عرفان اسلامی (7) نفس و هفت مرحله ى آن
نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة
نفس و هفت مرحله ى آن
مسئله ى نفس در مباحث
عرفانى از مباحث محورى است ، چرا که در تمام مسائلى که عرفان مطرح مى کند ،
تزکیه و تصفیه ى نفس مورد توجّه قرار گرفته است .
کسى که نفس سرکش را
رام نکرده و غرایز و شهواتش را با برنامه هاى الهى مقیّد ننموده و از خود
نگذشته و روى دل به سوى قبله ى حقیقى نکرده باشد ، هرگز نمى تواند در جمع
عارفان الهى قرار گیرد .
بى تردید تهذیب و تزکیه ى نفس از اهداف مهم و اساسى انبیاى الهى بوده است .
تمام بدبختى هایى که در دوره ى حیات ، گریبانگیر بشر است ، علّت ومنشأیى جز پیروى از هواى نفس نداشته و ندارد .
از صاحب نفس شریره نمى توان توقّع خیر داشت و اگر خیرى هم از او صادر شود به دایره ى حبط کشیده مى شود .
نفس مهذّب و تزکیه شده ، در آخرت آراسته به چهار سرمایه ى عظیم و ابدى مى شود :
1 ـ علم بدون جهل .
2 ـ ثروت بدون فقر .
3 ـ عزّت بى ذلّت .
4 ـ حیات بى موت .................

عرفان اسلامی (7) نفس و هفت مرحله ى آن
نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة
نفس و هفت مرحله ى آن
مسئله ى نفس در مباحث
عرفانى از مباحث محورى است ، چرا که در تمام مسائلى که عرفان مطرح مى کند ،
تزکیه و تصفیه ى نفس مورد توجّه قرار گرفته است .
کسى که نفس سرکش را
رام نکرده و غرایز و شهواتش را با برنامه هاى الهى مقیّد ننموده و از خود
نگذشته و روى دل به سوى قبله ى حقیقى نکرده باشد ، هرگز نمى تواند در جمع
عارفان الهى قرار گیرد .
بى تردید تهذیب و تزکیه ى نفس از اهداف مهم و اساسى انبیاى الهى بوده است .
تمام بدبختى هایى که در دوره ى حیات ، گریبانگیر بشر است ، علّت ومنشأیى جز پیروى از هواى نفس نداشته و ندارد .
از صاحب نفس شریره نمى توان توقّع خیر داشت و اگر خیرى هم از او صادر شود به دایره ى حبط کشیده مى شود .
نفس مهذّب و تزکیه شده ، در آخرت آراسته به چهار سرمایه ى عظیم و ابدى مى شود :
1 ـ علم بدون جهل .
2 ـ ثروت بدون فقر .
3 ـ عزّت بى ذلّت .
4 ـ حیات بى موت .
آراستگى
نفس به این چهار ویژه گى ارزشمند از ماده ى فلاح ، که براى تزکیه ى نفس ،
در قرآن به کار رفته است استفاده مى شود . چنانکه راغب اصفهانى در المفردات
متذکّر شده است .
( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ) .
« نفوس آلوده که نفوس ناقصه اند ، از خیر و رحمت محروم ، و از رسیدن به عنایت حضرت محبوب ممنوعند » .
از
اهمّ وظایف انسان که در رأس وظایف اوست ، مخالفت با خواسته هاى غیر مشروع
نفس است . در آثار اسلامى از این مخالفت تعبیر به جهاد اکبر تعبیر شده است .
عاشقان
حق و ارادتمندان یار و سالکان طریق عشق ، تا زنده بودند از شرّ نفس در
وحشت بودند ، تا جایى که بزرگمردى مانند رسول اسلام در دعاهاى خود به
پیشگاه محبوب عرضه مى داشت :
أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شُروُرِ أَنْفُسِنا .
راستى
در صورت آلوده بودن نفس به رذایل ، و اسیر بودن به دست انواع گناهان آیا
مى توان دعوى محبّت حضرت او را اعلام داشت ؟! و آیا مى توان خرد را بنده و
مؤمن به او معرّفى کرد ؟!
فیض بزرگوار چه نیکو سروده :
اى که سر مى کشى زخدمت دوست *** چون کنى دعوى محبّت دوست
منفعل نیستى از این دعوى *** شرم ناید تو را زطلعت دوست
نبرى امر دوست را فرمان *** دم زنى آنگاه از مودّت دوست
دعوى دوستى کنى آنگاه *** نشوى تابع ارادت دوست
دوستى را کجا سزاوارى *** نیستى چون سزاى خدمت دوست
دوست از دوستیت بیزار است *** که نه اى جز سزاى لعنت دوست
بر درش بین هزار فرمانبر *** سر نهاده براى طاعت دوست
عاشقان بین نهاده جان برکف *** از براى نثار حضرت دوست
ما عبدناک گو ببین بى حد *** صف زده بر در عبادت دوست
جمع کروبیان قدس نگر *** بر درش مى زنند نوبت دوست
مراحل نفس
عارفانِ عاشق ، براى نفس هفت منزل برشمرده اند که باید براى رسیدن به مقصود ، به درجه ى نهایى آن ، که حالت مرضیّه بودن است رسید .
1 . نفس امّاره
در
این مرحله ـ چنانکه در سوره ى یوسف آیه ى 53 به آن اشاره شده است ـ نفس
حیوانى در زندگى انسان غلبه ى کامل و سلطه ى شدید دارد . با بودن حالت
امّارة بالسّوء ، نفس ناطقه به هیچ وجه نمى تواند رخسارهِ ملکوتى خود را
تجلّى دهد .
از نفس امّاره جز آثار حیوانیّت و بهمیّت سر نمى زند . همه ى
کارها و حرکات و سکنات انسان در این مرتبه ، نشانى از طبیعت حیوانى است و
نفس او همیشه به شرارت و بدى امر مى کند .
انسان آلوده به گناه نباید
فراموش کند که رغبت ، میل و اشتهاى به گناه ، از نشانه هاى مهم اسارت نفس
امّاره است ، و اجابتِ دعوت نفسى که همواره انسان را به نافرمانى فرا مى
خواند ، خسارتِ جبران ناپذیرى را به دنبال خواهد داشت .
از نظر قرآن
کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) انسان در این حال ، فرق چندانى با
حیوان ندارد و بلکه در پاره اى خصوصیّاتِ حیوانى از حیوان نیز بدتر است .
این
نفس امّاره ى خطرناک امروزه در میان بیشترِ مردم روى زمین و حتّى در میان
ملل به اصطلاح متمدّنى که غرق هوسرانى و شهوت پرستى هستند ، نفوذ و غلبه
دارد و آنان در حیوانیّت از بسیارى از حیوانات برترند .
انسان سالک در
این مرحله ، با غلبه کردن بر قوّه هاى حیوانى و مادّىِ جسم که رابطه ى
مستقیمى با نفس امّاره دارند سر و کار دارد و باید آنها را براساس فرامین و
دستورهاى شرعى رام نماید .
2 . نفس لوّامه
در این
مرحله که آیه ى دوم سوره ى قیامت به آن اشاره دارد ، قواى عقلى کم کم شروع
به نشو و نما مى کند و انسان بیدار شده و میان کارهاى نیک و بد تمیز مى
دهد .در این حال یک حسّ درونى او را از ارتکاب بدى باز مى دارد ، ولى این
امر درونى هنوز ضعیف است و تأثیر چندانى ندارد ، پس از ارتکاب هرکار بدى
انسان را دچار یک نوع پشیمانى مى کند .
این توبیخ و ملامت از نفس حیوانى
سر نمى زند ; و بطور قطع این ندا ، صداى نفس ناطقه و یا روح ملکوتى است که
انسان را به کسب فضیلت دعوت مى نماید .
