راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

افلا کیان وزندگی نامه استادان عرفان فی الله

 

            افلا کیان « سیّد محمّد حسن الهی طباطبایی » وزندگی نامه استاد های عرفان فی الله

   * ولادت : 1325 ق.    * محل ولادت : تبریز       * وفات : 1388 ق.            *محل دفن : قم         

  * محل تحصیل : تبریز ، نجف  

  * اساتید : حضرات سیّد ابوالحسن اصفهانی ، میرزا محمّد حسین نائینی ، سیّد حسین بادکوبه ای و...

  * استاد عرفان :  آقا سیّد علی قاضی طباطبایی

  * شاگردان : حسن حسن زاده آملی ، میرزا محمد علی ارتقایی ، میرزا موسی تبریزی و ...

  * تألیفات : رساله ای در علم موسیقی و روابط معنوی روح با صداها  (که خود آن را از بین برد. )

او از شاگردان مبرز مرحوم سیّد علی قاضی بود . در سعه صدر و پاکی و حسن خلق زبانزد بود . سیر و سلوک را یک دوران خاص و با اعمال خاصی نمی دانست بلکه آن را در متن همین زندگی عادی تعریف می کرد و زندگی رسول الله(ص) را شاهد این مطلب میآورد . میفرمود : «مراقبه یعنی آدم در همین زندگی روزمره غفلت را از خودش دور کند.» ایشان پس از یازده سال اقامت در شهر ساقی کوثر ، به دلیل وضع نامناسب معیشتی مجبور شد همراه برادرخویش،علامه طباطبایی، به تبریز بازگردد. در تبریز به تدریس فلسفه و تربیت جویندگان کمال پرداخت . ارتباط ایشان با مرحوم قاضی از طریق نامه برقرار بود ؛ عباراتی چون « جعلت فداک  » و «  عزیز دلم  »  که  آیت الله قاضی در این نامهها خطاب به آقای الهی به کار می برد گویای عظمت شأن ایشان نزد استاد است.استاد سیّد محمد حسن قاضی می فرماید : «با اینکه خود آقا به علامه و برادرش گفته بود که به ایران برگردند امّا دوری آنها برایشان بسیار ناگواربود و هر وقت به یاد آنها می افتاد گریه میکرد.» زمانی که آیت الله الهی در قم بود ، در مجلس روضهای که در منزل میرزا تقی زرگری تشکیل می شد ، شرکت می کرد. یک بار بعد از اتمام روضه در سینی مسی برایش چای آوردند . او انگشت خود را بر لب گذارد و بعد به سینی مسی زد. سینی تبدیل به طلا شد. بعد فرمودند : «ما طلا را میخواهیم چه کنیم؟» دوباره انگشت بر لب گذاشت و به سینی زد و سینی به حالت اول برگشت! با وجود چنین قدرت روحی ، زمانی برای پرداخت قرضش به دو هزار تومان احتیاج پیدا کرد و چون این مبلغ را نداشت مدتی زندانی شد !. این گفتار علامه طباطبایی مشهور است که می فرمود :

« من خودم از اخوی استفاده می کنم .» توصیه همیشگی ایشان هنوز در خاطر

 اطرافیان است : « از حسنات اعمالتان که خیال می کنید حسنه است توبه کنید ،

تا چه رسد به معاصی ! » . شرح احوال ایشان در کتاب الهیه از انتشارات

مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس آمده است .

            سیّده نصرت بیگم امین ( بانو امین)

             * ولادت : 1308 ق.       * محل ولادت : اصفهان      * وفات : 1403 ق.   

 *محل دفن : تخت فولاد اصفهان        * محل تحصیل : اصفهان                                                        * اساتید : آیت الله سیّد محمّد نجف آبادی ، حجت الاسلام حاج علی اصغر شریف ، آیت الله ظفره ای       

  * تألیفات : اربعین الهاشمیه ، تفسیر مخزن العرفان و ...

 وی در پانزده سالگی به همسری پسر عمویش ، معین التجار در آمد . زندگی خانوادگی و تربیت فرزندان برفراگیری دانش او اثری نگذاشت.علامه محمد تقی جعفری در مورد ایشان می گوید : « با توجه به آثار قلمی که از خانم امین در دسترس ما قرار گرفته ، به طور قطع می توان ایشان را یکی از علمای برجسته عالم تشیع معرفی کرد و با توجه به مقامات عالیه روحی که ایشان بدان موفق شده اند ، باید ایشان را نخبه ای از دانشمندان به شمار آورد . » در علم آموزی همتی بلند داشت . پنج فرزندش به علل مختلف از قبیل بیماری و ... از دست رفتند و تنها یک پسر برایش باقی ماند . وقتی دو فرزند ایشان به فاصله چند روز از دنیا رفتند ، آیت الله نجف آبادی چند روز درس را تعطیل کرد،بانوامین به دنبال استاد فرستاد وعلت تعطیلی درسراجویاشد.آیتالله نجف آبادی گفت:«من شرمم می شود که چون بچه شما تازه از دنیا رفته ، برای درس بیایم.» خانم امین پاسخ داد:«من پیش خدا شرمم میشود که چندروزاست چیزی نخوانده ام !خدایک چیزی به من داد ، خودش هم گرفت .»

