راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

بمناسبت ورود حضرت خانم فاطمه معصومه (س) به شهر مقدس قم


بمناسبت ورود حضرت خانم فاطمه معصومه (س) به شهر مقدس قم






تو میهمان نا خوانده ای نبودی که با آمدنت، کسی را شگفت زده کنی. عمری است که شهر قم آبستن رؤیای آمدن زنی از قبیله روشنایی است.
هر روز، مناره های مسجد شهر قد می کشند تا شاید سایه محمل تو را از دور ببینند و در بانگ اذان خویش، بشارت رسیدنت را فریاد کنند.
شهر ما به درازای تاریخ است که انتظار تو را می کشد!
پس اگر می بینی جماعت شیفتگانت، دست و پای دلشان را گم کرده اند و زبانشان از تکلم باز مانده، به خاطر دیدار توست.
قبول کن حلقه زدن دور در دانه آل طه و نگین امامت، کمترین کاری است که ما توانسته ایم بکنیم.
ما دور افتادگان از خانه کرامت آل عبا، در تار و پود چادرت آرزوهای دیرینه مان را جستجو می کنیم.
ما از تو عطر محمدی رسول خدا صلی الله علیه و آله را می جوییم و در پی مهر علوی علیه السلام هستیم و با دیدن سبزی نگاهت، یاد خانه نیم سوخته فاطمه علیهاالسلام می کنیم و از صبر و بردباری مجتبی علیه السلام می پرسیم.
اما تو بیش از همه، عطر خاطرات امام هشتم علیه السلام را در ایوان دل ما می پراکنی؛ آن چنان که گویی امام رضا علیه السلام بر دشت خاطرمان خیمه زده است و بر منبر نگاهمان حدیث نور می گوید.
بانوی آب و آیینه!
ما شهرمان رامهیا کرده بودیم تا بر گرداگرد لبخند مهرت خانه بسازیم و از مسیر نگاهت، کوچه بکشیم و دیارمان را در پیوند با تو جاویدان کنیم.
ما کجا می دانستیم که میهمان تازه رسیده مان، هنوز بار سفر بر زمین نگذاشته، بار عمر خویش بر شانه های حضرت اجل می گذارد و از اقلیم ما محمل بر می بندد.
ما دلمان می خواست تمام دیوارهای گرداگردت را آیینه کاری می کردیم و زمین زیر پایت را از مرمر سفید می ساختیم و بالای سرت را سایبانی می زدیم از گنبدهای پر از کبوتر، نه این که با آرزوهای ناکاممان خانه آخرتت را آذین بندیم.
اما ما به همین نیز مفتخریم که شهرمان را به نام تو می شناسند و از ما نشانه های تو را می جویند.
خدا کند که همسایگان خوبیبرای یادگار آل الله باشیم!




وقتی کلمات بخواهند برای رسیدن به یک شعر زیبا جمع شوند، وقتی ستاره ها بخواهند فرشی از نور بسازند، وقتی گل ها تابلوی زیبایی از شیرینی و لبخند بخواهند بسازند، وقتی آرامش، بخواهد میهمان دل های آدم ها شود، وقتی کرم، عطوفت دست هایش را بر سر خاک بکشد، تازه یادمان می آید تو آمدی تا همه شعرها زیبا شوند.
ستاره ها، رقص نور در آسمان به راه انداختند و یک به یک به پایت ریختند.
کلمات، عادت کردند برای تو، دور هم میهمانی بگیرند.
گل ها به بهانه تو شکفتند.
آرامش تازه فهمید چقدر محتاج چشم های شماست... و خاک تازه مهربان شد...
تو نبودی و قم، خاک صبوری نبود.
خاکِ شوره زار، با تو شعور تازه گرفت. تسبیح در تسبیح، درختان انار به مقدمت شکوفه های سُرخ ریختند؛ زیرا تو فرزند سرخ ترین آواز قرون بودی.
آمدی؛ با کوله باری از گُل و لبخند.
آمدی؛ با آشناترین خنده های سبز. آمدی؛ با کریم ترین دست های باغ. آمدی؛ با بی بهانه ترین سخاوت، سرشارترین حضور.
چقدر آمدن تو در دل هامان نور کاشت!
بانو! تو آمده ای تا هفت روز هفته این شهر، چیزی بشود ما ورای همه پیچیدگی های تاریخ.
این شهر نمک زده، باران می خواست، عشق می خواست، شور و صدا می خواست؛ با تو به تمام این ها رسید....
آه، ای رسول تلخ ترین لحظه های مدینه!
ای زایر غریب شاه خراسان، تنهای بی همراه...! بال های کدام فرشته، سایبان تو شد؟
کاش غربت نشین نبودی!
کاش صدای تو از مدینه که آمدی، تا توس رسیده بود!
بعضی وقت ها غبطه می خورم به کبوترانی که حول محور گنبد زرد رنگ تو می چرخند.
غبطه می خورم به ابرهای بالای حرم.
دلم تنگ می شود برای کاشی های فیروزه ای و یاکریم های آرام ایوان آیینه.
دلم تنگ می شود برای دُعای توسل، برای نُدبه، برای صُبح جمعه های بهاری ات، برای کُمیل خوانی های غریبانه.
آمدی و درخت ها بوی بهار گرفتند.
آمدی تا دلتنگی های گونه گونه این مردم صبور، هوای آرامش بگیرد؛
آرامش آفتابی قم.
ستاره سپید پوش خانه خورشید، بهانه بی بدیل گریستن! آمدنت را با گُلاب و اشک، آمدنت را با ستاره و لبخند، آمدنت را با تمام درختان به پیشواز خواهیم آمد.




جمال و کمال فاطمى(س)

خاک قم گشته مقدس ازجلال فاطمه
نورباران گشته این شهرازجمال فاطمه

گرچه شهر قم شده گنجینه علم و ادب
قطره اى باشد ز دریاى کمال فاطمه

تابش شمع و چراغ و کهرباى نورها
باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه

صافى آیینه ایوان نیکو منظرش
گوشه اى از صافى قلب زلال فاطمه

عطرآگین گشته گراین بارگاه جنتى
این نسیمى است ازعبیر بى همال فاطمه

بر سر ما سایه افکن ازکرامت اى بتول
شد سعید آنکس که بد اندرظلال فاطمه

آفت دلها غم است بردرگه معصومه ام
حرمت من حرمت عز و جلال فاطمه

یارب ازغمها مرا برهان هم ازافسردگى
عفوکن مارا به قلب پر ملال فاطمه

کبریا از درگهش کس رانکرده ناامید
خاصه آنکو داشت پشتیبان مثال فاطمه

(گنجینه دانشمندان, ج 1, ص 17)



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد