راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

حضرت محمدالمصطفی پیامبراکرم(ص) درنهج البلاغه وشناخت آن حضرت و ال

حضرت محمدالمصطفی پیامبراکرم(ص) درنهج البلاغه وشناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى ...ایشان
 وشناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بى‏کران الهى را نیز در پى دارد. آنچه پیش رو دارید نگاهى است به شخصیّت والاى نبوى در کلام بلند علوى در نهج البلاغه. شرف و جلال پیمبران بُوَد از جلال محمدى‏ سبب وجود جهانیان همه از کمال محمدى‏ نرسد خرد بکمال او، نه بشر بکنه جلال او شعف و صفاى بهشتیان همه از جلال محمدى‏ بلغ العلى بکماله کشف الدجى بجماله‏ حسنت جمیع خصاله صلّوا علیه و آله‏ محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) در هفدهم ربیع سال عام الفیل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى که پدر را قبل از ولادت از دست داده بود. این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى بحساب مى‏آید، دلیل آن حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد. با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بت‏هاى عالم سرنگون شده، و طاق کسرى به لرزه افتاده و چهارده کنگره آن ریزش نمود، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مى‏گرفت به زمین فرو رفته و خشکید، ووادى «سماوه» که سالها حالت خشک سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرایید، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش کاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابید(و به رمز فراگیرى دین آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1) این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیّت او آشنا شده و خصلت‏هاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پیش رو دارید نگاهى است به شخصیّت والاى نبوى در کلام بلند علوى در نهج البلاغه. ضرورت شناخت آن حضرت‏ هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مى‏داند آنجا که مى‏فرماید: «ولکم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسول‏خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.» لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گیرد و به جامعه عرضه شود، و على (علیه السلام) نیز بر این امر تأکید دارد آنجا که مى‏فرماید: «وَ لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه علیه و آله و سلم) کافٍ لَکَ فى الاُسوَةِ، وَ دَلیلٌ لَکَ عَلى ذَمِّ الدُّنیا و عَیبها وَ کَثرَةِ مَخازیها وَ مَساویها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَیرِهِ اَکنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى‏ها و عیب‏هاى دنیا و رسوایى‏ها و زشتى‏هاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى‏فرماید: «فَتأسَّ بِنَبِیّک الاَطیبِ الاَطهر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فَاِنّ فِیه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِیّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد، محبوب‏ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیّت اوصاف آن حضرت است، در این‏باره امیرمؤمنان (علیه السلام) مى‏فرماید: «...تا اینکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیل‏ترین و عزیزترین سرزمین‏ها (و خانواده‏ها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد... در حرم امن الهى رویید، و در آغوش خانواده کریمى بزرگ شد، شاخه‏هاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمى‏رسید.پس پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستاره‏اى فروزان، و شعله‏اى با برق‏هاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر کس از آن (پیامبر) پیشى گیرد از دین خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هرکس همراهش باشد رستگار شود.»(6) شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بى‏کران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه امیر سخن (علیه السلام) مى‏فرماید: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنکُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَیته ماتَ شَهیداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.» با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشه‏هایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهج‏البلاغه اشاره مى‏شود. 1- زهد و پارسائى حضرت «زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل یکدیگرند، زهد یعنى اعراض و بى‏میلى، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل. بى‏میلى دوگونه است: طبیعى و روحى: بى میلى طبیعى آن است که طبع انسان نسبت به چیزى تمایلى نداشته باشد. همچون طبع بیمار که میلى به غذا و.. ندارد. بدیهى است که اینگونه بى‏میلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد. بى‏میلى روحى یا عقلى یا قلبى آن است که اشیائى که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوى انسان که در جستجوى سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهیات نفسانى و دنیوى، خواه آن امور از مشتهیات نفسانى اخروى باشد و یا اساساً از نوع تمایلات نفسانى نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبیل عزت، شرافت، کرامت، آزادى و یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند یاد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پیشگاه ذات اقدس الهى. پس زاهد واقعى کسى است که توجّهش از مادیّات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجّه مشتهیات اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8) زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (علیه السلام) مى‏فرماید: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنیا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختیاراً وَ بَسطَها لِغَیره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنیا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِکرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغیبَ زینَتُها عَن عَینِهِ لِکیلا یَتَّخِذَ مِنها ریاشاً او یَرجوا فیها مَقاماً...؛ نبى اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مى‏شمرد و در نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مى‏دانست که خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنیا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس (پیامبر اکرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند. (زهد او این گونه بود که) دوست مى‏داشت زینت‏هاى دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهیّه نسازد، یا اقامت و ماندن در دنیا را آرزو نکند، و براى تبلیغ احکامى که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصیحت کرد، و با بشارت‏ها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدایتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه کنند و گوشه‏هایى از آن را در زندگى خویش نیز بوجود آورند. در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مى‏گوید: «پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته‏تر، و شکمش از همه خالى‏تر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مى‏دارد، آن را دشمن داشت، و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مى‏دانست (این یعنى بى میلى به دنیا بخاطر قرب الهى و محبّت به او). و همانا پیامبر (که درود خدا بر او باد) بر روى زمین مى‏نشست و غذا مى‏خورد، و چون بردگان ساده مى‏نشست و با دست خود کفش خود را وصله مى‏زد و جامه خود را با دست خود مى‏دوخت... پرده‏اى بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن مى‏افتد به یاد دنیا و زینت‏هاى آن مى‏افتم. پیامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنیا روى گرداند، و یادش را از جان خویش ریشه کن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبه‏هاى دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایى تهیّه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس(او حقیقتاً) یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرده و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند.»(10) هر کس مى‏خواهد زاهد واقعى باشد و پیرو حقیقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او باید دقت کند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان که زاهدترین شاگرد مکتب او امیر بیان فرمود: «و لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ما یَدُلُّکَ عَلى مَساوِىِ الدُنیا وَ عُیُوبِها اِذ جاعَ فیها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِیَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظیِم زُلفَتِهِ فَلیَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَکرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلک ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد کَذَبَ وَ اللّهِ العَظیم بالافک العَظیم وَ اِن قالَ اکرَمَه فَلیَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَیرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى تو نشانه‏هایى است که تو را به زشتى‏ها و عیب‏هاى دنیا راهنمایى کند، زیرا پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با نزدیکان خود گرسنه به سر مى‏برد(نه چون نزدیکان برخى افراد که از سیرى زیاد نمى‏دانند چه کار کنند) و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند. پس تفکر کننده‏اى باید با عقل خویش به درستى اندیشه کند که: آیا خدا محمّد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را به داشتن این صفتها اکرام نمود یا خوارش کرد؟ اگر بگوید: خوار کرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اکرام کرده، پس بداند، خدا خوار شمرد کسى را که دنیا را براى او گستراند چرا که از نزدیک‏ترین مردم به خودش (یعنى محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت. پس پیروى کننده باید از پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیروى کند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و کاخ و خانه‏هاى مجلّل نساخت) تا آنروز که جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگ‏ها بین ما و پیشوا و الگوى ما فاصله است، ما کجا و رفتار پیامبر کجا؟ تنها پیرو راستین او امیرمؤمنان بود که اولاً به داشتن چنین رهبرى، افتخار مى‏کند آنجا که مى‏گوید: «وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم.»(12) و ثانیاً در عمل مانند پیامبر زاهد بود چنانکه خود مى‏فرماید: «به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکى گفت: آیا آن را دور نمى‏افکنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستایش مى‏شوند (یعنى آینده از آن استقامت کنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).» 2- ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت‏ قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مى‏کند آنجا که مى‏فرماید: «وَ اِنّکَ لَعَلى خَلقٍ عَظیم(14)؛و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مى‏فرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَکارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده‏ام.» این‏ها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه‏هایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مى‏شود: الف: نرم خویى و مهربانى از دیدگاه قرآن شاخص‏ترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقت‏آمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمة للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مى‏فرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فظّاً غَلیظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِک(16)؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.» و على (علیه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مى‏گوید: «کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَینهُم عَریکَةً وَ اکرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَدیهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پیامبر اکرم) سخاوتمندترین مردم، و شجاعترین آنها، و راستگوترین آنها، و وفادارترین انسان نسبت به وعده، و نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، و هرکس در ابتدا او را مى‏دید از او دورى مى‏کرد (ولى) هرکس با او همراه مى‏شد و او را مى‏شناخت(به او علاقمند مى‏شد) و سخت به او محبّت مى‏ورزید، بگونه‏اى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.» و از عائشه نقل شده است که درباره اخلاق آن حضرت گفت: «کانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترین مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرینَ شیمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرینَ دیمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاکان پاک‏تر و باران کرمش از هر چیزى بادوامتر بود.» ب: دلسوزى و خیرخواهى از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمّیت ویژه‏اى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرّفى مى‏کند آنجا که مى‏فرماید: «لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن اَنفسکم عَزیزٌ عَلَیه ما عَنتّم حَریصٌ عَلیکُم بِالمُؤمِنین رَئُوفٌ رَحیمٌ(20)؛ همانا فرستاده‏اى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود که گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مى‏گرفت، قرآن در این رابطه مى‏فرماید: «فلَعلّک باخِغٌ نَفسَک عَلى آثارِهم اِن لَم یُؤمِنوا بهذا الحدیث اَسَفاً؛ گویى مى‏خواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنى.» امّا على (علیه السلام) در نهج‏البلاغه جملات زیبایى درباره دلسوزى و خیرخواهى آن حضرت دارد که به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود: 1- نهایت تلاش و خیرخواهى: «خدا پیامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانى بودند، در فتنه‏ها به سر مى‏بردند، هوى‏ و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینى و تکبّر به لغزش‏هاى فراوانشان کشانده بود، و نادانیهاى جاهلیّت پست و خوارشان کرد و در امور زندگى حیران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگیرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فى النّصیِحة وَ مَضى عَلى الطَّریقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِکمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در نصیحت و خیرخواهى نهایت تلاش را کرد، و آنان را به راه راست راهنمایى، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود.» در جاى دیگر فرمود: «محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بار سنگین رسالت را بر دوش کشید، و به فرمانت قیام کرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى یک قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذیرش و گرفتن وحى نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دل‏هایى که در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند پرچم‏هاى حق را بر افراشت و احکام نورانى را بر پا کرد.»(22) 2- طبیب دوّار: طبیب دلسوز آن است که سراغ بیماران مى‏رود، پیامبر رحمت چنین بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مى‏رفت. على(علیه السلام) در این‏باره مى‏فرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیث الحاجَة اِلَیه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَیرَة(23)؛ پیامبر طبیبى است که براى درمان بیماران سیّار است (و خود نزد بیماران مى‏رود)، مرهم‏هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلب‏هاى کور و گوش‏هاى ناشنوا و زبان‏هاى لال آماده ، و با داروى خود در پى‏یافتن بیماران فراموش و سرگردان است.»(24) این همان طبیب سیّار است که به دنبال بیمار دلان مکّه مى‏رفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مى‏نمودند، و گاه حضرت مجبور مى‏شد که مکّه را ترک نموده به کوهها پناه برد، خدیجه کبرى و امیرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مى‏یافتند، زخمهاى پاى او را (که بر اثر سنگهاى بیماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مى‏کردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مى‏گفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا یَعلَمُون(25)؛ خدایا قوم مرا (هدایت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند.(26) ج - صبر و بردبارى حضرت مطالعه تاریخ انبیاء بخوبى نشان مى‏دهد که آنان در راه انجام رسالت خویش با سخترین رنجها روبرو بوده‏اند، و در این میان حضرت ختمى مرتبت بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات قرار گرفت، چنان که خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذیت فى اللّه (27)؛ هیچ کسى (و پیامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید.» لذا صبر او نیز از همه بیشتر بود اسماعیل بن عیاش مى‏گوید: «کانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترین انسان بر وزر و وبال مردم بود.» د: شجاعت بسیارى از رهبران بوده‏اند که در صحنه‏هاى جنگ حضور عملى و فیزیکى نداشته‏اند و همیشه با فرمان و دستور جنگ‏ها را اداره کرده‏اند، و امّا پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اینگونه نبود، بلکه در تمام صحنه‏ها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خویش را به نمایش مى‏گذاشت و به دیگران روحیه مى‏داد، على(علیه السلام) در این زمینه مى‏فرماید: «کُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقینا بِرَسُول اللّه فَما یَکُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ همیشه این‏گونه بود وقتى (که تنور جنگ داغ مى‏شد) و سختى شدّت مى‏گرفت، و دو گروه (مسلمان و کافر) مقابل هم قرار مى‏گرفتند( ما به حضرت پناه مى‏بردیم) و او را سپر بلاى خویش قرار مى‏دادیم(چرا که) از او نزدیکتر به دشمن کسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت). 3- موفقیّت‏هاى پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) گذرى کوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مى‏دهد، که پیامبر خاتم موفّق‏ترین آنها در انجام رسالت الهى و هدایت انسان‏ها بوده است او در مدّت کمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلاف‏ها را به وحدت تبدیل نمود و مى‏رفت که مکتبش جهانى شود. الف: عزّت جهانى یافتن مسلمانان امیر مؤمنان در این زمینه مى‏فرماید: «مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیده‏اید که حتّى کنیزان شما را گرامى مى‏دارند و به همسایگان شما محبّت مى‏کنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى ندارید، کسانى از شما مى‏ترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید.(30)» ب: اختلاف‏ها تبدیل به وحدت، و کینه‏ها تبدیل به الفت گشت در بخشى از خطبه 96 چنین فرمود: «قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف‏ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِیَت اِلَیه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ کَلامهُ بَیانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دل‏هاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجّه دیده‏ها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینه‏ها را دفن کرد و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسان‏هاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزّت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیّت‏ها و سکوت او زبانى گویا بود.(31)» در خطبه 231 فرمود: «پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آنچه را که به او ابلاغ شد آشکار کرد و پیام‏هاى پروردگارش را رساند. او شکاف‏هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله‏ها را به هم پیوند داد و پس از آن که آتش دشمنى‏ها و کینه‏هاى بر افروخته در دل‏ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگى برقرار کرد.(32)» ج: فراوانى نعمت‏ها، و ایجاد شادابى‏ها و نشاطها: «حال به نعمت‏هاى بزرگ الهى که به هنگام بعثت پیامبر اسلام(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بر آنان فرو ریخت بنگر که چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت‏هاى الهى بالهاى کرامت خود را بر آنان گستراند و به چویبارهاى آسایش و رفاه برایشان روان ساخت! و تمام برکات آیین آنها را در برگرفت. در میان نعمت‏ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سایه قدرت حکومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پایدار آرام گرفتند، و به حکومتى پایدار رسیدند، آنگاه آنان حاکم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روى زمین گردیدند و فرمانرواى کسانى شدند که در گذشته حاکم بودند، و قوانین الهى را بر کسانى اجرا مى‏کردند که مجریان احکام بودند. و در گذشته کسى قدرت درهم شکستن نیروى آنان را نداشت و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمى‏پروراند.(33)» د: نمونه‏هایى از تربیت یافتگان مکتب او از بزرگترین موفقیّت یک رهبر آن است که بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربیت کند و به اصطلاح امروز کادرسازى درستى داشته باشد. پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در دوران سیزده سال در مکّه و ده در سال مدینه افراد بسیارى را تربیت نمود از جمله تربیت شدگان امیرمؤمنان على (علیه السلام) است، در این باره خود او مى‏گوید: «پیامبر مرا در اتاق خویش مى‏نشاند، در حالى که کودک بودم مرا در آغوش خود مى‏گرفت، و در بستر مخصوص خود مى‏خوابانید... و بوى پاکیزه خود را به من مى‏بویاند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذاشت... و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نیکو را برایم آشکار مى‏فرمود، و به من فرمان مى‏داد که به او اقتدا نمایم.(34)» درباره اصحاب پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَیتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِیاماً یُراوِحُونَ بَین جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ یَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِکرِ مَعادِهِم کَاَنَّ بَین اَعیُنهم رکب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَکِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعیُنُهم حَتى تَبُلَّ جُیُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پیامبر را امّا هیچکدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمى‏نگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت سپرى مى‏کردند، و پیشانى و گونه‏هاى صورت را در پیشگاه خدا بر خاک مى‏ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روى آتش ایستاده‏اند، بر پیشانى آنها از سجده‏هاى طولانى پینه بسته بود (همچون پینه‏هاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مى‏شد چنان مى‏گریستند که گریبان آنان‏تر مى‏شد. و چون درخت در روز تندباد مى‏لرزیدند، از کیفرى که از آن بیم داشتند یا براى پاداشى که به آن امیدوار بودند.(35)» 4- دعاى على(علیه السلام) در حق پیامبر حسن ختام سخن را دعاهایى قرار مى‏دهیم که على(علیه السلام) در حق پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نموده است. شایان توجّه است که دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ویژگیهایى برخوردار است که درک آن نیاز به دقت و ژرف اندیشى دارد. در خطبه هفتاد و دوّم مى‏خوانیم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّک وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخیر مِن فَضلِک اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِین بِناءَهُ وَ اکرِم لدیکَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در سایه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! کاخ آیین او را از هر بنایى برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامى‏تر، و نورش را کامل گردان و پاداش رسالت او را پذیرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا که داراى منطق عادلانه و راه جدا کننده حق از باطل بود. بار خدایا! بین ما و پیغمبرت در نعمت‏هاى جاویدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواسته‏هاى به انجام رسیده، در کمال آرامش و در نهایت اطمینان (همراه با مواهب) و هدایاى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه دیگر چنین در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) امین و مورد اطمینان و گواه روز قیامت است، نعمتى است که برانگیخته و رحمتى است که به حق فرستاده‏اى. خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و کرم خود فراوان به او ببخش خدایا! بناى دین او را از آنچه دیگران برآورده‏اند عالى‏تر قرار ده، او را بر سرخان کرمت گرامى‏تر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بیفزا و وسیله تقرّب خویش را به او عنایت فرما، و بلندى مقام و فضیلت او را بى‏مانند گردان و ما را از یاران او محشور فرما چنانکه نه زیانکار باشیم و نه پشیمان، نه دور از حق باشیم و نه شکننده پیمان، نه گمراه باشیم و نه گمراه کننده بندگان، نه فریب هواى نفس خوریم و نه وسوسه شیطان.(37)» پى‏نوشت‏ها: 1. ر.ک اعلام الهدایة، المجمع العالمى لاهل البیت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، کتابفروشى علمیه اسلامیه، ج 1، ص 11. 2. سوره احزاب، آیه 21. 3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 160، ص 298. 4. همان، ص 300. 5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3. 6. همان، خطبه 100، ص 186. 7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18. 8. ر.ک مرتضى مطهرى، سیرى در نهج‏البلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخیص و تغییر. 9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37. 10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31. 11. همان، خطبه 160، ص 302. 12. همان، شماره 35 - 36. 13. همان، ص 302، شماره 37. 14. سوره قلم، آیه 4. 15. مکارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419. 16. سوره آل عمران، آیه 159. 17. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حدیث 20. 18. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 365. 19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192. 20. سوره توبه، آیه 61. 21. سوره کهف، آیه 6. 22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178. 23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5. 24. همان خطبه 108، ص 200. 25. منتخب میزان الحکمه، ص 499 و الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 419، حدیث 21. 26. کنزالعمال، حدیث 5818 و کشف الغمّه، ج 2، ص 537. 27. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 378. 28. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حدیث 26 و منتخب میزان الحکمه، ص 497. 29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10. 30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2. 31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102. 32. همان، خطبه 231، ص 468. 33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121. 34. همان، خطبه 97، ص 182. 35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9. 36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9. ارسالی و تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

