19 فرشته خداازنظرعددابجدی،فرشته ای بنام اسماعیل،فرستاده قران به رسول الله بانگهبانی 4فرشته،مانع بصورت فرشته درآمدن شیطان، در آسمان فرشته ها بحال سجده یا ایستاده(رکوع و سجود) تا قیامت،ناله آسمان،دو فرشته کاتب و از مردى از بنى تمیم، گفت ما نزد ابى عوام بودیم، این آیه را خواند عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ بر آنست نوزده 21- المدثر» الفا؟ گفتم: نه بلکه 19 فرشته، گفت تو کجا این را دانستى؟ گفتم: چون خدا میفرماید: «و نساختیم شماره آنها را جز آزمایش براى آنان که کافر شدند» گفت: راست گفتى آنها 19 فرشتهاند و بدست هر فرشته عمودیست از آهن که دو پره دارد، و با هر ضربت 70 هزار را فرو برد، میانه دو شانه هر فرشته چنین و چنان است. از ابى سعید خدرى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله براى آنها از شب معراج باز گفت، فرمود من و جبرئیل بآسمان دنیا برآمدیم و بناگاه فرشتهاى بنام اسماعیل که سرپرست آنست دیدم که برابرش 70 هزار فرشته بودند و با هر فرشته 100 هزار سپاه و این آیه را خواند «و نداند سپاههاى پروردگارت را جز او 32- المدثر» (ج 1 ص 284 درّ منثور). (ج 6 ص 275- درّ منثور) و از ابن عباس که نفرستاده خدا بر پیغمبرش چیزى از قرآن جز بهمراه چهار فرشته نگهبان که آن را حفظ کردند تا بهپیغمبر رساندند، سپس این را خواند «داناى نهانست و مطلع نکند بر نهان خود کسى را جز رسولى که به پسندد و البته براه اندازد از پیش و از پس او دیده به آنها، 28- الجن» یعنى چهار فرشته «تا بداند که رسالات پروردگارش را رساندهاند». و از سعید بن جبیر در قول خدا «البته او براه اندازد از پیش او و از پس او دیدهبان» گفت: چهار نگهبان با جبرئیل تا بداند محمّد که رسالات پروردگارشان را رسانند، گفت: جبرئیل قرآن را نیاورد جز با او چهار فرشته نگهبان بودند (.. ص 276) از ضحّاک بن مزاحم در قول خدا «جز رسولى که پسندد و البته براه اندازد از پیش او و از پس او دیدهبان» گفت: چون نزد پیغمبر فرشته مىآمد فرشتههائى از پیش و پس او مىآمدند تا نگذارند شیطان بصورت فرشته درآید. (ج 5 ص 275 درّ منثور) از ابن عباس در تفسیر قول خدا «جز رسولى که پسندید و البته براه اندازد از پیش او و پس او دیدهبان» گفت: فرشتههاى پىگیر بودند که پیغمبر را از شیاطین حفظ میکردند تا بر او روشن شود وضع آنکه بر او فرستاده شده. (.. ص 292): و از سعید بن جبیر «و نیست از ما جز آنکه مقام معلومى دارد، 145- الصافات» گفت: فرشتههایند، در آسمان جایى نیست جز آنکه در آن فرشتهایست بسجده یا ایستاده تا قیامت. از علاء بن سعد که روزى رسول خدا به همنشینانش فرمود: آسمان نالید و سزد که بنالد جاى پائى در آن نیست مگر آنکه فرشتهاى در رکوع است یا سجود، سپس خواند وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ- الصافات. از مجاهد، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ گفت: نالید آسمان و سرزنش ندارد که بنالد بر آن یک وجب نیست جز فرشتهاى پیشانى نهاده یا دوگام بر آن دارد. ترجمه آن در شماره 69 گذشت. (.. ص 293) از حکیم بن حزام که نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بودیم، فرمود میشنوید آنچه شنوم؟ گفتیم: یا رسول اللَّه چه شنوى؟ فرمود: ناله آسمان، و سرزنش ندارد که بنالد، در آن جاى پائى نیست جز فرشتهاى راکع است یا ساجد. در فردوس الاخبار: از سعد بن معاذ که پیغمبر فرمود: با خلال دهان خود را پاک کنید که جاى دو فرشته نگهبان و نویسنده است و راستى مدادشان آب دهن است و قلمشان زبان، و چیزى سختتر بر آنها نیست از مانده خوراک در میان دهن. در سعد السعود: پس از ذکر دو فرشته گماشته ببنده گفت: در روایتى است که بام و شام که میخواهند فرو آیند، اسرافیل کار بنده را از لوح محفوظ نسخه بردارد و بدانها دهد، و چون بام و شام برگردد بدفتر مربوط بهر بنده اسرافیل آن را مقابله کند با نسخه اصل تا روشن شود که برابر آنست. آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار ج3 171 تحقیق و تهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.
|
معجونی موثر جهت کاهش فشار خون اگر فشار خون تان بالا است ، توصیه می کنیم از این معجون بنوشید تا کاهش فشار خون تان را مشاهده کنید و ... محققان در یک پژوهش جدید دریافتهاند که آب لبو و چغندر به دلیل محتوای نیتراتی که دارد، میتواند فشار خون را پایین بیاورد. به گزارش سرویس بهداشت و درمان ایسنا، محققان دانشگاه کوئین ماری در لندن دریافتهاند؛ در افرادی که قرصهای نیترات مصرف کرده بودند و کسانی که آب چغندر نوشیده بودند، ظرف 24 ساعت سطح فشار خون پایین آمد. این تحقیق هم اکنون خبر خوشی برای بیماران مبتلا به فشار خون بالا است؛ چرا که از این پس میتوانند از یک ترکیب طبیعی برای کاهش خطر ابتلا به بیماریهای قلبی و عروقی مثل سکته مغزی و حملات قلبی که بزرگترین قاتل انسانها در جهان هستند، استفاده کنند. آمریتا آهلووالیا، پروفسور بیولوژی عروقی در دانشگاه کوئین ماری خاطرنشان کرد: تحقیقات نشان داده که نیترات موجود در آب چغندر اثرات سودمند و مفیدی برای حفظ سلامت قلب و عروق دارد؛ چرا که مقدار اکسید نیتریک را در خون افزایش داده و از این طریق اثر مثبت خود را بر جای میگذارد. به گزارش روزنامه دیلی اکسپرس، محققان دریافتند که تاثیر آب چغندر در کاهش فشار خون به اندازه کپسولهای غیرآلی نیترات است. این تحقیق در مجله «فشار خون» انجمن قلب آمریکا منتشر شده است. |
از فرمایشات درر و گهر بار مولای پاکان، نیکان ،افلاکیان خاک نشین ،عارفان الی الله و فی الله یعسوب الدین ؛فخر عرب و عجم؛لنگر زمین و زمان سید البشر ؛ولی الله ؛اسدالله غالب... حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام در مورد مذمت دنیا، زهد وتفاوت دنیا، و آخرت ودعای حضرت ،خدایا مرا در حال فقر بمیران و تعجب مهمان ازخانه از کوچکترین تجملات عاری بوده و.....ازکتب منابع کهن دینی
این زندگانى دنیا که در اختیار شماست جز موهومات و اسباب بازى چیز دیگرى نیست و آنچه باقى و دائم است حیات و زندگى خانه آخرت است و اى کاش مىدانستند و پى به این معنى مىبردند. بیان: در تفسیر گفته شده که لو شرطیّه است بنا بر این، معنى چنین مىشود: اگر فرق و تفاوت بین دنیا و آخرت را مىدانستند سرگرم دنیا نمىشدند تا از آخرت بازمانند. و قال تعالى: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ، وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ
بدانید به درستى که زندگى دنیا بازیچه و موهوم است و در نظر شما زینت داده شده و سبب شده است که با آن به یک دیگر فخر و مباهات مىکنید و مىکوشید تا در کثرت مال و اولاد از یک دیگر پیشى بگیرید..........
نگاهی کوتاه به فتنه ها و ریشه آن در آخر الزمان (حضرت مهدی قائم (عج ا...)وخروج سید خراسانی یا سید حسنی ونقش ایرانیان و...
در آ یین اسلام ظهور مصلح بزرگ در آخر الزمان و در شرایطی که بشر در آتش ظلم و فساد می سوزد، امری مسلّم است. در این میان مذهب شیعه از ظهور حضرت مهدی(عج) تفسیر روشنی ارائه داده و برای آن نشانه هایی را تحت عنوان "علائم ظهور" بیان کرده است.
تحقق هر یک از این نشانه ها نویدی برای نزدیکی ظهور حضرت قائم(عج) است، به گونهای که با تحقق همة آن ها و به دنبال وقوع آخرین نشانه، حضرت مهدی(عج) ظهور خواهد کرد.
بنابراین پدیدار شدن یک یا چند نشانه، از مجموعة نشانه های ظهور چیزی به جز نزدیک تر شدن ظهور را نمی رساند. ناگفته نماند که شناخت دقیق تمام علائم ظهور از جهت مصداقی مشکل است، پس هیچ گاه نمی توان ادعا کرد که تمام علائم ظهور تحقق یافته است اما به طور قطع در تاریخ معیّنی حضرت مهدی(عج) ظهور خواهد کرد.
بر اساس روایات علائم ظهور به دو دسته تقسیم می شوند:
الف) علائم حتمی؛ علامت هایی هستند که بدون تردید پیش از ظهور حضرت مهدی(عج) تحقق می یابد، همانند:فراگیر شدن ظلم و فساد و خروج سفیانی و دجال.
ب) علائم غیر حتمی، علامت هایی که ممکن است پیش از ظهور محقّق شوند و ممکن است محقّق نشوند؛ روایات در این موارد صراحت ندارد....................
عید نوروز ایرانیان با برخورداری از یک فرهنگ و تاریخ اصیل از امتیاز خاصی برخوردار بوده و آن را از اعیاد مربوط به سال نوی اقوام و ملل دیگر متمایز ساخته است.
"نگاهی به معظلات چهارشنبه سوری در "سردرود"
باعرض سلام وآرزوی توفیق وکامیابی ولحظات شاد وعرض تبریک وتهنیت فرا رسیدن عید سعید باستانی نوروز.
بنده عاصی درگاه خالق ازلی نیزبنوبه خود امیدوارم که برملت عزیز ایران اسلامی خصوصا برنوجوانان وجوانان مومن ومتعهد وغیرتمند نیز سالی پرباراز شادی ومعنویت وکامیابی و علم و معرفت اندوزی فی الله درانجام کارهای خیروخداپسندانه ونهایتا بر وفق مراد آرزوهای شرعیتان درکنار خانواده صمیمیتان باشد.........
ادامه مطلب ...
در مورد رابطه حروف
مقطعه با اسم اعظم بیشتر بدانیم
با عنایت باینکه در مورد حروف مقطعه و ارتباطشان با اعجاز عددی قرآن و خود اعداد و مقدس بودن برخی از آنان سخن های زیادی گفته شده است بحثی وجود ندارد .اما آنجا که سخن از معنای حروف مقطعه به میان می آید بهترین سخنی که گفته شده است و اکثر مفسران بر آن اجماع دارند بر این است که این حروف تنبه بر این مطلب هستند که قرآنی که معجزه ی حضرت ختمی مرتبت پیامبر(ص) است از همین حروف تشکیل شده است. لذا در این نوشتار غرض آن است که از اعجازهای برخی دیگر از اعداد و پرده برداری در خور توان از مطالب عددی حروف مقطعه ؛بارتباط این حروف با اسم اعظم پرداخته شود.
«درکتاب معتبر بصائر به سند خود از جابر از ابی جعفر(ع) روایت کرده که فرمود اسم اعظم از 73 حرف تشکیل شده که یک حرف آن نزد آصف برخیا بود.... در حالی که از آن 73 حرف 72 حرفش نزد ماست و یک حرف آن تنها نزد خداست...» (المیزان ج15 ص574)
آنچه که مسلم است حروف مقطعه ی قرآن 73 حرف هستند که همگی تکرار 14 حرف هستند. و همانطور که دانستن یک حرف از اسم اعظم به معنای داشتن چنین توانایی عظیمی(شکافتن مکان و جابجایی تخت بالقیس از سبا به اورشلیم) است در مورد حروف مقطعه ی کهیعص نقل نموده اند که اگر کسی معنای آن را بداند می تواند بر آب راه برود.
لهذا با عنایت بعرایض معروضه به نظر می رسد (علاوه بر اینکه بین 73 حرف بودن حروف مقطعه و 73 حرف بودن اسم اعظم رابطه ای است) 73حرف بودن اسم اعظم به معنای وجود 73 توانایی شگفت در عالم آفرینش است. توانایی هایی مثل تسلط بر زمان و مکان آگاه شدن از غیب، استجابت دعا، تغییر قضا و قدر و سایر توانایی هایی که باعث سر زدن وقایعی می شود که خارق عادت هستند.
و از طرفی در تهذیب از حضرت امام صادق علیه السلام و در کتب عیون و تفسیر عیاشی از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده که جمله ی «بسم الله الرحمن الرحیم»که عدد آن 19 بوده و خود بحث جداگانه ائی را درپی دارد؛ به اسم اعظم نزدیک تر از سیاهی چشم به سفیدی آن (همان منبع ج1 ص25). شایان ذکراست دقت در این نکته حساس الزامیست که سیاهی و سفیدی چشم کاملا به هم پیوسته هستند بنابراین پس اگر بسم الله الرحمن الرحیم و اسم اعظم از این هم به یکدیگر نزدیکتر باشند معنایش این است که از اسم اعظم در بسم الله وجود دارد. و آنکه چه مسلم میباشد اینکه تمام حروف بسم الله(به جز ب ) جزء 14 حرفی است که حروف مقطعه ی قرآن هستند. (حروف بسم الله تکرار 9 حرف از 14 حرفِ مقطعه هستند. )
ارتباط حروف مقطعه با اسم اعظم و عدد14 که خود از اعداد مقدس است .خودش نیز کاملا در خور تامل است. آیاتِ حروف مقطعه، تکرار 14 آیه هستند و حروف این 14 آیه تکرار 14 حرف است. بر کسانی که با معرفت ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین در مقام نورانیشان بنوعی مانوس بوده و پیرو و عاشق فنای معرفت فی الله (عشق و عرفان حقیقی اسلامی؛امامی یعنی نبوی و ولائی) پوشیده نیست که اسم اعظم همان حقیقت محمدیه(ص)و ولایت سید البشر یعسوب الدین حضرت علی ابن ابی طالب اسدالله غالب ... است که 14 معصوم همگی در آن مقام نور واحدرا هستند.
کلیاتی در مورد حروف مقطعه
بطوریکه در بالا نیز مورد اشاره قرار گرفت حروف مقطعه ی به کار رفته در قرآن آسمانی 73 حرف هستند که حاصل تکرار 14 حرف هستند. حروف «بسم الله الرحمن الرحیم» غیر از حرفِ «ب»، همگی جزء این حروف هستند و 9 حرف از این 14 حرف را تشکیل می دهند.
29 سوره از قرآن (یعنی به تعداد حروف زبان عربی به اضافه ی همزه) با حروف مقطعه آغاز می شوند. آیات حروف مقطعه در بسیاری از سوره ها مشابه هم می باشد. ولی با توجه باین مطلب در مجموع، آیاتِ حروف مقطعه که 30 آیه هستند (در سوره ی شوری حروف مقطعه دو آیه را به خود اختصاص داده اند) تکرار 14 آیه هستند درست همانطور که این 14 آیه، تکرار 14 حرف هستند .چنانچه مشخص است این 14 آیه و اینکه هر کدام از این آیات در آغاز کدام سوره ها آمده اند کاملا مشهود است. در 6 آیه این 14 حرف همگی آمده اند بی آنکه حرفی تکرار شود: الر- کهیعص- طس - حم - ق- ن.
در «بسم الله...» 5 حرف از حروف مقطعه نیامده است که عبارتند از «ک ع ص ط ق» که این حروف در سه آیه از پنج آیه ی مذکور آمده اند: «کهیعص طس ق». سوره ی شوری تنها سوره ای است که در آن، حروف مقطعه دو آیه را به خود اختصاص داده اند. آیه ی دوم این سوره که «عسق» است نیز حروفش در همین سه آیه ای که ذکر شد (کهیعص طس ق) آمده است.
الم: بقره (286)، آل عمران(200)، عنکبوت(69)، روم (60)، لقمان(34)، سجده (30)المص: اعراف (164)
الر: یونس(109)، هود(123)، یوسف (111)، ابراهیم(52)، حجر(99)
المر: رعد(43)
کهیعص: مریم(98)
طه: طه(135)
طسم: شعرا(227)، قصص(88)
طس: نمل(93)
یس: یس(83)
ص: ص(88)
حم: غافر(85)، فصلت(54)، زخرف(89)، دخان(59)، جاثیه(37)، احقاف(35)
حم عسق: شوری(53)
ق: ق(45)
ن: قلم(52)
دسته بندی حروف مقطعه مشابه و جایگاه آنها: سوره هایی که حروف مقطعه ی مشابه دارند در قرآن پشت سر هم هستند 4 دسته هستند و در میان هر دسته از انها یک سوره است که یک یا سه حرف مقطعه کم یا زیاد دارد.