ایشان روی تحصیلات بالای علمی تأکید داشت و در عین حال می فرمود : « علم با عمل ، علم با تهذیب ، علم با تزکیه ؛ اگر علم بدون تزکیه شد ، برای انسان غرور و حجاب می آورد ، ممکن نیست که انسان بتواند صعود کند. سقوط حتمی و صد در صد است . نفس را تزکیه کنید که بعثت انبیا به

همین دلیل بوده است. »   در همین راستا وی به واجبات و محرمات اهمیت میداد،نیمه شبها

تا سحرگاه به تهجد می پرداخت وبرای زیارت مشاهدشریفه وقبور اولیاء

 الهی اهمیتی فوق العاده قائل بود .ازکارهای ارزشمنداو تأسیس یک

 دبیرستان دخترانه اسلامی ویک مدرسه دینی بانوان بود .

            محمّد اسماعیـل دولابی

                  * محل ولادت : تهران       * وفات : 1424 ق.        *محل دفن : قم

    * استاد عرفان :  محمّد جواد انصاری همدانی

     پدر بزرگوارش معتمد محل و منزلشان همواره میزبان علما و برجستگان بود . در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت واز همان ابتدا آثار لطف وعنایت حق به ایشان نمایان بود.جذبه محبّت اهل بیت(ع)  همواره دلیل و راهنمای او بود و این محبّ صادق را با مشاهد مشرفه و مجالس خاندان عصمت و طهارت(ع) مأنوس ساخته بود . عشق و اراده خاصی به حضرت سیّدالشهدا(ع) داشت . از خودشان نقل است : « یک بار بعد از گریه کردن بسیار بر امام حسین(ع) آمدم ایوان جلو اتاق دراز کشیدم ، ناگهان دیدم ملائکه فوج فوج از آسمان می آیند و داخل سینه من طواف می کنند و بر می گردند ! »                                      

سالیان متمادی مجالس او محفل انس و محبّت و مورد توجه و اقبال عموم تشنگان معنویت و اخلاق بود . او با زبانی ساده و شیوا مطالب عرفانی و اخلاقی را بیان می کرد .                                                      

از کلمات گهربار و دلنشین ایشان است که می فرمود : « امیدوارم نهج البلاغه را قبل از هر کتاب دیگر بخوانید . اگر دیدی کسی عالم و نابغه شد ، علی(ع) یک تلنگر به قلبش زده است . کلام امیرالمؤمنین(ع) قوّت کمر شیعیان است . کمر انسان را قرص و محکم می کند . »                                                                

کسانی که در محفل این پیر فرزانه حاضر می شدند ، گویی گمشده خود را در این جلسات هفتگی می یافتند . چنان محبّت اهل بیت(ع) را در دل ها به جوش می آورد که به محض بردن نام حضرت سیّدالشهدا(ع) ناله ها بلند می شد و وقتی اشارهای به وجود مقدّس حضرتحجّت(عج) میکرد ، اشکها سرازیر میشد . میفرمود : « غم یعنی انتظار ، یعنی کیست که مرا بخنداند ؟ غمی که در سرّ و نهان انسان است و آن را به مردم نشان نمیدهد . عبادت میکند  ، نماز میخواند ، مثل مردم لبخند میزند تا اذیت نشوند ،              

هر جا گریه می کنند او هم گریه میکند اما آن غم علاج نمی شود.آن غم ظهور                   

 حضرت ولی عصر (عج) را می خواهد ، جمال امامش و ملاقات وجه الله را  میخواهد .                     

            شیخ عبّاس قمی

            * ولادت : 1294 ق .      * محل ولادت : قم  * وفات : 1359 ق * محلّ دفن : نجف

      * محل تحصیل : نجف ، قم     * اساتید : حضرات میرزا حسین نوری ، میرزا محمّد ارباب قمی و .....                                                        

            تألیفات : منتهی الآمال ، منازل الآخره ، مفاتیح الجنان ، نفس المهموم و ... همگان وی را به نام صاحب مفاتیح الجنان می شناسند . در 1320 ق. از نجف به ایران بازگشت و پس از سفر به حجّ و اقامت کوتاه مدت در قم ، در مشهد مقدّس رحل اقامت افکند . در 1352 ق. بار دیگر عشق حرم امیرالمؤمنین (ع) قرار از وی ربود . پس بار سفر بربست و رو به سوی نجف نهاد و تاآخرعمر از آن شهر جدا نشد . با اینکه به بیماری ریوی مبتلابود و به سختی میتوانست نشست و برخاست داشتهباشد ، ولی شبانه روز می خواند و مینوشت بدان حد که دو طرف انگشتانش که قلم به دست می گرفت برآمدگی داشت . از میان تألیفات خود سفینه بحارالأنوار( تدوین موضوعی بحارالأنوار ) را بسیار وصف می کرد . تألیف این اثر حدود بیست سال طول کشید .                                                       

زندگی وی بسیار ساده وازحدّ زندگی یک طلبه عادی هم پایین تر بود . لباسش عبارت بود از یک قبای کرباسی بسیار نظیف ، معطر و تمیز. چند سال زمستان وتابستان را با آن قبای کرباسی میگذراند . فرش خانه اش گلیم بود . از سهم امام استفاده نمیکرد و میگفت : « من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم ! » . روزی در نجف اشرف دو زن محترم که در بمبئی سکونت داشتند حضور ایشان رسیدند و پیشنهاد کردند هر ماه مبلغ 75 روپیه به ایشان تقدیمکنند تا از لحاظ زندگی در  رفاهباشد . درآن ایام مخارج ماهانهخانواده وی ازماهی پنجاه روپیه تجاوز نمیکرد . فرزند کوچک آن مرحوم اصرار کرد که قبول کند ولی  ایشان قبول نکرد تا اینکه زنان ناامید شدند و رفتند . پس از رفتن آن ها فرزند به پدر گفت : « من هم دیگر از کسبه بازار برای مخارج روزانه قرض نمی کنم !» . حاج شیخ عباس قمی پاسخ داد : ‌‌‌‌‌«ساکت باش! من همین مقدارهم که الان خرج می کنم نمی دانم فردای قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان(عج) را بدهم . در جواب این مقدار معطل هستم ، چگونه بارم را سنگین تر کنم !؟  » . عشق و علاقه او به اهل بیت(ع) وصف ناشدنی است . هرگاه چشمانش دچار ضعف و درد می شد به کلمات نورانی اهل بیت(ع) متوسل می شد و صفحات آن ها را به چشمانش می کشید و بینایی خویش را باز یافت . حدیث اخلاص وی مایه شگفتی است ؛ شخصی که به شیخ عبدالرزاق مسئله گو معروف بود ، همیشه قبل از ظهر در حرم حضرت معصومه(س) مسئله می گفت و کتاب منازل الآخره شیخ عباس قمی را برای مستمعین می خواند .                              

روزی پدر شیخ    عباس که نمی دانست نویسنده این کتاب فرزند خود اوست ، به ایشان                        

گفت : «کاش تو هم مثل او مسئله گو می شدی و منبر می رفتی و میتوانستی این کتابی که                      

او می خواند ، برای ما بخوانی ! » و شیخ عباس تنها در جواب گفت :

« دعا بفرمائید خدا توفیق دهد !»

            محمّد تقی بهجت فومنی

            * ولادت : 1334 ق .         * محل ولادت : فومن گیلان

* محل تحصیل : کربلا ، نجف ، قم                     

* اساتید : حضرات محمّد حسین غروی اصفهانی ، میرزا محمّد حسین نائینی     ، سیّد ابوالحسن اصفهانی آقا ضیاء الدّین عراقی و ...،     * استاد عرفان : آقا سیّد علی قاضی طباطبایی

 * تألیفات :یک دوره اصول ( در ده مجلد )،حاشیه بر ذخیره العباد        محمد حسین غروی و ...

ایشان پس از طی دروس مقدماتی در ایران برای ادامه تحصیل رهسپار حوزه نجف شد . به محضر هر یک از استادان بنام حوزه راه می یافت ، خوش می درخشید .یکی از دانشمندان نجف می گفت : « ایشان در درس ، به مرحوم آیت الله غروی اصفهانی امان نمی داد و پیوسته بحث ها را مورد نقد قرار می داد . » در همان ایّام علاوه بر فراگیری دروس به تدریس سطوح عالیه در نجف اشرف پرداخت ، به طوری که یکی از استادان کفایه الأصول آخوند خراسانی محسوب می شد و هم زمان در تألیف سفینه البحار با مرحوم شیخ عباس قمی همکاری داشت .                                                                       

