راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

واقعه مسمومیت و جریان کفن و دفن حضرت امام رضا علیه السلامواقعه

واقعه مسمومیت و جریان کفن و دفن  حضرت امام رضا علیه السلام

بازگشت از مرو و خبر شهادت - در روایت قطب راوندی از حسن بن عباد کاتب حضرت رضا علیه‏السلام دارد که هنگام اراده‏ی مأمون به بازگشت از خراسان به بغداد امام فرمود: ای پسر عباد ما داخل عراق نخواهیم شد.

من گریستم و گفتم یابن رسول الله مرا از دیدار خانواده‏ام نومید کردی؟

فرمود تو داخل خواهی شد من وارد نخواهم شد.

وقتی به حوالی شهر طوس رسید بیماری به آن حضرت عارض شد -

وصیت فرمود قبرش را در سمت قبله نزدیک به دیوار حفر نمایند و مابین قبر او و هارون سه ذرع فاصله بگذارند.

در خبر ابن‏بابویه هفت منزل به طوس مانده بیماری به امام عارض شد - پس از ورود به طوس بیماری آن حضرت شدید شد مأمون ناگزیر چند روز در طوس توقف کرد - و هر روزی دو مرتبه به عیادت امام می‏آمد.

علامه‏ی مجلسی شهادت آن حضرت را از عیون و شیخ مفید در جلاء العیون به روایت ابوالصلت نقل نموده که منتهی‏الآمال نیز ص 302 نقل و تأئید نموده و خلاصه آن در اینجا ذکر می‏شود.

حضرت امام رضا علیه‏السلام فرمود به قبه هارون‏الرشید برو و از چهار سمت قبر هر طرف یک مشت خاک بیاور.

امام خاک بالا و پائین و پشت سر را بوئید و فرمود مأمون اراده خواهد کرد قبر پدرش را قبله‏ی قبر من قرار دهد سنگ بزرگی آشکار شود که هرچه کلنک در خراسان است اگر جمع نمایند برای کندن آن ممکن نشود.

خاک سمت قبله را که بوئید فرمود: زود باشد قبر مرا در این موضع حفر نمایند - به آنها بگو هفت درجه به زمین فروبرند و لحد آن را دو ذراع و شبری بسازند که حق تعالی چندانکه خواهد آن را وسعت می‏دهد و باغی از بوستانهای بهشت گرداند - آنگاه رطوبتی از سمت سر آشکار شود دعائی که تعلیمت می‏دهم بخوان تا به قدرت خدا آب جاری گردد و لحد پر آب گردد و ماهی ریزه چند ظاهر شود - این نان را که به تو می‏دهم در آن آب ریزه کن که آن ماهیها بخورند - در آن حال ماهی بزرگی ظاهر و ماهیهای ریزه را برچیند و غائب شود - تو دست بر آب گذار و

دعائی که یادت می‏دهم بخوان آب فرورود و قبر خشک گردد این اعمال را انجام ندهی مگر در حضور مأمون.

امام از شهادت خود خبر داد - فردا به مجلس این فاجر وارد خواهم شد اگر سرپوشیده بیرون آیم با من سخن مگو - اباصلت گفت روز بعد امام نماز بامداد ادا نمود و لباس پوشید و در محراب نشست همین که غلام مأمون به طلب وی آمد حضرت به مجلس مأمون حاضر شد و من در خدمت آن حضرت بودم. طبقی از میوه‏های گوناگون در پیش نهاده بود و خوشه‏ی انگوری که زهر را برشته در بعضی از دانه‏های آن داخل کرده بودند در دست داشت و از آن دانه‏های غیر مسموم برای رفع تهمت زهر مار می‏کرد.

به ورود امام به قیافه اشتیاق از جای برخاست و دست در گردن مبارکش انداختن و میان دو دیده‏ی قرةالعین مصطفی را بوسید و در تشریفات اعظام و احترام ظاهری دقیقه‏ای فرونگذاشت و بر بساط خود نشانید و آن خوشه‏ی انگور را تعارف کرد و گفت یابن رسول الله انگوری از این نیکوتر ندیده‏ام - حضرت فرمود شاید انگور بهشت از این نکوتر باشد. مأمون گفت از این انگور تناول نما - حضرت فرمود مرا از خوردن این انگور معاف دار - مأمون اصرار کرد که البته باید میل کنی مگر این همه اخلاص که از من مشاهده می‏کنی باز هم مرا متهم می‏داری؟ چه گمان می‏بری؟ خوشه‏ی انگور را گرفت چند دانه از آن خورد باز به دست آن جناب داد و به خوردن تکلیف نمود - فاکل منه الرضا علیه‏السلام تلاث حبات ثم رمی به و قام امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهرآلود تناول کرد حالش دگرگون گردید و باقی خوشه را به زمین افکند و متغیر الاحوال از آن مجلس برخاست.

مأمون گفت: الی این یابن عم به کجا می‏روی؟

امام فرمود: حیث وجهتنی به جائی که مرا فرستادی:

حضرت اندوهناک و نالان فخرج مغطی الرأس سر مبارک پوشیده از منزل مأمون بیرون آمد.

منبع:کتاب معارف رضویه

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد