته شود، نگاه کنید چون مناز ضربت او از دنیا رفتم به او یک ضربت بزنید واو را مُثله نکنید که من از رسول خداشنیدم که مى‏فرمود: "از مُثله کردن بپرهیزید اگر چه به سگ گزنده وهارباشد".»(7)

وصیت امام (ع) درباره کیفیت غسل وکفنودفن

محمد بن حنفیه روایت کرده است: شب بیست ویکم ماهرمضان رسید وشب تاریک شد على(ع) همه فرزندانواهل بیت خود را جمع کرد وبا آنها وداعنمود، سپس به فرزندش امام حسن فرمود: «خداوند این مصیبت را بر شما نیکوگرداند،همانا من از میان شما مى‏روم، وهمین امشب به ملاقات خدا خواهم رفت وبه حبیبم رسولخدا (ص) همان طورى که وعده‏ام داده، ملحق خواهم شد، اى پسرم! وقتى من از دنیا رفتممرا غسل ده وکفن کن، وبه بقیه حنوط جدّت رسول خدا (ص) که از کافور بهشت است وجبرئیلآن را آورده بود مرا حنوط کن، بعد مرا بر روى سریر گذارید، جلوى تابوت را کسى حملنکند بلکه دنبال او را بگیرید، وبهر جانبى که تابوت رفت شما هم بروید، وهر جا کهایستاد بدانید قبر من آن جاست، جنازه‏ام را آن جا زمین بگذارید وتو اى پسرم برجنازه‏ام نماز بگذار، هفت تکبیر بگو، وبدان که هفت تکبیر به غیر از من بر هیچ کسمشروع نیست جز بر فرزند برادرت حسین که او قائم آل محمد ومهدى این امت است واوکجى‏هاى خلق را راست خواهد کرد، وقتى تو از نماز بر من فارغ شدى، جنازه را از آنمحل بردار وخاک آن جا را حفر کن، قبر کنده ولحدى ساخته وتخت چوبى نوشته شده خواهىیافت که مر

ا در آن جا دفن مى‏کنى، وقتى خواستى از قبر خارج شوى اندکى صبر کن آنگاه نگاه کن مى‏بینى که من در قبر نیستم، زیرا به جدت رسول خدا ملحق خواهم شد، چونهر پیغمبرى را در مشرق به خاک سپارند ووصى او را در مغرب دفن کنند حق تعالى بین روحوجسد آن دو را جمع نماید، وپس از زمانى از هم جدا خواهند شد وبه قبرهاى خویشبرمى‏گردند، سپس قبر مرا با خاک پر کن وآن محل را از مردم پنهان دار.(8)

آن گاه على با فرزندان خود اندکى صحبت کردوآنان را از آینده‏اى که حسن وحسین دارند آگاه نمود وآنها را به صبر وتقوى دعوتکرد، سپس لختى بیهوش شد چون به هوش آمد فرمود: «اینک رسول خدا، وحمزه عم بزرگوارم،وجعفر برادرم نزد من آمدند وگفتند: زود بشتاب که ما مشتاق ومنتظر تو هستیم»، پسنگاهى به اهل بیت خود کرد وفرمود: «همه شما را به خدا مى‏سپارم، خداوند همه را بهراه راست هدایت واز شرّ دشمنان محافظت نماید، خدا خلیفه من است بر شما وشما را کافىاست براى خلافت ونصرت» سپس به فرشتگان خدا سلام داد وگفت:

«لِمثلِ هذافَلْیَعْمَلِ العامِلُون إنّ اللَّهَ مَعَ الّذینَ اتَقوَّا والَّذینَهُممُحسِنُون؛

از براى مثل این مقام باید عمل کنند عمل کنندگان، زیرا که خداوند باپرهیزکاران ونیکوکاران است.»

سپس عرق بر پیشانى مبارکش جارى شد، چشمهاى مبارک رابر هم گذاشت، دست وپا به جانب قبله کشید وگفت: «أشهدُ أن لا إله الاّ اللَّه وَحدهُلا شَریکَ لَه وأشهدُ أنَّ محمّداً عَبدهُ ورَسولُه» این را گفت ومرغ روحش به ملکوتاعلى در کنار پیغمبران واولیاء خدا پرواز کرد، صلوات اللَّه وسلامه وسلام ملائکتهوانبیائه ورسله علیه، ولعنة اللَّه على قاتله.

وبدین ترتیب مشعل هدایت وکانونعدالت خاموش شد، این واقعه در شب جمعه بیست ویکم ماه رمضان سال چهلم هجرىبود.(9)

پی نوشت

1- همان، ج 36، ص 5 .

2- کافى، ج 7، ص 51؛ نهج البلاغه، نامه 47؛ شرح ابن ابىالحدید، ج 6، ص 120؛ اسد الغابه، ج 4؛ مسعودى مروج الذهب، ج 2، ص 425؛ تحف العقول،ص 197؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 142؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 85 و بحارالانوار، ج 42، ص 248 .

3- در نهج البلاغهدارد: «مراقب باشید که مبادا یتیمان در اثر رسیدگى نکردن شما از بین بروند» (ولایضیعوا بحضرتکم) .

4- در بعضى از نسخ: «اللَّه اللَّه فی ذریّة نبیّکم» دارد.

5- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 24 .

6- همان.

7- kهج البلاغه، نامه 47 .

8- بحارالانوار، ج‏42، ص‏290، و مفید،الارشاد، ص‏26، فصل‏6، باب‏2 حدیث را با کمى تفاوت نقل کرده است.

9- بحار الانوار، ج 42، ص 292.

منبع

ناظم زاده، اصغر. تجلی امامت، ص 606

بر گرفت

بهره‏ورى از برکات ماه رمضان

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ غُفرانَ الله‏ِ فی هذَا الشَّهرِ العَظیمِ(1) ؛‌ بدبخت، کسى است که در این ماه بزرگ، از آمرزش الهى محروم بماند.     

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ الشَّقِیَّ حَقَّ الشَّقِیِّ مَن خَرَجَ عَنهُ هذَا الشَّهرُ و لَم یُغفَر ذُنوبُهُ، فَحینَئِذٍ یَخسَرُ حینَ یَفوزُ المُحسِنونَ بِجَوائِزِ الرَّبِّ الکَریمِ(2) ؛ بدبخت واقعى، کسى است که این ماه از او بگذرد؛ ولى گناهانش آمرزیده نشوند. پس آنگاه که نیکوکاران به جوایز پروردگار کریمشان دست مى‏یابند، او زیانکار (بازنده) مى‏گردد . 

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: مَنِ انسَلَخَ مِن شَهرِ رَمَضانَ و لَم یُغفَر لَهُ فَلا غَفَرَ الله‏ُ لَهُ (3)؛ هر کس از ماه رمضان بیرون آید، ولى آمرزیده نشود، پس خدا او را نیامرزد!

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ـ عِندَ دُخولِ شَهرِ رَمَضانَ ـ  إنَّ هذَا الشَّهرَ قَد حَضَرَکُم، و فیهِ لَیلَةٌ خَیرٌ مِن ألفِ شَهرٍ، مَن حُرِمَها فَقَد حُرِمَ الخَیرَ کُلَّهُ، ولا یُحرَمُ خَیرَها إلاّ مَحرومٌ (4)؛ پیامبر به هنگام ورود به ماه رمضان فرمود: همانا این ماه، شما را فرا رسیده است. در آن، شبى است بهتر از هزار ماه. هر کس از آن محروم ماند، از همه خیر محروم مانده است و جز محروم، از خیر آن بى‏بهره نمى‏ماند.  

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: إنَّ جَبرَئیلَ أتانی فَقالَ: مَن أدرَکَ شَهرَ رَمَضانَ و لَم یُغفَر لَهُ فَدَخَلَ النّارَ فَأَبعَدَهُ اللهُ، قُل: آمینَ، فَقُلتُ: آمینَ(5)؛ جبرئیل نزد من آمد و گفت: «هر کس ماه رمضان را دریابد و آمرزیده نشود و وارد آتش شود، پس دور باد از رحمت خدا! بگو: آمین»، من هم گفتم: آمین .  

- قال رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: مَن أدرَکَ شَهرَ رَمَضانَ فَلَم یُغفَر لَهُ فَأَبعَدَهُ الله، و مَن أدرَکَ لَیلَةَ القَدرِ فَلَم یُغفَر لَهُ فَأَبعَدَهُ الله‏ُ (6) ؛ هر کس ماه رمضان را دریابد، ولى آمرزیده نشود، پس دور باد از رحمت خدا! و هر کس شب قدر را دریابد، ولى آمرزیده نشود، پس دور باد از رحمت خدا!   

- قال الإمام الصادق علیه‏السلام: مَن لَم یُغفَر لَهُ فی شَهرِ رَمَضانَ لَم یُغفَر لَهُ إلى قابِلٍ. یقال: عامٌ قابِل؛ للذی یُقبِل بعد العام الماضی إلاّ أن یَشهَدَ عَرَفَةَ (7) ؛ هر کس در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا سال آینده آمرزیده نمى‏شود، مگر آن که روز عرفه را درک کند .

ظاهر احادیث فوق، هشدار و بیم دادن است؛ امّا باطن آنها بشارت است، به ویژه احادیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که کسانى را که در این ماه، مشمول آمرزش الهى نمى‏شوند، نفرین مى‏کند و آنان را بدبخت مى‏شمارد. از این رو، عالم ربّانى مرحوم آیة الله‏ میرزا جواد آقا ملکى تبریزى (م 1343 ق) مى‏گوید:  

از رساترین نکاتى که در بشارت به ماه رمضان روایت شده، نفرین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر کسانى است که در این ماه آمرزیده نمى‏شوند، آنجا که فرموده است: «آمرزیده مباد کسى که ماه رمضان از او بگذرد و آمرزیده نشود!»

از آنجا که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رحمتى براى جهانیان برانگیخته شده است، این نفرین، بشارت بزرگى به رحمت گسترده و فراگیرىِ آمرزشِ الهى در این ماه است، وگرنه ایشان با آن که رحمتى براى جهانیان است، هرگز مسلمانى را نفرین نمى‏کند، هر چند فردى گنهکار باشد.

آیا اسلام می خواهد در تمام ساعات مشغول دعا باشیم که این همه دعا وارد شده است ؟

گرچه در کتاب های دعا ، برای تمام ساعات روز و تمام روزهای سال دعا نقل شده است ، اما این مثل آن است که وقتی شما به ترمینال اتوبوس یا فرودگاه یا ایستگاه قطار مراجعه می کنید ، می بینید که در تابلو نوشته شده است : برای تمام ساعات شبانه روز وسیله آماده سفر دارند ، ساعات 8 صبح ، 9 صبح ، 10 صبح تا آخر شب . معنای این تابلو این نیست که همه مردم در ساعات مسافرت کنند ، بلکه به معنای آن است که هر مسافری در هر ساعتی تصمیم سفر گرفت وسیله هست . در دعا هم شاید منظور این باشد که هرکس در هر ساعت ، قصد خواندن دعایی داشت ، دعای مخصوص آن ساعت هست .

به علاوه دعاهای کوچک ، به خصوص اگر انسان آنها را حفظ کند لطمه ای به کارش نمی زند و می تواند در ضمن کار به دعا هم مشغول باشد .

چگونه انسان با گفتن یک جمله لااله الا الله رستگار می شود ؟

  اگر چه در روایت آمده است : " قو لو لااله الا الله تفلحوا " اما مراد از تنها حرکت زبان نیست بلکه عقیده به توحید است . کلمه " تفلحوا " از واژه " فلاحت " به معنای رستن است و به کشاورز فلاح گویند زیرا وسیله رستن دانه را فراهم میکند برای رستن دانه از زیر خاک ، سه مرحله است :

1- ریشه خود را در عمق خاک فرو کند .

2- مواد غذایی لازم را جذب کند .

3-مانع بالای سر خود را کنار بزند تا به فضای باز برسد .

انسان نیز اگر بخواهد به فضای باز توحید برسد باید عقاید خود را به استدلال و منطق عمیق بند کند ، از تمام امکانات موجود برای رشد خود بهره گرفته و جذب کند ، موانع رشد را نیز از خود دفع کند . پس رستگاری در گرو عمق بخشیدن و تلاش و حرکت در مسیر الهی است .

چگونه انسان با گفتن یک جمله لااله الا الله رستگار می شود ؟

  اگر چه در روایت آمده است : " قو لو لااله الا الله تفلحوا " اما مراد از تنها حرکت زبان نیست بلکه عقیده به توحید است . کلمه " تفلحوا " از واژه " فلاحت " به معنای رستن است و به کشاورز فلاح گویند زیرا وسیله رستن دانه را فراهم میکند برای رستن دانه از زیر خاک ، سه مرحله است :

1- ریشه خود را در عمق خاک فرو کند .

2- مواد غذایی لازم را جذب کند .

3-مانع بالای سر خود را کنار بزند تا به فضای باز برسد .

انسان نیز اگر بخواهد به فضای باز توحید برسد باید عقاید خود را به استدلال و منطق عمیق بند کند ، از تمام امکانات موجود برای رشد خود بهره گرفته و جذب کند ، موانع رشد را نیز از خود دفع کند . پس رستگاری در گرو عمق بخشیدن و تلاش و حرکت در مسیر الهی است .

آیا می دانید که انواع صبر در قرآن به چه نحوی می باشد ... ؟

صبر گاهی از روی ناچاری و بیچارگی است ، چنانچه اهل دوزخ می گویند : « سَواءٌ عَلَینا أجزَ عَنّا أم صَبَرنا ما لَنا مِن مَحِیصٍ » (سوره ابراهیم ؛ آیه 21 ) صبر کردن و یا جزع کردن برای نجات ما اثری ندارد .

و گاهی صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسلیم رضای خداوند است که چهره این صبر در هر جایی با یک عنوان مطرح است :

صبر در میدان جهاد ، شجاعت است .

صبر در دنیا ، زهد است .

صبر در برابر دنیا گناه ، تقوا است .

صبر در برابر شهوات ، عفت است .

و صبر در برابر مال حرام ، ورع است .

آیا می دانید که :آیا طریقه ختم آیة الکرسی رامی دانید؟رعایتِ حال

آیا می دانید که :آیا طریقه ختم آیة الکرسی رامی دانید؟رعایتِ حال همسایه.نیّت خالص.بازار دنیا.گناهان.»کفاره گناهان.اسرار نماز چیست ؟در قرآن کدام آیه عظیم تر است ؟آیا خواص بعضی از آیات قرآن را می دانید ؟

آیا خواص بعضی از آیات قرآن را می دانید ؟

1-      سوره نمل آیه 62 (ختم امّن یجیب )

جهت نجات از شدائد وغلبه بر خصم بعد از فرضیه صبح قبل از طلوع آفتاب بعدد اسم خود تا چهل روز بخوانید « امن یجیبُ المَصطرَّ إذا دَعاهُ وَ یکشفُ السُّوء » . مثلا اگر اسم خواننده علی است 110 مرتبه ، تا چهل روز بخواند .

2-      سوره ذاریات آیه 58

اگر آیه کریمه « اِنَّ الله هُوَ الرّزاقُ ذوالقوّةِ المَتین » چهل روز ، روزی 27 بار بعد از نماز صبح جهت وسعت رزق خوانده شود ، مجربست .

در قرآن کدام آیه عظیم تر است ؟

رسول اکرم(ص)می فرمایند: قرآن والاترین کلام‌هاست و سوره بقره سرور قرآن و آیه الکرسی سرورآیات سوره بقره می باشد .

درآیه‌الکرسی پنجاه کلمه است‌ودرهرکلمه پنجاه برکت‌واسم‌اعظم‌الهی در‌آیه الکرسی است.

وپیامبرفرمودند:هرکه‌آیه الکرسی‌را درعقب‌هرنمازواجب‌بخواندهیچ چیزاورااز بهشت منع نکند.

امام صادق(ع)فرمود: برای هرچیزی اوجی میباشد و اوج قرآن آیه الکرسی است ، هرکه یک بار آن را بخواند خداوند هزار ناگواری ،از ناگواری های دنیا و هزارناگواری ازناگواری‌های آخرت را از او بگرداند که آسانترین ناگواری دنیا ، فقر، و سهل ترین ناگواری آخرت ،

 عذاب قبراست و من به امید رسیدن به آن مقام آن را می خوانم.

انس گرفتن از جهت ترس و وحشت

ای فرزند آدم ! شما را نیافریدم به جهت کمبود چیزی و یا انس گرفتن از جهت ترس و وحشت ، و نه از امری که از انجام آن عاجز مانده باشم تا از شما استعانت و یاری جویم بلکه شما را آفریدم تا اینکه مرا عبادت نمایید و بسیار شکر گزارم باشید و صبح و شام تسبیح مرا بگویند .

اگر تمامی اول و آخرتان ، زندگان ومردگان شما ، کوچک و بزرگتان ، آزاده و برده تان ، انسیان و جنیان بر اطاعت من جمع شوید ، در ملک من به اندازه مثقال ذره ای افزوده نخواهد شد .

واگر تمامی شما برنافرمانی من جمع شوید، از ملک من به اندازه مثقالی کاسته نخواهد شد .

………………… آگاه باشید :

هرکس مجاهده کند بدرستی که به نفع خویش عمل کرده که همانا خداوند از جهانیان بی نیاز است

اسرار نماز چیست ؟

آمرزش گناهانابو فتح حسین جرجانی

«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذّاکِرینَ. ای محمد! نماز را در دو جانب روز و در ساعات نزدیک به روز از شب به پای دار. به‏درستی که این طاعت‏ها می‏برد گناهان را، آنچه مذکور شد از اوامر و نواهی، وعظی است مر آن کس را که پند قبول می‏کند.»

«زُلف» یعنی ساعات نزدیک به آخر روز و بعضی مفسران گفته‏اند که مراد از طرفین روز، وقت نماز بامداد و وقت نماز شام است و مراد از زُلف، وقت نماز خفتن است. و نماز پیشین و پسین (ظهر و عصر) در این آیت مذکوره نیست.

و بعضی از مفسران گفته‏اند که: مراد از طرفین روز، وقت نماز بامداد و وقت نماز عصر است؛ و بعضی گفته‏اند: وقت نماز بامداد و وقت نماز عصر است از جهت آن که ما بعد زوال [آفتاب] را شبانگاه می‏خوانند، چنان‏که اول روز را بامداد می‏خوانند و بر هر دو قول، مراد از زلف، وقت نماز شام و خفتن است.

و بعضی گفته‏اند که: مراد از نهار، ما بین صبح صادق است و غایب شدنِ شخص مغرب و مراد از طرفینِ او، نصف اول و نصف آخر اوست و نماز بامداد در نصف اول است و چهار نماز دیگر در نصف آخر.

کفاره گناهان

در قول «اِنَّ الحَسناتِ یُذهِبْنَ السَّیّئات» دو قول است: یکی آن که: واجب گردانیدنِ نمازها، لطفی است از جانب حقسبحانه و تعالی نسبت به بنده‏ها که نزدیک می‏گرداند ایشان را به طاعت‏ها و دور می‏گرداند از معصیت‏ها. و مؤید این معنی، قول خدای تعالی است که فرمود: «به‏درستی که نماز، باز می‏دارد مردم را از ارتکاب به فحشا و ظلم.»

دوم آن که: نمازها کفارت گناهان می‏شود. به این معنی که حق سبحانه و تعالی، به برکت نمازی که بنده می‏کند، تفضل می‏نماید و گناهان او را می‏بخشد. و موید این معنی، احادیث بسیار است از آن جمله آن که: روایت شده از امام باقر یا امام صادق علیه‏السلام که فرمود: از امیرالمؤمنین علیه‏السلام که گفت: شنیدم از دوست خود رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که می‏گفت: «امید داشته شده‏ترین (امیدوار کننده‏ترین) آیت در قرآن، آیت «وَ اَقِمِ الصَّلوة» است. و سوگندبه آن کسی که فرستاده است مرا به پیغمبری به راستی، بری مژده دادن و بیم دادن خلق! هر یکی از شما هر آینه برمی‏خیزد برای وضو ساختن، پس فرو می‏افتد از اعضای او گناهانِ او، پس وقتی که روی خود را و دل خود را به سوی خدای تعالی کند در نماز، بر او از گناهان او نماند چیزی، بلکه بخشیده شود» آن نگاه در نماز دوم، تا آن که شمرد نمازهای پنجگانه را به طریق مذکور، بعد از آن گفت: «ای علی! این است و جز این نیست که منزلت نمازهای پنج‏گانه برای امت من، هم‏چون جوی آب روانی است که بر دَرِ خانه یکی از شما می‏گذرد. پس چه گمان می‏برد آن کس اگر باشد در بدن او چرک، پس غسل کند در آن جوی آب پنج نوبت، آیا می‏ماند در بدن او چرکی؟ واضح است که نمی‏ماند. سوگند به خدای مثل این پنج غسل است نمازهای پنجگانه امتِ من در محو کردن گناهان.»

تسبیح حق

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ؛ به پاکی یاد کن ای محمد! با ستایش پروردگار خود، پیش از طلوع آفتاب و در بعضِ شب، پس به پاکی یاد کن پروردگار خود را و پاره‏ای شب و به دنبال سجود [به صورت تعقیب و نافله] او را تسبیح گوی)

مراد از تسبیح، پیش از غروب، نماز پیشین و پسین و مراد از تسبیح در بعض شب، نماز خفتن و تَهَجُّد است.

و مراد از سجود، نماز است زیرا که تعبیر می‏کند در عرفِ شرع از نماز به رکوع و سجود. (که جزء، به کل تعبیرمی شود)

و مراد از تسبیح در عقب‏های نماز یا در وقت تمام شدن نماز، یعنی تقیبِ نماز است.

و روایت است از امیرالمؤمنین علیه‏السلام که در تسبیح در عقب نماز فرمود: مراد، از دو رکعت نماز نافله است بعد از نماز شام.

و به هر تقدیر، آیت مذکوره دلالت می‏کند بر وجوب بعض نمازهای یومیه.

و قریب است به آیت مذکور. قول خدای تعالی در آخرسوره طور که فرمود: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حینَ تَقُومُ وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ؛ یعنی به پاکی یاد کن ای محمد پروردگار خود را با ستایش پروردگار خود، در وقتی که برمی‏خیزی. به پاکی یاد کن پروردگار خودرا در بعضِ شب و در عقب‏های ستاره‏ها».

مراد از تسبیح در ادبار نجوم، یعنی عقب‏های غایب شده ستاره‏ها یا در وقت تمام شدن ظهور ستاره‏ها به سبب نور آفتاب، بعضی گفته‏اند که دو رکعتِ فریضه بامداد است. و نیز، دو رکعتِ نمازِ نافله بامداد است. و مراد از تسبیح در بعض شب، نماز شب است یعنی نماز شام و خفتن و تهجُّد؛ و مراد از تسبیح در وقت برخاستن: یعنی گفته‏اند که تسبیحی است که سُنّت است در وقت برخاستن از هر مجلس که بگوید: «سُبحانَکَ اللَّهُمَّ و بحمدِک لا اله الا اَنتَ اغفِرلی و تُبْ عَلَیّ».

چنانکه روایت است که: گفتن این تسبیح در وقت برخاستن از مجلس، کفارات گناهان آن مجلس است.

 

و روایت کرده‏اند از امیرالمؤمنین علیه‏السلام که: هرکه دوست دارد که پیمانه کرده شود بر پیمانه برتر، پس باید که آخر کلام او در مجلس این آیت باشد که: «سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفونَ و سلامٌ عَلی المُرسَلین و الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین.

و بعضی گفته‏اند که مراد، تسبیحی است که در وقت برخاستن از خواب در شب، مُستحب است گفته شود.

و بعضی گفته‏اند که: مراد ذکرهاست که در وقت برخاستن برای نمازِ فریضه پیش از شروع در نماز مستحب است.

و بعید نیست که مراد از «حین تقوم» روز است زیرا که روز، محل قیام و حرکت است به خلاف شب.

و مراد از تسبیح روز، نمازهای روز است یعنی نماز بامداد و پیشین و پسین (ظهر و عصر) و بر این تقدیر، نمازهای پنج‏گانه به تمام مذکور باشد.

پس آیت مذکوره دال است بر وجوب بعض نمازها و بر استحباب بعض نمازهای دیگر با بعض تسبیحات.

بازار دنیا

بزرگی، احمدْ نام، پگاهِ بامداد به بازار در حال گذر بود. ابلیس را دید عَلَمی بر کشیده و شیاطین به گرد او صف در کشیده، احمد به او گفت: ای بیچاره! به چه طمع آمده‏ای؟ گفت: بازار دنیا خانه‏ی من است، من به خانه‏ی خویش آمده‏ام. از ایشان بپرس تا پیشِ من به چه می‏آیند؟

احمد گفت: ایشان کسبی می‏کنند تا قوتی به خانه برند. گفت: من نیز جهدی می‏کنم تا یکی را به دوزخ برم. گفت: ای شخصِ بدبخت! از ایشان چه می‏خواهی؟ گفت: ای مَرد مُقبِل (خوشبخت) همان که ایشان از من می‏خواهند: ایشان در خانه‏ی من نشسته‏اند و دست به مالِ من دراز کرده من نیز در سینه‏ی ایشان نشسته‏ام و دست به دینِ ایشان دراز کرده‏ام. ایشان را گو از خانه‏ی من به در آیند و دنیا به من رها کنند تا من از سینه‏ی ایشان به درآیم و دین به ایشان رها کنم

نیّت خالص

بزرگی بر حاکم ظالمی امر به معروف کرد. حاکمِ فاجر را خشم آمد. خواست که او را بکشد. آن بزرگ به دروازه‏ی بصره آمد و گفت: بار خدایا! به تو پناه آوردم از شرّ این ظالم.

آوازی شنید که: دیده بر هم نِه. چون دیده باز کرد، خود را بر سَرِ کوه ابوقُبَیس [در مکه[ دید. نشست و نیّت روزه کرد. چون شب در آمد، پیرزنی آمد و طبقی آراسته در پیش او نهاد و کوزه‏ی آب سرد تا او افطار کرد تا شش ماه همین‏گونه گذشت.

پس در خاطر او آمد که: این پیرزن کیست که بدین مشفقی پدید آمده است در کارِ ما؟

خطاب آمد: این جمالِ دنیاست که ما او را به خدمتکاری تو مشغول کرده‏ایم تا عالمیان بدانند که ما پناهیانِ درگاه را نیکو داریم.

رعایتِ حال همسایه

عارفی حسنْ نام را همسایه‏ای بود گَبر (بت پرست). خانه‏ی آن گبر در زیر خانه‏ی حَسَن بود اندر شهر بصره. آن گبر بیمار شد. حسن گفت: اگر چه بیگانه است، بر ما حقِّ مجاورت دارد. به عیادت او رفت و چون از خانه دَر شد، او را در بستر خفته دید. بر بالین او نشست. گفت: ای مرد! پیر گشتی، قدمی در راهِ موافقت نِه، گفت: تا او یاری نکند، من موافقت چون کنم.

حسن باز پس نگریست. نزدیک بالین او تغاری (کاسه‏ی بزرگ) دید پر آب. پرسید که: این تغار چیست؟ گفت: این تغار، از بهر آن است که این بالای سَرِ ما طهارت گاهِ توست؛ چون تو بر بالایش وضو می‏کنی، آب به زیر می‏آید، ما در این تغار می‏گیریم و بیرون می‏ریزیم. حسن گفت: ای عجب! چند است که شما به این محنت هستید؟ گفت: سی سال است.

گفت: چرا نگفتید مرا تا من این جایگاه عمارت کردمی تا این رنج بر شما نیامدی؟ گفت: اگر بگفتمی، باری بر دلِ تو نشستی و همسایه، بار کِشنده بود نه بار نَهنده. حَسن گفت: ای عجب! سخن آشنایان می‏گویی و قدم در راهِ بیگانگان داری. قدمی در راه موافقت نِه و [به حق] بگرو که حالَت تنگ است.

 

گفت: ای حسن! تو نیز نه طریق علما داری و نه سیرتِ اولیا داری. تا نگرَوانَد، چون گِرَوَم و تا در نگشاید چون در آیم؟

حَسَن از ایمانِ او نومید گشت. برخاست تا بِدَر آید. چون پای بیرونِ در نهاد، مرد آواز داد که: ای حسن! باز آی که در این ساعت، شوری و عشقی در دلِ ما پدید آمد، مگر قفل و بندِ ما را کلید آمد. حسن باز گردید. خواست که ایمان بر وی عرضه کند. گفت: دَم دَر کش که بی واسطه‏ی تلقینِ تو، درگاهِ معرفت گُشادند و ما را سر به آن ساحت دولت در نهادند. پس پشت به حسن کرد و شهادتین بگفت و جان بداد.

حسن چون آن علامت بدید جامه بدرید و خاک بر سر کرد. گفتند: تو را چه افتاد، چرا شکر نکنی که ملک تعالی به برکاتِ تو، بیگانه‏ای را معرفت داد؟

گفت: شما در یک حالید و من در یک وادی دیگر، این مرد هشتاد سال بیگانگی کرد و در آخرین نَفَسش، دَرِ هدایت باز گشادند و سر در ریاض دولت دَر دادند و وسیلت در میان نه. حسن را هشتاد سال است تا آشنایی می‏ورزد، می‏ترسد که به آخر نَفَسَش دَرِ عنایت در بندند و مُهرِ قهرِ و خِذلان در میان بر نَهَند.

ای فرزند آدم ! از جمله کسانی نباش که :

توبه را با درازای آرزو طلب می کند وبه آخرت امید دارد در حالی که بدون عمل است  .

همانند زاهدان سخن می گوید و مانند منافقان عمل می کند . هرچه عطایش می کنم ، قناعت نمی کند و هرگاه روزی را منع ‌کنم ، صبر نمی نماید .

امربه معروف و نهی از منکر می کند ولی خود عامل به آن نیست.  صالحان را دوست می‌دارد ولی از آنان نیست ، منافقان را دشمن خود می داند ، اما از زمره آنهاست .

ای فرزندآدم ! روزی نیست که‌زمین تورامخاطب نسازد ونگوید که :

 ای فرزند آدم بر پشتم راه می روی ولی سر انجامت درون من است ، برپشتم گناه می کنی ولی در درونم عذاب می‌شوی .

ای فرزند آدم ! من خانه تنهایی ، وحشت و تاریکی ، خانه عقربها و مارها و  خواری ام ، پس مرا آباد کن  وخرابم مساز .

قناعت

ای فرزند آدم کسی که قناعت کند بی نیاز شود ، وکسی که به اندکی از دنیا راضی شد بدرستی که به خدای عزیز و بزرگ اعتماد کرده است .

ای فرزند آدم کسی که ترک حسد کرد به استراحت نشست و کسی که پرهیزکاری کرد از حرام دینش را خالص کرده ، وکسی که بدگویی مردم را ترک گوید ، دوستی او در دل های مردم ظاهر می شود و کسی که از مردم کناره جویی کرد از شر ایشان سالم می ماند و کسی که کلامش کم باشد عقلش کامل است و کسی که که به اندکی از روزی خدا راضی شود ، خداوند به عمل اندکش راضی می شود .

ای فرزند آدم توبه چیزی که می دانی عمل نمی کنی ، چگونه از چیزی که نمی دانی طلب می کنی .

ای فرزند آدم هرگاه عمرت را در طلب دنیا تلف کردی پس آخرت را از کجا می طلبی .

آیا طریقه ختم آیة الکرسی رامی دانید؟

1- هرکس این آیه را هنگام خواب بخواند خدای تعالی او را در خانه و چند همسایه از اطرافش را از شر شیطان در امان نگه می دارد .

2-  هر کس در وقت غروب 41 بار آیة الکرسی را بخواند حاجتش روا گردد .

3-  اگر این آیه را برای شفای بیمار 14 مرتبه بخوانید شفا یابد .

4-  اگر 3 بار آیة الکرسی را برآب بخوانید و باآن آب وضو سازید و 2 رکعت نماز بخوانید و در هررکعت یک حمد و یک آیة الکرسی بخوانید هر مرادی که داشته باشید حاصل گردد .

در شدائد و سختی ها و مهمات عظیمه قرائت آیة الکرسی 12 مرتبه نافع است

آیا می دانید که :

نام دیگر سوره فاطر، ملائکه می باشد .

ونام دیگر سوره یس ، قلب قرآن و همچنین به ریحانة القرآن معروف است و آن را دافعه و معمّمه ( فراگیر شده)هم گفته اند .

ونام دیگر سوره زمر ، غُرف و همچنین به آن سورة العرب هم گفته اند .

ونام دیگر سوره مائده ، عقود است یعنی پیمان ها .

و همچنین نام دیگر سوره یوسف ، احسن القصص

آیا می دانید که :

لفظ مصیبت ( پیش آمد ناگوار ) و مشتقات آن 75 بار در قرآن آمده که درست مساوی با تعداد به کاررفته واژه شکر است .

واژه محبت و تمام مشتقاتش 83 بار در قرآن آمده ، که با واژه اطاعت (فرمانبرداری ) برابر است .

واژه مصیر( بازگشت ) 28 بار در قرآن آمده است که باواژه ابد ( همیشه ) مساوی است .

واژه مسلمین 41 بار درقرآن آمده وجای شگفتی است‌که مساوی لفظ جهاد می‌باشد که درقرآن به کار رفته است

شهادت جانگداز امام حسن عسکرى(ع)

شهادت جانگداز امام حسن عسکرى(ع)

‏معتمد عباسى که همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تاثیر معکوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.

دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى‏» ، مى‏نویسد: بسیارى از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسکرى-علیه السلام-بر اثر مسمومیت‏به شهادت رسید، چنانکه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏اند. (1) «کفعمى‏» ، دانشمند معروف شیعه، مى‏گوید: او را «معتمد» مسموم ساخت (2) و «محمد بن جریر بن رستم‏» ، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است که: امام عسکرى-علیه السلام-در اثر مسمومیت‏به درجه شهادت رسید. (3)

یکى از نشانه‏هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحرکها و تلاشهاى فوق العاده‏اى بود که معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.

«ابن صباغ مالکى‏» ، یکى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان‏» ، یکى از درباریان عباسى (که از احترام او نسبت‏به امام یاد کردیم) مى‏نویسد:

«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسکرى-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا کرد که ما از آن‏شگفت زده شدیم و فکر نمى‏کردیم چنین حالى در او (که خلیفه وقت‏بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسکرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه که همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مى‏دهد به او گزارش کنند، نیز عده‏اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب کند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعید است‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حرکت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازه‏ها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشکر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شرکت در مراسم تشییع حرکت کردند، سامراء در آن روز یادآور صحنه یامت‏بود!

و روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسکرى‏علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه کرده‏اند، چرا؟ چون‏توده‏هاى محرومى که مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس‏سرکوب نظام همیشه در خود نهان مى‏داشتند، آنروز عنان عواطف‏خروشان خویش را از کف دادند. آه که اهل بیت نبوّت در راه تحکیم شالوده‏هاى دین و نشر ارزشهاى‏توحید چه رنجها که متحمّل نشدند. چه خونها که از آنان نریختند و چه حرمتها که ندریدند و حقوق‏وقرابت آنان را به رسول خدا رعایت نکردند.

براستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاه‏وپاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است! این امام بزرگوارى که اینک از دنیاى آنان رخت بر مى‏بندد در حالى که‏هنوز از عمر مبارکش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم‏کرد، از عهد متوکّل ستمکار و فرو مایه که دشمنى علیه اهل بیت رسالت ‏را سر لوحه کار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسین‏علیه السلام را ویران‏کرد تا دوران مستعین که به خاطر کینه ورزیدن به خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله آن‏حضرت را نزد یکى از سر سخت ترین مردانش زندانى کرد. ( این مرد اوتاش نام داشت که بعداً پس از دیدن پاره‏اى از کرامتهاى امام، به امامت‏آن حضرت ایمان آورد ).

همین خلیفه، در دوران خویش نزدیک بود امام‏را بکشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر کنار شد. همچنین معتز در روزگار خویش مى‏کوشید امام را دربند کند لیکن آن‏حضرت به درگاه خداوند تضرّع کرد تا انکه معتز نیز از دنیا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى‏کوشیدامام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا که زندانى‏اش کرد و قصد کشتنش رانمود. لیکن امام به یکى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد که: "ابو هاشم! این ستمگر، قصد کرده مرا امشب بکشد، امّا خداوندعمر او را کوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندى‏عطا خواهد فرمود".(4) بالاخره آنکه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیت‏قرار داشت تا آنکه به دست وى به زندان افتاد.

آرى امام عسکرى‏علیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارى‏وسختى گذارند و اکنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام به‏مرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنکه توسط زهر به شهادت رسید؟ زهر یکى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده‏ و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامى‏داشته که با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه کنند. دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارى‏اش مى‏باشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد و ثوق‏خویش گفته بود که در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنین عدّه‏اى پزشک به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه ‏روز همراه باشند.(5)

علّت این امر چه بود؟ دو علّت مى‏توان براى چنین رفتار شگفت آورى‏پیدا کرد: نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده‏ها برحسب ضرب المثلى که در میان سیاستمداران معروف است: او را بکش‏وزیر جنازه‏اش گریه کن. دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مى‏دانستند که ائمه اهل بیت‏علیهم السلام‏همواره از احترام بسیار توده‏هاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست که امامت در میان آنان یکى پس از دیگرى منتقل مى‏شود.

و اینک ‏این امام یازدهم است که مى‏خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این باید حتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه کسى است؟ خلفاى عبّاسى پیوسته مى‏کوشیدند به هنگام شهادت یکى از ائمه پى‏ببرند که جانشین او کیست؟ به همین علّت ائمه‏علیهم السلام نیز به هنگام احساس‏خطر بر جانشین خود او را پنهان مى‏کردند تا وقتى که خطر از بین برود.

از دیگر سو احادیثى که در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى‏دانند که مهدى ‏دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم که زمامداران عبّاسى چیزى از این‏احادیث نمى‏دانستند، نا معقول مى‏نماید. از همین روست که مى‏بینیم‏آنان پیوسته و با هر وسیله‏اى مى‏کوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهیهات. به این دلیل است که معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امام‏تدابیرى استثنایى مى‏اندیشد. پس از آنکه امام چشم از جهان فرو مى‏بندد، معتمد دستور مى‏دهدخانه او را بازرسى کنند و کنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمى‏دانست‏ خداوند خود رساننده فرمان و کار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج‏سال است که به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگان‏شیعه با وى بیعت کرده‏ اند.بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(6)

پس از وفات و غسل و تکفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوکّل ازجانب حکومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمیهاوعلویها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشکان نشان داد و گفت: این‏حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست که به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمان‏امیر المؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان وفلانى از پزشکان بر بالین اوحضور داشته‏اند آنگاه چهره مبارک آن حضرت را پوشاند.(7) این اقدامات براى این بود که مبادا پاى حکومت در قتل امام به میان‏آید، و همین امر نشانگر آن است که حکومت از جانب مردم متّهم به‏کشتن امام بوده است.بدینسان امام عسکرى‏علیه السلام رحلت کرد و از پس خویش راهى درخشان‏بر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدایت گردند.

آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در کنار مزارپدر بزرگوارش، به خاک سپردند که تا امروز نیز زیارتگاه مسلمانان‏است. درود خدا بر او باد روزى که زاده شد و روزى که به شهادت رسیدوروزى که زنده بر انگیخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان‏ و پیروان او تا روز رستاخیز.

آخرین وصیت:

آفتاب امامت غروب مى‏کرد زیرا خداوند این گونه مقدّر کرده بود که‏این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت کبرا پرتو افشانى کند. ازاین رو امام حسن عسکرى ‏علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأکید کرد: نخست: تأکید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم ‏امام منتظر (عج). دوم: تحکیم شالوده‏ هاى مرجعیت دینى.

الف - گرفتن بیعت براى امام منتظر احادیث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعلیه السلام وجود دارد که ازپیامبر وتمام ائمه‏علیهم السلام صادر شده امّا تأکید امام عسکرى بر این امر تأثیررساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یاران‏خویش مشخص کرد. همچنین روایتهاى فراوانى در این باره وارد شده که‏به ذکر یکى از آنها اکتفا مى‏ورزیم.

احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت کرده است که: بر امام حسن‏عسکرى وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آن‏حضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفریدزمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى‏نخواهد گذارد به برکت وجود او است که بلا از مردم زمین دور مى‏شودوباران فرو مى‏بارد وبرکات زمین برون مى‏آیند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه کیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّه‏اى روى دوش گرفته‏بود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مى‏گذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر کرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهایش نمى‏بود، این‏کودکم را به تو نشان نمى‏دادم. او همنام و هم کنیه رسول خدا و کسى است‏که زمین را از عدل و داد پر مى‏کند پس از آنکه ستم و بیداد پر شده باشد. احمد! حکایت او در این امّت همچون حکایت خضر و همانندداستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى کند که هیچ‏کس از هلاکت در آن رهایى نیابد مگر آنکه خداوند او را بر اعتقاد به‏امامتش استوار کرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجش‏همراهى نموده باشد".(8)

ب - مرجعیت خردمندانه دینى‏ براى این امامت که امتداد رسالت الهى است باید کیان و موجودیت‏اجتماعى در جهان وجود داشته باشد. این کیان شیعیان مخلص وفداکارند.
از طرفى اینان نیز باید از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تابتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏ جوئیها توانا باشند. این نظام در رهبرى‏مرجعیت تبلور مى‏یابد. بدین معنى که شیعیان به گرد محور عالمان الهى‏واُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از این رو در دوران امام‏عسکرى‏ علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحکیم یافت و نقش دانشمندان‏شیعه، بدین اعتبار که آنان وکلا ونوّاب و سفیران امام معصوم‏علیه السلام‏هستند، برجستگى ویژه‏اى پیدا کرد وروایتهاى فراوانى از امام‏عسکرى‏علیه السلام در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد که یکى ازآنها همان روایت معروفى است که امام عسکرى‏علیه السلام از جدّ خویش امام‏صادق‏علیه السلام روایت کرده است و در آن آمده: "آن که از فقیهان خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوس‏خود ستیزه کار و امر مولاى خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است که از اوتقلید کنند". از همین رو دانشمندان هدایت یافته، به نور اهل بیت‏علیهم السلام امور امّت‏را در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشکلّى که با آنهابر خورد مى‏کردند، نامه مى‏نگاشتند و امام هم پاسخهاى به آنها مى‏نوشت‏و نامه‏ ها را به امضاى (توقیع) خویش مهر مى‏کرد. این نامه‏ها پیش علمابه تواقیع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسکرى‏علیه السلام شهرت‏ خاصّى کسب کردند.

پی نوشت ها:
1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الکتب الاسلامیة، ص 367.
2) حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، کتابفروشى جعفرى، ص 162.
3) دلائل الامامة، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.
4) حیاة الامام العسکرى، ص‏254، به نقل از مهج الدعوات، ص‏274.
5) حیاة الامام العسکرى، ص‏267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص‏383.
6) حیاة الامام العسکرى، ص‏267 به نقل از ارشاد ص‏383.
7) همان مأخذ، ص‏268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
8) حیاة الامام العسکرى، ص‏263.

خشم بر والدین ، مانع قبولی نماز.شرط قبولی نماز

شرط قبولی نماز

پیامبر (ص ) : لو صلیتم حتی تکونوا کالاوتار و صمتم حتی تکونوا کالحنایا لم یقبل الله منکم الا بورع

اگر آن قدر نماز بخوانید تا همچون زه کمان شوید، و آن قدر روزه بگیرید تا همچون کمان خم شوید، خدا از شما قبول نمی کند، مگر این که انسان با ورع باشید.( بحار الانوار، ج ,84 ص 258

 غیبت ، مانع قبولی نماز

پیامبر (ص ) : من اغتاب مسلما او مسلمة لم یقبل الله صلوته و لا صیامه اربعین یوما و لیلة الا ان یغفر له صاحبه

هر کس غیبت مردیا زن مسلمانی را کند، تا چهل شبانه روز نماز و روزه اش پذیرفته نیست ، مگر این که غیبت شونده او را ببخشد.( بحار الانوار، ج ,75 ص 258

 خشم بر والدین ، مانع قبولی نماز

امام صادق (ع ) : من نظر الی ابویه نظرماقت ، و هما ظالمان لم یقبل الله له صلاة

هر که به پدر و مادر نگاه تند و خشم آلود کند، اگر چه به وی ستم کرده باشند، خداوند نمازش را نمی پذیرد.( جامع السعادات ، ج 2، ص 351

خوابیدن حضرت على (ع ) در بستر حضرت پیامبر اسلام (ص ), در لیلة ال

خوابیدن حضرت على (ع ) در بستر حضرت پیامبر اسلام (ص ), در لیلة المبیت . 9. دیدار حضرت على (ع ) با حضرت پیامبراکرم (ص ) در غار ثور(پنهان گاه حضرت پیامبر(ص ) در شب هجرت.(3)

در سن سى سالگى حضرت محمد (ص ), آخرین فرزند ابوطالب به دنیا آمد. وابوطالب وى را على نام نهاد. تولد على , در خانه کعبه , رویدادى معجزه آسا وبى سابقه بود. حضرت محمد (ص ) از على , در سـنـین نوزادى مراقبت مى کرد,به هنگام خواب , گهواره اش را حرکت مى داد, شیر در کامش مـى ریـخـت و در برخى مواقع بدنش را مى شست و او را در آغوش مى گرفت . و به این صورت , از آغاززندگى , او را با الطاف و مهربانى هاى خویش آشنا کرد.

هنگامى که در مکه خشکسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزینه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشـوار شـد, حضرت محمد(ص ) از او خواست تا على را به خانه خویش برد و به اتفاق خدیجه از او نگه دارى کند. از آن زمان به بعد, همیشه على به همراه حضرت محمد(ص ) بود. در خانه , در سفر و در هر جایى که او بود, على نیزبود.

آن حـضـرت , در هـر سـال , حدود یک ماه در غار حرا به عبادت و نیایش مى پرداخت . رابط بین آن حضرت و خدیجه , على بود و بسا تنها انیس او در آن غارنیز على بود و بس . حضرت محمد(ص ) در سـن چـهـل سالگى به رسالت مبعوث شد.نخستین زنى که به وى ایمان آورد, خدیجه و نخستین مـردى کـه ایمان آورد, على (ع )بود. بیشتر اوقات , این سه نفر در کنار کعبه , به عبادت و خواندن نـمـاز جـمـعـى مـى پرداختند که براى دیگران شگفت انگیز بود. هنگامى که حضرت محمد (ص ) ازجـانب خدا با پیام و انذر عشیرتک الاقربین ((22)) ماموریت یافت که طایفه و عشیره خویش را پـیـش از دیـگران ارشاد نماید و آنان را به اسلام دعوت کند, هیچ کس دعوت آن حضرت را لبیک نـگـفته و حتى برخى از آنان سخنان ایشان را به استهزا گرفتند. درآن جمع , تنها على (ع ) دعوت اسلام و پیامبر (ص ) را پذیرفت . پیامبر اکرم (ص )دست على (ع ) را گرفت و فرمود: ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى , ((23)) این , برادر,وصى و خلیفه من است ..

از ایـن زمان , که جز خدیجه (س ) و على (ع ) کسى به پیامبر (ص ) ایمان نیاورد,على (ع ) به عنوان وصى و خلیفه آن حضرت معرفى مى شد. این مسئله , یک امرعاطفى نیست , بلکه فرمان الهى است که از طریق پیامبر خدا ابلاغ گردید. از این تاریخ , مسؤولیت على (ع ) نسبت به اسلام و پیامبر خدا (ص ) سـنـگـین تر شده واحساس وظیفه بیشترى مى کرد. هر چه از عمرش مى گذشت و دوران نـوجـوانـى راپـشـت سـر مـى گـذارد و بـه مـرحـله جوانى مى رسید, عشق و علاقه او به پیامبر اکرم (ص )افزون تر شده و دفاعش از محمد (ص ) جدى تر و شدیدتر مى گردید.

اوج ایثارگرى هاى على (ع ) براى پیامبر اکرم (ص ), در مکه معظمه , درلیلة المبیت است , هنگامى کـه سـران قـریـش پس از مشورت هاى بسیار, در دارالندوه , به این نتیجه رسیدند که چهل نفر از طـوایف وقبایل گوناگون مکه , شبانه به خانه پیامبراکرم (ص ) هجوم آورده و او را با شمشیرهاى خـویـش قـطعه قطعه کنند و براى همیشه , صداى اسلام را خاموش کنند. پیامبر اکرم (ص ) براى خنثى سازى نقشه آنان ,شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع ) براى فریب دشمن , داوطلب شده و در بستر پیامبر (ص ) خوابید تا دشمنان از گریز پیامبر (ص ) مطلع نشوند.

در اواخـر شـب , ماموران قریش با شمشیرهاى برهنه وارد اتاق پیامبر شده و به خیال خود, به طور گروهى , قصد حمله به آن حضرت را نمودند, ناگهان على (ع ) ازبستر پیامبر (ص ), برخاست و با آنـان بـه مشاجره پرداخت . مهاجمان که سراسروجودشان را خشم فرا گرفته بود, على (ع ) را رها کـرده و بـراى یـافـتـن پیامبر (ص ) به راه افتادند تا شاید او را بیابند و به قتل رسانند. قرآن مجید درباره فداکارى على (ع ) درلیلة المبیت مى فرماید: و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤف بالعباد ((24)) .

و هنگامى که پیامبر (ص ) به مدینه مهاجرت فرمود, على (ع ) ماموریت یافت کارهاى برزمین مانده پیامبر(ص ) را در مکه سامان بخشد, بدهکارى هاى ایشان رابپردازد و خاندانش , از جمله دخترش , فاطمه زهرا (س ) را از مکه به مدینه کوچ دهد.

در مـدیـنـة الـرسـول , کـه نخستین پایه هاى حکومت اسلامى به دست تواناى پیامبراکرم (ص ) و مجاهدت هاى وصف ناپذیر صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود, نقش على (ع ) پس از حضرت محمد (ص ) نقش حساس و تعیین کننده اى بود, به ویژه پس از آن که على (ع ) به دامادى پیامبر اکرم (ص ) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم , حضرت فاطمه زهرا (س ) به همسرى آن حضرت در آمد.

دفـاع على (ع ) از پیامبر اسلام (ص ) در جنگ ها و غزوات آن حضرت و مبارزه بادشمنان کینه توز اسلام , حقیقت انکار ناپذیرى است که در تاریخ شیعه و اهل سنت ثبت و درج گردیده است .

رشادت هاى على (ع ) در جنگ هاى بدر, احد, خندق , خیبر, حنین و سایرغزوات و سریه ها, اسلام را بـیـمـه نـمـود و از گزند مشرکان و بدخواهان رهایى بخشید.این گونه فداکارى و رشادت ها در اعـتـلاى پـرچم اسلام و برپایى نظام توحیدى اسلامى , علاقه متقابل پیامبر (ص ) و على (ع ) را دو چندان مى کرد. تعابیرى که از آن حضرت درباره على (ع ) نقل شده است , گویاى شخصیت و قرب عـلـى (ع ) بـه خـدا ورسـول خـدا (ص ) است . به عنوان نمونه , در جنگ خندق (احزاب ) هنگامى که على (ع ) براى مبارزه , در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت , پیامبر اکرم (ص ) فرمود: برز الایمان کله الى الشرک کله ((25)) , تمام ایمان در برابر تمام شرک به مبارزه برخاسته است .

پس از آن که على (ع ) با پیروزى و کشتن دشمن خیره سر, از میدان نبرد بیرون آمد وصداى تکبیر مسلمانان فضاى مدینه را معطر ساخت , پیامبر اکرم (ص ) درباره على (ع ) فرمود: ضـربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین , ((26)) ارزش شمشیرى که على درروز خندق بر دشمن فرود آورد, از عبادت جهانیان بیشتر است .

سرانجام در سال دهم هجرى , پس از پایان یافتن مراسم فریضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خـویش , پیامبر اکرم (ص ) پیش از رسیدن به وطن , ماموریت یافت على (ع ) را به عنوان جانشین و خلیفه پس از خویش معرفى کند: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک , ((27)) اى پیامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولایت على ) به تو رسیده است , به مردم ابلاغ نما.

سپس در خطاب به پیامبر (ص ), آمده است : وان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس , ((28)) اگر آن را انجام ندهى (على را به ولایت برنگزینى ) رسالت خویش را به پایان نرسانده اى . و خداوند تو را از مردم (آنانى که با ولایت على مخالفند)ایمن خواهد داشت .

بـه هـمـین منظور, پیامبر اسلام در میانه راه مکه و مدینه , در موضعى به نام غدیرخم که در سه مـیلى جحفه قرار دارد, حاجیان و همراهان خویش را گرد آورده و با این عبارت , على (ع ) را به ولایت و جانشینى خویش معرفى کرد: مـن کـنـت مولاه فهذا علی مولاه , اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله , ((29)) هـر کـس کـه من مولاى او و اولى به نفس او هستم , این على مولاى او و اولى به نفس او است . بار خـدایـا! دوسـت باش با هر کسى که با على دوست باشد,و دشمن باش با هر کسى که با او دشمن باشد! یارى کن کسى را که او رایارى دهد و واگذار کسى را که او را واگذارد! بـه این صورت , حضرت على (ع ) به عنوان جانشین پیامبر (ص ) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص ) مـردم مـامـور شـدند در خیمه حضرت على (ع ) گرد آمده و این منصب را به وى تبریک و تـهـنـیـت گـویند. از میان مردم , بیش از همه , عمربن خطاب درگفتن تبریک و تهنیت مبالغه مـى کـرد. او خـطـاب بـه آن حـضرت گفت : بخ بخ ‌لک یا علی !اصبحت مولاى ومولى کل مؤمن ومؤمنة . ((30)) پس از بازگشت به مدینه , چند ماهى نگذشته بود که رحلت جانگداز پیامبراسلام (ص ) مسلمانان را در انـدوهى بزرگ فرو برد و ابر سیاه فقدان پیامبر (ص ) بر سرمسلمانان سایه افکند. در هنگامى کـه حـضرت على (ع ) با مساعدت برخى ازخویشاوندان خود و بنا به سفارش پیامبر اکرم (ص ) به کار غسل و کفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود, برخى از صحابه در سقیفه بنى ساعده گـرد آمـده ودربـاره جانشینى پیامبر اکرم (ص ) به رایزنى و مجادله پرداختند و سرانجام , ابوبکر بن ابى قحافه را به عنوان نخستین خلیفه برگزیدند و حق على (ع ) را که از جانب پیامبراکرم (ص ) بـه آن تـصـریـح شـده بـود, نادیده گرفتند. پیامبر اکرم (ص ) در حیات با برکت خویش بارها این مـوضـوع را پـیـش بـینى کرده و براى پیش گیرى از آن , به مردم درباره مقام و منزلت على (ع ) آگـاهى مى داد. روایت ذیل نمونه اى از سخنان پیامراسلام (ص ) درباره حضرت على (ع ) است که ابراهیم بن ابى محمود از امام رضا (ع )و ایشان از پدر و اجدادش نقل مى کند: عـن عـلى بن الحسین (ع ) قال : قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله : یا على انت المظلوم من بعدی , فویل لمن ظلمک واعتدى علیک وطوبى لمن تبعک ولم یخترعلیک ... ((31)) , امـا زیـن الـعـابدین (ع ) فرمود: پیامبر اکرم (ص ) خطاب به امام على بن ابى طالب (ع ) فرمود: اى عـلـى ! پـس از من تو مظلوم هستى . پس واى به حال کسى که به تو ستم و تعدى نماید و خوشا به حال کسى که از تو پیروى کرده و علیه تو اختیار نکند.

اى على ! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال کسى که باتونبرد کند و خوشا به حال کسى که در رکاب تو بجنگد.

اى عـلـى ! تـو همانى که به کلام من سخن مى گویى و با زبان من تکلم مى کنى .پس واى به حال کسى که کلام تو را رد کند و خوشا به حال کسى که سخن تو را بپذیرد.

اى على ! تو پس از من سرور این امتى و پیشواى آنان و جانشین من در بین آنان هستى . کسى که از تو جدا شود, روز قیامت از من جدا خواهد شد.کسى که با تو باشد, روز قیامت با من خواهد بود.

اى عـلى ! تو نخستین ایمان آورنده به من و تصدیق کننده ام هستى . و تواولین کسى هستى که در کـارم به من کمک کردى و همراه من با دشمنم جنگیدى . و تو نخستین نمازگزار با من بودى در حالى که مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.

اى عـلى ! تو اولین کسى هستى که با من از زمین برانگیخته مى شوى ونخستین کسى که با من از صراط مى گذرى . و خداى من , عزوجل , به عزتش سوگند یاد کرده است که از صراط نمى گذرد مـگر کسى که برات ولایت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستین فردى هستى که بر حوض من (کوثر) وارد مى شوى که دوستانت را از آن سیراب ودشمنانت را از آن باز مى دارى .

و هنگامى که در مقام محمود جاى گرفتم , تو همنشین من هستى که ازدوستان ما شفاعت کنى و تـو از آنان شفاعت مى کنى . و تو نخستین کسى هستى که در بهشت داخل مى شوى و پرچم من , کـه لـواى حـمـد اسـت , بـردسـت تـو است . و این پرچم , هفتاد شقه است که هر شقه آن وسیع تر ازخـورشید و ماه است . و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى که ریشه اش در خانه تو و شاخه هایش در خانه هاى شیعیان و دوستداران تواست .

روابط امام على (ع ) با خلفا پـس از رحـلـت جانسوز پیامبر اسلام (ص ) در حالى که حضرت (ع ) با تعدادى ازخواص به تجهیز جنازه آن حضرت مشغول بودند, گروهى از انصار و مهاجران , درسقیفه بنى ساعده تجمع کرده و دربـاره زمـامدار پس از پیامبر (ص ) به گفتگوپرداختند. گروه مهاجر با تمسک به مسئله سبقت در اسـلام و نزدیکى به پیامبر (ص ),خلافت را از آن خود دانسته و ابوبکر بن ابى قحافه را به عنوان خلیفه رسول اللّه (ص )انتخاب کردند.

مـهـاجران و انصار, که فرمان خدا و رسولش (ص ) درباره ولایت و حکومت امام على (ع ) (در غدیر خم ) را نادیده گرفته بودند, در تحکیم پایه هاى حکومت خلیفه اول کوشیدند و همگان را به بیعت بـا وى تـرغیب نمودند و مخالفان سقیفه بنى ساعده را با تهدید وادار به انقیاد و تسلیم کردند. در این میان , حضرت على (ع ) و بزرگان بنى هاشم و برخى از صحابه پیامبر (ص ) که یقین به رهبرى و ولایت امام على (ع )داشتند, از بیعت با ابوبکر امتناع کرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س ) مخالفت خود را با خلافت ابوبکر اعلام نمودند, اما رفتار حکومت با آنان خشونت آمیز بود, به طورى کـه بـراى بـیـرون بردن حضرت على (ع ) و طرفداران ولایت ایشان , در خانه فاطمه (س ) را آتش زدنـد و بـه خانه اى که پیامبر (ص ) بدون اجازه وارد آن نمى شد,هجوم آورده و با بى حرمتى تمام , حـضـرت عـلى (ع ) و یارانش را به مسجد برده ومجبور به بیعت ساختند. در این هجوم وحشیانه , حضرت فاطمه , دختر رسول خدا(ص ) آسیب فراوانى دید و بر اثر آن , حملش سقط گردید.

حضرت على (ع ) پس از تثبیت حکومت ابوبکر, چاره اى جز سکوت وکناره گیرى از سیاست ندید.

بـه هـمین دلیل , حدود 25 سال , در عین راهنمایى و یارى رسانى به مسلمانان و خلفاى سه گانه , خـانـه نـشـیـنى را اختیار و با کرامت نفس , از گرفتن حق مسلم خویش چشم پوشى کرد. خلفاى سـه گـانـه (ابوبکر, عمر و عثمان ) که امام على (ع ) را آینه تمام نماى پیامبر (ص ) دانسته و رقیب خویش مى پنداشتند, ازگوشه گیرى و خانه نشینى آن حضرت استقبال کرده و او را با ترفندهاى گوناگون , ازصحنه سیاست و حکومت خارج نمودند.

رویدادهاى مهم 1. تولد حضرت على (ع ) در خانه خدا(کعبه ), در سیزده رجب سال سى ام عام الفیل .

2. درخـواسـت حـضرت محمد (ص ) از عمویش , ابوطالب براى بردن فرزندکوچکش , على (ع ) به خانه خویش , و تلاش آن حضرت و همسرش خدیجه کبرى براى تربیت و پرورش حضرت على (ع ).

3. گـرویـدن هـمـزمـان خدیجه کبرى (س ) و حضرت على (ع ) به اسلام و پیامبراکرم (ص ), در نخستین روزهاى بعثت .

4. همراهى حضرت على (ع ) با پیامبر (ص ) در غار حرا.

5. اقتداى خدیجه کبرى (س ) و حضرت على (ع ) به نماز پیامبر اسلام (ص ) درمسجد الحرام .

6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابى طالب , به مدت سه سال , به جرم پشتیبانى از حضرت محمد (ص ).

7. درگـذشـت ابوطالب , پدر حضرت على (ع ) در مکه معظمه , پس از رهایى ازمحاصره در شعب ابى طالب , و اندوه پیامبر (ص ) در وفات او.

8. خوابیدن على (ع ) در بستر پیامبر اسلام (ص ), در لیلة المبیت .

9. دیدار على (ع ) با پیامبراکرم (ص ) در غار ثور(پنهان گاه پیامبر(ص ) در شب هجرت ).

10. دسـتـور پیامبر(ص ) به على (ع ) در بازگرداندن امانت هاى مردم که نزدپیامبر(ص ) بود, اداى دیون آن حضرت و آوردن خاندان پیامبر(ص ) از مکه به مدینه (در ایام هجرت ).

11. ایـجـاد پیمان برادرى بین هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقداخوت میان پیامبر اسلام (ص ) و على (ع ) در مدینه .

12. ازدواج على (ع ) با فاطمه زهرا (س ), دختر رسول خدا (ص ), در سال دوم هجرى در مدینه .

13. وقـوع جنگ بدر میان مسلمانان و قریش , در سال دوم هجرى و رشادت هاى على (ع ) و حمزه سیدالشهداء در این نبرد.

14. فداکارى هاى على (ع ) در جنگ احد و محافظت از پیامبر اکرم (ص ) درصحنه هاى خطیر این جنگ در شوال سال سوم هجرى .

15. وفات فاطمه بنت اسد, مادر على (ع ) در مدینه , در سال چهارم هجرى .

16. وقـوع جـنگ بنى مصطلق میان مسلمانان و مشرکان طایفه بنى مصطلق ودلاورى هاى على (ع ) براى پیروزى پیامبر (ص ) در این نبرد, در شعبان سال پنجم هجرى .

17. مـحـاصـره مـدیـنـه تـوسـط مشرکان قریش و طایفه هاى هم پیمان آنها و وقوع جنگ خندق (احـزاب ), در شـوال سـال پـنجم هجرى , و کشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع ) در این نبرد.

18. وقـوع جـنـگ خـیبر میان مسلمانان و یهودیان , در سال هفتم هجرى , و کشته شدن مرحب و بـرادرش حـارث و تـعـدادى از دلاوران یـهود به دست على (ع ) و کندن در دژ قموص (از دژهاى هفت گانه خیبر) توسط آن حضرت و پیروزى مسلمانان .

19. مـامـوریت على (ع ) از سوى پیامبر اکرم (ص ) براى نبرد با مشرکان وادى یابس , در سال هشتم هجرى , و پیروزى تحسین برانگیز حضرت على (ع ) دراین نبرد (جنگ ذات السلاسل ).

20. اعـطـاى پـرچم اسلام به على (ع ) توسط پیامبر اکرم (ص ), در هنگام فتح مکه ,در سال هشتم هجرى , و همراهى على (ع ) با پیامبر اکرم (ص ) در فرو ریختن بت ها ومجسمه ها از دیوار کعبه .

21. وقوع جنگ میان مسلمانان و دو قبیله هوازن و ثقیف در وادى حنین , پس ازفتح مکه , در سال هـشـتم هجرى , و رشادت هاى على (ع ) در این نبرد و کشته شدن چهل نفر از قهرمانان مشرک به دست آن حضرت .

22. وقوع جنگ تبوک میان مسلمانان و وابستگان حکومت روم , در سال نهم هجرى , و باقى ماندن على (ع ) به دستور پیامبر اکرم (ص ) در مدینه , در غیاب رسول خدا(ص ).

23. نـازل شـدن سـوره برائت , در سال نهم هجرى , و ماموریت على (ع ) از سوى پیامبر اکرم (ص ) براى ابلاغ این سوره به مردم مکه .

24. هـمـراهى حضرت على (ع ), فاطمه زهرا (س ), امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) با پیامبر اکرم (ص ), در جریان مباهله نصاراى نجران , در سال دهم هجرى .

25. اعزام حضرت على (ع ) به یمن از سوى پیامبر اکرم (ص ) در سال دهم هجرى .

26. مـسافرت پیامبر اکرم (ص ) و خاندان او و مسلمانان به مکه معظمه , براى انجام فریضه حج , در سال دهم هجرى (معروف به حجة الوداع ), و پیوستن على (ع )به آنان پس از مراجعت از یمن .

27. انـتصاب على (ع ) به ولایت و خلافت مسلمین به دست پیامبر(ص ) در مکانى به نام غدیرخم , میان مکه و مدینه , در بازگشت از سفر حجة الوداع , در سال دهم هجرى .

28. رحـلـت جـانگداز پیامبر خدا(ص ), در 28 صفر سال یازدهم هجرى , وتغسیل , تکفین و تدفین بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع ) و طایفه بنى هاشم , در مدینه طیبه .

29. نادیده گرفتن حق امام على (ع ) از سوى مهاجران و انصار در گزینش خلیفه مسلمین , پس از رحلت پیامبر (ص ).

30. امـتـنـاع امـام عـلـى (ع ), فـاطمه زهرا(س ), بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناس پیامبر اکرم (ص ) با خلافت ابى بکر و اجتماع اعتراض آمیز آنان در خانه فاطمه (س ).

31. هـجـوم مـامـوران خـلیفه به دستور عمربن خطاب به خانه فاطمه (س ) وسوزاندن در خانه و دستگیر نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بیعت اجبارى با ابوبکر.

32. مـصـدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س ), همسر امام على (ع ), در هجوم ماموران خلیفه به خانه آن حضرت .

33. گـرفـتـن بـاغ فـدک از فـاطمه زهرا (س ) و على (ع ) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا به اعتراض فاطمه زهرا (س ).

34. اندوه شدید على (ع ) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س ) پس از 45 روزبیمارى ممتد.

35. تلاش على (ع ) در جمع آورى قرآن و تنظیم و تفسیر آن , در ایام خانه نشینى آن حضرت .

36. یارى رسانى امام على (ع ) به خلفاى وقت , در حل معضلات اجتماعى ومسائل شرعى .

37. حـضـور عـلى (ع ) در شوراى شش نفره اى که عمر بن خطاب براى تعیین خلیفه پس از خود برگزید.

38. مـحـرومیت على (ع ) براى بار سوم از رسیدن به خلافت اسلامى و واگذارى آن به عثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب .

39. اعـتـراض بـرخـى از صـحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمال عثمان بن عفان و پشتیبانى حضرت على (ع ) از خواسته هاى به حق آنان .

40. تحریک مردم از سوى عایشه , مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت وکشتن وى .

41. اعتراض گروهى مسلمانان علیه عثمان و کشته شدن او در این ماجرا,در سال35 هجرى .

42. انـتـخاب على (ع ) به خلافت اسلامى با اصرار صحابه پیامبر(ص ) و مسلمانان انقلابى , در تاریخ جمعه 25 ذى حجه سال35 هجرى , پس از کشته شدن عثمان بن عفان .

43. عزل حاکمان نالایق ولایات و جایگزینى حاکمان جدید توسط امام على (ع ).

44. درخواست واگذارى حکومت عراق و یمن از امام على (ع ) توسط طلحة بن عبیداللّه و زبیر بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حکومت .

45. تمرد معاویة بن ابى سفیان از فرمان امام على (ع ) و باقى ماندن او بر حکومت شام .

46. ناخشنودى عایشه , (همسر پیامبر اکرم (ص )), از انتخاب امام على (ع ) به خلافت اسلامى .

47. عدم تحمل برخى شخصیت هاى مقیم مدینه از اعلام سیاست حکومتى امام على (ع ) در اجراى عدالت اجتماعى .

48. پـیـوسـتـن طلحة بن عبیداللّه و زبیر بن عوام , (از صحابه مشهور پیامبر (ص ) وپیش کسوتان بـیـعـت بـا امام على (ع )), و هواداران عثمان مقتول و ناراضیان حکومت امام على (ع ) به عایشه و تجمع فتنه انگیز آنان در مکه .

49. اعـلان جـنـگ عـلـیه امام على (ع ) توسط عایشه , طلحه , زبیر و برخى ازسرشناسان حجاز, و حرکت آنان از مکه به سوى بصره .

50. اشـغـال بـصـره و عـزل و شـکـنجه عثمان بن حنیف , عامل امام على (ع ) در این شهر, توس ط سپاهیان عایشه (اصحاب جمل ).

51. پشتیبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار کوفه ) از اصحاب جمل , ومخالفت با امام على (ع ) در اعزام نیروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل .

52. اعـلام بـسـیـج عـمـومى براى پشتیبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوب هاى اصحاب جمل و خونخواهان عثمان , توسط امام على (ع ).

53. اعـزام سـپـاهـیان و هواداران امام على (ع ) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالى بصره , براى مبارزه با اصحاب جمل .

54. فـراخـوانى زبیر به امر امام على (ع ) و یادآورى سفارش هاى پیامبر (ص ) به او,پیش از شعله ور شدن آتش جنگ جمل .

55. تـاثـر شـدیـد زبـیـر از یـادآورى خاطره ها و سفارش هاى پیامبر (ص ) به او درباره على (ع ), و پشیمانى او از راه اندازى جنگ جمل , و کناره گیرى از سپاهیان .

56. کشته شدن زبیر در خارج از معرکه جنگ , به دست عمر بن جرموز, و تاثرامام على (ع ) از مرگ ذلت بار وى .

57. نامه ها و خطبه هاى مکرر امام على (ع ) به منظور ایجاد صلح و آرامش بین دوسپاه , و تلاش آن حضرت براى از بین بردن عصبیت هاى جاهلى و قومى , و عدم وقوع جنگ و خونریزى .

58. پـاسـخ مـنـفـى بـه امام على (ع ) و اصرار بر خونخواهى عثمان و اعلام جنگ تمام عیار توس ط اصحاب جمل علیه سپاهیان امام على (ع ).

59. وقوع نبرد خونین جمل در بصره , در تاریخ جمادى الثانى سال 36 هجرى , وپیروزى سپاهیان امام على (ع ) در این نبرد با دلاورى هاى آن حضرت و امام حسن ,امام حسین , محمد حنفیه , مالک اشتر, عمار یاسر و حدود 20 هزار مرد جنگى .

60. بخشودگى و آزادسازى اسیران اصحاب جمل پس از جنگ , و بازگرداندن عایشه به مدینه به فرمان امام على (ع ).

61. انـتـقـال مـقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع ) به کوفه , در سال 36 هجرى ,پس از پایان جنگ جمل .

62. پیوستن برخى از اسیران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاویة بن ابى سفیان در شام .

63. تـبـادل نامه ها و پیام ها میان امام على (ع ) و معاویة بن ابى سفیان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان , حکومت شام , شکاف در امت اسلامى و غیره .

64. نـبرد مالک اشتر نخعى (عامل امام على (ع ) در نصیبین ) با ضحاک بن قیس وعبدالرحمن بن خالد, فرماندهان سپاه معاویه و آزاد سازى حران , رقه و جزیره به دست مالک اشتر.

65. اعلان جنگ معاویه (فرماندار شام ) علیه امیرالمؤمنین على (ع ) و اعزام نیروهاى جنگى از شام به عراق , در سال 36 هجرى , پس از خاتمه جنگ جمل .

66. خروج امام على (ع ) از کوفه , براى مبارزه با سپاهیان معاویه , در شوال سال 36هجرى .

67. تصرف نهر فرات به دست سپاهیان معاویه در صفین , پیش از ورود سپاهیان امام على (ع ).

68. نـبرد مالک اشتر نخعى , فرمانده سپاه امام على (ع ), با سپاهیان معاویه براى بازپس گیرى نهر فرات و پیروزى او در این جنگ .

69. آغاز نبرد صفین میان سپاهیان امام على (ع ) و سپاهیان معاویه , از ذى حجه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى , به مدت یک سال و چند ماه .

70. شهادت عمار بن یاسر, اویس قرنى و چند تن از صحابه معروف پیامبر (ص )در نبرد صفین , به دست سپاهیان معاویه .

71. تـهـاجـم عمومى سپاهیان امام على (ع ) به سپاهیان معاویه , در یکى از شب ها(معروف به لیلة الهریر) و تلفات سنگین شامیان در این نبرد شبانه .

72. نیرنگ معاویه در لحظات حساس جنگ صفین به پیشنهاد عمرو بن عاص دربالا بردن قرآن بر سـر نـیـزه ها توسط پانصد نفر از سپاهیان شام , و درخواست پایان جنگ و دعوت سپاهیان عراق به حکمیت قرآن .

73. فـریـب خوردن برخى از سرداران سپاه کوفه (مانند اشعث بن قیس و خالد بن معمر) در برابر دسیسه هاى عمرو بن عاص , و ایجاد اختلاف در میان سپاهیان امام على (ع ) براى خاتمه جنگ .

74. فرمان مالک اشتر به سپاهیان خویش براى استمرار جنگ و نابودى سپاهیان شام و اعتنا نکردن به نیرنگ هاى عمرو بن عاص .

75. تـجمع اعتراض آمیز فریب خوردگان نیرنگ هاى عمرو بن عاص , در سراپرده امام على (ع ), و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالک اشتر و اعلام پایان جنگ بین دو سپاه .

76. اعـلام آتـش بـس مـیان سپاهیان امام على (ع ) و سپاهیان معاویه , و تعیین ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حکمیت , در صفر سال 38 هجرى .

77. حماقت ابو موسى اشعرى در برابر نیرنگ هاى عمرو بن عاص , در مذاکرات دو جانبه , در دومة الجندل (یکى از شهرهاى آباد آن زمان عراق ).

78. اعلام نتیجه مذاکرات دو جانبه حکمین , و فریب خوردن ابو موسى اشعرى از عمرو بن عاص و خیانت به امیرالمؤمنین على (ع ).

79. پـناهنده شدن ابو موسى اشعرى به مکه به دلیل خیانتش به امیر المؤمنین على (ع ) در جریان حکمیت .

80. پایان نبرد صفین , در شعبان سال 38 هجرى , با کشته شدن 45 هزار (و به روایتى نود هزار) نفر از سپاهیان معاویه و 25هزار نفر از سپاهیان امام على (ع ).

81. اعتراض گروهى از لشکریان امام على (ع ) به جریان حکمیت , و امتناع آنان ازورود به کوفه .

82. تـجـمـع دوازده هـزار نـفـر از مـعـترضان (که بعدها به خوارج شهرت پیدا کردند)در حرورا (دهـکـده اى در دو مـیـلى کوفه ) و نخیله (پادگان نظامى کوفه ), و نسبت شرک دادن به ساحت مقدس امام على (ع ) و پیروان او.

83. عدم سختگیرى امام على (ع ) نسبت به گفتارها و رفتارهاى اعتراض آمیزخوارج در کوفه .

84. تلاش هاى امام على (ع ) در ارسال پیام و سفیر نزد خوارج , براى هدایت وروشنگرى آنان .

85. مناظره حضورى امام على (ع ) با سران و فریب خوردگان خوارج , براى هدایت آنان .

86. ایجاد فتنه و فساد و کشتار مؤمنان , توسط خوارج , در عراق .

87. آغاز نبرد میان سپاهیان وفادار به امام على (ع ) و خوارج نهروان , در صفر سال39 (و به گفته برخى از مورخان در سال 38) هجرى و پیروزى بزرگ امام على (ع ) دراین نبرد.

88. کشته شدن ده نفر از یاران امام على (ع ) و زنده ماندن نه نفر از خوارج در نبردنهروان .

89. سـوء اسـتـفـاده معاویه از اختلاف میان پیروان على (ع ) و از جنگ نهروان , براى ایجاد ناامنى , کشتار و یغماگرى در شهرهاى اسلامى تحت حکومت امام على (ع ).

90. اعـزام ضـحـاک بن قیس توسط معاویه , به سرزمین عراق براى کشتار و ایجادوحشت در میان مردم .

91. اعـزام بـسـر بـن ارطاة از سوى معاویه به سرزمین حجاز و یمن , براى ایجادناامنى , وحشت , و کـشـتار بى رحمانه حدود سى هزار نفر از مسلمانان بى گناه , و تاثرشدید امام على (ع ) و اعزام دو هزار سپاهى به فرماندهى جاریة بن قدامه , براى مقابله با خونریزان شامى . 92. اعـزام سـفـیـان بن عوف , از سوى معاویه به شهرهاى هیت , انبار و مدائن , براى قتل و غارت و ایجاد ناامنى در میان مردم , و اظهار نگرانى امام على (ع ) از سستى وبى تحرکى لشکریان خویش .

93. ایـجـاد اغتشاش و عصیانگرى در میان برخى از قبایل مصر, و سختى کار برمحمد بن ابى بکر, عامل امام على (ع ).

94. اعـزام مـالک اشتر نخعى از سوى امام على (ع ) به مصر, براى فرو نشاندن اغتشاشات داخلى و تهاجمات خارجى معاویه و لشکریان شامى .

95. شهادت مالک اشتر در قلزم , پیش از رسیدن به سرزمین مصر, به دست عوامل معاویه , در سال 38 هجرى .

96. یورش سپاهیان معاویه به فرماندهى عمرو بن عاص به مصر و نبرد شدیدمیان آنان و هواداران امام على (ع ) به فرماندهى محمد بن ابى بکر, و کشته شدن محمددر این نبرد و استیلاى شامیان بر مصر.

97. خـطـبـه هـاى آتشین امام على (ع ) براى تحریک کوفیان جهت مقابله بادسیسه ها و فتنه هاى شامیان .

98. اعـلام بسیج عمومى توسط امام على (ع ) و تجمع حدود چهل هزار نفر درپادگان کوفه , براى اعزام به جبهه هاى جنگ علیه شامیان .

99. تـجـمـع بـرخى از بازمانگان خوارج در مکه و پیمان سه تن از آنان (به نام هاى عبدالرحمن بن مـلـجم مرادى , برک بن عبداللّه تمیمى و عمرو بن بکر تمیمى ) براى ترور امام على (ع ), معاویه و عمرو بن عاص .

100. پیش گویى امام على (ع ) از مرگ زودهنگام خویش , در ماه رمضان سال 40هجرى .

101. زخـمـى شـدن امـام على (ع ) در محراب مسجد کوفه , در نوزدهم رمضان سال40 هجرى , با ضربه شمشیر زهرآلودى که عبدالرحمن بن ملجم مرادى بر فرق آن حضرت فرود آورد.

102. بـى نتیجه بودن تلاش هاى پزشکان براى معالجه زخم سر امام على (ع ) وشهادت آن حضرت , در شب 21 رمضان سال 40 هجرى (در سن 63 سالگى ).

103. به خاک سپردن شبانه بدن مطهر امام على (ع ) در نیزارهاى بیرون شهر کوفه (که هم اکنون مـعـروف بـه نجف اشرف است ) توسط فرزندان و خواص آن حضرت , وپنهان نگه داشتن مرقد آن حضرت از سایران .

104. انـتخاب امام حسن مجتبى (ع ), فرزند امام على (ع ) به خلافت اسلامى وبیعت مردم کوفه با ایشان , در رمضان سال 40 هجرى .

داستان ها 1. فداکارى در لیلة المبیت , شب هجرت پیامبر (ص ) از هـنـگـامى که پیامبر گرامى اسلام (ص ) دین تازه اى بر اساس توحید و یکتاپرستى براى هدایت مردم از جانب خداوند متعالى به ارمغان آورد, مشرکان و سران قریش در مکه براى انکار, دشمنى و مقاومت در برابر پیامبر(ص ) از هیچ تلاشى فروگذارنکردند و همواره در اندیشه آزار پیامبر (ص ) و تازه مسلمانان بودند. آنان بسیارى ازمسلمانان را به وضع فجیعى شکنجه کرده و برخى را در زیر شکنجه به شهادت رساندند.

فشارها و آزارهاى سران شرک و کفر, موجب شد تا گروهى از مسلمانان به فرمان پیامبر خدا (ص ) به کشور حبشه (که در مجاورت حجاز با فاصله دریاى سرخ قرارداشت ) مهاجرت نمایند و در پناه پـادشـاه مسیحى آن , از دین و عقاید خویش پاسدارى کنند, اما آنانى که در مکه باقى مانده بودند, مـورد بـى احـتـرامى و آزار شدید قریش قرارگرفتند, به طورى که پیامبر (ص ) و تمامى خاندان عـبـدالمطلب (به استثناى برخى ازآنان که در کفر و شرک باقى مانده بودند) و مسلمانان بى پناه , توان ماندن در شهر را ازدست داده و مجبور شدند به دره اى خشک در میان کوه هاى اطراف مکه , که بعدا به شعب ابوطالب شهرت یافت , کوچ کنند و در آن جا به مدت سه سال در محاصره کافران و مشرکان قریش , زندگانى سخت و شکننده اى را سپرى کنند.

اما در تمام این مدت , پیامبر اکرم (ص ) و تازه مسلمانان از پشتیبانى و همراهى عموى پیامبر (ص ), یعنى حضرت ابوطالب , فرزند عبدالمطلب (که یکى از بزرگان قریش بود) برخوردار بوده و وجود او در بـیـن آنـان , مـوجب دلگرمى و تسلى خاطرآنان مى گشت . ابوطالب و دو فرزندش (جعفر و عـلـى ) زنـدگـى خـویـش را وقف پیامبر(ص ) و پیروزى اسلام کرده بودند, چه این که جعفر بن ابـى طـالـب رهـبـرى مـهـاجـران حـبشه را به عهده داشت و ابوطالب و فرزند دیگرش على (ع ) رهبرى حمایت کنندگان از آن حضرت را در مکه عهده دار بودند.

پس از رهایى از محاصره شعب ابى طالب , به مدت کوتاهى دو تن از پشتیبانان ویاوران پیامبر اکرم (ص ) یـعـنى عمویش , ابوطالب و خدیجه کبرى , همسر پیامبررحلت کردند. با وفات آنان مشرکان جـرات بیشترى پیدا کرده و بر عداوت وکینه توزى هاى خویش با پیامبر(ص ) و مسلمانان افزودند.

سـر انـجـام , چهل نفر ازسران طایفه ها و قبیله ها در دارالندوه به مشورت پرداخته و به این نتیجه رسـیـدند که ازهر طایفه , یک نفر و مجموعا چهل نفر به طور پنهانى بر آن حضرت شوریده و او را ازبـیـن بـبرند تا از این راه , هم به هدف خویش , یعنى نابودى آن حضرت نایل آمده و هم اگر بنى هاشم به خونخواهى آن حضرت قیام کردند با چهل طایفه و قبیله مواجه بوده و توان مقابله با آنان را نـداشـته باشند. پس از این تصمیم , زمان اجراى عملیات شب اول ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت تعیین شد.

شـب مـوعـود فـرا رسـید. چهل نفر از چهل طایفه , خانه پیامبر (ص ) را به محاصره در آورده تا به دسـتور فرمانده خویش , وارد خانه شده و آن حضرت را در بسترش باشمشیر قطعه قطعه نمایند.

آنـان در آغـاز شـب , قـصـد هـجوم به خانه را داشتند, اماابولهب (عموى پیامبر (ص )), که یکى از تـوطـئه گران بود, با این کار مخالفت کرد وگفت تا طلوع فجر صادق اجازه نمى دهم وارد خانه وى شـویـد. هـمـگـى مـنـتظر ماندند تافجر صادق طلوع کند, و در تمام این مدت , از شکاف ها و روزنـه هاى در و دیوار, اتاق و بستر آن حضرت را زیرنظر داشته و مراقب کوچک ترین حرکت ایشان بودند.

از سـوى دیـگر, جبرئیل امین نقشه شوم مشرکان و توطئه قتل پیامبر اسلام (ص ) رابه آن حضرت خـبـر داده و از جـانب خداوند متعال , ایشان را براى هجرتى سرنوشت ساز مامور نمود, اما لازم بود قـریـش از هـجرت آن حضرت , بى خبر مانده وتصور کنند که پیامبر (ص ) در خانه خویش آرمیده اسـت تـا آن حضرت بتواند از دام آنان برهد. از این رو, پیامبر (ص ) به نزدیک ترین یار خویش , على (ع ) پـیـشـنهاد کرد که براى فریب مشرکان , در بستر او بخوابد و جامه سبز پیامبر (ص ) را بر روى خوداندازد تا آنان تصور کنندکه خود پیامبر (ص ) در بستر آرمیده است .

على (ع ) که خطر مرگ را در جلوى چشمان خویش مجسم مى کرد, از پیامبراکرم (ص ) پرسید: اى رسول خدا! اگر در جاى تو بخوابم تو از شر مشرکان رهایى خواهى یافت ؟

پیامبر (ص ) فرمود: بلى , من رهایى مى یابم . على (ع ) خشنود شد وسجده شکرى به جا آورد و از پیشنهاد پیامبر اکرم (ص ) به گرمى استقبال کرد و باپذیرش آن , نشاط تازه اى به پیامبر (ص ) بخشید.

پـیامبر اکرم (ص ) پیش از تجمع مهاجمان , از خانه خارج شده و به کوه هاى اطراف مکه رفت و در غار ثور پناه گرفت . ابوبکر بن ابى قحافه نیز همراه ایشان بود.

مهاجمان بامدادان به طور گروهى وارد اتاق پیامبر (ص ) شدند و شمشیرهاى خویش را بلند کرده تا بر بدن آن حضرت فرود آورند که ناگهان على (ع ) از بستر آن حضرت برخاست و بانگ زد: واى بـر شـمـا, چه کار مى کنید؟

مهاجمان که ناباورانه على (ع ) را در بستر پیامبر (ص ) مى نگریستند, پرسیدند: اى على ! محمد کجاست ؟

على (ع ) پاسخ داد: او را به من نسپرده بودید تا از من بخواهید.

مـیان آنان و على (ع ) سخنانى رد و بدل شد و چون چیزى دستگیرشان نگردید, باخشم تمام , على (ع ) را رهـا کـرده و براى یافتن پیامبر (ص ) به سرعت از منزل ایشان خارج شدند. کاوشگران ماهر گرچه تا غار ثور, آن حضرت را ردیابى کردند, اما باورنداشتند که در آن غار پناه گرفته باشند. به هـمـین دلیل , بدون نتیجه به مکه بازگشتند.پیامبر اکرم (ص ) و همراهش , سه شبانه روز در آن غـار بـه سـر بـردنـد. در ایـن مـدت , چـندنفر از خواص با آنان رابطه داشته و نزد آنان رفت و آمد مى کردند که از آن جمله على (ع ) بود.

در یـکـى از شـب ها که على (ع ) و هند بن ابى هاله (فرزند خدیجه ) به غار ثور رفته تا خواسته هاى پیامبر(ص ) را در ارتباط با هجرت بزرگ و نقش آفرین ایشان محقق سازند, پیامبراکرم (ص ) به على (ع ) سفارش کرد که : 1. براى رفتن من و همسفرم به یثرب (مدینه ) دو شتر آماده گردان .

2. مـن امـیـن قریش هستم و امانت هایى از مردم نزد من در خانه ام هست . فردا درمکه , در مکانى بـایـست و با صداى بلند اعلام کن که هرکس امانتى نزد محمد (ص )دارد, بیاید و امانت خویش را بگیرد.

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.


قابل توجه نوجوانان رمز آرامش وموفقیت بیشتر در 60 گام

قابل توجه نوجوانان رمز آرامش وموفقیت بیشتر در 60 گام

گام1: فهرستی از موفقیت هایی را که تا کنون نصیبتان شده را تهیه کنید.

گام2: هر چند وقت یک بار به میان طبیعت بروید و در محیطی سبز و سرشار از آرامش قدم بزنید.

گام3:وان حمام را پر از آب گرم و صابون کنی! د ، داخل وان بنشینید و تمام تنش ها را با تنفس عمیق و استراحت از خود دور کنید.

گام4: هر روز به جمله های زیر و جملاتی از این قبیل فکر کنید.

· تا زمانی که خودتان نخواهید ، هیچ کس نمی تواند تحقیرتان کند.(تئودور روزولت)

· روزی شخصی بودایی را فحش و ناسزا میداد ، بودا به وی گفت:از تو به خاطر این هدیه عالی تشکر میکنم!اما متاسفم که نمی توانم هدیه ات را بپذیرم ، راستی اگر کسی به من هدیه ای دهد و من هدیه را قبول نکنم به چه کسی تعلق خواهد داشت؟

· خواه فکر کنید کاری را میتوانید انجام دهید ، خواه فکر کنید که از انجام کاری ناتوان هستید ، همیشه حق با شماست.(هنری فورد)

· عشق از آن جهت در ما به ودیعه گذاشته شده که آن را به دیگران ببخشیم.

· قلمرو خد! اوند درون ما انسانهاست.

· هر کاری را که دوست داری انجام بده پول خود به دنبال آن می آید.

· به دنبال رستگاری و سعادت خود باش.

· از صمیم قلب خودت را دوست داشته باش.

گام5: در تعطیلات آخر هفته ، فقط به تفریح و استراحت بپردازید.

گام6: تلاش کنید همیشه مثبت بیندیشید.

گام7: به خاطر داشته باشید که هر گاه در کاری سرگردان می مانید، در حال آموختن نکته ای جدید هستید.

گام8: تا آنجا که لازم است خودتان را به مبارزه بطلبید، نه بیش از اندازه.

گام9: در هفته یک شب تلویزیون خود را خاموش نگه دارید تا مغزتان استراحت کند.

گام10: در روز عشق(ولنتاین) برای خودتان کارت تبریک بخرید.

گام11: هر چند وقت یک بار به یک مکان مقدس بروید و با خدا راز و نیاز کنید.

گام12: هر چند وقت یک بار بیرون از خانه غذا بخورید.

گام13: با کسی که از صمیم قلب دوستش دارید تلفنی صحبت کنید.

گام14: خود را در آیینه نگاه کنیدو از دیدن زیبایی هایتان لذت ببرید و خدا را به خاطر این نعمت شکر گذار باشید.

گام15: اهداف خود را بنویسید و با آنها زندگی کنید.

گام16: در هدف گذاری واقع بین باشید.

گام17: وسواس را از زندگی خود حذف کنید، در این صورت هیچ کاری نمی توانید انجام دهید.

گام18: برای خود تعهد مشخص کنید و به آن وفادار باشید و تا می توانید برای آن حرکت و تلاش کنید ولو آن که نتیجه دلخواه شما نباشد.

گام19: همیشه لبخند بزنید.(لبخند و خنده تفاوت دارند)

گام20: تاخیر در انجام کاری بهتر از انجام ندادن آن است.

گام21: هنر سوال کردن را بیاموزید.

گام22: برای خودتان یک مشاور برگزینید و از راهنمایی های او استفاده کنید.

گام23: شرقی ها اعتقاد دارند که آب جاری منبع انرژی های مثبت است! و ضروری در زندگی است.پس هر چند روز یک بار زیر دوش بروید و بگذارید جریان آب تمام عضلات را ماساژ بدهد.

گام24: ده بار تنفس عمیق بکشید.

گام25: هنگام راه رفتن و نشستن سرتان را بالا بگیرید و قوز نکنید.

گام26: گاهی اوقات تند تند راه بروید.

گام27: وقتی در کاری موفق می شوید، با خریدن یک هدیه برای خودتان موفقیتتان را جشن بگیرید.

گام28: استفاده از فرصت ها را بشناسید.

گام29: برای خودتان گل بخرید.

گام30: هر وقت احساس تنش کردید، به موسیقی مورد علاقه تان گوش دهید.

گام31: تکرار! عبارات تاکیدی را فراموش نکنید.برخی عبارات تاکیدی مهم در زیر آمده است.

· هر روز هر قدمی که بر می دارم بهتر و بهتر می شوم.

· من این وضعیت را به عشق الهی می رسانم و به بهبود آن اعتماد کامل دارم.

· نعمت های کائنات بی شمار هستند از این رو همواره احساس وفور نعمت کرده و می دانم به تمام خواسته های بر حق خود می رسم.

· من کسانی را که در حقم بدی کرده اند می بخشم و آزاد می شوم.

· من مسئول تمام اتفاقاتی که برایم می افتد هستم.

· من آرام هستم و می گذارم تا همه اتفاقات خوب و شگفت امگیز برایم رخ دهند.

· امروز، کنترل زندگی خود را در دست می گیرم.

· اهمیت ندارد که چه اتفاقی رخ می دهد،نور درونم از من حمایت می کند.

· من عاشق زندگی هستم و زندگی نیز عشقش را نثار من خواهد کرد.

· با هر دم و بازدم خدا را شکر میکنم.

گام32: به هر آهنگی که دوست دارید گوش دهید و با آن برقصید.

گام33: نعمت سلامتی خود را قدر بدانید.

گام34: هنر نه گفتن را بیاموزید.

گام35: هنگامی که کودکان بازی می کنند در آنها دقیق شوید.

گام36: هر چند وقت یکبار خانه تکانی کنید.

گام37: آمدن بهار را جشن بگیرید.

گام38: کارهایی را که باید در طول روز انجام دهید مرور کنید.

گام39: هر روز، به بازنگری کارهای همان روز بپردازید.

گام40: از کسانی که شما را مورد ستایش قرار می دهند، تشکر کنید.

گام41: خودتان را مورد تحسین و ستایش قرار دهید.

گام42: سعی کنید روزهای تعطیل کمی بیشتر استراحت کنید و بخوابید.

گام43: گاهی اوقات تنها ماندن را تجربه کنید.

گام44: حیوانات اهلی و دست آموز را نوازش کنید.

گام45: باغچه کوچکی برای خود درست کنید و هر چه دوست دارید در آن بکارید.

گام46: به یک دوست قدیمی زنگ بزنید.

گام47: به پارک رفته و چرخی بزنید و گلها را بو کنید.

گام48: زمانی که زیر دوش می روید آواز بخوانید.

گام49: سالی دو مرتبه خون بدهید.

گام50: نامه ای بنویسید و در آن از خود انتقاد کنید.

گام51: هر روز چند واژه جدید بیاموزید.

گام52: شکر گزار باشید.

گام53: هر از گاهی به گورستان بروید این کار باعث می شود که دید شما نسبت به زندگی عوض شود و زیستن در الان جاودان را بیاموزید.

گام54: مدتی از وقت خود را به کتابخانه بروید و کتاب بخوانید.

گام55: یک روز در هفته گیاه خواری کنید.

گام56: قبول کنید که انسان جایز الخطا است.

گام57: یک مهارت جدید بیاموزید.

گام58: به اطرافیان اثبات کنید که برایشان ارزش قائل هستید.

گام59: برای بهبود وضعیت خود تلاش کنید.

گام60: توجه داشته باشید که چه زمانی باید در نگرش ها تغییر ایجاد کنید.

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.  

هجرت حضرت رسول (ص)از مکه به مدینه در سال 13 بعثت؛مردم شناسی اهل

هجرت حضرت رسول (ص)از مکه به مدینه در سال 13 بعثت؛مردم شناسی اهل مکه؛

مردم شناسی اهل مدینه؛آثار و اهمیّت هجرت

هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه

 رسول گرامی اسلام(ص) در سال چهارم بعثت دعوت توحیدی خود را علنی کرد؛ در نتیجه مشرکان متعصب قریش به مقابله برخواستند و با به اوج رساندن شکنجه‌ها شهر مکه به محیطی پرخفقان و مرگبار مبدل گشت.

نخستین نقطه عطف در جهت گسترش اسلام، ملاقات با ارزش شش نفر از یثربیان با رسول خدا در مکه بود که در سال یازدهم بعثت اتفاق افتاد و با اسلام آوردن آنان، اسلام در یثرب منتشر شده و در سال‌های دوازده و سیزدهم بعثت دو پیمان مهم در عقبه منقعد گشت و زمینه را برای هجرت سوی یثرب را فراهم نمود.

مردم شناسی اهل مکه

هجرت به سوی یثرب امری لازم و ضروری بود. زیرا مکّه مکان مناسبی برای انتشار اسلام نبود. به دلیل اینکه در عصر جاهلیّت، بت پرستی دین رایج بوده و کعبه، در حقیقت بت¬خانه خدایان اعراب جاهل بوده بالغ بر سیصد و شصت بت در آن وجود داشت و فرهنگ جاهلیت، روح تفکر و تعقل را از آنان سلب کرد.

گاهی انسان بودن پیامبر(ص) را بهانه قرار داده و گاهی هم اشراف قریش از اینکه یتیم بنی هاشم، ادعای نبوت کرده است، احساس حقارت کرده[1] و اسلام را نمی‌پذیرفتند. این تعصبات جاهلی، سبب شد که گسترش اسلام در مکه به کندی صورت گیرد و رسالت ایشان در مکه فقط بر محور «فرد سازی» استوار شود تا زمانی که بتواند پایگاهی متشکل از نیروهای مردمی برای خود بوجود آورند. چرا که پرداختن به مسائل انسانی، بدون در اختیار داشتن دولتی که بتواند آن مسائل را جامه عمل بپوشاند، فایده ندارد.[2]

مردم شناسی اهل مدینه

یثرب، تنها سرزمینی بود که می‌توانست پایگاهی برای حکومت رسول اکرم(ص) قرار بگیرد. سرزمینی که بعد از ورود پیامبر(ص) در «مدینة النبی» نامیده شد، مردم یثرب، ویژگی‌های خاصی داشتند که پذیرش اسلام در آن‌ها بصورت چشمگیری مشاهده می‌شد که به چند نمونه اشاره می‌شود:

1- مردم مدینه، آمادگی بیشتری برای تأثیر از قرآن داشتند و تعصب مشرکان مکه را نداشتند؛

2- همسایگی با یهود و شنیدن اخباری، مبنی بر ظهور پیامبری از سوی خدا؛

3- خستگی روحی و جسمی مردم یثرب در اثر نزاع‌های صد و بیست‌ ساله که آن‌ها را به ستوه آورده بود؛

4- وجود افکاری توحیدی در مدینه که ادامه گرایش حنفیّت مکّی به شمار می‌آمد و با اسلام توافقی نام داشت.[3]

این خصوصیات، سبب شد که در سال یازدهم بعثت، آن گروه شش نفری از یثرب به مکه آمدند و با پیامبر ملاقات کردند و سریعاً به دین اسلام مشرف شوند و بدین ترتیب در سال‌های بعد با شوق فراوان دو پیمان را با حضرت منعقد ساختند.

پیمان عقبه اول و دوم؛ زمینه ساز هجرت

پیمان عقبه اول که در سال دوازده بعثت بود، جنبه دینی داشت؛ گرچه زمزمه نوعی تشکل سیاسی نیز در آن مشاهده می‌شد. در این پیمان مسلمانان خواستار مبلغی از سوی رسول خدا(ص) شدند تا اصول و معانی اسلام را به آنان تعلیم دهد. پس از آن بود که اسلام به سرعت در مدینه رواج پیدا کرد.[4]

در نتیجه در سال سیزدهم بعثت پیمان عقبه دوم منعقد گردید. عنصر جدیدی در بیعت دوم افزوده شد و آن مسئله دفاع بود که نوعی تشکل نظامی برای حفاظت از رهبری دین را صورت داد.[5] لذا پیمان عقبه دوم، حادثه مهمّی در تاریخ صدر اسلام به شمار می‌آید و اهمیت آن به عزم و ارادۀ مسلمانان یثرب در حمایت از پیامبر(ص) و مسلمانان مکه باز می‌گردد.[6]

بعد از پیمان عقبه دوم، اسلام، بیش از پیش در مدینه توسعه پیدا کرد و عموم مردم آن اسلام آوردند و میان دو قبیله اوس و خزرج بعد از سالیان سال درگیری و خونریزی به برکت اسلام، صلح و صفا برقرار شد و بهترین پناهگاه برای مسلمانان مکّه گردید که گرفتار ملامت و استهزاء و شکنجه بودند.[7]

مشرکان مکه، پیامبر اسلام را سبب شکاف و نفاق میان جامعه مکه، بویژه قریش معرفی کرد. و جو مکه را بر علیه ایشان تحریک کردند تا نتواند در مکه نفوذ عمیق یافته و نور اسلام را بگستراند.[8] بویژه پس از پیمان عقبه دوم که به آزار و اذیت خود شدت دادند و هر کجا مسلمانی می‌دیدند او را کتک زده و تحقیرش می‌کردند. مسلمانان از آزار مشرکین به تنگ آمده؛ از حضرت رسول(ص) راه چاره خواستند. آنگاه جبرئیل نازل شد و پیام آورد که، بهترین راه نجات، هجرت به سرزمین یثرب می‌باشد. و حضرت رسول، دستور هجرت را صادر کردند.[9] مسلمانان به تدریج از مکّه خارج شده و به یثرب رفتند. در این هنگام مشرکان قریش د دارالندوه جمع شده و تصمیمی¬بس¬قاطع¬و¬خطرناک¬گرفته،¬همت¬بر¬قتل¬پیامبر(ص) گرفتند؛ زیرا می‌دانستند که¬اگر¬رسول¬اکرم(ص) به¬مکه¬برسد با تشکیل حکومت اسلامی بنیان بت پرستی را در هم می‌کوبد. این توطئه با فداکاری حضرت علی(ع) ناتمام ماند[10] و پیامبر(ص)، مکه را به قصد یثرب ترک کردند و در دوازدهم ماه ربیع الثانی سال سیزده بعثت با استقبال پرشور مسلمان انصار وارد مدینه شدند.

آثار و اهمیّت هجرت

در نخستین سال هجرت، پیروزی بزرگی نصیب اسلام و مسلمانان گردید و حکومت مستقلّی در مدینه پدید آمد. با استقرار در مدینه، نخستین و مهم‌ترین اقدام پیامبر(ص) بنای مسجد بود. مسجدی که دارالحکومه، مصلی وخلاصه همه کارهای اجتماعی مهم در آن انجام می¬شد. غنایم و مالیات‌ها در آنجا جمع می‌شد و نخستین زندان دولت جدید نیز در گوشه‌ای از آن بود. مسجد در دوران حیات رسول خدا(ص) مرکزیت عبادی، نظامی و سیاسی داشته و نقشی اساسی در شکل دهی جامعه اسلامی جدید داشت.[11]

اقدام مهم و ضروری دیگر حضرت رسول(ص)؛ ایجاد وحدت بین مسلمانان به¬وسیله پیمان برادری بود. حضرت با انعقاد عقد اخوت بین مهاجر و انصار مفهوم جدیدی را در کنار روابط خویشاوندی و قبیله‌ای مطرح کردند[12]. وجود زمینه‌های اتّحاد و همزیستی در مدینه، منجر به انعقاد یک پیمان نظامی و اجتماعی شد. به برکت هجرت، نخستین قانون اساسی امت اسلام هم تدوین شد و دولت اسلامی به مرحله شکوفایی و اقتدار خود رسید و روز به روز، شعاع اسلام گسترده‌تر می‌‌گشت و دل‌های بیشتری را به نور خود منور ساخت و طاغوت را در هم شکست. تا اینکه در سال هشتم هجرت آخرین پایگاه مشرکان را در هم شکست. مکه سقوط کرد و در نهایت اسلام به جهان صادر شد.

با هجرت پیامبر(ص) مسلمانان از محیط پر خفقان مکه به محیط مساعد و اسلامی گام نهادند و به برکت همین هجرت، اسلام برای خود تشکیلات سیاسی و نظامی پیدا کرده و حکومتی نیرومند شد.[13] از این رو هجرت، مبدأ و سرآغاز تاریخ مسلمانان قرار داده شد، چنانکه در سیره عملی خود حضرت رسول هم کاملاً مشهور است.

________________________________________

[1]- قرآن کریم، آیات ص38، آیه 5، اسراء 17 آیه 94، زخرف 43، آیه 31.

[2]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) درگذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی/ دفتر تبلیغات اسلامی، قم، سال 1385، چاپ اول، ص 161.

[3]- جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (ص)، قم، انتشارات دلیل ما، سال 1386، چاپ پنجم، ج1، ص 398 - 396 - 395.

[4]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص 16.

[5]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص 164-163

[6]- احمدالعلی، صالح؛ دولت رسول خدا (ص)، دکتر هادی انصاری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال 1385، چاپ دوم، ص 57.

[7]- صفایی حایری قمی، عباس؛ تاریخ شخصیت و صفات پیغمبر اکرم (ص)، قم، چاپ حکمت، سال 1379، چاپ اول، ص 346.

[8]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص)، ص 93.

[9]- فیض پور، علی اصغر؛ تاکتیک‌های جنگی رسول خدا (ص)، قم، انتشارات مدین، بهار 1379، چاپ اول، ص 21.

[10]- قمی، شیخ عباس؛ منتهی الامال، مصح محمدرضا نصاری، محمد ترابیان فردوسی، قم، هجرت، تابستان 1382، چاپ پانزدهم، ج1، ص 111.

[11]- جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام شیوۀ رسول خدا (ص)، ص 431.

[12]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص)، ص 165.

[13]- جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام شیوۀ رسول خدا (ص)، ص 431.

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

مقاله مربوط به اساس نقش مشاور ه در دانش آموزان شامل 12 عنوان ذیل

مقاله مربوط به اساس نقش مشاور ه در دانش آموزان شامل 12 عنوان ذیل   

1-ضرورت راهنمایی و مشاوره2-تنظیم پرونده مشاوره ای دانش آموزان3-مذهب درونی چیست؟4-کلید سلامت روانی5-تعریف و علائم سلامت روان6-تعریف سلامت روان7-برنامه ریزی درسی8-بررسی نیازها و انتخاب هدفها9-حافظه10-نقش حافظه در یادگیری11-تقویت حافظه12- به حافظه خود کمک کنید

ضرورت راهنمایی و مشاوره

اساس کار مشاور بر ایجاد رابطه ی توام بااعتماد با دانش اموز ، اولیاء ، مدیر ، معلم و سایر عوامل موثر در رشد و بالندگی دانش آموز استوار است . لذا فرد مشاور علاوه بر دانش تخصصی ، باید از ویژگیهای شخصیتی نظیر : گرم و صمیمی بودن، علاقه مندی به کمک و یاری دیگران ، ثبات روانی و عاطفی ، استقلال فکری ، تعهد ، رازداری ، نظم و انظباط کاری برخوردار باشد.

مشاور سعی می کند با جمع آوری اطلاعات فردی و محیطی مرتبط با دانش آموز طی یک برنامه ی منظم ،خدمات راهنمایی و مشاوره را با رعایت اصول و معیارهای علمی در ابعاد سازگاری عاطفی و روانی ، تحصیلی و شغلی ، ارائه کند . در این رابطه ارائه خدمات متنوع راهنمایی و مشاوره به صورت فردی و گروهی و اطلاع رسانی به هنگام در زمینه ی نیاز های دانش آموز به عنوان یک فعالیت پیشگیرانه مورد تاکید است .

ضرورت راهنمایی و مشاوره

1-تامین و ارتقای بهداشت روان دانش آموزان و ایجاد زمینه برای تسهیل رشد همه جانبه ی دانش آموز

2-وجود  تفاوتهای فردی دردانش آموزان وضرورت شناخت و توجه به این تفاوتها درامر تعلیم و تربیت.

3-شناخت استعدادهای عمومی و اختصاصی دانش آموزان با ابزارها و روشهای علمی و کمک به آنان جهت هدایت و پرورش این استعدادها(استفاده از آزمونها )

4-اطلاع رسانی و راهنمایی دانش آموزاندرزمینه ی انتخاب و ادامه تحصیل در رشته ی تحصیلی مناسب با توجه به توانمندیها و علایق ایشان بر مبنای تغییرات جدید رشته های تحصیلی

5-راهنمایی دانش آموزان در زمینه ی ویژگیها و نیازهای دوره ی سنی آنان به ویژه ی دوران بلوغ

6-کمک به هویت یابی دانش آموزان

7-آموزش مهارت های زندگی

وظایف اجرایی در مدرسه

تدریس واحدهای درسی شامل برنامه ریزی و مهارتهای زندگی که بر اساس ظوابط بر عهده ی مشاور است.

تنظیم پرونده مشاوره ای دانش آموزان

http://mobtaker.iranblog.comوبلاگ،زیرمجموعه مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید(ره)رجائی سردرودبتاریخ23/9/1389

ارائه خدمات راهنمایی و مشاوره ای به دانش آموزان به صورت فردی ، گروهی  و در صورت نیاز با خانواده

ارائه خدمات راهنمای یو مشاوره ای در خصوص شغل ها و انتخاب شغل با استفاده از روشها و ابزار مناسب

شناسایی دانش آموزان در معرض خطر و آسیب و انجام مداخلا روانشناختی ارجاع دانش ا»وزان به مراکز ذیصلاح به منظور استفاده از خدمات تخصصی و حمایتی شرکت در جلسات شورای دبیران و ارائه راه حلهای ویژه به همکاران در خصوص دانش آموزان مشاهده هر روزه دانش آموزان و برقراری ارتباط کنترل شده با آنان کنترل صندوق مشاوره و توضیح چگونگی ارتباط با مشاور به دانش آموزان در اوایل هر سال انجام وظایف بر اساس کتابچه ی موجود در زمان های مشخص آماده سازی مدرسه برای برگذاری برنامه های ویژه برای هفته ی بهداشت روان و هفته مشاغلنقش ایمان در سلامت روان دانش آموزان  روان‌شناسی دینی چیست و چه تفاوت‌هایی با روان‌شناسی دین دارد؟

بهتر است سه واژه را که کنار هم معنای دقیقی‌تری پیدا می‌کنند، با هم تعریف کنیم. روان‌شناسی دینی یعنی روان‌شناسی‌ای که مبتنی بر مفاهیم و آموزه‌های دینی تدوین و ارایه شده و مفاهیم الهی، روحانی و حیاتی را مبنای نظریه‌ها و توصیه‌های خود قرار دهد، در حالی که روان‌شناسی دین به معنی مطالعه رفتارهای دینی انسان‌های متدین، محافل و سنت‌های دینی و باورهای دینی و الهی به وسیله علم روان‌شناسی است. اولی وقتی از عشق مرد به زن صحبت می‌کند، آن را الهام گرفته از عشق الهی می‌داند اما دومی بررسی می‌کند فردی که ایمان دارد، عشقش به همسرش چگونه است و چه تفاوتی با دیگر عشق‌ها دارد.

واژه سوم روان‌شناسی و دین است که مطالعه و حوزه‌ای تطبیقی است.

این روان‌شناسی چه فاکتورهایی دارد و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

به نظر من، در حوزه روان‌شناسی دینی کاری انجام نشده است. منابع زیادی هم در دست نداریم و اظهار نظر کردن درباره آن مشکل است. روان‌شناسی دین بیشتر به جای روان‌شناسی دینی به کار می‌رود. تحقیقات زیادی نشان داده است که انسان به جز جسم و روان دارای اعتقادات، ایمان، معنویت و صفت دینداری است. این ویژگی فطری یا ارثی است و جایگاه ژنی ماندگار و انتقا‌ل‌یابنده به فرزندان و دیگر نسل‌ها را دارد. این فاکتور انسان به راحتی قابل اندازه‌گیری، تقویت، هدایت و آموزش است.

انسان خدایی و دینی در آزمایشگاه و به وسیله ابزارهای گوناگون قابل آزمون و سنجش است. فاکتورهای دینی عامل مهمی در رشد، تعالی، موفقیت و آرامش انسان است و روان‌شناسی دینی به راحتی می‌تواند رسالت حل بحران‌های اجتماعی، خانوادگی و معنوی بشری را برعهده گرفته و راه‌ حل‌های منطقی برای نابسامانی‌های جنسی، اخلاقی و سوء مصرف مواد ارایه دهد. هدف روان‌شناسی دینی شناخت این پدیده‌ها و بهره‌گیری از آنها در هدایت و تعالی انسان است.

مذهب درونی چیست؟

در روان‌شناسی و به تعریف آلپورت مذهب درونی، مذهب خالص، درونی، بی‌ریا و بی‌تظاهر است و رابطه عمیق فرد با خداوند و ارزش‌های معنوی است. در برابر آن، مذهب بیرونی مطرح است که تظاهر به مذهب یا به دنبال نفع بیرونی بودن از مذهب است. مذهب بیرونی مذهبی است برای دیگران، برای همسایه‌، دوستان، اداره و برای تایید سایرین.

تحقیقات زیادی نشان داده است که مذهب درونی همیشه با سلامتی و آرامش همبسته است و مذهب بیرونی چندان موجب سلامت نمی‌شود.

چگونه دین به ارتقای سلامت روانی انسان کمک می‌کند؟

دین با مکانیسم‌های گوناگون موجب سلامت جسمی و روانی و ارتقای بهداشت روانی می‌شود. نمونه هایی ا ز سلامت روانی ناشی از دین عبارتند از: وجود امید، انگیزه و مثبت‌نگری در دین، ایجاد شبکه حمایتی عاطفی و اجتماعی، دادن پاسخ روشن و قاطع به مفهوم خلقت، جهان و زندگی، تبیین و تعریف لذت‌بخش و معقول از رنج، درد و محرومیت و مکانیسم‌های بسیار دیگر.

آیا معنویت روی سیستم ایمنی بدن انسان تاثیرگذار است؟

تحقیقات بسیاری نشان داده‌اند که دینداری، ایمان و عبادت موجب تقویت سیستم ایمنی در سطح ایمونوگلوبولین و کیلرسل‌ها و سایر مکانیسم‌های ایمنی می‌شود.

روی آرامش فرد چطور؟

تحقیقات زیادی نیز در این مورد وجود دارد که اثر دینداری را بر کاهش اضطراب، کاهش واکنش منفی به استرس، مقابله ایمنی موثر با عوامل استرس‌زا، کاهش بیماری‌های روان‌تنی و احساس آرامش فکری و امنیت روانی نشان می‌دهد.

لطفا درباره تاثیر آن در جلوگیری از ابتلا به افسردگی و کاهش استرس و آمار خودکشی توضیح دهید:

ثابت شده که همه آموزه‌های دینی و فرایض و رفتارهای دینی نقش موثری در تامین بهداشت روانی فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد. روان‌شناسی دین و بهره‌گیری از روش‌های علمی در تامین بهداشت روان در جوامع مسلمان، مظلوم مانده و آموزش‌های روان‌شناسی به دور از بهره دینی و یا آموزش دینی عامیانه بوده است و دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقات وابسته به سلامت و به ویژه مطالعات مرتبط با سلامت روان کشور اسلامی ما در محاصره سخت بودجه‌ای، سیاست‌گذاری و حمایتی در پرداختن به مطالعات بهداشت روان در دین هستند.

در خصوص روان‌شناسی دین در جوامع مسلمان چه پیشنهاداتی دارید؟

به‌نظر من اگر به سلامت واقعی و به نقش سلامت معنوی در تامین سلامت فردی، روانی، خانوادگی و اجتماعی می‌اندیشیم، باید به این بحث تا سر حد بیدار شدن برنامه‌ریزان سلامت ادامه دهیم، تا جایی که تنها یک هزارم بودجه سلامت را در جهت تحقیقات معنوی سلامت اختصاص دهند.

دکتر جعفر بوالهری- رییس انستیتو روان‌پزشکی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران

چه کسانی از سلامت روانی برخوردارند؟

1. قابلیت و توانایی برقراری ارتباط با دیگران را در جامعه دارند.

2. از آرامش خاطر برخوردار بوده و فاقد اضطراب و ترس دایمی هستند.

3. احساس کفایت و اعتماد به نفس می کنند.

4. توانایی پذیرش مقررات اجتماعی را دارند.

5. در حالیکه دیگران را دوست دارند به آنها وابستگی و اتکای افراطی ندارند.

6. می توانند فشارها و شرایط بحرانی زندگی را تحمل کنند.

7. انعطاف پذیرند.

8. به اندازه ی توانایی های خویش از خودشان توقع دارند.

9. از فضایل اخلاقی مانند خیرخواهی، دلسوزی، و تواضع برخوردارند.

10. در زمان حال زندگی می کنند.

11. رضایت و نگرانی منطقی دارند.

12. می توانند ترس، خشم، اضطراب و غمگینی خودشان را کنترل کنند.

کلید سلامت روانی

http://mobtaker.iranblog.comوبلاگ،زیرمجموعه مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید(ره)رجائی سردرودبتاریخ23/9/1389

سلامت روانی به نحوه تفکر، احساس و عمل اشخاص بستگی دارد. به طور کلی افرادی که از سلامت روانی برخوردار هستند، نسبت به زندگی نگرش مثبت دارند. آماده برخورد با مشکلات زندگی هستند.

سلامت روانی به نحوه تفکر، احساس و عمل اشخاص بستگی دارد. به طور کلی افرادی که از سلامت روانی برخوردار هستند، نسبت به زندگی نگرش مثبت دارند. آماده برخورد با مشکلات زندگی هستند. در مورد خود و دیگران احساس خوبی دارند. در محیط کار و روابطشان مسئولیت پذیر می باشند. زیرا وقتی از سلامت روانی برخوردار باشیم انتظار بهترین چیزها را در زندگی داریم و آماده برخورد با هر حادثه ای هستیم.

ممکـن اسـت این سئوال در ذهن شما متبادر شود که چرا باید در مورد سلامت روانی بدانیم؟ بدون تأمل می توان گفت ما با آموختن ویژگی های سلامـت روانی بهتر می توانیم به روح و روان متعادل و شاد دست یابیم. سلامت روانی در بسیاری از موارد مانند سلامت جسمی است و باید به آن توجه کافی داشت. بسیاری از مردم برخی اوقات احساس افسردگی می کنـند همـان طـور که بسیـاری از آن ها دچار سرماخوردگی می شوند. از همین رو، نمی توان از همه ناراحتی های روحی جلوگیری کرد، همان طور که از بروز همه بیماری های جسمی نیز نمی توان ایمن بود.

سلامت روانی و جسمی هر دو برای خوشبختی انسان ضروری اند. رسیدن به سلامت روانی به هیچ وجه تصادفی نیست، نیل به این هدف با صرف زمان و زحمت محقق می شود. همچنین نباید فراموش کرد که اعتماد به نفس، کلید سلامت روانی است. وقتی که اعتماد به نفس بالا باشد از زندگی رضایت دارید، هدف های زندگی را مشخص می کنید و به آنها می رسید، برای حل مشکلات به خود اتکا می کنید، روابط سالم و قوی ایجاد می نمائید، ناملایمات و پستی و بلندی های زندگی را می پذیرید. بر عکس هنگامی که اعتماد به نفس پایین باشد احساس می کنید زندگی از کنترل شما خارج شده است و استرس برایتان طااقت فرساست.درانتظارشکست هستیدونهایتاًشکست می خورید و از مشکلات زندگی فرار می نمائید.

برای رسیدن به تعادل روحی می توانید" اعتمادبه نفس " خود را بسازید. راه صد ساله را در یک شب نمی توان پیمود ولی شما با پشتکار می توانید به نتیجه برسید. برای این منظور تمایل به پیشرفت داشته باشید، اهداف خود را معین کنید، با خودتان صادق باشید. استرس یکی از واقعیت های زندگی است و برخورد مناسب با آن به شما کمک می کند سالم بمانید. میزان استرس طبیعی است و باعث یک واکنش فیزیکی می شود که تپش قلب و تنفس سریعتر، تعریق بیشتر، انقباض عضلات، به هم فشرده شدن دندان ها، پیدایش دلشوره و نگرانی را در پی خواهد داشت. استرس بیش از حد می تواند زیانبار باشد و در صورتی که استرس به هر دلیلی طولانی شود می تواند موجب فرسایش بدن گردد که به زیان های جسمی مانند مشکلات قلبی و سردردها. زیان های روانی مانند افسردگی و اضطراب منجر می شود.

 حال ممکن است بپرسید که چگونه می توان با استرس کنار آمد؟ روانکاوان برای مقابله با استرس و پیشگیری از ایجاد آن توصیه می کنند موقعیت های پراسترس را محدود کنید. وقت خود را تنظیم نمائید و با دیگران صحبت کنید. تکنیک های آرامسازی را بیاموزید. جمله "عقل سالم در بدن سالم است" را همواره به خاطر داشته باشید. "عقل سالم" و "بدن سالم" در یک سیستم کار می کنند، برای حفظ این تعادل وارد عمل شوید. برای کاهش استرس هرگز به مصرف مواد مخدر یا الکل متوسل نشوید که تبعات نامطلوب آن در طویل المدت جسم و روان را تخریب می نماید. برای رهایی از استرس و ایجاد تعادل مجدد در خود به طور منظم ورزش کنید. استراحت کافی داشته باشند. از مواد غذایی مناسب استفاده نمائید، وزن خود را کنترل کنید و در صورت سیگاری بودن این عادت نه چندان مفید را کنار بگذارید و در غایت با انسانهایی که دارای انرژی مثبت و روحیه ای شاد می باشند معاشرت نمائید.

تعریف و علائم سلامت روان

http://mobtaker.iranblog.comوبلاگ،زیرمجموعه مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید(ره)رجائی سردرودبتاریخ23/9/1389

 طبق تحقیقات انجام شده، عامل پیدایش بسیاری ازنا سازگاری ها و نابهنجاری های روانی ناشی از تضادهای ارزشی و عدم استقرار یک نظام ارزشی سازمان یافته در فرد ذکر شده است.

اسلام ویژگی های شخصیت نابهنجار و بیمار و به تعبیر اسلامی «فی قلوبهم مرض» را در بعد عقیدتی ، عاطفی ، عقلانی، شناختی و خصوصیات بدنی بیان کرده است.

یکی از شرایط لازم جهت دست یابی به سلامت روان، برخورداری از یک نظام ارزشی منسجم می باشد.

دراین مقاله به تعریف سلامت روانی و به7 ملاک داشتن روانی سالم از نظر ونتیز اشاره می کنیم.

در آستانه قرن بیست و یکم، انسان مضطرب، افسرده و بحران زده ی عصر حاضر، بیش از هر زمان دیگری خود را درگیر سؤال هایی اساسی می یابد. می توان بر این نکته تأکید کرد که ارزش ها ،اساس و بنیان یکپارچگی شخصیت سالمند. در حقیقت، ارزش ها، سازمان دهنده های اصلی اعمال و رفتارهای شخصیت رشدیافته به شمار می روند و سلامت روان، بی تردید، محصول چنین شخصیتی است. با توجه به روابط موجود بین ارزش ها و سلامت روان، معیارهای سلامت و بیماری روانی از دیدگاه اسلام مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. اما پیش از این، تعریفی از سلامت روانی ضروری به نظر می رسد:

http://mobtaker.iranblog.comوبلاگ،زیرمجموعه مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید(ره)رجائی سردرودبتاریخ23/9/1389

تعریف سلامت روان

تاکنون تعاریف متعددی از «سلامت روان» ارائه شده که همگی بر اهمیت تمامیت و یکپارچگی شخصیت تاکید ورزیده اند. گلدشتاین GOLDSTEIN K، سلامت روانی را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایی می داند.چاهن (CHAUHANSS 1991) نیز سلامت روانی را وضعیتی از بلوغ روان شناختی تعبیر می کند که عبارت است از حداکثر اثربخشی و رضایت به دست آمده از تقابل فردی و اجتماعی که شامل احساسات و بازخوردهای مثبت نسبت به خود و دیگران می شود. در سال های اخیر، انجمن کانادایی بهداشت روانی، «سلامت روانی» را در سه بخش تعریف کرده است:

بخش اول: بازخوردهای مربوط به «خود» شامل:

الف. تسلط بر هیجان های خود؛

ب. آگاهی از ضعف های خود؛

ج. رضایت از خوشی های خود.

بخش دوم: بازخوردهای مربوط به دیگران شامل:

الف. علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی؛

ب. احساس تعلق به یک گروه؛

ج. احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی.

بخش سوم: بازخوردهای مربوط به زندگی شامل:

الف. پذیرش مسئولیت ها؛

ب. ذوق توسعه امکانات و علایق خود؛

ج. توانایی اخذ تصمیم های شخصی؛

د. ذوق خوب کار کردن.

چاهن به ذکر پنج الگوی رفتاری در ارتباط با سلامت روان مبادرت ورزیده است:

1- حس مسئولیت پذیری: کسی که دارای سلامت روان است، نسبت به نیازهای دیگران حساس بوده و در جهت ارضای خواسته ها و ایجاد آسایش آنان می کوشد.

2- حس اعتماد به خود: کسی که واجد سلامت روانی است، به خود و توانایی هایش اعتماد دارد و مشکلات را پدیده ای مقطعی می انگارد که حل شدنی است. از این رو، موانع، خدشه ای به روحیه او وارد نمی سازد.

3- هدف مداری: به فردی اشاره دارد که واجد مفهوم روشنی از آرمان های زندگی است و از این رو، تمامی نیرو و خلاقیتش را در جهت دست یابی به این اهداف هدایت می کند.

4- ارزش های شخصی: چنین فردی در زندگی خود، از فلسفه ای خاص مبتنی بر اعتقادات، باورها و اهدافی برخوردار است که به سعادت و شادکامی خود یا اطرافیانش می انجامد و خواهان افزایش مشارکت اجتماعی است.

5- فردیت و یگانگی: کسی که دارای سلامت روان است، خود را جدا و متمایز از دیگران می شناسد و می کوشد بازخوردها و الگوهای رفتاری خود را توسعه دهد، به گونه ای که نه همنوایی کور و ناهشیارانه با خواسته ها و تمایلات دیگران دارد و نه توسط دیگران مطرود و متروک می شود.

ملاک های سلامت روان

ونتیز (.VENTIS LW 5991) سلامت روان را وابسته به هفت ملاک می داند که عبارتند از:

1- رفتار اجتماعی مناسب؛

2- رهایی از نگرانی و گناه؛

3 - فقدان بیماری روانی؛

4 - کفایت فردی و خودمهارگری؛

5 - خویشتن پذیری و خودشکوفایی؛

6 - توحیدیافتگی و سازماندهی شخصیت؛

7 -گشاده نگری و انعطاف پذیری

 اعتیاد و  اعتماد به نفس در نو جوانان

 آیا جوانان به دلیل فرار از رنج از دست دادن اعتماد به به نفس به مصرف مواد مخدر رو می آورند ؟ یا اینکه به دلیل مصرف مواد مخدر یا الکل اعتماد به نفس خود را از دست می دهند ؟ پاسخ هر دو سوال ((مثبت)) است . مصرف مواد و اعتیاد می تواند هم علت و هم معلول از دست دادن اعتماد به نفس باشد. بنا بر این کلید اصلی جلو گیری یا در مان مصرف مواد و اعتیاد . کمک به فرزند است تا حس اعتماد به نفس نیرو مندی را در خود به وجود آورده و حفظ کند .

اعتماد به نفس چیست ؟ منظور از اعتماد به نفس دقیقا چیست ؟ از آنجا که اعتماد به نفس مفهوم روانشناختی بسیار عام و در عین حال بسیار مهمی است . والدین معمولا تشویق و تقویت آن را دشوار می یابند .

اعتماد به نفس همیشه از قوت ثابتی برخوردار نیست . بنا بر این می تواند بسته به شرایط جسمی (سلامت یا بیماری ). تجربه های زندگی ( موفقیت یا شکست ) و حالات روحی ( شاد یاغمگین ). بین قوی و ضعیف نوسان داشته باشد . در طول زمان اکثر افراد تضعیف و تقویت هایی را در اعتماد به نفس خود تجربه می کنند و دوره های متفاوتی را که در آنها احساس بسیار بد یا خوبی نسبت به خود داشته اند . بهیاد می آورند . اگر چه این افراد به این موضوع هم به اشتباه با ((قانون همه یا هیچ)) نگاه می کنند و به خود می گویند اعتماد به نفس ندارم نه اینکه اعتماد به نفس من ضعیف شده است .

بنا براین اگر پسر یا دختری دوره کاهش اعتماد به نفس را تجربه می کند .به این معنا نیست که دچار مشکلی خاصشده است / مشکل اصلی باز گرداندن ارزیابی مثبت نسبت به خویش است که از طریق تغییر رفتار ( مثلا نمرات بهتر در مدرسه ) یا تغییر معیارهای ارزیابی خود ( مثلا قضاوت های کمتر سخت گیرانه یا کلی نگر نسبت به خود  ) حاصل می شود . بزرگترین اشتباه این است که با رفتار خود.موجب کاهش اعتماد به نفس یا بد تر شدن شرایط شویم . در این شرایط پناه بردن به مواد مخدر تصمیمی غلط است .زیرا اگر چه در کوتاه مدت احساس بهتری در فرد به وجود می آید . اما معمولا پیامدهای آن در دراز مدت مسئله را وخیم تر می کند .

برنامه ریزی درسی

http://mobtaker.iranblog.comوبلاگ،زیرمجموعه مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید(ره)رجائی سردرودبتاریخ23/9/1389

 بررسی نیازها و انتخاب هدفها

  برای پیشرفت و توسعه در هر کاری ایجاد تغییر و تحول در آن سیستم ضروری است .ایجاد تغییر و تحول نیز مستلزم تغییر نگرش و استفاده از روشها و ابزار نو است.

لازمه چنین نگرشی در امر آموزش و پرورش کودکان کم توان ذهنی نیز تغییر نگرش نسبت به برنامه ریزی آموزشی آنان را در پی دارد  این به آن معناست که در انتخاب اهداف جدید ،نیاز سنجی و باز نگری گرددو با توجه به نیاز های موجود برای این کودکان ،تغییراتی در هدفها بوجود آید ودر نتیجه وسایل ،رشها و محتوای تازه و نو برای آنان تدارک دیده شود.سپس ارزشیابیهای جدیدی انجام گردد. با تجه به پیشرفت دنیا از نظر علم  تکنولوژی که خد اهداف جدیدی را به دنبال دارد ،لزوم تغییرات اساسی در محتوای کتابهای در سی نظام آموزشی و به تبع آن کتابهای درسی کودکان استثنایی به چشم می خوردو این معضلی بود که سالها تمامی دست اندر کاران آموزش استثنایی را رنج می داد، هر روز لزوم این تغییرات بیشتر نمایان می شد زیرا در جامعه امرز با توجه به پیشرفت علوم روانشناختی و تکنولوژی جدید و راهکارهای گوناگون در امر یادگیری و با توجه به اهمیت تواناییهای فردی ،کتابهای قدیم دیگر جوابگوی نیازهای علمی و اجتماعی کودکان استثنایی نیست. امروزه رشد همه جانبه دانش اموز ،مهمترین هدف تعلیم  تربیت محسوب می شود و تربیت جامع  همه جانبه کودک زمانی تحقق می یابد که تمام تواناییها و ابعاد وجودی او اعم از ذهنی ،بدنی ،عاطفی ،شخصیت فردی و اجتماعی و رشد اخلاقی و معن.ی کودک در کانون توجه قرار گیرد.

   تجربه های طولانی در نظام آموزشی نشان می دهند که این اهداف با آموزش علوم صرف و شیوه های آموزش مستقیم تحقق نمی یابد. اکنن دنیای تعلیم و تربیت به سرعت متحول شده و کلیت  جامعیت تربیت آدمی مد نظر است نه صرفا افزایش دانش  حجم اطلاعات واز طرف دیگر آموزش و پرورش فرایندی است که تا آخر عمر ادامه دارد.  

این مسأله در گزارش کمیسیون بین المللی تعلیم وتربیت چنین آمده است:

"در این زمان حیاتی ترین موضوع این است که آموزش وپرورش به مثابه روشی همه شمول و جامع پنداشته شودو چنین دید گاهی باید خط مشی ها وتغییرات آموزشی را در دو زمینه محتوا و روش هدایت کند آگاهیهای لازم را بدهد". آیا زمان آن نرسیده است که برای دوری از شیوه های آموزش مستقیم و غیر فعال به منظور تربیت جامع و کامل کودکان به خصوص کودکان استثنایی ،نگرشها ،اهداف ،محتوا و روشهای آموزشی خود را بر این اساس باز نگری کنیم ؟

اغلب ما به رسومات و محفوظات کلیشه ای که ابزارهای زندگی روزمره ما هستند عادت کرده ایم و بسیار مشکل است اگر بخواهیم از مرز بدیهیات و عادات آموخته شده فراتر رویم. غالبا در مقابل ن آوریها و ایده های نو مقاومتهای بسیاری وجود دارد در حالیکه معلوم شده است ،حل مسأله، کا شگری و درک عمیق مفهوم ،به تفکر خلاق و اندیشه  سیال نیاز دارد که دستیابی به آن محتاج تمرین و هدایتهای منسجم است.

در دهه گذشته  علاقه و توجه به کتابهای کودکان جان تازه ای گرفته است.متخصصان تعلیم  تربیت چنین استنباط کرده اند  که نه تنها  معلمان  همسالان بلکه  متن کتاب کودکان نیز در آنها تأثیر می گذارد.

کتابهای دوره ابتدایی نقش اجتماعی  کننده مهمی بر عهده دارند .بسیاری از نگرشها و ارزشهای فرهنگی که با حرکتی کند طی سالهای دبستان ظاهر می شوند مستقیما از طریق محتوا و موضوع این کتابها شکل می گیرد .بعلاوه این کتابها در تعیین برداشت های  کودک از عمل خواند ن نقش مهمی  ایفا می کند . کتا بهای  فارسی دوره ابتدا یی با ید  به ویژه برای  کود کا ن استثنا یی که قبل از ورود  به ا نگیزه ها یی برای خوا ند ن نداشته ا ند ود ر نتیجه نمی توانند  ارزش کتاب و مزیتهای  خواندن را درک کنند ،دارای محتوای  نشاط  انگیز ،جالب توجه و مربوط به موضوع و دارای پیش زمینه نزد آنان  باشد تا علاقه کودکان را به کتاب و خواندن جلب کنند .

اکثر کسانی که دست اندر کار آموزش و پرورش کودکان استثنایی هستند با ارزیابی کتابهای درسی قدیم محتوای آنها را مناسب نمی دانستند و نظرات آنها در مورد کتابهای درسی قدیم چنین است:

کتابها ی فارسی ابتدایی از نظر جلب علاقه مناسب نبود. در آن واقعیت زندگی نه فقط مسایل  مشکلات ،بلکه بسیاری از شادیها و هیجانهای آن نادیده گرفته می شده است . این کتابها به طور کلی با تجربه های روزمره کودکان مغایرت داشت . در آنها به نیازهای زندگی کودکان به میزان کافی تجه نشده و تواناییهای کودکان استثنایی نادیده گرفته می شد. بدین ترتیب این کتابها به تربیت اجتماعی و رفتارهای سازشی کودکان در کل به تربیت جامع و همه جانبه کودکان استثنایی به دلیل نیازهای ویژه آنان نپرداخته است.

اگر محتوای کتاب درسی به سابقه علاقه و تجربه شخصی کودکان مربوط شود ،کودکان انگیزه و دلگرمی بیشتری خواهند داشت.

احتمالا بسیاری از کودکان با بی ربط دانستن مدرسه ،آنگونه که در کتابهای ابتدایی فوق آمده ، ممکن ا ست از هما ن سا لها ی اولیه به را حتی از " هماهنگ شدن "  با تحصیل ومد رسه خود داری کنند .(آشر،هایمل،ویگفیلد 1976)

باید آگاه بود که دنیای واقعی از آنچه در کتابهای ابتدایی آمده است متنوعتراست.پسران و دختران ،مردان و زنان ،چاق و لاغر ،کوتاه قد و بلند قامت هستند ،پسران و مردان گاه خوش طینت و گاه پرخاشگر هستند. هنرنندان ،پزشکان و معلمان ممکن است مادر نیز باشند.

کتابهای فارسی دوره ابتدایی باید با استفاده از امکانات وسیعتر و نمایش انواع مدلها و فعالیتها ،رشد فردی و عزت نفس دانش آموزان را به حد اکثر برسانن.(ساریو و دیگران1973)

بطور کلی کتابهای درسی در یادگیری و تقویت نگرشها و ارزشهای اجتماعی ابزارهای مهمی به شمار می آیند و متأسفانه برخی از کتابهای درسی بسیار نارسا بودند . آنها به جای ارا ئه تصویر واقعی از زندگی امروز ،اغلب نوعی تصویر غیر واقعی را به نمایش می گذاشتند . شواهد آزمایشی نشان داد با قرار دادن کتابهای جالب و واقعی تر در دسترس کودکان بخصوص کودکان استثنایی در سنجش های زبانی و پیشرفت د ر رفتارهای سازشی نمرات بالاتری گرفتند و کتابهای درسی جدید تأکیدی زیاد در "نگاه تازه "دارد.

یکی از ابعاد مهم تربیتی در کتابهای جدید کودکان استثنایی که مد نظر است ،پرورش اجتماعی کودکان است .پرورش اجتماعی فرایندی است که در طی آن معیارها ،مهارتها،انگیزه ها ،نگرشها و رفتارهای شخصی شکل می گیرند ،تا با آنچه برای نقش فعلی یا آتی او در جامعه ،مقتضی و مطلوب تشخیص دده شود هماهنگ شوند.

پرورش اجتماعی را می توان به منزله فرایندی دانست که از طریق آن به اعضای جدید  جامعه "قوانین شرکت در آن"آموخته می شود.( هتر نیگتون وموریس 1978)

بخشی از وظیفه آموزش و پرورش در قبال تربیت اجتماعی کدکان  ،آموزش قوانین به آنهاست و بخش دیگری یاری کردن آنها در توفیقی است که از طریق رعایت قوانین  جامعه حاصل می شود.

بعلاوه حائز اهمیت است که کودکان بیاموزند افرادی با کفایت و مفید هستند که قادرند وقایع  مردم دنیای اطرافشان را تحت تأثیر قرار دهند ،این متکی بر اساس یک رابطه مثبت  متقابل مبنی بر احترام  پاسخدهی می باشد و مستلزم آن است که قوانین بوضح ارائه شوند و بطور همسان به اجرا در آیند.و از طریق کنترل درونی تشویق شوند.  سخن دیگر آنکه معلمان باید  به کودکان اجازه دهند تا ابتکار عمل داشته باشند و مسئولیتهای متناسب با سن و توانشان را به عهده بگیرند .. کودکان احتیاج به حمایت و آزادی عمل دارند تا مهارتها و قوانین اجتماع را به کار بسته ،آزمایش و تمرین کنند . آنها از طریق عمل کردن می آموزند.

دانش آموزان مبتلا به مشکلات و ناتوانی های یادگیری اغلب دچار نقایص مهارت اجتماعی اند .(گرشام ،الیوت1989،کورالینک1989،مادن و اسلاوین 1983)

آنها ممکن است فاقد  مهارتهای اجتماعی لازم جهت تعامل با همسالان و سایرین بوده و مرحله اساسی در کار بستن مهارت را ندانن. یا شاید توانایی لازم برای مهارتهای اجتماعی را داشته باشند ، ولی آن را در سطوح قابل قبول یا موقعیت های مناسب به کا ر نگیرند . برای  دانش آموزانی  که به چنین مشکلاتی دچارند ،استفاده از آموزش صریح در مهارتهای اجتماعی  توصیه می شود . بخش عمده ای از مهارتهای اجتماعی از طریق  یادگیری  مشاهده ای کسب می شوند  و با استفاده از روش مدلسازی در محتوای کتابهای درسی  می توان این نوع مهارت را در کدکان و بخصوص کودکان  کم توان پرورش داد ،زیرا آنان نیازمند آموزش سیستماتیک صریح در این مهارتها می باشند.

کتابهای درسی در یادگیری و تقویت نگرشها و ارزشهای اجتماعی ابزارهای مهمی به شمار می آیند . نقش کتاب درسی این نیست که به افراد تعلیم دهد که در آینده چه باید بکنند تا برای اجتماع سودمند باشند ،بلکه آنها را بیدارو هشیار می سازد تا به مسایل اجتماع توجه کنند واز این که در این مسایل اظهار نظر کنند به خود ببالند واز این گذشته میتواند در شخص این اعتماد را پرورش دهد که او نیز قادر است در تصمیمات مهم مؤثر باشد .

از ویژگیهای بارز کتابهای جدید دانش آموزان کم توان ذهنی ،گذشته از آموزشهای  دانش  علوم مختلف،اهمیت دادن به پرورش اجتماعی کودکان است ،که این بعد از مهمترین و ضروری ترین ابعاد مسائل تربیتی برای کودکان با نیازهای خاص است.

زیرا در کتابهای جدید ایجاد نقشها و نمایش  مدلهای گوناگون به کودکان می آموزد که :

1-  اعتماد و احترام به نفس داشته باشند و این اعتماد را پرورش می دهد که کوششهایش،وی را به هدف خواهند رساند و اگر شکست بخورد نیز چیزی را از دست نخواهد داد. این اعتماد و احترام به قابلیت خویشتن پیوسته تکامل  می یابد و دانش آموز با موفقیت در کار  می فهمد که از توانایی غلبه بر مشکلات درسی بهره مند است ،زیرا محتوای کتابهای جدید برابر با تواناییهای او طراحی شده است

2-  ایجاد ارتباط مؤثر با دیگران . کسی که در ارتباط با دیگران کار آمد است،به آنان اعتماد دارد و احترام می گذارد و این از مواردی است که در کتابهای جدید درسی به آن توجه مخصوص شده است و در اغلب متنها به طور غیر مستقیم این ارتباط و احترام آموزش داده شده است.

3-  داشتن هد فها و رغبتها. داشتن هدف و رغبت د رزندگی به کود کا ن شوروا شتیاق می بخشد و او را در دشواریها به پایداری و پیشروی  بر می انگیزد.

این کتابها با استفاده از معلمین قابل ستایش به عنوان سرمشق و با معرفی مدلهای مطلوب و با ایجاد احساس قابلیت و اعتماد به نفس  به دانش آموزان  رغبتهای سود مند را تعلیم  می دهد . پرورش رغبتهاو سرگرمیهای سودمند ،لذت بردن از خواندن و احساس رضایت از بر آورده شدن نیازها از اجزای این روش در کتابهای درسی جدید است . قبول مسئولیتهای  اجتماعی ،کاردانی ،پاکیزگی ،کوشش در تحصیل واحترام به دیگران ،همکاری و دوست داشتن دیگران از دیگر ویژگیهای تربیت اجتماعی در کتابهای جدید است . کتابهای درسی جدید با نگاهی تازه به تربیت همه جانبه و روشهای جدید تعلیم و تربیت تألیف گردیده است و حاصل سالها تجربه دست اندر کاران آموزش و پرورش کدکان استثنایی و معلمان آنان می باشد.

قوی ترین انگیزه برای این تغییر ،استفاده هر چه بیشتر از توانایی ا ین دسته از کودکان و کاهش مشکلات آموزشی آنان می باشد . همچنین ایجاد رغبت و انگیزه ،فعال کردن آنان برای یادگیری و کاربردی کردن مطالب آموخته شده نیز مرد توجه قرار گرفته است.

امید است که با تلاش و کوشش معلمان دلسوز کودکان استثنایی  این جریان راه تکامل را بپیماید.

 منابع:

-  دکتر بهرنگی .محمد رضا ،مدیریت آموزشی و آموزشگاهی ،کمال تربیت ،تهران . 1374.

-  شعبانی. حسن،مهارتهای آموزشی و پرورشی . تهران،1374.

-  کله. پیتر ،چان. اورنا،کودکان استثنایی،ترجمه فرهاد ماهر،قومس،تهران،1372.

-  گرانباخ. لی .جی،روانشناسی تربیتی ،ترجمه مسعود رضوی ،دهخدا،تهران،1351.

-  دکتر میلانی فر.بهروز،روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنایی،قومس ،تهران،1369.

-  هترینگتون.ای میویس،پارک. راس دی ،روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر ،ترجمه جواد طهوریان و همکاران ،آستان قدس رضوی ،مشهد .1373.

حافظه

حافظه یکی از پیچیده ترین حالات نفسانی است که اعمال  و رفتار ما را که در نتیجه بازتابها  و تأثیراتی که از گذشته تا اکنون  در خود نگه داشته است هدایت می کند.ثبت و ضبط وقایع به طور ارادی یا غیر ارادی صورت می گیرد.

 نقش حافظه در یادگیری

حافظه برای عادات و بازتابها و برای اساس و شالوده روح و فکر ما حائز اهمیت است و در تمام زندگی نقش حساسی ایفا می کند. انبار و مخزن وسیع ذهن است که هر روز سیلابی از ماجراها و هیجانات و... بر آن هجوم می آورند، قسمت اعظم حافظه علیرغم تمایل ما ایجاد می شود، مغز به طور اتوماتیک و بدون توقف در حال ثبت  وقایع است، افرادی که حواس جمع و فکری باز و روشن دارند از حافظه ای تیز و پرقدرت برخوردارند.

 تقویت حافظه

برای تقویت حافظه نیاز به دو عنصر دقت و علاقه داریم، حال اگر دقت خود را بر یک موضوع هدایت کرده و هر آنچه را که حول و حوش آن موضوع قرار دارد حذف کنبم تمرکز نام دارد که برای تقویت حافظه مؤثر و مفید است. طبقه بندی مطالب و موضوعات در مغز زمان دسترسی به آنها و تمرکز و یادآوری آنها را تسهیل می کند. رابطه بر قرار کردن بین مطالب در حال یاد گرفتن و مطالب قبلی را که تداعی نام دارد روشی دیگر برای تقویت حافظه است. مواد غذایی مقوی که سرشار از کلسیم و فسفر است مانند شیر، ماهی، جوانه گندم، بادام، گردو و فندق و مواد سرشار از منیزیوم مثل سبزی و میوه ها و ویتامینها در سوخت و ساز مغز بسیار اهمیت دارند.

استرس و اضطراب باعث رکود حافظه و عدم تمرکز ذهنی و دقت می شود. آرام سازی و نرمش های تن آرامی نیز به مدت ده دقیقه در روز حافظه را تقویت می کند.

 به حافظه خود کمک کنید

تجربه نشان داده  که یک مغز بی هدف همان حافظه بی هدف است. افراد دارای حافظه خراب ومعیوب غالباً هدفی در زندگی خود ندارند. داشتن هدف انگیزه ای قوی برای ادامه راه است. اصل مهم در ایجاد هدف و تلاش و جدیت برای نیل به آن احساس رضایت و علاقه باطنی به کاری است که انجام می دهید. ایجاد علاقه و انگیزه در یادگیری مطلب مورد نظر نقش مهمی دارد . محرکات دیگری چون تصمیم به موفق شدن  و تمایل به تحت تأثیر قرار دادن و پیشرفت کردن و... می تواند در غلبه بر مشکلات کمک کند. 

http://mobtaker.iranblog.comوبلاگ،زیرمجموعه مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید(ره)رجائی سردرودبتاریخ23/9/1389

 تکرار

تکرار در بازسازی حافظه نقش مهمی دارد اما نه تکرار طوطی وار بلکه تکرار از روی تعقل .

اگر دقت خود را تحت سلطه نیاورید تمرین فایده ای ندارد.حفظ کردن مطالب  بدون ادراک آنها  فقط تلمبار کردن و انباشتن مطالب است.

 بدون طرحریزی قبلی اقدام به حفظ مطلب نکنید.

برای هر کلمه مفهوم خاصی بدهید و بین مطالب ارتباطی منطقی برقرار سازید.

از حفظ کردن یکنواخت  و متوالی مطالب خودداری کنید .

تقسیم بندی و تعیین وقت برای حفظ کردن مطالب و فاصله کوتاهی برای استراحت کردن از اهمیت فراوانی بر خوردار است.دادن تمرینهای ذهنی مثل( تکرار اعداد از صد به طور معکوس و یا یکی در میان یا دوتا دوتا یا سه تا سه تا، دیدن اشیا یا کلمات و یادآوری آنها پس از چند لحظه و....) به طور منظم  درهر روز به مدت ده دقیقه به طور خارق العاده ای در تنظیم و فعالیت ذهن کمک می کند.

 چگونه مطالعه کنید

 مطالعه یکی از کار افزار های حافظه به شمار می رود. اما چگونه باید  مطالعه کرد تا سریع خواند و دچار خستگی نشد.خواندن کلمه کلمه بدون ترکیب و تلفیق کلمات و مفاهیم خستگی می آورد.

خواندن جمله با گروه کلمات برای صرفه جویی در وقت و انرژی بدون توجه به معنای کامل حمله نیز خستگی حافظه را در پی دارد.

خط کشیدن زیر جاهای مهم، نکته برداری، خلاصه برداری و ارتباط مطالب با همدیگر فنون مهمی در یادگیری است.

سریع خواندن و جلوگیری از حرکات و توجه بی مورد و بی دلیل چشم بر روی کلمات قبلی یادگیری را بالا می برد http://mobtaker.iranblog.comوبلاگ،زیرمجموعه مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید(ره)رجائی سردرودبتاریخ23/9/1389 .

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم.

با مناقب امامت و معجزات حضرت امام عسکرى علیه السّلام بیشتر آشنا

با مناقب امامت و معجزات حضرت امام عسکرى علیه السّلام بیشتر آشنا شویم

1- ابن قولویه (بسند خود) از حسن بن یحیى و دیگران روایت کرده که گفته‏اند: احمد بن عبید اللَّه بن خاقان متصدى املاک و خراج شهر قم بود (که از طرف بنى عباس باین کار گماشته شده بود) پس روزى نام علویان و مذهبهاى آنان در مجلس او برده شد- و او مردى بود که دشمنى سختى با اهل بیت علیهم السّلام داشت و انحراف بسیارى از این خانواده داشت- با این حال گفت: من مردى از علویین مانند حسن بن على (حضرت عسگرى) در وقار و آرامش و عفت و پاکدامنى و بزرگوارى در نزد خاندان خود ندیده و نشناخته‏ام، و همه فامیل ایشان او را بر سالمندان و بزرگان خود مقدم میداشتند، و هم چنین همه سرلشکران و وزیران و عموم مردم او را بر بزرگان و اشراف خود مقدم داشته جلو میانداختند، و من روزى بالاى سر پدرم ایستاده بودم و آن روزى بود که براى پذیرفتن مردم نشسته بود که ناگاه دربانان آمده گفتند: ابو محمد ابن الرضا بر در خانه است!. پدرم بآواز بلند گفت: اجازه‏اش دهید وارد شود.

من از آنچه از ایشان شنیدم و از جرأت آنان که در حضور پدرم مردى را بکنیه نام مى‏برند تعجب‏ کردم با اینکه جز خلیفه یا ولى عهد یا کسى را که سلطان دستور داده بود نزد پدرم بکنیه نام نمى‏بردند، پس دیدم مردى گندمگون، خوش اندام، نیکو رخسار، خوش پیکر، تازه جوان با جلالت و هیئتى نیکو وارد شد، چون چشم پدرم باو افتاد از جا برخاست و چند گام بسوى او رفت، و من بیاد ندارم با هیچ یک از بنى هاشم و افسران چنین کارى کرده باشد، و چون باو نزدیک شد او را در آغوش کشید و رو و سینه او را بوسید و دست او را گرفته بر مسند خود که روى آن مى‏نشست نشانید، و در کنار او نشسته رو باو کرد و با او بگفتگو پرداخت، و در ضمن سخنانش قربانت کردم و فدایت شوم میگفت، و من همچنان از آنچه میدیدم در شگفت بودم که ناگاه دربان آمده گفت: موفق آمد! (موفق برادر معتمد خلیفه و وزیر لشکر او بوده) و رسم این بود که هر گاه موفق بمجلس پدرم مى‏آمد دربانان و سرلشکران مخصوص او پیشاپیش او وارد میشدند و میان مجلس پدرم تا دم در دو طرف بصف میایستادند تا موفق بیاید و برود، پس همچنان پدرم رو بابى محمد علیه السّلام داشت و با او سخن میگفت تا اینکه نگاهش بغلامان مخصوص موفق افتاد که وارد شدند، آنگاه پدرم باو گفت: خدا مرا قربانت کند اکنون اگر میل داشته باشید؟ سپس بدربانان خویش گفت: او را از پشت دو صف ببرید که موفق او را نبیند، پس برخاست و پدرم نیز برخاسته او را در آغوش کشیده و (پس از خداحافظى) برفت.

 

من بدربانان پدرم و غلامان گفتم: واى بر شما این که بود که نامش را بکنیه پیش پدرم بردید و پدرم با او آنچنان رفتار کرد؟ گفتند: این مردى است علوى بنام حسن بن على و معروف بابن الرضا است، من بر تعجبم افزوده شد و هم چنان آن روز را تا شب در فکر او و نگران کار او و پدرم و آنچه دیده ، بودم تا اینکه شب شد، و رسم پدرم این بود که چون نماز عشا را میخواند مینشست و در کارهاى روزانه و آنچه باید بسلطان گزارش دهد و کارهاى دیگر مى‏نگریست و اندیشه میکرد.

 

چون نمازش را خواند و نشست من آمدم و برابرش نشستم و کسى پیش او نبود! گفت: اى احمد کارى داشتى؟ گفتم: آرى اگر اجازه دهى پرسش کنم؟ گفت: اجازه‏ات دادم، گفتم: پدر جان این مردى که امروز بامداد دیدم با او آن همه اکرام و احترام کردى و خود و پدر و مادرت را فداى او کردى که بود؟ گفت: پسر جان این امام و پیشواى رافضیان حسن بن على معروف بابن الرضا است، سپس لختى سکوت کرد و من نیز ساکت بودم آنگاه گفت: پسر جان اگر امامت و زمامدارى از خاندان و خلفاى بنى عباس بیرون رود هیچ کس از بنى هاشم جز او شایسته خلافت نیست، و این بخاطر برترى و پاکدامنى و پارسائى و زهد و عبادت و خوش خلقى و شایستگى او است، و اگر پدرش را دیده بودى مردى بود خردمند و هوشیار و دانشمند، من که این سخنان را از پدرم در باره او شنیدم ناراحتى و اندیشه و خشمم بر پدر افزون شد، و پس از آن جریان اندیشه و اندوهى براى من جز پرسش از وضع او و کاوش در کار او نبود، و از هیچ یک از بنى هاشم و سرکردگان و نویسندگان و قاضیان و فقهاء و دیگر مردمان نپرسیدم جز اینکه دیدم در نزد آنها در نهایت احترام و بزرگى و بزرگوارى و خوش کلامى بود و همه او را بر خانواده خود و پیران و سالخوردگان جلو میانداختند، از این جریانات مقام و شخصیت او در نظرم بزرگ شد زیرا دیدم دوست و دشمن او را بنیکى یاد کنند و تمجید و ستایش نمایند.

 

یکى از حضار مجلس که از طائفه اشعریهاى قم بود گفت: وضع برادرش جعفر چگونه بود؟ و مقام او در مقابل حسن بن على چگونه است؟ در پاسخ گفت: جعفر کیست که از وضع او پرسش شود یا او در ردیف حسن قرار داده شود! جعفر کسى است که آشکارا مرتکب فسق مى‏شود، و هرزگى میکند همیشه مست شراب است، پست‏ترین مردى است که من دیده‏ام، و بى‏آبروترین مردمان، و سبک، و خود باخته است، و هنگامى که حسن بن على از دنیا رفت حالتى بر خلیفه و یارانش دست داد که من در شگفت شدم و گمان نداشتم در مرگ هیچ کس چنین شود، زیرا چون حسن بن على بیمار شد خلیفه پیش پدرم فرستاد که ابن الرضا بیمار شده! پدرم همان ساعت سوار شده بدار الخلافة رفت، سپس شتابانه بازگشت و پنج تن از خدمتگزاران مخصوص خلیفه با او بودند که همگى از معتمدین و نزدیکان او بودند و در میان ایشان بود نحریر (یکى از دربانان مخصوص خلیفه) و بایشان دستور داد پیوسته ملازم خانه حسن بن على باشند و از حال او آگاه باشند، آنگاه بچند تن از پزشکان پیغام داد که بعیادت او بروند و هر صبح و شام از او دیدن کنند، و چون دو سه روز گذشت گزارش دادند که (بیماریش سخت شده و) ناتوان گشته، پدرم به دکترها دستور داد در خانه‏اش بمانند و بیرون نروند، و پیش قاضى القضاة فرستاده هنگامى که آمد باو دستور داد ده تن از کسانى که بدین و امامت و پرهیزکارى ایشان اطمینان دارد حاضر کند، و (چون آمدند) همه را بخانه حسن علیه السّلام فرستاد، و دستور داد شب و روز در آنجا بمانند، و آنها هم چنان آنجا بودند تا اینکه آن جناب از دنیا رفت.

 

و چون خبر وفات او پراکنده شد شهر سامره یکپارچه شیون شد، بازارها تعطیل گشت، و بنى‏ هاشم و سران سپاه و نویسندگان و معتمدین و عدول و دیگر مردمان سوار شده و بر جنازه او حاضر شدند، و سامره آن روز شبیه بقیامت و روز رستاخیز شده بود، و چون از کار غسل و کفن او فارغ شدند خلیفه بنزد ابو عیسى پسر متوکل فرستاد که بیاید و بر جنازه او نماز بخواند، و چون جنازه را براى نماز گزاردند ابو عیسى نزدیک آمده پارچه از روى صورت آن حضرت برداشته به بنى هاشم، علویین و عباسیین، و سران سپاه و نویسندگان و قضات و عدول گفت: این حسن بن على بن محمد ابن الرضا است که بمرگ خود از دنیا رفته و از پیشکاران و خدمتگزاران مخصوص خلیفه فلانى و فلانى ... و از قضات فلانى و فلانى ...

 

و از پزشکان فلانى و فلانى ... هنگام مرگ در بالینش بوده‏اند (و همگى گواهند که بمرگ طبیعى از دنیا رفته) آنگاه روى آن جناب را پوشاند و بر او نماز خوانده دستور داد جنازه را برداشته دفن کردند.

 

 (مترجم گوید: این همه پافشارى و صحنه سازى و شاهدتراشى براى اینکه حضرت عسکرى بمرگ طبیعى از دنیا رفته است بیشتر ایجاد سوء ظن میکند، و تأیید گفته آن دسته از محدثین عالیقدر شیعه را مینماید. که معتقدند آن حضرت را مسموم کردند. گرچه مؤلف و برخى دیگر از مسموم شدن آن حضرت سخنى بمیان نیاورده‏اند).

 

و چون حسن بن على علیه السّلام را دفن کردند برادرش جعفر بنزد پدرم آمد و گفت: رتبه برادرم را بمن بدهید و من در برابر هر ساله بیست هزار دینار (اشرفى) بشما میدهم پدرم او را براند و باو تندى کرد و سخنانى باو گفت که من ناراحت شدم، و باو گفت: اى احمق خلیفه شمشیر کشیده تا آنان که معتقد بامامت پدر و برادرت بودند از این عقیده برگرداند و نتوانست، اگر تو نیز نزد شیعیان پدر و برادرت امام هستى نیازى بخلیفه و غیر خلیفه ندارى که تو را بجاى ایشان بنشاند، و اگر آن منزلت و مقام امامت را نداشته باشى بوسیله ما بدان نخواهى رسید، و پدرم از این کار او دانست که مردى سبک و کوته‏فکر و

 

سست عنصر است و دستور داد بیرونش کنند و تا زنده بود اجازه نداد نزد او بیاید و ما از سامره بیرون آمدیم و جعفر بر همان حال بود، و خلیفه نیز تا بامروز بدنبال فرزند حسن بن على میگردد و در جستجوى پسر آن حضرت است و هنوز چیزى بدست نیاورده، و شیعیان او نیز عقیده دارند که هنگامى که حسن بن على از دنیا رفت فرزندى بجاى نهاده که جانشین اوست در مقام امامت. 2- و از محمد بن اسماعیل ... روایت کرده که گفت: حضرت عسگرى علیه السّلام بیست روز پیش از آنکه معتز عباسى بمیرد نامه باسحاق بن جعفر نوشت که: از خانه بیرون میا تا وقتى که آنچه شدنى است بشود! چون بریحه کشته شد اسحاق بحضرت نوشت: شدنى شد اکنون چه دستور دهى؟ حضرت در پاسخش نوشت: این نه بود آن شدنى، و آن پیش آمد دیگرى است، پس جریان معتز پیش آمد.

 

گوید: و ده روز مانده بکشته شدن محمد بن داود بمرد دیگرى نوشت: محمد بن داود کشته مى‏شود و چون روز دهم شد محمد بن داود کشته شد. 3- و از محمد بن على ... روایت کند که گفت: ما تنگدست شدیم، پس پدرم بمن گفت:

 

باى نزد این مرد یعنى ابو محمد (امام عسکرى علیه السّلام) برویم زیرا او معروف بجود و بخشش است؟ بپدرم گفتم: او را مى‏شناسى؟ گفت: نه او را مى‏شناسم و نه هرگز او را دیده‏ام، گوید: ما آهنگ او کردیم و هم چنان که در راه میرفتیم پدرم بمن گفت: چه اندازه نیازمندیم اگر پانصد درهم بما بدهد، دویست درهم آن براى پوشاک، و دویست درهمش براى خرید آرد (و در نسخه «للدین» است یعنى براى بدهى، و آن موافق روایت کلینى (ره) نیز میباشد) و صد درهمش براى خرجى، محمد بن على گوید من هم پیش خود گفتم: کاش سیصد درهم نیز بمن بدهد؟ صد درهمش را الاغى بخرم، و صد درهمش براى خرجى، و صد درهم براى پوشاک که (با آن الاغ و خرجى و پوشاک) بکوهستان بروم (برخى گفته‏اند مقصودش از کوهستان همدان و اطراف آن بوده).

 

گوید: همین که بدر خانه آن حضرت رسیدم غلام او بیرون آمده و گفت: على بن ابراهیم و محمد پسرش وارد شوند، چون وارد شدیم و سلام کردیم بپدرم فرمود: اى على چرا تا کنون نزد ما نیامدى؟ گفت: خجالت میکشیدم باین وضع نزد شما بیایم، و چون از خانه‏اش بیرون آمدیم غلام او نزد ما آمد، و کیسه‏اى بپدرم داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم براى پوشاک، دویست درهم براى آرد (یا بدهى) دویست درهم براى خرجى، و بمن نیز کیسه‏اى داده گفت: این سیصد درهم است، صد درهم آن را الاغ بخر، و صد درهم براى پوشاک، و صد درهم براى خرجى، و بسوى کوهستان مرو، و بسوراء برو (سورا شهرى است در اطراف حله و محلى است در بغداد) او نیز بسورا رفت و در آنجا زنى گرفت، و امروز دو هزار دینار عایدى دارد (و در نسخه: «أربعة آلاف» است یعنى چهار هزار دینار، و در روایت کلینى «ألف دینار» است یعنى هزار دینار) با وجود این حال معتقد بمذهب واقفى‏ها است (یعنى هفت امامى است و میگوید: حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام نمرده و غایب است).

 

محمد بن ابراهیم کردى گوید: باو گفتم: واى بحال تو آیا برهانى بر امامت روشن‏تر از این میخواهى؟ گفت: راست میگوئى ولى این عقیده‏ایست که ما بر آن رفته‏ایم (و مذهب خانوادگى ما است)!. 4- و از احمد بن حارث قزوینى روایت کند که گفت: من با پدرم در سامراء بودیم و پدرم کارش رسیدگى کردن باسب و استر حضرت عسکرى علیه السّلام بود، (و باصطلاح بیطار آنها بود) گوید:

 

مستعین خلیفه استرى داشت که در زیبائى و بزرگى مانند نداشت و کسى نمى‏توانست بر آن سوار شود، و دهنه و زین بر او بنهد، و همه رام‏کنندگان ستور را آورده بودند و هیچ کدام نتوانستند چاره بکنند، یکى از ندیمان و همنشینان خلیفه باو گفت: چرا پیش حسن ابن الرضا نمى‏فرستى که بیاید یا سوار این استر شود و یا اینکه استر او را میکشد (و تو از او راحت شوى)؟ خلیفه بنزد آن حضرت فرستاد و پدرم نیز با آن حضرت برفت من هم بدنبال پدرم رفتم، چون حضرت وارد خانه خلیفه شد نگاهى باستر کرده که در صحن خانه ایستاده بود، پس بنزد آن استر برفت و دست بر کپلش گذارد، من نگاه کردم دیدم استر عرق زیادى کرد بطورى که عرق از آن استر میریخت، آنگاه حضرت پیش مستعین رفته و سلام کرد و مستعین خوش آمد گفته جا باز کرد و نزدیک خود او را نشانیده گفت: اى ابا محمد (کنیه حضرت عسکرى علیه السّلام است) این استر را دهنه بزن، حضرت بپدرم گفت: اى غلام استر را دهنه بزن، مستعین گفت: شما خود دهنه‏اش کن، حضرت رولباسى خود را که در برداشت بر زمین گذارده برخاست استر را دهنه کرده بجاى خویش بازگشت و نشست، مستعین گفت: اى ابا محمد زینش کن! حضرت بپدرم فرمود: اى غلام استر را زین کن مستعین گفت: شما خودت آن را زین کن، حضرت دوباره برخاست استر را زین کرد مستعین گفت: میتوانى سوار آن شوى؟ فرمود: آرى، و بى‏آنکه استر سرکشى کند

 

حضرت سوارش شده در میان خانه بدوانید آنگاه بهروله رفتنش انداخت و بخوبى راه رفت آنگاه برگشته پیاده شد، مستعین گفت: چگونه استرى بود؟ فرمود: مانندش را در زیبائى و خوش راهى ندیدم، مستعین گفت: امیر المؤمنین آن را بتو بخشید! حضرت بپدرم فرمود: اى غلام استر را بگیر، پدرم استر را گرفته و یدک کشیده بخانه حضرت برد. 5- و از ابى هاشم جعفرى روایت کرده که گفت: از فقر و تنگدستى بحضرت عسکرى علیه السّلام شکایت کردم حضرت با تازیانه خود بزمین خطى کشید و شمشى طلا از آن بیرون آورد که حدود پانصد اشرفى بود فرمود: اى ابا هاشم این را بگیر و ما را معذور دار. 6- و از ابى على مطهرى روایت کند که از شهر قادسیه (که سر راه کوفه بمکه است) نامه بآن حضرت نوشت و خبر داد که مردم (از ترس تشنگى) از حج منصرف شده (بازگشته‏اند) و او نیز از تشنگى مى‏ترسد برود؟! حضرت باو نوشت: بروید که ان شاء اللَّه ترسى بر شما نیست پس از رسیدن نامه آن حضرت (ابو على مطهرى و) آنان که در قادسیه مانده بودند بسلامت بمکه رفتند و در راه دچار تشنگى نشدند. 7- و از یمانى روایت کرده که بر جعفرى که مردى بود از خاندان جعفر گروه بسیارى حمله کردند و او تاب مقاومت در برابر ایشان را نداشت، پس نامه بحضرت عسکرى نوشت و شکایت کرد، حضرت‏ براى او نوشت: شما شر ایشان را کفایت خواهید کرد ان شاء اللَّه، گوید: پس جعفرى با گروهى اندک براى جنگ با ایشان بیرون تاخت و آنها بیش از بیست هزار بودند و با این حال تار و مارشان کرد. 8- و از محمد بن اسماعیل علوى روایت کند که گفت: حضرت عسکرى را نزد على بن اوتاش (یا على بن نارمش- چنانچه در برخى از نسخه‏ها است) زندان کردند، و این مرد سخت‏ترین دشمنان آل محمد (ص) بود و بسیار با خشونت نسبت بفرزندان و خاندان ابى طالب رفتار میکرد، و باو دستور دادند هر چه میتوانى نسبت باو سخت گیرى و آزار کن!، گوید: بیش از یک روز نگذشت که آن مرد در برابر آن حضرت گونه بر خاک گذارد (کنایه از شدت فروتنى است) و بواسطه احترام و بزرگداشت آن حضرت در برابرش دیده باو نمى‏انداخت و سر بزیر بود، و هنگامى که حضرت از پیش او بیرون رفت آن مرد از بهترین شیعیان خوش عقیده و ستایشگر آن حضرت شده بود. 9- و از ابى هاشم روایت کند که گفت: از تنگى زندان و فشار کند و زنجیر (که گرفتار شده بودم) بدان حضرت شکایت کردم! حضرت بمن نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خودت خواهى خواند، گوید:

 

هنگام ظهر آزاد شدم و چنانچه فرموده بود نماز ظهر را در خانه خود خواندم. و من در فشار و تنگدستى بودم و خواستم در آن نامه که (از زندان) برایش نوشتم کمکى بخواهم ولى خجالت کشیدم، همین که بخانه رسیدم حضرت صد دینار برایم فرستاد و بمن نوشت: هر گاه حاجتى داشتى شرم و ملاحظه نکن، و آن را بخواه که آنچه خواهى بتو خواهد رسید ان شاء اللَّه. 10- و از نصیر خادم روایت کرده که گفت: بارها از حضرت عسکرى علیه السّلام شنیدم که با غلامان‏

 

خود بزبان آنها سخن میگفت، و در میان ایشان ترک و رومى و صقالبى بود (و با هر کدام بزبان و لغت خودشان گفتگو میکرد) من در شگفت شدم و با خود گفتم: اینکه در مدینه بدنیا آمده و تا (پدرش) امام هادى علیه السّلام از دنیا رفت خود را بکسى نشان نداد و کسى او را ندید! این چگونه است؟! حضرت رو بمن کرده فرمود: همانا خداى عز و جل حجت خود را از میان سایر مخلوق آشکار و ممتاز میکند، و علم شناسائى هر چیز را باو میدهد، و او لغتها (زبانها) و نسبها و پیش آمدها را میداند، و اگر چنین نباشد میان حجت و امام با رعیت و سایر مردم فرقى نخواهد بود.11- و از حسین بن ظریف (و برخى نسخه‏ها حسن بن ظریف است و شاید همان صحیح باشد) روایت کرده که گفت: دو مسأله در سینه من خطور کرد و خواستم براى پاسخش نامه بامام عسکرى علیه السّلام بنویسم، آنگاه نامه نوشتم و از (یکى از آن دو مسأله پرسش کرده نوشتم:) امام قائم که قیام کند چگونه داورى کند؟ و جایى که در آنجا میان مردم دوارى کند کجاست؟ و (پرسش دوم را که) میخواستم براى تب و نوبه (که یک روز در میان بسراغ بیمار مى‏آمد) دوائى و علاجى از آن حضرت بپرسم فراموشم شد و اسم بت را نبردم، جواب نامه‏ام که آمد نوشته بود: از امام قائم پرسیدى؟ چون او قیام کند بعلم خود میان مردم داورى کند مانند داوریهاى حضرت داود، و گواه نخواهد، و میخواستى از علاج تب و نوبه بپرسى و فراموش کردى، براى معالجه آن این آیه را در ورقه‏اى بنویس و بهمراه شخص تب دار کن: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ» من آن آیه را نوشتم و همراه تب دار کردم و خوب شد.

 

12- و از اسماعیل بن محمد ... روایت کند که گفت: سر راه حضرت عسکرى علیه السّلام نشستم و چون بر من گذشت از تنگدستى باو شکایت کرده و برایش سوگند خوردم که یکدرهم پول و (تا چه رسد به) بیشتر ندارم، و خوراکى هم براى چاشتگاه و شام ندارم! حضرت بمن فرمود: آیا بدروغ سوگند بخدا میخورى با اینکه دویست دینار اشرفى در زیر خاک پنهان کرده‏اى؟ و اینکه میگویم نه براى آنست که چیزى بتو ندهم، اى غلام آنچه با خود دارى باو بده، غلامش صد دینار بمن داد سپس روى بمن کرده فرمود: تو آن دینارها که در زیر خاک پنهان کرده‏اى در وقتى که سخت بدانها نیازمند هستى از آنها محروم خواهى ماند، و راست فرمود، زیرا آن پولى که حضرت بمن داده بود آن را خرج کردم و بسختى بچیزى گرفتار شدم که پولى را خرج کنم و درهاى روزى بر من بسته شد، و بناچار سر آن پولى که زیر خاک پنهان کرده بودم رفتم و خاکها را پس کردم ولى پول‏ها را نیافتم، بعد معلوم شد پسرم جاى پولها را دانسته و آنها را برداشته و گریخته است، و بهیچ چیزى از آن پولها دست نیافتم. 13- و از على بن زید بن على بن حسین حدیث کند که گفت: من اسبى داشتم که آن را دوست داشتم و در هر انجمنى از آن اسب سخن میگفتم، روزى با آن اسب خدمت حضرت عسکرى رفتم، حضرت فرمود: اسبت چه شد؟ عرض کردم: آن را دارم و هم اکنون بر در خانه شما است که من از آن پیاده شدم، فرمود: اگر میتوانى تا شب نشده آن را با کسى که خریدار است عوض کن، و در این سخن بودیم که کسى بر آن حضرت داخل شد و سخن حضرت را برید، من اندیشناک برخاستم و بخانه رفتم و جریان را ببرادرم‏ گفتم، او گفت: من نمیدانم در این باره چه بگویم، من هر چه فکر کردم حیفم آمد و دلم راضى نشد آن را بفروشم تا شب شد، چون نماز عشا را خواندم تیمارگر اسب آمده گفت: مولاى من! اسبت مرد! من غمناک شدم و دانستم مقصود آن حضرت از آن سخن این پیش آمد بوده، چند روز گذشت و من خدمت آن حضرت رفتم و در دل با خود میگفتم: کاش بجاى آن یک چهار پائى (و مرکبى) بمن میداد، همین که نشستم پیش از آنکه چیزى بگویم فرمود: آرى جاى آن را بتو خواهیم داد، اى غلام آن یابوى قرمز مرا باو بده سپس فرمود: این بهتر از اسب تو است، پشتش هموارتر و عمرش درازتر است. 14- و از احمد بن محمد روایت کند که گفت: مهدى عباسى دست بکشتار موالیان ترک و وابستگان خود زد من نامه بحضرت عسکرى نوشتم که: سپاس خداى را که او را از ما بخود سرگرم کرد، زیرا من شنیده بودم شما را تهدید کرده و گفته است: من ایشان را از روى زمین بر میدارم، حضرت عسکرى بمن نوشت: این سخن عمرش را کوتاه‏تر کرد، از امروز پنج روز بشما و روز ششم پس از خوارى و ذلتى که باو برسد کشته خواهد شد، و چنان شد که فرمود. 15- و از محمد بن اسماعیل ... روایت کند که گفت: هنگامى که حضرت عسکرى را بزندان انداختند عباسیان بنزد صالح بن وصیف (که حضرت در خانه او زندانى بود) رفته باو گفتند: بر او سخت‏گیرى کن و گشایش بر او مده! صالح گفت: چه کنم با او؟! من دو مرد از بدترین کسانى که دسترسى‏ داشتم بر او گماشتم، و در اثر هم‏نشینى با او کارشان از عبادت و نماز و روزه بالا گرفته، سپس آن دو گماشته را نزد خود طلبیده بآنان گفت: واى بر شما در باره این مرد چه انجام میدهید؟ گفتند: چه بگوئیم در باره مردى که روزها روزه‏دار و شبها تا صبح سر پا بعبادت ایستاده و سخنى و سرگرمى جز عبادت ندارد چون بما نگاه میکند بدن ما بلرزه افتد و چنان هراسى در دل ما افتد که خوددارى نتوانیم، عباسیان که این سخنان را شنیدند نومید و سر افکنده برگشتند. 16- و از جمعى از اصحاب روایت کرده که حضرت عسکرى علیه السّلام را به نحریر (خادم مخصوص خلیفه عباسى) سپردند، و او سختگیرى بر آن حضرت میکرد و آزارش مینمود، زنش باو گفت: از خدا بترس همانا تو نمى‏دانى چه کسى در خانه تو است و اعمال صالحه و عبادت آن حضرت را براى او شرح داده گفت: من بر تو در باره او اندیشناک و ترسناکم! نحریر گفت: بخدا او را پیش درندگان خواهم انداخت و در این کار از خلیفه اجازه گرفت باو اجازه دادند، او نیز حضرت را پیش درندگان (که در جاى معینى براى شکنجه و اعدام مجرمین مهیا کرده بودند) انداخت، و شک نداشتند که او را خواهند خورد، پس براى اینکه چگونگى را بدانند بدان جا نگاه کردند دیدند آن حضرت ایستاده نماز میخواند و درندگان هم دور او حلقه زده‏اند، پس دستور داد آن حضرت را بخانه آوردند.

و اخبار در این باره بسیار است و براى اثبات منظور ما همین مقدار کفایت است ان شاء اللَّه تعالى.

منبع : ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏2، ص: 307

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

تشریح جریان بیماری و...شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع)

تشریح جریان بیماری و...شهادت حضرت امام حسن عسکری(ع)

«معتمد» خلیفه عباسی همواره از محبوبیت و پایگاه اجتماعی امام ابو محمد عسکری(ع) نگران بود[1] و هنگامی که دانست با وجود همه محدودیتهایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی و نفوذ معنوی آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دلهای مردم گردیده، بر نگرانی و وحشتش افزوده شد و سرانجام در صدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفیانه، حضرت را مسموم نمود،[2] و شیعیان را از بهره‏مندی انوار هدایت آن امام همام محروم ساخت.

 این‏گونه به شهادت رساندن در گذشته نیز وجود داشت و در موارد متعددی خلفای اموی و عباسی این سیاست را به اجرا درآورده بودند و امامان شیعه(ع) نیز کوشیده بودند تا نقشه‏های شوم آنها را به شکلهای گوناگون برای مردم آشکار نمایند تا چهره واقعی آنان برای آیندگان روشن شود.

 امام عسکری (ع) با دانش ویژه‏ای که داشت، پیش‏بینی کرد که در آینده‏ای نه چندان دور زندگی دنیا را ترک خواهد کرد و راهی پیشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در آینده نزدیک به مادر بزرگوارش خبر داد و گفت: در سال (260ق.) حادثه‏ای اتفاق می‏افتد و آن شهادت امام توسط عمال حکومت عباسی خواهد بود.

 قلب مادر از این خبر هولناک به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پدیدار گردید و گریست. امام(ع) مادرش را تسلی داد و گفت:

 مادر! امر خدا حتمی است، بی‏تابی مکن!.

 در سال (260ق.) آن مصیبت اتفاق افتاد و همان‏گونه که آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکری(ع) به شهادت رسید.[3]

 چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان «معتمد» عباسی بردند، در حالی که «معتمد» سخت ناراحت بود، چون می‏دید و می‏شنید که مردم همگی، امام ابومحمد(ع) را تعظیم و احترام می‏کنند و او را در فضیلت، بر همه علویان و عباسیان، مقدم می‏دارند. از این جهت در پی قتل آن حضرت برآمد و زهر کشنده‏ای را به وی خوراند.[4]

 امام(ع) همین که آن زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد و در بستر بیماری افتاد و به درد شدیدی دچار گردید.

 «معتمد» به پنج نفر از خواص و درباریانش از آن جمله به «نحریر» دستور داد که مواظب خانه امام(ع) باشند و تمام امور و جریانها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام(ع) باخبر باشند، همین که روز دوم فرا رسید به «معتمد» خبر دادند که بیماری حضرت وخیم شده است. «معتمد» به پزشکان فرمان داد که حق ندارند از منزل امام بیرون روند. و به دلیل این که حال امام عسکری(ع) رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. «معتمد»، «حسین بن ابی شوارب»، قاضی القضاة را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و جریانها را زیر نظر بگیرندو بعد شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. با این وجود به جز پزشکان مأمور خلیفه، 15 نفر دیگر از سوی «معتمد» خلیفه عباسی در خانه حضرت بودند.

 امام عسکری(ع) در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم مأموران حکومت نامه‏های بسیاری به نقاط مختلف شیعه‏نشین نوشت و آن را به وسیله پیکی ارسال نمود.[5] حال امام بدتر شد، پزشکان از او ناامید شدند و هر لحظه به مرگ نزدیک‏تر می‏شد. در لحظات آخر زندگی، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود و او را ستایش می‏کرد و لبهای مبارکش از تلاوت قرآن مجید باز نمی‏ایستاد. سرانجام امام(ع) رو به سمت قبله کرد و روح پاکش به پیشگاه خدا پرواز نمود.

 این حادثه جانگداز، روز جمعه هشتم ربیع‏الاول سال (260ق.) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد.

 ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعه بزرگی بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پیشوای محبوب و مصلح بزرگ خود را از دست دادند؛ کسی که همواره غمخوار ضعیفان و یتیمان و مستمندان بود.

 ناله و شیون از خانه امام (ع) بلند شد و کم‏کم صدای ضجه و ناله زنان و مردان و کودکان آل علی در سراسر «سامرا» به گوش رسید.

 خبر شهادت امام(ع) در سراسر شهر «سامرا» پیچید. این خبر همچون صاعقه‏ای هولناک بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام(ع) رسانید. همگی مشغول گریه کردن و نوحه سرایی بودند. تمام ادارات دولتی شهر تعطیل شد. مردم به احترام امام(ع) بازارها را بستند و در شهر عزاداری کردند. گویی شهر «سامرا» به صحرای قیامت تبدیل شده بود.[6]

 «سامرا» در تمام طول تاریخ خود چنان تشییعی را نادیده بود که امواج خروشانی از انسانها از طبقات مختلف با گرایشها و عقاید گوناگون همه را گرد هم آورد و همگی سخن از فضایل، ویژگیها و صفات امام بزرگوار، امام حسن عسکری(ع) می‏گفتند و درباره خسارت و زیان جبران ناپذیری که به مسلمانان وارد شده بود، بحث می‏کردند.[7]

 «عثمان بن سعید عمری» متصدی امر غسل، کفن و دفن حضرت شد.[8]

 این سخن با اعتقاد شیعه به این که امام را باید امام بعدی غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتی ندارد، چون که اولاً: این امر مربوط به حالت عادی است، نه در شرایط سخت و مورد تقیه، ثانیا: «عثمان بن سعید عمری» به نیابت از حضرت مهدی(ع) عهده‏دار تجهیز پپکر مطهر امام عسکری(ع بود.

 و ثالثا: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدی(ع) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان و تقیه به ظاهر «عثمان بن سعید عمری» تصدی این امر را برعهده گرفته باشد. در هر حال، «عبیداللّه‏ بن خاقان» می‏گوید:

 وقتی جنازه امام(ع) آماده دفن شد، خلیفه برادر خود «ابوعیسی بن متوکل» را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز بر روی زمین گذاشتند «ابو عیسی» نزدیک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علویان، عباسیان، قاضیان، نویسندگان و دیگر شاهدان، نشان داد و گفت: این «ابو محمد عسکری» است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از قضات و پزشکان و خدمتگزاران خلیفه نیز شهادت می‏دهند! بعد روی جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد که جنازه را برای دفن ببرند.

 این شیوه تجربه شده حکام عباسی در مورد امامان شیعه(ع) بود و مردم به ویژه شیعیان نیز کم و بیش با این شیوه آشنایی داشتند.

 بنا به نقل «شیخ صدوق» قبل از اقامه این نماز، نمازی دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی قبل در درون خانه اقامه شد. «عقید خادم» از منزل خارج شد و به «جعفر» که بر درخانه ایستاده بودو شیعیان به او تعزیت می‏گفتند، گفت:

 سرورم برادرت را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان.

 ناگهان امام مهدی(ع) جلو آمد و گفت:

 عمو عقب بایست من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم.[9]

 طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) در اول ماه ربیع‏الاول (260ق.) با زهری که «معتمد» برای آن حضرت تدارک دیده بود بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراین، امامت امام مهدی(ع) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس پرده غیب قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور و جهان را پر از عدل و قسط کند.

________________________________________

[1].پایگاه حوزه مجله موعود شماره 43، نگاهی به عصر غیبت صغرا.

[2].سیرة الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج2، ص492.

[3].نهج‏الدعوات و منهج‏العبادات، علی بن موسی بن محمد بن طاووس، ص275، (به نقل از: حیاة‏الامام العسکری(ع)، باقر شریف القرشی).

 [4].الارشاد، مفید، ص383 (به نقل از: حیاة الامام العسکری(ع)).

[5].کمال‏الدین و تمام النعمة، صدوق، ج2، ص473-474؛ بحارالانوار، مجلسی، ج50، ص327-329؛ الکافی، کلینی، ج1، ص505.

[6].الارشاد، مفید، ص362 (به نقل از حیاة‏الامام العسکری(ع)).

 [7].حیاة الامام العسکری(ع).

[8].الغیبة، شیخ طوسی، ص216.

[9].کمال‏الدین و تمام النعمة، صدوق، ج2، ص475.

lمنبع:http://www.hawzah.net/hawzah/Default.aspx

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

هجرت حضرت رسول (ص)از مکه به مدینه در سال 13 بعثت؛مردم شناسی اهل

هجرت حضرت رسول (ص)از مکه به مدینه در سال 13 بعثت؛مردم شناسی اهل مکه؛

مردم شناسی اهل مدینه؛آثار و اهمیّت هجرت


هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه

 رسول گرامی اسلام(ص) در سال چهارم بعثت دعوت توحیدی خود را علنی کرد؛ در نتیجه مشرکان متعصب قریش به مقابله برخواستند و با به اوج رساندن شکنجه‌ها شهر مکه به محیطی پرخفقان و مرگبار مبدل گشت.

نخستین نقطه عطف در جهت گسترش اسلام، ملاقات با ارزش شش نفر از یثربیان با رسول خدا در مکه بود که در سال یازدهم بعثت اتفاق افتاد و با اسلام آوردن آنان، اسلام در یثرب منتشر شده و در سال‌های دوازده و سیزدهم بعثت دو پیمان مهم در عقبه منقعد گشت و زمینه را برای هجرت سوی یثرب را فراهم نمود.

مردم شناسی اهل مکه

هجرت به سوی یثرب امری لازم و ضروری بود. زیرا مکّه مکان مناسبی برای انتشار اسلام نبود. به دلیل اینکه در عصر جاهلیّت، بت پرستی دین رایج بوده و کعبه، در حقیقت بت¬خانه خدایان اعراب جاهل بوده بالغ بر سیصد و شصت بت در آن وجود داشت و فرهنگ جاهلیت، روح تفکر و تعقل را از آنان سلب کرد.

گاهی انسان بودن پیامبر(ص) را بهانه قرار داده و گاهی هم اشراف قریش از اینکه یتیم بنی هاشم، ادعای نبوت کرده است، احساس حقارت کرده[1] و اسلام را نمی‌پذیرفتند. این تعصبات جاهلی، سبب شد که گسترش اسلام در مکه به کندی صورت گیرد و رسالت ایشان در مکه فقط بر محور «فرد سازی» استوار شود تا زمانی که بتواند پایگاهی متشکل از نیروهای مردمی برای خود بوجود آورند. چرا که پرداختن به مسائل انسانی، بدون در اختیار داشتن دولتی که بتواند آن مسائل را جامه عمل بپوشاند، فایده ندارد.[2]

مردم شناسی اهل مدینه

یثرب، تنها سرزمینی بود که می‌توانست پایگاهی برای حکومت رسول اکرم(ص) قرار بگیرد. سرزمینی که بعد از ورود پیامبر(ص) در «مدینة النبی» نامیده شد، مردم یثرب، ویژگی‌های خاصی داشتند که پذیرش اسلام در آن‌ها بصورت چشمگیری مشاهده می‌شد که به چند نمونه اشاره می‌شود:

1- مردم مدینه، آمادگی بیشتری برای تأثیر از قرآن داشتند و تعصب مشرکان مکه را نداشتند؛

2- همسایگی با یهود و شنیدن اخباری، مبنی بر ظهور پیامبری از سوی خدا؛

3- خستگی روحی و جسمی مردم یثرب در اثر نزاع‌های صد و بیست‌ ساله که آن‌ها را به ستوه آورده بود؛

4- وجود افکاری توحیدی در مدینه که ادامه گرایش حنفیّت مکّی به شمار می‌آمد و با اسلام توافقی نام داشت.[3]

این خصوصیات، سبب شد که در سال یازدهم بعثت، آن گروه شش نفری از یثرب به مکه آمدند و با پیامبر ملاقات کردند و سریعاً به دین اسلام مشرف شوند و بدین ترتیب در سال‌های بعد با شوق فراوان دو پیمان را با حضرت منعقد ساختند.

پیمان عقبه اول و دوم؛ زمینه ساز هجرت

پیمان عقبه اول که در سال دوازده بعثت بود، جنبه دینی داشت؛ گرچه زمزمه نوعی تشکل سیاسی نیز در آن مشاهده می‌شد. در این پیمان مسلمانان خواستار مبلغی از سوی رسول خدا(ص) شدند تا اصول و معانی اسلام را به آنان تعلیم دهد. پس از آن بود که اسلام به سرعت در مدینه رواج پیدا کرد.[4]

در نتیجه در سال سیزدهم بعثت پیمان عقبه دوم منعقد گردید. عنصر جدیدی در بیعت دوم افزوده شد و آن مسئله دفاع بود که نوعی تشکل نظامی برای حفاظت از رهبری دین را صورت داد.[5] لذا پیمان عقبه دوم، حادثه مهمّی در تاریخ صدر اسلام به شمار می‌آید و اهمیت آن به عزم و ارادۀ مسلمانان یثرب در حمایت از پیامبر(ص) و مسلمانان مکه باز می‌گردد.[6]

بعد از پیمان عقبه دوم، اسلام، بیش از پیش در مدینه توسعه پیدا کرد و عموم مردم آن اسلام آوردند و میان دو قبیله اوس و خزرج بعد از سالیان سال درگیری و خونریزی به برکت اسلام، صلح و صفا برقرار شد و بهترین پناهگاه برای مسلمانان مکّه گردید که گرفتار ملامت و استهزاء و شکنجه بودند.[7]

مشرکان مکه، پیامبر اسلام را سبب شکاف و نفاق میان جامعه مکه، بویژه قریش معرفی کرد. و جو مکه را بر علیه ایشان تحریک کردند تا نتواند در مکه نفوذ عمیق یافته و نور اسلام را بگستراند.[8] بویژه پس از پیمان عقبه دوم که به آزار و اذیت خود شدت دادند و هر کجا مسلمانی می‌دیدند او را کتک زده و تحقیرش می‌کردند. مسلمانان از آزار مشرکین به تنگ آمده؛ از حضرت رسول(ص) راه چاره خواستند. آنگاه جبرئیل نازل شد و پیام آورد که، بهترین راه نجات، هجرت به سرزمین یثرب می‌باشد. و حضرت رسول، دستور هجرت را صادر کردند.[9] مسلمانان به تدریج از مکّه خارج شده و به یثرب رفتند. در این هنگام مشرکان قریش د دارالندوه جمع شده و تصمیمی¬بس¬قاطع¬و¬خطرناک¬گرفته،¬همت¬بر¬قتل¬پیامبر(ص) گرفتند؛ زیرا می‌دانستند که¬اگر¬رسول¬اکرم(ص) به¬مکه¬برسد با تشکیل حکومت اسلامی بنیان بت پرستی را در هم می‌کوبد. این توطئه با فداکاری حضرت علی(ع) ناتمام ماند[10] و پیامبر(ص)، مکه را به قصد یثرب ترک کردند و در دوازدهم ماه ربیع الثانی سال سیزده بعثت با استقبال پرشور مسلمان انصار وارد مدینه شدند.

آثار و اهمیّت هجرت

در نخستین سال هجرت، پیروزی بزرگی نصیب اسلام و مسلمانان گردید و حکومت مستقلّی در مدینه پدید آمد. با استقرار در مدینه، نخستین و مهم‌ترین اقدام پیامبر(ص) بنای مسجد بود. مسجدی که دارالحکومه، مصلی وخلاصه همه کارهای اجتماعی مهم در آن انجام می¬شد. غنایم و مالیات‌ها در آنجا جمع می‌شد و نخستین زندان دولت جدید نیز در گوشه‌ای از آن بود. مسجد در دوران حیات رسول خدا(ص) مرکزیت عبادی، نظامی و سیاسی داشته و نقشی اساسی در شکل دهی جامعه اسلامی جدید داشت.[11]

اقدام مهم و ضروری دیگر حضرت رسول(ص)؛ ایجاد وحدت بین مسلمانان به¬وسیله پیمان برادری بود. حضرت با انعقاد عقد اخوت بین مهاجر و انصار مفهوم جدیدی را در کنار روابط خویشاوندی و قبیله‌ای مطرح کردند[12]. وجود زمینه‌های اتّحاد و همزیستی در مدینه، منجر به انعقاد یک پیمان نظامی و اجتماعی شد. به برکت هجرت، نخستین قانون اساسی امت اسلام هم تدوین شد و دولت اسلامی به مرحله شکوفایی و اقتدار خود رسید و روز به روز، شعاع اسلام گسترده‌تر می‌‌گشت و دل‌های بیشتری را به نور خود منور ساخت و طاغوت را در هم شکست. تا اینکه در سال هشتم هجرت آخرین پایگاه مشرکان را در هم شکست. مکه سقوط کرد و در نهایت اسلام به جهان صادر شد.

با هجرت پیامبر(ص) مسلمانان از محیط پر خفقان مکه به محیط مساعد و اسلامی گام نهادند و به برکت همین هجرت، اسلام برای خود تشکیلات سیاسی و نظامی پیدا کرده و حکومتی نیرومند شد.[13] از این رو هجرت، مبدأ و سرآغاز تاریخ مسلمانان قرار داده شد، چنانکه در سیره عملی خود حضرت رسول هم کاملاً مشهور است.

________________________________________

[1]- قرآن کریم، آیات ص38، آیه 5، اسراء 17 آیه 94، زخرف 43، آیه 31.

[2]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) درگذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی/ دفتر تبلیغات اسلامی، قم، سال 1385، چاپ اول، ص 161.

[3]- جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (ص)، قم، انتشارات دلیل ما، سال 1386، چاپ پنجم، ج1، ص 398 - 396 - 395.

[4]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص 16.

[5]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص 164-163

[6]- احمدالعلی، صالح؛ دولت رسول خدا (ص)، دکتر هادی انصاری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال 1385، چاپ دوم، ص 57.

[7]- صفایی حایری قمی، عباس؛ تاریخ شخصیت و صفات پیغمبر اکرم (ص)، قم، چاپ حکمت، سال 1379، چاپ اول، ص 346.

[8]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص)، ص 93.

[9]- فیض پور، علی اصغر؛ تاکتیک‌های جنگی رسول خدا (ص)، قم، انتشارات مدین، بهار 1379، چاپ اول، ص 21.

[10]- قمی، شیخ عباس؛ منتهی الامال، مصح محمدرضا نصاری، محمد ترابیان فردوسی، قم، هجرت، تابستان 1382، چاپ پانزدهم، ج1، ص 111.

[11]- جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام شیوۀ رسول خدا (ص)، ص 431.

[12]- لک زایی، نجف؛ سیره پیامبر اعظم (ص)، ص 165.

[13]- جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام شیوۀ رسول خدا (ص)، ص 431.

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

بازتاب و تأثیرات حضور امام رضا(علیه السلام) در ایران

بازتاب و تأثیرات حضور امام رضا(علیه السلام) در ایران

حرم امام رضا علیه السلام

از دیگر پیامدهای حضور امام رضا(علیه السلام) در ایران مهاجرت سادات به ایران و قیام محمد بن قاسم بود که به توضیح مختصری از آن ها می پردازیم:

1- مهاجرت سادات به ایران در آستانه ورود امام رضا(علیه السلام) به خراسان:

یکی از دلایل عمده نفوذ تشیع در ایران، ورود سادات علوی به این منطقه بوده است.

دلایل ورود سادات به ایران عبارت است از:

1ـ امن بودن مناطق ایران: ایران دور از دسترس حکومت‌هایی بود که مرکز آنها در شام و یا عراق قرار داشت. فشارهای عباسیان و پیش از آنها امویان، باعث شد که آنها بدین مناطق مهاجرت کنند.

2ـ مرفه بودن شهر‌های ایران.

3ـ محبوب بودن آنان نزد مردم این سامان، چه آنکه آنها فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند.(1) این مهاجرت‌ها بیشتر از قرن دوم به بعد بوده است، به ویژه با آمدن حضرت علی‌بن موسی(علیه السلام) به ایران. تسامح مأمون در مقابل سخت‌گیری پدرش رشید نسب به سادات، در رشد و گسترش علویان تأثیر بسزایی داشت. او گرچه با قیام های آنها به شدت برخورد کرد، به علت اعتقادی که به برتری علی(علیه السلام) بر سایر خلفا داشت، نسبت به علویان نیز احترام زیادی قائل بود، اما با این همه، سیاست او در اواخر نسبت به این افراد، که در هر حال حکومت عباسیان را تهدید می‌کردند، کاملاً‌ عوض شد. آمدن حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به ایران از جمله‌ مهاجرت‌هایی بود که همزمان با آمدن علی‌بن موسی (علیه السلام) به ایران صورت گرفت.(2) حضور این بانوی گرامی سبب گسترش بیشتر تشیع در قم گردید. آنسان که پس از رحلت و به خاک سپردن ایشان در این شهر نیز تربت مطهرش مورد زیارت خاص و عام قرار گرفت، حتی بعد از وفات ایشان عده‌ای از سادات نیز به قم مهاجرت کردند.

حضرت احمد بن موسی کاظم(علیه السلام) نیز در دوره مأمون با گروهی عازم شیراز شد تا سرانجام به برادرش امام رضا(علیه السلام) بپیوندد. چون قتلغ‌خان، فرماندار مأمون در شیراز از آمدن احمد آگاه شد، در بیرون شهر در محلی روی به احمد آورد که به آن نقطه خان زینال، می‌گفتند. هر دو گروه با هم برخورد کردند و میانشان جنگ در گرفت، پس مردی از یاران قتلغ فریاد زد: اگر می‌خواهید به امام رضا(علیه السلام) برسید، او شهید شد. هنگامی که یاران احمد بن موسی این سخن را شنیدند،‌ از اطرافش پراکنده شدند و جز بعضی از قبیله و برادرانش کسی با او نماند. پس به طرف شیراز روی آورد و مخالفان در پی او آمدند و در همین نقطه که اکنون آرامگاه اوست و به شاه‌چراغ معروف است، وی را به شهادت رساندند.(3)

علی بن موسی الرضا(ع)‌ طی دوران اقامت خود در مرو، برای ترقی اندیشه و اعتقادات مردم خراسان بسیار تلاش نمود و با مناظره‌های علمی با اهل کتاب و نحله‌های فکری گوناگون، موجبات اعتلای معرفت و بینش دینی این منطقه را فراهم آورد

مرعشی درباره آمدن سادات به ایران چنین می‌نویسد: «سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون که بر حضرت امام پناهی داده بود، روی بدین طرف نهادند و او را بیست و یک برادر بودند. این مجموع برادران و بنو اعمام از سادات حسینی و حسنی، به ولایت ری و عراق رسیدند...»(4)حرم امام رضا علیه السلام

پس از اقدام مأمون در به شهادت رساندن حضرت امام رضا(علیه السلام) سادات به دیلمستان و طبرستان پناه بردند. مرعشی در این باره‌ می‌نویسد: «... چون سادات خبر غدر مأمون، که با حضرت رضا کرد، شنیدند پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند و بعضی بدانجا شهید گشتند و مزار و مرقدشان مشهور و معروف است و بعضی در همان جا توطن نمودند و اولاد و اتباع ایشان باقیست و چون اصفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند، شیعه بودند و با اولاد رسول‌الله(ص) حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملک مقام آسان‌تر بود...»(5)

این مزارهای متبرک در ایران، نمودی است از آرمان‌های راستین تشیع که از اسلام ریشه گرفته بود و در حقیقت پشتوانه عظیمی برای معیارها و ارزش‌های والای مکتب تشیع محسوب می‌گردید. این مکان‌ها افزون بر اینکه محلی برای زیارت مشتاقان خاندان اهل بیت(علیه السلام) بود، مدرسه بزرگی نیز برای زائران تلقی می‌گردید که از معرفت امامزادگان و فضایل اخلاقی آن بزرگواران بهره‌مند گردند و از سویی به مظلومیت و حقانیت آنان پی برند که این خود در گسترش مذهب شیعه نیز مؤثر بود. به بیان دیگر، این آرامگاه‌ها هر کدام به کانونی برای گسترش فرهنگ تشیع تبدیل گردید.

 

2ـ قیام محمد بن قاسم:

یکی از نتایج زودرس تأثیر امام رضا(علیه السلام) در خراسان، قیام محمد بن قاسم می‌باشد. اهمیت نفوذ تشیع و گستردگی آن پس از ورود امام رضا(علیه السلام) در خراسان به گونه‌ای بود که زمینه قیام محمد بن قاسم علوی در طالقان فراهم شد. هر چند این قیام در سال 219 هـجری و چند سال بعد از شهادت امام رضا(علیه السلام)‌ رخ داد، از آن روی که باعث گسترش تشیع در بخشی از خطه ایران گردید، در خور توجه است. محمد بن قاسم در زمان معتصم در طالقان خروج کرد و پس از جنگ‌هایی که میان او و عبدالله بن طاهر روی داد، سرانجام عبدالله او را دستگیر کرد و به نزد معتصم فرستاد.(6) وی پیش از آن مدتی در جوزجان تلاش کرد و طولی نکشید که چهل هزار نفر از مردم آنجا با وی بیعت کردند.(7) که این خود بیانگر وسعت گرایش‌های شیعی در خراسان است.

 

سیدحسین حُرّ

تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


پی نوشت ها:

[1] ـ جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص 159 و 160.

[2] ـ همان، 162.

[3] ـ کمونه حسینی، آرامگاه‌های خاندان پاک پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بزرگان صحابه و تابعین، ص 160.

[4] ـ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 277.

[5] ـ همان، ص 278.

[6] ـ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 537.

[7] ـ همان، ص 537. برای آگاهی بیشتر در خصوص این قیام بنگرید به همین کتاب، ص 536-548.

از سفرحضرت امام رضا(ع) به ایران بیشتر بدانیم

از سفرحضرت امام رضا(ع) به ایران بیشتر بدانیم


امام علی بن موسی الرضا (ع)، امام هشتم ما شیعیان، تنها امامی از دوازده امام شیعه است که مرقد مطهر او در ایران واقع است. حضور آن حضرت در ایران، گذشته از اهمیت خاص مذهبی، تنیده در دلایل تاریخ سیاسی ایران و اسلام است که این مقاله بدان اختصاص دارد.

اولا، دلیل اینکه آن حضرت به لقب «رضا» ملقب و معروف شده است، این است که هنگامی که مسلمانان جهان و به خصوص ایرانیان از مظالم امویان و مروانیان به ستوه آمده بودند، مبلغان و داعیانی که مردم را در جهت مخالفت با حاکمیت وقت بسیج می کردند، برای اینکه اجماع پیروان همه مذاهب از شیعی و سنی را کسب کنند، از آنها می خواستند که به «الرضا من آل محمد» (کسی از خاندان پیامبر(ص) که مورد رضایت همگان باشد) بیعت کنند. به این معنی که از مردم قول می گرفتند که اول، کمک کنند تا از شر حکومت جبار اموی / مروانی خود را خلاص کنند، بعد کسی را که مورد رضایت و قبول همه اشخاص باشد، به امامت و خلافت برگزینند.

پس از برانداختن امویان / مروانیان، خلافت به دست عباسیان افتاد و آنها نه تنها ابومسلم خراسانی را کشتند بلکه فرزندان امام علی را نیز قلع و قمع کردند و به حبس انداختند. لذا زمینه شورش ایرانیان علیه دستگاه خلافت جدید، دوباره آماده می شد. در این اوضاع، مامون خلیفه هوشمند عباسی که در ایران می زیست، پس از قتل برادرش امین، به منظور جلب رضایت ایرانیان، امام هشتم را به عنوان «الرضا من آل محمد» به ولیعهدی خود تعیین کرد و چنین اعلام کرد که می خواهد لاقل پس از خود، خلافت را به خاندان امام علی(ع) برگرداند.

● سفر امام رضا(ع) به ایران

حضرت رضا(ع) از راه بصره، اهواز و ارجان = ارگان که در آن زمان حاکم نشین خوزستان بوده است، به فارس آمد. سپس از فارس از راه طبس به خراسان آمد و در نیشابور که در آن تاریخ «ابرشهر» یعنی کلان شهر خراسان بود، حدیث مشهور «سلسله الذهب» را از پدران خود تا حضرت رسول و آن حضرت از جبرئیل از خداوند نقل کرد که: کلمه لا اله الا الله حصار و باروی من است و هر که به درون این حصار در آید، از عذاب من درامان خواهد بود.

ابوالقاسم صحاب در کتاب زندگانی حضرت رضا(ع) نوشته است که آن حضرت، «از راه سمنان و دامغان به سبزوار و نیشابور» آمده است. اما این امر خلاف است و صحت ندارد، زیرا:

الف) ابو الحسن بیهقی در تاریخ بیهق هیچ یادی از آمدن آن حضرت به سبزوار نکرده است. در حالی که چون بیهق از دیرباز یکی از مراکز مهم شیعه نشین ایران بوده است، اگر آن حضرت به سبزوار آمده بود، مولف شیعی آن کتاب حتما آن را ذکر می کرد.

ب) همان مولف ضمن ذکر سفر امام جواد(ع) به سبزوار می نویسد: «محمد بن علی بن موسی الرضا(ع) که لقب او تقی بود – از راه طبس مسینا دریا عبرت کرد که آن وقت راه قومس مسلوک نبود و آن راه در عهدی نزدیک مسلوک گردانیدند. به ناحیت بیهق آمد.»

پس مسلم می شود که در زمان سفر امام رضا و بعد امام جواد به خراسان، طریق قومس (یعنی راه سمنان به دامغان و سبزوار)، مسلوک (جاده محل عبور و مرور مسافران) نبوده است. لذا باید پذیرفت که اولا، حضرت رضا از فارس به کرمان و کوه بنان و از آنجا به طبس مسینان در قهستان و قائنات (بیرجند امروز) رفته و پس از قاین به ترشیز و از آنجا به نیشابور رفته است. بدون آنکه از سبزوار یا شاهرود، دامغان و سمنان یا اصفهان گذر کرده باشد و ثانیا، حضرت جواد(ع)، با اندک انحرافی از همان مسیر یعنی از قاین به کندر و ترشیز و از آنجا به سبزوار رفته است.

استاد احمد بهمنیار در تعلیقات خود بر تاریخ بیهق نادانسته بر مولف خرده گرفته و نوشته است:

«مولف، خط سیر امام محمدتقی را نیز تعیین کرده می گوید از راه طبس مسینا ]مسینان[ دریا عبرت کرد. از این عبارت چنین به نظر می رسد که در آن عهد، مابین طبس مسینا و بیهق دریایی بوده و بطلان این امر واضح است. لیکن مقصود مولف، ظاهرا این است که حضرت برای آمدن به خراسان راه طبس مسینان را که مستلزم عبور از دریا (خلیج فارس) بود، اختیار کرد، نه قومس (دامغان) را که از بغداد و همدان و ری عبور می کنند.» (همان جا، ص۲۹۸) در حالی که هم انتساب اشتباه باورنکردنی وجود دریا بین طبس و بیهق، غلط فاحش است و هم توجیه اینکه آمدن حضرت جواد(ع) به طبس مسینا مستلزم عبور از خلیج فارس است، اشتباه است. زیرا بیهقی تصریح دارد که: «از راه طبس مسینان دریا عبرت کرد و به ناحیت بیهق آمد.»

یعنی تصریح می کند که عبور از دریا «از طریق طبس مسینان» برای آمدن به بیهق است، پس اشاره به نزدیک است که فاصله طبس مسینان و بیهق باشد نه اشاره به دور که خلیج فارس باشد و با طبس و سبزوارش فاصله ای بسیار دور و دراز، باز از سوی دیگر، صریح منطوق بیهقی است که راه طبس مسینا را در مقابل و در برابر راه قومس قرار داده است که در عهد خود بیهقی دو راه برای گذر کردن بر بیهق بوده است و بنابراین راه خلیج فارس ربطی به طبس و سبزوار ندارد. پس منظور مولف از دریا نه دریای بزرگ پارس،بلکه «دریاچه زره» است که فاصل بین سیستان = زابلستان و قهستان = قائنات بوده و آن دریاچه اکنون خشک شده ولی دیهی بنان نام در جنوبی ترین بخش قهستان قدیم وجود داشته است، باری، مسیر طبسین (طبس مسینان و طبس گیلکی) به نیشابور و بیهق در قرون اوائل اسلامی یعنی از زمان حمله آغازین اعراب به ایران تا زمانآمدن حضرت رضا(ع) و امام جواد(ع) به خراسان، دو راه بوده است.

الف) ز طبس مسینان به تون / بشرویه و سپس قائن و از آنجا به باخرز و بوزجان و از آنجا به نیشابور.

ب)از طبس به ترشیز (کاشمر)، از آنجا به پشت (در شمال غربی قهستان) و از آنجا به بیهق و از آنجا به نیشابور.

بیهقی می گوید که راه قومس یعنی راهی که از طبس به بسطام و دامغان به بیهق وجود دارد، در سابق الایام مسلوک نبوده است و لذا بایدچنین دانست که امام رضا(ع) از مسیر اول یعنی از باخرز و بوزجان به نیشابور رفته است و لذا بر بیهق گذر نفرموده است. امام جواد(ع) از مسیر دوم یعنی از راه ترشیز و پشت حرکت کرده و لذا به ناحیت بیهق فرود آمده و در دیه ششته اقامت فرموده است.

باری، حضرت رضا(ع) از نیشابور از طریق طوس و سرخس به مرو رفت.

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

شبی که حضرت علی(ع) در جای حضرت پیامبر(ص) خوابید، چه نام داردو وق

شبی که حضرت علی(ع) در جای حضرت پیامبر(ص) خوابید، چه نام داردو وقت آن حوالی ساعت چندبود و آیه‏ای که در این‏باره نازل شد، کدام است؟دوجواب مستند تشریحی


ما در اینجا دو جواب از مفسران سنی و شیعه را تهیه و به شیعیان پاک و پیرو حضرت یعسوب الدین ،سیدالبشر ،امام المتقین وصی احمد؛ امیر المومنین ، انسان نامتناهی ... حضرت علی ابن ابیطالب تقدیم میداریم.یاعلی

لیلة المبیت

در نیمه های شب امشب ، دقیقا در 1432 سال پیش، حضرت رسول گرامی اسلام ، تاریخ اسلام و مسلمین را با هجرتش به مدینه برگ سبزی نوشت و مولا حضرت علی علیه السلام با بذل جانش در راه این جاودانگی ، در عرش ، ندای تحسین ملائک را برانگیخت و برگ زرینی دیگر ، بر افتخارات خود وشیعه نوشت.

سالروز هجرت حضرت نبی مکرم اسلام به مدینه و نزول آیه 207 سوره ی بقره در شان حضرت علی علیه السلام بر شیعیان حضرتش مبارک .

یکی از مفسران معروف اهل سنت به نام «ثعلبی» ماجرای لیله المبیت را در تفسیر خود چنین روایت می‌کند:

حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که تصمیم به هجرت به سوی مدینه گرفت، علی علیه السلام را در مکه مامور بازگرداندن امانت‌های مردم که نزد او بود فرمود.

حضرت پیامبر در شب عزیمتش دستور داد حضرت علی علیه السلام در بستر او بخوابد. آن شب مشرکین اطراف خانه او را گرفته بودند و قصد کشتن پیامبر را داشتند. پیامبر به علی علیه السلام فرمود:«روانداز سبزرنگ مرا روی خود بینداز و در بستر من بخواب. انشاء الله هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.»

حضرت علی علیه السلام نیز همین کار را انجام داد. در این هنگام خداوند به جبرئیل و مکائیل* وحی فرستاد که: من در میان شما پیمان برادری ایجاد کردم و عمر یکی را طولانی‌تر از دیگری قرار دادم. کدام یک از شما این عمر طولانی را برای دیگری می‌خواهد؟

اما هر یک از آن دو، ترجیح دادند زندگی ِ طولانی‌تر، از آن ِ خودشان باشد.

خداوند به آنها وحی فرستاد: شما چرا همچون حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام نیستید؟ من میان او و حضرت محمد، برادری بر قرار ساختم و او در بستر حضرت پیامبر خوابید و جان او را بر جان خویش مقدم شمرد. به زمین فرود بروید و او را از شر دشمنانش حفظ کنید.

آنها فرود آمدند. جبرئیل بالای سر حضرت علی و میکائیل پایین پایش ایستاد. جبرئیل گفت:«آفرین، آفرین! ای حضرت علی چه کسی همانند تو است؟! خداوند متعال به تو نزد فرشتگان مباهات کرد!»

در این هنگام که حضرت  پیامبر به سوی مدینه می‌رفت، آیه 207 سوره بقره در شأن حضرت حضرت علی علیه السلام نازل شد:« و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله و الله رؤف بالعباد» (برخی از مردم مومن و فداکار، جان خود را در قبال خشنودی خدا می‌فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.)

این شب تاریخی را که حضرت علی علیه السلام در جایگاه پیامبر و برای نجات جان او در بسترش خوابید، لیلة المبیت نامیده شده است.

 

شایان ذکراست که میکائیل یکی از چهار فرشته مقرب خدا و مأمور روزی رساندن به مخلوقات است.

منابع :

پیام قرآن، ج 9، ص 265 و ص 266

به نقل از : پایگاه اطلاع رسانی رشد

موضوع مطلب : حضرت امام علی / لیلة المبیت

از جمله افتخارات حضرت علی(ع)، این است که جان خویش را در طبق اخلاص نهاد و خود را فدای حضرت رسول خدا(ص) نمود. این در حالی بود که چندین شمشیر آخته در انتظار او بود و با مرگ فاصله‏ای نداشت. به پاسِ چنین ایثاری، خداوند با نزول آیه‏ای، آن حضرت را ستود. ماجرای آن حادثه معروف و شب تاریخی، به اختصار چنین است :

موفقیت‏های چشمگیر حضرت رسول خدا(ص) در 13 سال نشر وگسترش اسلام در مکه، باعث نگرانی شدید قریش شده، منافع و هستی آنان در معرض فنا قرار داده بود. پایگاه قابل توجه مسلمانان در مدینه و اعلان حمایت مردم مدینه از حضرت رسول خدا(ص)، نشانه بارزی بر این تهدید بود . سران قریش در ربیع الاول سیزدهم بعثت، در محلی به نام « دارالندوه» - خانه یکی از نیاکان رسول خدا، به نام قصی بن کلاب - جمع شدند تا درباره نحوه برخورد با حضرت رسول خدا(ص) و پیشگیری از گسترش اسلام سخن بگویند. در آن جلسه، پیشنهادهای بسیاری ردّ و بدل شد؛ تا آن که ابوجهل گفت :«از هر عشیره ای یک نفر گرد آید و همگی محمد را بکشند. وقتی این گونه عمل شود، بنی هاشم توانایی برخورد با همه قریش را از دست می‏دهند». در نهایت، این رأی پذیرفته شد و 40 فرد مسلح از قبایل مختلف آماده انجام نقشه شیطانی خود شدند. خدای سبحان، رسول خود را از طریق وحی از این موضوع آگاه ساخت.

قرآن در این‏باره می‏فرماید:«و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین»؛ «{به خاطر آور} هنگامی را که کافران نقشه می‏کشیدند تا تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند و یا {از مکه} خارج سازند و آن‏ها مکر می‏کنند و خدا هم {با آنان} مکر می‏کند و خداوند بهترین مکر کنندگان است».

وقتی حضرت رسول الله(ص) از نقشه آنان آگاه شد، به سوی مدینه روان گشت. آن حضرت هنگام خروج از منزل، آیه معروف «و جَعَلنا من بَین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فاغشیناهم فهم لا یبصرونَ» را قرائت فرمود و احدی او را ندید. آن حضرت پیش از خروج، به حضرت علی(ع) فرمان داد شب را در بستر ایشان بخوابد. ایثار و از جان گذشتگی خالصانه حضرت علی(ع) باعث شد که این آیه در ستایش او نازل گردد:«و من الناس من یشتری نفسه ابتغأ مرضات الله و الله رؤف بالعباد»؛ «و از میان مردم، کسی است که جان خود را برای کسب خشنودی خدا فدا می‏کند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».

حضرت علی(ع) در آن شب، که معروف به «لیلْ المبیت» است، در بستر حضرت پیامبر(ص) خوابید. جبرئیل پیش سر و میکائیل کنار پای مقدس ایشان ایستاد. جبرئیل ندا در داد:«آفرین و درود بر تو ای فرزند ابوطالب، خدا به تو، بر ملائکه افتخار و مباهات می‏کند».{1}

[1].این رخداد مهم تاریخی با اختلاف ذیل آیه 207 سوره بقره نقل شده است. برای نمونه بنگرید:تفسیر صافی، ملامحسن فیض، ج 1، ذیل آیه 207 سوره بقره، ص 221 (تصحیح اعلمی، دارالمرتضی، مشهد، چاپ اول)؛ مجمع البیان، طبرسی، ج 3 و 4، ص 826 (تصحیح رسولی محلاتی و یزدی طباطبایی، ص 217(تحقیق مکتب التراث)؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 1، باب ذکر الهجرْ، ص 153 (تحقیق محمودی، چاپ دوم)؛ البدایْ و النهایْ، ابن کثیر، ج 3، فصل فی سبب هجرْ رسول الله، باب هجرْ رسول الله بنفسه الکریمه، ص 217.

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

....در غار ثور(پنهان گاه پیامبر(ص ) در شب هجرت ).)3(

خوابیدن على (ع ) در بستر پیامبر اسلام (ص ), در لیلة المبیت . 9. دیدار على (ع ) با پیامبراکرم (ص ) در غار ثور(پنهان گاه پیامبر(ص ) در شب هجرت ).)3(

در سن سى سالگى حضرت محمد (ص ), آخرین فرزند ابوطالب به دنیا آمد. وابوطالب وى را على نام نهاد. تولد على , در خانه کعبه , رویدادى معجزه آسا وبى سابقه بود. حضرت محمد (ص ) از على , در سـنـین نوزادى مراقبت مى کرد,به هنگام خواب , گهواره اش را حرکت مى داد, شیر در کامش مـى ریـخـت و در برخى مواقع بدنش را مى شست و او را در آغوش مى گرفت . و به این صورت , از آغاززندگى , او را با الطاف و مهربانى هاى خویش آشنا کرد.

هنگامى که در مکه خشکسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزینه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشـوار شـد, حضرت محمد(ص ) از او خواست تا على را به خانه خویش برد و به اتفاق خدیجه از او نگه دارى کند. از آن زمان به بعد, همیشه على به همراه حضرت محمد(ص ) بود. در خانه , در سفر و در هر جایى که او بود, على نیزبود.

آن حـضـرت , در هـر سـال , حدود یک ماه در غار حرا به عبادت و نیایش مى پرداخت . رابط بین آن حضرت و خدیجه , على بود و بسا تنها انیس او در آن غارنیز على بود و بس . حضرت محمد(ص ) در سـن چـهـل سالگى به رسالت مبعوث شد.نخستین زنى که به وى ایمان آورد, خدیجه و نخستین مـردى کـه ایمان آورد, على (ع )بود. بیشتر اوقات , این سه نفر در کنار کعبه , به عبادت و خواندن نـمـاز جـمـعـى مـى پرداختند که براى دیگران شگفت انگیز بود. هنگامى که حضرت محمد (ص ) ازجـانب خدا با پیام و انذر عشیرتک الاقربین ((22)) ماموریت یافت که طایفه و عشیره خویش را پـیـش از دیـگران ارشاد نماید و آنان را به اسلام دعوت کند, هیچ کس دعوت آن حضرت را لبیک نـگـفته و حتى برخى از آنان سخنان ایشان را به استهزا گرفتند. درآن جمع , تنها على (ع ) دعوت اسلام و پیامبر (ص ) را پذیرفت . پیامبر اکرم (ص )دست على (ع ) را گرفت و فرمود: ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى , ((23)) این , برادر,وصى و خلیفه من است ..

از ایـن زمان , که جز خدیجه (س ) و على (ع ) کسى به پیامبر (ص ) ایمان نیاورد,على (ع ) به عنوان وصى و خلیفه آن حضرت معرفى مى شد. این مسئله , یک امرعاطفى نیست , بلکه فرمان الهى است که از طریق پیامبر خدا ابلاغ گردید. از این تاریخ , مسؤولیت على (ع ) نسبت به اسلام و پیامبر خدا (ص ) سـنـگـین تر شده واحساس وظیفه بیشترى مى کرد. هر چه از عمرش مى گذشت و دوران نـوجـوانـى راپـشـت سـر مـى گـذارد و بـه مـرحـله جوانى مى رسید, عشق و علاقه او به پیامبر اکرم (ص )افزون تر شده و دفاعش از محمد (ص ) جدى تر و شدیدتر مى گردید.

اوج ایثارگرى هاى على (ع ) براى پیامبر اکرم (ص ), در مکه معظمه , درلیلة المبیت است , هنگامى کـه سـران قـریـش پس از مشورت هاى بسیار, در دارالندوه , به این نتیجه رسیدند که چهل نفر از طـوایف وقبایل گوناگون مکه , شبانه به خانه پیامبراکرم (ص ) هجوم آورده و او را با شمشیرهاى خـویـش قـطعه قطعه کنند و براى همیشه , صداى اسلام را خاموش کنند. پیامبر اکرم (ص ) براى خنثى سازى نقشه آنان ,شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع ) براى فریب دشمن , داوطلب شده و در بستر پیامبر (ص ) خوابید تا دشمنان از گریز پیامبر (ص ) مطلع نشوند.

در اواخـر شـب , ماموران قریش با شمشیرهاى برهنه وارد اتاق پیامبر شده و به خیال خود, به طور گروهى , قصد حمله به آن حضرت را نمودند, ناگهان على (ع ) ازبستر پیامبر (ص ), برخاست و با آنـان بـه مشاجره پرداخت . مهاجمان که سراسروجودشان را خشم فرا گرفته بود, على (ع ) را رها کـرده و بـراى یـافـتـن پیامبر (ص ) به راه افتادند تا شاید او را بیابند و به قتل رسانند. قرآن مجید درباره فداکارى على (ع ) درلیلة المبیت مى فرماید: و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤف بالعباد ((24)) .

و هنگامى که پیامبر (ص ) به مدینه مهاجرت فرمود, على (ع ) ماموریت یافت کارهاى برزمین مانده پیامبر(ص ) را در مکه سامان بخشد, بدهکارى هاى ایشان رابپردازد و خاندانش , از جمله دخترش , فاطمه زهرا (س ) را از مکه به مدینه کوچ دهد.

در مـدیـنـة الـرسـول , کـه نخستین پایه هاى حکومت اسلامى به دست تواناى پیامبراکرم (ص ) و مجاهدت هاى وصف ناپذیر صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود, نقش على (ع ) پس از حضرت محمد (ص ) نقش حساس و تعیین کننده اى بود, به ویژه پس از آن که على (ع ) به دامادى پیامبر اکرم (ص ) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم , حضرت فاطمه زهرا (س ) به همسرى آن حضرت در آمد.

دفـاع على (ع ) از پیامبر اسلام (ص ) در جنگ ها و غزوات آن حضرت و مبارزه بادشمنان کینه توز اسلام , حقیقت انکار ناپذیرى است که در تاریخ شیعه و اهل سنت ثبت و درج گردیده است .

رشادت هاى على (ع ) در جنگ هاى بدر, احد, خندق , خیبر, حنین و سایرغزوات و سریه ها, اسلام را بـیـمـه نـمـود و از گزند مشرکان و بدخواهان رهایى بخشید.این گونه فداکارى و رشادت ها در اعـتـلاى پـرچم اسلام و برپایى نظام توحیدى اسلامى , علاقه متقابل پیامبر (ص ) و على (ع ) را دو چندان مى کرد. تعابیرى که از آن حضرت درباره على (ع ) نقل شده است , گویاى شخصیت و قرب عـلـى (ع ) بـه خـدا ورسـول خـدا (ص ) است . به عنوان نمونه , در جنگ خندق (احزاب ) هنگامى که على (ع ) براى مبارزه , در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت , پیامبر اکرم (ص ) فرمود: برز الایمان کله الى الشرک کله ((25)) , تمام ایمان در برابر تمام شرک به مبارزه برخاسته است .

پس از آن که على (ع ) با پیروزى و کشتن دشمن خیره سر, از میدان نبرد بیرون آمد وصداى تکبیر مسلمانان فضاى مدینه را معطر ساخت , پیامبر اکرم (ص ) درباره على (ع ) فرمود: ضـربة على یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین , ((26)) ارزش شمشیرى که على درروز خندق بر دشمن فرود آورد, از عبادت جهانیان بیشتر است .

سرانجام در سال دهم هجرى , پس از پایان یافتن مراسم فریضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خـویش , پیامبر اکرم (ص ) پیش از رسیدن به وطن , ماموریت یافت على (ع ) را به عنوان جانشین و خلیفه پس از خویش معرفى کند: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک , ((27)) اى پیامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولایت على ) به تو رسیده است , به مردم ابلاغ نما.

سپس در خطاب به پیامبر (ص ), آمده است : وان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس , ((28)) اگر آن را انجام ندهى (على را به ولایت برنگزینى ) رسالت خویش را به پایان نرسانده اى . و خداوند تو را از مردم (آنانى که با ولایت على مخالفند)ایمن خواهد داشت .

بـه هـمـین منظور, پیامبر اسلام در میانه راه مکه و مدینه , در موضعى به نام غدیرخم که در سه مـیلى جحفه قرار دارد, حاجیان و همراهان خویش را گرد آورده و با این عبارت , على (ع ) را به ولایت و جانشینى خویش معرفى کرد: مـن کـنـت مولاه فهذا علی مولاه , اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله , ((29)) هـر کـس کـه من مولاى او و اولى به نفس او هستم , این على مولاى او و اولى به نفس او است . بار خـدایـا! دوسـت باش با هر کسى که با على دوست باشد,و دشمن باش با هر کسى که با او دشمن باشد! یارى کن کسى را که او رایارى دهد و واگذار کسى را که او را واگذارد! بـه این صورت , حضرت على (ع ) به عنوان جانشین پیامبر (ص ) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص ) مـردم مـامـور شـدند در خیمه حضرت على (ع ) گرد آمده و این منصب را به وى تبریک و تـهـنـیـت گـویند. از میان مردم , بیش از همه , عمربن خطاب درگفتن تبریک و تهنیت مبالغه مـى کـرد. او خـطـاب بـه آن حـضرت گفت : بخ بخ ‌لک یا علی !اصبحت مولاى ومولى کل مؤمن ومؤمنة . ((30)) پس از بازگشت به مدینه , چند ماهى نگذشته بود که رحلت جانگداز پیامبراسلام (ص ) مسلمانان را در انـدوهى بزرگ فرو برد و ابر سیاه فقدان پیامبر (ص ) بر سرمسلمانان سایه افکند. در هنگامى کـه حـضرت على (ع ) با مساعدت برخى ازخویشاوندان خود و بنا به سفارش پیامبر اکرم (ص ) به کار غسل و کفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود, برخى از صحابه در سقیفه بنى ساعده گـرد آمـده ودربـاره جانشینى پیامبر اکرم (ص ) به رایزنى و مجادله پرداختند و سرانجام , ابوبکر بن ابى قحافه را به عنوان نخستین خلیفه برگزیدند و حق على (ع ) را که از جانب پیامبراکرم (ص ) بـه آن تـصـریـح شـده بـود, نادیده گرفتند. پیامبر اکرم (ص ) در حیات با برکت خویش بارها این مـوضـوع را پـیـش بـینى کرده و براى پیش گیرى از آن , به مردم درباره مقام و منزلت على (ع ) آگـاهى مى داد. روایت ذیل نمونه اى از سخنان پیامراسلام (ص ) درباره حضرت على (ع ) است که ابراهیم بن ابى محمود از امام رضا (ع )و ایشان از پدر و اجدادش نقل مى کند: عـن عـلى بن الحسین (ع ) قال : قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله : یا على انت المظلوم من بعدی , فویل لمن ظلمک واعتدى علیک وطوبى لمن تبعک ولم یخترعلیک ... ((31)) , امـا زیـن الـعـابدین (ع ) فرمود: پیامبر اکرم (ص ) خطاب به امام على بن ابى طالب (ع ) فرمود: اى عـلـى ! پـس از من تو مظلوم هستى . پس واى به حال کسى که به تو ستم و تعدى نماید و خوشا به حال کسى که از تو پیروى کرده و علیه تو اختیار نکند.

اى على ! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال کسى که باتونبرد کند و خوشا به حال کسى که در رکاب تو بجنگد.

اى عـلـى ! تـو همانى که به کلام من سخن مى گویى و با زبان من تکلم مى کنى .پس واى به حال کسى که کلام تو را رد کند و خوشا به حال کسى که سخن تو را بپذیرد.

اى على ! تو پس از من سرور این امتى و پیشواى آنان و جانشین من در بین آنان هستى . کسى که از تو جدا شود, روز قیامت از من جدا خواهد شد.کسى که با تو باشد, روز قیامت با من خواهد بود.

اى عـلى ! تو نخستین ایمان آورنده به من و تصدیق کننده ام هستى . و تواولین کسى هستى که در کـارم به من کمک کردى و همراه من با دشمنم جنگیدى . و تو نخستین نمازگزار با من بودى در حالى که مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند.

اى عـلى ! تو اولین کسى هستى که با من از زمین برانگیخته مى شوى ونخستین کسى که با من از صراط مى گذرى . و خداى من , عزوجل , به عزتش سوگند یاد کرده است که از صراط نمى گذرد مـگر کسى که برات ولایت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستین فردى هستى که بر حوض من (کوثر) وارد مى شوى که دوستانت را از آن سیراب ودشمنانت را از آن باز مى دارى .

و هنگامى که در مقام محمود جاى گرفتم , تو همنشین من هستى که ازدوستان ما شفاعت کنى و تـو از آنان شفاعت مى کنى . و تو نخستین کسى هستى که در بهشت داخل مى شوى و پرچم من , کـه لـواى حـمـد اسـت , بـردسـت تـو است . و این پرچم , هفتاد شقه است که هر شقه آن وسیع تر ازخـورشید و ماه است . و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى که ریشه اش در خانه تو و شاخه هایش در خانه هاى شیعیان و دوستداران تواست .

روابط امام على (ع ) با خلفا پـس از رحـلـت جانسوز پیامبر اسلام (ص ) در حالى که حضرت (ع ) با تعدادى ازخواص به تجهیز جنازه آن حضرت مشغول بودند, گروهى از انصار و مهاجران , درسقیفه بنى ساعده تجمع کرده و دربـاره زمـامدار پس از پیامبر (ص ) به گفتگوپرداختند. گروه مهاجر با تمسک به مسئله سبقت در اسـلام و نزدیکى به پیامبر (ص ),خلافت را از آن خود دانسته و ابوبکر بن ابى قحافه را به عنوان خلیفه رسول اللّه (ص )انتخاب کردند.

مـهـاجران و انصار, که فرمان خدا و رسولش (ص ) درباره ولایت و حکومت امام على (ع ) (در غدیر خم ) را نادیده گرفته بودند, در تحکیم پایه هاى حکومت خلیفه اول کوشیدند و همگان را به بیعت بـا وى تـرغیب نمودند و مخالفان سقیفه بنى ساعده را با تهدید وادار به انقیاد و تسلیم کردند. در این میان , حضرت على (ع ) و بزرگان بنى هاشم و برخى از صحابه پیامبر (ص ) که یقین به رهبرى و ولایت امام على (ع )داشتند, از بیعت با ابوبکر امتناع کرده و با تحصن در خانه فاطمه زهرا (س ) مخالفت خود را با خلافت ابوبکر اعلام نمودند, اما رفتار حکومت با آنان خشونت آمیز بود, به طورى کـه بـراى بـیـرون بردن حضرت على (ع ) و طرفداران ولایت ایشان , در خانه فاطمه (س ) را آتش زدنـد و بـه خانه اى که پیامبر (ص ) بدون اجازه وارد آن نمى شد,هجوم آورده و با بى حرمتى تمام , حـضـرت عـلى (ع ) و یارانش را به مسجد برده ومجبور به بیعت ساختند. در این هجوم وحشیانه , حضرت فاطمه , دختر رسول خدا(ص ) آسیب فراوانى دید و بر اثر آن , حملش سقط گردید.

حضرت على (ع ) پس از تثبیت حکومت ابوبکر, چاره اى جز سکوت وکناره گیرى از سیاست ندید.

بـه هـمین دلیل , حدود 25 سال , در عین راهنمایى و یارى رسانى به مسلمانان و خلفاى سه گانه , خـانـه نـشـیـنى را اختیار و با کرامت نفس , از گرفتن حق مسلم خویش چشم پوشى کرد. خلفاى سـه گـانـه (ابوبکر, عمر و عثمان ) که امام على (ع ) را آینه تمام نماى پیامبر (ص ) دانسته و رقیب خویش مى پنداشتند, ازگوشه گیرى و خانه نشینى آن حضرت استقبال کرده و او را با ترفندهاى گوناگون , ازصحنه سیاست و حکومت خارج نمودند.

رویدادهاى مهم 1. تولد حضرت على (ع ) در خانه خدا(کعبه ), در سیزده رجب سال سى ام عام الفیل .

2. درخـواسـت حـضرت محمد (ص ) از عمویش , ابوطالب براى بردن فرزندکوچکش , على (ع ) به خانه خویش , و تلاش آن حضرت و همسرش خدیجه کبرى براى تربیت و پرورش حضرت على (ع ).

3. گـرویـدن هـمـزمـان خدیجه کبرى (س ) و حضرت على (ع ) به اسلام و پیامبراکرم (ص ), در نخستین روزهاى بعثت .

4. همراهى حضرت على (ع ) با پیامبر (ص ) در غار حرا.

5. اقتداى خدیجه کبرى (س ) و حضرت على (ع ) به نماز پیامبر اسلام (ص ) درمسجد الحرام .

6. محاصره خاندان عبدالمطلب در شعب ابى طالب , به مدت سه سال , به جرم پشتیبانى از حضرت محمد (ص ).

7. درگـذشـت ابوطالب , پدر حضرت على (ع ) در مکه معظمه , پس از رهایى ازمحاصره در شعب ابى طالب , و اندوه پیامبر (ص ) در وفات او.

8. خوابیدن على (ع ) در بستر پیامبر اسلام (ص ), در لیلة المبیت .

9. دیدار على (ع ) با پیامبراکرم (ص ) در غار ثور(پنهان گاه پیامبر(ص ) در شب هجرت ).

10. دسـتـور پیامبر(ص ) به على (ع ) در بازگرداندن امانت هاى مردم که نزدپیامبر(ص ) بود, اداى دیون آن حضرت و آوردن خاندان پیامبر(ص ) از مکه به مدینه (در ایام هجرت ).

11. ایـجـاد پیمان برادرى بین هر دو نفر از مسلمانان در سال اول هجرى و عقداخوت میان پیامبر اسلام (ص ) و على (ع ) در مدینه .

12. ازدواج على (ع ) با فاطمه زهرا (س ), دختر رسول خدا (ص ), در سال دوم هجرى در مدینه .

13. وقـوع جنگ بدر میان مسلمانان و قریش , در سال دوم هجرى و رشادت هاى على (ع ) و حمزه سیدالشهداء در این نبرد.

14. فداکارى هاى على (ع ) در جنگ احد و محافظت از پیامبر اکرم (ص ) درصحنه هاى خطیر این جنگ در شوال سال سوم هجرى .

15. وفات فاطمه بنت اسد, مادر على (ع ) در مدینه , در سال چهارم هجرى .

16. وقـوع جـنگ بنى مصطلق میان مسلمانان و مشرکان طایفه بنى مصطلق ودلاورى هاى على (ع ) براى پیروزى پیامبر (ص ) در این نبرد, در شعبان سال پنجم هجرى .

17. مـحـاصـره مـدیـنـه تـوسـط مشرکان قریش و طایفه هاى هم پیمان آنها و وقوع جنگ خندق (احـزاب ), در شـوال سـال پـنجم هجرى , و کشته شدن عمرو بن عبدود به دست على (ع ) در این نبرد.

18. وقـوع جـنـگ خـیبر میان مسلمانان و یهودیان , در سال هفتم هجرى , و کشته شدن مرحب و بـرادرش حـارث و تـعـدادى از دلاوران یـهود به دست على (ع ) و کندن در دژ قموص (از دژهاى هفت گانه خیبر) توسط آن حضرت و پیروزى مسلمانان .

19. مـامـوریت على (ع ) از سوى پیامبر اکرم (ص ) براى نبرد با مشرکان وادى یابس , در سال هشتم هجرى , و پیروزى تحسین برانگیز حضرت على (ع ) دراین نبرد (جنگ ذات السلاسل ).

20. اعـطـاى پـرچم اسلام به على (ع ) توسط پیامبر اکرم (ص ), در هنگام فتح مکه ,در سال هشتم هجرى , و همراهى على (ع ) با پیامبر اکرم (ص ) در فرو ریختن بت ها ومجسمه ها از دیوار کعبه .

21. وقوع جنگ میان مسلمانان و دو قبیله هوازن و ثقیف در وادى حنین , پس ازفتح مکه , در سال هـشـتم هجرى , و رشادت هاى على (ع ) در این نبرد و کشته شدن چهل نفر از قهرمانان مشرک به دست آن حضرت .

22. وقوع جنگ تبوک میان مسلمانان و وابستگان حکومت روم , در سال نهم هجرى , و باقى ماندن على (ع ) به دستور پیامبر اکرم (ص ) در مدینه , در غیاب رسول خدا(ص ).

23. نـازل شـدن سـوره برائت , در سال نهم هجرى , و ماموریت على (ع ) از سوى پیامبر اکرم (ص ) براى ابلاغ این سوره به مردم مکه .

24. هـمـراهى حضرت على (ع ), فاطمه زهرا (س ), امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) با پیامبر اکرم (ص ), در جریان مباهله نصاراى نجران , در سال دهم هجرى .

25. اعزام حضرت على (ع ) به یمن از سوى پیامبر اکرم (ص ) در سال دهم هجرى .

26. مـسافرت پیامبر اکرم (ص ) و خاندان او و مسلمانان به مکه معظمه , براى انجام فریضه حج , در سال دهم هجرى (معروف به حجة الوداع ), و پیوستن على (ع )به آنان پس از مراجعت از یمن .

27. انـتصاب على (ع ) به ولایت و خلافت مسلمین به دست پیامبر(ص ) در مکانى به نام غدیرخم , میان مکه و مدینه , در بازگشت از سفر حجة الوداع , در سال دهم هجرى .

28. رحـلـت جـانگداز پیامبر خدا(ص ), در 28 صفر سال یازدهم هجرى , وتغسیل , تکفین و تدفین بدن مطهر آن حضرت توسط حضرت على (ع ) و طایفه بنى هاشم , در مدینه طیبه .

29. نادیده گرفتن حق امام على (ع ) از سوى مهاجران و انصار در گزینش خلیفه مسلمین , پس از رحلت پیامبر (ص ).

30. امـتـنـاع امـام عـلـى (ع ), فـاطمه زهرا(س ), بنى هاشم و گروهى از صحابه سرشناس پیامبر اکرم (ص ) با خلافت ابى بکر و اجتماع اعتراض آمیز آنان در خانه فاطمه (س ).

31. هـجـوم مـامـوران خـلیفه به دستور عمربن خطاب به خانه فاطمه (س ) وسوزاندن در خانه و دستگیر نمودن معترضان و بردن آنان به مسجد براى بیعت اجبارى با ابوبکر.

32. مـصـدوم و مجروح شدن فاطمه زهرا (س ), همسر امام على (ع ), در هجوم ماموران خلیفه به خانه آن حضرت .

33. گـرفـتـن بـاغ فـدک از فـاطمه زهرا (س ) و على (ع ) توسط زمامداران وقت و عدم اعتنا به اعتراض فاطمه زهرا (س ).

34. اندوه شدید على (ع ) در وفات مظلومانه فاطمه زهرا (س ) پس از 45 روزبیمارى ممتد.

35. تلاش على (ع ) در جمع آورى قرآن و تنظیم و تفسیر آن , در ایام خانه نشینى آن حضرت .

36. یارى رسانى امام على (ع ) به خلفاى وقت , در حل معضلات اجتماعى ومسائل شرعى .

37. حـضـور عـلى (ع ) در شوراى شش نفره اى که عمر بن خطاب براى تعیین خلیفه پس از خود برگزید.

38. مـحـرومیت على (ع ) براى بار سوم از رسیدن به خلافت اسلامى و واگذارى آن به عثمان بن عفان توسط اعضاى شوراى شش نفره منتخب عمر بن خطاب .

39. اعـتـراض بـرخـى از صـحابه و مسلمانان شهرها به رفتارهاى نارواى عمال عثمان بن عفان و پشتیبانى حضرت على (ع ) از خواسته هاى به حق آنان .

40. تحریک مردم از سوى عایشه , مبنى بر عزل عثمان بن عفان از خلافت وکشتن وى .

41. اعتراض گروهى مسلمانان علیه عثمان و کشته شدن او در این ماجرا,در سال35 هجرى .

42. انـتـخاب على (ع ) به خلافت اسلامى با اصرار صحابه پیامبر(ص ) و مسلمانان انقلابى , در تاریخ جمعه 25 ذى حجه سال35 هجرى , پس از کشته شدن عثمان بن عفان .

43. عزل حاکمان نالایق ولایات و جایگزینى حاکمان جدید توسط امام على (ع ).

44. درخواست واگذارى حکومت عراق و یمن از امام على (ع ) توسط طلحة بن عبیداللّه و زبیر بن عوام و امتناع آن حضرت از انتصاب آن دو به حکومت .

45. تمرد معاویة بن ابى سفیان از فرمان امام على (ع ) و باقى ماندن او بر حکومت شام .

46. ناخشنودى عایشه , (همسر پیامبر اکرم (ص )), از انتخاب امام على (ع ) به خلافت اسلامى .

47. عدم تحمل برخى شخصیت هاى مقیم مدینه از اعلام سیاست حکومتى امام على (ع ) در اجراى عدالت اجتماعى .

48. پـیـوسـتـن طلحة بن عبیداللّه و زبیر بن عوام , (از صحابه مشهور پیامبر (ص ) وپیش کسوتان بـیـعـت بـا امام على (ع )), و هواداران عثمان مقتول و ناراضیان حکومت امام على (ع ) به عایشه و تجمع فتنه انگیز آنان در مکه .

49. اعـلان جـنـگ عـلـیه امام على (ع ) توسط عایشه , طلحه , زبیر و برخى ازسرشناسان حجاز, و حرکت آنان از مکه به سوى بصره .

50. اشـغـال بـصـره و عـزل و شـکـنجه عثمان بن حنیف , عامل امام على (ع ) در این شهر, توس ط سپاهیان عایشه (اصحاب جمل ).

51. پشتیبانى پنهانى ابو موسى اشعرى (فرماندار کوفه ) از اصحاب جمل , ومخالفت با امام على (ع ) در اعزام نیروى جنگى براى دفع آشوب اصحاب جمل .

52. اعـلام بـسـیـج عـمـومى براى پشتیبانى از خلافت اسلامى و دفع آشوب هاى اصحاب جمل و خونخواهان عثمان , توسط امام على (ع ).

53. اعـزام سـپـاهـیان و هواداران امام على (ع ) از شهرهاى مختلف اسلامى به حوالى بصره , براى مبارزه با اصحاب جمل .

54. فـراخـوانى زبیر به امر امام على (ع ) و یادآورى سفارش هاى پیامبر (ص ) به او,پیش از شعله ور شدن آتش جنگ جمل .

55. تـاثـر شـدیـد زبـیـر از یـادآورى خاطره ها و سفارش هاى پیامبر (ص ) به او درباره على (ع ), و پشیمانى او از راه اندازى جنگ جمل , و کناره گیرى از سپاهیان .

56. کشته شدن زبیر در خارج از معرکه جنگ , به دست عمر بن جرموز, و تاثرامام على (ع ) از مرگ ذلت بار وى .

57. نامه ها و خطبه هاى مکرر امام على (ع ) به منظور ایجاد صلح و آرامش بین دوسپاه , و تلاش آن حضرت براى از بین بردن عصبیت هاى جاهلى و قومى , و عدم وقوع جنگ و خونریزى .

58. پـاسـخ مـنـفـى بـه امام على (ع ) و اصرار بر خونخواهى عثمان و اعلام جنگ تمام عیار توس ط اصحاب جمل علیه سپاهیان امام على (ع ).

59. وقوع نبرد خونین جمل در بصره , در تاریخ جمادى الثانى سال 36 هجرى , وپیروزى سپاهیان امام على (ع ) در این نبرد با دلاورى هاى آن حضرت و امام حسن ,امام حسین , محمد حنفیه , مالک اشتر, عمار یاسر و حدود 20 هزار مرد جنگى .

60. بخشودگى و آزادسازى اسیران اصحاب جمل پس از جنگ , و بازگرداندن عایشه به مدینه به فرمان امام على (ع ).

61. انـتـقـال مـقر خلافت اسلامى از سوى امام على (ع ) به کوفه , در سال 36 هجرى ,پس از پایان جنگ جمل .

62. پیوستن برخى از اسیران آزاد شده اصحاب جمل و خونخواهان عثمان به معاویة بن ابى سفیان در شام .

63. تـبـادل نامه ها و پیام ها میان امام على (ع ) و معاویة بن ابى سفیان درباره خونخواهى از قاتلان عثمان , حکومت شام , شکاف در امت اسلامى و غیره .

64. نـبرد مالک اشتر نخعى (عامل امام على (ع ) در نصیبین ) با ضحاک بن قیس وعبدالرحمن بن خالد, فرماندهان سپاه معاویه و آزاد سازى حران , رقه و جزیره به دست مالک اشتر.

65. اعلان جنگ معاویه (فرماندار شام ) علیه امیرالمؤمنین على (ع ) و اعزام نیروهاى جنگى از شام به عراق , در سال 36 هجرى , پس از خاتمه جنگ جمل .

66. خروج امام على (ع ) از کوفه , براى مبارزه با سپاهیان معاویه , در شوال سال 36هجرى .

67. تصرف نهر فرات به دست سپاهیان معاویه در صفین , پیش از ورود سپاهیان امام على (ع ).

68. نـبرد مالک اشتر نخعى , فرمانده سپاه امام على (ع ), با سپاهیان معاویه براى بازپس گیرى نهر فرات و پیروزى او در این جنگ .

69. آغاز نبرد صفین میان سپاهیان امام على (ع ) و سپاهیان معاویه , از ذى حجه سال 36 هجرى تا صفر سال 38 هجرى , به مدت یک سال و چند ماه .

70. شهادت عمار بن یاسر, اویس قرنى و چند تن از صحابه معروف پیامبر (ص )در نبرد صفین , به دست سپاهیان معاویه .

71. تـهـاجـم عمومى سپاهیان امام على (ع ) به سپاهیان معاویه , در یکى از شب ها(معروف به لیلة الهریر) و تلفات سنگین شامیان در این نبرد شبانه .

72. نیرنگ معاویه در لحظات حساس جنگ صفین به پیشنهاد عمرو بن عاص دربالا بردن قرآن بر سـر نـیـزه ها توسط پانصد نفر از سپاهیان شام , و درخواست پایان جنگ و دعوت سپاهیان عراق به حکمیت قرآن .

73. فـریـب خوردن برخى از سرداران سپاه کوفه (مانند اشعث بن قیس و خالد بن معمر) در برابر دسیسه هاى عمرو بن عاص , و ایجاد اختلاف در میان سپاهیان امام على (ع ) براى خاتمه جنگ .

74. فرمان مالک اشتر به سپاهیان خویش براى استمرار جنگ و نابودى سپاهیان شام و اعتنا نکردن به نیرنگ هاى عمرو بن عاص .

75. تـجمع اعتراض آمیز فریب خوردگان نیرنگ هاى عمرو بن عاص , در سراپرده امام على (ع ), و اصرار و فشار بر آن حضرت براى بازگشت مالک اشتر و اعلام پایان جنگ بین دو سپاه .

76. اعـلام آتـش بـس مـیان سپاهیان امام على (ع ) و سپاهیان معاویه , و تعیین ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص از سوى دو سپاه براى حکمیت , در صفر سال 38 هجرى .

77. حماقت ابو موسى اشعرى در برابر نیرنگ هاى عمرو بن عاص , در مذاکرات دو جانبه , در دومة الجندل (یکى از شهرهاى آباد آن زمان عراق ).

78. اعلام نتیجه مذاکرات دو جانبه حکمین , و فریب خوردن ابو موسى اشعرى از عمرو بن عاص و خیانت به امیرالمؤمنین على (ع ).

79. پـناهنده شدن ابو موسى اشعرى به مکه به دلیل خیانتش به امیر المؤمنین على (ع ) در جریان حکمیت .

80. پایان نبرد صفین , در شعبان سال 38 هجرى , با کشته شدن 45 هزار (و به روایتى نود هزار) نفر از سپاهیان معاویه و 25هزار نفر از سپاهیان امام على (ع ).

81. اعتراض گروهى از لشکریان امام على (ع ) به جریان حکمیت , و امتناع آنان ازورود به کوفه .

82. تـجـمـع دوازده هـزار نـفـر از مـعـترضان (که بعدها به خوارج شهرت پیدا کردند)در حرورا (دهـکـده اى در دو مـیـلى کوفه ) و نخیله (پادگان نظامى کوفه ), و نسبت شرک دادن به ساحت مقدس امام على (ع ) و پیروان او.

83. عدم سختگیرى امام على (ع ) نسبت به گفتارها و رفتارهاى اعتراض آمیزخوارج در کوفه .

84. تلاش هاى امام على (ع ) در ارسال پیام و سفیر نزد خوارج , براى هدایت وروشنگرى آنان .

85. مناظره حضورى امام على (ع ) با سران و فریب خوردگان خوارج , براى هدایت آنان .

86. ایجاد فتنه و فساد و کشتار مؤمنان , توسط خوارج , در عراق .

87. آغاز نبرد میان سپاهیان وفادار به امام على (ع ) و خوارج نهروان , در صفر سال39 (و به گفته برخى از مورخان در سال 38) هجرى و پیروزى بزرگ امام على (ع ) دراین نبرد.

88. کشته شدن ده نفر از یاران امام على (ع ) و زنده ماندن نه نفر از خوارج در نبردنهروان .

89. سـوء اسـتـفـاده معاویه از اختلاف میان پیروان على (ع ) و از جنگ نهروان , براى ایجاد ناامنى , کشتار و یغماگرى در شهرهاى اسلامى تحت حکومت امام على (ع ).

90. اعـزام ضـحـاک بن قیس توسط معاویه , به سرزمین عراق براى کشتار و ایجادوحشت در میان مردم .

91. اعـزام بـسـر بـن ارطاة از سوى معاویه به سرزمین حجاز و یمن , براى ایجادناامنى , وحشت , و کـشـتار بى رحمانه حدود سى هزار نفر از مسلمانان بى گناه , و تاثرشدید امام على (ع ) و اعزام دو هزار سپاهى به فرماندهى جاریة بن قدامه , براى مقابله با خونریزان شامى .

92. اعـزام سـفـیـان بن عوف , از سوى معاویه به شهرهاى هیت , انبار و مدائن , براى قتل و غارت و ایجاد ناامنى در میان مردم , و اظهار نگرانى امام على (ع ) از سستى وبى تحرکى لشکریان خویش .

93. ایـجـاد اغتشاش و عصیانگرى در میان برخى از قبایل مصر, و سختى کار برمحمد بن ابى بکر, عامل امام على (ع ).

94. اعـزام مـالک اشتر نخعى از سوى امام على (ع ) به مصر, براى فرو نشاندن اغتشاشات داخلى و تهاجمات خارجى معاویه و لشکریان شامى .

95. شهادت مالک اشتر در قلزم , پیش از رسیدن به سرزمین مصر, به دست عوامل معاویه , در سال 38 هجرى .

96. یورش سپاهیان معاویه به فرماندهى عمرو بن عاص به مصر و نبرد شدیدمیان آنان و هواداران امام على (ع ) به فرماندهى محمد بن ابى بکر, و کشته شدن محمددر این نبرد و استیلاى شامیان بر مصر.

97. خـطـبـه هـاى آتشین امام على (ع ) براى تحریک کوفیان جهت مقابله بادسیسه ها و فتنه هاى شامیان .

98. اعـلام بسیج عمومى توسط امام على (ع ) و تجمع حدود چهل هزار نفر درپادگان کوفه , براى اعزام به جبهه هاى جنگ علیه شامیان .

99. تـجـمـع بـرخى از بازمانگان خوارج در مکه و پیمان سه تن از آنان (به نام هاى عبدالرحمن بن مـلـجم مرادى , برک بن عبداللّه تمیمى و عمرو بن بکر تمیمى ) براى ترور امام على (ع ), معاویه و عمرو بن عاص .

100. پیش گویى امام على (ع ) از مرگ زودهنگام خویش , در ماه رمضان سال 40هجرى .

101. زخـمـى شـدن امـام على (ع ) در محراب مسجد کوفه , در نوزدهم رمضان سال40 هجرى , با ضربه شمشیر زهرآلودى که عبدالرحمن بن ملجم مرادى بر فرق آن حضرت فرود آورد.

102. بـى نتیجه بودن تلاش هاى پزشکان براى معالجه زخم سر امام على (ع ) وشهادت آن حضرت , در شب 21 رمضان سال 40 هجرى (در سن 63 سالگى ).

103. به خاک سپردن شبانه بدن مطهر امام على (ع ) در نیزارهاى بیرون شهر کوفه (که هم اکنون مـعـروف بـه نجف اشرف است ) توسط فرزندان و خواص آن حضرت , وپنهان نگه داشتن مرقد آن حضرت از سایران .

104. انـتخاب امام حسن مجتبى (ع ), فرزند امام على (ع ) به خلافت اسلامى وبیعت مردم کوفه با ایشان , در رمضان سال 40 هجرى .

داستان ها 1. فداکارى در لیلة المبیت , شب هجرت پیامبر (ص ) از هـنـگـامى که پیامبر گرامى اسلام (ص ) دین تازه اى بر اساس توحید و یکتاپرستى براى هدایت مردم از جانب خداوند متعالى به ارمغان آورد, مشرکان و سران قریش در مکه براى انکار, دشمنى و مقاومت در برابر پیامبر(ص ) از هیچ تلاشى فروگذارنکردند و همواره در اندیشه آزار پیامبر (ص ) و تازه مسلمانان بودند. آنان بسیارى ازمسلمانان را به وضع فجیعى شکنجه کرده و برخى را در زیر شکنجه به شهادت رساندند.

فشارها و آزارهاى سران شرک و کفر, موجب شد تا گروهى از مسلمانان به فرمان پیامبر خدا (ص ) به کشور حبشه (که در مجاورت حجاز با فاصله دریاى سرخ قرارداشت ) مهاجرت نمایند و در پناه پـادشـاه مسیحى آن , از دین و عقاید خویش پاسدارى کنند, اما آنانى که در مکه باقى مانده بودند, مـورد بـى احـتـرامى و آزار شدید قریش قرارگرفتند, به طورى که پیامبر (ص ) و تمامى خاندان عـبـدالمطلب (به استثناى برخى ازآنان که در کفر و شرک باقى مانده بودند) و مسلمانان بى پناه , توان ماندن در شهر را ازدست داده و مجبور شدند به دره اى خشک در میان کوه هاى اطراف مکه , که بعدا به شعب ابوطالب شهرت یافت , کوچ کنند و در آن جا به مدت سه سال در محاصره کافران و مشرکان قریش , زندگانى سخت و شکننده اى را سپرى کنند.

اما در تمام این مدت , پیامبر اکرم (ص ) و تازه مسلمانان از پشتیبانى و همراهى عموى پیامبر (ص ), یعنى حضرت ابوطالب , فرزند عبدالمطلب (که یکى از بزرگان قریش بود) برخوردار بوده و وجود او در بـیـن آنـان , مـوجب دلگرمى و تسلى خاطرآنان مى گشت . ابوطالب و دو فرزندش (جعفر و عـلـى ) زنـدگـى خـویـش را وقف پیامبر(ص ) و پیروزى اسلام کرده بودند, چه این که جعفر بن ابـى طـالـب رهـبـرى مـهـاجـران حـبشه را به عهده داشت و ابوطالب و فرزند دیگرش على (ع ) رهبرى حمایت کنندگان از آن حضرت را در مکه عهده دار بودند.

پس از رهایى از محاصره شعب ابى طالب , به مدت کوتاهى دو تن از پشتیبانان ویاوران پیامبر اکرم (ص ) یـعـنى عمویش , ابوطالب و خدیجه کبرى , همسر پیامبررحلت کردند. با وفات آنان مشرکان جـرات بیشترى پیدا کرده و بر عداوت وکینه توزى هاى خویش با پیامبر(ص ) و مسلمانان افزودند.

سـر انـجـام , چهل نفر ازسران طایفه ها و قبیله ها در دارالندوه به مشورت پرداخته و به این نتیجه رسـیـدند که ازهر طایفه , یک نفر و مجموعا چهل نفر به طور پنهانى بر آن حضرت شوریده و او را ازبـیـن بـبرند تا از این راه , هم به هدف خویش , یعنى نابودى آن حضرت نایل آمده و هم اگر بنى هاشم به خونخواهى آن حضرت قیام کردند با چهل طایفه و قبیله مواجه بوده و توان مقابله با آنان را نـداشـته باشند. پس از این تصمیم , زمان اجراى عملیات شب اول ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت تعیین شد.

شـب مـوعـود فـرا رسـید. چهل نفر از چهل طایفه , خانه پیامبر (ص ) را به محاصره در آورده تا به دسـتور فرمانده خویش , وارد خانه شده و آن حضرت را در بسترش باشمشیر قطعه قطعه نمایند.

آنـان در آغـاز شـب , قـصـد هـجوم به خانه را داشتند, اماابولهب (عموى پیامبر (ص )), که یکى از تـوطـئه گران بود, با این کار مخالفت کرد وگفت تا طلوع فجر صادق اجازه نمى دهم وارد خانه وى شـویـد. هـمـگـى مـنـتظر ماندند تافجر صادق طلوع کند, و در تمام این مدت , از شکاف ها و روزنـه هاى در و دیوار, اتاق و بستر آن حضرت را زیرنظر داشته و مراقب کوچک ترین حرکت ایشان بودند.

از سـوى دیـگر, جبرئیل امین نقشه شوم مشرکان و توطئه قتل پیامبر اسلام (ص ) رابه آن حضرت خـبـر داده و از جـانب خداوند متعال , ایشان را براى هجرتى سرنوشت ساز مامور نمود, اما لازم بود قـریـش از هـجرت آن حضرت , بى خبر مانده وتصور کنند که پیامبر (ص ) در خانه خویش آرمیده اسـت تـا آن حضرت بتواند از دام آنان برهد. از این رو, پیامبر (ص ) به نزدیک ترین یار خویش , على (ع ) پـیـشـنهاد کرد که براى فریب مشرکان , در بستر او بخوابد و جامه سبز پیامبر (ص ) را بر روى خوداندازد تا آنان تصور کنندکه خود پیامبر (ص ) در بستر آرمیده است .

على (ع ) که خطر مرگ را در جلوى چشمان خویش مجسم مى کرد, از پیامبراکرم (ص ) پرسید: اى رسول خدا! اگر در جاى تو بخوابم تو از شر مشرکان رهایى خواهى یافت ؟

پیامبر (ص ) فرمود: بلى , من رهایى مى یابم . على (ع ) خشنود شد وسجده شکرى به جا آورد و از پیشنهاد پیامبر اکرم (ص ) به گرمى استقبال کرد و باپذیرش آن , نشاط تازه اى به پیامبر (ص ) بخشید.

پـیامبر اکرم (ص ) پیش از تجمع مهاجمان , از خانه خارج شده و به کوه هاى اطراف مکه رفت و در غار ثور پناه گرفت . ابوبکر بن ابى قحافه نیز همراه ایشان بود.

مهاجمان بامدادان به طور گروهى وارد اتاق پیامبر (ص ) شدند و شمشیرهاى خویش را بلند کرده تا بر بدن آن حضرت فرود آورند که ناگهان على (ع ) از بستر آن حضرت برخاست و بانگ زد: واى بـر شـمـا, چه کار مى کنید؟

مهاجمان که ناباورانه على (ع ) را در بستر پیامبر (ص ) مى نگریستند, پرسیدند: اى على ! محمد کجاست ؟

على (ع ) پاسخ داد: او را به من نسپرده بودید تا از من بخواهید.

مـیان آنان و على (ع ) سخنانى رد و بدل شد و چون چیزى دستگیرشان نگردید, باخشم تمام , على (ع ) را رهـا کـرده و براى یافتن پیامبر (ص ) به سرعت از منزل ایشان خارج شدند. کاوشگران ماهر گرچه تا غار ثور, آن حضرت را ردیابى کردند, اما باورنداشتند که در آن غار پناه گرفته باشند. به هـمـین دلیل , بدون نتیجه به مکه بازگشتند.پیامبر اکرم (ص ) و همراهش , سه شبانه روز در آن غـار بـه سـر بـردنـد. در ایـن مـدت , چـندنفر از خواص با آنان رابطه داشته و نزد آنان رفت و آمد مى کردند که از آن جمله على (ع ) بود.

در یـکـى از شـب ها که على (ع ) و هند بن ابى هاله (فرزند خدیجه ) به غار ثور رفته تا خواسته هاى پیامبر(ص ) را در ارتباط با هجرت بزرگ و نقش آفرین ایشان محقق سازند, پیامبراکرم (ص ) به على (ع ) سفارش کرد که : 1. براى رفتن من و همسفرم به یثرب (مدینه ) دو شتر آماده گردان .

2. مـن امـیـن قریش هستم و امانت هایى از مردم نزد من در خانه ام هست . فردا درمکه , در مکانى بـایـست و با صداى بلند اعلام کن که هرکس امانتى نزد محمد (ص )دارد, بیاید و امانت خویش را بگیرد.

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

 

 

دیدار على (ع ) با پیامبراکرم (ص ) در غار ثور(پنهان گاه پیامبر(ص

خوابیدن على (ع ) در بستر پیامبر اسلام (ص ), در لیلة المبیت . 9. دیدار على (ع ) با پیامبراکرم (ص ) در غار ثور(پنهان گاه پیامبر(ص ) در شب هجرت ).)2(


47. بـیـعـت و پیمان گروهى از اهالى یثرب (از قبیله خزرج و اوس ) باپیامبراکرم (ص ), در موسم حج سال سیزدهم بعثت , در مکه (معروف به دومین پیمان عقبه ).

48. عـکـس العمل سران قریش , به بیعت مسلمانان یثرب با پیامبر اسلام (ص ) وسختگیرى آنان در آزار و شکنجه مسلمانان مکه .

49. مـهاجرت انفرادى مسلمانان تحت فشار مکه به یثرب به دستور پیامبراسلام (ص ) و پشتیبانى مسلمانان یثرب از مهاجران , در اواخر سال سیزدهم و اوائل سال چهاردهم بعثت .
50. انجمن سران قریش , در دارالندوه و تصمیم آنان بر کشتن پیامبراسلام (ص ).

51. حمله پنهانى چهل نفر از طایفه ها و قبیله هاى مختلف مکه , به خانه پیامبر(ص ) براى کشتن آن حضرت , در لیلة المبیت و مواجه شدن با على بن ابى طالب (ع ) در بستر پیامبر(ص ).
52. خـروج پـیـامـبـر اکرم (ص ) از خانه خویش و پناه گرفتن در غار ثور, در حوالى مکه , در لیلة المبیت و همراهى ابوبکر بن ابى قحافه با آن حضرت , در واپسین روزهاى ماه صفر سال چهاردهم بعثت .

53. آغـاز هـجرت تاریخ ساز پیامبر اسلام (ص ) از غار ثور در مکه معظمه , به سوى یثرب (که از آن پس مدینة الرسول خوانده شد) در روز اول ربیع الاول سال چهاردهم بعثت و ورود به مدینه در دوازدهم همین ماه و استقبال اهالى این شهر از آن حضرت .

54. بـناى مسجد النبى (ص ), در مدینه , به دست پیامبر اسلام (ص ), مهاجران وانصار, در نخستین روزهاى ورود آن حضرت به مدینه .
55. ایـجـاد پیمان برادرى بین مهاجران و انصار مدینه , به فرمان پیامبر اسلام (ص ),در ماه رمضان سال اول هجرى .

56. مانورهاى جنگى و تهدید خطوط بازرگانى قریش توسط سپاهیان اسلام , ازهشتمین ماه سال اول تا رمضان سال دوم هجرى , به فرمان پیامبر اسلام (ص ).
57. تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به مکه , در هفتمین ماه سال دوم هجرى .

58. وقوع جنگ بدر میان سپاهیان اسلام و سران قریش , در ماه رمضان سال دوم هجرى و پیروزى شـکوهمند مسلمانان در این نبرد (با از دست دادن چهارده شهید وکشتن هفتاد نفر از مشرکان و به اسارت گرفتن هفتاد نفر دیگر از آنان ).

59. وفات رقیه , دختر رسول خدا(ص ) (همسر عثمان بن عفان ), در مدینه , به سال دوم هجرى .

60. پیمان شکنى یهودیان طایفه قینقاع مدینه و وقوع جنگ میان آنان و سپاهیان اسلام , و تسلیم و تبعید شدن همگى آنان از مدینه به شام , در شوال سال دوم هجرى .
61. وقـوع جـنگ احد میان سپاهیان اسلام و مشرکان قریش , در شوال سال سوم هجرى و پیروزى ابتدایى مسلمانان با دلاورى هاى حمزه , حضرت على (ع ),ابودجانه , زبیر و سایر صحابه پیامبر(ص ), وشـکـست نهایى سپاهیان اسلام با از دست دادن هفتاد کشته , از جمله حمزه سیدالشهداء, در این نبرد, به دلیل بى انظباطى نگهبانان شکاف میان کوه احد.
62. کـشـتـه شـدن دو گروه تبلیغى اسلام (ده نفره و چهل نفره ) به دست مشرکان , درسرزمین رجیع و بئر معونه , در سال چهارم هجرى .
63. تـوطـئه یـهـودیـان بـنى نضیر, علیه پیامبر اکرم (ص ) و وقوع جنگ میان آنان ومسلمانان , و پیروزى سپاهیان اسلام در بیرون راندن یهودیان از مدینه , در سال چهارم هجرى .
64. هـمدستى یهودیان و بت پرستان حجاز در هجوم به مدینه و وقوع جنگ احزاب (خندق ) میان مسلمانان و مهاجمان , در سال پنجم هجرى و دلاورى هاى حضرت على (ع ) در این نبرد سرنوشت ساز.

65. خیانت یهودیان بنى قریظه به مسلمانان , در جنگ احزاب و کیفر سخت آنان به دست سپاهیان اسلام پس از نبرد احزاب .
66. وقوع غزوه بنى مصطلق , در سال ششم هجرى , و پیروزى درخشان مسلمانان در این نبرد.

67. آهنگ پیامبر اسلام و1520 نفر از مسلمانان , از مدینه به مکه , براى انجام عمره و جلوگیرى بت پرستان مکه از ورود آنان , در سال ششم هجرى .

68. انعقاد پیمان صلح حدیبیه , میان پیامبر اسلام (ص ) و مشرکان قریش , در سال ششم هجرى .

69. وقـوع جـنـگ خیبر میان مسلمانان و یهودیان , در وادى خیبر, در 32 فرسخى شمال مدینه , و دلاورى هاى سپاه اسلام , از جمله امام على (ع ) در این نبرد, به سال هفتم هجرى .
70. واگذارى باغ فدک , در سرزمین خیبر, توسط پیامبر اسلام (ص ) به دخترش ,فاطمه زهرا(س ).

71. نامه پیامبر اسلام به پادشاهان ایران , روم , حبشه , مصر, یمامه , بحرین و حیره (اردن ), و دعوت آنان به دین اسلام , در سال هفتم هجرى .

72. سفر عبادى و زیارتى پیامبر اسلام (ص ) و دو هزار مسلمان همراه وى ازمدینه به مکه معظمه , بـراى انـجام مراسم عمره قضا, در ذى قعده سال هفتم هجرى (پس از گذشت یک سال از پیمان صلح حدیبیه ).
73. وقوع جنگ موته در سر حدات شام , میان سه هزار سپاهى اسلام و دویست هزار مرد جنگى روم (صـد هـزار نـفر از عرب هاى تحت استیلاى روم و صد هزار نفراز سپاهیان رومى ), در سال هشتم هـجرى , و به شهادت رسیدن تعداد زیادى ازسپاهیان اسلام , از جمله جعفر بن ابى طالب , زید بن حارثه و عبداللّه بن رواحه , سه فرمانده منصوب پیامبر اسلام , و عقب نشینى بازماندگان به مدینه .
74. هـم پـیمانى دوازده هزار مرد جنگى در وادى یابس , براى کشتن پیامبراسلام (ص ) و کوبیدن مـسـلمانان مدینه , و وقوع جنگ میان آنان و سپاهیان اسلام به فرماندهى ابوبکر بن ابى قحافه در مـرتبه اول , عمربن خطاب در مرتبه دوم , وعمروبن عاص در مرتبه سوم و عقب نشینى مسلمانان در هر سه مرتبه از معرکه جنگ , و اعطاى فرماندهى سپاه اسلام به امام على (ع ) در مرتبه چهارم و پـیـروزى سـپـاهـیـان اسـلام تـحـت فـرمـانـدهـى امام على (ع ) در این نبرد, که به جنگ ذات سلاسل معروف شد, در سال هشتم هجرى .

75. نـقـض پیمان صلح حدیبیه توسط بت پرستان مکه , با غارت و کشتن قبیله خزاعه , از قبایل هم پیمان مسلمانان , در سال هشتم هجرى .
76.فتح مکه به فرمان پیامبر اسلام (ص ), در سیزدهم رمضان سال هشتم هجرى ,و ورود پیروزمند پیامبر(ص ) و مسلمانان به مکه معظمه , و عفو اهالى مکه از جانب آن حضرت .

77. هم پیمانى سى هزار مرد جنگى از قبایل هوازن , ثقیف و بنى سعد, در نبرد باپیامبر اسلام (ص ) و وقـوع جـنگ خونین میان آنان و دوازده هزار مسلمان , در وادى حنین , به سال هشتم هجرى , پس از واقعه فتح مکه .

78. تعقیب آتش افروزان جنگ حنین و کیفر آنان به دست سپاهیان اسلام درطائف .

79. مـنـصـوب شدن عتاب بن اسید به فرماندارى مکه , و معاذ بن جبل , براى تعلیم قرآن و احکام اسلام به اهالى این شهر توسط پیامبر اسلام (ص ), در سال هشتم هجرى پس از فتح مکه .

80. وفـات زیـنـب بـزرگ ترین دختر رسول خدا(ص ) (زوجه ابوالعاص بن ربیع )پس از تحمل رنج هجرت از مکه و بیمارى هاى طولانى در مدینه , در اواخر سال هشتم هجرى .
81. تـولد ابراهیم , فرزند پیامبر اسلام (ص ) از ماریه قبطیه (کنیزى که مقوقس ,فرمانرواى مصر به پیامبر اسلام هدیه کرده بود) در اواخر سال هشتم هجرى .
82. فرمان پیامبر اسلام (ص ) مبنى بر گرفتن زکات از مسلمانان .
83. مـامـوریـت عـلـى بـن ابى طالب (ع ) از سوى پیامبر اسلام (ص ) با 150 مردجنگى , در تخریب بت خانه و شکستن بت بزرگ قبیله طى , و پیروزى شکوهمندمسلمانان و شکست مسیحیان این قـبـیله , وفرار عدى بن حاتم (فرزند حاتم طایى ) ازمعرکه جنگ و پناه بردن به شام , در سال نهم هجرى , و بازگشت او پس از مدتى به مدینه , و مسلمان شدنش به دست پیامبر اسلام (ص ).

84. حـرکـت پـیامبر اسلام (ص ) و سى هزار مرد جنگى مسلمانان از حجاز به سوى تبوک , در مرز شـام , براى مبارزه با سپاهیان روم شرقى , در شعبان سال نهم هجرى , وعدم وقوع درگیرى میان آنان .
85. دستور پیامبر اکرم (ص ) به حضرت على (ع ) در باقى ماندن در شهر مدینه ,درایام غیبت پیامبر (ص ), هنگام گسیل سپاه اسلام به سرزمین تبوک , جهت خنثى سازى توطئه هاى منافقان .

86. ایجاد بناى مسجد ضرار به دست منافقان مدینه , و دستور پیامبر اکرم (ص )مبنى بر تخریب آن مسجد و تبدیل آن به مرکز زباله , پس از بازگشت از غزوه تبوک ,در سال نهم هجرى .
87. مـاموریت ابوبکر بن ابى قحافه توسط پیامبر اسلام (ص ) براى ابلاغ سوره برائت به اهالى مکه و زایـران خـانـه خـدا, در ایـام حـج , و سـپـس عـزل او پیش از رسیدن به مکه توسط پیامبر (ص ) و واگذارى این ماموریت به على بن ابى طالب (ع ), درذى حجه سال نهم هجرى .
88.پذیرش دین اسلام از سوى قبایل و طوایف مختلف عرب , از جمله سران قبیله ثقیف , بنى طى , بنى تمیم و بنى عامر, در سال نهم هجرى .
89. وفات ابراهیم , فرزند پیامبر اسلام (ص ) در سن هیجده ماهگى , در سال دهم هجرى .
90. مـبـاهله پیامبر اکرم (ص ) به همراهى حضرت على (ع ), فاطمه زهرا (س ), امام حسن مجتبى (ع ) و امـام حـسـیـن (ع ) با نصاراى نجران , و انصراف هیات نمایندگى نجران از ادامه مباهله با خاندان نبوت , در سال دهم هجرى .
91. ماموریت یافتن حضرت على (ع ) از سوى پیامبر اسلام (ص ) براى دعوت اهالى یمن به اسلام و داورى در بین آنان و جمع آورى جزیه از اهالى مسیحى نجران ,در سال دهم هجرى .

92. آخرین سفر زیارتى و عبادى پیامبراسلام (ص ) به مکه معظمه , در سال دهم هجرى (معروف به حجة الوداع ).

93. پیوستن حضرت على (ع ) به پیامبر اسلام (ص ) در مراسم حج , در بازگشت از ماموریت یمن .

94. مـنصوب شدن حضرت على (ع ) به ولایت و جانشینى پیامبر اسلام (ص ) در18 ذى حجه سال دهم هجرى , در سرزمین غدیر (بین راه مکه و مدینه ), پس ازبازگشت از سفر حجة الوداع .

95. ادعـاى دروغـیـن نـبوت از سوى مسیلمه کذاب و اسود بن کعب عنسى , دریمامه و یمن , در اواخر سال دهم هجرى .
96. تـجـهـیز سپاهى متشکل از مهاجران و انصار به فرماندهى اسامة بن زید, براى نبرد با سپاهیان روم , توسط پیامبر اسلام (ص ) در اوائل سال یازدهم هجرى .
97. بـیـمـارى پیامبراسلام (ص ) در اوائل سال یازدهم هجرى و تاکید و اصرار آن حضرت بر حضور همگان در سپاه اسامه , براى مبارزه با رومیان .
98. رحـلـت جانسوز پیامبر اسلام (ص ) در 28 صفر (و به روایت اهل سنت در12 ربیع الاول ) سال یازدهم هجرى , (632 م .) در مدینه , و سوگوارى بى سابقه مسلمانان .
99. غسل , کفن و دفن پیکر مطهر پیامبر اسلام (ص ) در خانه اش پس از یک روزبه دست امام على (ع ) و با کمک عباس و فرزندش , فضل .

100. اندوه شدید فاطمه زهرا(س ), تنها فرزند بازمانده از پیامبر اکرم (ص ) دررحلت جانسوز پدر.
101. اجتماع سران انصار و مهاجر در سقیفه بنى ساعده , و انتخاب ابوبکر بن ابى قحافه به جانشینى پیامبر اسلام (ص ), على رغم سفارش رسول خدا (ص ) درباره جانشینى حضرت على (ع ).
داستان ها 1. امین قریش خانه خدا (کعبه ) که به دست تواناى حضرت ابراهیم (ع ) و یارى فرزندش ,اسماعیل ذبیح اللّه (ع ) و بـه روایتى به دست حضرت آدم ابوالبشر (ع ) بنا گردیده بود,همواره مورد تکریم و تقدیس اهالى حجاز, به ویژه مردم مکه و قبیله قریش قرارداشت . تقرب به کعبه و تصدى برخى از شؤونات و امور آن از افتخارات و امتیازات سران قریش به حساب مى آمد. به همین دلیل , در تصدى شؤونات خانه خـدا, مـانـند:سقایت (آب رسانى به زایران ), رفادت (پذیرایى ), حجابت (پرده دارى ), لواء(پرچم ), دارالـنـدوه (مجلس اشراف و نخبگان ) و برخى امور دیگر, با یکدیگر منازعه و دشمنى کرده وگاه دست به شمشیر برده و براى از میان بردن رقیب خویش به نبردمى پرداختند.
هواخواهان کعبه معمولا از دو طیف مذهبى بودند: 1. پـیروان دین حنیف ابراهیمى , همان هایى که آیین حضرت ابراهیم (ع ) وفرزندش اسماعیل (ع ) و پـیامبرانى را که از این نسل (بنى اسماعیل ) به پیامبرى برانگیخته شده بودند, پیروى کرده و آیین الـهـى دیگرى , مانند یهود و مسیحیت وزردشتى , و آیین غیر الهى , مانند شرک و بت پرستى را در میان قوم و قبیله خویش رواج نمى دادند. نیاکان پیامبر اکرم (ص ) از این طیف بودند.
2. مشرکان , آنانى که براى ذات بارى تعالى شریک قائل شده و به جاى خداى یگانه , اجسام فیزیکى , مـانـند مجسمه هاى انسانى و حیوانى , نباتات و جمادات راپرستش مى کردند که اصطلاحا به آنها بت پرست , گوساله پرست , ماه پرست و...مى گفتند.
بـت پـرسـتان حجاز, که در تعصب , لجاجت و تعبد در پرستش بت ها شهره آفاق بودند, خانه خدا را مـحـل نـصب بت هاى گوناگون خود قرار داده بودند. در ایام حج ,هر دو گروه نامبرده , از مکه , یـثـرب و طـائف و نیز چادرنشینان بیابان ها و روستاهاى حجاز به زیارت کعبه مى آمدند, موحدان بـراى عـبـادت بارى تعالى و زیارت خانه خداو مشرکان براى زیارت بت هاى خانه خدا و اداى نذر براى خدایان خیالى خویش .
سـالـى در مـکـه بـارنـدگـى شدیدى شد. و سیل مهیبى از کوه هاى اطراف به طرف مکه سرازیر گـردید. بسیارى از خانه هاى مکه ویران گردید. کعبه نیز از اثرات این حادثه بزرگ , مصون نماند.
سـیـل , خـساراتى به خانه خدا وارد کرد و شکاف هایى دردیواره هاى آن پدید آورد. سران قریش به خاطر صدمات وارده بر خانه خدا بسیارنگران شدند و در دارالندوه جلسه اى تشکیل داده و همگى راى بـه تعمیر خانه خدا رادادند, اما از خراب کردن خانه خدا هراس داشتند و کسى جرات این کار را نداشت .ولید بن مغیره , که یکى از ثروت مندان و دانایان قریش بود, نخستین کسى بود که کلنگ بـه دست گرفته و شروع به تخریب خانه خدا کرد, و در حالى که ترس سراسربدنش را فراگرفته بود, دو رکن خانه خدا را خراب کرد.
مـردم مکه در انتظار حادثه اى بودند که به خاطر جسارت ولید, بر او یا بر اهالى مکه وارد شود, اما چـون دیـدنـد کـه ولـیـد مـورد خـشم بت ها قرار نگرفت , اطمینان پیداکردند که آنها از عمل او خشنودند. به همین جهت در تخریب خانه خدا متفق شده وبه یارى ولید شتافتند.
در هـمـان روز, یـک کشتى متعلق به بازرگانى رومى , که از مصر مى آمد, در نزدیکى جده , دچار طـوفـان شـده و بـا برخورد به صخره هاى ساحل , درهم شکست . قریش ازاین ماجرا با خبر شده و گـروهـى را براى خریدن تخته هاى کشتى و آوردن آنها به مکه ,عازم جده نمودند. آنان تخته ها را خـریـدارى کرده و براى ساختن کعبه در اختیار یک نجار قبطى , که ساکن مکه بود, قرار دادند. با تلاش معمار, نجار و کارگران , دیوار کعبه ساخته شده و به اندازه قامت یک انسان رسید. هنگام آن بود که حجر الاسود به جاى خود در دیواره کعبه نصب گردد. براى نصب این سنگ مقدس ,میان سران قریش اختلاف افتاد و هرکس مى خواست این افتخار نصیب او و قبیله اش گردد.
بـرخـى از قـبـیـله ها, مانند بنى عبدالدار و بنى عدى پیمان بستند که نگذارند این افتخار نصیب دیـگران گردد و تنها توسط آنان انجام گیرد. براى تحکیم این پیمان ,ظرفى را پر از خون کرده و دسـت هـاى خـویـش را در آن فرو برده و سوگند خوردند. براثر این اختلافات , پنج روز کار بنایى کـعـبـه متوقف شد. قریشیان به مرحله خطرناکى رسیده بودند. عدم واقع نگرى و منطق پذیرى و پاى بند بودن به تعصب هاى جاهلى وقبیله اى , در تیره تر کردن اوضاع تاثیر بسیار داشت . از این رو, همگى در انتظار وقوع حادثه اى خونین میان قبایل قریش بودند.

در این میان , پیرمرد سالخورده اى به نام ابو امیة بن مغیره مخزومى همگى را به صلح و سازش و آرامش دعوت کرد. او سران قریش را در دارالندوه گرد آورده و به حل منطقى قضیه دعوت کرد.

آنـان پـس از مـجادله فراوان به این نتیجه رسیدند که نخستین کسى که از در صفا (و به روایتى بـاب الـسـلام ) وارد مـسجدالحرام گردد, اورا به داورى بپذیرند و همگى به پیشنهاد او گردن نهند. آنان دقایقى منتظر ماندند,ناگهان جوان 35 ساله اى وارد شد. همگى گفتند: هذا الا مین رضـینا وهذا محمد, این همان محمد امین است و ما به حکمیت او راضى هستیم . حضرت محمد (ص ) بـراى پـایـان دادن بـه اخـتـلاف آنان , دستور داد پارچه اى (و به روایتى عبایش ) را بیاورند.

آن حـضـرت , پارچه را پهن کرده و سنگ مقدس (حجر الاسود) را در میان آن گذاشت و به سران قبیله ها فرمود که هر کدام گوشه اى از این پارچه را بگیرد و بر روى دست بلندکنند.

آنـان , کـه هـمگى به این افتخار بزرگ نایل شده بودند, با خشنودى تمام , پارچه راگرفته و بالاى دست آوردند. وقتى که سنگ را نزدیک جایگاه مخصوص رساندند,امین قریش با دست خویش آن را گرفت و در جاى خودش نصب کرد ((13)) . بدین ترتیب , داور امین , مشکل بزرگ قریش را حل کرد و آنان را در ادامه ساختن خانه خداو تکمیل آن تشویق و ترغیب نمود.

آرى , حضرت محمد(ص ) با تدبیر نیکوى خویش , از حادثه خونینى که قریب الوقوع بود جلوگیرى کردند.
2. سفیر پیامبر اسلام (ص ) در سرزمین روم .

در سـال هـفـتم هجرى فرصتى براى پیامبر اسلام (ص ) پیش آمد تا آیینش را جهانى سازد. در آن روزگار, دو امپراتورى بزرگ , ابر قدرت کشورها بودند. یکى امپراتورى روم شرقى , در اروپا و خاور نـزدیک , و دیگرى امپراتورى ایران , در خاور میانه وآسیاى جنوب غربى . سایر حکومت هاى اطراف , وابسته و یا مستعمره این دوامپراتورى بودند.
مـیـان ایـران و روم رقـابت و جنگ دامنه دارى از زمان هخامنشیان تا دوره ساسانیان برقرار بود و سرزمین هاى آسیاى صغیر, ارمنستان و بین النهرین چندین بار بین آنان دست به دست شده بود.
در سـال هـاى نـزدیک به ظهور دین مبین اسلام , ایران به پیروزى هاى بزرگى درنبرد با رومیان دسـت یـافت , اما با سوءتدبیر خسرو پرویز و کشمکش هاى داخلى ساسانیان , حکومت مرکزى رو به ضـعـف نـهـاد و در نـبرد با رومیان و سپس در نبرد بامسلمانان دچار شکست هاى جبران ناپذیرى گردید.
کـشـور پـهناور روم نیز در سال 395 میلادى , به دو بخش روم شرقى و روم غربى تقسیم گردید.

روم شـرقـى عـلاوه بـر بـخش بزرگى از اروپا, مناطقى از خاور میانه , مانندآسیاى صغیر (ترکیه فعلى ), شام , فلسطین و مصر را نیز در استیلاى خویش داشت .

هرقل , قیصر روم پس از شکست در نبرد با ساسانیان نذر کرده بود که اگر برایرانیان پیروز گردد به شکرانه آن پیروزى , از قسطنطنیه (استامبول ) پایتخت خویش ,پیاده به زیارت بیت المقدس در فلسطین برود. نذر او به اجابت رسید و در نبرد باساسانیان پیروزى هاى بزرگى به دست آورد. وى پس از پیروزى تصمیم گرفت به نذرخویش جامه عمل بپوشاند و پیاده عازم بیت المقدس شود.

در هـمـان زمـان , پیامبر اسلام (ص ) نامه هایى را براى حاکمان و زمامداران اطراف حجاز فرستاد.

مـحـدثـان و تـاریـخ ‌نـگاران اسلامى , 185 نامه پیامبر اکرم (ص ) را در منابع اسلامى ثبت و ضب ط کرده اند. معروف ترین مخاطبان این نامه ها, عبارت بودند از:سلاطین و حاکمان ایران , روم , حبشه , مـصـر, یـمامه , بحرین , حیره , غسان و یمن . دراین جا به نقل ماجراى نامه پیامبر اسلام (ص ) براى هرقل , قیصر روم شرقى مى پردازیم .
پـیـامـبر اسلام (ص ) در سال هفتم هجرى , در یک روز, شش نفر از صحابه را مامورابلاغ نامه هاى خـویـش بـه سـران شـش کـشـور نـمود. دحیه کلبى , که پیش از این به منطقه شام و اطراف آن رفـت وآمـد کرده بود و نسبت به آن مناطق آشنایى کامل داشت ,ماموریت یافت نامه اى را به قیصر روم بـرسـانـد. او نـامـه را از پیامبر اکرم (ص ) گرفت واز مدینه عازم شام شد تا از آن جا به سوى قـسـطـنطنیه برود. همین که به شهر بصرى ,مرکز استان حوران در شام , که از مستعمرات روم شـرقـى بـود, رسید اطلاع یافت که هرقل از قسطنطنیه پیاده عازم بیت المقدس است . به همین دلـیـل , پیش از حرکت به سوى مرکز روم شرقى , ماموریت خویش را به اطلاع حارث بن ابى شمر, حاکم بصرى رساند.
گـویـا ایـن عـمل او به دستور پیامبر اکرم (ص ) بوده است و آن حضرت از مسافرت هرقل به بیت المقدس آگاهى داشت و مى دانست که امکانات و شرایط دحیه کلبى براى مسافرت تا قسطنطنیه مـناسب نبوده و این مسافرت خالى از اشکال و گرفتارى نیست . از این رو, به او دستور داده که از حاکم بصرى استعانت جوید. حارث بن ابى شمر, حاکم بصرى , عدى بن حاتم را, که در آن روزگار از سـپاه اسلام شکست خورده و به شام پناهنده بود, ماموریت داد که سفیر پیامبر(ص ) را همراهى کند تا نامه را به قیصر برساند.
آن دو از بـصرى خارج شده و دریافتند که قیصر روم به شهر حمص رسیده و درآن جا مدتى توقف نـمـوده اسـت . آنـان نـیز به حمص رفته و خواستار ملاقات با قیصرشدند. اجازه ملاقات داده شد.
هـمـیـن کـه خـواستند به حضور قیصر برسند, کارپردازان تشریفات به آنان گفتند که باید مانند سایران در برابر قیصر سجده کنید, در غیر این صورت اعتنایى به شما نمى شود. دحیه کلبى گفت : مـن بـراى کـوبـیـدن ایـن سنت هاى غلط, رنج این همه راه را بر خود هموار کرده ام . من از طرف صاحب رسالتى به نام محمد (ص ) مامورم به قیصر ابلاغ کنم که بشرپرستى باید از میان برود و جز خداى یکتا کسى پرستش نگردد. من با این ماموریت و با این عقیده و اعتقاد, چگونه مى توانم تسلیم نـظـر شما شوم و در برابر غیر خدا سجده کنم . وى سپس بدون این که در برابر قیصر سجده کند, نامه پیامبر (ص ) را به او رسانید. متن نامه رسول خدا (ص )چنین بود: بـسم اللّه الرحمن الرحیم . من محمد بن عبداللّه الى هرقل عظیم الروم سلام على من اتبع الهدى .
اما بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام , اسلم تسلم یؤتک اللّه اجرک مرتین . فان تولیت فانما علیک اثم الا ریـسـین , ویا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواءبیننا وبینکم الا نعبد الا اللّه ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون . محمد رسول اللّه , بـه نـام خـداونـد بخشاینده مهربان . از محمد, فرزند عبداللّه به هرقل , بزرگ روم . درود بر پیروان هـدایـت . من تو را به آیین اسلام دعوت مى کنم . اسلام آور تا در امان باشى , خداوند به تو دو پاداش مـى دهـد (پـاداش ایـمـان خود وپاداش ایمان کسانى که زیردست تو هستند). اگر از آیین اسلام روى گـردانـى , گناه اریسیان نیز بر تو است . اى اهل کتاب ! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت مـى کـنـیم , غیر خدا را نپرستیم , کسى را انباز او قرار ندهیم وبرخى از ما برخى دیگر را به خدایى نـپـذیـرد. (اى محمد) هرگاه آنان از آیین حق سر برتافتند, بگو: گواه باشید ما مسلمانیم . محمد رسول خدا. ((14)) قـیـصر روم درباره دعوت الهى پیامبر اکرم (ص ) به تحقیق و تفحص پرداخت وتصمیم گرفت از خـصـوصـیات زندگى و ویژگى هاى اخلاقى آن حضرت اطلاعاتى به دست آورد, زیرا نامه پیامبر اکـرم (ص ) وى را مـجذوب کرده بود, به طورى که به صراحت اعلام کرد: من از غیر سلیمان نبى (ص ) تا کنون چنین نامه اى ندیده ام .
او از اهـالـى حجاز, که به شام سفر مى کردند, از جمله ابو سفیان , سردسته بت پرستان مکه درباره پـیامبر (ص ) سؤال هایى پرسید و از گفتار آنان چنین نتیجه گرفت که محمد (ص ), همان پیامبر مـوعود آخرالزمان است و در این باره گفت : من مى دانستم که چنین پیامبرى ظهور خواهد کرد, اما نمى دانستم که از قوم قریش خواهد بود. من حاضرم در برابر او خضوع کنم و براى احترام , پاهاى او را شستشودهم . به زودى قدرت و شوکت او سرزمین روم را خواهد گرفت .
برادرزاده قیصر روم , که از این وضعیت نگران بود, گفت : محمد در این نامه , اسم خود را بر نام تو مـقـدم داشـتـه است . چگونه در برابر او انعطاف نشان مى دهى ؟
قیصر براو پرخاش کرد و گفت : کـسـى که ناموس اکبر (فرشته وحى ) بر او نازل مى شود,شایسته است نام او بر نام من مقدم باشد.
وى بـه این مقدار اکتفا نکرد, بلکه با دانایان ودانشمندان رومى نیز در این باره گفتگو نمود تا این کـه بـراى او یـقـیـن حـاصل شد که آن حضرت , همان پیامبرى است که در تورات و انجیل وعده ظـهورش داده شده است .سپس او تصمیم به پذیرش دین مبین اسلام گرفت , اما از عکس العمل رومـیـان , بـه ویژه سردمداران قدرت , واهمه داشت . قیصر براى اطلاع از دیدگاه هاى سران روم , کنگره بزرگى در یکى از دیرها تشکیل داد و نامه پیامبر (ص ) را براى آنان خواند. سپس گفت : آیا هـمـگـى مـایلید به درخواست او پاسخ مثبت دهیم و آیین او را بپذیریم ؟

رایزنى و تبادل افکار, در مـیـان حـاضـران بـالا گـرفت و کم کم به اختلاف و تشنج کشیده شد. آنانى که در صدد تضعیف امـپـراتور بوده و به دنبال فرصت مى گشتند, از این فرصت طلایى سود جسته و جمعیت را علیه امپراتور شوراندند.

قـیـصر که وضعیت مجلس را نامناسب دید, از اختلاف و مخالفت سران , بر جان خویش ترسید و با تـرفند خاصى به این غائله پایان داد. او در بالاى بلندى قرار گرفت و حاضران را به آرامش دعوت کـرد و سـپـس گـفـت : نـظر من از این پیشنهاد, آزمایش شما بود. اکنون دریافتم که در آیینتان استوارید. صلابت و استقامت شما در آیین مسیح , موجب شگفتى و سپاس من است . او پس از پایان بـخشیدن به اختلاف سران ,دحیه کلبى را به حضور طلبید و مورد احترام و تکریم قرار داد. سپس پـاسخ نامه پیامبر(ص ) را نوشت و به همراه هدیه اى به وسیله دحیه کلبى براى پیامبر (ص )ارسال نـمـود و از این که نتوانسته بود ایمان و اخلاص خویش را اظهار نماید و دین اسلام را در سرزمین روم رواج دهد, اظهار تاسف کرد. ((15)) امـا پـیـام آسـمانى پیامبر (ص ) آثار بابرکتش را در خاور میانه تحت اشغال روم برجاى گذاشته و قلوب مخلصان را محکم تر و مشرکان و بدخواهان را ذلیل تر کرد. وهمین امر باعث گردید تا شش سـال پس از رحلت پیامبر اکرم (ص ), در سال 16هجرى , مسلمانان بتوانند شامات و از جمله , بیت المقدس را از اشغال استعمارگران روم شرقى رهایى بخشیده و پرچم لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه را برفرازمسجدالاقصى به اهتزاز درآورند.
کلمات شریفه 1. قـال (ص ): صـنفان من امتى اذا صلحا صلحت امتى و اذا فسدا فسدت امتى . قیل یا رسول اللّه : و من هما؟
قال : الفقهاء و الا مراء. ((16)) دو طبقه از امت من اگر شایسته باشند, امت من به صلاح و شایستگى خواهدرسید. و اگر آن دو, فاسد و ناشایست باشند, امت من به فساد گرایش پیدا خواهد کرد.پرسیده شد: اى رسول خدا! آن دو چه کسانى هستند؟

فرمود: فقها و زمامداران .
2. قال (ص ): من اشتاق الى الجنة سارع الى الخیرات . ((17)) هر کس مشتاق بهشت است , در کارهاى خیر بشتابد.
3. قال (ص ): خیارکم احسنکم اخلاقا الذین یالفون و یؤلفون .

((18)) بـهـتـریـن شـمـا کـسانى هستند که اخلاقشان نیکوتر است , آنانى که با مردم طرح الفت و محبت مى ریزند و مردم نیز با آنان پیوند انس و دوستى برقرار مى کنند.

4. قال (ص ): اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم . ((19)) به فرزندانتان احترام کنید و آداب آنان را نیکو سازید.
5. قال (ص ): لیس بمؤمن من بات شبعانا و جاره طاویا.

((20)) مؤمن نیست کسى که با شکم سیر بخوابد ولى همسایه اش گرسنه باشد.

امام على (ع )

نام : على .
کنیه : ابوالحسن , ابوالحسین , ابو تراب , ابو السبطین و الریحانتین .

القاب : امیرالمؤمنین , سید الوصیین , سید المسلمین , سید الاوصیاء, سید العرب ,خلیفة رسول اللّه , امام المتقین , یعسوب المؤمنین , صهر رسول اللّه , حیدر, مرتضى ,وصى , و... .

منصب : معصوم دوم و امام اول شیعیان و خلیفه چهارم مسلمانان .
تاریخ ولادت : سیزده رجب سال 30 عام الفیل , 23 سال پیش از هجرت پیامبراسلام (ص ).
محل تولد: مکه معظمه , داخل کعبه , در بیت اللّه الحرام (در سرزمین کنونى عربستان سعودى ).

تـولـد در خانه کعبه , فضیلتى است مخصوص حضرت على (ع ), و خداى متعال ,تنها به وى چنین امـتیازى را کرامت نموده است . نه پیش از او و نه پس از او, براى هیچ فردى چنین فضیلتى محقق نشده است .

نسب پدرى : ابى طالب (عبد مناف ) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف .

حضرت ابوطالب (ع ) پس از پدرش , عبدالمطلب , به مدت 44 سال کفیل وپشتیبان حضرت محمد (ص ) بود و در ظهور و گسترش اسلام کمک هاى شایانى به آن حضرت نمود و ایشان را از گزند و کید و کین قریش در امان داشت و بهتر ازفرزندان خویش از او حمایت کرد.

مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم .

حـضـرت عـلـى (ع ) و بـرادرانش نخستین هاشمیانى بودند که از پدر و مادر هاشمى تولد یافتند.
مـادرش (فـاطـمه بنت اسد) از بانوان بزرگ صدر اسلام و از نخستین زنانى بود که پس از خدیجه کـبـرى (س ) بـه پیامبر اسلام (ص ) ایمان آورد. حضرت محمد(ص ) از سن هشت سالگى در دامن پـرمـهر این بانوى مجلله تربیت یافت وبیش از چهل سال از خدمات و حمایت هاى او بهره مند بود.

وى در این مدت نقش مادر پیامبر (ص ) را بر عهده داشت .

فـاطـمـه بنت اسد به همراه خاندان پیامبر اکرم (ص ) به مدینه مهاجرت کرد و درهمان جا وفات یافت . پیامبر اکرم (ص ) در وفات او اندوهگین شده و با دست خود وبا پیراهن خود, او را کفن کرد و بر وى نماز خواند و به خاک سپرد. سپس ولایت فرزندش , على (ع ) را بر وى تلقین فرمود و این دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود: اللّه الـذى یحیی ویمیت وهو حى لا یموت اغفر لا می فاطمة بنت اسد, ولقنها حجتها,ووسع علیها مدخلها, بحق نبیک محمد والا نبیاء الذین من قبلی فانک ارحم الراحمین . ((21)) مـدت امامت : از زمان رحلت پیامبر اکرم (ص ), در 28 صفر سال یازدهم هجرى تا21 رمضان سال 40 هجرى , به مدت 30 سال , که در پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نیز بر عهده داشت .
تـاریخ و سبب شهادت : 21 رمضان سال 40 هجرى , بر اثر ضربت شمشیرمسمومى که عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج نهروان ) در شب 19رمضان بر فرقش فرود آورده بود.

محل دفن : نجف اشرف , در سرزمین عراق .

نظر به این که حضرت على (ع ) از خباثت باطن بنى امیه و خوارج عصر خویش آگاه بود, سفارش کرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد اهانت و هتک حرمت دشمنان قرار نگیرد. به همین دلیل , قبر شـریـف ایشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان , امام جعفر صادق (ع ) آن را آشکار ساخت و مزار شیعیان و عدالت جویان جهان قرار داد.

هـمـسـران : 1. فـاطمه زهرا, دختر رسول اللّه (ص ), 2. امامه بنت ابى العاص ,3. خوله حنفیه 4. ام الـبـنین بنت حزام , 5. اسما بنت عمیس , 6. لیلى بنت مسعود, 7.ام سعید بنت عروه , 8. محیاة بنت امرء القیس . و چند ام ولد.

امیرالمؤمنین على (ع ) تا هنگامى که فاطمه زهرا (س ) زنده بود, همسر دیگرى برنگزید. نخستین بانویى که افتخار همسرى آن حضرت , پس از شهادت فاطمه زهرا(س ) را پیدا کرد, امامه دختر ابى الـعاص بود که بنا به سفارش فاطمه زهرا(س ) پابه خانه حضرت على (ع ) نهاد. مادر امامه , زینب , دختر رسول اللّه (ص ) و خواهراعیانى (پدر و مادرى ) فاطمه زهرا (س ) بود.

به هنگام شهادت امام على (ع ) در 21 رمضان سال 40 هجرى , چهارتن ازهمسران عقدى ایشان (به نام هاى : امامه , ام البنین , اسماء, لیلى ) در قید حیات بودند.

فرزندان الـف ) پـسـران : 1. امـام حـسن مجتبى , 2. امام حسین , 3. محمد حنفیه , 4. عبداللّه (اکبر),5. ابوبکر (مـحـمـد اصـغـر), 6. عباس , 7. عثمان , 8. جعفر, 9. عبداللّه (اصغر),10. یحیى , 11, عون , 12. عمر (اطـرف ), 13. مـحـمـد اوسط, 14. محسن (که به عقیده شیعیان , پیش از تولد, در رحم مادرش , فاطمه زهرا (س ) سقط شد).
ب ) دخـتـران : 1. زیـنـب کـبرى , 2. ام کلثوم کبرى , 3. رقیه , 4. ام الحسن , 5. رمله کبرى ,6. رمله صـغـرى , 7. ام هـانـى , 8. میمونه , 9. فاطمه , 10. زینب صغرى , 11. ام کلثوم صغرى , 12. امامه , 13.

خدیجه , 14. ام کرام , 15. ام سلمه , 16. ام جعفر, 17. جمانه ,18. نفیسه .

میان تاریخ نگاران , در مورد تعداد فرزندان امام على (ع ) اختلاف نظر وجوددارد. برخى تعداد آنان را بیش از آنچه ذکر شد و برخى کمتر از اینان نقل کرده اند, اماهمگى در این باره متفقند که نسل آن حـضـرت (ع ) تـنها از پنج فرزند استمرار یافت :امام حسن (ع ), امام حسین (ع ), محمد حنفیه , ابوالفضل العباس و عمر اطرف . و سایرفرزندان ذکور آن حضرت , بدون نسل بودند.
اصحاب : تعداد اصحاب و یاران امیرالمؤمنین (ع ) بى شمار است . اسامى برخى ازآنان در تاریخ ثبت شـده و نـام بـسـیـارى از آنان را که خالصانه در تقویت و تحکیم حکومت عدل اسلامى آن حضرت تـلاش نموده و در این راه سر و جان باختند,جزخداى دانا کسى نمى داند. در اینجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مى کنیم : 1. اصبغ بن نباته .

2. اویس قرنى .
3. حارث بن عبداللّه همدانى .
4. حجر بن عدى .
5. رشید هجرى .
6. زید بن صوحان عبدى .
7. سلیمان بن صرد خزاعى .
8. سهل بن حنیف .
9. صعصعة بن صوحان عبدى .
10. ابوالاسود دوئلى .
11. عبداللّه بن عباس .
12. عبداللّه بن بدیل .
13. عبداللّه بن جعفر.
14. عبداللّه بن خباب .
15. عبداللّه بن ابى طلحه .
16. عثمان بن حنیف .
17. عدى بن حاتم .
18. عقیل بن ابى طالب .
19. عمروبن حمق خزاعى .
20. قنبر.
21. کمیل بن زیاد.
22. مالک بن حارث نخعى .
23. محمد بن ابى بکر.
24. محمد بن ابى حذیفه .
25. میثم بن یحیى تمار.
26. هاشم مرقال .
27. ابو ایوب انصارى .
28. عبیداللّه بن ابى رافع .
29. مقدادبن عمرو.
30. قیس بن سعد.
31. شریح بن هانى .
32. احنف بن قیس .
33. سعید بن قیس .
34. مغیرة بن نوفل .
35. جعدة بن هبیره .
36. ابراهیم بن مالک اشتر.
37. هرم بن حیان .
38. ابوطفیل کنانى .
39. ابو هیثم بن تیهان .
40. ابو ثمامه صیداوى .
41. ابوذر غفارى .
42. ابو رافع .
43. ابو سعید سعد بن مالک .
44. ابو عمره انصارى .
45. جابربن عبداللّه انصارى .
46. جاریة بن قدامه تمیمى .
47. جندب بن عبداللّه ازدى .
48. حبیب بن مظاهر.
49. حذیفة بن یمان .
50. رفاعة بن شداد.
51. سلمان فارسى .
52. سلیم بن قیس .
53. محمد بن جعفر طیار.
54. خباب بن ارت .
زمامداران معاصر 1. پیامبر اسلام حضرت محمد(ص )(1 - 11ق .).
2. ابوبکر بن ابى قحافه (11- 13 ق .).
3. عمربن خطاب (13- 23ق .).
4. عثمان بن عفان (23- 35 ق .).
5. معاویة بن ابى سفیان (35- 60 ق .).

پـیـش از هـجرت پیامبر اکرم (ص ) به همراهى امیرالمؤمنین على (ع ) و سایر مسلمانان از مکه به مـدیـنـه , در شهر مکه و نواحى حجاز, حکومت واحدى نبود و تشکیلات سیاسى اعراب , به قبیله و طایفه محدود مى شد. به همین دلیل , نمى توان حاکم نام دارى را پیش از تشکیل حکومت اسلامى در مدینة الرسول , معرفى کرد. زمامداران یاد شده , همگى پس از هجرت پیامبر (ص ), زمام امور را بر عهده گرفتند.
روابط پیامبر اسلام (ص ) با امیر المؤمنین , على (ع ) میان پیامبر اکرم (ص ) و امام على (ع ) از آغاز تا پایان زندگى آن دو بزرگوار,روابط ویژه اى برقرار بود که در این جا به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم : پـس از وفـات عـبـدالمطلب , قیمومت حضرت محمد(ص ) به عمویش ابوطالب واگذار گردید.
ابوطالب و همسرش , فاطمه بنت اسد, حضرت محمد(ص ) را, که ازکودکى به ترتیب , پدر, مادر و جـد خـویـش را از دسـت داده بـود, در سـن هـشـت سـالگى به خانه خویش آورده و از او به سان فـرزنـدانشان , بلکه بهتر از آنان , نگه دارى نمودند.محبت و مهربانى با حضرت محمد(ص ) تا پایان عـمـر آن دو ادامـه داشـت . هـنگامى که حضرت محمد(ص ) با حضرت خدیجه (س ) ازدواج کرد, زنـدگـى مـسـتقل و مشترکى ر اآغاز نمود, اما پیوند او با ابوطالب و همسرش , فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگزقطع نگشت .

  

خوابیدن على (ع ) در بستر پیامبر اسلام (ص ), در لیلة المبیت ..................

خوابیدن على (ع ) در بستر پیامبر اسلام (ص ), در لیلة المبیت . 9. دیدار على (ع ) با پیامبراکرم (ص ) در غار ثور(پنهان گاه پیامبر(ص ) در شب هجرت ).)1(پیش گفتار

قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ((1))

پـیـامـبـر اسـلام , حـضـرت مـحـمـد(ص ) و اهـل بیت او, زیباترین واژه و برترین مخلوقات , نزد مـسـلـمـانـان جـهانند. براى معرفى این نخبگان و صاحبان کمالات انسانى , فعالیت هاى فراوان و گـونـاگـونـى ازصـدر اسلام تا کنون از سوى شیفتگان آنان (اعم از مسلمان و غیر مسلمان ) به روش هـاى مختلف ,مانند گفتارى , نوشتارى , نمایشى , فیلم سازى و تصویرى انجام شده است که هـمـه آنـهـا نـشانگر عمق محبت و علاقه مردم به رهبران راستین خویش است . و این , خود نوعى سپاس گزارى در برابرتلاش هاى بى وقفه معصومان (ع ) در هدایت مردم , ایجاد محیط سالم انسانى و اجراى عدل و قسطالهى در جوامع بشرى است .
بسیارى از پژوهشگران , دانشمندان و نویسندگان تلاش کرده اند تا پیامبر (ص ) و اهل بیتش رابه هـر طـریـق مـمـکـن بـه جـوامـع مـعرفى کنند, زیرا شناخت آن بزرگواران و آشنایى با سیره و شـیـوه زنـدگـانـى آنـان هـدایـت یـافـتـن و در مـسـیـر درستى قرار گرفتن را ممکن خواهد سـاخـت .شناختن الگوهاى انسانى و شناساندن آنها به دیگران , زمینه را براى ایجاد محیطى آرام و عـارى از فـسـق و فـسـادو تحقق وعده هاى الهى در ایجاد جامعه امن اسلامى و برقرارى عدالت اجتماعى فراهم مى کند.دستیابى به چنین مقصودى , راه هاى پرپیچ و خم و تنگناهایى را در پیش رو دارد کـه گـرچـه گذر از آنهاغیرممکن نیست , اما بسیار دشوار و توان فرسا است و مسؤولیت هـمـگـان , بـه ویـژه دانـشمندان , دررسیدن و رساندن جامعه به مقصد عالى و هدف نهایى , بسى سنگین و مرارت بار است .
امـیـد اسـت خـداونـد بـزرگ , خـفتگان را از خواب غفلت بیدار کند و همگان را در شناخت حق وحـقـیـقـت و پیروى از قرآن و عترت , دو یادگار به جاى مانده از پیامبر اکرم (ص ) یارى فرماید.
نـوشـتـه حـاضـر, بـا هـمـیـن باور در تکاپو و تلاش است تا پاکان و انوار الهى هدایت , یعنى پیامبر خـاتـم (ص ) واهـل بـیـت و عـتـرت او را در حـد امکان معرفى نماید. این کتاب به سبکى تازه در طـبـقـه بـندى اطلاعات ودسته بندى موضوعات , با پرهیز از شرح و تفصیل , براى استفاده عموم دانش پژوهان در سطوح مختلف علمى و فرهنگى , به ویژه دانش آموزان دبیرستانى و دانش جویان به رشته تحریر در آمده است .
هـمـزمـان بـا انـتشار مکتوب , نرم افزارى با همین اطلاعات و همین عنوان (خاندان عصمت ) که ازامـکـانـات صـوتى و تصویرى برخوردار است , تهیه و منتشر خواهد شد. گرچه تلاش شده است درتـهیه اطلاعات و دسته بندى آنها از منابع معتبر و اصیل اسلامى استفاده گردد, ولى بى شک , ایـن اثر,خالى از نقض و ابرام نخواهد بود. به همین جهت امیدآن دارم که خوانندگان ارجمند, هر گـونـه اشـکال و ایرادى را که با آن مواجه مى شوند, گوشزد فرمایند تا در چاپ هاى بعدى امکان تـجـدیـد نظرو تصحیح فراهم گردد. امید است این بضاعت ناچیز, مورد پسند پرچم دار عدالت , حضرت حجة ابن الحسن - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - قرار گیرد.
تابستان 1377 شمسى سید تقى واردى

خاندان عصمت

در مـیـان انسان ها, غیر از پیامبران و سفیران الهى که از جایگاه ویژه اى برخوردارند, برخى افراد یا خـانـدان ها به خاطر اتصال و انتساب به پیامبران و کسب فضایل و کمالات انسانى , نزد پروردگار مـتـعال به منزلت و مرتبه شایسته اى نایل شده و مشمول رحمت و برکت الهى قرار گرفته اند. در قـرآن کـریـم نـیـز به برخى از آنان اشاره شده است , به عنوان مثال درباره اهل بیت ابراهیم خلیل الـرحمن (ع ) مى فرماید: قالوااتعجبین من امر اللّه رحمت اللّه وبرکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید. ((2))

امـا در میان آنان نیز اهل بیت پیامبر اسلام , حضرت محمد (ص ), به مرتبه اى دست یافته اند که جز خود آن حضرت , کسى را شایستگى رسیدن به چنین فضایلى نبوده است . اهل بیت پیامبر (ص ) به مقام پاکى و پاکیزگى ناب نایل شده و سرآمد بشرگردیده اند. خداوند منان با زیباترین بیان , آنان را در قرآن مجید مورد تقدیس و تکریم قرار داده و فرموده است : انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا. ((3)) همانا خداوند اراده کرده است که از شما اهل بیت هرگونه پلیدى و گناه رادور گرداند و شما را به بهترین پاکیزگى پاک گرداند.
در ایـن آیـه , خداوند منان به پاکى و عصمت اهل بیت (ع ) تصریح کرده است . آنان علاوه بر این که مرتکب هیچ گونه خطا و اشتباهى نمى شوند, در اندیشه پلیدى وکردار ناشایست نیز قرار نخواهند گـرفـت . خـوددارى از ارتـکـاب گـنـاه و معصوم نگاه داشتن نفس از هرگونه لغزش و اشتباه , بزرگ ترین موهبت و لطف و مرحمتى است که از جانب پروردگار جهانیان نصیب اهل بیت پیامبر (ص ) گردیده است .
اما این که چه کسانى در دایره خوش نام اهل بیت جاى داشته و مصداق بارز این زیبا واژه هستند, نیاز به توضیح مختصرى دارد که در این جا به آن مى پردازیم .

بیت پیامبر(ص )

بـراى نـبـى مکرم اسلام , حضرت محمد (ص ) دو گونه بیت (خانه ) وجود داشته است : یکى بیت زوجیت و دیگرى بیت نبوت و ولایت .
بـیت زوجیت آن حضرت در ارتباط با زندگى عادى ایشان با همسران وفرزندانشان بود. این بیت , یـکـى نبود, بلکه به تعداد همسران مکرمه آن حضرت ,متعدد بود و در قرآن مجید نیز بالفظ جمع (بـیـوت ) آورده شـده اسـت : وقـرن فى بیوتکن , یعنى (اى همسران پیامبر) در خانه هاى خویش بمانید. هر یک از همسران مکرمه پیامبر(ص ), خانه و زندگى جداگانه اى با آن حضرت داشتند که در ابـتـدامـنـحـصـر در یـک خـانـه بـود, امـا در اواخر عمر آن حضرت , متعدد گردید. در میان بـیـوت همسران پیامبر (ص ), بیت خدیجه کبرى (س ) مطبوع ترین و شیرین ترین محیطزندگى خانوادگى براى رسول گرامى اسلام بود.
امـا بـیـت نـبوت و ولایت منحصر بود در خانه اى که دختر آن حضرت ,فاطمه زهرا(س ) به اتفاق همسرش امام على (ع ) و حسنین (ع ) در آن زندگى مى کردند, یعنى بیت طهارت و عصمت .
مـخـاطـبـان آیـه تـطـهـیر نیز همین دسته اند, یعنى اهل بیت نبوت و ولایت و بیت عصمت و طـهـارت . بـنابراین , بیت نبوت و ولایت ساکنانى دارد که والاترین وشایسته ترین انسان ها بوده و مورد تقدیس و تطهیر الهى قرار گرفته اند. آنان عبارتنداز: 1. پـیـامبر اسلام , حضرت محمد (ص ) که کلام و کتاب خداوند منان در بیت ایشان نازل شده و از زبان آن حضرت به دیگران ابلاغ گردیده است .
2. امام على بن ابى طالب (ع ) که داماد و جانشین پیامبر (ص ) و ولى امر امت اسلامى است .
3. فاطمه زهرا (س ) دختر پیامبر اکرم (ص ) که محبوب ترین فرد نزد آن حضرت بود.
4. سبط اکبر پیامبر, حضرت امام حسن مجتبى (ع ).
5. سبط اصغر پیامبر, حضرت امام حسین (ع ).
این پنج تن , معدن وحى و مظهر پاکیزگى اند, زیرا پیامبر, پرورش یافته خدا ازطریق جبرئیل امین است و چهار نفر دیگر, پرورش یافته دامن پر مهر پیامبراسلام (ص ) هستند.
از مـیان صحابه و نزدیکان پیامبر اکرم (ص ) بسیارى براین مساله گواهى داده اند وشان نزول این آیـه را پـنج تن آل عبا (ع ) دانسته اند. در این جا به نام برخى از کسانى که نقل کننده اصلى روایاتى هستند که راویان بعدى , در این مورد از آنان نقل کرده اند,اشاره مى کنیم : 1. ام سـلمه , همسر پیامبر اکرم (ص ). از او روایت شده است که گفت : آیه تطهیردر خانه من نازل شـد. در آن حال , در خانه , هفت نفر بودند: جبرئیل , میکائیل , محمد,على , فاطمه , حسن و حسین (ع ). در آن هـنـگـام من در درگاه خانه ایستاده بودم . پس ازنزول آیه دیدم که پیامبر اسلام (ص ) عبایى بر روى خود و دخترش فاطمه , دامادش على (ع ) و دو ریحانه اش حسن و حسین (ع ) کشید و فـرمـود: اللهم هؤلاء آلی ,بارخدایا! اینان آل من هستند.در این هنگام به پیامبر(ص ) گفتم : اى رسـول خدا! آیامن از اهل بیت شما نیستم ؟
پیامبر اکرم (ص ) فرمود: انک الى خیر, انک من ازواج النبی ,تو به سوى خیرى , تو از همسران پیامبرى ((4))
2. صفیه , همسر پیامبر اکرم (ص ).
3. عایشه , همسر پیامبر اکرم (ص ).
4. عبداللّه بن جعفر بن ابى طالب (ع ).
5. عبداللّه بن عباس .
6. عمر بن ابى سلمه (فرزند ام سلمه ).
7. زینب , دختر ابى سلمه (فرزند ام سلمه ).
8. ابو سعید خدرى .
9. سعدبن ابى وقاص .
10. انس بن مالک .
11. وائلة بن اصقع .
12. امام حسن مجتبى (ع ).
13. امام زین العابدین (ع ).
علاوه بر اظهارات راویان درباره اختصاص آیه تطهیر به پنج تن آل عبا (ع ),سیره عملى پیامبر اکرم (ص ) نیز این مطلب را تایید مى کند. آن حضرت پس از نزول آیه تطهیر, هر روز به وقت نماز, به در خانه امام على (ع ) و فاطمه زهرا (س ) مى آمدوباصداى بلند به آنان خطاب مى کرد: الـسـلام عـلـیـکـم ورحـمة اللّه وبرکاته اهل البیت . انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا. الصلاة رحمکم اللّه . ((5))

این سیره پیامبر اکرم (ص ) به مدت شش ماه و به روایتى هفت ماه و به روایتى هشت ماه (تا آخرین روزهـاى حیات آن حضرت ) ادامه داشت . ایشان با این رفتار و گفتارخویش غیر از آن که صاحبان خـانـه را از فـرا رسیدن وقت نماز و اقامه آن در مسجد آگاه مى ساخت , به صحابه و مسلمانان نیز تـفـهـیـم مـى نـمـود که اهل بیت من , اهل این خانه هستند که از هرگونه لغزش و گناه به دور مى باشند.

پیامبر اسلام (ص ) و اهل بیت (ع )

از پـیامبر اکرم (ص ) روایات فراوانى درباره مقام و منزلت اهل بیتش از طریق اهل سنت و شیعیان نـقـل شـده است که بیان کننده شایستگى آن حضرات براى امامت وتصدى امر خلافت اسلامى و لـزوم تـمـسـک امت به آنان است . در این جا به دو روایت ,که تقریبا میان شیعه و اهل سنت متواتر است , اشاره مى کنیم : 1. قال رسول اللّه (ص ): انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى :کتاب اللّه حبل مـمدود من السماء الى الا رض وعترتى اهل بیتى . ولن یفترقا حتى یرداعلى الحوض . فانظروا کیف تخلفوننى فیهما. ((6))

مـن دو چـیـز گـرانـبها در میان شما به یادگار مى گذارم . مادامى که به آن دومتمسک باشید هرگز گمراه نخواهید بود (آن دو عبارتند از): کتاب خدا که دستاویز محکمى است که از آسمان به سوى زمین امتداد پیدا کرده است وعترت من که اهل بیت من مى باشند. این دو هیچ گاه از هم جـدا نـخـواهـند شد تاآن گاه که در حوض (کوثر) به من ملحق گردند. بنگرید پس از من با این دوچگونه رفتار خواهید کرد.
2. قـال رسـول اللّه (ص ): مـثـل اهـل بـیـتـى کـسـفـیـنـة نـوح مـن رکـبـهـا نـجـا ومن تخلف عنهاغرق (هلک ). ((7))

مـثـل اهـل بـیت من همانند کشتى نوح است , هر کسى بر آن دست یابد,نجات یافته و آن که از آن بازماند, غرق گشته و به هلاکت افتاده است .
کـلام پیامبر(ص ) کلام خدا است , زیرا سخن او نورى است که از جانب خداوند منان بر قلب پاکش تابیده و بر زبانش جارى گردیده است . قرآن مجید درباره سخنان رسول خدا(ص ) چنین گواهى مى دهد: وما ینطق عن الهوى . ان هو الا وحى یوحى . ((8))

او (رسول خدا) از پیش خود سخن نمى گوید. گفتار او نیست جز وحیى که از سوى خداوند به او رسیده است .

اهل بیت و امامان معصوم (ع )

واژه اهـل بـیـت و واژه امامت یا امامان ارتباطى عینى و مفهومى مطابقى بایکدیگر دارند. به بـیـان دیـگر, گرچه به تمام خاندان , ذریه ها و نسل پیامبر اکرم (ص )به ویژه اولاد و احفاد حضرت فـاطـمـه زهـرا(س ), واژه اهـل بـیـت به طور عام اطلاق مى شود و مردم آنان را از زمان پیامبر اکرم (ص ) تا زمان ما با چنین عنوانى خطاب مى کنند, اما منظور از اهل بیت , به طور خاص عبارت اسـت از: حـضـرت فـاطـمـه زهـرا,امـام على بن ابى طالب و یازده امام معصوم (ع ) از نسل آن دو بزرگوار, که آخرین آنان قائم آل محمد(ع ) و مهدى موعود است که جهان را پس از آن که ظلم و جـور فـرا گـرفـتـه اسـت , از عـدل و قسط پر خواهد کرد و حکومت الهى را در سراسر جهان برپا خواهدنمود.

و این موضوع از اصول مسلم دین ما است و به اقرار فریقین , پیامبر اسلام (ص )آن را پیش بینى و از آن پیش گویى فرموده است . آن حضرت در جایى فرموده است :

انا وعلى والحسن والحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون . ((9))
من , على , حسن , حسین و نه نفر از فرزندان حسین , پاک و معصوم مى باشیم .

در جاى دیگر مى فرماید:

انا سید النبیین وعلى بن ابی طالب سید الوصیین , و ان اوصیائی بعدی اثنا عشر,اولهم على بن ابی طالب و اخرهم المهدی . ((10))
مـن سـیـد پـیـامـبران و على بن ابى طالب سید اوصیا است . اوصیاى پس از من دوازده نفرند که نخستین آنان على بن ابى طالب و آخرینشان مهدى است .

همچنین جوینى از ابن عباس این حدیث نبوى (ص ) را نقل کرده است :

ان خلفائی واوصیائی و حجج اللّه على الخلق بعدی الا ثنى عشر اولهم اخی و اخرهم ولدی .
قیل : یا رسـول اللّه ! و مـن اخـوک ؟
قـال : على بن ابى طالب . قیل فمن ولدک ؟
قال :المهدی الذی یملا ها قـسـطا وعدلا کما ملئت جورا و ظلما. والذى بعثنى بالحق بشیراونذیرا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحـد لطول اللّه ذلک الیوم حتى یخرج فیه ولدی المهدى فینزل روح اللّه عیسى بن مریم فیصلی خلفه وتشرق الا رض بنور ربها ویبلغ ‌سلطانه المشرق والمغرب .
((11))
جـانـشـیـنـان و اوصیاى من و حجت هاى خدا بر خلق , پس از من دوازده نفرند که نخستین آنان برادرم و آخرین آنها فرزندم مى باشد. پرسیده شد:اى رسول خدا! برادر تو کیست ؟
فرمود: على بن ابى طالب .
پـرسـیده شد: فرزند تو کیست ؟
فرمود: مهدى , همان کسى که زمین را ازقسط و عدل پر مى کند, هـمـان طور که ظلم و جور آن را پر کرده است .سوگند به خدایى که مرا به عنوان بشیر و نذیر به حـق بـرانـگـیـخـتـه اسـت , اگـر ازعمر دنیا جز یک روز باقى نماند, همان روز را خداوند متعال طـولانى گرداند تا این که فرزندم مهدى در آن قیام نماید و عیسى مسیح از آسمان نازل گردد و به او اقتدا کند و پشت سرش نماز اقامه کند. فرزندم با نورالهى , زمین را روشن گرداند و سلطنت و استیلایش از مشرق تا مغرب رافرا گیرد.

اگر پرسیده شود که تعیین و تشخیص هر یک از امامان معصوم (ع ) چگونه بوده و به عهده کیست , پاسخ داده خواهد شد که این امر از جانب خداست که به طور مستقیم ویا به واسطه معصوم پیشین او را مـعرفى مى کند.

به هر حال , منظور ما از معصومین وخاندان عصمت (ع ) در این کتاب عبارت است از:

1. محمد بن عبداللّه (ص ) (عام الفیل - 11ق .).
2. على بن ابى طالب (ع ) (23 قبل از هجرت - 40 ق .).
3. فاطمه , دختر رسول اللّه (ص ) (8 قبل از هجرت - 11 ق .).
4. حسن بن على (ع ) (3-50 ق .).
5. حسین بن على (ع ) (4-61 ق .).
6. على بن حسین (ع ) (38-95 ق .).
7. محمد بن على (ع ) (57-114 ق .).
8. جعفر بن محمد(ع ) (80-148 ق .).
9. موسى بن جعفر(ع ) (128-183 ق .).
10. على بن موسى (ع ) (148-203 ق .).
11. محمد بن على (ع ) (195-220 ق .).
12. على بن محمد(ع ) (212-254 ق .).
13. حسن بن على (ع ) (232-260 ق .).
14. حجت بن الحسن , قائم آل محمد(ص ) (255- ).

در بـخـش هاى بعدى درباره هر یک از آنان مطالبى بیان خواهد شد تا زمینه اى باشدبراى آشنایى بیشتر با آن بزرگواران و مکتبشان . امید است مورد پسندشان قرار گیرد.

حضرت محمد(ص )

نام : محمد.
در تـورات و بـرخى کتب آسمانى احمد نامیده شده است . آمنه , دختر وهب ,مادر حضرت محمد (ص ) پیش از نامگذارى فرزندش توسط عبدالمطلب به محمد,وى را احمد نامیده بود.
کنیه : ابوالقاسم و ابوابراهیم .
الـقـاب : رسـول اللّه , نبى اللّه , مصطفى , محمود, امین , امى , خاتم , مزمل , مدثر,نذیر, بشیر, مبین , کریم , نور, رحمت , نعمت , شاهد, مبشر, منذر, مذکر, یس , طه و....
منصب : آخرین پیامبر الهى , بنیان گذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم دردین مبین اسلام .
تاریخ ولادت : روز جمعه , هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه ).
بیشتر علماى اهل سنت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته اند.
عام الفیل , همان سالى است که ابرهه , با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه ) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادارسازد, اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده , به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند.
آنان چون سوار بر فیل بودند, آن سال به سال فیل (عام الفیل ) معروف گشت .
محل تولد: مکه معظمه , در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى ).
نـسـب پدرى : عبداللّه بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصى بن کـلاب بن مرة بن کعب بن لوى بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر(قریش ) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان .
از پیامبر اسلام (ص ) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید, همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتاب هاى تاریخى , نسب آن حضرت تاحضرت آدم (ع ) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل ,فرزند ابراهیم خلیل الرحمن (ع ) به هفت پشت مى رسد.
مادر: آمنه , دختر وهب بن عبد مناف .
این بانوى جلیل القدر, در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى , کم نظیر و سرآمدهمگان بود. وى پس از تولد حضرت محمد(ص ) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى کرد و سرانجام , در راه بـازگـشـت از سفرى که به همراه تنها فرزندش ,حضرت محمد(ص ) و خادمه اش , ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه ) شده بود, در مکانى به نام ابواء بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت .
و چـون عبداللّه , پدر حضرت محمد(ص ) دو ماه (و به روایتى هفت ماه ) پیش ازولادت فرزندش از دنـیـا رفته بود, کفالت آن حضرت را جدش , عبدالمطلب به عهده گرفت . نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب ) سپرد تا وى را شیر دهد و از اونگه دارى کند, اما پس از مدتى وى را به حلیمه , دخـتـر عبداللّه بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود, اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.
مـدت رسـالـت و زمـامـدارى : از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى ), که در سن چهل سـالـگى به رسالت مبعوث شده بود, تا 28 صفر سال یازدهم هجرى , که رحلت فرمود, به مدت 23 سـال عـهده دار امر رسالت و نبوت بود. آن حضرت علاوه بر رسالت , به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت .
تـاریخ و سبب رحلت : دوشنبه 28 صفر, بنا به روایت بیشتر علماى شیعه ودوازدهم ربیع الاول بنا بـه قـول اکثر علماى اهل سنت , در سال یازدهم هجرى , در سن63 سالگى , در مدینه بر اثر زهرى کـه زنـى یـهـودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است که پیامبر اسلام (ص ) در بیمارى وفاتش مى فرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبربراى من آورده بود.
محل دفن : مدینه مشرفه , در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى ) در همان خانه اى که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت , در مسجد النبى قراردارد.

همسران :
1. خدیجه بنت خویلد.
2. سوده بنت زمعه .
3. عایشه بنت ابى بکر.
4. ام شریک بنت دودان .
5. حفصه بنت عمر.
6. ام حبیبه بنت ابى سفیان .
7. ام سلمه بنت عاتکه .
8. زینب بنت جحش .
9. زینب بنت خزیمه .
10. میمونه بنت حارث .
11. جویریه بنت حارث .
12. صفیه بنت حى بن اخطب .

نـخـسـتـیـن زنـى که افتخار همسرى پیامبر اکرم (ص ) را یافت , خدیجه بنت خویلدبود. حضرت مـحمد(ص ) پیش از رسیدن به مقام رسالت , در سن 25 سالگى با این بانوى بزرگوار ازدواج نمود.
خـدیـجـه کـبـرى (س ) بـا موقعیت و اموال خویش , خدمات شایانى به پیامبر اکرم (ص ) در اظهار رسالتش کرد. این بانوى بزرگ , از افتخارات زنان عالم است و در ردیف بانوان قدسى , همانند مریم و آسـیـه , قـرار دارد. پیامبر اکرم (ص )به احترام خدیجه کبرى (س ) تا هنگامى که وى زنده بود, با هـیـچ زن دیگرى ازدواج نکرد. همو بود که دردها و رنج هاى پیامبر(ص ) را, که سران شرک و کفر متوجه آن حضرت مى کردند, تسلى داده و او را در رسالت و نبوتش یارى مى داد.
خـدیجه کبرى (س ) به خاطر مقام و منزلتى که در اسلام به دست آورده بود, موردلطف و عنایت مـخـصوص پروردگار جهانیان قرار گرفت . به همین جهت روزى جبرئیل امین به محضر پیامبر اکـرم (ص ) شـرفـیـاب شـد و گـفـت : اى مـحمد! سلام خدا رابه همسرت خدیجه برسان . پیامبر اکـرم (ص ) بـه هـمـسـرش فـرمـود: اى خدیجه ! جبرئیل امین از جانب خداوند متعال به تو سلام مى رساند. خدیجه گفت : اللّه السلام و منه السلام و على جبرئیل السلام .
حضرت خدیجه (س ) در ایام همسرى با پیامبر(ص ) از احترام ویژه رسول خدا(ص ) برخوردار بود و پـیامبر(ص ) نیز همسرى مهربان و وفادار براى اوبود. آن حضرت پس از وفات خدیجه (در رمضان سال دهم بعثت ) همواره از او به نیکى یاد مى کرد.
از عایشه , سومین همسر رسول خدا(ص ), روایت شده است : کـان رسـول اللّه (ص ) لایکاد یخرج من البیت حتى یذکر خدیجة فیحسن الثناء علیها,فذکرها یوما من الا یام فادرکتنی الغیرة , فقلت : هل کانت الا عجوزا وقد ابدلک اللّه خیرا منها, فغضب حتى اهتز مقدم شعره من الغضب ((12))

پـیـامبر اکرم (ص ) هیچ گاه از خانه بیرون نمى رفت مگر این که یادى ازخدیجه مى کرد و از او به نـیـکـى نـام مـى برد. یک روز که پیامبر اکرم (ص ) ازخدیجه (س ) یاد کرده و خوبى هاى او را بیان مى کرد, غیرت زنانگى بر من غالب شد و به پیامبر(ص ) گفتم : آیا او یک پیرزن بیشتر بود و حال آن کـه خـداونـد بـهـتـر از آن (یـعنى عایشه ) را به تو داده است ؟
پیامبر اکرم (ص ) ازاین گفتار من , خشمگین شد, به طورى که موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حرکت درآمد.
فرزندان الف ) پسران : 1. قاسم . او پیش از بعثت پیامبر اکرم (ص ) تولد یافت . از این رو پیامبر(ص ) راابوالقاسم نامیدند.
2. عبداللّه . این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود, وى را طیب و طاهرمى گفتند.
3. ابراهیم . او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت .
عبداللّه و قاسم از خدیجه کبرى (س ) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند.وهرسه آنان در سنین کودکى از دنیا رفتند.
ب ) دختران : 1. زینب (س ). 2. رقیه (س ). 3. ام کلثوم (س ). 4. فاطمه زهرا (س ).
دخـتـران پـیـامـبر اسلام (ص ) همگى از حضرت خدیجه (س ) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص ) جز فاطمه زهرا (س ) پیش از رحلت آن حضرت , از دنیارفته بودند. تنها فرزندى که از آن حـضـرت در زمـان رحـلـتـش باقى مانده بود, فاطمه زهرا(س ), آخرین دختر وى بود. این بانوى مـکرمه , افتخار بانوان عالم , بلکه همه انسان ها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است . همو است که مادر سبطین وام الائمة المعصومین (ع ) است .

گرچه پیامبر اسلام (ص ) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقه مند بود, اما در میان همسرانش بیش از هـمه , به خدیجه کبرى (س ) و در میان فرزندانش بیش از همه , به فاطمه زهرا (س ) علاقه مند بوده و اظهار محبت و لطف مى فرمود.
اصحاب و یاران پیامبر اسلام (ص ) چه در مکه معظمه و چه در مدینه , داراى اصحاب و یاران باوفایى بود که برخى از آنـان پـیـش از آن حـضـرت و برخى دیگر پس از ایشان از دنیارفتند و تعداد آنان به هزاران نفر مى رسد. در این جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره مى شود:

1. على بن ابى طالب (ع ).
2. ابوطالب بن عبد المطلب .
3. حمزة بن عبدالمطلب .
4. جعفربن ابى طالب .
5. عباس بن عبدالمطلب .
6. عبداللّه بن عباس .
7. فضل بن عباس .
8. معاذبن جبل .
9. سلمان فارسى .
10. ابوذر غفارى (جندب بن جناده ).
11. مقداد بن اسود.
12. بلال حبشى .
13. مصعب بن عمیر.
14. زبیر بن عوام .
15. سعد بن ابى وقاص .
16. ابو دجانه .
17. سهل بن حنیف .
18. سعد بن معاذ.
19. سعد بن عباده .
20. محمد بن مسلمه .
21. زید بن ارقم .
22. ابو ایوب انصارى .
23. جابر بن عبداللّه انصارى .
24. حذیفة بن یمان عنسى .
25. خالد بن سعید اموى .
26. خزیمة بن ثابت انصارى .
27. زید بن حارثه .
28. عبداللّه بن مسعود.
29. عمار بن یاسر.
30. قیس بن عاصم .
31. مالک بن نویره .
32. ابوبکر بن ابى قحافه .
33. عثمان بن عفان .
34. عبداللّه بن رواحه .
35. عمر بن خطاب .
36. طلحة بن عبیداللّه .
37. عثمان بن مظعون .
38. ابو موسى اشعرى .
39. عاصم بن ثابت .
40. عبدالرحمن بن عوف .
41. ابوعبیده جراح .
42. ابو سلمه .
43. ارقم بن ابى ارقم .
44. قدامة بن مظعون .
45. عبداللّه بن مظعون .
46. عبیدة بن حارث .
47. سعید بن زید.
48. خباب بن ارت .
49. بریده اسلمى .
50. عثمان بن حنیف .
51. ابو هیثم تیهان .
52. ابى بن کعب .

زمامداران معاصر پیامبر اکرم (ص ) در عصرى زندگى مى کرد که منطقه حجاز به دلیل عدم حاصل خیزى و بیابانى بـودن زمـین و عدم رواج مدنیت در بین مردم , از چشم طمع حکومت ها دور مانده و به آن رغبتى نشان نمى دادند. به همین دلیل , در آن سرزمین ,حکومت مرکزى و مستقلى وجود نداشت و دایره حکومتى , منحصر در قبیله و طایفه بود و نظام ملوک الطوایفى در آن مناطق حکم فرما بود, تا این کـه پـیـامـبر اکرم (ص ) به پیامبرى برانگیخته شد و از مکه به مدینه مهاجرت نمود و پایه هاى یک حـکـومـت جهانى را در این شهر بنا نهاد, اما در اطراف حجاز حکومت هاى مستقل ونیمه مستقلى وجـود داشت و حاکمانى از سلسله ها و تیره هاى مختلف حکومت مى کردند. این حکومت ها عبارت بودند از: ایران , روم شرقى , حبشه , یمن , حیره ,غسان , یمامه و مصر.

هـمـه حـکـومـت هـاى اطـراف حجاز, تحت نفوذ سه دولت مرکزى , یعنى امپراتورى بزرگ ایران , امـپـراتـورى عـظـیم روم شرقى و حبشه بودند. تعداد زمامداران این کشورها, که معاصر با پیامبر اکرم (ص ) (570-632 م .) بودند, زیاد است . در این جاتنها نام زمامدارانى را که با پیامبر اسلام (ص ) رابطه داشته و یا پیامبر(ص ) آنان را به دین مبین اسلام دعوت کرده بود, ذکر مى کنیم : 1. هرقل (هراکلیوس ) قیصر روم شرقى (610-641 م .).
2. خسرو پرویز, پادشاه ساسانى ایران . (590-628 م .).
3.باذان بن ساسان , زمامدار یمن و دست نشانده امپراتورى ایران (متوفاى سال10 ق .).
4. مقوقس , حاکم مصر و دست نشانده امپراتورى روم .
5. نجاشى , پادشاه حبشه .
6. حارث بن ابى شمر, حاکم غسان و دست نشانده امپراتورى روم .
7. هوذة بن على حنفى , حاکم یمامه و دست نشانده امپراتورى روم (متوفاى سال8 ق .).
8. نعمان بن منذر, حاکم حیره و دست نشانده امپراتورى ایران (580-602م .).
از مـیـان سـلاطین و حاکمان فوق , تنها نجاشى , پادشاه حبشه و باذان , حاکم یمن رابطه حسنه با پـیـامـبـر اسلام (ص ) داشته و از دعوت آن حضرت استقبال کردند ودینش را پذیرفتند. نجاشى با پـذیـرفـتـن دو گـروه مـهـاجـر مـسلمان و پناه دادن آنها درحبشه , و باذان با قطع وابستگى به امپراتورى ایران و جنگیدن با دشمنان اسلام , درسرزمین یمن , خدمت هایى به حضرت محمد(ص ) انجام دادند, اما زمامداران دیگریا با پیامبر اکرم (ص ) از در دشمنى و جنگ وارد شدند و یا سیاست بـى طـرفانه اى رادرپیش گرفتند. البته پس از رحلت نبى گرامى اسلام (ص ) همه آنان به دست تواناى مسلمانان و زمامداران اسلامى به سزاى اعمالشان رسیدند.
رویدادهاى مهم 1. وفات عبداللّه بن عبدالمطلب , پدر حضرت محمد(ص ), در یثرب دو ماه پیش از تولد آن حضرت , در هنگام بازگشت از سفر بازرگانى شام .
2. تـولـد حضرت محمد(ص ) در هفدهم (و به روایت اهل سنت در دوازدهم )ربیع الاول عام الفیل , مطابق با سال 570 میلادى در مکه معظمه , و تکفل آن حضرت ازسوى جدش , عبدالمطلب .
3. نـامـگـذارى نوزاد قریش توسط مادرش آمنه , به احمد و سپس توسط جدش ,عبدالمطلب به محمد.
4. شـیـر خوردن نوزاد عبداللّه , از مادرش آمنه , به مدت سه روز و از ثویبه (کنیزابولهب ) به مدت چـهار ماه , و شیر دادن حلیمه سعدیه به ایشان و نگهدارى از آن حضرت , در میان قبیله بنى سعد, به مدت پنج سال .
5. وفـات آمنه بنت وهب , مادر حضرت محمد(ص ) در بازگشت از مدینه به مکه ,در محلى به نام ابواء, در سن شش سالگى حضرت محمد(ص ).
6. وفـات عـبدالمطلب , سرپرست و جد حضرت محمد(ص ) در مکه , در سن هشت سالگى حضرت محمد(ص ).
7. واگذارى سرپرستى حضرت محمد(ص ) به عمویش , ابوطالب از سوى عبدالمطلب .
8. شـفـیـع شـدن حـضرت محمد(ص ) براى طلب باران در ایام قحطى وخشک سالى مکه توس ط عمویش ابوطالب .
9. همراهى حضرت محمد(ص ) در سن دوازده سالگى با عمویش , در سفربازرگانى شام .
10. پیشگویى بحیرا, راهب سرزمین بصرى , از پیامبرى حضرت محمد(ص ),در سفر بازرگانى آن حضرت به شام , و سفارش به عمویش , ابوطالب در نگه دارى اواز دشمنى هاى یهود.
11. همراهى حضرت محمد(ص ), در سن پانزده سالگى با عمویش , ابوطالب ,در نبرد قریش با قبیله هوازن (جنگ فجار).
12. شرکت حضرت محمد(ص ), در سن بیست سالگى , در پیمان دفاع از حقوق مظلومان (معروف به حلف الفضول ) و تایید آن پس از بعثت .
13. سفر بازرگانى حضرت محمد(ص ) به شام از سوى خدیجه بنت خویلد (زن سرمایه دار مکه ).
14. ازدواج حضرت محمد(ص ) در سن 25 سالگى با خدیجه بنت خویلد, درمکه .
15. پـذیرش حکمیت حضرت محمد(ص ), در سن 35 سالگى از سوى سران قبیله ها و رفع اختلاف آنها در نصب حجرالاسود, در دیواره خانه خدا (کعبه ).
16. درخـواسـت حـضـرت محمد(ص ) از عمویش , ابوطالب , براى کفالت وسرپرستى فرزند هشت ساله اش , على (ع ), و پذیرفتن ابوطالب در فرستادن فرزندش على (ع ) به خانه حضرت محمد(ص ) و خدیجه (س ).
17. تردد حضرت محمد(ص ) به غارى در کوه حرا, در حوالى مکه , براى تفکرو نیایش .
18. برانگیخته شدن حضرت محمد(ص ) به پیامبرى اسلام , در سن چهل سالگى ,در تاریخ 27 رجب (و به روایت اهل سنت , در ماه رمضان ) از سوى پروردگار جهان ونزول وحى و آیات قرآن مجید بر ایشان .
19. ایـمان همزمان خدیجه کبرى و حضرت على (ع ) به حضرت محمد(ص ), درنخستین روزهاى بعثت .
20. اقتداى خدیجه کبرى و حضرت على (ع ) به پیامبر(ص ), در نمازهاى یومیه ,در کنار خانه خدا و شگفتى قریش از عمل آنان .
21. مـامـوریت پیامبر(ص ) از جانب خداوند منان , براى دعوت اقوام خویش (بنى هاشم ) به پذیرش اسلام , و عدم اعتناى آنان , غیر از على بن ابى طالب (ع ) به خواسته هاى پیامبر(ص ).
22. مـعرفى حضرت على (ع ) به جانشینى خویش توسط پیامبر(ص ) در جریان دعوت بنى هاشم به دین اسلام .
23. دعوت هاى پنهانى و تربیت افراد, توسط پیامبر اسلام (ص ) در سه سال اول بعثت .
24. پذیرش دین اسلام , در سه سال اول بعثت از سوى افراد ذیل : الـف ) مردان : على بن ابى طالب , جعفر بن ابى طالب , زید بن حارثه , زبیر بن عوام ,عبدالرحمن بن عـوف , سعد بن ابى وقاص , طلحة بن عبیداللّه , ابو عبیده جراح ,ابوسلمه , ارقم بن ابى ارقم , قدامة بـن مـظـعـون , عـبداللّه بن مظعون , عبیدة بن حارث ,سعیدبن زید, خباب بن ارت , ابوبکر بن ابى قحافه , عثمان بن عفان , عمار بن یاسر,صهیب بن سنان , ابوذر غفارى , یاسر (پدر عمار), عبداللّه بن مسعود, بلال بن ریاح حبشى و... .
ب ) زنـان : خـدیـجـه بنت خویلد, فاطمه بنت اسد, سمیه مادر عمار, ام الفضل بنت حارث (همسر عباس ) و... .
25. دعـوت عـمـومـى و عـلنى مردم مکه به پذیرش دین اسلام توسط حضرت محمد(ص ) پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت .
26. اعـتـراض مـکـرر سـران قـریش به ابوطالب و شکوه از عملکردهاى او درپشتیبانى از حضرت محمد(ص ).
27. اذیت و آزار سران قریش به پیامبر(ص ) براى دست کشیدن از عقایداسلامى .
28. ایمان حمزة بن عبدالمطلب به دین برادرزاده اش , محمد(ص ) و تاثیر ایمان او در تقویت اسلام و مسلمانان .
29. تـشـدید شکنجه و آزار تازه مسلمانان توسط سران قریش و شهادت برخى ازآنان (مانند پدر و مادر عمار) در زیر شکنجه .
30. وعـده تـطـمـیـع سـران قریش به پیامبر اکرم (ص ) در صورت انصراف از ادعاى نبوت , و عدم اعتناى آن حضرت به خواسته هاى آنان .
31. مـهـاجـرت گـروهـى از مسلمانان مکه به حبشه و پناه بردن به نجاشى , پادشاه این کشور, به دستور حضرت محمد(ص ), در رجب سال پنجم بعثت (هشت سال پیش از هجرت به مدینه ).
32. پـشـتـیبانى نجاشى , پادشاه حبشه از مسلمانان مهاجر و عدم پذیرش درخواست فرستادگان قریش , مبنى بر باز گرداندن مهاجران به مکه .
33. تـولـد حـضرت فاطمه زهرا (س ) در بیستم جمادى الاخر سال پنجم بعثت (وبه روایتى سال دوم بعثت ).
34. تحریم اقتصادى و قطع روابط اجتماعى قریش با حضرت محمد(ص ) ویاران او در سال هفتم بعثت .
35. درخـواسـت ابـوطـالـب از عـموم بنى هاشم و خویشاوندان حضرت محمد(ص ), براى اقامت گزیدن در دره اى میان کوه هاى مکه (که بعدها به شعب ابى طالب معروف شد) جهت پشتیبانى و حراست از حضرت محمد(ص ), در سال هفتم بعثت .
36. مـحـاصـره شدن بنى هاشم در شعب ابى طالب و دشوارى زندگى آنان در آن دره خشک , به مدت سه سال (و به روایتى چهار سال ).
37. خـبـر غـیبى حضرت محمد(ص ) مبنى بر از بین رفتن مندرجات پیمان نامه قریش به وسیله موریانه و آشکار شدن این امر بر سران قریش .
38. اعـلام بـرائت بـرخى از سران قریش از پیمان نامه ظالمانه و اظهار پشیمانى آنان از رفتارهاى نـارواى خـویـش بـا حضرت محمد(ص ) و بنى هاشم , در محاصره شعب ابى طالب و اصرار آنها در بازگرداندن بنى هاشم به مکه معظمه .
39. درگـذشـت ابـوطـالـب , بـزرگ حـامى پیامبر اسلام (ص ) و درگذشت خدیجه کبرى (س ), نـخستین همسر پیامبر(ص ), در فاصله چند روز از یکدیگر, پس ازبازگشت از شعب ابى طالب به مکه , در سال دهم بعثت و تاثر شدید حضرت محمد(ص ) در وفات آن دو.
40. سفر حضرت محمد(ص ) به طائف , در سال یازدهم بعثت , و دعوت سران قبیله ثقیف به دین اسلام و عدم پذیرش آنان و آزار و شکنجه آنان به حضرت محمد(ص ).
41. بـازگشت حضرت محمد(ص ) از طائف به مکه و درخواست ایشان از مطعم بن عدى (یکى از سران قریش ) براى قبول پناهندگى و پشتیبانى از آن حضرت .
42. ازدواج حضرت محمد(ص ) با سوده دختر زمعه , در مکه , پس از وفات خدیجه کبرى (س ).
43. مـعـراج پـیامبر اسلام (ص ) و سفر عرفانى ایشان از خانه خواهر رضاعى اش ,ام هانى (دختر ابى طالب ) به مسجد الاقصى , در بیت المقدس و از آن جا به عرش الهى و سدرة المنتهى .
44. دعـوت پیامبر اکرم (ص ) از زایران خانه خدا, در ایام حج و آشنایى اسعد بن زراره (رئیس قبیله خزرج در یثرب ) با آن حضرت و پذیرفتن دین اسلام در سال یازدهم بعثت .
45. عزیمت مصعب بن عمیر به یثرب به دستور پیامبراکرم (ص ), براى آشنایى مردم با دین اسلام .
46. ایمان آوردن دوازده نفر از زایران یثربى خانه خدا به پیامبر(ص ) و پذیرفتن دین اسلام , در سال دوازدهم بعثت و انعقاد نخستین پیمان با رسول خدا(ص )(معروف به اولین پیمان عقبه ).

دفن حضرت محمد(ص)در روز شهادت حضرت امام رضا(ع)

دفن حضرت محمد(ص)در روز شهادت حضرت امام رضا(ع

آن روزها زمزمه اسلام، آیین جدیدی که محمد(ص) در مکه آورده بود در شهر یثرب پیچیده بود و گروهی از دو قبیله بزرگ و مشهور «اوس » و «خزرج » این آیین را پذیرفته بودند و در دو سال پی در پی پیمانی در مکه با محمد(ص) بسته بودند و در پیمان دوم او را به شهر خود دعوت کرده، وعده حمایت و پشتیبانی به او داده بودند

 

 اینک خبر می رسید که پیامبر اسلام که از طرف قریش در فشار بود، بنابر این دعوت، مکه را ترک گفته رهسپار یثرب شده است. یثرب حال و هوای دیگری داشت، چشمهای مشتاق نو مسلمانان و همه آنان که دورا دور شیفته سخنان و رفتار او شده بودند به راه مکه دوخته شده بود و در انتظار ورود او به این شهر روزشماری می کردند. این انتظار چندان طول نکشید که خبر رسید پیامبر اسلام به دهکده «قبا» در حومه یثرب - که محل سکونت چند قبیله بود - وارد شده است. رسول خدا پس از چند روز توقف در قبا همراه گروهی از بنی نجار (اقوام مادری عبدالمطلب) سوار ناقه ای شده روانه یثرب گردید. هنگام ورود او به شهر، مردم با شور و علاقه فراوان از او استقبال کردند. سران و بزرگان قبائل، زمام ناقه پیامبر را می گرفتند و درخواست می کردند حضرت در محله آنها فرود آید. پیامبر می فرمود: راه شتر را باز کنید، او ماموریت دارد، او هر جا بخوابد، من همان جا فرود خواهم آمد (گویا رسول خدا با این تدبیر می خواست مثل داوری در باره نصب حجرالاسود، افتخار و شرف میزبانی او نصیب قبیله یا خاندان خاصی نشود و در آینده مشکلی ایجاد نشود) سرانجام شتر در محله بنی نجار در زمینی نزدیک خانه ابو ایوب انصاری (خالد بن زید خزرجی) بر زمین خوابید. در این هنگام که انبوه مردم در اطراف پیامبر گرد آمده هر کدام خواستار میزبانی حضرت بودند، ابو ایوب اثاث و لوازم سفر حضرت را به خانه اش برد و پیامبر به خانه او رفت.

بدین ترتیب افتخار میزبانی پیامبر نصیب ابوایوب گردید.

بنای مسجد

پیامبر اسلام پس از استقرار در یثرب لازم دید مسجدی ساخته شود تا مرکز آموزش و پرورش مسلمانان و جایگاه تجمع آنان هنگام نماز جمعه و جماعت باشد، از این جهت زمینی را که روز نخست شتر او در آنجا بر زمین خوابیده بود، و متعلق به دو یتیم بود از سرپرست آنان خریداری کرد و به کمک مسلمانان در آنجا مسجدی ساخت که مسجد النبی خوانده شد.

حجره مسکونی پیامبر

پس از تکمیل مسجد، در کنار آن (در سمت شرقی) دو حجره جهت سکونت پیامبر و همسرانش ساخته شد: حجره ای برای سوده و حجره ای برای عائشه. پیامبر اسلام این دو را پس از درگذشت حضرت خدیجه تزویج کرده بود. پس از آماده شدن حجره که بسیار ساده و محقر و با مصالح ابتدایی ساخته شده بود، حضرت از خانه ابو ایوب به آنجا منتقل شد.

حجره پیامبر به دیوار شرقی مسجد متصل بود و دری از آن قسمت به مسجد باز می شد و از دیگری به بیرون راه داشت. پیامبر اسلام تا آخر عمر همچنان در آن حجره ها سکونت داشت و سرانجام در حجره عائشه رحلت نمود و (به تفصیلی که خواهیم نوشت) در همان جا به خاک سپرده شد.

 

توسعه مسجد

در زمان خلافت ولید بن عبدالملک که به دستور وی مسجد النبی توسعه یافت، عمر بن عبدالعزیز حاکم مدینه در توسعه مسجد، حجره های همسران پیامبر را خراب کرده جزء مسجد قرار داد. اما اطراف حجره عائشه را که قبر مطهر حضرت در آن قرار داشت با دیواری، از فضای عموم مسجد جدا کرد.

طی ادوار بعدی توسط برخی از خلفا و سلاطین، مسجد نبوی توسعه یافت که بیشترین توسعه در زمان ما، در دوران حکومت خاندان سعودی در عربستان صورت گرفته است. در موقعیت کنونی مسجد، قبر مطهر پیامبر (و نیز ابوبکر و عمر) و همچنین حجره حضرت فاطمه که ضریح قدیمی و آهنی مشبک آن را احاطه کرده در داخل مسجد و در چند متری دیوار شرقی مسجد قرار دارد.

چرا پیامبر اسلام در خانه خود به خاک سپرده شد؟

اشاره کردیم که رسول خدا در خانه خویش به خاک سپرده شد، اما این که علت و انگیزه انتخاب این محل چه بوده محور اصلی این مقاله است و لازم است در این باره توضیح دهیم.

وهابیان چون سفر برای زیارت قبور صالحان و نیز ساختن بقعه و بنا بر فراز آنها و دست مالیدن و تبرک به آنها را حرام می دانند، با استناد به حدیثی که از طریق عائشه از پیامبر اسلام نقل می کنند علت دفن حضرت در خانه مسکونی اش را از دلایل این حکم می دانند و ادعا می کنند برای آنکه قبر پیامبر مسجد قرار نگیرد و در دسترس مردم نباشد، آن حضرت وصیت کرد که در حجره مسکونی اش دفن گردد. حدیث یاد شده بدین صورت است:

عن عائشة رضی الله عنها قالت: قال النبی(ص) فی مرضه الذی لم یقم منه: لعن الله الیهود اتخذوا قبور انبیائهم مساجد. قالت عائشة: لو لا ذلک لابرز قبره، خشی ان یتخذ مسجدا عائشه می گوید: پیامبر اسلام(ص) در آن بیماری که به دنبال آن از دنیا رفت، فرمود: لعنت خدا بر یهود باد! قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند. عائشه افزود: اگر این ملاحظه نبود، قبر پیامبر [توسط مسلمانان] آشکار می گردید، او ترسید قبرش را مسجد قرار دهند.

ابن تیمیه، بنیانگذار وهابیت در توضیح این حدیث می نویسد: چون پیامبر، کسانی را که قبور را مسجد قرار می دهند، لعن کرد و امت خود را از این کار برحذر داشت و نهی نمود، و از اینکه قبر او را عید قرار دهند نهی نمود، از این رو در اتاق خود دفن گردید تا کسی نتواند قبر او را مسجد یا عید قرار دهد ... بر خلاف دیگران که در بیابان دفن می شوند، پیامبر در خانه اش دفن گردید چون ترسید قبر او مسجد قرار گیرد. او در خانه اش به خاک سپرده شد تا قبر او را نه مسجد قرار دهند و نه عید و نه بت.

استناد ابن تیمیه به این حدیث و احادیث مشابه دیگر در زمینه نهی از مسجد قرار دادن قبرها - که از طریق اهل سنت نقل شده - مانند بسیاری دیگر از استدلالهای او است که موضوع یا حکمی را مسلم می گیرد و موضوعها و مسایل دیگر را بر آن استوار می سازد در حالی که از نظر مخالفان او، موضوع یا حکم نخست مورد قبول نیست تا مسائل متفرع بر آن نیز ثابت گردد. در اینجا اجمالا باید توجه داشت که مقصود از احادیث یاد شده، بت قرار دادن یا قبله قرار دادن قبور است زیرا یهود و نصاری چنین می کردند. اما حرمت ساختن مسجد بر فراز قبرها یا کنار آنها از احادیث استفاده نمی شود.

اما این ادعا که پیامبر اسلام(ص) برای آنکه قبرش مسجد و بت قرار نگیرد، در خانه اش دفن گردید، هیچ سند و مدرکی ندارد جز اظهار نگرانی عائشة در دنباله حدیث که ابن تیمیه نیز به آن استناد کرده است. یعنی جمله «لو لا ذلک لابزر قبره، خشی ان یتخذ مسجدا»: اگر این ملاحظه نبود قبر پیامبر آشکار می گردید، [پیامبر] ترسید که قبر او را مسجد قرار دهند.

این حدیث را مسلم در صحیح خود از طریق دیگر، از عائشه بدین صورت نقل کرده: قال رسول الله(ص) فی مرضه الذی لم یقم منه: لعن الله الیهود و النصاری التخذوا قبور انبیائهم مساجد، قالت فلو لا ذلک ابرز قبره غیر انه خشی ان یتخذ مسجدا. یادآوری می شود که در این حدیث کلمه «خشی » توسط شارح صحیح بخاری به صورت فعل ماضی معلوم (خشی) و توسط شارح صحیح مسلم به صورت مجهول (خشی) اعراب گذاری و ضبط شده است. چه «خشی » را معلوم بخوانیم و چه مجهول، در هر حال این سخن، استنباط و اظهار نظر عائشه است نه سخن پیامبر. بخاری این حدیث را در صحیح خود در کتاب «جنائز» نیز نقل کرده و در آخر آن سخن عائشه بدین صورت اضافه شده است: و لو لا ذلک لابرزوا قبره غیر انی اخشی ان یتخذ مسجدا.: «اگر این ملاحظه نبود قبر او را آشکار می کردند ولی من می ترسم آن را مسجد قرار دهند.» اگر مدرک و دلیل دفن پیامبر در اتاق مسکونی آن حضرت را این حدیث قرار دهیم موضوع هیچ ارتباطی با پیامبر نخواهد داشت زیرا این عائشه است که می گوید: می ترسم قبر پیامبر را مسجد قرار دهند، نه پیامبر!

از طرف دیگر اظهار نظر منقول از عائشه نه با احادیثی که از طریق شیعه رسیده سازگار است و نه با احادیثی که در کتب و سنن اهل سنت نقل شده است.

علت انتخاب محل دفن پیامبر اسلام(ص) از دیدگاه احادیث

«ابن ماجه » قضیه را چنن نقل می کند: مسلمانان در تعیین محل قبر پیامبر اختلاف نظر پیدا کردند: گروهی گفتند: در مسجدش دفن شود، گروهی گفتند: با اصحابش دفن شود. ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدم می فرمود: «هر پیامبری، هر جا که از دنیا رفت، در همان جا دفن می شود» از این رو بستر پیامبر را که در آن درگذشته بود، بلند کردند و در محل آن قبر کندند و نیمه شب چهارشنبه به خاک سپردند. «مالک » روایت می کند که پیامبر اسلام(ص) روز دوشنبه از دنیا رفت و روز سه شنبه به خاک سپرده شد و مردم، بدون جماعت و تک تک بر جنازه او نماز خواندند [آنگاه] گروهی گفتند: نزد منبر دفن شود. دیگران گفتند: در بقیع دفن شود، ابوبکر آمد و گفت: از پیامبر شنیدم می فرمود: «هر پیامبری در همان محلی که در آنجا فوت کرده، دفن می شود» پس در همان جا برای حضرت قبر کندند.

«احمد زینی دحلان » پس از نقل سخنان ابوبکر، اضافه می کند: علی گفت: من نیز این سخن را از پیامبر شنیدم.

«علی بن برهان الدین حلبی » در این باره چنین می نویسد: اصحاب پیامبر در تعیین محلی که پیامبر در آنجا دفن شود، اختلاف پیدا کردند: برخی گفتند: باید حمل شود و در کنار قبر ابراهیم خلیل دفن گردد. ابوبکر گفت: او در همان محلی که در آن درگذشته است دفن کنید زیرا خداوند روح او را در محل پاک قبض کرده است.

در روایتی آمده است: ابوبکر گفت: من در این باره حدیثی از پیامبر شنیدم که می فرمود: «هر پیامبری هر جا که از دنیا رفت، در همانجا دفن می شود.» در برخی روایات سخن ابوبکر با این لفظ نقل شده است: «خداوند روح هیچ پیامبر را قبض نمی کند مگر در همان محلی که باید در آنجا دفن شود

نیز از ابوبکر نقل شده است که: از پیامبر شنیدم می فرمود: «هر پیامبری در جایی که در نظر او از همه جا محبوبتر است از دنیا می رود.» در حدیث آمده است «هر پیامبری که درگدشته، در همانجا که از دنیا رفته به خاک سپرده شده است » پس بستر پیامبر را کنار زدند و بدن او را در همان محلی که در آنجا به لقای خدا شتافته بود، به خاک سپرده شد.

این معنا در کتب و احادیث شیعه نیز آمده است: مرحوم شیخ طوسی روایت می کند: هنگامی که پیامبر(ص) درگذشت، خاندانش و کسانی که از اصحاب او حاضر بودند، در تعیین محلی که سزاوار است پیامبر(ص) در آن دفن گردد، اختلاف کردند: بعضی گفتند: در بقیع دفن شود، بعضی دیگر گفتند: در صحن مسجد دفن شود.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خداوند، پیامبر را در پاکترین نقاط قبض روح کرده است، پس سزاوار است در همان بقعه ای که در آن درگذشته است، دفن شود. این سخن را پذیرفتند و در نتیجه، جسد پیامبر در حجره اش به خاک سپرده شد.

فضل بن حسن طبرسی نیز می نویسد: مسلمانان در باره محل دفن پیکر پیامبر به بحث و گفتگو پرداختند، در این هنگام علی(ع) گفت: «خداوند هر مکانی را که پیامبر را در آن قبض روح کرده است، همانجا را برای دفن او برگزیده است، من او را در حجره اش که در آن درگذشته است، دفن می کنم » مسلمانان این پیشنهاد را پذیرفتند. همه این اسناد و شواهد گواهی می دهد که در انتخاب محل دفن پیامبر، سخن از مسجد قرار گرفتن قبر او در میان نبوده و خود حضرت چیزی در این باره نفرموده است

دیدن خدا، مناظره با سنی، ترجمه و تفسیر آیات توحیدی و عدلی قرآن،

" دیدار خدا "

ابوقُرّه، از جمله محدثان اهل سنت و از روایان حدیث در عصر امام رضا (علیه السّلام) بود. صفوان بن یحیی، یکی از شاگردان امام رضا (علیه السّلاممی گوید: ابوقرّه از من خواست تا او را به محضر حضرت رضا (علیه السّلام) ببرم. من از ایشان اجازه خواستم و چون آن حضرت اجازه فرمودند، ابوقرّه به محضر امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) شرفیاب شد و پرسش هایی در خصوص احکام دین و حلال و حرام الهی مطرح نمود؛ تا آنکه سؤالش به مسئله توحید کشیده شد. در این هنگام او پرسید:

"برای ما چنین روایت کرده اند که خداوند "دیدار" و "هم سخنی" خود را بین دو پیامبر تقسیم فرمود (در میان پیامبران، دو پیامبر را برگزید تا با یکی از آن ها هم کلام شود و دیدار خویش را به دیگری ارزانی فرماید). هم سخنی خود را به موسی (علیه السّلام) داد و دیدار خویش را به حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) عطا نمود. پس بنابراین خداوند وجودی قابل دیدن است."

امام رضا (علیه السّلام) پاسخ دادند: "پس آن کسی که به جنّ و انس (این مطلب را) رسانید که "چشم ها او را نمی بینند و علم آنان به او احاطه پیدا نمی کند و هیچ چیز همانند او نیست"، چه کسی بود؟ مگر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نبود؟"

ابوقرّه گفت:" آری".

امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: "بنابراین، چگونه ممکن است مردی از طرف خدا به سوی تمامی مخلوقات بیاید و آنها را با فرمان الهی به سوی خداوند دعوت کند و بگوید: "چشم ها او را نمی بینند و دانش آنان به او احاطه پیدا نمی کند و هیچ چیز همانند او نیست" و سپس خود بگوید که من به چشمم خدا را دیده و به او احاطه علمی یافتم و او به شکل انسان است؟  آیا خجالت نمی کشید  افراد بی دین و کافر نتوانستند چنین نسبتی به آن حضرت بدهند که او چیزی را از طرف خداوند می آورد و سپس از راه دیگر خلاف آنرا می گوید".

ابوقرّه در مقام پاسخ امام برآمد و گفت: "خداوند خودش در قرآن  می فرماید: "و بار دیگر نیز (پیامبر) او را دید".(1)

امام رضا (علیه السّلام) در جواب فرمودند: "بعد از این آیه، آیه دیگری است که بر آنچه پیامبر دیده است، دلالت می کند. خداوند (ابتدا) می فرماید: "قلب در آنچه دید هرگز دروغ نگفت."(2)، یعنی دل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) آن چه را که چشمانش دید، دروغ ندانست. سپس (در آیه ای دیگر) از آن چه که محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) دیده است، خبر داده و می فرماید: " او پاره ای از آیات و نشانه های بزرگ پروردگارش را دید".(3) بنابراین نشانه های خدا (که خداوند از آنان به عنوان مشاهدات پیامبر نام می برد) موضوعی متفاوت از خود خداوند است و باز خداوند (در جای دیگر از قرآن کریم) می فرماید: " و دانش آنان به او احاطه پیدا نمی کند ".(4) در صورتی  که اگر دیده ها او را ببینند، (آنگاه دیگر) علم بر او احاطه یافته و شناخت واقع شده است. (در حال که آیه مذکور  تصریح دارد که احاطه علمی بر خداوند ممکن نیست)...  

و در ادامه امام هشتم (علیه السلام) فرمودند: آنچه مسلمین بر آن اتفاق دارند، این است که احاطه علمی بر خداوند نمی توان یافت و دیدگان او را نمی بینند و چیزی مانند او نیست."

(برگرفته از کتاب اصول کافی، جلد 1، باب ابطال دیدن خدا، حدیث 2)

سایت رشد ، فرا رسیدن آخر ماه صفر، سالروز شهادت

یار فقرا و یاورضعفا ،

حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا ( علیه السلام (،

را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوست گرامی

تسلیت عرض می کند.

پایگاه اسلامی شیعی رشد

 

-------------------------------------------------------------------------------------

پاورقیها:

1-       "و لقد رآه نزلة اخری "(سوره نجم، آیه 13)

2-       "ما کذب الفؤاد ما رای"(سوره نجم، آیه 11)

3-       "لقد رای من آیات ربه الکبری" (سوره نجم، آیه 18)

4-       "...و لا یحیطون به علما "(سوره طه، آیه 110)

 

Keywords کلمات کلیدی:  دیدن خدا، مناظره با سنی، ترجمه و تفسیر آیات توحیدی و عدلی قرآن، احاطه بر خدا

قرآن معجزه ابدی، معجزه حضرت موسی (ع)، معجزه حضرت عیسی (ع)، علت ت

« تفاوت در معجزات »

امام رضا (علیه السلام) می‌فرمایند: "دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست."

(کافی، جلد 1، صفحه 10)

روزی ابن سِکّیت - یکی از ادبای مشهور در زمان امام رضا (علیه السلام) - از ایشان سؤال کرد:

"برای چه خداوند موسی ابن عمران (علیه السلام) را با معجزه عصا و ید بیضا و با ابزار مبارزه با سحر بر انگیخت، و عیسی (علیه السلام) را با طب و محمد (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و ‌سلم) را با معجزه بیان مبعوث فرمود؟"

امام فرمودند:

"زیرا خداوند متعال هنگامی که موسی (علیه السلام) را به پیامبری برانگیخت، در میان مردم او سحر و شعبده رواج بسیاری داشته و بر هر دانشی غلبه داشت، و موسی (علیه السلام) از جانب خداوند برای آنها چیزی آورد که مردم مانند آن را ندیده و با دانش خود نمی‌توانستند با آن مقابله کنند و با این معجزه، سحر آنها را باطل و حجت را بر آنان تمام کرد.

خداوند تبارک و تعالی زمانی عیسی (علیه السلام) را به پیامبری فرستاد که بیماریهای مختلف شیوع داشت و مردم نیازمند پزشکی و درمان بودند و او از طرف پروردگار چیزی برای آنها آورد که نزد آنان بی‌سابقه بود، زیرا مردگان را زنده و کوران مادر‌زاد و مبتلایان به بیماریهای پوستی را به فرمان خداوند بهبود می‌داد و حجت را بر آنان تمام می‌فرمود.

اما محمد (صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله ‌و ‌سلم) را خداوند هنگامی به پیامبری مبعوث کرد که بر مردم زمان او سخن و سخنوری غلبه داشت، از این رو خداوند متعال با نزول قرآن و مواعظ و احکام آن، برهان آنها را باطل ساخت."

« برگرفته از کتاب تحلیلی از زندگانی امام رضا (علیه السلام)، نوشته محمد جواد فضل الله »

این نکته قابل توجه است که معجزات انبیای گذشته مخصوص به زمان خاص خودشان بوده و امروزه چیزی از آنها در دسترس ما قرار ندارد. در این میان، تنها قرآن کریم را می‌یابیم که یک معجزه همیشگی بوده و بشر امروز نیز می‌تواند با بررسی و تدبّر در آیات آن به وجوه مختلف اعجاز آن از جمله فصاحت و بلاغت پی ببرد. لذا هر چند که در زمان نزول قرآن فنون سخنوری در میان مردم آن زمان بسیار رایج بوده است، اما از یک طرف این اعجاز در عبارات قرآن تنها مخصوص آن عصر و زمان نبوده و برای امروزیان نیز قابل فهم است و از دیگر سو اعجاز قرآن برای امروز تنها در فصاحت و بلاغت آن محدود نمی‌شود، بلکه وجوه دیگری نیز دارد از جمله اینکه قرآن در موارد متعددی به اخبار غیبی اشاره کرده که بعداً به وقوع پیوسته است و یا اینکه قرآن در موارد گوناگونی اشاره به اسرار خلقت می‌کند که سرّ آنها قرنها بعد معلوم شده است. این حاکی از آن است که قرآن از سوی کسی نازل شده که احاطه کامل بر اسرار خلقت داشته است. قرآن با این وجوه اعجازی که ذکر شد به‌وسیله پیامبری آورده شده که به گواهی تاریخ درس ‌ناخوانده بوده است و این امر به وضوح نشان می‌دهد که او قرآن را از پیش خود نیاورده و بلکه از سوی پروردگار عالمیان فرو فرستاده شده است.

(برای آگاهی بیشتر در این زمینه می‌توانید به مقاله اعجاز قرآن مراجعه نمایید.)

سایت رشد بیست و نهم صفر، سالروز شهادت

عالم آل محمد، امام رئوف،

حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت عرض می‌کند.

پایگاه اسلامی شیعی رشد

 

Keywords کلمات کلیدی:  قرآن معجزه ابدی، معجزه حضرت موسی (ع)، معجزه حضرت عیسی (ع)، علت تفاوت معجزات پیامبران، اعجاز قرآن

« ادب سخاوت حضرت امام رضا علیه السلام»

« ادب سخاوت حضرت امام رضا علیه السلام»

 

مرحوم کلینی و برخی دیگر از بزرگان (رضوان اللّه تعالی علیهم) به نقل از یسع بن حمزه - که یکی از اصحاب حضرت علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام) است - حکایت نماید:

روزی از روزها، در مجلس آن حضرت در جمع بسیاری از اقشار مختلف مردم حضور داشتم، که پیرامون مسائل حلال و حرام از آن حضرت پرسش می‌کردند و حضرت جواب یکایک آنها را به طور کامل و فصیح بیان می‌فرمود.

در این میان، شخصی بلند قامت وارد شد؛ و پس از اداء سلام، حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت:

یا ابن رسول اللّه! من از دوستان شما و از علاقه‌مندان به پدران بزرگوار و عظیم الشّأن شما اهل بیت می‌باشم؛ و اکنون مسافر مکه معظّمه هستم، که پول و آذوقه سفر خود را از دست داده‌ام؛ و در حال حاضر چیزی برایم باقی نمانده است که بتوانم به دیار و شهر خود بازگردم .چنانچه مقدور باشد، مرا کمکی نما تا به دیار و وطن خود مراجعت نمایم؛ و چون مستحقّ صدقه نیستم، هنگام رسیدن به منزل خود آنچه را که به من لطف نمایید، از طرف شما به فقرا، در راه خدا صدقه می‌دهم؟

حضرت فرمود: بنشین، خداوند مهربان، تو را مورد رحمت خویش قرار دهد و سپس مشغول صحبت با اهل مجلس گشت و پاسخ مساله‌های ایشان را بیان فرمود.

هنگامی که مجلس بحث و سؤال و جواب به پایان رسید و مردم حرکت کرده و رفتند، من و سلیمان جعفری و یکی دو نفر دیگر نزد حضرت باقی ماندیم.

امام (علیه السلام) فرمود: اجازه می‌دهید به اندرون روم؟

سلیمان جعفری گفت: قدوم شما مبارک باد، شما خود صاحب اجازه هستید.

بعد از آن، حضرت از جای خود برخاست و به داخل اتاقی رفت؛ و پس از آن که لحظاتی گذشت، از  پشت در صدا زد و فرمود: آن مسافر خراسانی کجاست؟

شخص خراسانی گفت: من این جا هستم.

حضرت دست مبارک خویش را از بالای در اتاق دراز نمود و فرمود: بیا، این دویست درهم را بگیر و آن را کمک هزینه سفر خود گردان و لازم نیست که آن را صدقه بدهی .

پس از آن، امام (علیه السلام) فرمود: حال، زود خارج شو، که همدیگر را نبینیم .

چون مسافر خراسانی پولها را گرفت، خداحافظی کرد و سپس از منزل حضرت بیرون رفت، امام (علیه السلام) از آن اتاق بیرون آمد و کنار ما نشست .

سلیمان جعفری اظهار داشت: یا ابن رسول اللّه! جان ما فدایت باد، چرا چنین کردی و خود را مخفی نمودی؟!

حضرت علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام) فرمود: چون نخواستم که آن شخص غریب نزد من سرافکنده گردد و احساس ذلّت و خواری نماید.

 

« برگرفته از کتاب چهل داستان و  چهل حدیث از امام رضا علیه السلام، تالیف عبدالله صالحی »

 

سایت رشد، فرا رسیدن آخر ماه صفر، سالروز شهادت

یاور ضعفا و یار فقرا،

حضرت امام علی بن موسی الرّضا (علیهما السلام)،

را به تمامی مسلمین جهان و به خصوص شما دوست گرامی تسلیت عرض می‌کند.

 

پایگاه اسلامی شیعی رشد

 

Keywords کلمات کلیدی:  انتخاب امام ، خصوصیات امام، آیات قرآن درباره امامت، مهر و محبت امام، عاطفه، رابطه امام با خدا، علت انتصابی بودن امام

ویژه نامه شهادت حضرت امام رضا علیه السلام

ویژه نامه شهادت حضرت امام رضا علیه السلام

باسمه تعالی

« امامت، اوج عقلانیت، منتهای عشق و صمیمیت ... »

عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید که ما به همراه امام رضا (علیه السلام) در مرو بودیم. در آغاز ورود، در مسجد جامع شهر جمع شدیم. حضار در مسجد موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسیار مردم در آن زمینه را بازگو می‌کردند. من خدمت امام رضا (علیه السلام) رفتم و گفتگوی مردم را در بحث امامت به عرضش رساندم. حضرت، لبخندی زد و فرمود: "ای عبدالعزیز، مردم نفهمیدند و از آرای صحیح خود فریب خورده و غافل گشتند...

مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت می‌دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟ همانا امامت قدرش والاتر، شأنش بزرگتر، منزلتش عالیتر، مکانش بالاتر و عمقش ژرفتر از آنست که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آرایشان آن را دریابند و یا با انتخاب خود امامی منصوب کنند. امامت مقامی است که خدای عز و جل بعد از رتبه نبوت و خلیل بودن به ابراهیم خلیل اختصاص داد و با آن فضیلت، مشرفش ساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود: "همانا من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم."(1) ابراهیم خلیل از نهایت شادمانیش برای آن مقام عرض کرد: "از فرزندانم چطور؟"(2) خدای تبارک و تعالی فرمود: "پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد."(3) پس این آیه امامت را برای ستمکاران تا روز قیامت باطل ساخت و برای برگزیدگان گذارد. سپس خدای تعالی ابراهیم را شرافت داد و امامت را در فرزندان برگزیده و پاکش قرار داد و فرمود: "و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وی بخشیدیم؛ و همه آنان را مردانی صالح قرار دادیم! و آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می‌کردند..."(4)

امام، همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به کودک، پناه بندگان خدا در گرفتاریهای سخت است. امام امین خدا در میان بندگان اوست و حجت خدا بر بندگانش و خلیفه او در شهرهایش و دعوت کننده بسوی او و دفاع کننده از حقوق اوست. امام از گناهان پاک و از عیبها برکنار است.

همانا چون خدای عز و جل بنده‌ای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب فرماید، سینه‌اش را برای آن کار باز کند (به او شرح صدر عطا کند) و چشمه‌های حکمت را در دلش گذارد و علمی به او الهام کند که از آن پس، از پاسخی (پاسخ پرسشی) در نماند و از درستی منحرف نشود. پس او معصوم و تأئید شده و با توفیق و استوار گشته است. از هر گونه خطا و لغزش و افتادنی در امان است. خدا او را به این صفات امتیاز بخشیده است تا حجت رسای او بر بندگانش و گواه بر مخلوقاتش باشد و این بخشش و کرم خداست که به هرکه خواهد عطا کند و خدا دارای کرم و بزرگی است.

آیا مردم چنان قدرتی دارند که بتوانند چنین کسی را انتخاب کنند و یا ممکن است انتخاب شده آنان این گونه باشد تا او را پیشوا سازند؟...

« برگرفته از کتاب اصول کافی، جلد 1، صفحات 203- 98، تالیف شیخ کلینی (ره) (به همراه تلخیص) »

سایت رشد، آخر صفر، سالروز شهادت

هشتمین امام و حجت و مظهر تام عطوفت و رأفت،

امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

را به تمامی مسلمین جهان، بویژه شما دوست گرامی تسلیت عرض می‌نماید.

پایگاه اسلامی شیعی رشد


پاورقی‌ها:

1-      "... إنی جاعلک للناس إماما..." (سوره بقره، آیه 124)

2-      "... و من ذریتی..." (سوره بقره، آیه 124)

3-      "... لا ینال عهدی الظالمین" (سوره بقره، آیه 124)

4-      "و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا..." (سوره انبیاء، آیه 73 – 72)

Keywords کلمات کلیدی:  امامت حضرت ابراهیم (ع)، انتخاب امام، خصوصیات امام، آیات قرآن درباره امامت، مقام امامت در انبیاء، مهر و محبت امام، عاطفه، رابطه امام با خدا، علم امام، علت انتصابی بودن امام

شهید غریب

 شهید غریب

ای آشنای غریب ؛ ای عصمت هشتم! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان ، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش را از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد ، کبوتر دل ، بهانه ی کنان به سوی حرم تو پر می کشد ؛ همان وتری که هر روز ، به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی. هوای صحن و سرای تو ، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره ی زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست.

سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو ، که توس ، با آمدنت مدینه ایمان شد و ما هر روز ، در « مشهد » عاشقان ، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم. هر سحر ، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای غریب ، به گوشه ی حَرَمت پناه می بریم. هر روز ، در سایه سار مزارت مویه کنان ، شانه های خسته مان را می لرزانیم. هر شب ، فانوس اشک هامان را روشن می کنیم و دست های عاطفه مان را به دامان پر مهر و محبت تو می آویزیم.

و انگور، زهر آگین است ...

مقابل هم نشسته اند ؛ یک سو نهایت نفرت و دیگر سوی ، نهایت مهربانی! مأمون ، سرا پا کینه و امام سرا پا کـَرم. برقی شوم در نگاه مأمون موج می زند و چشم های گستاخش ، پرده از راز مخوف درونش بر می دارند! و چشم های نجیب امام ، سر به زیر و محجوب و آگاه از اسرار نهانی مأمون!

مقابل هم نشسته اند ؛ یکی از تبار پست ترین زمینیان و دیگری از نسل پاک ترینِ آسمانیان. مقابل هم نشسته اند ؛ یکی بنده ی بی چون و چرای شیطان و دیگری همسایه ی دیوار به دیوار خدا. ثانیه ها، لنگ لنگان قدم بر می دارند ، ضربان زمان ، کند شده و نفس هایش به شماره افتاده ؛ حتی هوا هم احساس خفگی می کند. دستی پیش می رود. دستی که قرار است روسیاهی خود را بر اوراق تاریخ بنگارد. دست خوب می داند که انگور، زهرآگین است. نگاه امام گذشته ها را مرور میکند ... نگاه امام علیه السلام زایر کوچه پس کوچه های مدینه می شود. نگاه امام ، به طواف یک در سوخته میرود. نگاه امام ، به در خانه ی کریم اهل بیت علیه السلام می رود. نگاه امام در غربت ، مدینه را می جوید. و امام هم چنان آرام است.

لحظه ها می ایستند. صدای مویه ی ملایک بلندتر می شود. دست ، خوشه ی انگور را به سمت امام دراز می کند. دست بی شرمانه مرگ را به امام تعارف می کند :

" بفرمایید ... یابن الحسن از این انگور میل کنید " و رضا (ع) تبسمی تلخ بر لب می نشاند و ...

ایام شهادت پیامبر اعظم (ص) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی (ع) و پاره بدنش امام رضا (ع) تسلیت باد

رضا باقرزاده ـ نهم فروردین 1385 ـ مشهد مقدس

به سوی بهشت برین

به سوی بهشت برین


امام رضا علیه السلام در زمان ولایت عهدی بسیار در مضیقه بود و مامون او را در تنگنای سختی قرار داده بود و ماموران به شدت از او مراقبت می کردند به طوری که امام علیه السلام از زندگی خسته شده بود و اگر خدا او را از این دنیا به عالم بقا انتقال می داد، راحت می شد. دعای حضرت این بود که می فرمود: خدایا اگر فرج من در این وضعی که هستم در مرگ است پس در آن همین ساعت تعجیل فرما.

پس خدای متعال دعای ولی خود را مستجباب کرد و او را از دار دنیا که توام با درد و رنج بود به دار حق انتقال داد و ما چگونگی وفاتش را به شرح زیر بیان می کنیم:

امام رضا علیه السلام در نیمه شبی تاریک هرثمه بن اعین را خواست. چون هرثمه حاضر شد امام به وی فرمود: ای هرثمه! اکنون زمان مرگ فرا رسیده و باید به سوی خدا رحلت کنم و به جد و پدرانم ملحق شوم و عمرم به آخر رسیده و نامه ی عملم پایان یافته است و به تو می گویم این مرد ستمکار (مامون) قصد آن کرده است که مرا با انگور و انار مسموم سازد و رشته ای را به هز آلوده و آن را به سوزن کرده و در حبه ی انگور فرو برده و آن را زهرآگین نموده. و اما طریقه ی آلوده کردن انار به سم بدین صورت بود که سم را در کف دست یکی از غلامانش ریخته تا بدان بیالاید و با همان دست آلوده، انار را حبه حبه کند و آن را چنگ زند تا سم به خورد آن رود و فردا مرا دعوت می کند و آن انار و انگور را به رسم پذیرایی نزد من می نهد و از من می خواهد که آن را بخورم و من آن را می خورم و سپس آن چه خدا تقدیر و حکم کرده انجام می شود. پس چون من از دنیا رفتم مامون خواهد گفت: من باید با دست خودم او را غسل دهم. چون چنین گوید، تو از قول من محرمانه در گوشش بگو: به من گفته است تا به تو بگویم این کار را نکنی که عذاب الیمی که قرار است مدتی بعد بر تو نازل شود به جلو افتاده و به زودی فرود می آید و آن چه از آن حذر می کنی با شتاب به تو خواهد رسید؛ و او از تو می پذیرد و دست ار این کار بر می دارد.

هرثمه گوید: عرض کردم ای سرور من به روی چشم!

فرمود: چون برای تغسیل من تو را بگمارد و خود در محل مرتفعی که مشرف بر جایی است که مرا غسل می دهی بنشیند که ناظر عمل تو باشد، اقدام به آن مکن و متصدی شستن من مشو تا این که خیمه ی سفیدی در کنار خانه ببینی. چون آن خیمه را دیدی مرا با همان لباسم که در آن از دنیا رفته ام به درون آن خیمه ببر و در پشت آن با همکارانت به انتظار بایست و خیمه را بالا نزن که مرا ببینی چون هلاک خواهی شد.

بعد مامون نزدیک تو آید و گوید: ای هرثمه! آیا شما نمی گویید که امام را جز امام غسل نمی دهد؟ پس این ابوالحسن علی بن موسی را چه کسی غسل داد در حالی که فرزندش محمد اکنون در مدینه، یکی از شهرهای حجاز است و ما اکنون در طوس هستیم؟

و چون چنین چیزی به تو گفت، در پاسخش بگو: امام را نباید و واجب نیست کسی غسل دهد مگر امام پس از او؛ ولی اگر کسی تعدی کرد و این عمل را انجام داد، امامت امام برای تجاوزکاری غسل دهنده باطل نخواهد شد و هم چنین امامت امام پس از وی هم باطل نمی گردد با این که دیگری بر او غلبه کند و نگذارد پدرش را غسل دهد و اگر علی بن موسی در مدینه بود و از دنیا می رفت، پسرش محمد او را در ظاهر غسل می داد و این طور که اکنون شد او را در خفا و پنهانی غسل داده است.

و چون خیمه برداشته شود تو مرا خواهی دید که در کفن پوشیده شده ام. پس مرا بردار و در تابوت بنه و حمل کن و چون بخواهد قبر مرا آماده کند، می خواهد قبر پدرش هارون را قبله ی قبر من قرار دهد و این هرگز نخواهد شد و چون کلنگ ها را بر زمین کوبند هیچ گونه بر زمین تاثیر نکند و به اندازه ی پشت ناخنی زمین را حفر ننمایند و هر گاه برای کندن زمین کوشش خود را نمودند و نتوانستند کاری از پیش ببرند، از قول من به مامون بگو: به من امر کرده است که در قبله ی قبر پدرت هارون کلنگ را بر زمین بزنم و چون زدم، قبری ساخته و آماده و آشکار می شود.

و چون پذیرفت و قبر پیدا شد، مرا در آن نگذارید تا از انتهای قبر آب سفیدی بیرون آید که قبر را پر کند تا آب مساوی با روی زمین گردد. سپس در آن ماهی ای به طول قبر نمایان شود و به حرکت آید و تا ماهی در حرکت است مرا به قبر نبرید تا این که ماهی نهان گردد و آب فرو نشیند. پس مرا در قبر بر و لحد بگذار . (1)

آن گاه امام علیه السلام به هرثمه دستور داد آن چه را که به او گفته است حفظ کند و هرثمه به حضرت پاسخ مثبت داد.

در روز دوم مامون به دنبال امام علیه السلام فرستاد. چون امام وارد شد، مامون برخاست و با او معانقه کرد و بین دو چشمش را بوسید و او را در طرف راست خود نشانید و شروع کرد با او صحبت کردن و به یکی از غلامان خود گفت که انگور و انار بیاورد. هرثمه گفت: نتوانستم صبر کنم و مرا ترس فرا گرفت.

مامون خوشه ی انگوری به امام داد و گفت: ای پسر رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] انگوری بهتر از این ندیده ام.

امام آن را رد کرد و فرمود: چه بسا در بهشت انگور بهتر از این است.

مامون از امام خواست چیزی از آن بخورد. امام علیه السلام امتناع کرد. مامون فریاد زد: شاید ما را به چیزی متهم می کنی!

امام سه دانه خورد، سپس آن را افکند و از جای برخاست. مامون پرسید به کجا؟

امام نگاهی به او کرد و فرمود: به آن جا که مرا فرستادی... (2)

آن گاه امام شتابان به سوی خانه حرکت کرد در حالی که سم در تمام اجزای بدنش اثر گذاشته بود و یقین کرد که بلا نازل می شود. مامون کسی را فرستاد و از امام طلب وصیت و نصحیت کرد. حضرت به فرستاده ی مامون فرمود: به او بگو: سفارش می کنم تو را چیزی به کسی نده که بعد از آن پشیمان شوی. (3)

و سم در تمام بدنش اثر کرد و دردی سخت او را گرفت و دانست که دیدار پروردگارش حتمی است. پس به تلاوت قرآن مشغول شد در حالی که استغفار به سوی خدای متعال می نمود و به مومنین دعا می کرد.

راویان گفته اند: وقتی شرایط جسمانی امام بحرانی و حالش سنگین شد، اهل بیت و اصحابش را از خوردن و آشامیدن منع کرد و به سوی یاسر توجه نمود و از او پرسید: آیا مردم چیزی خورده اند؟

پس یاسر در جواب با صدای حزینی گفت: چه کسی چیزی می خورد وقتی تو این گونه هستی؟

پس حضرت برخاست و فرمود: سفره را بیاورید.

و هیچ کس از خدمه اش نبود مگر این که بر سر آن سفره حاضر شد و امام یکی یکی از آن ها احوال پرسی نمود و نسبت به آن ها محبت کرد. چون از صرف غذا فارغ شدند، دستور داد او را به نزد زنان ببرند و چون آن ها هم غذا خوردند، حالت غش بر حضرتش عارض شد. (4)

و در تاریکی شب ، امام آیاتی از قرآن را می خواند و آخرین آیه ای که خواند این قول خدای متعال بود که فرموده است: قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم (5) ؛ بگو اگر شما در خانه های خود باشید، آنان که شهادت بر آنان تقدیر شده است رهسپار خوابگاه های خود خواهند شد. و کان امر الله قدرا مقدورا (6) ؛ و امر پروردگار قضا و حکمی است انجام شدنی...

سپس جان پاکش به سوی پروردگار رهسپار شد که به وسیله ی ملائکه رحمان محاصره گردید و در ریاض خلد، ارواح انبیاء و اوصیاء از آن استقبال کردند و دنیا با از دست دادن او تاریک و آخرت به قدوم او روشن شد. وفات او برای علما و فقها و مردان متفکری که از علم او منتفع می شدند مصیبتی بود. مرگ او برای توده ی مردم مصیبت بود زیرا آن ها کسی را که برای مصالح امور آن ها سخت می کوشید از دست دادند.

پس از آنی که امام رسالت پروردگارش را انجام داد به لقاء الله پیوست و این در حالی بود که در هیچ کاری در دولت مامون شرکت نکرد و از هر نوع کمکی به او خودداری ورزید و به این ترتیب مشروعیت را از حکومت مامون سلب کرد و این که حکومت او به حکم خدا برپا نبود و به این خاطر خود او مورد همه نوع شکنجه قرار گرفت تا سرانجام مامون به زندگیش پایان داد.

هر آن چه امام علیه السلام به هرثمه درباره ی شهادت خود و مراسم تدفینش فرموده بود، مو به مو اتفاق افتاد. پس از مدتی مامون هرثمه را خواست و به او گفت آن چه را که از امام رضا علیه السلام درباره ی وجود سم در انگور و انار شنیده است، بازگو کند. هرثمه شروع به گفتن کرد و مامون یک دفعه صورتش زرد می شد و یک دفعه قرمز و در حالی که اشک حسرت و اندوه به خاطر آن چه درباره ی امام علیه السلام انجام داده بود می ریخت، گفت: وای بر مامون از خدا، وای بر مامون از رسول خدا، وای بر مامون از فاطمه ی زهرا، وای بر مامون از حسن و حسین، وای بر مامون از علی بن الحسین، وای بر مامون از محمد بن علی، وای بر مامون از جعفر بن محمد، وای بر مامون از موسی بن جعفر، وای بر مامون از علی بن موسی الرضا. به خدا سوگند این ضرری آشکار است.

و مامون به هرثمه گفت که گفته های امام رضا را پنهان نگاه دارد و آن را فاش نسازد و قول خدا را خواند که می فرماید: یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله و هو معهم اذ یبیتون ما لا یرضی من القول و کان الله بما یعملون محیطا... (7) و (8)

 

*منابع:

1ـ عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد 2 صفحه ی 247

2ـ عیون اخبار الرضا علیه السلام جلد 2 صفحه ی 243

3ـ عیون التواریخ جلد 3 صفحه ی 227

4ـ عیون التواریخ جلد 3 صفحه ی 241

5ـ سوره ی مبارکه ی آل عمران آیه ی 154

6ـ سوره ی مبارکه ی احزاب آیه ی 38

7ـ سوره ی مبارکه ی نساء آیه ی 108

8ـ عیون اخبارالرضا علیه السلام جلد 2 صفحه ی 249

برگرفته از کتاب پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نوشته ی محمدباقر شریف القرشی

علت اختلاف در روز شهادت امام رضا علیه السلام

علت اختلاف در روز شهادت امام رضا علیه السلام



بر اساس اسناد و منابع تاریخی و بنابر قول مشهور، شهادت امام رضا (علیه السلام) آخر ماه صفر ذکر شده است. همان طور که می دانید، ماه های قمری گاهی  29 روز و گاهی 30 روز می باشند. از همین رو ماه صفر در بعضی سالها 29روز دارد و در بعضی سالها نیز 30 روزه است. بنابراین به خاطر این ضعف تاریخی که روز شهادت آن حضرت آخر صفر بیان شده است و تاریخ دقیق آن تعیین نگشته، شیعیان آخرین روز این ماه، برای ایشان اقامه ی عزا می کنند.

ان شاء الله با ظهور حضرت بقیة الله (عج الله تهالی فرجه الشریف)، تاریخ شهادت امام رضا (علیه السلام) به طور دقیق تر مشخص می گردد.

اما در کنار این مطلب، یک نکته مهم نیز وجود دارد. همانطور که می دانید، هدف اصلی برگزاری مراسم عزا برای اهل بیت (علیهم السلام)، بزرگداشت ارزشها و زنده کردن نام و یاد و هدف آن بزرگواران می باشد. لذا یک روز عقب یا جلو شدن آن، در این نیت و هدف تأثیری نمی گذارد. لذا چه خوبست که ما سعی کنیم تا هر چه بیشتر از این روز و از این فرصت برای عرض ارادت و محبت به آستان مولای مهربانمان امام رضا (علیه السلام) استفاده کنیم و دست توسل به آستان آن حضرت دراز نمائیم.http://www.razavi.ir

معرفی حضرت امام رضا علیه السلام

معرفی حضرت امام رضا علیه السلام

معرفی امام رضا علیه السلام

امام علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هشتمین پیشوای شیعیان می باشد. کنیه آن حضرت ابوالحسن بوده است و چون حضرت امیر علیه السلام نیز مکنی به ابوالحسن بوده است حضرت رضا علیه السلام را ابوالحسن ثانی گفته اند. مشهورترین لقب ایشان رضا بوده است که بنا بر روایتی در عیون اخبار الرضا (1/13) علت ملقب بودن آن حضرت به رضا این بود که هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به ( ولایت عهدی او) رضایت دادند[1] و چنین چیزی برای هیچیک از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به رضا نامیده شد. اما به روایت طبری ( وقایع سال 201 ) مأمون آن حضرت را الرضا من آل محمد نامید چنانکه صدوق هم بنا بر روایتی دیگر در عیون اخبار الرضا (2/147) چنین گفته است[2]. تاریخ نگاران و محققان مسلمان در تعیین زمان ولادت آن امام همام، سخنان گوناگونی گفته اند. در بین مورخان و محدثان تولد آن حضرت به روز پنجشنبه یا جمعه 11 ذیقعده سال 148 ه.ق مشهور است.[3] بر این اساس، سال ولادت آن گرامی همزمان با سال شهادت جد بزرگوارش امام صادق علیه السلام بوده است. برخی دیگر ولادت امام رضا علیه السلام را از حوادث سال 153 ه.ق دانسته اند.[4]پدر بزرگوار حضرت رضا علیه السلام، امام موسی بن جعفر علیه السلام هفتمین امام شیعه است و مادر بزرگوارش، بانوی مکرمه ای است که با نام هایی چون : تکتم، نجمه، سمان، خیزران، سکن، نجیه و طاهره از وی یاد شده، ولی مشهورترین آنها، تکتم است. از قرائن چنین استفاده می شود که وقتی این بانوی ارجمند به خانه امام موسی بن جعفر در آمد، به این نام خوانده شد و پس از ولادت امام رضا علیه السلام طاهره نام گرفت.[5] او زنی عفیف [6] و خردمند بوده و از شرافتمندان عجم به شمار می رفته است.[7]

امام رضا علیه السلام دارای کنیزانی چند بودند. از جمله کنیزان ایشان، سبیکه مادر امام جواد علیه السلام می باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله از این بانوی مکرمه به نیکی یاد کرده است [8] ولی به عنوان همسر، مورخان تنها از ام حبیبه یاد کرده اند و اگر در برخی عبارات تاریخی آمده است که حضرت دو همسر دائم داشته اند، از هویت همسر دوم اطلاعی در دست نیست.[9]

در تعداد و اسامی فرزندان امام رضا علیه السلام اختلاف است، گروهی آنها را پنج تن پسر و یک دختر نوشته اند، به نامهای محمد قانع ، حسن، جعفر، ابراهیم ، حسین، عایشه . سبط بن جوزی در تذکرة الخواص ، پسران حضرت ر اچهار تن ، که با حذف حسین، به شرحی که ذکر شده نام برده است، اما شیخ مفید ره براین است، که امام هشتم علیه السلام فرزندی جز امام محمد جواد علیه السلام نبوده است و ابن شهر آشوب و طبرسی در اعلام الوری، نیز بر همین اعتقاد می باشند، و آنچه از نظر ما محقق است این است که امام هشتم علیه السلام فرزندی جز امام محمد جواد علیه السلام نداشته اند و آنچه غیر از این گفته شده، به ثبوت نرسیده است و خداوند به حقیقت حال داناتر است.[10]

در کتب معتبر، از جمله در عیون اخبار الرضا، نصوص و دلایل امامت آن حضرت مذکور است و در همین کتاب (1/23 به بعد) وصیت نامه مفصلی از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام مندرج است.[11] درباره تاریخ شهادت ثامن الائمه نظرات مختلفی نقل شده، که طبق مشهورترین و قویترین نقل تاریخ شهادت آن جناب ، روز جمعه آخرین روز ماه صفر سال 203 ه.ق می باشد ، ایشان در هنگام شهادت، پنجاه و پنج سال از عمر پر برکتش می گذشته است.[12] در مورد نحوه ی شهادت ایشان اقوال گوناگونی است ولی آنچه مسلم است با توجه به نصوص تاریخی و اوضاع خاص سیاسی ایشان به دستور مأمون عباسی در طوس مسموم وشهید شدند.[13]


 

 

 


[1] «رضی به المخالفون من اعدائه کما رضی به الموافقون من اولیائه و لم یکن ذلک لاحد من آبائه علیهم السلام فلذلک سمی من بینهم بالرضا... »

[2] راه ستاران زندگی نامه چهارده معصوم، ص 327 .

[3]اعلام الوری 302؛ تذکرة الخواص 198؛ کشف الغمة 3/70؛ تاج الموالید 48؛ مطالب السؤول 88؛ مسند الامام الرضا 1/15؛ دروس شهید 154؛ بحار الانوار 49/3؛ منتهی الآمال 2/403؛ اعیان الشیعه 2/12؛ انوار البهیه 176؛ ملحقات احقاق الحق 12؛ روضة الواعظین 386، به نقل از کتاب امام علی بن موسی الرضا منادی توحید و امامت، ص 13.

[4]عیون اخبار الرضا 1/18، به نقل از کتاب به نقل از کتاب امام علی بن موسی الرضا منادی توحید و امامت، ص 13.

[5]الحیاة السیاسیة للامام الرضا 446.

[6]بحار الانوار 49/7.

[7]احقاق الحق 13/343، به نقل از ینابیع المودة.

[8]ارشاد مفید 2/265؛ ائمتنا 2/76.

[9]کتاب امام علی بن موسی الرضا منادی توحید وامامت ص 18و17.

[10]ر.ک. تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام ص 45و 44، دوازده امام شیعیان ص 384.

[11]دائرة المعارف ج 10، ص 365و ر.ک. کتاب امام علی بن موسی الرضا منادی توحید و امامت ص 28-23.

[12]مروج الذهب 3/441؛ عیون اخبار الرضا1/19؛ اعلام الوری 303؛ موالید الائمه و وفیاتهم 125، به نقل از کتاب علی بن موسی الرضا منادی توحید و امامت ص 172.

[13]ر.ک دوازده امام شیعه ص 386-382، کتاب تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام ص 167-165 و کتاب زندگانی چهارده معصوم ص 127.

* برگرفته از دانشنامه پایگاه حوزه دات نت

واقعه مسمومیت و جریان کفن و دفن حضرت امام رضا علیه السلامواقعه

واقعه مسمومیت و جریان کفن و دفن  حضرت امام رضا علیه السلام

بازگشت از مرو و خبر شهادت - در روایت قطب راوندی از حسن بن عباد کاتب حضرت رضا علیه‏السلام دارد که هنگام اراده‏ی مأمون به بازگشت از خراسان به بغداد امام فرمود: ای پسر عباد ما داخل عراق نخواهیم شد.

من گریستم و گفتم یابن رسول الله مرا از دیدار خانواده‏ام نومید کردی؟

فرمود تو داخل خواهی شد من وارد نخواهم شد.

وقتی به حوالی شهر طوس رسید بیماری به آن حضرت عارض شد -

وصیت فرمود قبرش را در سمت قبله نزدیک به دیوار حفر نمایند و مابین قبر او و هارون سه ذرع فاصله بگذارند.

در خبر ابن‏بابویه هفت منزل به طوس مانده بیماری به امام عارض شد - پس از ورود به طوس بیماری آن حضرت شدید شد مأمون ناگزیر چند روز در طوس توقف کرد - و هر روزی دو مرتبه به عیادت امام می‏آمد.

علامه‏ی مجلسی شهادت آن حضرت را از عیون و شیخ مفید در جلاء العیون به روایت ابوالصلت نقل نموده که منتهی‏الآمال نیز ص 302 نقل و تأئید نموده و خلاصه آن در اینجا ذکر می‏شود.

حضرت امام رضا علیه‏السلام فرمود به قبه هارون‏الرشید برو و از چهار سمت قبر هر طرف یک مشت خاک بیاور.

امام خاک بالا و پائین و پشت سر را بوئید و فرمود مأمون اراده خواهد کرد قبر پدرش را قبله‏ی قبر من قرار دهد سنگ بزرگی آشکار شود که هرچه کلنک در خراسان است اگر جمع نمایند برای کندن آن ممکن نشود.

خاک سمت قبله را که بوئید فرمود: زود باشد قبر مرا در این موضع حفر نمایند - به آنها بگو هفت درجه به زمین فروبرند و لحد آن را دو ذراع و شبری بسازند که حق تعالی چندانکه خواهد آن را وسعت می‏دهد و باغی از بوستانهای بهشت گرداند - آنگاه رطوبتی از سمت سر آشکار شود دعائی که تعلیمت می‏دهم بخوان تا به قدرت خدا آب جاری گردد و لحد پر آب گردد و ماهی ریزه چند ظاهر شود - این نان را که به تو می‏دهم در آن آب ریزه کن که آن ماهیها بخورند - در آن حال ماهی بزرگی ظاهر و ماهیهای ریزه را برچیند و غائب شود - تو دست بر آب گذار و

دعائی که یادت می‏دهم بخوان آب فرورود و قبر خشک گردد این اعمال را انجام ندهی مگر در حضور مأمون.

امام از شهادت خود خبر داد - فردا به مجلس این فاجر وارد خواهم شد اگر سرپوشیده بیرون آیم با من سخن مگو - اباصلت گفت روز بعد امام نماز بامداد ادا نمود و لباس پوشید و در محراب نشست همین که غلام مأمون به طلب وی آمد حضرت به مجلس مأمون حاضر شد و من در خدمت آن حضرت بودم. طبقی از میوه‏های گوناگون در پیش نهاده بود و خوشه‏ی انگوری که زهر را برشته در بعضی از دانه‏های آن داخل کرده بودند در دست داشت و از آن دانه‏های غیر مسموم برای رفع تهمت زهر مار می‏کرد.

به ورود امام به قیافه اشتیاق از جای برخاست و دست در گردن مبارکش انداختن و میان دو دیده‏ی قرةالعین مصطفی را بوسید و در تشریفات اعظام و احترام ظاهری دقیقه‏ای فرونگذاشت و بر بساط خود نشانید و آن خوشه‏ی انگور را تعارف کرد و گفت یابن رسول الله انگوری از این نیکوتر ندیده‏ام - حضرت فرمود شاید انگور بهشت از این نکوتر باشد. مأمون گفت از این انگور تناول نما - حضرت فرمود مرا از خوردن این انگور معاف دار - مأمون اصرار کرد که البته باید میل کنی مگر این همه اخلاص که از من مشاهده می‏کنی باز هم مرا متهم می‏داری؟ چه گمان می‏بری؟ خوشه‏ی انگور را گرفت چند دانه از آن خورد باز به دست آن جناب داد و به خوردن تکلیف نمود - فاکل منه الرضا علیه‏السلام تلاث حبات ثم رمی به و قام امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهرآلود تناول کرد حالش دگرگون گردید و باقی خوشه را به زمین افکند و متغیر الاحوال از آن مجلس برخاست.

مأمون گفت: الی این یابن عم به کجا می‏روی؟

امام فرمود: حیث وجهتنی به جائی که مرا فرستادی:

حضرت اندوهناک و نالان فخرج مغطی الرأس سر مبارک پوشیده از منزل مأمون بیرون آمد.

منبع:کتاب معارف رضویه

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

انگشتری در اسلام.نقش نگینهای ائمه (علیهم السلام) نوشته های نگین

انگشتری در اسلام.نقش نگینهای ائمه (علیهم السلام) نوشته های نگین .انگشتر در دست راست .نقش انگشترهای رسول اکرم (ص) . بیان نقشهای نگین راهبران معصوم (علیهم السلام)

انگشتری در اسلام

انگشتر حلقه ای است از طلا یا نقره که معمولا سنگی قیمتی بر آن جای دارد و در یکی از انگشتان قرار می گیرد.

پیروان هر کیش و مذهبی برای خود نشانه ای دارند که با آن شناخته می شوند; چنانکه مسیحیان صلیب و هندوها و بوداییان خال سرخ در پیشانی و موهای مخصوص دارند.

اهل ایمان نیز با علاماتی شناخته می شوند. یکی از این علامات،انگشتر به دست راست کردن است. امام حسن عسکری (ع) می فرماید: نشانه های مومن، پنج چیز است: پنجاه و یک رکعت نماز گزاردن، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن جبین را در سجده بر خاک نهادن خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم » با صدای بلند

استفاده از انگشتر، سنتی است که رسول گرامی اسلام به آن اهمیت می دادو پس از نبی مکرم، اهل بیت (علیهم السلام) و پیروان آنان برانجام دادن این سنت محمدی (ص) اصرار ورزیدند. وقتی رسول خدا (ص)شریعت خویش را به مردم ابلاغ کرد، در اواخر سال ششم هجری به پادشاهان و امپراتوران بزرگ عصر خود نامه هایی نگاشت و آنان رابه پذیرش دین حق دعوت کرد. آنگاه برای رسمی ساختن نامه هادستور داد انگشتری بسازند و نامش را بر آن بنویسند تا بدین وسیله نامه ها را مهر زند.

این انگشتر، که گویا اولین انگشتر پیغمبر اسلام(ص) بود، همواره تا آخر عمر مبارک حضرت مورد استفاده قرار می گرفت. پس از اوامامان معصوم (علیهم السلام) نیز به «تختم » مقید بودند و یک یا چند انگشتر داشتند. انگشتر در ابتدای کار علاوه بر ثواب،جهت رسمیت بخشیدن به نامه ها و مهر کردن آن مورد استفاده قرارمی گرفت. به تدریج این سنت محمدی در میان خلفا و سلاطین به گونه ای دیگر رایج شد. برخی از آنان از انگشترهای گرانبها و آن هم چه بسا به قصد فخرفروشی و تجمل استفاده می کردند. به تدریج مهرها از انگشتر جدا شد و نگهداری مهر سلطنتی یکی از پستهای دربار شد.

علما و مراجع تقلید نیز در پاسخ نامه های شیعیان نوشته خود رامهر می زدند و به سبب اهمیت و ارزش مهر در حفظ آن می کوشیدند.

به تدریج ارزش مهر قانونی شد و برای جاعلان آن، مجازات سنگینی مشخص گردید.

انگشتر به دست کردن یک سنت اسلامی است و در روایات «تختم »خوانده شده است. ائمه اطهار (علیهم السلام) براین سنت تاکیدورزیده، در مورد جنس انگشتر، نوع نگین و نقش آن به تفصیل سخن گفته اند. از آنجا که امروزه تهاجم فرهنگی دشمنان شریعت به روشهای مختلف، جامعه را در معرض انحراف قرار داده و حتی نوع زیور و پوشش مسلمانان را دگرگون ساخته است، جا دارد سنت واخلاق ائمه (علیهم السلام) در پوشش، ترویج گردد. بسی زشت است که جوانان مسلمان انگشتر طلا به دست کنند و داماد و عروس انگشترطلا به هم هدیه دهند و حرمت آن را ندانند.

پیش درآمد

در مدخل این مقال، نکته های اساسی و دقیقی به چشم می خورد که پیکره سخن بر آن استوار است. بدیهی است آنچه از زبان پیامبران و امامان (علیهم السلام) در باره فضیلت انگشتر و نوع نگین ونوشته آن نقل شده، بدون عنایت به این اصول، قانع کننده نیست وچه بسا شبهاتی را بر اذهان مستولی می سازد: 1- پیغمبر اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) انگشتر را به قصد زینت و تفاخر و تجمل به دست نمی کردند.

2- آن بزرگان انگشتر به دست کردن و دقت در نقش نگین آن را ازسنتهای مهم و نشانه اهل ایمان می دانستند.

3 با بررسی و تطبیق تاریخ سیاسی زمان پیغمبر و ائمه (علیهم السلام) و ملاحظه کلمات حک شده بر نگین انگشتر آنان، رابطه تنگاتنگ این دو را درمی یابیم.

بدین بیان که پیغمبر بزرگ اسلام و ائمه هدی (علیهم السلام) درانتخاب نقش نگین خود شرایط و اوضاع و احوال حاکم برجامعه ومسلمانان را مورد توجه قرار می دادند. به عبارت دیگر، این رفتارآنان نوعی واکنش و پاسخ مناسب به شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه بود. این پاسخ گاه به شکل تایید و تشکر آشکار می شد و زمانی در قالب اعتراض.

4- نقش نگین ائمه (علیهم السلام) گاه به سبب دگرگونیهای جامعه تغییر پیدا می کرد. حضرت ابی عبد الله (ع) عبارت «ان الله بالغ امره » و حضرت سجاد(ع) جمله «خزی و شقی قاتل الحسین » را برنگین خود نقش کرده بودند. برخی از امامان (علیهم السلام) به سبب تغییر اوضاع سیاسی یا اجتماعی، نقش نگین خود را تعویض می کردند. چنانکه علی بن ابی طالب (ع) در دوران غصب خلافت و پس ازآن نگینهایی با نوشته های متفاوت داشت.

5 امامان (علیهم السلام) که به نوشته نگین خود عنایت داشتند،در معاشرت یا پاسخ به پرسشهای اصحاب، نوشته نگین خود را مطرح می کردند و دوست داشتند اصحاب نیز چنین باشند، حتی آنان درگفتارهای خویش نقش نگین پدران خود را به اطلاع شیعیان می رساندند; چنانکه برخی از ائمه (علیهم السلام) درایام خاصی مثل جمعه و اعیاد دیگر، انگشتر پدرشان را به دست می کردند. حضرت سجاد (ع) به خاتم پدرش تختم می فرمود. امام محمدباقر (ع) نیز به خاتم جدش امام حسین (ع) تختم می کرد.

شیخ عباس قمی روایت می کند که حسین بن علی (ع) به فرزندش علی بن حسین (ع) وصیت کرده، انگشترش را در دست او قرار داد و امرامامت را به او واگذاشت. آنگاه همین انگشتر به محمدبن علی وسپس به جعفر بن محمد (علیهم السلام) رسید.

نقش خاتم خاتم الانبیاء (ص)

رسول گرامی اسلام پس از سالها تلاش و بردباری فراوان توانست ندای توحید را در شبه جزیره عربستان همگانی سازد. رسالت آن حضرت، رسالتی جهانی بود و سلاطین و شاهان عصر خود را به یکتاپرستی فرا خواند. آن بزرگوار فرمان داد، برای رسمی کردن نامه هایش، مهری بسازند و بر روی آن نام وی را حک کنند. این مهر که چون انگشتری می نمود، از جنس نقره بود و پیوسته در دست راست آن حضرت جای داشت.

نقش نگین

وقتی آن حضرت هنوز قدرت چندانی نداشت، در قراردادها وعهدنامه ها محمد بن عبد الله، خوانده می شد و اجازه نمی دادند درپایان قراردادها جمله محمد رسول الله نوشته شود. زمانی که شوکت و عزت اسلام آشکار شد، او امپراتوران زمان خود را به یکتاپرستی فرا خواند، نامه ها و پیامهای خود را با انگشتری که بر آن «محمد رسول الله » حک شده بود، مهر می فرمود.

کلمه طیبه «محمد رسول الله » در سه ردیف عمودی با ترتیب خاصی بر مهر کنده شده بود. در سطر اول بالا کلمه الله، در سطر دوم کلمه رسول و در پایین محمد (ص). حضرت صادق (ع) فرمود: نقش انگشتر رسول اکرم (ص) «محمد رسول الله » بود. او همچنین ازپدر بزرگوارش نقل می کند که : انگشتر رسول خدا (ص) از جنس نقره بود و «محمد رسول الله » بر آن نقش بسته بود.

ناصر خسرو قبادیانی، شاعر پرآوازه پارسی زبان، نیز در شعر خودمضمون این حدیث را به نظم کشیده است.

محمد رسول خدای است زین ما همین بود نقش نگین محمد

پیامبر اسلام در مکاتباتش خود را رسول الله خوانده است. این نقش نگین به جنبه آسمانی بودن پیامهای حضرت اشاره دارد.

بر یکی از نگینهای آن حضرت عبارت «صدق الله محمد رسول الله »حک گردیده بود. گرچه برخی از مورخان معتقدند، جمله «صدق الله » پس از رحلت پیامبر (ص) اضافه گردید.

در بعضی از روایات آمده است که بر یکی از انگشتری های پیامبراسلام (ص) سه جمله «لا اله الا الله محمد رسول الله و علی ولی الله » حک گردیده بود. بنا به صحت روایت فوق، این نوشته بشارتی بر مؤمنان و پیامی به مشرکان است که این شریعت با وفات آن حضرت پایان نمی پذیرد و این شجره طیبه همچنان پر ثمر و پرنور به راه خود ادامه می دهد.

امام صادق (ع) می فرماید: رسول خدا (ص) دو انگشتر داشت. بر یکی نوشته شده بود: «لا اله الا الله » و بر دیگری «صدق الله ».

حضرت رضا (ع) در حدیثی جامع در پاسخ به پرسش یکی از اصحاب خویش به بیان نقشهای نگین راهبران معصوم (علیهم السلام) از حضرت آدم (ع) تا حضرت خاتم (ص) و از حضرت خاتم (ص) تا پدر بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر (ع) پرداخته است. آن بزرگوار در بخشی از این حدیث فرموده است: «و کان نقش خاتم محمد (ص) لا اله الا الله محمد رسول الله ».(زارعی)

ارسالی و تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.