روح بزرگش تنها در پی چنین توفیقات بالای علمی نبود لذا هم زمان با تلاش بی وقفه در دروس حوزه به محفل آقا سیّد علی قاضی راه یافت و در حالی که هجده سال بیشتر نداشت پای بند مجلس آن استاد مسلم عرفان شد . اما برخی فضلای نجف که با طریق عرفان مخالف بودند نامه ای به پدر آیت الله بهجت نوشتند که پسرت به جای درس و بحث نزد سیّد علی قاضی می رود . پدر ایشان نیز در نامه ای به آیت الله بهجت نوشت که راضی نیستم جز واجبات ، عمل دیگری انجام دهی . از آن پس ایشان سکوت اختیار کرد . آیت الله شیخ عباس قوچانی می فرمود : « در ایام سکوت آیت الله بهجت درهایی از ملکوت به روی ایشان باز شده است که مرا ملزم کرده اند سرّ ایشان را فاش نکنم . » استاد سیّد محمد حسن قاضی در توصیف احوالات ایشان می نویسند :« کسی گمان نکند که این حالت انقطاع و اشتغال دائمی به ذکر خدا در ایام پیری بر ایشان عارض شده بلکه در ایام جوانی در نجف به این خصیصه شناخته می شدند که به ذکر خدا عادت کرده بودند . نگاهی گذرا به شخصیت بزرگوار ایشان ، از درجه اشتغال به نفس و راز و نیاز و انقطاع به پروردگار خبر می دهد . اخیراً از ایشان خواستم تا اجازه دهند مشاهدات خود را از او بنویسم ولی شدیداً انکار و خودداری کردند . »        

 اکنون حدود شصت سال است که این وجود شریف به تدریس خارج فقه واصول اشتغال داشته وبه واسطه   شهرت گریزی ، غالباً در منزل تدریس کرده است . همواره در توصیه ها ، به تهذیب واصلاح              

 نفس تأکید دارد . از کلمات قدسی ایشان است که فرمود : « اول خودمان استاد خودمانیم ،   معلوماتمان را نگاه کنیم مبادا زیر پا مانده باشد . محال است عبودیت وترک معصیت

باشد مع ذلک انسان بیچاره باشد و عبودیت ترک معصیت است در اعتقاد و عمل . »

            شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی

            * ولادت : 1279 ق . * محل ولادت : اصفها ن * وفات : 1361 ق* محل دفن : مشهد*

محل تحصیل : اصفهان ، نجف

* اساتید : حضرات سیّد مرتضی کشمیری ، جهانگیر خان قشقایی ، سیّد محمّد فشارکی و ...

* استاد عرفان : شیخ محمّد صادق تخته فولادی

این عارف شهیر از جمیع علوم ظاهری و باطنی بهره فراوان داشت و معتقد بود که بعد از تحصیل علوم واجب همچون توحید ، ولایت و احکام شریعت تحصیل سایر علوم نیز لازم و ممدوح و جهل به آن ها مذموم و ناپسند است . ایشان فقه و تفسیر و هیئت و ریاضیات را برای طلاب تدریس می کرد اما با آنکه در فلسفه و علوم الهی تبحر   داشت تدریس نمی کرد و می فرمود :

«  بخشی از معضلات حکمت و فلسفه جز به مکاشفه حل شدنی نیست و طالب این علم باید اخبار معصومین (ع) را کاملاً مطالعه کرده باشد . »                                                                                               

 ازایشان کرامات بسیاری نقل است که از آن در خدمت به خلق استفاده می کرد و به فرزندش توصیه می کرد :  «ریاضت تو خدمت به خلق خداست . » شخصی می گفت : « برادرم به علت حمله صرع در جوی آب افتاد و آب جنازه   او را به زیر پلی برد . پس از دو ساعت جنازه را بیرون کشیدیم . با ناراحتی نزد شیخ حسنعلی رفته ، ماجرا را گفتیم . ایشان با انگشت خود به پیشانی جنازه اشاره کرد و دعایی خواند . ناگاه برادرم عطسه ای کرد و برخاست ! » .

اما کرامات واقعی او سجده های طولانی و سوزو گداز شبانه و پروای الهی او بود ، شب های زمستانی بر بام حرم     رضوی سر به سجده می نهاد و چون سحرگاه به سراغ او می آمدند می دیدند برف بسیار بر پشتش نشسته است .    هر سال ، سه ماه رجب ، شعبان و رمضان و ایّام بیض را روزه بود و شب ها تا صبح نمی آرمید .                                                                             

یک بار در صحن عتیق رضوی در حالت مکاشفه حضرت علی بن موسی الرضا (ع) را دید که جنب ایوان عباسی  نشسته اند و زوار را نظاره می کنند پس وصیت کرد که او را در محل استقرار کرسی امام (ع) ،  به خاک بسپارند .

   فرزندش می گوید : « به دستور پزشکان پدرم در بیمارستان بستری شد . روزی در راه بیمارستان چشمم به صحنه ای افتاد . چون به خدمت پدر رفتم ، مرا مؤاخذه کرد . عرض کردم :"به عمد خطایی مرتکب نشدم." فرمودند : " می دانم ، ولی تو که در خیابان جویای کسی  نبودی ، چرا نگاهت را گرداندی تا به نامحرمی تصادف کند !؟ " »

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد