راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

{تجلیات خدا}طهارت باطن،معرف طهارت خاصة انسانی{ظاهر و باطن}(مطلب

{تجلیات خدا}طهارت باطن،معرف طهارت خاصة انسانی{ظاهر و باطن}(مطلب خواندنی عرفان اسلامی امامیه مثبت)


طهارت خاصه انسان

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«طهارت خاصة انسان بعد از تجاوز او از طهارت بدن و روح و سرّش، به مقدار تحقق او به حق تعالی و احتظاء او به تجلی ذاتی حق سبحانه است.»

حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز 

                                   خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود

در آخرین مرحله طهارت باطن، طهارت خاصة انسانی را مطرح فرموده اند. به خاطر اینکه مراتب قبلی اعم از خیال و روح و سرِّ و غیر آن شامل انسان و موجودات دیگر هم می شود. اما طهارت خاصه فقط مربوط به انسان است که برای شخص تجلیات ذاتی حاصل می شود زیرا اعلی مراتب طهارت باطن همان طهارت سرّ است. خاصه حقیقتی است که به مقدار تحققش به حق تعالی برای او تجلیات ذاتی پیش می آید و به همان مقداری که او به حق، حظّ واقتضا و اختفا دارد در آن تجلیات ذاتی گم می شود و معدوم و هیچ می گردد. مراد از عدم نیز عدم در مقابل وجود نیست بلکه به معنای اختفای در وجود است. یعنی آن هنگام که وحدت حقیقی وجود حاصل می شود.

به بسم الله الرّحمن الرّحیم است / تجلیّها چو صرصر تا نسیم است

تجلیاتی که به انسان روی می آورند به دو گونه اند:

دسته ای از آنها سبک هستند و شکل دارند و همانندنسیمی صورت انسان را نوازش می دهند. اما دستة دیگر همانند باد صرصر تند و شدید هستند که از این دسته به تجلیات ذاتی حق تعبیر می شود. حضرت آقا نیز در چند جای دیوان از این تجلیات ذاتی که برای خود داشته اند اشاراتی فرمودند. آنچه مهم است این است که این تجلیات بسیار سنگین و خطرناک هستند تا جائیکه وقتی برای پیغمبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  که جانی به آن وسعت داشت تجلیاتی حاصل می شد ایشان تب می کردند. در آن هنگام دیگر جبرئیل و فرشته مطرح نیستند، همه برداشته می شوند. تا هنگامیکه جبرئیل واسطة تجلیات الهی است باز هم کسب است و تحمل این جریان فیض آسان است. اما در تجلیات ذاتی هیچ کس واسطه نیست. مستقیماً خود حق است که فیض را جاری می کند. منتهی مراتب محفوظ است. تجلیات ذاتی برای انبیاء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ مطابق شأنیت وجودی ایشان است و برای غیر اینها مطابق با ظرفیت وجودی آنها می باشد. در آن مقام هر چه هست او می شود و من و تو از دست می رود.

همه از دست شد و او شده است / انا و انت و هو، هو شده است

تجلیات بامثال پیغمبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همانهائی بودند که با اشکال و صور برای حضرت ظهور می کردند. همانند جایی که پیغمبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  می فرماید جبرئیل را با ششصد بال مشاهده کردم. اما آنجا که می فرماید الفاظ حروف مقطعه دیدم که با صدائی بصورت کشیده و از دور شروع می شد و با حال خاصی به انتها می رسید و به این ترتیب سُوَر قرآنی در جان من نازل می شد، مربوط به تجلیات ذاتی انسان است که بی مثال است. بعضی از علمای ما همچون مرحوم علامه طباطبایی (ره) نیز از این تجلیات داشته اند. احادیث برزخیه هم یکی از نمونه های تجلیات بامثال است که شخص در خواب عباراتی را می بیند ووقتی بیدار می شود می‌بیند آن جمله بر سر زبانش است. همانند آنچه حضرت آقا می فرمودندکه: یک روزی به منزل آیت الله غروی(رحمه الله) رفتم ایشان فرمودند: جمله ای را برایتان می گویم ببینید آیا تا به حال این جمله را در احادیث دیده اید و آن اینکه «الامام اصله قائم و نسله دائم».

حضرت آقا فرمودند: تا حال این جمله را به عنوان روایت و حدیث در جایی ندیدم و نشنیدم. چطور مگر؟ ایشان فرمودند: امروز صبح که از خواب برخواستم دیدم زبانم پیوسته این جمله را می گوید. البته این که می‌گوییم خواب و بیداری همة اینها یک اصطلاح است و گر نه نفس مجرد است و در بیداری مطلق می باشد. و اگر مرحوم علامه شعرانی (علیه الرحمه) در جایی می فرمایند: بر نفس نیز گاهی غفلت حاصل می شود مربوط به نفس در مرتبة بدن است زیرا چه بسا ممکن است ظاهر از باطن غافل گردد اما نفس در مراتب مافوقش که خیال و وهم و عقل و روح و سرّ است هیچ گاه از خود غافل نیست.

در تجلیات بی مثال دیگر بساط شخص برداشته می شود، نه تنها شخص بلکه تمام عالم برداشته می شود و آن دولت «هو معکم» بر پا می شود و آن سلطنت «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» تجلی می کند. در حقیقت یکی از اسرار و بطون معانی قیامت همین قیامت تجلیات ذاتی است که برای اوحدی از مردان الهی در همین جا محقق می شود و نیازی ندارند که به موت طبیعی بمیرند و ببینند. مثل اینکه در مورد کمّلین از اولیاء الله فرموده اند که آنها شعور و فهم تمام موجودات را در همین دنیا ادراک می کنند. همین جا می بینند که تمام عالم یکپارچه در حیات است و در آگاهی و ادراک محض قرار دارد و لذا می‌بینیم امام سجاد«علیه السلام» در صحیفة سجادیة خود در وداع با ماه مبارک رمضان دائماً سلام می دهد یعنی به یک امتداد زمانی سلام می کند و حال اینکه آقایان می فرمایند: «زمان در نشئه عالم جزء موجودات ضعیف الوجود است». بعد آقا میرزا جواد تبریزی (رحمه الله) در رسالة شریف أعمال السنه خود که الان به نام «المراقبات» چاپ شده می فرماید: این سلام کردنهای امام به ماه مبارک حقیقی است نه مجازی. سلام کردن های ما نیز در انتهای نماز اینگونه است. منتهی ما چون به نماز خواندن عادت کرده ایم و لذا در آخر نماز نه سلام حقیقی می‌دهیم و نه جواب حقیقی می شنویم. اینها چیزهایی است که کمّلین آنها را می یابند. سید مهدی بحرالعلوم (رحمه الله) می‌فرماید: جواب سلام واجب است و شأن ایشان اجل از آن است که جواب سلام ما را ندهند و لذا من در نماز جناب رسول الله   ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ  را می بینم و سلام می کنم و از ایشان جواب می شنوم.

غرض، همانطور که آخرت دار شعور و ادراک است که «ان الدّار الآخره لهی الحَیَوان»[۱] عالم نیز دار ادراک و شعور است و تمام موجودات در حیات محض قرار گرفته اند. منتهی ما چون در دنیا فقط حیات را دیده ایم، به این دسته از موجودات «حیوان» (حیات دارنده) اطلاق کرده ایم و سایر موجودات را از دائرة شعور و ادراک و حیات بیرون دانسته ایم اما در حقیقت تمام موجودات اعم از زمین و آسمان و کرات و ماه و خورشید و جمادات و گیاهان ادراک می‌کنند و شعور دارند. دینمان نیز می گوید: تمام موجودات در روز قیامت بر اعمال انسان شهادت می دهند. تصدیق می فرمائید که تاشاهد نبیند و ادراک نکند نمی تواند شهادت بدهد. به عبارتی شهادت فرع بر شهود است. جناب صدرالمتألهین (علیه الرحمه) بحثی را مطرح کرده و می‌گوید: «تسبیح مترتب بر شعور است و بی شعور نمی توان تسبیح کرد». بعد می‌فرماید: در مکاشفه‌ای تمام موجودات عالم را دیدم که یکپارچه در حیات و شعور بودند پس به تعبیری قیامت در امتداد زمانی چند میلیون سال بعد نیست بلکه همین اکنون قیامت همه بر پا است و همة حسابها روشن است. قرآن کریم می فرماید: «اقرء کتابک کفى بنفسک الیوم حسیباً»[۲] در همین عالم کتاب وجودی خود را ورق بزنید و بخوانید و عنایت دارید خواندن هم مراتب دارد که از جملة آن قرائت لفظی، قرائت مثالی، قرائت عقلی، قرائت سرّی و قرائت قلبی می باشد... آری «حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز» تا شخص به تجلیات ذاتی نرسد همچنان در حجاب است و وقتی تجلیات ذاتی به انسان دست بدهد مطلق حجابها برداشته می شود و عوالم وجودی برایش مکشوف می شود.

این حرف گزافی نیست که در روایات آمده: هر هفته دو بار اعمال کل مردم به محضر بقیه الله ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ عرضه می شود. حال اگر کسی بگوید: در روی زمین پنج میلیارد آدم زندگی می‌کنند. هر کدام اینها از صبح تا شب هزاران افکار و خیالات دارند که حتی اگر شخصی بخواهد قلم به دست بگیرد و افکاری را که در روز از ذهنش گذرانده بنویسد نمی تواند. پس چطور حضرت می تواند پنج میلیارد نامه عمل را هفته ای دو بار مطالعه کند؟! باید گفت: حضرت بقیه الله ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در مقام تجلی ذاتی قرار دارند و حجابی برای ایشان وجود ندارد که نتواند یکایک اعمال ما را ببینند. ولی ما چون خود در حجابیم نمی توانیم تفکرات و تخیلات و توهمات خود را ببینیم. زمانیکه حد برداشته شود و حق جای آن بنشیند انسان در شهود مطلق قرار می گیرد و زمانیکه حد شخص از میان برداشته شد طهارت خاصّه حاصل می‌شود و دیگر ازل و ابد یکی می شود و همه چیز مکشوف می گردد.

در قسمتی از دعای کمیل می خوانیم: «و لا تَفْضَحْنی بخفیِّ مَا اطّلعتَ علیه من سرّی». یعنی خدایا مرا به قبائح که تنها تو بر آن آگاهی مفتضح و رسوا نگردان. ما آنقدر پنهان کاریها داریم که خود خبر نداریم. در خواب می بینیم در میان کوه بزرگی غار عمیقی وجود دارد و حتی به داخل آن غار می رویم. مخفی گاههای فراوانی را در آن مشاهده می کنیم و در هر کدام از آنها حیوانات مختلفی را می بینیم. وقتی بیدار می شویم می گوییم خواب بدی دیده‌ام دیگر توجه نداریم تمام این مخفی گاهها و پنهان کاریها مربوط به خود ما بوده است. یکی از لطائف نامة عمل در قیامت نیز همین است یعنی وقتی تجلی ذاتی رخ داد شخص برداشته می شود و هر چه در سرائر وجودی اشخاص است آشکار می گردد. آن وقت است که می بینیم تمام این مخفی گاهها از درون ما بوده است. البته اکنون به علم بسیط می دانیم که در سرائر وجودی خود چه چیزهایی داریم اما به این علم خود علم نداریم یعنی نمی دانیم که می دانیم. در قیامت علم بسیط ما تبدیل به علم مرکب می شود یعنی می فهمیم که می دانستیم و لذا فرموده اند: در قیامت فقط یک فهم برای انسان ایجاد می شود و آن هم علم مرکب است. در قیامت می یابیم که این علم را قبلاً داشته ایم اما به علم خود توجهی نداشتیم. معنای غفلت نیز همین است. انسان غافل کسی است که خبر ندارد در خودش علم دارد. حضرت آقا در درسهایشان این مثال را می فرمودند که: استاد عزیزی داشتیم که هر وقت می خواست عبارت بخواند عینکس را جلوی چشمانش گذاشته و وقتی می خواست آن عبارت را توضیح دهد عینک را روی پیشانی اش می گذاشت. یک وقت که خواستند عبارت بخوانند یادشان رفت که عینک را روی پیشانیشان گذاشته‌اند و لذا به دنبال عینک خود می‌گشتند. از ایشان سؤال کردند: به دنبال چه می گردید؟ گفتند: دنبال عینک می گردم. به ایشان گفتند: عینک روی پیشانی شما است و این همان معنای غفلت است.