در میان این سور حروف مقطعه ی سوره ی رعد یک «م» بیشتر و سوره ی نمل یک «م» کمتر دارد. رعد سوره ی 13 و نمل سوره ی 27 در قرآن است جمع این دو عدد 40 می شود که مقدار عددی حرف م در حروف ابجد است. حروف مقطعه ی سوره ی اعراف یک «ص» بیشتر از گروه «الم» که در میان آن واقع شده اند دارند. اعراف سوره ی هفتم و سوره ی صاد سوره ی 38 قران است: 7+38 مساوی با 45 می شود که برابر با نصف مقدار عددی حرف «ص» است. حرف «ص» در حروف مقطعه ی سوره ی مریم نیز آمده است. مریم سوره ی 19 قران است که شماره ی آن نصف شماره ی سوره ی «ص» است.
از خداوند متعال همواره خواهانیم که طعم و لذت مفاهیم عامل بقران شدن را بکام ما رسانده تا قران را کتاب دستور زندگی خویش همواره قرار داده و همیشه با قران مانوس و مشهور باشیم.آمین یارب العالمین."شاکر سردرود"
فضایل علم در نگاه سیدالبشر امام المتقین حضرت علی(ع)
گفتاری از مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی
آنچه پیش روی دارید، گفتاری از فقیه وارسته و مرجع عالیقدر تشیع، مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی است که در پایان درس خارج اصول ایراد کردهاند. این گفتار، شرحی کوتاه بر بخشی از حدیث زیبا و طولانی و سرشار از حکمت امیرمومنان حضرت امام علیبنابیطالب(ع) است که درباره جایگاه و ارزش و نقش علم و دانش بیان فرمودهاند. این بخش کوتاه از روایت طولانی حضرت علی(ع) به چند موضوع اختصاص مییابد که مرجع ژرف اندیشه شیعه به خوبی آنها را شرح و تبیین میکند.
● منبع: روزنامه - جمهوری اسلامی - تاریخ شمسی نشر 5/10/1389
کان امیرالمومنین(ع) یقول: \"یا طالب العلم! ان العلم ذو فضائل کثیره. فراسه التواضع و عینه البراءه من الحسد و اذنه الفهم و لسانه الصدق و حفظه الفحص و قلبه حسن النیه و عقله معرفه الاشیاء و الامور و یده الرحمه و رجله زیاره العلماء و همته السلامه و حکمته الورع و مستقره النجاه و قائده العافیه و مرکبه الوفاء و سلاحه لین الکلمه و سیفه الرضا و قوسه المداراه و جیشه محاوره العلماء و ماله الادب و ذخیرته اجتناب الذنوب و زاده المعروف و ماوه الموادعه و دلیله الهدی و رفیقه محبه الاخیار\". (1)
امیرالمومنین(ع) میفرماید: ای دانشپژوه! همانا علم و دانش امتیازات بسیاری دارد، که اگر آن را به انسان کاملی تشبیه کنیم، تواضع سر او است، بیرشکی و دوری از حسد چشم، فهمیدن گوش، راست گفتن زبان، کنجکاوی و بررسی حافظه، حسن نیت قلب، معرفت امور عقل و خرد، مهرورزی و رحمت دست، دیدار علما و دانشمندان پا، سلامت همت، ورع و پرهیزکاری حکمت، نجات و رستگاری قرارگاه، عافیت جلودار، وفا مرکب، نرمش سخن اسلحه، رضا شمشیر، مدارا کمان، گفتگوی با علما لشکر، ادب ثروت، دوری از گناهان پسانداز، احسان و نیکی توشه، سازگاری آشامیدنی، هدایت رهبر و رهنما و دوستی نیکان رفیق او میباشد.
این حدیث حقیقتا یک اعجاز وکرامت است، چنین معارفی باید از بیت مرتبط با وحی صادر شود وگرنه امکان ندارد افراد عادی بتوانند چنین مطالبی را به این زیبایی بیان کنند.
چند جمله از این روایت مفصل و جالب را توضیح میدهم:
از کلمه \"کان\"، حالت استمرار و تعدد استفاده میشود، از این رو معلوم میشود این مطلب مورد عنایت امیرالمومنین بوده که حضرت آن را مکرر بیان کردهاند.
حضرت میفرماید: جوینده علم با یاد گرفتن تعدادی اصطلاح به حقیقت آن دست پیدا نمیکند بلکه علم با فضیلتهای زیادی همراه است و زمانی که آن فضایل محقق شد میتوان گفت که شخص با تلاش و کوشش آن را به دست آورده است.
حضرت امیر(ع) با لطافت خاصی، علم را به بدن انسان تشبیه کرده است و با تعبیرهای جالبی، سر، چشم، گوش، زبان، دست، پا و سایر اعضای این بدن را مشخص میکند.
انسان در جسم مادی از نعمتهای زیادی برخوردار است، به طوری که اگر در هر یک از این نعمتهای الهی کمی اختلال پیدا شود چه بسا زندگی او مختل شود و گاهی - خدای ناکرده - به دلیل از بین رفتن حتی یک عضو، خصوصا اعضای مهم و حساس، خطرات بزرگی او را تهدید خواهد کرد.
به همین دلیل نبیاکرم(ص) در دعای معروفی که منسوب به ایشان است میفرماید: خدایا! چشم و گوش من را - که اعضای مهم بدن من هستند - وارث من قرار بده!(2)
در آن دعا از خداوند میخواهد که خودش وارث چشمش نباشد، بلکه چشم وارث او باشد، مقصود حضرت آن است که تا من هستم، از این نعمتها محروم نشوم - به ویژه چشم - این نعمت بزرگ الهی که برای اهل علم، نقش حیاتی دارد تا انسان حیات دارد، وجود داشته باشد.
رسول اکرم(ص) در روایت معروفی میفرماید: \"من عرف نفسه فقد عرف ربه\". (3) لازم نیست که \"نفس\" به \"روح\" تفسیر شود که به وسیله روح، خداوند شناخته شود، بلکه هر کدام از این نعمتهای جسمی ظاهری، دلیل و راهنمای خوبی برای معرفت خداوند تبارک و تعالی است و انسان زمانی که این نعمتها را از دست داد ارزش آنها را درک میکند. (5)
امیرمومنان علی(ع) در این روایت میفرماید: علم همانند بدن انسان است، همانگونه که انسان اعضا و جوارحی دارد و هر کدام از آنها نقشی را ایفا میکند و نیازی از او را برطرف میکند، علم نیز ملزوماتی دارد که هر کدام از آنها برای وجود علم ضروری است.
\"فراسه التواضع\" سر علم تواضع است.
حضرت میفرماید: ارزش و حقیقت علم به این است که همراه با تواضع باشد. این نکته بسیار مهمی است، چرا که سر نسبت به بقیه اعضا از اهمیت بیشتری برخوردار است و رکن بدن محسوب میشود. در حقیقت اگر بدن سر نداشته باشد دیگر چه ارزشی میتواند داشته باشد؟!(6)
از این تعبیر مشخص میشود که علم بدون تواضع، مانند بدن بیسر ارزشی ندارد. کسانی که بهرهای از دانش بردهاند ولی به جای تواضع، تکبر میورزند و چون چند کلمه و اصطلاح یاد گرفتهاند توهم میکنند که حسابشان از دیگران جدا شده و باید از خط ویژه عبور کنند نه از مسیر عمومی، بیشک تصور این افراد صحیح نیست، چرا که این تکبر باعث میشود که ارزش علم از دست برود و دارنده چنین علمی از دیده و احترام مردم بیافتد، چرا که تکبر موجب تنفر مردم میشود. (7) هیچ کس حاضر نیست زیربار متکبر برود اگر چه فضایل زیادی هم داشته باشد.
علم به تنهایی و به عنوان گنجینهای در نهاد انسان ارزش چندانی ندارد. این علم، درست به آن میماند که مبلغ زیادی اسکناس در گاوصندوق باشد و هرگز از آن استفاده نشود، در این صورت این علم و ثروت چه فایدهای خواهد داشت؟!
ارزش علم در به کارگیری آن و بهرهبرداری از آن است به طوری که در خدمت جامعه قرار گیرد، همانگونه که امیرالمومنین(ع) میفرماید: \"زکاه العلم نشره\" یعنی چیزی که علم را تزکیه کرده و آلودگی آن را میزداید انتشار آن در جامعه و بهرهمند کردن مردم از آن است. و این زکات علم است.
به همین جهت علم را باید در اختیار جامعه گذاشت تا جامعه از آن استفاده کند. این استفاده مردم است که به علم ارزش میدهد. ار طرفی هم استحکام علم بر مبنای تواضع است و اگر عالم تواضع نداشته باشد جامعه زیر بار تکبر او نمیرود، به همین جهت از او بهره نمیبرد و در نتیجه علم او ارزش خود را از دست میدهد.
حضرت در فراز بعد میفرماید: \"عینه البراءه من الحسد\"، چشم علم، دوری از حسد است.
یعنی اگر عالم بخواهد در مسیر علمش حرکت کند، به چشم نیاز دارد، چرا که انسان کور نمیتواند راه را از چاه تشخیص بدهد. اگر خدای ناکرده علم با حسد توام شد به گمراهی و انحطاط ختم میشود و برحسب روایات زیاد و با توجه به واقع، متاسفانه جایگاه حسد در میان علما - با این که مقام و رتبه علمی بالایی دارند ـ بیش از دیگران است!
این روایت به مطلب مهمی اشاره میکند که: اگر عالمی بخواهد بصیرت داشته باشد و واقعیات و حقایق را ببیند، باید از حسد دور باشد. در غیراینصورت این شخص چشم ندارد که واقعیات را ببیند از این رو دچار انحطاط و گمراهی میشود، چون نتوانسته حسد را از خودش دور کند و خالی از این رذیله اخلاقی نیست. تعبیراتی که درباب حسد وارد شده، بسیار عجیب است:
عن ابی عبدالله(ع) قال: \"ان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب\"(11)
وقتی که آتش با چوب روبه رو میشود، چوب را میبلعد و چیزی باقی نمیگذارد، حضرت میفرماید: حسد همین کار را با ایمان میکند.
عنوان \"اکل\" در روایت آمده، نمیخواهد بگوید: اینها با هم ضدیت دارند بلکه آکل و ماکولند. حسد عنوان خورنده دارد و ایمان عنوان معدوم شونده، به طوری که بعد از تحقق اکل از ماکول - که ایمان است - اثری باقی نخواهد ماند.
این که از یک سو حسد، خورنده ایمان است و از سوی دیگر بیشترین جایگاه را در اهل علم دارد، به ما هشدار میدهد که باید سعی کنیم در کنار تحصیل علم هر چه بیشتر از این رذیله اخلاقی و این خورنده ایمان دور شویم، به ویژه افرادی که در مراتب و مدارج علمی بالایی هستند، چرا که اگر این رذیله اخلاقی را از خود دور نکنند به کارهای عجیب و غریبی دست میزنند که مسلما مورد نهی و تحریم الهی است.
حسد یکی از خطرات عظیم و مهلکات است. (12) حسد انسان را راحت نمیگذارد، همواره سعی میکند از راههای گوناگون موجبات سقوط و انحطاط رقیبش را فراهم کند. اهل علمی که حسد را از خودش دور نکرده باشد، نمیتواند موقعیت اجتماعی و علمی دیگران را تحمل کند. بر او گران میآید که مثلا در نظام جمهوری اسلامی افرادی به مقامهای شامخی رسیدهاند، در حالی که واقعیت مساله چیز دیگری است و او به خاطر حسد نمیتواند واقعیت را ببیند.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
پاورقی
1 - عده من اصحابنا عن احمدبن محمد عن نوح بن شعیب النیسابوری عن عبیدالله بن عبدالله الدهقان عن درست بن ابی منصور عن عروه ابن اخی شعیب العقر قوفی عن شعیب عن ابی بصیر قال: سمعت اباعبدالله(ع) یقول: کان امرالمومنین(ع) یقول:... (کافی، ج 1، باب النوادر، ص 48)
2 - عن الباقر(ع) قال: کان النبی(ص) اذا رمد هو، او احد من اهله، او من اصحابه، دعا بهذه الدعوات: اللهم متعنی بسمعی، و بصری، و اجعلهما الوارثین منی، و انصرنی علی من ظلمنی، و ارنی فیه ثاری. (سنن النبی (ص)، ملحقات فیالاموات و ما یتعلق بها، ص 207) هنگامی که رسول خدا یا یکی از کسان یا اصحابش به درد چشم مبتلا میشد، آن حضرت برای استشفا این دعا را میخواندند: خدایا مرا از گوش و چشم بهرهمند گردان و آن دو را وارث من قرار ده و مرا بر کسی که به من ستم کند نصرت ده و انتقامم را از او بگیر.
ابو حرب بن ابی الاسود الدولی عن ابیه قال: قدمت الربذه فدخلت علی ابی ذر جندب بن جناده فحدثنی ابوذر فقال: دخلت ذات یوم فی صدر نهاره علی رسولالله(ص) فی مسجده فلم ار فی المسجد احدا من الناس الا رسولالله و علی الی جانبه جالس فاغتنمت خلوه المسجد فقلت: یا رسولالله! بابی انت و امی اوصنی بوصیه ینفعنی الله بها قال: نعم و اکرم بک یا اباذر! انک منا اهل البیت و انی موصیک بوصیه فاحفظها فانها جامعه لطرق الخیر و سبله فانک ان تحفظها کان لک بها کفل... یا اباذر! نعمتان مغبون فیهما کثیر من الناس الصحه و الفراغ یا اباذر! اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هر مک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک. (مجموعه ورام، ج 2، الجزء الثانی، ص 52) ابوالاسود گوید: در ربذه بر ابوذر وارد شدم، ابوذر برایم نقل کرد که روزی اول وقت در مسجد خدمت رسولاکرم(ص) شرفیاب شدم که هیچ کس جز رسول اکرم و علی(ع) که در کنار او نشسته بود در مسجد دیده نمیشد، از خلوت مسجد استفاده کردم و عرضه داشتم: یا رسولالله! پدر و مادرم فدایت ممکن است مرا وصیت سودمندی بفرمایید فرمود: ای اباذر!- که در نزد ما محترم و از اهلبیتی - من اینک تو را وصیتی میکنم که این وصیت جامع همه راههای خیر و سعادت است و اگر آن را به کاربندی کفیل تو خواهد بود، پس نگهبان آن باش. ای اباذر!- دو نعمت است که بسیاری از مردم در آن مغبون میشوند: سلامت و فراغت. ای اباذر! پنج چیز را قبل از پنج چیز مغتنم شمار: جوانی را قبل از پیری و سلامت را قبل از بیماری و ثروت را قبل از نداری و فراغت را قبل از گرفتاری و زندگی را پیش از مرگ.
3 - قال النبی علیه و آله السلام: من عرف نفسه فقد عرف ربه ثم علیک من العلم بما لا یصح العمل الا به و هو الاخلاص. (بحارالانوار، ج 2، باب 9، ص 32) هرکس خود را شناخت پروردگارش را شناخته است. پس [از شناختن پروردگار از روی علم و دانش] برتو باد به علم و دانشی که جز به وسیله آن، عمل و کار درست نمیشود، و آن اخلاص و پاکدلی است [عمل از روی علم و دانش، یعنی از روی اخلاص به جا آورده شود، نه از روی ریا و خودنمایی].
4 - عن جعفر بن محمد عن ابیه عن ابائه عن علی علیهمالسلام قال: قال رسولالله علیه و آله السلام: نعمتان مکفورتان الامن و العافیه. (الخصال، ج 1، ص 34) ارزش دو نعمت از نظر مردم پوشیده است: امنیت و تندرستی.
عن ابی عبدالله(ع) قال: النعیم فی الدنیا الامن و صحه الجسم و تمام النعمه فی الاخره دخول الجنه و ما تمت النعمه علی عبد قط لم یدخل الجنه. (معانی الاخبار، باب نوادر المعانی، ص 379) نعمت در دنیا امنیت و سلامت جسم است و تمام نعمت در آخرت ورود به بهشت است و تا بندهای داخل بهشت نشود هرگز نعمتی بر او کامل نمیگردد.
5 - قال امیرالمومنین(ع)... ولاخیر فی جسد لا راس له (بحارالانوار، ج 2، باب 16، ص 115)... و بدنی که سر نداشته باشد هیچ استفادهای در آن نخواهد بود. این تشبیه ائمه معصومین علیهمالسلام نسبت به صبر، تقیه و... میباشد.
6 - عن امیرالمومنین(ع): بکثره التکبر یکون التلف. تکبر بسیار، نابودی به همراه دارد. (غررالحکم، ص 334)
عن امیرالمومنین(ع): التکبر عین الحماقه. (تصنیف غررالحکم و درر الحکم، الکبر و ذمه، ص 309)
تکبر کردن بر مردم عین حماقت و کم خردی است.
ظاهرا وجه آن این است که تکبر از صفاتی است که نزد خداوند و خلق او مذموم است و اصلا نفع و لذتی در آن قابل تصور نیست.
7 - عن امیرالمومنین(ع): زکاه العلم نشره و بذله لمستحقه و اجهادالنفس فی العمل به. (الحیاه، ج 6، ص 410) زکات علم نشر و یاد دادن آن به شایستگان، و وادار کردن خود به عمل به آن است.
و قال النبی(ص): \"زکاه العلم تعلیمه من لایعلمه\" زکات علم تعلیم آن به نادان است. (بحارالانوار، ج 2، باب 8، ص 25)
عن ابی جعفر(ع) قال: زکاه العلم ان تعلمه عبادالله (الکافی، ج 1، باب بذل العلم...، ص: 41) زکات علم این است که آن را به بندگان خداوند بیاموزی.
8 - حسد آن است که کسی آرزو کند نعمت شخص دیگری از بین برود، ولی اگر مثل آن نعمت را برای خود آرزو کند دیگر به آن حسد گفته نمیشود بلکه آن غبطه است. و اگر آن نعمتی که آرزو کرده امری باشد که - مانند علم - رجحان دینی دارد، غبطه آن پسندیده است، از این رو است که حضرت امام جعفرصادق(ع) در روایت فضیل بن عیاض فرموده است: به درستی که مومن غبطه میخورد و حسد نمیبرد و منافق حسد میبرد و غبطه ندارد.
9 - قابل النبی(ص): سته تدخل النار بسته اشیاء، السلطان بالجور، و العرب بالعصبیه، و الدهاقین بالکذب، و التاجر بالخیانه، و اهل القری بالجهل، و العلماء بالحسد. (تحریر المواعظ العددیه، فصل 2، ص 427) شش گروه به خاطر شش گناه به دوزخ میروند: پادشاهان به خاطر ستم، بیابانیها به خاطر تعصب، دهقانان به خاطر دروغ، بازرگانان به خاطر خیانت، دهنشینان به خاطر نادانی، و دانشمندان به خاطر حسد.
قال الباقر(ع): لایکون العبد عالما حتی لایکون حاسدا لمن فوقه ولا محقرا لمن دونه. (بحارالانوار، ج 75، باب 22، ص 162) هیچ بندهای عالم [کامل و حقیقی] نمیباشد تا آن که نسبت به کسی که برتر از اوست حسد نورزد و آن را که عقب مانده و هنوز به مقام او نرسیده تحقیر نکند و او را کوچک نشمارد.
10- رشک بردن وحسد، ایمان آدمی را میسوزاند و میخورد، چونان که شعله آتش، هیزم خشک را میسوزاند و خاکستر میکند. (کافی، ج 2، باب الحسد، ص 306)
11 - عن ابی عبدالله(ص) قال: لما هبط نوح(ع) من السفینه اتاه ابلیس فقال له: ما فیالارض رجل اعظم منه علی منک دعوتالله علی هولاء الفساق فارحتنی منهم الا اعلمک خصلتین؟ ایاک و الحسد فهو الذکی عمل بی ما عمل و ایاک و الحرص فهوالذی عمل بادم ما عمل. (الخصال، ج 1، ص 50) چون نوح از کشتی فرود آمد، شیطان نزد او آمد و گفت: در روی زمین کسی که منت او بر من بیشتر از تو باشد نیست. از خداوند خواستی که این فاسقان را هلاک کند و مرا از آنان راحت کردی. آیا میخواهی دو خصلت را به تو یاد بدهم؟ از حسد کردن بپرهیز که آن همان چیزی است که بر سر من آن بلا را آورد (مرا به این ذلت رسانید) و از حرص نیز بپرهیز که آن همان چیزی است که بر سر آدم آن بلا را آورد.
قال امیرالمومنین(ع): ایاک و الحسد فانه شر شیمه و اقبح سجیه و خلیقه ابلیس. (تصنیف غرر الحکم و دررالکلم، ص 299) از حسد دوری کن، به درستی که آن بدترین خصلت و زشتترین خلق و خوی شیطان است.
قال ابی الحسن الثالث(ع): ایاک و الحسد فانه یبین فیک ولایعمل فی عدوک. (بحارالانوار، ج 75، باب 28، ص 365) از حسد بپرهیز که این خوی زشت در تو آشکارا دیده میشود بیآن که اثری در دشمنت بگذارد.
نقش تنبیه در تربیت از دیدگاه امام على (ع).پایه تربیت دینى بر تشویق است.آداب تنبیه از نظر امام على (ع).حکمت تنبیه نمودن.اندازه تنبیه نمودن.تنبیه از آسان به سخت. نقش تنبیه در تربیت از دیدگاه امام على (ع)
روانشناسان معتقدند با توجه به زیانهاى متعدد روشهاى تنبیهى بهتر است هرگز از آنها به عنوان روشهاى تربیتى و اصلاحى استفاده نشود و به جاى آنها از روشهاى دیگر استفاده گردد، با این حال گاه ممکن است رفتار فرد چنان وخیم و خطرناک باشد که هیچ روش دیگرى به اصطلاح جواب ندهد و ناچار کاربرد روش تنبیه تنها روش ممکن باشد، مثل زمانى که رفتار نامطلوب فرد سلامت و بقاى خود او یا افراد دیگرى را تهدید مىکند. اگر به هر دلیل، لازم بود که تنبیه بکار گرفته شود باید آن را به طور موقتى و صرفاً به منظور کنترل رفتار مخرب بکار برد تا فرصت استفاده از روشهاى تغییر رفتار فراهم شود. (1) ● منبع: ماهنامه - پیام زن - 1387 - شماره 199، مهر - تاریخ شمسی نشر 00/7/1387 پایه تربیت دینى بر تشویق است اسلام با رویکرد تشویقى و ایجاد انگیزههاى درونى مىکوشد جامعه سالم تربیت کند چنانکه در قرآن کریم مىخوانیم: «و لا تستوى الحسنة و لا السیئة ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بینک و بینهُ عدوة کانهُ ولى حمیم (2)؛ هرگز نیکى و بدى یکسان نیست همیشه بدى افراد را به بهترین نیکى پاسخ ده تا همان کس که با تو دشمنى دارد دوست تو گردد. امیرالمؤمنین (ع) مىفرمایند: «ازجر المسى بثواب المحسن (3)؛ خطاکار را به وسیله پاداش دادن به نیکوکار تنبیه کن.» باز مىفرمایند: «و لایکونن المحسن و المسىء عندک بمنزلة سواء فان فى ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریبا لاهل الاساءه على الاساءه و الزم کلا منهم ما الزم نفسه؛ هرگز نباید نیکوکار و بدکار در پیشگاه تو یکسان باشند که همانا چنین حرکتى نیکوکاران را در نیکى کردن بىرغبت نماید و تبهکاران را به بدکارى وادارد و، هر کدام از آنها بنا بر آنچه که خود انتخاب کردهاند برخورد نما.»
آداب تنبیه از نظر امام على (ع) با توجه به اینکه تنبیه امرى تبعى و عرضى است و نباید به صورت امرى اصلى در تربیت مورد استفاده قرار گیرد، لازم است حتىالمقدور از آن پرهیز شود و با تمهیداتى تلاش گردد که زمینه خطا و جرم کم شود و نه اینکه با دامن زدن به زمینه خطا و جرم، میدان تنبیه و مجازات را گسترده نمود. امیرمؤمنان على (ع) در عهدنامه مالک اشتر او را متوجه این امر تربیتى نموده و او را فرمان داده است که با تأمین کافى کارکنانش زمینه خطا و جرم را بکاهد و فقط در صورتى به تنبیه و مجازات دست یازد که چارهاى جز آن نباشد و شخص خطاکار و مجرم، در عین تأمین کافى دست به خیانت گشوده باشد. امام (ع) به مالک اشتر چنین مىنویسد: «ثم اسبغ علیهم الارزاق، فان ذلک قوة لهم على استصلاح انفسهم و غنى لهم عن تناول ما تحت ایدیهم و حجة علیهم ان خالفوا امرک او ثلموا امانتک... فان احد منهم بسط یده الى خیانة اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک، اکتفیت بذلک شاهدا، فبسطت علیه العقوبه فى بدنه و اخذته بما اصاب من علمه، ثم نصبته بمقام المذله و و سمته بالخیانه و قلدته عار التهمه؛ (4) پس روزى آنان را فراخ دار، که فراخى روزى نیروىشان دهد تا در پى اصلاح خود برآیند و بىنیازىشان بود تا دست به مالى که در اختیار دارند نگشایند و حجتى بود بر آنان اگر فرمانت را نپذیرفتند یا در امانتت خیانت ورزیدند... پس اگر یکى از آنان دست به خیانتى گشود و گزارش مأموران مخفى تو بر آن خیانت همداستان بود، بدین گواه بسنده کن و کیفر او را با تنبیه بدنى بدو برسان و آنچه به دست آورده بستان. سپس او را خوار بدار و خیانتکار شمار و طوق بدنامى در گردنش درآر.»
حکمت تنبیه نمودن در تنبیه هدف بیدارى، هشیارى و بازدارندگى است بنابراین آنچه در تنبیه اعمال مىشود باید متوجه خلاف و جرم باشد به گونهاى که وسیلهاى گردد براى جدایى شخص از اشتباه و گناه. پس لازم است تنبیه به کردار و رفتار و صفت شخص تعلق گیرد نه شخصیت انسانى و حقیقت وجود او. امیرمؤمنان (ع) فرموده است: «اناللَّه سبحانه قد وضع العقاب على معاصیه ذیاة لعباده عن نقمته (5)؛ همانا خداى سبحان کیفر را بر معاصى خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خویش بازدارد.» در این صورت ضرورت دارد که تنبیه چنان از ظرافتهاى تربیتى برخوردار باشد که به صورت عامل بیدارکننده و بازدارنده از بدى عمل نماید و چه بسا این هدف تنها با ندامت صورت گیرد و لذا در صورت احساس پشیمانى نباید شخص را به یاد اشتباه و گناهش انداخت و به تکرار عذرخواهى واداشت چنانکه امیرالمؤمنین (ع) فرموده است: «اعادة الا عتذار تذکیر بالذنب؛ (6) تکرار نمودن عذرخواهى، به یاد گناه انداختن است.»
اندازه تنبیه نمودن تنبیه باید کاملاً سنجیده و حساب شده و دقیق باشد و به هیچ وجه از حد و مرز لازم فراتر نرود، زیرا عملى طبیبانه است و هر گونه نسنجیدگى و بىدقتى در آن فاجعهبار است. امیرالمؤمنین على (ع) در سخنى به این امر توجه داده و یادآور شده است که چنانچه تنبیه سنجیده و حساب شده و دقیق نباشد، نه تنها تأثیرگذار نخواهد بود بلکه موجبات گستاخى و لجاجت را فراهم مىسازد: «الافراط فى الملامه یشب نار اللجاجه؛ (7) زیادهروى در سرزنش کردن، میزان لجاجت را افزونتر مىکند.»
تنبیه از آسان به سخت باید دقت شود که در صورت به نتیجه رسیدن تنبیه با اقدامات نرم و لطیف، به هیچ وجه نباید به سوى اقدامات سخت و شدید رفت. امیرمؤمنان (ع) فرموده است: «رب جرم اغنى عن الاعتذار عن الاقرار به؛ (8) بسا گناهى که اقرار به آن از عذرخواهى از آن بىنیاز سازد.» پس گاهى صرف پیشمانى و اقرار به نادانى، تنبیه شمرده مىشود و نباید گامى بیشتر در جهت تنبیه شخص برداشته شود. این لطافتها در امر تنبیه با توجه به فلسفه تنبیه است و اگر تنبیه جز اینگونه دیده شود به امرى خلاف فلسفه خود تبدیل مىگردد، زیرا هدف، بیدارى و هشیارى و بازدارندگى است، چنان که شخص متنبه شده، چنان است که گویا خطا نکرده است و باید اینگونه دیده شود. در سخنى دیگر از امیرالمؤمنین (ع) مىخوانیم: «ما اذنب من اعتذر؛ (9) کسى که عذر خواهد، گویا اصلاً گناه نکرده است.» بنابراین در تنبیه پیوسته باید فلسفه تنبیه مدنظر باشد و از آن غفلت صورت نگیرد و به هیچ وجه نباید تنبیه به سوى تشفى خاطر و ارضاى خود و یا انتقامگیرى سوق داده شود. زیرا تنبیه زمانى واجد فلسفه خویش است که از سر محبت و شفقت باشد، نه از سر قساوت و خشونت. از امیرالمؤمنان على (ع) چنین روایت شده است: «اضرب خادمک اذا عصىاللَّه، واعف عنه اذا عصاک؛ (10) اگر خدمتگزارت خدا را نافرمانى کرد، او را تنبیه کن، ولى اگر شخص تو را نافرمانى کرد، او را ببخش.» این مجموعه آداب در تنبیه، زمانى به درستى به بار مىنشیند که شخص خطاکار خود را مستحق تنبیه بداند و هشدار بیرونى با بیدارى درونى توأم شود. به عبارت دیگر؛ اولاً تنبیه براى فرد توجیه شود و ثانیاً او خودش را مستحق تنبیه بداند همه عوامل تنبیه در اسلام در مسیر هدف بزرگتر است و تنبیه کردن زمینهاى است براى شکوفا شدن استعدادهاى انسان و رسیدن به کمال مطلق. اکنون نکاتى را که باید در تنبیه کردن مورد توجه قرار گیرد به گونهاى فشرده مرور مىکنیم: 1- باید بلافاصله بعد از عمل نامطلوب تنبیه کرد. 2- زمانى که فردى را تنبیه مىکنیم همزمان او را مورد دلسوزى قرار ندهیم. 3- تنبیه باید توأم با توضیح باشد تا فرد تنبیه شونده دلیل آن را بداند. 4- شدت و مقدار تنبیه باید متناسب با عمل نامطلوب باشد، 5 - اگر عمل نامطلوب است و باید تنبیه شود، لازم است مرتب آن عمل را تنبیه کرد نه اینکه به صورت متناوب و گهگاهى، زیرا اینگونه تنبیه کردن باعث ادامه رفتار نامطلوب مىشود. 6- تنبیه نباید عاملى براى جلب توجه باشد در تنبیه کردن باید محیط کنترل شود تا همه افراد رفتارى را نامطلوب بدانند نه اینکه رفتارى را عدهاى تنبیه و برخى تشویق کنند پدر تنبیه کند و مادر تشویق یا معلم رفتارى را تنبیه کند و والدین همان رفتار را تقویت کنند این عامل باعث تضاد ارزشها مىشود و نمىتوان به سادگى آن را کاهش داد. 7- از تهدیدهاى غیر عملى خوددارى کنیم؛ زیرا فرد به زودى متوجه مىشود که این عمل، تنبیه به دنبال ندارد. (11)
پىنوشتها: 1) تغییر رفتار و رفتار درمانى، ص344. 2) فصلت، آیه 34. 3) ابن ابىالحدید، ج17، ص410. 4) نهجالبلاغه، نامه 43. 5) شرح غررالحکم، ج2، ص517. 6) همان، ج1، ص374. 7) همان، ص43. 8) شرح غررالحکم، ج4، ص74. 9) همان، ج6، ص59. 10) همان، ج2، ص194. 11) بررسى رفتار در روانشناسى تربیتى، ص116 - 117. |
|
|
|
| ||||
| ||||
خبرى است که عباد بن یعقوب رواجنى از حیان بن على عنزى روایت کند که گفت:
یکى از غلامان على علیه السّلام براى من حدیث کرد که چون هنگام مرگ أمیر
المؤمنین علیه السّلام فرا رسید بحسن و حسین علیهما السّلام فرمود: آنگاه
که من از دنیا رفتم، مرا بر تابوتى حمل کنید و از خانه بیرون برید، و شما
دنبال تابوت را بگیرید زیرا که جلوى آن برداشته شود، و (دیگران) رنج
برداشتن جلوى آن را از گردن شما کفایت کنند، سپس جنازه مرا بغریین (که نام
همین زمینى است که اکنون قبر مطهر آن حضرت در آن واقع است، و برخى گفتهاند
نام دو عمارت و بنا بود که در نجف قرار داشته است) ببرید، در آنجا سنگ
سفید درخشانى خواهید دید همان جا را بکنید (و حفر کنید) و در آنجا لوحى
مىبینید، پس مرا در همان مکان بخاک بسپارید. گوید: همین که آن حضرت از دنیا رفت جنازهاش را برداشتیم و از خانه بیرون بردیم (و چنانچه فرموده بود) ما دنبال تابوت را گرفته بودیم و جلوش خود برداشته شده بود، و ما صدائى آهسته چون کشیدن درختى بر زمین مىشنیدیم تا بغریین رسیدیم، در آنجا سنگ سفیدى دیدیم که درخشندگى داشت، آنجا را کندیم لوحى دیدیم بر آن نوشته بود: این جایى است که نوح براى على بن ابى طالب علیه السّلام ذخیره کرده، پس ما آن حضرت را در آن مکان دفن کرده برگشتیم، و از این بزرگداشت و اکرام خداوند نسبت بأمیر المؤمنین خورسند بودیم، پس جمعى از شیعیان که بنماز بر جنازه آن حضرت نرسیده بودند، و ما جریانى را که دیده بودیم و اکرامى که خداى عز و جل نسبت بأمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده بود براى آنها باز گفتیم، آنها گفتند: ما هم دوست داریم آنچه را شما در باره آن بزرگوار دیدهاید ما نیز بچشم خود ببینیم، بآنها گفتیم: طبق سفارش و وصیت خود آن حضرت جاى قبر پنهان شده، آنها (باین سخن توجه نکردند) بدان سو رفتند و بازگشتند، و گفتند: ما آنجا را کندیم و چیزى نیافتیم. محمد بن عماره از پدرش از جابر بن یزید الجعفى حدیث کند که گفت: از حضرت باقر محمد بنعلى علیهما السّلام پرسیدم: أمیر المؤمنین علیه السّلام در کجا دفن شد؟ فرمود: در ناحیه غریین پیش از سپیده دم بخاک سپرده شد، و حسن و حسین و محمد (حنفیه) فرزندان آن حضرت، و عبد اللَّه بن جعفر (برادرزادهاش، این چهار تن) وارد قبرش شدند (و جنازه را در قبر گذاردند). و یعقوب بن یزید (بسند خود) روایت کند که بحسین بن على علیهما السّلام عرض شد: که شما أمیر المؤمنین را در کجا بخاک سپردید؟ فرمود: شبانه او را برداشتیم: و از سوى مسجد اشعث او را بردیم تا رسیدیم بپشت کوفه در کنار غریین و در آنجا او را دفن کردیم. و محمد بن زکریا (بسندش) از عبد اللَّه بن حازم حدیث کند که گفت: روزى با هارون الرشید براى شکار از کوفه بیرون رفتیم، پس بناحیه غریین و ثویه (که جایى است پشت کوفه و قبر أبو موسى اشعرى در آنجا است) رسیدیم، آهوانى را در آنجا دیدیم، پس بازها و سگها (ى شکارى) را بطرف آنها رها کردیم، آنها ساعتى براى شکار آهوان دست و پا کردند (ولى نتوانستند آنها را شکار کنند) پس آن آهوان به تپه (که در آنجا بود) پناه بردند و بالاى همان تپه ایستادند، (ناگهان دیدیم) بازها در کنارى از آن تپه فرود آمدند و سگهاى شکارى بازگشتند، هارون از این جریان در شگفت شد، سپس آهوان از تپه بزیر آمدند بازها بطرف آنها پرواز کردند و سگها نیز بسوى آنها دویدند، آهوان (که که این جریان را دیدند) دوباره بآن تپه (پناه بردند بآنجا) رفتند، بازها و سگها نیز (آنها را رها ساخته) بجاى خود بازگشتند، و تا سه مرتبه این جریان تکرار شد، هارون الرشید گفت: بشتاب بروید و هر که (در این اطراف) یافتید او را نزد من بیاورید (زیرا چنین مینماید که این زمین مقدسى است و اسرارى در آن نهفته است. گوید: ما بجستجو در آن اطراف پرداختیم، ) پیر مردى از قبیلهبنى اسد یافتیم، و او را نزد هارون آوردیم، هارون بوى گفت: مرا آگاه کن که این تپه چیست؟ پیر مرد گفت: اگر امانم دهى ترا آگاه سازم، هارون گفت: عهد و پیمان خدا براى تو است (و من با خدا عهد کنم) که ترا از جایگاهت بیرون نکنم و آزارت ندهم؟ پیر مرد گفت: پدرم از پدرانش براى من حدیث کرده که آنها گفتهاند: در این تپه قبر على بن ابى طالب علیه السّلام است، و خداى تعالى آنجا را حرم امن قرار داده، و هیچ چیزى بدان جا پناه نبرد جز اینکه ایمن شود، پس هارون پیاده شد و آبى خواسته وضوء گرفت و نزد آن تپه نماز خواند، و خود را بخاک آن مالید و گریست، پس برگشتیم. محمد بن عایشه (یکى از راویان حدیث) گوید: من این داستان را (از عبد اللَّه بن حازم شنیدم ولى) نتوانستم بپذیرم و دلم آن را بخود راه نمیداد، تا اینکه چند روزى گذشت و من براى بجا آوردن حج بمکه رفتم، در آنجا یاسر: زین بان (نگهبانان زین، یا سازنده زین) هارون را دیدار کردم، و شیوهاش چنین بود که چون از طواف فارغ میشدیم مىآمد و با ما مىنشست، پس (روزى یاسر از این در و آن در) سخن بمیان آورد تا اینکه گفت: شبى از شبها در سفرى که همراه هارون از مکه برمیگشتیم و بکوفه رسیده بودیم، هارون بمن گفت: اى یاسر بعیسى بن جعفر (که یکى از بنى عباس بود) بگو: سوار شود (و براى رفتن آماده شود) پس هر دو سوار شدند و من نیز با آن دو سوار شدم (و براه افتادیم) تا رسیدیم بغریین (جایى که قبر على علیه السّلام در آنجا بود) پس عیسى بن جعفر بزیر آمد و خوابید، اما هارون الرشید به تپهاى برآمد و نماز خواند و هر دو رکعت نمازى که خواند دعا کرد و گریست و روى آن تپه میغلطید، (و خود را بخاک آن میمالید) سپس می گفت: اى پسر عمو بخدا سوگند من فضیلت و برترى و پیشى تو را در اسلام میدانم، و بخدا ببرکت (همین سوابق درخشان و کوششهاى فراوان) تو است که من باین مقام رسیدهام و بر تخت سلطنت نشستهام، و تو آنچنانى که گفتم، لکن فرزندان تو مرا آزار دهند و بر من خروج کنند، (این کلمات را میگفت) سپس برمیخاست و دوباره نماز میخواند وهمین کلمات را تکرار میکرد و دعا میخواند و میگریست، تا اینکه هنگام سحر شد، پس بمن گفت: اى یاسر عیسى را بلند کن، من او را بلند کردم، پس باو گفت: اى عیسى برخیز و نزد قبر پسر عمویت نماز بخوان، عیسى گفت: این کدامیک از پسر عموهاى من است؟ گفت این قبر على بن ابى طالب است، پس عیسى وضوء گرفت و ایستاد بنماز، و هر دو مشغول نماز بودند تا اینکه سپیده دمید، من گفتم: یا أمیر المؤمنین صبح است، پس سوار شدیم و بکوفه برگشتیم. منابع: ارشاد- ترجمه رسولى محلاتى، ج1، ص: 22. |
|
|
| ||||
من گویم: معلوم نیست آخرت سراى سزا باشد براى فرشتهها آنچه معلوم است
سراى آدمیانست و منافات ندارد که فرشتهها در آن مکلّف باشند، و بسا که
سزاى آنها بهمراه کردار آنها است که از آن لذّت برند و درجه صورى و معنوى
یابند، بلکه خود خدمت آنها سزاى آنها است چنانچه وارد است که خوراکشان
تسبیح است و نوشابهشان تقدیس. و شیخ مفید- ره- در مقالات گفته: گویم:
فرشتهها مکلّفند و نوید و تهدیددارند خدا تبارک و تعالى فرموده «و هر کدام
گویند من معبودم سزایش دوزخ است که باو دهیم و چنین سزا دهیم ستمکاران را»
و گویم: آنها برکنارند از آنچه کیفر دوزخ دارد، و این قول جمهور امامیه و
همه معتزله و اکثر مرجئه و جمعى از اصحاب حدیث است، و گروهى از امامیه
تکلیف فرشتهها را منکرند و پندارند بهر کارى واداشتهاند و جمعى از اصحاب
حدیث با آنها موافقند. روایات 1- در علل (ج 2 ص 175): بسندش از محمّد بن جعفر اسدى کوفى که سهیل و زهره دو جانورند در دریاى محیط بجهان که کشتى بدان نرسد، و دسترسى بدان نیست، و آنها در اصناف مسخشدهها نام برده شدند، و غلط گفته کسى که آنها را دو ستاره دانسته (آن دو ستاره که معروفند به سهیل و زهره، و هاروت و ماروت دو روحانى فرشتهنما بودند و در زمینه این بودند که فرشته شوند و در حدّ فرشته نبودند، و محنت و ابتلاء را برگزیدند و کارشان بآنجا رسید که رسید (در پاورقى از مصدر روایت نقل شده) و اگر دو فرشته بودند معصوم بودند و گناه نمیکردند. و خدا آنها را در قرآن دو ملک گفته یعنى آماده بودند که فرشته شوند، چنانچه خدا عزّ و جلّ به پیغمبرش فرموده «راستى تو مردهاى و آنها هم مردهاند 31- الزمر» یعنى مرده میشوى و مرده میشوند. من گویم: «در زمینه این بودند که فرشته شوند» اگر اسدى از خود گفته مورد اعتراض است زیرا فرشته شدن امرى نیست که عارض ذاتى شود بلکه از حقائق ذاتیه است مانند انسانیّت و حیوانیّت مگر مقصود این باشد که فرشته نبودند و فرشته نما بودند و میشد با فرشتهها در آمیزند مانند شیطان. در تفسیر على بن ابراهیم: بسندش از محمّد بن قیس که در مکه بودیم و عطا از امام پنجم از هاروت و ماروت پرسید و او فرمود: فرشتهها در هر روز و شب از آسمان بزمین فرو شوند، و کردار ساکنان زمین را از آدمى و پرى نگهبانى کنند و بنویسند و بآسمان برند، فرمود: اهل آسمان از گناهان اهل زمین شیون کردندو با هم در این باره گفتگو کردند و سخن چینى نمودند از آنچه میشنیدند و میدیدند از دروغ و از جرأت آنها بر خدا و خدا را منزه میدانستند از آنچه خلقش بدو بستند و او را بدان وصف کنند. گروهى از فرشتهها گفتند پروردگارا خشم نکنى از آنچه خلقت در زمین کنند و از دروغ وصف کردن آنها تو را و آنچه بناروا گویند، و گناه ورزند، با اینکه آنها را نهى کردى، بردبارى کنى با آنکه آنها در قبضه قدرت تواند و آسایش از تو دارند. امام فرمود خدا خواست بفرشتهها قدرت و نفوذ فرمان خود را در همه خلقش بنماید، و بفرشتهها بفهماند که چه منتى بر آنها دارد از اینکه آنچه با خلقش کرده از آنها برگردانده و چه آمادگى بآنها ارزانى داشته از طبع اطاعت و عصمت آنها از گناهان، فرمود: خدا بفرشتهها وحى کرد که از میان خود دو فرشته انتخاب کنید، تا بزمین فرستم و بآنها منش خوردن و نوشیدن و شهوت و حرص و آرزو که خوى آدمیانست بدهم و آنها را در فرمانبرى خود بیازمایم. فرمود: دو فرشته بنام هاروت و ماروت که بیش از دیگران از آدمیان نکوهش میکردند و براى خدا خشم داشتند بر انسان انتخاب کردند، و خدا بآنها سفارش کرد که بشما خوى خوردن و نوشیدن و شهوت و حرص و آرزو دادم و خود را بپائید که بت نپرستید و آدم بىتقصیر مکشید و زنا نکنید و مى ننوشید. فرمود: سپس آسمانها را برگرفت و گشود تا قدرت خود را بآنها نماید، و آنها را بصورت آدمى و جامه آن بزمین فرو فرستاد در گوشه بابل فرو شدند و یک ساختمان مجلل کنگرهدارى بنظر آنها جلوه کرد و بسوى آن رفتند و ناگاه در آن زنى نیکو، زیبا خوشبو، آرایش کرده آنها را پیشواز کرد، و چون او را دیدند و با او سخن گفتند و باو خیره شدند سخت دل آنها را بغریزه شهوتى که داشتند ربود و عاشق او شدند و از او کام خواستند. گفت من کیشى دارم و جز با هم کیش خود هم بستر نشوم مگر اینکه شما همبکیش من در آئید، گفتند: دین تو چیست؟ گفت من یک بت دارم هر که آن را پرستد و باو سجده کند از من کام تواند برد گفتند معبود تو کدام است؟ گفت: این بت، فرمود: بهم نگاه کردند و گفتند: این دو کار است که خدا ما را از آن نهى کرده، بتپرستى و زنا، چون سجده و پرستش این بت شرک بخدا است، و بت پرستیم تا بزنا برسیم. فرمود: با خود مشورت کردند، و شهوت بر آنها غلبه کرد و از آن پذیرفتند و او گفت: این مى است بنوشید که شما را آماده کار کند، باز هم با هم شور کردند که این سه کار که خدا ما را از آن نهى کرده، شرک، زنا و میخوارى، بتپرستى و میخوارى براى زنا است، با هم شور کردند و گفتند اى زن تو چه بلائى خواهشت را پذیرفتیم، گفت بسیار خوب از این مى بنوشید، و این بت را بپرستید و بر او سجده کنید و این کارها را نمودند. و چون از او کام خواستند و او هم آماده شد و آنها آماده شدند یک گدا بر آنها درآمد و درخواست چیزى کرد، و از دیدن او ترسیدند و وى بآنها گفت شما دو مرد ترسوئید و با این زن عطر زده و زیبا خلوت کردید، شما دو مرد بد هستید و از بر آنها بیرون رفت. آن زن گفت بمعبودم قسم دست شما بمن نرسد با اطلاع این مرد بحال شما و سخنان شما و جاى شما، او الان میرود و بدیگران میگوید، زود بروید او را بکشید تا شما و مرا رسوا نکرده و آنگه کار خود را انجام دهید با دل آرام و آسوده. فرمود: برخاستند و آن مرد را گرفتند و کشتند و نزد او برگشتند و او را ندیدند، و پشیمان شدند و پرهاشان ریخت و سربزیر شدند. فرمود: خدا بآنها وحى کرد، من شما را یک ساعت بزمین فرستادم و از چهار گناه نهى کردم بخصوص و شما مرا منظور نداشتید و از من شرم نکردید و شما از همه بیشتر بر اهل زمین عیب میکردید و از افسوس و خشم من بر آنها دم میزدیدچون شما را معصوم ساخته و از گناه بدور داشتم، چگونه خواهید من شما را کیفر دهم، یا عذاب دنیا را بخواهید یا آخرت. یکى بدیگرى گفت اکنون که باین دنیا آمدیم از دلخواههاى آن بهره بریم تا روزى که بعذاب آخرت رسیم، دیگرى گفت: عذاب دنیا اندازه دارد و تمامشدنیست و عذاب آخرت پیوسته و بىنهایت است و نباید عذاب آخرت را بر عذاب دنیا برگزینیم که تمامشدنیست، فرمود: عذاب دنیا را اختیار کردند، در زمین بابل بمردم جادو یاد میدادند، و چون یاد دادند از زمین بهوا برآمدند و آنها وارو در هوا آویزانند تا روز قیامت. عیاشى: از محمّد بن قیس آن را آورده. گویم: ممکن است این خبر حمل بر تقیه شود، چون پرسشکننده از علماى عامّه است. 2- در عیون: (ج 1 ص 266) و در تفسیر امام: بسندى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر قول خدا عزّ و جلّ «و پیرو شدند آنچه را میخواندند دیوها بر ملک سلیمان» فرمود: پیرو شدند آنچه را میخواندند دیوان کافر از جادو و نیرنجات بر ملک سلیمان آنان که پنداشتند سلیمان بدان پادشاه شد، و ما هم اکنون بوسیله آن عجائب پدیدار کنیم تا مردم فرمانبر، شوند [و بىنیاز شویم از فرمانبرى علی]. و گفتند سلیمان کافر و جادوگر استادى بود و بجادوگرى چنان پادشاهى بدست آورد و چنان نیروئى یافت، و خدا عزّ و جلّ رد کرد آنها را و فرمود سلیمان کافر نبود و جادو نکرد ولى دیوها کافر شدند و جادو بمردم یاد دادند و آن را بسلیمان بستند و بدان چه نازل شد بدو فرشته در بابل هاروت و ماروت. پس از نوح جادوگر بسیار شد و خدا عزّ و جلّ دو فرشته فرستاد به پیغمبر آن زمان که وسیله جادو را بیان کنند و وسیله دفع آن را بمردم بیاموزند تا جادو را از خود دفع کنند و آن پیغمبر آن را از دو فرشته گرفت و بمردم رساند بفرمان خداعزّ و جلّ و بآنها فرمود جادو را بفهمند و باطلش کنند و از جادو کردن مردم غدقن کرد، چنانچه زهر را یاد دهند و تریاق را و بشاگرد گویند این زهر است و این تریاق و مبادا با زهر کسى را بکشى. سپس خدا عزّ و جلّ فرمود: «و بکسى یاد ندادند تا گفتند ما فتنهایم مبادا کافر شوى» یعنى بامر پیغمبر آن دو فرشته خود را بمردم نمودند بصورت آدمى و آنها را یاد دادند و خدا فرمود «بکسى یاد ندادند جادو و ابطالش را جز اینکه میگفتند بشاگرد «همانا ما فتنهایم» یعنى آزمایش بندههائیم تا خدا را فرمان برند و بآنچه یاد گیرند جادوى جادوگر را باطل کنند و خود جادو نکنند، و کافر مشو با بکار بردن جادو و زیان زدن بمردم و دعوت مردم باینکه بتو معتقد شوند که جان دهى و جان بگیرى و بر آنچه خدا عزّ و جلّ توانا است توانائى، که این کفر است. خدا عزّ و جلّ فرمود طالبان جادو از آنها که دیوان بر ملک سلیمان نوشته بودند از نیرنجات یاد میگرفتند و آنچه را که بر دو فرشته نازل شد ببابل هاروت و ماروت و از هر صنف مىآموختند وسیله جدا کردن مرد را از همسرش، این آنچه براى زیان رساندن بمردم یاد میگرفتند، از دو بهمزدن و نیرنگ و سخن چینى و وانمودن اینکه طلسم را در کجا زیر خاک کرده تا مرد عاشق زن شود و یا بعکس یا اینکه از هم جدا شوند. سپس خدا عزّ و جلّ فرمود «و نبودند زیان رسان بکسى جز بفرمان خدا» یعنى شاگردان بکسى زیان رسان نبودند، جز باینکه خدا آنها را وانهد و بداند زیرا اگر خدا میخواست آنها را بزور باز میداشت. سپس فرمود: «و یاد میگرفتند آنچه زیانشان میزد و سودشان نداشت» چون بقصد زیان زدن یاد میگرفتند و جادوگرى و آن زیان بدین آنها بود و سودى نمیبردند بلکه از دین خدا بوسیله آن بیرون میشدند و البته این شاگردان که آنچه را با دین خود عوض کردند در آخرت بهرهاى از بهشت ندارند، سپس خدا عزّ وجلّ فرمود «چه بد بود بهائى که خود را بدان فروختند و گرو نمودند بعذاب «اگر میفهمیدند» که آخرت را بدنیا فروختند و بهره بهشت خود را از دست دادند، زیرا یادگیران جادو هم آنانند که عقیده دارند نه پیغمبرى هست، و نه خدائى، نه قیامتى نه زندهشدنى. فرمود «و البته دانستند که کسى که آن را بخرد در آخرت بهره ندارد» چون عقیده بآخرت ندارند، زیرا معتقدند که آخرتى نیست و پس از دنیا براى آنها بهرهاى وجود ندارد، و اگر هم آخرتى باشد با کفر آنها بهرهاى از آن ندارند، سپس فرمود «چه بد است آنچه خود را بدان فروختند» که آخرت را بدنیا فروختند و خود را گرو کردند بعذاب ابد «کاش میدانستند» با خود چه کردند، ولى چون کافرند آن را ندانند، زیرا در حجج خدا اندیشه نکردند تا عذاب خود را بفهمند و بدانند که منکر حق شدند. یوسف بن محمّد بن زیاد و على بن محمّد بن سیّار از دو پدرشان گفتهاند که آنان گفتند ما بامام حسن پدر امام قائم علیه السّلام گفتیم: گروهى نزد ما هستند که پندارند هاروت و ماروت دو فرشته بودند که چون گناه آدمیزادهها فزون شد خدا آنان را با یک سوّمى بدنیا فرستاد و زهره آنها را فریفت و آنها دنبال زنا رفتند و مى نوشیدند و آدم کشتند و خدا تبارک و تعالى آنها را در بابل عذاب کرد و جادوگران از آنها جادو مىآموختند و خدا آن زن را بصورت این اخترى درآورد که زهره است. امام فرمود: بخدا پناه از این گفتار، البته فرشتهها معصومند و محفوظ از کفر و گناه بلطف خدا، خدا عزّ و جلّ فرموده «گناه نکنید در آنچه بدانها فرماید و انجام دهند فرمان را» و فرموده «از او است هر چه در آسمانها و زمین است و هر که نزد او است» یعنى از فرشتهها «سر برنتابند از عبادتش و مانده نشوند تسبیح گویند در شب و روز و وانگیرند» و باز در باره فرشتهها فرموده «بلکه بندههائى ارجمندند و باو پیشى نگیرند در گفتار و بفرمان او کار کنند، میداند آنچه در پیش آنها است و آنچه در پس آنها و میانجى نشوند مگر براى کسى کهبپسندد و آنان از ترس او نگرانند». سپس امام علیه السّلام فرمود: اگر چنان باشد که گویند خدا این فرشتهها را خلیفه زمین ساخته و چون پیغمبران باشند در دنیا یا چون امامان، لازم آید پیغمبر و امام هم آدم کشد و زنا کند، سپس فرمود: آیا ندانى که خدا عزّ و جلّ هرگز دنیا را از پیغمبر یا امامى از بشر تهى ننهد؟ آیا خدا نفرموده «و نفرستادیم پیش از از تو- یعنى بمردم- جز مردانى که بآنها وحى کردیم از اهل آبادیها، 110- یوسف» و خبر داده که فرشتهها نفرستاده است بزمین تا امام و حاکم باشند، و بس فرشتهها به پیغمبران فرستاده شدند. گفتند آن دو بآن حضرت گفتیم: بنا بر این ابلیس هم فرشته نبود؟ فرمود: نه بلکه از جن بوده، آیا نشنیدید خدا عزّ و جلّ فرماید «و چون بفرشتهها گفتیم براى آدم سجده کنید همه سجده کردند جز ابلیس که از جنّ بود، 51- الکهف» و خبر داده که از جن بوده و همانست که خدا عزّ و جلّ فرموده «و جان را پیش از آن از آتش سوزان آفریدیم، 28- الحجر» امام حسن بن على علیه السّلام فرمود بسند پدرانش از على علیه السّلام که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: که خدا عزّ و جلّ، گروه آل محمّد را برگزید، و پیغمبران را برگزید و فرشتههاى مقرّب را، و آنها را برنگزید مگر میدانست کارى نکنند که از او ببرند و از عصمت او جدا شوند و بسزاواران عذاب و نقمتش گرایند گفتند: براى ما روایت شده که چون رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله تصریح کرد بامامت على علیه السّلام خدا عزّ و جلّ ولایت او را در آسمانها بگروهها از مردم و گروهها از فرشته عرضه کرد و از آن سرباز زدند و خدا آنها را قورباغه کرد. فرمود: پناه بر خدا، اینان دروغ بند و افتراء زن بر مایند، فرشتهها هم رسولان خدایند و چون پیغمبران و رسولان دیگر بمردم، مىشود کافر باشند؟ گفتیم: نه، فرمود چنین باشند فرشتهها، راستى مقام فرشتهها البته بزرگ است و کار آنها والا است. در احتجاج (255) بسندى از أبى محمّد عسکرى علیه السّلام از آنجا که گوید «گفتیم بامام حسن پدر امام قائم» تا آخر نقل کرده. 3- در عیون (ج 1 ص 271): بسندش از علی بن محمّد بن جهم که شنیدم مأمون از امام رضا علیه السّلام پرسید از آنچه مردم در باره زهره روایت کنند که زنى بود که هاروت و ماروت بدو فریفته شدند، و آنچه روایت کنند از سهیل که یک گمرکچى بوده در یمن، فرمود: دروغ گفتهاند که این دو ستارهاند، همانا دو جانور دریائىاند و مردم بغلط آنها را دو ستاره دانند، خدا دشمنانش را بصورت نور بخش تابان درنیارد که تا آسمان و زمین باشند بمانند. مسخشدهها بیش از سه روز زنده نمانند و بمیرند، و نژادى از خود نگذارند امروز در روى زمین مسخ شده نیست و آنچه از مسوخ شمرده شده چون میمون و خوک و خرس و مانند آنها همانا شبیه مسخشدههایند که خدا مردمى را از خشم خود براى اینکه منکر توحید خدا بودند و پیغمبران را دروغ دانستند بصورت آنها در آورد و لعن کرد. و امّا هاروت و ماروت دو فرشته بودند که بمردم جادو آموختند تا بدان از جادوى جادوگران دورى جویند و نیرنگ آنها را باطل کنند و بهر کس آموختند گفتند همانا ما فتنهایم کافر مشو، و مردمى کافر شدند که آنچه باید از آن دورى جویند بکار بستند، و جدائى میان مرد و همسرش افکندند، خدا عزّ و جلّ فرموده «زیان رسان نبودند بکسى جز باذن او» یعنى بعلم او. 4- در علل (ج 2 ص 171): بسندش از أبى الحسن علیه السّلام که مسخشدهها را شمرد و حدیث را کشیده تا گفته: و زهره مسخ شد براى آن که زنى بود و هاروت و ماروت بدو فریفته شدند. 5- و از همان (ج 2 ص 173): بسند دیگر از امام صادق علیه السّلام که و امازهره زنى بود بنام «ناهید» که مردم گویند: هاروت و ماروت بدو فریفته شدند. 6- و از همان (ج 2 ص 173- از امام صادق نه امام رضا): باسناد دیگر از امام رضا علیه السّلام که: و اما زهره زنى بود که هاروت و ماروت بدو فریفته شدند و خدا او را بصورت زهره درآورد. 7- و از همان (00 ص 174): باسناد دیگر از امام صادق علیه السّلام که از پدرانش از پیغمبر نقل کرده، و اما زهره یک زن ترسا بود از یکى از پادشاهان بنى اسرائیل همان که هاروت و ماروت بدو فریفته شدند نامش «ناهیل» بود و مردم میگویند «ناهید». گویم: اخبار را با سندهاشان در باب مسوخات ذکر کنم ان شاء اللَّه. 8- عیاشى از زراره، از أبى طفیل که در مسجد کوفه بودم و شنیدم على علیه السّلام بر منبر بود، و ابن کواء از ته مسجد فریاد زد، یا أمیر المؤمنین، هدایت چیست؟ آهسته فرمود که نشنود لعن کندت خدا هدایت نخواهى و کورى خواهى سپس باو فرمود: نزدیک آى، نزدیک او شد و از چیزهائى پرسید و باو خبر داد. پس گفت: بمن خبر ده از این ستاره سرخ- یعنى زهره- فرمود: خدا فرشتهها را بخلق خود آگاه کرد در یک گناهى بودند، و هاروت و ماروت دو فرشته بودند و گفتند، اینانند که پدرشان را بدست خود آفریدى و فرشتهها را بسجده او واداشتى و اکنون نافرمان تواند. فرمود: شاید شما اگر مانند آنها آزموده شوید و شهوت داشته باشید مرا نافرمانى کنید چون آنها، گفتند بعزتت سوگند که نه، فرمود: خدا آنها را بمانند آدمیزاده گرفتار شهوت کرد و بآنها فرمود: بت نپرستید، آدم بناحق نکشید، زنا نکنید و مى ننوشید و آنگه آنها را بزمین فرو کرد. آنها میان مردم قضاوت میکردند هر کدام در یک ناحیه و بدین کار بودند تا این ستاره که زیباترین مردم بود نزد یکى از آنها بمرافعه آمد و او را خوشامد باوگفت: حق با تو است ولى حکم بتو ندهم تا خود را بمن واننهى، روزى را با او وعده گذاشت و نزد دیگرى رفت و مرافعه باو برد و دل او را برد مانند آن یکى و همان وعده را در همان ساعت با او گذاشت. و در آن ساعت هر دو با وى ملاقات کردند، و هر کدام از رفیق خود خجالت داشت و سرها را بزیر انداختند، و آنگه شرم از آنها رفت و یکى بدیگرى گفت: من براى مقصدى آمدم که تو آمدى و با هم از او کام خواستند گفت: نه تا بت او را بپرستند و از مى او بنوشند و چون نوشیدند به بت او نیاز بردند. و گدائى وارد شد و آنها را دید و زن بآنها گفت: این میرود و گزارش شما را میدهد، برخاستند و او را کشتند و از او کام خواستند گفت نه تا بمن نیاموزید وسیله اى را که با آن بآسمان بالا روید و آنها گفتند نه، و او هم گفت: نه، تا باو خبر دادند و آن را براى آزمایش گفت و بآسمان بالا رفت و دیده بدو برداشتند و دیدند اهل آسمان سر بسوى آنها کشند و آنها را مینگرند، و آن زن هم بآسمان رسید و بصورت این ستاره که بینى درآمد. 9- و از همان: بسندش از ابى ولّاد که: بامام ششم گفتم: قربانت، راستى که مردى از یاران ما پارسا مسلمان بسیار نماز خوان گرفتار لهو شده و گوش بسرود میدهد فرمود: این کارش از نماز در وقت و از روزه و از عیادت بیمار و از حضور در جنازه و دیدار برادر باز میدارد؟ گفتم: نه، او را از کار خیر و نیک باز نمىدارد فرمود: این از وسوسههاى شیطانست و ان شاء اللَّه آمرزیده شود براى او. سپس فرمود: گروهى از فرشته عیب گرفتند بر آدمیزاده در لذت و شهوت او یعنى از حلال نه از حرام: فرمود: خدا در باره آدمیزادههاى مؤمن سرزنش فرشتهها را نپسندید، فرمود: خدا در خاطر آن فرشتهها لذت و شهوت افکند تا بر مؤمن عیب نگیرند، و چون آن را احساس کردند، از آن بخدا نالیدند که ما را ببخش ببخش و برگردان بهمان آفرینش خودمان که براى ما اختیار کرده بودى که میترسم در کار پریشان و ناروائى درآئیم، فرمود: خدا آن را از خاطر آنها زدود. فرمود: چون رستاخیز آید و اهل بهشت در بهشت درآیند همان فرشتهها اجازه گیرند و نزد اهل بهشت روند و بر آنها درود گویند و گویند درود بر شما در برابر شکیبائى شما در دنیا از لذتها و شهوتهاى حلال. 10- در اقبال (366) از امام چهارم در دعاء عرفه: بار خدایا البته فرشتههایت نگرانند از ترست، شنوا و فرمانبر تواند، و بفرمان تو کار کنند، وانگیرند در شب و روز تسبیح گویند. 11- در احتجاج (185) زندیق از امام ششم پرسید در باره دو فرشته هاروت و ماروت چه گوئى چه مردم گویند که آنها بمردم جادو مىآموختند؟ فرمود آنها وسیله آزمایش بودند، تسبیح آنها در هر روز این بود که اگر کسى چنین و چنین کند چنان مىشود، اگر بچنین و چنین معالجه کند چه مىشود اصنافى از جادو بود و آنجا اظهار میکردند مردم از آنها یاد میگرفتند و آن دو بآنها میگفتند همانا ما وسیله آزمایشیم از ما دریافت نکنید چیزى را که زیان براى شما دارد و سود ندارد. تصدیق غیبگو (رمال، فالگیر، طالعبین) عن الهیثم بن واقد قال: قلت لأبی عبد اللَّه علیه السّلام انّ عندنا بالجزیرة رجلا ربّما اخبر من یأتیه یسئله عن الشّىء یسرق او شبه ذلک أ فنسأله؟ فقال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّهعلیه و آله: من مشى الى ساحر او کاهن او کذاب یصدّقه بما یقول فقد کفر بما انزل اللَّه من کتاب. هیثم بن واقد مىگوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم که در منطقه جزیره، مردى در بین ما است که گاهى از مال بسرقت رفته یا چیزى نظیر آن به کسانى که از وى پرسش مىکنند خبر مىدهد آیا مجازیم به او مراجعه کنیم و از این قبیل مسائل سؤال نمائیم؟ در جواب فرمود: که رسول گرامى (ص) گفته است هر کس به منظور آگاهى از مغیبات نزد ساحر یا کاهن یا دروغگو برود و گفته وى را تصدیق نماید به آنچه خداوند از کتب آسمانى نازل فرموده کفر آورده است. تنجیم و غیبگوئى على علیه السّلام سربازان خود را براى جنگ با خوارج مهیا نمود، موقعى که خواست حرکت کند شخصى نزدیک آمد و به حضرت عرض کرد اگر در این وقت به جبهه جنگ بروى خائفم که به مرادت نرسى و شکست خورده مراجعت نمائى و من این خبر آینده را از راه محاسبه نجومى و دقت در اوضاع کواکب بدست آوردهام. فقال علیه السّلام: أ تزعم انّک تهدى الى السّاعة الّتى من سار فیها صرف عنه السّوء و تخوّف من السّاعة الّتى من سار فیها حاق به الضرّ؟ فمن صدّقک بهذا فقد کذّب القرآن و استغنى عن الاستعانة باللَّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه و تبتغى فیقولک للعامل بامرک ان یولّیک الحمد دون ربّه لانّک بزعمک انت هدیته الى السّاعة الّتى نال فیها النّفع و امن الضّر. على علیه السّلام به او فرمود: گمان دارى که تو دگران را به ساعتى هدایت مىکنى که هر کس در آن ساعت حرکت کند ناملایمات و بدیها دامنگیرش نمىشود و از ساعتى مىترسانى که هر کس در آن ساعت سیر نماید در زیان و ضرر محصور مىگردد. کسى که تو را در این سخن تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده و در راه جلب ملائم و دفع ناملایم از مددخواهى و طلب نصرت و یارى از بارى تعالى بىنیاز شده است و از گفتهات برمىآید که متوقعى اجراکننده دستورت، تو را حمد و ثنا گوید نه خداى خود را زیرا به گمانت این تو هستى که او را به ساعتى هدایت نمودهاى که بر اثر آن به سود و بهره نائل آمده و از زیان و ضرر مصون مانده است. ثمّ اقبل علیه السّلام على النّاس فقال: ایّها النّاس ایّاکم و تعلّم النّجوم الّا ما یهتدى به فی برّ او بحر فانّها تدعوا الى الکهانة و المنجّم کالکاهن و الکاهن کالسّاحر و السّاحر کالکافر و الکافر فی النّار سیروا على اسم اللَّه. سپس على علیه السّلام روى خود را متوجه مردم نمود و فرمود: ستارهشناسى را براى تشخیص راههاى صحرائى و دریائى فراگیرید و بپرهیزید از این که آن را وسیله غیبگوئى و راه شناخت پیروزى و شکست قرار دهید که این کار، شما را به کهانت مىکشاند و منجمى که هدفش در ستارهشناسىغیبگوئى باشد همانند کاهن است و کاهن مثل ساحر است و ساحر مانند کافر است و کافر جهنّمى است. آنگاه رو کرد به سربازان و فرمود: بنام خدا حرکت کنید یعنى به غیبگوئى آمیخته به بدبینى این مرد که از علم نجوم دم میزند اعتنا ننمائید. وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ. چنین نبوده است که خداوند شما را بر غیب آگاه سازد ولى از بین فرستادگان خود کسانى را که خواسته است برگزیده و آنان را از این فیض بزرگ بهرهمند ساخته است. خلاصه علم به غیبهاى این عالم و همچنین مغیبات سایر عوالم هستى. مختص ذات اقدس الهى است. اینکه در پارهاى از موارد پیامبران خدا و اولیاء او در بیدارى، سخن از غیب گفتهاند به اذن حضرت بارى تعالى بوده یعنى خداوند در مواقعى که اراده فرماید افراد شایسته را بواقعیتهاى ناشناخته ملهم مىکند و از مغیبات نسبى آگاهشان مىسازد و گاهى الهام خداوند در عالم خواب بوسیله رؤیاهاى صادقه افاضه مىشود و بر اثر آن گوشهاى از پرده غیب کنار مىرود و حقیقت نهفتهاى براى صاحب رؤیا آشکار مىگردد. ولى طرقى را که فریبکاران براى اغفال مردم برگزیدهاند از قبیل کهانت، سحر و جادو، ستارهشناسى و نظائر اینها نه تنها کلید علم غیب نیستند بلکه مایه گمراهى و فسادند و اسلام آنها را ممنوع اعلام نموده است. | ||||
|
|
| ||||
مجازات جادوگرى
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: (مجازات) جادوگر مسلمان آن
است که باید کشته شود، ولى جادوگر کافر کشته نمىشود! سؤال شد: اى رسول خدا
صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم! علت این تفاوت چیست؟
فرمود: شرک و جادوگرى مساوى هستند. (بلکه گناه شرک بزرگتر است، و اگر قرار کشته شدن باشد، باید او به خاطر شرک کشته شود).