اینکه بیشتر بزرگان دین و
اولیاى مبین و عرفاى آگاه ، گوشه نشینى و اشتغال به مناجات و نماز و روزه و
دورى از زندگى روزانه را براى چند ساعت توصیه نموده اند ، فقط براى این
است که انسان لحظاتى به خود آید و از وسوسه هاى نفس حیوانى آزاد و فارغ شود
و تحریک هاى خارجى را فراموش نماید و آتش حرص ها و شهوت هاى خود را مدّتى
خاموش سازد ، تا بتواند نداى آسمانى روح را از درون خود بشنود .
سالک در این مرحله نیز باید به رام کردن ومطیع نمودن همان نیروهاى مرموز نفس مشغول شود .
3 . نفس ناطقه یا متفکّره
در این مرحله قوّه ى تفکّر و تمیز در نفس انسانى به خوبى ظهور کرده و نشو و نماى محسوسى پیدا مى کند .
قدرت نفس در این مرحله ، نتیجه و محصول کوششى است که انسان نسبت به تربیت نفس و تهذیب و تزکیه آن داشته است :
( وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ ) .
« هرکس بکوشد ، بطورقطع به نفع خود کوشیده است » .
سه مرحله ى فوق براى سالک ، دوره ى غلبه و تسلّط بر نفس است و وظیفه ى او مراقبت و هدایت و گاهى جنگ با نفس مى باشد .
باید
سینه را به سختى ها و زحمت ها و رنج هاى فراوان سپر ساخت ، و به این معنا
یقین داشت که هیچ رنج و دردى بى سود و بدون مزد نمى ماند .
در این رنج
ها و کوشش ها مقصود کشتن نفس نیست ; بلکه رام کردن او و انداختن قوایش در
مجراهاى جدید صالح سودمند و علوى است ، بطورى که همه ى هوس ها و حس ها با
الهام گرفتن از وحى ، خادم قلب پاک و اراده ى عقلى و الهى نفس ناطقه شوند .
4 . نفس عاقله یا ملهمه
در این مرحله قوّه ى تعقّل نشو و نماى کامل ، و با قوه ى اراده ى عقلى تجلّى و ظهور مى کند .
در این مرحله حاکم اصلى عقل است و به وسیله ى اراده ى عقلى ، احکام و اوامر عقل در همه ى شئون زندگى جارى خواهد گشت .
( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ) .
این
دوره را بنابر آیات فوق از این رو مرحله ى نفس ملهمه مى توان نامید که در
نفس سالک ، نخستین بار پرتو الهام ربّانى افکنده مى شود .
مرحله ى چهارم
از آنجا که در میان سه مرحله ى اول و سه مرحله ى بعد برزخى است ، از این
رو به موجب قانون تکامل و برزخیّت ، داراى اشکال و صور و قواى هر دو طرف (
مراحل ذکر شده و آنچه ذکر خواهد شد ) مى باشد .
در این مرحله قواى پست و
حیوانى ، آخرین درجات قوّت و توان خود را به کار خواهند برد تا موقعیّت
خود را نگاهدارى کنند ، و از این حیث هم در دل سالک که مشغول تزکیه ى نفس
است ، انقلاب ها و طوفان هاى بسیار قوى و بلکه خونین سر مى زند ، ولى
سرانجام قواى پست حیوانى و آمال و هوس هاى خود پرستانه ى نفسانى ، مغلوب
انوار قاهره ى قواى برتر معنوى گشته ، ظلمت ، جهالت و غفلت مغلوب نور معرفت
و فضیلت خواهد شد .
چون این حقیقت در دل عارف ظهور کرد ، سکوت و آرامش ،
با نور الهام ، مشام جان او از فیض آسایش درونى و استراحت وجدانى که نتیجه
ى پیروزى بر نفس حیوانى است ، برخوردار خواهد گشت و لذّت غلبه ى بر نفس را
خواهد چشید .
سالک در این مرحله ى از تزکیه ى نفس ، کم کم شروع به چیدن
میوه ى شیرین زحمت ها ، کوشش ها ، ناکامى ها ، ریاضت ها و مقاومت هایى که
با متانت و توکّل و ایمان تحمّل نموده مى کند .
( وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) .
« کسانى که در راه ما بکوشند آنان را به راههاى خود راهنمائى مى کنیم » .
از
این زمان است که سالک عملاً وارد مراحل بالاتر شده ، واقعیّت آن همه حقایق
را که درباره ى مقام و حالات گوناگون تزکیه ى نفس ، مانند مکاشفات و الهام
و جذبه و ذوق و اشتیاق شنیده بود ، حالا از روى یقین احساس مى نماید ، و
قوّت قلب و قوّه ى توکّل و ایمان و اعتمادش بر الطاف و فیوضات و هدایتِ
پروردگار ، روز به روز قوى تر مى گردد .
5 .نفس مطمئنّه
در
مرحله ى چهارم که شرح آن گذشت ، با وجود تکامل یافتن قوّه ى تعقّل و اراده
ى عقلى ، باز زندگى انسان خواه فردى یا اجتماعى ، به کلّى از خطا و گناه
محفوظ نخواهد ماند ، چرا که قواى نفسانى و حیوانى به کلّى ریشه کن نشده و
به عبارت درست تر تبدیل به قواى روحانى نگشته و هنوز خام و نرسیده اند .
از این رو در بیشتر اوقات ، همان قواى حیوانى بروز کرده و اظهار حیات و توان و قدرت خواهند نمود .
این
حال در مسیر زندگىِ سالک بارها پیش مى آید ، و گاهى او را گرفتار وحشت و
حیرت و نومیدى مى سازد . ولى عارفان بینادلى که این مراحل را پشت سر گذاشته
اند ، از پیدایش این احوال ما را آگاهى و دلدارى داده اند . پس در این حال
و در این حال برگشتها و تنزّلهاى ناگهانى ، نباید دل از دست داد ، و نومید
و مضطرب گردید ; بلکه باید به مراقبت افزود و با جان و دل آن حوادث ناگوار
و حالهاى پر اضطرار را پذیرفت و به رفع آنها کوشید . چرا که شرط سلوک و
مقتضیّات تزکیه ى نفس همین است .
ولى در این مرحله ى پنجم که نفس عنوان
صفت مطمئنّه به خود مى گیرد ، طورى در مقام خویش استوار و برقرار خواهد بود
که دیگر ترس لغزیدن ، سقوط ، مغلوب هوس ها ، فریب هاى نفس حیوانى و گرفتار
وسوسه هاى شیطانى شدن باقى نخواهد ماند .
آیینه ى غیب نماى دل عارف و
آسمان زندگى اش از ابرهاى سیاهِ دریاى هوى و هوس ها پاک شده و ماهِ دلرباىِ
روحِ ملکوتى و با شکوه خود را در آن آسمان پاک تجلّى خواهد داد و نمونه
هاى جلوه هاى روح سبحانى خواهد شد .
در این مقام است که جنگ با نفس ، با
پیروزى کامل عقل خاتمه مى یابد ، و نفس حیوانى رام و فرمانبر سالک مى شود و
عارف از زنجیر هوس ها و تحریک ها و هیجان هاى شدید نفسانى آزاد مى شود ، و
حتى بدن هم پیرو اراده ى الهى او شده و یک راهوار باربردارى مى گردد .
6 . نفس راضیه
این
مرحله مقام عشق و وادى هیجان انگیز رضا و تسلیم است . در این مرحله نفس
انسانى به محک امتحان سنجیده مى شود ، و در بوته ى مصایب درونى و روحى ، در
آتش شک و شبهه و تزلزل و بیم و امید که آنها را مغلوب کرده بود یک بار
دیگر گداخته خواهد شد ; تا به کلّى صافى و خلوص خود را به دست آورد و
پایدار شود .
بنابراین ، این مرحله مقام فداى نفس و میدان جانبازى است ،
نفس ناطقه ى انسانى باید شایستگى درک لطف ، محبّت ، عنایت ، فیض جبروتى و
لاهوتى را به نمایش بگذارد . و در راه عشق خدایى براى فدا کردن خود نیز
حاضر و بلکه مشتاق قد باشد .
این مقام عرصه ى عشق بازى مجازى نیست ;
بلکه در این جا با جان باید به طور حقیقى بازى کرد ، و حتّى هزاران جان را
فداى نام و عشق محبوب نمود ، و پاى کوبان و رقصان به پاى دار وصل شتافت .