یعنی انسان حقیقتی را درخود دارد اما برای مدتی از دارایی خود غافل می‌شود. اجازه بدهید خاطره ای هم از پدر مرحوم مان برایتان بگویم. روزی سرزمین با پدرمان داشتیم نشاء می کردیم. کار آن روز زیاد بود و ایشان خسته شده بودند. غروب بود و ایشان کناری رفته بودند. از بس خسته بودند یادشان رفت که بیل در دست خودشان است و لذا فریاد می زدند که آقا این بیل مرا کجا گذاشته اید؟

در اوائل سورة بقره آمده است که: «و بشر الذین امنوا و عملوا الصالحات اَنَّ لهم جنات تجری من تحتها الانهار کلما رزقوا منها من ثمره رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اتوا به متشابها...»[۳]

هر چیزی را که در بهشت به بهشتی می دهند، می گوید: تمام اینها را پیش از این در دنیا هم داشتیم اما مثل اینکه توجهی به آنها نداشتیم. قیامت ظهور دنیا است. همین دنیا است که به اسم شریف «الباطن» تجلی می کند و لذا حضرت آقا می‌فرمایند:

جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو

                                    دل برد از دیار من تازه به تازه نو به نو

    عشوة جان شکار او خانه به خانه کو به کو

                            در صدد شکار من تازه به تازه نو به نو

وقتی حق با اسماء جمالیه اش تجلی کند به انسان دلداری می دهد. مثلاً می‌فرماید: تو نماز بخوان و عبادت مرا بکن من به تو بهشت و حورالعین می‌دهم.

اما یک وقت هم می گوید: «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار»[۴] تو اصلاً چه کاره ای که این و آن را می خواهی؟ همه چیز در ملک من است. چیزی برای تو باقی نگذاشته ام. تو را هم با خود می برم. و بدین صورت دل را به طور کلی می‌برد.

این غزل را حضرت آقا در سال ۷۳ گفته اند. صبحی به محضر ایشان تشرف داشتم دیدم ایشان وضع عجیبی دارند. به من فرمودند: الان نه من هستم نه شما هستید و نه آسمانی هست و نه زمین و نه عالمی. هیچ نمی بینم. هر چه می بینم او می بینم.

آری وقتی حجاب ذاتی برداشته شود ازل و ابد یکی می گردد و حق مشهود مطلق می شود که:

  همه از دست شد و او شده است /  أنا و أنت و هو، هو شده است

و در پایان می فرمایند:

دشمن بی خرد بَرد گونه بگونه پی به پی

                                   سنگدلی بکار من تازه بتازه نوبه نو

ولی این دشمن بی خرد، چه بخواهد و چه نخواهد:

حُسن حَسَن فروزد از سینه به سینه دل به دل

                           ز نور هشت و چار من تازه به تازه نو به نو

  «والحمد لله ربّ العالمین» سعید آقاپوربا دخل و تصرف

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد