معرفی الگوهای کامل
خطبه 220 نهجالبلاغه
السالک الی الله
قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ، وَأَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّی دَقَّ جَلِیلُهُ،
وَلَطُفَ غَلِیظُهُ، وَبَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ
لَهُ الطَّرِیقَ، وَسَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ، وَتَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ
إِلَی بَابِ السَّلَامَةِ، وَدَارِ الْإِقَامَةِ، وَثَبَتَتْ رِجْلَاهُ
بِطُمَأْنِینَةِ بَدَنِهِ فِی قَرَارِ الْأَمْنِ وَالرَّاحَةِ، بِمَا
اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَأَرْضَی رَبَّهُ.
ترجمه: خطبه 220
پوینده راه خدا
عقلش را زنده، و نفس خویش را کشته است، تا آن که جسمش لاغر، و خشونت
اخلاقش به نرمی گرایید، برقی پرنور برای او درخشید، و راه را برای او روشن
کرد، و در راه راست او را کشاند، و از دری به درِ دیگر برد تا به درِ
سلامت، و سرای جاودانه رساند، که دو پای او در قرارگاه امن با آرامش تن،
استوار شد، پاداش آن بود که دل را درست بکار گرفت، و پروردگار خویش را راضی
کرد.
خصائص الانسان الکامل
وَقَالَ علیه السلام: کَانَ لِی فِیَما مَضَی أَخٌ فِی اللَّهِ، وَکَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ.
وَکَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ، وَلَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ.
وَکَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ
الْقَائِلِینَ، وَنَقَعَ غَلِیلَ السَّائِلِینَ. وَکَانَ ضَعِیفاً
مُسْتَضْعَفاً! فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ، وَصِلُّ وَادٍ،
لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّی یَأْتِیَ قَاضِیاً.
وَکَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً عَلَی مَا یَجِدُ الْعُذْرَ فِی مِثْلِهِ،
حَتَّی یَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ؛ وِکَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ
بُرْئِهِ؛ وَکَانَ یَقُولُ مَا یَفْعَلُ وَلَا یَقُولُ مَا لَا یَفْعَلُ؛
وَکَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَی الْکَلَامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَی السُّکُوتِ،
وَکَانَ عَلَی مَا یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَی أَنْ یَتَکَلَّمَ؛
وَکَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ یَنْظُرُ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَی
الْهَوَی فَیُخَالِفُهُ، فَعَلَیْکُمْ بِهذِهِ الْخَلَائِقِ فَالْزِمُوهَا
وَتَنَافَسُوا فِیهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ
أَخْذَ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ.
ترجمه: الگوی کامل انسانیّت
و درود خدا بر او فرمود: در راه خدا برادری داشتم که در چشم من بزرگ
مقدار بود چون دنیای حرام در چشم او بیارزش مینمود، و از شکم بارگی دور
بود، پس آن چه را نمییافت آرزو نمیکرد، و آن چه را مییافت زیادهروی
نداشت، در بیشتر عمرش ساکت بود، امّا گاهی که لب به سخن میگشود بر دیگر
سخنوران برتری داشت، و تشنگی پرسش کنندگان را فرو مینشاند، بظاهر ناتوان و
مستضعف مینمود امّا در برخورد جدّی چونان شیر بیشه میخروشید، یا چون مار
بیابانی به حرکت در میآمد، تا پیش قاضی نمیرفت دلیلی مطرح نمیکرد، و
کسی را که عذری داشت سرزنش نمینمود، تا آن که عذر او را میشنید، از درد
شکوه نمیکرد، مگر پس از تندرستی و بهبودی، آن چه عمل میکرد میگفت، و
بدانچه عمل نمیکرد چیزی نمیگفت، اگر در سخن گفتن بر او پیشی میگرفتند
امّا در سکوت مغلوب نمیگردید و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن حریص بود، اگر
سر دو راهی دو کار قرار میگرفت، میاندیشید که کدام یک با خواسته نفس
نزدیکتر است با آن مخالفت میکرد، پس بر شما باد روی آوردن به اینگونه از
ارزشهای اخلاقی، و از یکدیگر در کسب آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید،
بدانید که به دست آوردن برخی از آن ارزشهای اخلاقی بهتر از رها کردن بسیار
است.
الاخلاق الذمیمة
وَقَالَ علیه السلام لرجل سأله أن یعظه:
لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ الْعَمَلِ، وَیُرجِّی
التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ، یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بِقَوْلِ
الزَّاهِدِینَ، وَیَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ، إِنْ أُعْطِیَ
مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ؛ یَعْجِزُ
عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ، وَیَبْتَغِی الزِّیَادَةَ فِیَما بَقِیَ؛ یَنْهَی
وَلَا یَنْتَهِی، وَیَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی؛ یُحِبُّ الصَّالِحِینَ
وَلَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَیُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ؛
یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَیُقِیمُ عَلَی مَا یَکْرَهُ
الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ،
إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً،
وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً؛ یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ،
وَیَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ، إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً،
وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً؛ تَغْلِبُه نَفْسُهُ عَلَی مَا
یَظُنُّ، وَلَا یَغْلِبُهَا عَلَی مَا یَسْتَیْقِنُ؛ یَخَافُ عَلَی
غَیْرِهِ بِأَدْنَی مِنْ ذَنْبِهِ، وَیَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ
عَمَلِهِ؛ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَوَ
وَهَنَ.
یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَیُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ؛ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ
شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ
مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ.
یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَلَا یَعْتَبِرُ، وَیُبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَةَ
وَلَا یَتَّعِظُ؛ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ،
یُنَافِسُ فِیَما یَفْنَی، وَیُسَامِحُ فِیَما یَبْقَی. یَرَی الْغُنْمَ
مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً؛ یَخْشَی الْمَوْتَ، وَلَا یُبَادِرُ
الْفَوْتَ؛
یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ
مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ
طَاعَةِ غَیْرِهِ، فَهُوَ عَلَی النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ؛
اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ
الْفُقَرَاءِ، یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلَا یَحْکُمُ
عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ؛ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَیُغْوِی نَفْسَهُ، فَهُوَ
یُطَاعُ وَیَعْصِی، وَیَسْتَوْفِی وَلَا یُوفِی، وَیَخْشَی الْخَلْقَ فِی
غَیْرِ رَبِّهِ وَلَا یَخْشَی رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ.
و لو لم یکن فی هذا الکتاب إلا هذا الکلام لکفی به موعظة ناجعة، و حکمة بالغة، و بصیرة لمبصر، و عبرة لناظر مفکر.
ترجمه: ضدّ ارزشها و هشدارها
و درود خدا بر او فرمود: (مردی از امام در خواست اندرز کرد)
از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است، و توبه را با
آرزوهای دراز به تأخیر میاندازد، در دنیا چونان زاهدان سخن میگوید، اما
در رفتار همانند دنیاپرستان است، اگر نعمتها به او برسد سیر نمیشود، و در
محرومیّت قناعت ندارد، از آن چه به او رسید شکر گذار نیست، و از آن چه
مانده زیاده طلب است. پرهیز میدهد اما خود پراو ندارد، به فرمانبرداری امر
میکند اما خود فرمان نمیبرد، نیکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را
ندارد، گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکی از گناهکاران است، و با گناهان
فراوان مرگ را دوست نمیدارد، اما در آن چه که مرگ را ناخوشایند ساخت
پافشاری دارد، اگر بیمار شود پشیمان میشود، و اگر تندرست باشد سرگرم
خوشگذرانیهاست، در سلامت مغرور و در گرفتاری ناامید است اگر مصیبتی به او
رسد به زاری خدا را میخواند. اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روی
بر میگرداند، نفس به نیروی گُمان ناروا بر او چیرگی دارد، و او با قدرت
یقین بر نفس چیره نمیگردد، برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران
است و بیش از آن چه که عمل کرده امیدوار است، اگر بینیاز گردد مست و مغرور
شود، و اگر تهیدست گردد، مأیوس و سست شود. چون کار کند در آن کوتاهی ورزد،
و چون چیزی خواهد زیاده روی نماید، چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را
بر گزیده، توبه را به تأخیر اندازد، و چون رنجی به او رسد از راه ملت اسلام
دوری گزیند،
عبرت آموزی را طرح میکند، امّا خود عبرت نمیگیرد، در پند دادن مبالغه
میکند اما خود پند پذیر نمیباشد، سخن بسیار میگوید، اما کردار خوب او
اندک است.
برای دنیای زود گذر تلاش و رقابت دارد امّا برای آخرت جاویدان آسان
میگذرد، سود را زیان، و زیان را سود میپندارد، از مرگ هراسناک است اما
فرصت را از دست میدهد، گناه دیگری را بزرگ میشمارد،اما گناهان بزرگ خود
را کوچک میپندارد، طاعت دیگران را کوچک و طاعت خود را بزرگ میداند، مردم
را سرزنش میکند، اما خود را نکوهش نکرده با خود ریاکارانه بر خورد میکند،
خوشگذرانی با سرمایه داران را بیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد، به
نفع خود بر زیان دیگران حکم میکند اما هرگز به نفع دیگران بر زیان خود
حکم نخواهد کرد، دیگران را هدایت اما خود را گمراه میکند، دیگران از او
اطاعت میکنند، و او مخالفت میورزد، حق خود را به تمام میگیرد اما حق
دیگران را به کمال نمیدهد، از غیر خدا میترسد اما از پروردگار خود
نمیترسد.
(اگر در نهجالبلاغه نبود جز این حکمت، برای اندرز دادن کافی بود این
سخن، حکمتی رسا، و عامل بینایی انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب اندیشه است)
خصائص اولیاء الله
وَقَالَ علیه السلام: إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ
نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی
ظَاهِرِهَا، وَاشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ
بِعَاجِلِهَا، فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ یُمِیتَهُمْ،
وَتَرَکُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ، وَرَأَوُا
اسْتِکْثَارَ غَیْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالاً، وَدَرَکَهُمْ لَهَا
فَوْتاً، أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَسَلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ!
بِهِمْ عُلِمَ الْکِتَابُ وَبِهِ عَلِمُوا، وَبِهِمْ قَامَ الْکِتَابُ
وَبِهِ قَامُوا، لَا یَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا یَرْجُونَ، وَلَا
مَخُوفاً فَوْقَ مَا یَخَافُونَ.
ترجمه: ویژگیهای دوستان خدا
و درود خدا بر او فرمود: دوستان خدا آنانند که به درون دنیا نگریستند
آنگاه که مردم به ظاهر آن چشم دوختند، و سرگرم آینده دنیا شدند آنگاه که
مردم به امور زودگذر دنیا پرداختند، پس هواهای نفسانی که آنان را از پای در
میآورد، کشتند، و آن چه که آنان را به زودی ترک میکرد، ترک گفتند، و
بهرمندی دنیاپرستان را از دنیا، خوار شمردند، و دستیابی آنان را به دنیا
زودگذر دانستند.
با آن چه مردم آشتی کردند، دشمنی ورزیدند، و با آن چه دنیاپرستان دشمن
شدند آشتی کردند، قرآن به وسیله آنان شناخته میشود، و آنان به کتاب خدا
آگاهند، قرآن به وسیله آنان پابرجاست و آنان به کتاب خدا استوارند، به
بالاتر از آن چه امیدوارند چشم نمیدوزند، و بیش از آن چه را که میترسند
هراس ندارند.