خطر گناه
جادوگر کافر است یا نه؟ فقهاء در آن اختلاف دارند، از پیغمبر صلى اللَّه
علیه و آله روایت شده که فرمود: هر که نزد کاهن یا جادوگر رود و او را باور
دارد البته کافر است بدان چه بر محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرود
آمده، بدان که نزاعى میان امت اسلام نیست که هر که اختران را مدبر و خالق
جهان و حوادث جهان داند از خوب و بد کافر است، و این همان نوع یکم از سحر
است. و اما نوع دوم که معتقد شود روح آدمى نیرومند گردد تا آنجا که جسم و زندگى و قدرت و تغییر شکل پدید آرد اظهر اینست که امّت اسلام بر کفر او اجماع دارند، و اما نوع سوم که معتقد شود جادوگر از تصفیه و خواندن ورد و دود کردن برخى داروها بآنجا رسد که خدا در دنبال کار او بر سبیل عادت آنها را پدید کند معتزله همه او را کافر دانند و گفتهاند: با این عقیده ممکن نیست پیغمبران بر حق را شناخت. و این گفته زشتى است زیرا کسى را رسد که گوید: اگر مدّعى نبوت دروغگو باشد نباید خدا این چیزها را بدست او پدید آورد تا مایه اشتباه گردد، ولى اگر مدعى نبوّت نشود و این امور را پدید آورد اشتباهى بمیان نیاید و امتیاز میان حق گو و باطل جوانیست که براى حق گو این امور بدنبال دعوى نبوّت محقق شوند، و اما انواع دیگر جادو که شمردیم شکّى نیست که مایه کفر نباشند. اگر گویند: چون یهود سحر را بسلیمان بستند خدا در تبرئه او فرمود:
«و کافر نشد سلیمان» و این دلیل است که هر جادو و سحرى کفر است، بعلاوه
فرمود «ولى شیاطین کافر شدند که سحر بمردم مىآموختند» و این هم مقتضى است
که هر سحرى کفر باشد، و از دو فرشته هم حکایت کرده که آنها بکسى جادو
نیاموختند جز اینکه گفتند «همانا ما فتنهایم پس تو کافر مشو» و این هم
دلالت دارد که هر سحرى کفر است.
گوئیم: حکایت حال را بس که یک صورت کفر وجود داشته باشد و آن را حمل کنیم بر کسى که معتقد بخدائى ستارگانست سپس پس از ایراد
درباره حکم کشتن ساحر گفته: اینست کلیات سخن در باره سحر و جادو و اکنون بر
گردیم به تفسیر آیه. قول خدا «ولى شیاطین کافر شدند و جادو بمردم
مىآموختند» ظاهر آیه اینست که کفر آنها براى آموختن جادو بوده، زیرا وصف
مشعر بعلیت است، و آموختن آنچه کفر نباشد کفر نیست، پس آیه دلیل است که
تعلیم جادو کفر است و مانع را رسد که گوید: وصف مشعر بعلیت نیست و معنا
اینست که شیاطین کفر آوردند، و جادو هم مىآموختند.
اگر گوئى: این مورد اشکال است، زیرا خدا در این آیه خبر داده که دو فرشته
بمردم جادو مىآموختند، و اگر آموختن جادو کفر باشد لازم شود، دو فرشته را
کافر دانند با اینکه همه فرشتهها معصومند، و بعلاوه شما دلیل آوردید که هر
جادو کفر نیست.
گوئیم: لفظ مشترک همه نامدارانش را نگیرد و ما این جادو که کفر است همان
نوع اول دانیم که عقیده بخدائى اختران است و آن جادوئى است که کفر است
شیاطین هم براى اینکه این جادو را آوردند کافر شدند نه بانواع دیگر و راجع
بدو فرشته گوئیم: نپذیریم که این نوع از جادو را آموختند بلکه بسا از اقسام
دیگر آن بوده، چنانچه خدا فرموده «از آنها یاد میگرفتند آنچه وسیله جدائى
میان مرد و جفت او است».
«و بعلاوه اگر مقصود تعلیم این نوع جادو هم باشد در صورتى کفر است که مقصود
آموزگار این باشد که شاگرد آن را حق داند و درست و اما اگر آن را بیاموزد
براى اینکه از آن کناره گیرد کفر نیست، و آموختن فرشتهها براى این بوده که
مکلف از آن دورى کند که فرموده «بکسى نمىآموختند تا میگفتند ما فتنهایم»
و اما قصد شیاطین از آموختن آن اعتقاد حق بودن این چیزها بوده است، و فرق
روشن است.
نافع و ابن کثیر و عاصم و ابو عمرو «لکنّ» با تشدید خواندندولى دیگران
بتخفیف نون خواندند اما اینکه فرموده وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ
بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ چند مسأله دارد.
1- در لفظ (ما) دو وجه است یکى اینکه بمعنى «الّذى آنچه» باشد و بر این
معنا سه قول است، عطف باشد بر سحر که آنچه بر دو فرشته هم نازل میشده تعلیم
میدادند، یا عطف باشد بر ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ یعنى پیرو خواندن
افتراء شیطان بودند و پیرو آنچه بر دو فرشته فرو شده بود، زیرا سحر یک قسم
آن کفر بود و آن همانى بود که شیاطین میخواندند و یک قسم آن کفر نبود چون
تأثیر در تفرقه زن و شوهر و آن نازل بر ملکین بود و خدا گویا از یهود گزارش
داده که پیرو هر دو بودند.
و یا اینکه عطف باشد بر ملک سلیمان، یعنى آنچه شیاطین میخواندند افتراء بر
ملک سلیمان بود و هم بر آنچه بدو فرشته نازل بود، ابو مسلم این را اختیار
کرده و منکر است که سحر بر دو فرشته نازل باشد، و چند دلیل بر آن
آوردهاند.
الف: زیرا اگر سحر بر آنها نازل شود باید از خدا باشد و آن روا نیست چون سحر کفر است و عبث و انزال آن بر خدا روا نیست.
2- اینکه قول خدا «شیاطین کافر شدند که جادو بمردم مىآموختند» دلیل است که
آموختن جادو کفر است، و اگر ثابت شود که آنها چنین کردند باید کافر باشند و
آن باطل است.
3- چنانچه روا نیست پیغمبران جادو آموزند فرشته را بطریق اولى روا نباشد. 4- جادو را جز بکافران و فاسقان و دیوان سرکش نسبت ندهند، و چگونه کارى که خدا از آن نهى کرده و بدان سزاى کیفر نوید داده بخدا بسته شود، جادو جز امرى بیهوده و اشتباه کارى نیست و رسم خدا ابطال آنست چنانچه در داستان موسى فرموده «آنچه شما آوردید جادو است و البته خدا باطلش سازد». سپس در تفسیر آیه براهى رفته که با اکثر مخالفین مخالف است، گفته:
چنانچه شیاطین جادو را بملک سلیمان بستهاند با اینکه ملک سلیمان از آن
بدور است، همچنان جادو را نسبت دادند به «ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ»
و آن هم از جادو بدور است، براى اینکه نازل بدانها شرع است و دین و دعوت
بنیکى و آنان همینها را بمردم یاد میدادند و میگفتند ما وسیله آزمون هستیم
براى تأکید در پذیرش و فرمانبرى، ولى برخى پذیرفتند و دیگران از آن رو
گرداندند «و آموختند از آن دو» یعنى فتنه و کفر باندازهاى که جدائى
اندازند میان مرد و جفتش، این تقریر مذهب أبى مسلم است.
وجه دوم: اینست که «ما» نفى باشد و عطف باشد به «ما کَفَرَ سُلَیْمانُ»
یعنى سلیمان کافر نشد و بدو فرشته هم جادو نازل نشد، چون جادوگران جادو را
بسلیمان مىبستند و میگفتند از همانست که بدو فرشته نازل شده در بابل که
هاروت و ماروت بودند، و خدا هر دو گفته آنها را رد کرد، و پس از آن فرمود
«و بهیچ کس جادو نیاموختند بلکه از آن بسختى غدقن کردند، و اینکه گفتند
«همانا هر دو فتنهایم و تو کافر مشو» یعنى وسیله آزمونیم که شما را از
جادو نهى کنیم تا مبادا کافر شوید.
و بدان که اینها پنج قولند در تفسیر آیه و قول یکم بهتر است از همه زیرا
عطف «ما أُنْزِلَ» بر آنچه پهلوى آنست بهتر است از عطف بر آنچه از آن دور
است مگر دلیلى آید و اینکه گفتهاند لازم آید خدا جادو نازل کرده باشد،
گوئیم شرح چیزى گاهى براى تشویق بانجام آنست و گاهى براى جلوگیرى از آن و
دور کردن مردم از آن چنانچه شاعر گفته.
(بدى را دانستم نه براى آنکه دنبالش بروم بلکه تا از آن پرهیز کنم) اینکه
دوباره گفته آموختن جادو کفر است چون خدا فرموده «شیاطین کافر شدند که
تعلیم دادند بمردم جادو» گفتیم در صدق این جمله کافى است یک نوع جادو کفر
باشد، و آن تعلیم جادو است با اعتقاد باینکه کواکب خدایند و با قصداثبات
این عقیده، و اینکه دربار سوم گفته آموختن جادو براى انبیاء هم روا نیست تا
چه رسد بفرشتهها.
گوئیم اگر مقصود از آن آگاهى بر ابطال آن باشد چرا بر پیغمبران روا نباشد و
اینکه گفته جادو را بکفار و سرکشان وابندند و چگونه بخدا که از آن نهى
کرده نسبت توان داد؟ گوئیم فرق است میان عمل و تعلیم، علاوه ممکن است بیک
نظر حرام باشد و بیک نظر جائز. ) مسأله دوم: حسن «ملکین» بلام کسره دار
خوانده و از ضحاک و ابن عباس هم روایت است و در مقصود آن اختلاف است حسن
گفته دو عجمى نبریده در بابل بودند که جادو یاد میدادند و گفته شده: دو
پادشاه خوب بودند ولى قرائت مشهوره با لام فتحه دار است یعنى دو فرشته که
از آسمان نازل شدند بنام هاروت و ماروت و سپس گفتند همان جبرئیل و میکائیل
بودند و دیگران را هم گفتهاند، براى کسر لام چند دلیل آوردند.
1- آموختن جادو بفرشتهها سزاوار نیست.
2- چگونه رواست فرشته نازل شود با اینکه خدا فرماید «اگر فرشته فرو آریم کار بگذرد و سپس مهلت نیابند، 9- الانعام».
3- اگر دو فرشته فرو شوند یا بصورت دو مرد باشند یا نه در صورت یکم جلوه
دادن آنها بصورت دو مرد اشتباه کارى است و روا نیست و در صورت دوم مخالف
قول خدا است که «اگر او را فرشته مقرّر سازیم بایدش مردى نمائیم، 10-
الانعام) و جواب از اعتراض یکم در بیان حکمت نزول فرشته بیاید و جواب از
دوم اینست که این آیه با قرائت ملکین بمعنى فرشته خاص است و متواتر و بر آن
آیه عام مقدم مىشود.
و جواب از سوم اینست که بصورت دو مرد بودند و بر مکلّفان زمان انبیاء لازم
بود که هر که بصورت آدمى بینند بطور قطع او را آدمى ندانند و در زمان رسول
صلى اللَّه علیه و آله هر که دحیه کلبى را میدید نباید او را یک آدمى شناسد
و باید درتردید باشد. مسأله سوم: گفتیم فرشتهاند آیا چرا فرود آمدند؟ از
ابن عباس روایت است که براى پاسخگوئى بفرشتهها بود که از گناه آدمیزاده و
از اینکه خدا به آنها مهلت میدهد و خصوص پس از جادوگرى آنها تعجب کردند، و
خدا از آنها خواست تا داناتر و زاهدتر و دیندارتر خود را انتخاب کنند براى
فرو شدن بزمین و آنها از میان خود هاروت و ماروت را انتخاب کردند و خدا
شهوت آدمى بدانها داد و آنها را بزمین فرستاد، و شرک و آدم کشى و زنا و
میخوارى را بر آنها غدقن کرد.
فرو شدند و زیباترین زنها بنام زهره نزد آنها رفت و ویرا بخود خواندند و او
نپذیرفت جز پس از آنکه بتپرستند و مىنوشند و آنان در آغاز سر باز زدند
ولى شهوت بر آنها چیره شد و همه را انجام دادند، و چون مى نوشیدند و بت
پرستیدند گدائى نزد آنها آمد، زهره گفت: اگر او بیرون رود و آنچه از ما
دیده بمردم بگوید کار ما تباه شود، اگر خواهید دست شما بمن برسد این مرد را
بکشید.
نخست خوددارى کردند، ولى او را هم کشتند، و چون از کشتن او فارغ شدند و آن
زن را خواستند او را نیافتند، و آنگه پشیمان شدند و افسوس خوردند و بدرگاه
خدا لابه کردند، و خدایشان میان عذاب دنیا و عذاب آخرت مخیر کرد، و عذاب
دنیا را برگزیدند، و آنها در بابل میان آسمان و زمین آویخته شدند و جادو
بمردم مىآموزند.
و در باره زهره هم دو قول دارند:
یکى اینکه چون دو فرشته را خداوند بشهوت آدمیزاده آزمود، ستاره زهره را با
فلکش بزمین فرود آورد تا شد آنچه شد، و باز زهره و فلکش بجاى آسمانى خود
برگشتند و آن دو را سرزنش میکردند بدان چه از آنها دیدند.
دوم اینکه آن زن یک بدکاره بود از مردم زمین و پس از میخوارى و آدم کشى و
بتپرستى با او مواقعه کردند، و اسم اعظم که بوسیله آن بآسمان بالا
میرفتندباو یاد دادند و او آن را خواند و بآسمان بالا رفت نامش «بیدخت» بود
و خدا او را مسخ کرد و زهرهاش نمود. و بدان که این روایت فاسد است و
مردود و ناپذیرفتنى، زیرا در قرآن بر آن گواهى نیست بلکه آن را از چند راه
باطل داند.
یکم: آنچه در آن دلیل است بر عصمت فرشتهها از هر گناه.
دوم: اینکه گفتهاند مخیر شدند میان عذاب دنیا و آخرت فاسد است بلکه بهتر
این بود که مخیر شوند میانه توبه و عذاب زیرا خدا از کسى که عمرى بت
پرستیده توبه پذیر است و چگونه از آنها دریغ میکرد.
سوم: عجبتر از همه اینکه گویند در حالى که معذبند بمردم جادو آموزند و بدان دعوت کنند و هم کیفر بینند.
و چون فساد این گفته روشن شد گوئیم سبب فرود آوردنشان چند چیز بوده. یک: جادوگران در آن زمان بسیار بودند، و جادوهاى ناشناختهاى بکار میبردند و خود را پیغمبر مینامیدند و آن را معجزه خود وانمود میکردند و خدا این دو فرشته فرستاد تا فرمولهاى جادو را بمردم آموزند و آنها بتوانند با مدعیان دروغى نبوّت معارضه کنند و این بهترین غرض و مقصد است. دوم: اینکه امتیاز معجزه از جادو توقف دارد بر دانستن حقیقت معجزه و جادو و مردم بدان نادان بودند و شناخت حقیقت معجزه براى آنها نشدنى بود، و خدا این دو فرشته را فرستاد تا ماهیت جادو را براى همین بشناسانند.
سوم: دور نیست که گفته شود جادو تا آنجا که مایه جدائى میان دشمنان خدا و
دوستى میان دوستان خدا بوده براى آنها مباح یا مستحب بود و خدا براى همین
دو فرشته را فرستاد که جادو را بدین غرض بیاموزند و مردم آن را از آنها یاد
گرفتند و در بدى بکار بردند و مایه جدائى دوستان خدا و الفت دشمنان او
شدند.
چهارم: اینکه دانستن هر چیزى خوبست و چون از جادو غدقن شده بایدآن را فهمید تا از آن دورى کرد چون نهى از آن نامفهوم نشدنیست.
پنجم: شاید جن چند نوع جادو میدانستند که آدمى بمانند آنها توانا نبود و
خدا فرشتهها را فرو فرستاد تا بآدمى یاد دهند آنچه را بتواند با آن
بمعارضه جن پردازد.
ششم: ممکن است براى سخت گرفتن در تکلیف باشد که بفهمد و بدشوارى از آن
خوددارى کند و از لذت آن چشم پوشد و ثواب بیشتر برد، چنانچه خدا قوم طالوت
را بجوى آب آزمود، «که هر که از آن نوشد از من نباشد و هر که از آن نچشد از
من است» و از اینها روشن شد که دور نیست خدا تعالى دو فرشته را براى یاد
دادن جادو بزمین فرو آورده باشد. مسأله چهارم: برخى گفتند این واقعه در
زمان ادریس علیه السّلام رخ داده، زیرا چون آن دو فرشته براى این غرض بصورت
آدمى فرو شدند، باید در آن وقت پیغمبرى باشد که این معجزه او گردد، و
نمیشود خود آنها پیغمبر بشر باشند چون ثابت شده که خدا از فرشتهها بآدمى
پیغمبر نفرستد، و اللَّه اعلم. مسأله پنجم: هاروت و ماروت که بیان دو فرشته
است نام عجمى آنها است که منصرف نشدهاند و اگر از کلمه هرت و مرت بمعنى
شکستن بودند بپندار برخى باید منصرف باشند، و زهرى (هاروت و ماروت) برفع
خوانده یعنى «هما هاروت و ماروت» و قول خدا که «یاد نمیدادند جادو را بکسى
تا میگفتند همانا ما فتنهایم» شرح اینست که آنها بسختى بر حذر میداشتند از
بکار بردن جادو که میگفتند «همانا ما فتنهایم» و مقصود از آن امتحان و
امتیاز فرمانبر از نافرمانست و البته ما راههاى اینکه فرستادن دو فرشته
براى تعلیم جادو نیکو بوده بیان کردیم که بهمراه آموختن جادو اندرز میدادند
که مبادا آن را بکار زنید بلکه از آن فرق میان معجزه و جادو را بدانید و
بس، و مبادا بدانستن آن بگناه و فساد و اغراض دنیا بگرائید.
اما اینکه فرمود: «از آنها یاد میگرفتند آنچه بدان جدا میکردند مرد رااز
جفتش» در آن چند مسأله است. یکم: اینکه با اعتقاد باینکه این جدائى اثر
جادو است شوهر کافر میشد و از همسر خود جدا میشد بحکم شرع.
دوم: اینکه: اشتباه کارى و نیرنگ و دوبهمزنى آنها را از هم جدا میکرد.
مسأله دوم: اینکه مقصود این نیست که جادوى آنها بهمین کار منحصر بوده بلکه
آگهى بدین صورت آگهى بکارهاى دیگر هم هست زیرا آرامش مرد بهمسر خود معروف
است و بیش از هر دوستى است و اگر با جادو بتوان آن را بر هم زد کارهاى دیگر
آسانتر است.
اما اینکه فرموده «نبودند زیانزن بکسى» دلیل بر گفته ما است که زیان را
مطلق آورده و منحصر بتفریق زن و شوهر نکرده است و ذکر آن براى نمونه است. اما اینکه فرموده «بِإِذْنِ اللَّهِ» اذن بمعنى فرمانست و خدا جادو را نکوهش کرده و عیب آنها شمرده بدان فرمان ندهد و گر نه نباید نکوهش آنها کند و باید آن را تاویل کرد بچند وجه.
1- حسن گفته مقصود اینست که چون جادو شود خدا جادوگر را آزاد گذاشته و جلو او را نبسته.
2- اصمّ گفته: یعنى با علم خدا جادو اثر میکند و خدا آن را میداند چون اذن
بمعنى اعلام است و اذان هم از آن آمده و شواهد دیگر هم آورده.
3- زیان دنبال جادو را خدا آفریده و از این رو باذن او است چنانچه خدا
فرموده «همانا گفته ما است که چون چیزى خواهیم باو گوئیم باش و میباشد، 41-
النحل».
4- مقصود باذن فرمانست و بدین معنا باید تفریق میان زوجین بواسطه کفر باشد و
آن حکم شرعى است و جز بامر خدا نیست اما قولش «و البته دانستند هرآینه کسى
که آن را خریده در آخرت خلاقى ندارد» در آن چند مسأله است. مسأله یکم: لفظ
خرید در اینجا استعاره است بچند وجه، یکم: چون کتاب خدا پشت سر انداختند و
بآنچه شیاطین میخواندند چنگ زدند گویا جادو را ببهاى کتاب خدا خریدند دوم:
فرشتهها میخواستند آنها جادو را وانهند و سود آخرت ببرند و چون جادو بکار
بستن پیشه کردند بعوض سود آخرت سود دنیا را خریدند سوم: جادوگرى را بریاضت
خریدند چون بىآن میسر نبود.
مسأله دوم: بیشتر مفسرین گفتند: خلاق بهره است، و از خلق بمعنى
اندازهگیریست و دیگران گفتند بمعنى خلاص است (و شعر امیّه را گواه آن
آورده).
در آیه یک پرسش دیگر مانده و آن اینست که چگونه نخست براى آنها در قول خود
«و البته دانستند» دانش ثابت کرد ولى آن را با قول خود «کاش میدانستند» نفى
کرد و جواب آن چند راه دارد یکم: آنان که دانستند جز آنانند که ندانستند
داناها استادان جادوگر بودند که کتاب خدا را پشت سر افکندند و نادانها مردم
دیگر که شاگرد آنها بودند، این جواب اخفش است و قطرب.
دوم: دانا و نادان یکى است و آنچه دانستند جز آنچه است که ندانستند دانستند
که از آخرت بهره ندارند ولى اندازه سودى که از دست دادند و زیانى که دچار
شدند ندانستند.
سوم: دانا و نادان یکى است و معلوم هم یکى ولى چون از دانش خود بهره
نگرفتند و بدان عمل نکردند و از آن رو گردانیدند دانش آنان چون نادانى شد
چنانچه خدا تعالى کفار را کران، لالان و کوران خوانده براى آنکه از این
حواس خود بهره نبرند، بمردى که کار بیجا کند گویند: کردى و نکردى (پایان).
و همانا من بیشتر سخن دراز او را که فزونىها دارد در اینجا آوردم چون
مناسب مطالب بابهاى آینده است، و براى اینکه بر عقائد فاسده آنها در این
ابواب آگاه شوى. یکى از دوستان شیخ بهائى ما- ره- از او گفته بیضاوى را در
تفسیر این آیهپرسیده آنجا که گفته «و آنچه روایت شده که آن دو فرشته شکل
آدم شدند، و شهوت دار شدند، و بزنى بنام زهره درآویختند و وى آنها را بر
گناه و بتپرستى واداشت و سپس بدان چه از آنها آموخت بآسمان برآمد، از یهود
حکایت شده و شاید یکى از معماگوئى پیشینیانست و حلّ آن بر روشنفکران نهان
نیست، شما آن را شرح دهید تا ما هم روشنفکر شویم.
شیخ پس از نقل داستان بمانند آنچه رازى در آن روایت کرده گفته: قدماء
مفسران عامه آن را از ابن عباس روایت کردند، ولى متأخرانشان آن را
نپسندیدند و فخر رازى و دیگران در انتقاد آن سخن بسیارى دارند و گفته: فاسد
و مردود و ناپذیرفتنى است بسه دلیل، تا آخر آنچه از او در ضمن کلامش نقل
کردیم، سپس گفته در همه این دلیلها اعتراض است.
اما یکم: براى آنکه دلیلى نیست که پس از اینکه خدایشان بشکل آدمى کرد و نیروى شهوت و خشم بدانها داد و چون آدمیزاده شدند دیگر معصوم مانده باشند چنانچه از داستان روشن است، و اعتراض بر وجه دوم اینست که تخییر میان توبه و عذاب گرچه براى آنها اصلح است ولى بمذهب مفسر رعایت اصلح بر خدا لازم نیست بلکه رعایت اصلح بدین معنا نزد ما هم واجب نیست.
زیرا ما هر چه بحال بنده اصلح است بخدا واجب ندانیم چنانچه مخالفان بما
بستهاند و بدان بر ما طعن زنند بلکه آن اصلح را بخدا واجب دانیم که ترکش
نقض غرض او باشد چنانچه در حواشى تفسیر بیضاوى آن را تحقیق نمودم، و بسا
خدا یاد توبه را از آنها برد براى مصلحتى که جز او نداند و بر این فرض بخلى
بر خدا لازم نیاید و اما در وجه سوم اعتراض مىشود که تعلیم در حال عذاب
دیدن نشدنى نیست. و گمانم اینست که انتقاد فخر رازى از این روایت باعث شده
که او آن را حمل برمز نموده و آنچه از پدرم- ره- در حلّ آن شنیدم اینست که
عالم عامل کامل مقرب بدرگاه خدا گاه شود که بنفس فریبنده خود اعتماد کند و
توفیق و عنایتخدایش او را فرا نگیرد و دست از دانش خود کشد و بدلخواه نفس
پلید و پست پردازد و از لذات معنوى چشم پوشد و بپائینتر درکات فرو افتد، و
آنکه نادان است و غرق پلیدى بسا که با این دانشمند هواپرست و هرزه برخورد و
توفیق الهى او را فرا گیرد، و از دانش او بهرهور شود، و از پلیدیهاى عالم
ماده برهد و باوج عرفان رسد، و شاگرد در بالاترین درجه سعادت برآید و
استاد بپائینتر درجه شقاوت گراید.
و در برخى تفاسیر دیدم، مقصود از دو فرشته مذکور جانست و دل که از عالم
روحانى فرو شدند بعالم جسمانى تا حق را بپا دارند، و فریفته شکوفه زندگى
دنیا شدند و در دام شهوت افتادند و مى غفلت نوشیدند، و با دنیاى هرزه
درآمیختند و بت هوا را پرستیدند، و خودکشى کردند از نظر نعمت جاودانى و
سزاوار شکنجه درد آور و عذاب سخت شدند.
و این داستان را که علماى عامه از ابن عباس روایت کردند علماى ما هم از
امام پنجم علیه السّلام روایت کردند و شیخ جلیل ابو على طبرسى- ره- آن را
در (ج 1 ص 170- 177) مجمع البیان آورده ولى میان دو روایت اندک اختلافى
است، زیرا در روایت اصحاب ما نیست که هنگام عذاب دیدن جادو مىآموختند،
بلکه صریح است در اینکه تعلیم پیش از عذاب بوده، و همچنان در آن نیست که آن
زن اسم اعظم از آنها یاد گرفت و ببرکت آن بآسمان برآمد.
و حاصل اینکه این داستان از طرق ما و طرق عامه هر دو روایت شده و از حکایات
بىسند نیست چنانچه از سخن علامه دوّانى در شرح عقائد عضدیّه برآید آنجا
که گفته: این داستان نه در قرآنست و نه در سنت رسول خدا صلى اللَّه علیه و
آله دلیلى بر درستى آنست.
و دلیل آورده که از دروغها است باینکه این زن بواسطه آنچه از دو فرشته
آموخت یعنى اسم اعظم بآسمان برآید ولى آنها با اینکه آن را دانند این کار
با دانستن اسم اعظم نتوانند. و نهان نیست که این دلیل او در صورتى تمام است
که خدا- جل اسمه- پس از اینکه مرتکب گناهان کبیره شدند اسم اعظم را از
یادشان نبرده باشد و اثبات آن دشوار است (پایان سخن او- ره-).
2- یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ
طبرسى- ره- در (ج 3 ص 146) مجمع گفته این آیه را دلیل آوردند بر اینکه
فرشتهها افضل از پیغمبرانند گفتند پس انداختن ذکر فرشتهها در چنین خطابى
دلیل تفضیل آنها است، زیرا شیوه بر این نیست که گویند: امیر از این کار سر
نتابد و بلکه پاسبان هم بلکه فروتر را پیش دارند و بزرگتر را بدنبال آرند و
گویند: وزیر از این کار سر نتابد و نه پادشاه. و اصحاب ما از آن پاسخ دادند که: فرشتهها را پس انداخته براى آنکه همه فرشتهها افضل و پرثوابترند از یک شخص مسیح، و این را نباید دلیل گرفت که هر یک از او برترند، و این مورد خلاف است، و بعلاوه با اینکه ما میگوئیم انبیاء برتر از فرشتهاند، تفاوت را بسیار نمیدانیم و در این صورت تقدم ذکر برتر خوبست نبینى که خوبست گفت: سرباز نزنند فلان امیر و فلان امیر در صورتى که همپایه باشند یا در پایه بهم نزدیک باشند.
بیضاوى در (ج 1 ص 319) تفسیرش گفته: بسا تقدیم مسیح در عطف براى تکثیر
فرشتهها است نه بزرگتر بودن آنها، چنانچه گوئى امیر بجائى رسید که نه رئیس
مخالف او است و نه مرءوس.
3- «راستى آنان که نزد پروردگار تواند» یعنى همه فرشتهها یا مقربان آنها
«و از برایش سجده کنند» یعنى با زبونى او را بپرستند و با خوارى «و شریک
نسازند با او» دیگرى را.