حضرت محمدالمصطفی پیامبراکرم(ص) رحلت یا شهادت؟

حضرت محمدالمصطفی پیامبراکرم(ص) رحلت یا شهادت؟

یکی از آسیب های مسایل تاریخی آن است که برخی از رخدادها ابهام دارد و از شفافیت لازم برخورد دار نیست؛ از این رو قضاوت دربارة آن ها مشکل است. تاریخ زندگی پیامبر(ص) نیز از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از آن فاقد شفافیت می باشد؛ از این رو دانشمندان سنی و شیعی در خصوص تاریخ ولادت ایشان اختلاف نظر دارند که دوازدهم ربیع الاول است و یا هفدهم آن.

یکی از مسایل دیگر که ابهام دارد، آن است که آیا حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا شهید شد؟

در برخی از متون آمده است: «گروهی، زنِ یکی از اشراف یهود را به نام زینب فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. نقشة وی از این قرار بود که آن زن، کسی را خدمت یکی از یاران پیامبر فرستاد و از او پرسید که پیامبر اسلام کدام عضو از گوسفند را بیشتر دوست می دارد. او در پاسخ گفت: ذراع گوسفند مطبوع‌ترین عضو برای پیامبر است. زینب، گوسفندی را بریان کرد و آن را مسموم ساخت، و بیش از همه در ذراع آن سم داخل نمود و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر نخستین لقمه ای را که به دهان گذارد، احساس کرد مسموم است. فوراً آن را از دهان در آورد، ولی کسی که با ایشان غذا می خورد، یعنی «بشر بن براء معرور» که از روی غفلت چند لقمه خورده بود؛ پس از مدتی بر اثر سم در گذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند و به او گفت: چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ گفت: تو اوضاع قبیلة ما را هم بر هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی، با خوردن این سم از بین خواهی رفت، و اگر پیامبر خدا باشی، قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردن آن خودداری خواهی نمود.

ابن اسحاق گزارش می دهد: «رسول خدا در معرض وفات خود به «امّ بشر» دختر «براء بن معرور» که برای عیادت وی آمده بود گفت: از همان خوراکی که با برادرت در «خیبر» خورده، اکنون رگ دلم قطع می شود. بدین جهت مسلمانان رسول خدا را علاوه بر افتخارات نبوّت دارای مقام شهادت هم می دانستند.

با توجه به مطالب مذکور باید گفت:

1) از برخی روایات و متون دینی استفاده می شود که پیامبر(ص) در جنگ خیبر مسموم شده و این مسمومیت در بیماری پیامبر مؤثر بوده است. برخی گفته اند: معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی خورانده است.

شاید به خاطر همین روایات و متون تاریخی بوده که پیامبر(ص) را نیز دارای مقام شهادت می دانستند، همان گونه که ابن هشام تصریح نموده است.

در برخی روایات نیز اشاره شده که مسمومیت پیامبر در رحلت او تأثیر گذار بوده است، از این رو حضرت در هنگام رحلت با اشاره به مسمومیت خویش در خیبر می فرمود: «نیست پیامبر و وصی مگر این که شهید شود».

2) در خصوص این که به پیامبر(ص) شهید گفته نمی شود، شاید بدان جهت باشد که مسایل تاریخی ابهام دارد و یا سند برخی از روایات اشکال دارد. طبیعی است چیزهایی را می توان به ساحت مقدّس پیامبر نسبت داد که شبهه و ابهام نداشته باشد. از سوی دیگر دقیقاً مشخص نیست که مسمومیت، چقدر در رحلت پیامبر تأثیر گذار بوده؛ زیرا مسمومیت در سال هفتم هجری بوده، ولی رحلت پیامبر در سال 11 هجری اتفاق افتاده و این فاصله زمانی حکایت از آن دارد که مسمومیت عامل اصلی رحلت پیامبر نبوده است. اگر مسمومیت علت اصلی رحلت پیامبر(ص) بود، باید پیامبر بعد از مسمومیت از دنیا می رفت، همان گونه که «بشر بن براء» که از گوشت همان گوسفند خورده بود، فوت کرد.

  3) در خصوص صحت و عدم صحت اقوال دربارة رحلت و یا شهادت پیامبر(ص) نمی توان قضاوت نمود،‌ زیرا داوری دربارة مسایل تاریخی مبهم، مشکل است. از متون تاریخی استفاده می شود که پیامبر توسط زن یهودیه مسموم شده است. حال پیامبر(ص) در اثر مسمومیت از دنیا رفت یا نه، مشخص نیست.

شهادت یا رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و اله؟؟؟

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ. آل عمران ایه ۱۴۴

محمد [ص‏] فقط فرستاده خداست‏؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟] و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند؛ و خداوند بزودى شاکران [و استقامت‏کنندگان‏] را پاداش خواهد داد.

یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولا به کیفیت شهادت ایشان توجه نمیشود. و معمولا میگویند رحلت حضرت رسول !!! این هفته قصد داریم در رابطه با کیفیت شهادت و قاتلین آن حضرت صحبت کنیم:

کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله:

ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر ص مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است.(۱)

شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت.(۲)علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند.(۳)

در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر ص در مدینه مسموم درگذشت.(۴)

شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم درگذشت.(۵)

بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر ۹بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است.(۶)

حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد.(۷)

ابن مسعود کشته شدن پیامبر در سنه ۱۱ هجری تایید و تاکید کرده است.(۸)

رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود.(۹) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما(اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود.(۱۰)

پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند؟؟؟

زمان شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله

ظاهرا بیشترین فاصله ای را که بین فرمان حمله به شام به رهبری اسامه و شهادت حضرت رسول بیان شده است دو هفته است.(المغازی واقدی ج۱ص۱۲۶) به دلیل زیاد بودن روایات در این زمینه بنده به بیان مصادر کفایت میکنم: الطبقات الکبری ابن سعد جلد دوم و سیره ابن هشام و انساب الاشراف جلد اول و عیون الاثر جلد دوم.

در تمامی این مصادر فاصله ۱۲ الی ۱۴ روز فاصله بین دستور حمله به شام و شهادت بیان شده است. شهادت ایشان در سال ۱۱ هجری و در سن شصت و سه سالگی بوده است.

اولا:از آنجایی که حضرت رسول ص همانطور که گفتم از شهادت قریب الوقوع خودشان در غدیر خبر داده بودند.

ثانیا:فاصله زمانی زیادی بین غدیر و دستور حمله به شام به رهبری اسامه نبوده است.

ثالثا: سرزمین شام در فاصله دوری از مدینه قرار داشت.

رابعا: در غدیر علی علیه السلام به عنوان جانشین معرفی شده بود.

ابوبکر و عمر و دیگران اطرافیان از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند تا بتوانند به طور سری به گونه ای که رسوا نشوند از دست پیامبر ص خلاص شوند و نقشه های شوم خود را در بعد از شهادت حضرت اجرا کنند.

اگر چه روسیه و پست و معصیت کارم

تو این گدای سراپا گناه را دریاب

تو شاهدی که در این خانه با تمام بدی

به لطف توست تو را دوست دارم ای ارباب

عایشه و اطرافیان او قاتل حضرت رسول(ص)

روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزه دار بود.(الطبقات الکبری ج۲ص۲۳۵)

در دو روایت بخاری و مسلم از عایشه آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید.

گفتیم:(مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده:(اهمیتی ندهید) کراهیت مریض از دواست!

اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت.(۱۱)

اولا: مگر اطاعت حضرت رسول در هر حالی طبق نص قرآن واجب نشده است؟ مگر قرآن نفرموده: که پیامبر ص از روی هوی و هوس سخن نمیگوید؟ پس چرا وقتی حضرت خواستند که به او دارو(سم) را ندهند عایشه اطاعت نکرد و بلکه خلاف دستور حضرت عمل کرد؟ انگار عایشه نیز مانند عمر خیال کرده بود که پیامبر ص نعوذبالله هذیان میگوید !!! آیا رسول خدا ص فایده دارو را نمی دانست و آنها میدانستند؟ و آیا پیامبر مصلحت خود را تشخیص نمیداد و آنها تشخیص میدادند؟

ثانیا: جمله آخر حضرت(همه اهل خانه در برابر چشم من از این دارو بخورند) اشاره به این دارد حضرت میدانستند که آن دارو نبوده است بلکه سم بوده است که میخواستند توسط آن حضرت را بکشند. لهذا منظور حضرت اینچنین بوده است: اگر دارو بوده است از آن بخورید!!! ولی خودشان میدانستند که دارو نبود و از آن نخوردند.