در
اینجاست که دیگر فرقى بین مشیّت آفریدگار و اراده ى بنده ى او نخواهد ماند
، و انسان از روى معرفت حقیقى اجرا کننده ى اراده ، بلکه یارى دهنده ى
اجراى نقشه ى آفرینش و تکامل جهان خواهد گشت .
این مرحله از یک طرف مقام
فداى نفس و تسلیم و رضاى محض است ، و از طرف دیگر هنگام تجلّى انوار کشف ،
و الهام ، و وصال است . در این مقام دیگر سایه ى جدایى و پرده ى ناتوانى
وجود ندارد ، زیرا نور عشق و معرفت سرتاسر زندگى باطنى و ظاهرى عارف را
فرامى گیرد و او خطى جز در رضاى حق و تسلیم شدن به اوامر و اراده ى او نمى
بیند و نمى شناسد .
در این مقام انتظار وصل با شعله ى آتش جانسوز عشق ،
همه ى نیروهاى مخالف و اضداد طبیعت گداخته و با هم درآمیخته مى شود و به
قوّه هاى حیات بخش بندگى مى گردند .
7 . نفس مرضیّه
این مرحله بالاترین و آخرین مقام کمال نفس انسانى است ، این مقام ، مقامِ وصل و یگانگى نفس ناطقه با روح است .
در
مرحله ى ششم ، رضا و خرسندى از طرف عاشق بود ، ولى عاشق از رضاى معشوق به
طور کامل مطمئن نبود و فقط آثارى از خرسندى محبوب را گاهى احساس مى نمود ;
ولى در مقام هفتم اطمینان قلبى براى نفس ناطقه حاصل مى شود ، بدین جهت نفس
در این مرتبه ، مرضیّه خوانده شده است ، به این معنى که خداى متعال نیز
رضاى خود را از نفس ناسوتى اظهار و عشق خود را به وى اثبات و اعلام مى
نماید .
در این مقام ، نفس ناطقه با یقین عینى و بلکه با حقّ الیقین مى
داند و مى فهمد که عشق دو طرفى است ; یعنى محبوب نیز پا بسته ى مهر او بوده
است ; بلکه او شوریده تر از این مجنون ناسوتى است، چنانکه در حدیث قدسى
آمده است : اى فرزند آدم ! من دلباخته ى توأم و این براى تو پنهان است ، پس
تو هم دلباخته ى من باش .
آرى ! در این مقام ، پرده از روى آن سرّ خفّى
، که آفریدگار شیفته ى آفریده ى خویش است ، از پیش چشم عارف برداشته مى
شود ، چنانکه از یکى از عارفان عاشق نقل شده که گفته بود : سى سال خدا را
مى طلبیدم ، سرانجام به این نتیجه رسیدم که او طالب بود و من مطلوب .
احساس
و ادراک رسیدن نفس به مقام رضا ، هر روز و هر ساعت و بلکه هر دم که سالک
در دل خود ذوق آن را خواهد چشید ، خود بزرگترین حظّ روحانى و فیض آسمانى و
سرور جاودانى است .
در این مقام است که نفس ناسوتى نه تنها نداى «أنت
الحبیب وأنت المحبوب» را مى شنود ; بلکه در صفات محبوب شرکت مى کند ، زیرا
در این مقام اراده و آرزوى عاشق و معشوق ، یعنى نفس ناطقه و حق ، یکى شده
است .
البتّه براى رسیدن به مرحله ى نهایى که مقام رضا است باید اراده و
عمل را بعنوان سلاح برداشت . اراده و عمل به قواعدى که تنها از طریق انبیا
و امامان به ما رسیده است .
در این سیر و سفر پیروى کردن از دستورهاى
غیر خدا و مکتب هاى به اصطلاح عرفانىِ بشر ، عین گمراهى است و نه تنها آدمى
را به جایى نمى رساند ; بلکه در وادى هلاکت انداخته و عمر او را ضایع مى
کند .
منبع: http://erfan.ir