در الطب النبوی ابن جوزی ج۱ص۶۶ میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند و با دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که عایشه و حفصه حبشی بودند.

این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند.

عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا میفرماید:(اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن(عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند.(۱۲) و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند.(۱۳)

و علامه مجلسی میگوید: احتمال داردکه هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند.(۱۴)

منظور علامه از دو سم یکی سم خیبر است و دیگری سمی که در روزهای آخر حیاتش به او نوشاندند. سران رژیم غاصب(ابوبکر و عمر و دخترانشان و...) برای اینکه اسم آنها به عنوان قاتلین حضرت رسول در جامعه پخش نشود به دست و پا افتادند و صحنه را غبار آلود کردند و گفتند: درست است که رسول خدا مسموم شده اما این اثر سم خیبر در سال هفتم هجری بوده است که اینک او را از پای درآورده است!!! البته هیچ عاقلی چنین بهانه واهی را نمی پذیرد زیرا رسول خدا در سال ۱۱هجری کشته شده و حادثه خیبر در سال هفتم اتفاق افتاده است !!! از آن گذشته رسول خدا ص از مسمومیت طعام خیبر توسط جبرئیل آگاه شد و از آن نخورد. عایشه نیز از آن واقعه عبرت گرفت وخوردن سم را به اختیار خود پیامبر نگذاشت بلکه به زور آن را به حضرت خوراند. پس قطعا شهادت حضرت به خاطر آخرین سم که توسط عایشه به او خورانده شد و حضرت به خاطر ضعف نتوانستند مقاومت کنند و به شهادت رسیدند.

تکمله همراه با عین حدیث شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله

علمای شیعه و سنّی اتفاق نظر دارند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به سبب سمّی که به آن حضرت خورانده شده شهید و از دار دنیا رفته اند نه اینه به صورت مرگ طبیعی این اتقاق دردناک رخ داده باشد، به مطالب زیر دقت بفرمایید:

ابن سعد می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب سمّ وفات کرد در حالیکه شصت و سه سال سن داشتند. (15)

امّا روایت صحیح بخاری و مسلم که از عایشه نقل می کنند:

عن عایشه: «لددنا(16) رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی مرضه، فجعل یشیر الینا أن لا تلدّونی».

قلنا: کراهیة المریض الدواء.

فقال(صلی الله علیه و آله): لا یبقی فی البیت أحد الّا لد و انا انظر الّا عمی العباس فانه لم یشهد کم.(17)

عایشه می گوید: در ایام مریضی رسول خدا به حضرت دارویی خوراندیم. اما در آن حال او(حضرت) به ما اشاره می کرد که این دارو را به من نخورانید. ما گفتیم مریض از دارو متنفر است.

سپس او(حضرت) فرمود: در اتاق کسی وجود ندارد که آن دارو را به من نخورانده باشد و من نگاه می کردم، مگر عمویم عباس که از شما نبوده.

در روایت دیگر آمده:

  «فلدوه و هو مغمور، فلما افاق صلی الله علیه و آله قال:

من فعل بی هذا هذا من عمل نساء جئن من هاهنا، و اشار بیده الی الارض الحبشیة».(18)

به پیامبر دارو خوراندند در حالی که پیامبر خدا مقهور بود زمانی که قهر از چهره مبارکشان زائل شد، فرمود: چه کسی این دارو را به من خوراند این عمل از کارهای زنان است که از آن جا آمدند و اشاره کردند به سرزمین حبشه.

تاریخ و نصوص صحیحه ثابت کرده که عایشه و حفصه دو زن حبشی بوده اند.(19)

اسناد:

۱- المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص۶

  ۲- المقنعه شیخ مفید ص۴۵۶ و منتهی المطلب حلی ج۲ص۸۸۷

3-      هی المطلب حلی ج۲ ص۸۸۷

  ۴- جامع الرواه محمد علی اردبیلی ج۲ص۴۶۳

  ۵- تهذیب الاحکام ج۶ص۱ و بحار الانوار ج۲۲ص۵۱۴

  ۶- السیره النبویه ابن کثیر دمشقی ج۴ص۴۴۹

  ۷- المستدرک. ج۳ص۶۰

  ۸- السیره نبویه ابن کثیر ج۴ص۴۴۹ و البدایه و النهایه ج۶ص۳۱۷و۳۲۲

  ۹- بصائر الدرجات ص۱۴۸و بحارالانوار ج۱۷ص۴۰۵و ج۴۰ص۱۳۹

  ۱۰- کفایه الاثر- خراز قمی ص ۱۶۲ و وسائل الشیعه ج۱۴ص۲ و بحارالانوار ج۴۵ص۱ و من لایحضره الفقیه ج۴ص۱۷

  ۱۱- سنن البخاری ج۷ص۱۷ و ج۸ص۴۰ و سنن مسلم ج۷ ص ۲۴و۱۹۴- تاریخ طبری ج۲ص۴۳۸

  ۱۲- تفسیرالعیاشی ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱

  ۱۳- بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶

  ۱۴- بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶

  15– المجدد فی الانساب، ص 6.

  16 – لد: خوراندن دوا را گویند.

  17 – صحیح بخاری: 7/17، 8/40 و صحیح مسلم: 7/24 – 194.

  18 – ا قرب الموارد: 2/886.

  19 – طبقات ابن سعد: 2/203.

ارسالی و تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

 

مدیر "مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید رجائی(ره)" سردرود" درجلسه راجع

مدیر "مدرسه راهنمائی تحصیلی شهید رجائی(ره)" سردرود" درجلسه راجع به بزرگداشت سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی و ایام ا... دهه فجر راجع به اجرای برنامه‌های مد نظر در مدرسه فوق را در طول ایام ا... دهه مبارک فجر تشریح نمود.



با استعانت از خداوند متعال و با توجه به اینکه در آستانه ایام ‌ا.. دهه مبارک فجر قرار داریم و همچنین با عنایت به اینکه به طور همزمان دهه آخر ماه صفر نیز پیش رویمان هست و این دهه آخر ماه صفر روز‌هایی  چون رحلت جانسوز حضرت رسول اکرم (ص) و شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی (ع) و شهادت جانگداز علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) را در خود دارد. بنابراین تکلیف مشخص است که باید به صورت گسترده در جای جای سراسر ایران اسلامی مراسم و برنامه‌‌ها با نگرش دینی و ملی و با قدرت و قوت بیشتری کماف السابق انجام شود.

‌رهبر عزیز و فرزانه انقلاب حضرت آیت‌ ا.. العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) درسخنرانی های خویش درسال 1388 نیز در خصوص (ایام‌ا.. دهه فجر) مؤکداً و پیوسته رهنمودها و فرمایشاتی ایراد فرمودند که از جمله اینکه «تجلیل از دهه فجر، جزیی از مبارزه بزرگ ماست» و «برای ملت ایران افتخار بزرگی است که پرچمدار دعوی نبوی در همه عرصه‌های حیات باشد» و در جای دیگر فرموده‌اند: «دهه فجر و 22 بهمن را قدر بدانید، جشن‌های دهه فجر باید هم‌چون مراسم و اعیاد مذهبی گرامی داشته شود»، لذا با عنایت بعرایض معروضه بالا تصمیمی اتخاذ شد که ویژه مراسم های حماسه‌آمیز و حزن‌انگیز این ایام را در ابعاد گوناگون و با نگرش‌ها و رویکردهای متفاوت و در مکانهای مذهبی شهرمان شرکت نموده وسوگواری ائمه اطهار علیهم السلام را بتوانیم عملا ارج نهاده تابیشتر از پیش پیرو فرمایشات رهبرمعظم انقلاب بتوانیم بوده باشیم .

شایان ذکر است،که دقت و اجرای صحیح فرمایشات مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) یک اصل است و رمز سعادت، سربلندی، عزت ایران اسلامی و رسیدن به قله‌های رفیع پیروزی در تبعیت و گوش به فرمان رهبری بودن است که إنشاءا.. به پشتوانه ولایت‌پذیری و ولایت‌مداری امروز در فردای ظهورحضرت ولی‌عصر (روحی و ارواح‌العالمین لتراب مقدمه الفداء) جزء انصار و یاران صدیق و آگاه آن امام همام باشیم.

لهذا برنامه‌های مدنظر دهه آخر ماه صفر شامل برگزاری گرامیداشت ایام‌ا.. دهه فجر و همچنین مراسم سخنرانی و عزاداری به مناسبت دهه آخر ماه صفر در مساجد،حسینیه ها ونمازخانه مدرسه... برگزار میگرددتا تجدید بیعت و میثاق مجدد با رهبری شود.

شایان ذکراست که برنامه های مورد بحث با هماهنگی اداره آموزش و پرورش ناحیه 3 تبریزوتبعیت از اجرای برنامه های اعلام شده بواسطه  مدیر کل محترم آموزش و پرورش آذربایجان شرقی درجلسه ستاد دهه فجر برنامه‌های مد نظر در سطح مدارس استان در طول ایام ا... دهه مبارک فجر و ستاد دهه فجر و نهادهای مربوطه خواهد بود.

سخن کوتاه اینکه همزمان با  تمامی مساجد؛تکایا؛دانشگاه ها؛کودکستانها؛ مدارس ...وکلیه مراکز فرهنگی؛خصوصی؛دولتی؛اداره جات؛نهادها و...هم دوش و هم قدم با ملت غیور و غیرتمند ایران این آموزشگاه فرهنگی نیز با روحیه انقلابی پرسنل و مدیریت وانجمن واولیاء مربیان؛ دانش آموزان ومساعدت وهماهنگی اولیاء و مربیان برنامه‌های ایام ا... دهه مبارک فجر تشریح و اتخاذ تصمیم گردید.که به برخی از آنها اشاره میشود. در زمینه فرهنگی : مقاله وبنر و خوشنویسی مطالب مربوط بهدهه مبارک فجر؛تزئین مدرسه و ایجاد مسابقات قرانی و ارائه تشریح خلاصه پیروزی انقلاب بصورت کتبی و طرح سؤال و جواب بین دانش آموزان و اهداء جوائز به برندگان و اجرای برنامه هائی توسط دانش آموزان و ایراد سخنرانی توسط مسئولین محترم وآشنا نمودن بیش از پیش  دانش آموزان با اتفاقات و رخدادهای  پیروزی انقلاب؛ خصوصا مسئله وطن پرستی تشریح خواهد شد.که برخی از آنها مورد اشاره قرار میگیرد: حب وطن‏:حبّ الوطن من الایمان.حضرت رسول اللَّه (ص) ترجمه: دوست داشتن میهن از نشانه ایمانست. (حدیث 133)انوار نعمانیه، غوالى الدرر من کلام سیّد البشر (ص) صفحه 46. هر که را مهر وطن در دل نباشد کافر است*معنى حب الوطن فرموده پیغمبر(ص) است‏ *چو ایران نباشد تن من مباد* شادروان پرفسور محمود حسابی :قلب هر ایرانی که برای ایران نتپد بهتر هست هرگز، نتپد*.که مراسم  با حضور مسئولین محترم محلی وخانواده محترم شهداء؛ایثارگران؛جانبازان؛و تمام اقشار مردم دهه فجر را در تبعیت از اجرای برنامه های اعلام شده بواسطه  مدیر کل محترم آموزش و پرورش آذربایجان شرقی درجلسه ستاد دهه فجر برنامه‌های مد نظر در سطح مدارس استان در طول ایام ا... دهه مبارک فجربنابوظیفه عاطفی ؛ملی و با عنایت خالق منان برگزار نمائیم.امیداست که مسئولین محترم محلی و مسئولین ذیربط ؛خصوصاخانواده های محترم شهداوجانبازان و ایثارگران و جانبازان و اولیاء محترم دانش آموزان با حضور سبزشان موجب شادی بیشتر دانش آموزان امروز و دانشمندان و آینده سازان مملکت ایران اسلامی گشته و بار دیگر با ولایت و رهبری تجدید میثاق و بیعت نموده باشیم.واجراکم عندا...ضایع نخواهدشد.

نویسنده و تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد

ازشرف الشمس (نگین انگشتر) موکلین خورشید...بیشتر بدانیم

ازشرف الشمس (نگین انگشتر) موکلین خورشید...بیشتر بدانیم

ازشرف الشمس (نگین انگشتر) موکلین خورشید...بیشتر بدانیم


شرف الشمس نام عقیق زردی است که به انگشتری ام المومنین حضرت زهرا سلام الله علیها شهرت دارد. از خواص آن می توان به ثروت و دفع بلا و عزت و بزرگی و کارگشایی اشاره داشت. این انگشتری را در روز شرف الشمس که 19 فروردین ماه است و در ساعت مخصوصه تقارن شرف به شمس حکاکی می کنند. طلسم شرف الشمس شامل حروف آغازین اسم اعظم الهی به زبان های مقدس می باشد.

این نگین را آقایان می بایست بصورت انگشتری در دست راست خود کنند و خانم ها نیز می توانند هم بصورت انگشتری دست راست و هم بصورت گردنبند از آن استفاده نمایند. برای حکاکی روی این نگین جهت خاصیت بیشتر و اعجاز آن می توان از دو دستور بهره برد:

1-     و من یتق الله که آیات 2 و 3 سوره مبارکه طلاق است و جهت گشایش روزی کاربرد دارد.

2-     وفق 7 در 7 شرف الشمس که کاربردی بسیار وسیع و معجزه آسا دارد.

روی شرف الشمس بصورت ساده

پشت شرف الشمس و تصویر طلسم

روی نگین همراه با طلسم 7 در 7

کلمات کلیدی: شرف الشمس انگشتری حضرت زهرا ومن یتق الله سوره طلاق خاتم حکاکی کارگشایی رزق و روزی دفع شر عزت بزرگی راز و رمز 19 فروردین.توضیحات بیشترذیلا:


شرف شمس

حتما تا بحال انگشتر شرف شمس دیده اید. میخواهم مطالبی را در این زمینه مطرح کنم.

اصولا انگشتر شرف شمس غلط مصطلح است زیرا فقط نقش آن مهم است. چون باید بر سطح زردرنگ نقش گردد از عقیق زرد استفاده میشود و اگر طبیعت ها را که قبلا توضیح دادم در نظر بگیریم میتوان آن را روی کاغذ زرد یا پارچه زرد هم نقش کرد.

فلسفه آن جای بحث بسیار دارد اما تا جایی که من میدانم شامل 5 اسم اعظم خداوند است. که به شکل های مختلفی دیده شده اند. و حتی گاهی 5 نام خداوند را بجای اشکال قرار میدهند که در ادامه خواهم نوشت.

مسئله چنین است که چون در سال فقط یکبار شرایط مهیا میشود تا موکلین خورشید به زمین بیایند لذا امکان انجام این عمل در سال فقط یکبار است. آنهم فقط در شرف خورشید که خورشید در آن زمان نسبت به سایر کواکب روی زمین قدرت بیشتری دارد.

نکته اینجاست که این عمل یکبار مصرف نیز هست یعنی در واقع با کاهش اثر خورشید کمرنگ میشود.

اما چون در مدت زمانی که کارایی دارد پرقدرت است به زحمتش می ارزد.

زمان انجام عمل:

روز 19 فروردین ماه روز انجام عمل است اما ساعات مختلفی برای آن ذکر شده که دو تای آنها اقوی است و ارائه میگردد.

1-ازطلوع خورشید به مدت دو ساعت که 19 فروردین در هر روزی باشد

2- برای روز شنبه 19 فروردین 1385 ساعت 11 تا 12 صبح نیز ساعت شمس است لذا انجام آن درین ساعت نیز میسر است.

نقش شرف شمس شامل پنج اسم اعظم خداوند است که آنها را کلمات مبارکه الله جمیل رحمن مومن و نور گفته اند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا.ج.ر.م.ن میتوان استفاده کرد.

نقش های مختلفی برای این عمل دیده شده که معروفترین آنها آخرین نقش است.

نکاتی که در هنگام نوشتن باید رعایت شود:

1-هیچ خطی دوبار کشیده نشود

2-سوراخ های ستاره و میم و ها و واو بسته نشود

3-خطوط ابتدا و انتهای ستاره یگدیگر را قطع نکنند

4-اندازه الف ها یکسان باشد

5- واو آخر روی تمام نقش کشیده شود

6- اگر روی کاغذ نوشته میشوند با گلاب و زعفران نوشته شوند

جدول 4*4 شرف شمس نیز بدین شکل است که خواص یکسانی با نقش دارد.

 

دو نکته مهم دیگر درباره شرف شمس

1- اگر از نگین استفاده میکنید سعی کنید هر سال در ساعت ذکر شده و با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده شده را دوباره خراش دهید.

2- اگر روی کاغذ نوشتید آنرا باز نکنید و به کسی نشان ندهید و در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید.

توضیحات بیشتر:

این نگین ضمن اینکه از عقیق اصل تهیه میشود مزیت دیگری هم دارد وآن موجب شده تا هم کمیاب وهم پرطرفدار باشد وآن طلسمی است که روایات فراوانی دال بر اسم اعظم بودن آن متواتر آمده است .این نقوش فقط در نوزده فروردین ماه هرسال که به روز شرف الشمس معروف است در ساعات محدودی وبا آداب مخصوص آن بر عقیق اصل حک میشود .اگر خارج از این ساعات حک شود خاصیت های لازم را نداشته وبی اثر خواهد بود .چون این نگین ها را توسط اساتید انگشت شماری حک میشوند ودر این ساعات منحصر بفرد تنها تعداد بسیار محدودی را میتوانند تهیه نمایند کمیابی و پرطرفداری اش را موجب میشود.مشابه این نگین در بازار یافت میشود ولی در بموقع نوشته شدن آن تردید های فراوان وجود دارد وقیمت بسیار اندک آن در بازار موید اصیل نبودن آن است. شرف الشمس های تقدیمی ما توسط یکی از سادات با دقت وظرافت و با توجه به آداب وزمان حک شده است در روایات بسیار معتبر از اولیاء آن را دارای خاصیت های ذیل ذکر نموده اند وبه تجربه بر دارندگانش به اثبات رسیده است این نگین اگر بصورت انگشتری ویا گردنبند در آید وبه همراه باشد تاثیر وصف ناپذیری در :

گشایش امور ومشکلات . باز شدن ابواب رزق وروزی .غزت ومقام رفیع یافتن .حفاظت از شر بلایا ودشمنان .حفاظت اموال .حفاظت در مقابل بد گویان زبان بند .بخت گشای بسیار موثر.

جلب محبت واحترام ومجذوب نمودن افراد .

شکل ذکر شرف الشمس به چه نحوی است؟

شکل : که شرف الشمس نامیده می شود در کتاب «جنه الوافیه» مشهور به «مصباح کفعمی» آمده است (مصباح کفعمی کتابی نسبتا" معتبر در ادعیه است).

گفتنی است که مرحوم کفعمی، سند معتبری برای این مطلب ذکر نکرده و تنها گفته است : این روف شکل اسم اعظم است . بعد در حاشیه کتاب می گوید: در بعضی از کتاب های علمای شیعه دیدم که این شکل از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است . به نظر می رسد بیان چنین نقلی محکم نیست ; چون سند این روایت تا امیرالمؤمنین (ع) ذکر نشده است . مرحوم شیخ بهایی هم همین شکل را در کتاب «سر المستتر» با اندکی تغییر آورده است.

البته در کتاب های یاد شده این شکل به «شرف الشمس» نامیده نشده است و احتمالا تشخیص اساتید علم ختوم و اذکار این بوده که این شکل در شرف شمس - که نوزدهم فروردین ماه است - نوشته شود که ساعت خوبی است و باعث تأثیر بیشتر این شکل خواهد بود. برای نوشتن این شکل یا حک آن بر روی انگشتر، در نوزدهم فروردین سند مکتوبی یافت نشد; اما از برخی بزرگان (مثل مرحوم کشمیری) این مطلب شنیده شده است.

 

در کتاب «هزار و یک نکته»، نکته 977، تألیف آیت الله حسن زاده آملی نیز مطالبی راجع به این شکل آمده است.

از سنگ شرف الشمس برای : چشم زخم ، گشایش امور ،برآورده شدن آرزوها  ،افزایش رزق و روزی استفاده می گردد.

نکته دیگر آنکه                                                         :

در روز شرف الشمس شکل شرف الشمس که در پائین آمده است را از ساعت 11 ظهر تا ساعت 23 روی طلا ، عقیق زرد ، پارچه زرد کشیده و یا حک نموده و یا با خط زرد روی کاعذ و یا پارچه  می نویسید و دعای آورده شده را خوانده و نوشته و بعد هر حاجتی که از خدا دارید را زیر دعا می نویسید و درقرآن می گذارید انشاالله برآورده می شود.

این کار فقط در یک روز سال که موکلین خورشید به زمین می آیند امکان پذیر است عملی است تقریبا مشکل و به قولی یکبار مصرف این روز را در اکثر کتابها 19 فروردین ذکر کرده اند و ساعت خاصی در روز میباشد
 
 
 
شامل 5 اسم اعظم خداوند است. که به شکل های مختلفی دیده شده اند. و حتی گاهی 5 نام خداوند را بجای اشکال قرار میدهند و از آنجائیکه این کار فقط در یک روز سال که موکلین خورشید به زمین می آیند امکان پذیر است عملی است تقریبا مشکل و به قولی یکبار مصرف این روز را در اکثر کتابها 19 فروردین ذکر کرده اند و ساعت خاصی در روز میباشد.
نقش شرف شمس شامل پنج اسم اعظم خداوند است که آنها را کلمات مبارکه الله جمیل رحمن مومن و نور گفته اند و بجای نقش از پنج حرف اول آنها بصورت ا.ج.ر.م.ن میتوان استفاده کرد.این نقش را علاوه بر عقیق زرد بر روی پارچه یا کاغذ زرد رنگ نیزمی توان نوشت.
اهل این گونه فنون می‌گویند که اگر یک بار شرف الشمس به طریق مخصوص نوشته شود، دیگر احتیاجی به تکرار در سال بعد ندارد و اثرش باقی است .
حضرت آیت الله شیخ خلیل مبشر کاشانی با اشاره به نکات جالب و ناگفته ای در این باره ، مبحث شرف الشمس را جزء علوم غریبه دانست و مرقوم کرد: "شرف الشمس از علوم غریبه است، لکن درکتب متقدمین اعم از روایی وادعیه و اذکار اثری نیافتم، فقط متاخرین در چند قرن اخیر معتبر می دانند و بیاناتی درباره شرف الشمس وطریقه تکسیر آن به صورت مربع یا مسبع وغیره و نیز آثار و برکات آن مطالبی متذکر شده اند و بعضی آن را ماخوذ از اسم اعظم تلقی کرده اند و در کتاب جواهر مکنونه که از کتب خطی اذکار است و همچنین در کتاب السحاب اللئالی تالیف سید عبدالله بوشهری و کتب دیگر، آثاری از جمله دفع فقر و بیماری ها و حفظ از گزند جانوران و ایمنی از بلایا وکسب عزت و بزرگی متذکر شده اند."
 معظم له در ادامه افزود: "کفعمی هم در کتاب جنت الواقیه آورده اند که این حروف شکل، اسم اعظم است و در بعض کتب علمای شیعه دیدم که این شکل از امیرالمؤمنین علیه السلام می‌باشد ولی سندی برای ادعای خود ذکر نکرده اند.
مرحوم شیخ بهائی نیز در کتاب سرالمستتر، در رابطه با این شکل که بعضا به شرف الشمس معروف شده مطالبی بیان فرموده است."
علامه مبشر کاشانی در پایان، به زمان و آداب و کیفیت شرف الشمس نیز اشاره و یادآور شد: "می گویند که شرف الشمس باید در روز 19 حمل که مطابق با روز 19 فروردین است از طلوع آفتاب تا ظهر برعقیق زرد ودر صورت عدم امکان بر کاغذ زردی نوشته شود و با خود حمل نماید ولی در تجدید آن در روز مذکور در سال های بعد شرط نشده است ولازم نیست." 
همچنین حضرت آیت الله سید صادق روحانی نیز ابعاد خواندنی دیگری از شرف الشمس را بیان و مکتوب کرد: "اهل این گونه فنون می‌گویند که اگر یک بار شرف الشمس به طریق مخصوص نوشته شود، دیگر احتیاجی به تکرار در سال بعد ندارد و اثرش باقی است – ولی چون در طرز نوشتن آن اختلاف است، مثل شکل ستاره آن یا حرف میم آن، بعضی به همه وجوه آن می‌نویسند ، مثلا یک بار با ستاره پنج گوشه و یک بار با ستاره شش گوشه."
معظم له در پایان جوابیه خود به پرسش خبرنگار ما تکرار شرف الشمس در هر سال را لازم ندانست و مرقوم کرد: "به هر حال جدید تهیه کردن آن در هر سال لازم نیست." 
در این حال، حضرت آیت الله شیخ حسین مظاهری در پاسخی کوتاه و گویا، با اشاره به قابل اعتماد بودن شرف الشمس، افزود: "شرف الشمس مورد اعتماد است و اگر کسی داشته باشد تجدید لازم نیست."
 
احادیث معتبردر فضیلت انواع انگشتر
 
امام صادق (ع): انگشتر عقیق در دست کنید که مبارک است و صاحب آن عاقبتش به خیر و نیکی باشد.
پیامبر (ص): هر که انگشتر عقیق در دست داشته باشد حاجتش بر آورده می شود.
امام صادق (ع): انگشتر عقیق باعث ایمنی در سفر است .
امام صادق(ع): هر که انگشتر عقیق در دست داشته باشد پریشان نشود و عاقبت کارش البته نیکو باشد .
پیامبر اکرم( ص):انگشتر عقیق در دست کنید مادامی که آدم آن را با خود داشته باشد اندوهی به او نمی رسد.
امام علی (ع): دو رکعت نماز با انگشتر عقیق بهتر است از هزار رکعت که با آن نباشد .
امام موسی کاظم(ع): انگشتر زرد در دست کنید که موجب آسانی است و درآن هیچ دشواری نباشد
پیامبر (ص) : خداوند عالمیان می فرماید که من شرم دارم از دستی که بسوی من بلند شود به دعا و در آن انگشتر فیروزه باشد پس او را نا امید بر گردانم .
امام صادق (ع): بد نمی دانم در دست کردن انگشتر حدید را وقتی که به دیدن کسی رود که از او ترسد از اهل شر برای آنکه شر او ساکن می شود و انگشتر حدید شیاطین را دور می کند و بدرستیکه هر کسی که انگشتر " در " در دست کند با نظر کردن به آن خداوند زیارت یا حج یا عمره در نامه عمل او بنویسد که ثوابش ثواب پیامبران و صالحان باشد .

لهام گرفته ازدیگرکتب معتبروکلوپ سیمرغ

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

(عاشوراشناسى و عاشوراپژوهی) اقوال درباره محل دفن سر حسین(ع) تع

(عاشوراشناسى و عاشوراپژوهی)

 اقوال درباره محل دفن سر حسین(ع) تعیین روز اربعین‏.ملحق ساختن سر شریف به پیکر مطهر.اقوال درباره محل دفن سر حسین (ع)به سوى مدینه‏

تعیین روز اربعین‏

به اتّفاق همگان روز بیستم صفر روز اربعین است؛ به جز آنچه از شیخ بهایى نقل کردیم که روز نوزدهم صفر را اربعین قرار داده است «توضیح المقاصد، ص 6.». اما او تنها کسى است که چنین اعتقادى دارد و این اختلاف نیز ناشى از به حساب آوردن یا نیاوردن روز عاشورا است. گویا نباید آن را به حساب آورد زیرا مقصود گذشت آن مقدار زمان بعد از شهادت است. بنابراین روز یازدهم محرم یک روز از شهادت مى‏گذردو به همین ترتیب پیش مى‏رود تا آنکه روز بیستم صفر چهل روز از شهادت امام (ع) مى‏گذرد.........

 

 

ادامه مطلب ...