4- «براى خدا سجده کنند هر آنچه در آسمانها و هر آنچه در زمینند» یعنى هم
بآفرینش و منش خود فرمانبر اویند و هم فرمان او را ببرند و پیشانى بر خاک
نهند، تا همه اهل آسمانها و زمین را فرا گیرد، و هر آنچه جنبد چه در آسمان
باشد و چه در زمین و مجردات عطف شده بامور جسمانى و هر که معتقد است
کهفرشتهها مجردند بدین آیه دلیل آورده یا مقصود از آنچه در آسمانها است و
در زمین از فرشتهها چون حافظان و جز آنها، و ما که در غیر عقلاء اطلاق
شود و بر عقلاء هم شده جون هر دو تیره با هم جمعند و این بهتر است از آوردن
لفظ «من». «و آنان سرباز نزنند» از پرستش او «میترسند از پروردگار خود از
بالاى خود» که مبادا عذابى بر سرشان آید، یا اینکه بر آنها قهر نماید، و
قول خدا است که «و او است قهرکننده بر بندههایش» 19- الانعام، براى آنکه
هر که از خدا ترسد سرپیچى از عبادتش نکند «و انجام دهند هر چه فرمان دارند»
از طاعت و تدبیر، و این است که فرشتهها مکلفند و میان بیم و رجاءاند (ج 1
ص 668 تفسیر بیضاوى).
و در باره قول خدا «و فرو نشویم جز بفرمان پروردگارت» در (ج 2 ص 42) گفته:
این حکایت از گفتار جبرئیل است که در وقتى از رسول خدا صلى اللَّه علیه و
آله و سلم از اصحاب کهف و ذى القرنین و روح پرسیدند دیر آمد و او ندانست چه
پاسخ دهد، و امید داشت باو وحى شود و 15 روز تا 40 روز دیر آمد و مشرکان
گفتند: پروردگارش با او وداع کرد و او را ناخوش داشت و سپس بیان آنها فرود
آمد، و مقصود اینست که ما گاه گاه بفرمان خدا فرو شویم نه بدلخواه.
«و از او است آنچه در پیش و در پس ما است و آنچه میان آنها است» از اماکن و
اوقات، نه از جایى بجائى و نه درگاهى و گاهى فرو نشویم جز بفرمان و خواست
او «و نیست پروردگارت تارک تو» و فرو نیامدن ما براى نبودن فرمان او بود نه
براى اینکه وانهادهات چنانچه کفار پندارند، و حکمتى در آن بوده «نه خسته
شوند و نه واگیرند».
«و گفتند خدا فرزند گرفته» در باره خزاعه فرو شد که فرشتهها را دختران خدا
دانستند و او را از آن تبرئه کرد که فرمود «منزه است او» «بلکه آنان
بندههائى ارجمندند» نه فرزندان او «که از او پیشى نگیرند در گفتار» مانند
بندهها «و بفرمان او کار کنند» و کارى بیفرمانش نکنند «میداند هر چه برابر
آنها و درپس آنها است» هیچ چیز بر او نهان نیست از آنچه پیش داشتند یا پس
گذاشتند، و براى همین است که کاملا خود را بپایند. «از ترسش در هراسند» و
میلرزند از عظمت و هیبت او و اصل خشیه ترس با تعظیم است و از این رو مخصوص
علماء است، و اشفاق نگرانیست «و هر کدام گویند» چه فرشته باشد و یا جز او
که من معبودم سزاش دوزخ است «چنین سزا دهیم ستمکاران را» از ستم و شرک و
دعوى خدائى، و این منافات با عصمت فرشتهها ندارد، زیرا فرض وجود منافات با
امتناع وقوع ندارد چنانچه خدا فرموده «اگر مشرک شوى البته عملت را حبط
کنیم، 65- الزمر».
5- «بر آن» یعنى دوزخ «فرشتهها گماشتهاند» که کارش را تصدى دارند و آنها زبانیهاند «غِلاظٌ شِدادٌ» سخت گفتار و سخت کردار یا سخت خلقت و سخت خلق و نیرومند بر هر کار دشوار «نافرمانى خدا نکنند» در گذشته و بکنند هر چه فرماید» در آینده و فرمان را بپذیرند و انجام دهند.
طبرسى- ره- در (ج 10 ص 318) مجمع گفته: این آیه دلیل است که فرشتههاى
گماشته بر دوزخ معصومند از گناه و نافرمانى خدا نکنند، جبائى گفته:
همانا مقصود اینست که نافرمانى او نکنند و هر چه در دنیا بآنها فرمان دهد
انجام دهند، زیرا آخرت تکلیف ندارد و همانا سراى سزا است [براى مؤمنان] و
خدا ثواب آنها را عذاب کردن دوزخیان مقرر داشته که از آن شادند و کامیاب،
چنانچه شادى مؤمنان و لذت آنها را در بهشت مقرر کرده.
ادامه دارد ... | ||||
تو میهمان نا خوانده ای نبودی که با آمدنت، کسی را شگفت زده کنی. عمری است که شهر قم آبستن رؤیای آمدن زنی از قبیله روشنایی است.
هر روز، مناره های مسجد شهر قد می کشند تا شاید سایه محمل تو را از دور ببینند و در بانگ اذان خویش، بشارت رسیدنت را فریاد کنند.
شهر ما به درازای تاریخ است که انتظار تو را می کشد!
پس اگر می بینی جماعت شیفتگانت، دست و پای دلشان را گم کرده اند و زبانشان از تکلم باز مانده، به خاطر دیدار توست.
قبول کن حلقه زدن دور در دانه آل طه و نگین امامت، کمترین کاری است که ما توانسته ایم بکنیم.
ما دور افتادگان از خانه کرامت آل عبا، در تار و پود چادرت آرزوهای دیرینه مان را جستجو می کنیم.
ما
از تو عطر محمدی رسول خدا صلی الله علیه و آله را می جوییم و در پی مهر
علوی علیه السلام هستیم و با دیدن سبزی نگاهت، یاد خانه نیم سوخته فاطمه
علیهاالسلام می کنیم و از صبر و بردباری مجتبی علیه السلام می پرسیم.
اما
تو بیش از همه، عطر خاطرات امام هشتم علیه السلام را در ایوان دل ما می
پراکنی؛ آن چنان که گویی امام رضا علیه السلام بر دشت خاطرمان خیمه زده است
و بر منبر نگاهمان حدیث نور می گوید.
بانوی آب و آیینه!
ما
شهرمان رامهیا کرده بودیم تا بر گرداگرد لبخند مهرت خانه بسازیم و از مسیر
نگاهت، کوچه بکشیم و دیارمان را در پیوند با تو جاویدان کنیم.
ما
کجا می دانستیم که میهمان تازه رسیده مان، هنوز بار سفر بر زمین نگذاشته،
بار عمر خویش بر شانه های حضرت اجل می گذارد و از اقلیم ما محمل بر می
بندد.
ما
دلمان می خواست تمام دیوارهای گرداگردت را آیینه کاری می کردیم و زمین زیر
پایت را از مرمر سفید می ساختیم و بالای سرت را سایبانی می زدیم از گنبدهای
پر از کبوتر، نه این که با آرزوهای ناکاممان خانه آخرتت را آذین بندیم.
اما ما به همین نیز مفتخریم که شهرمان را به نام تو می شناسند و از ما نشانه های تو را می جویند.
خدا کند که همسایگان خوبیبرای یادگار آل الله باشیم!
وقتی
کلمات بخواهند برای رسیدن به یک شعر زیبا جمع شوند، وقتی ستاره ها بخواهند
فرشی از نور بسازند، وقتی گل ها تابلوی زیبایی از شیرینی و لبخند بخواهند
بسازند، وقتی آرامش، بخواهد میهمان دل های آدم ها شود، وقتی کرم، عطوفت دست
هایش را بر سر خاک بکشد، تازه یادمان می آید تو آمدی تا همه شعرها زیبا
شوند.
ستاره ها، رقص نور در آسمان به راه انداختند و یک به یک به پایت ریختند.
کلمات، عادت کردند برای تو، دور هم میهمانی بگیرند.
گل ها به بهانه تو شکفتند.
آرامش تازه فهمید چقدر محتاج چشم های شماست... و خاک تازه مهربان شد...
تو نبودی و قم، خاک صبوری نبود.
خاکِ شوره زار، با تو شعور تازه گرفت. تسبیح در تسبیح، درختان انار به
مقدمت شکوفه های سُرخ ریختند؛ زیرا تو فرزند سرخ ترین آواز قرون بودی.
آمدی؛ با کوله باری از گُل و لبخند.
آمدی؛ با آشناترین خنده های سبز. آمدی؛ با کریم ترین دست های باغ. آمدی؛ با بی بهانه ترین سخاوت، سرشارترین حضور.
چقدر آمدن تو در دل هامان نور کاشت!
بانو! تو آمده ای تا هفت روز هفته این شهر، چیزی بشود ما ورای همه پیچیدگی های تاریخ.
این شهر نمک زده، باران می خواست، عشق می خواست، شور و صدا می خواست؛ با تو به تمام این ها رسید....
آه، ای رسول تلخ ترین لحظه های مدینه!
ای زایر غریب شاه خراسان، تنهای بی همراه...! بال های کدام فرشته، سایبان تو شد؟
کاش غربت نشین نبودی!
کاش صدای تو از مدینه که آمدی، تا توس رسیده بود!
بعضی وقت ها غبطه می خورم به کبوترانی که حول محور گنبد زرد رنگ تو می چرخند.
غبطه می خورم به ابرهای بالای حرم.
دلم تنگ می شود برای کاشی های فیروزه ای و یاکریم های آرام ایوان آیینه.
دلم تنگ می شود برای دُعای توسل، برای نُدبه، برای صُبح جمعه های بهاری ات، برای کُمیل خوانی های غریبانه.
آمدی و درخت ها بوی بهار گرفتند.
آمدی تا دلتنگی های گونه گونه این مردم صبور، هوای آرامش بگیرد؛
آرامش آفتابی قم.
ستاره سپید پوش خانه خورشید، بهانه بی بدیل گریستن! آمدنت را با گُلاب و
اشک، آمدنت را با ستاره و لبخند، آمدنت را با تمام درختان به پیشواز خواهیم
آمد.
تجربه مهم درسی از معلم فداکار هر انسانی دو آموزنده دارد : یکی روزگار دیگری آموزگار اولی به بهای زندگی ات دومی به بهای زندگی اش |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
نقش مشورت در موفقیت انسان
آداب باطنی تلاوت قرآن
بیانی در مورد کلام حضرت یوسف نبی( ع) 1. تفسیر ارشادالاذهان وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا ... ظنّ هنا بمعنى: علم فقد قال للذی تأکد نجاته: اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ أی ائت على ذکری عند سیدک و أننی حبست ظلما فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ أی أنسى الشیطان یوسف ذکر اللّه فی تلک الحال حتى استغاث بمخلوق فالتمس من الساقی أن یذکره عند سیّده فلذلک لبث فی السجن بضع سنین روی أنه بقی سبع سنین بعد خمس سنین سبقتها لأن العرب تطلق لفظ البضع على السبع. و قالوا: بل الضمیر فی أنساه، یرجع إلى الساقی الذی سها عن ذکر یوسف و نسیه سبع سنین. 2. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص: 202-201 مسئلة مشکلة- و آن اینست که در تفسیر این آیه از نظر مفسرین و اخبار مختلف است و ما ابتداء بهر طریق تفسیر میکنیم و سپس حق در مقام را بیان میکنیم وَ قالَ یوسف لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا که ساقى باشد و ظن در اینجا بمعنى یقین است مثل آیه شریفه إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ حاقه آیه 20، اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ به اینکه یوسف بىگناه و بىتقصیر گرفتار حبس شده و بخواه که مرا نجات دهد و بیرون آورد. فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ بعض مفسرین گفتند ضمیر انسیه و ضمیر ربّه بیوسف برمیگردد یعنى شیطان یوسف را از ذکر پروردگارش غافل کرد که توجه بخدا نکرد در خلاصى از حبس و توجه بمخلوق کرد و همین سبب شد که فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ و اخبارى بر طبق این تفسیر ذکر کردهاند از حضرت زین العابدین و از حضرت صادق علیهما السّلام و از حضرت رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و از حضرت مجتبى علیه السّلام حتى اینکه جبرئیل [ع] آمد یوسف کى تو را خوش صورتترین خلق قرار داده، کى محبت تو را در قلب پدرت انداخت، کى تو را از قتل نجات داد، کى تو را از چاه بیرون آورد، کى تو را از کید زنها خلاص کرد تمام را بگفت خدا پس چرا از خدا نخواستى و توجه بمخلوق کردى باید در حبس بمانى، یوسف [ع] بسیار گریه کرد که او را یکى از گریه کنندگان عالم شمردند آدم، نوح، یعقوب، یوسف، صدیقه طاهره و زین العابدین علیهم السّلام که اهل زندان از گریه او بتنگ آمدند تا آنکه جبرئیل آمد دعائى تعلیم او کرد موجب خلاصى او شد این یک نحو تفسیر. و اما نحو دیگر آنکه ضمیر انسیه و ضمیر ربّه بساقى برمیگردد که او فراموش کرد ذکر یوسف را نزد ملک که سیّد او بود و این باعث شد که چند سال در زندان ماند و اینکه یوسف خطایى نکرد پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم هم از اصحاب طلب نصرت میکرد ائمه اطهار [ع] هم حتى از دشمن طلب میکردند و مؤمن اگر در شدّت باشد و طریقى براى تخلص داشته باشد اقدام کند تقصیرى نکرده و تحقیق اینکه حضرت یوسف [ع] خود از خداى خود طلب حبس کرد براى نجات از دعوت زنها گفت رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ و موقعى که این فرمایش را بساقى کرد سه روز بیشتر از حبس نگذشته بود و باید طورى شود که این قضیه زلیخا و یوسف متروک شود و از نظرها بیرون رود البته اگر صبر کرده بود و اظهارى نکرده بود بهتر بود لکن اظهارش هم خطا و تقصیرى نبود و بعبارت اخرى یک ترک اولى بیش نبود و گریه یوسف بر همین ترک اولى بوده چنانچه گریه آدم هم از این جهت بوده و باین جمع بین اخبار میشود و تفسیر دوم که ضمیر فانسیه و ذکر ربه راجع بساقى است نه بیوسف بلکه شاهد بر این در دو آیه بعد که میفرماید وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ اینکه نسیان او بوده و در این موقع متذکر شده و مراد از بضع چند سال است که گفتند از سه تا نه اطلاق بضع میشود و مشهور اینکه یوسف هفت سال در زندان بود تا ملک آن خواب را دید که میفرماید: 3. ترجمه المیزان، ج11، ص: 247-246 توسل به اسباب منافاتى با اخلاص ندارد، بلکه اعتماد بر اسباب با اخلاص منافات دارد و اما اینکه دو ضمیر مذکور را به یوسف برگردانیم و در نتیجه معنا چنین شود که: شیطان یاد پروردگار یوسف را از دل او ببرد و لا جرم در نجات یافتن از زندان دست به دامن غیر آورد و به همین جهت خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند، هم چنان که بعضى از مفسرین هم گفتهاند: و چه بسا به روایت هم نسبت داده باشند (احتمال ضعیفى است که) با نص کتاب مخالفت دارد. چون صرفنظر از ثنایى که خداوند در این سوره از آن جناب نموده تصریح کرده بر اینکه او از مخلصین بوده. و نیز تصریح کرده که مخلصین کسانیند که شیطان در ایشان راه ندارد. و اخلاص براى خدا باعث آن نمىشود که انسان به غیر از خدا متوسل به سببهاى دیگر نشود، زیرا این از نهایت درجه نادانى است که آدمى توقع کند که بطور کلى اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلکه تنها و تنها اخلاص سبب مىشود که انسان به سببهاى دیگر دلبستگى و اعتماد نداشته باشد. و در جمله" اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ" قرینهاى که دلالت کند بر دلبستگى یوسف (ع) به غیر خدا وجود ندارد. بعلاوه جمله" وَ قالَ الَّذِی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ ..." خود قرینه روشنى است بر اینکه فراموش کننده یوسف نبوده بلکه ساقى بوده است. |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
کلید های طلائی در عرفان امامیه به نام خالق یکتا کلید های طلائی در عرفان امامیه جهت رسیدن به خواسته های شرعی و رسیدن به کمال انسانیت که خداوند متعال آنرا از افراد خاص مومنین بی نهایت خواسته و حد و مرزی قائل نشده است بطوریکه در احادیث قدسی و نبوی و علوی آمده است در هر حال و شرایط و زمان و مکان خالق خود را یاد کنید منتهی چطور و در چه شرایطی و در چه حالی و با چه معرفتی.... مدخل آغاز هر سخنی مجرای تراوش مفاهیم و هویت هر کلامی می باشد و مطلع هر موضوعی باب بیان غرض و هدف از بررسی و تدوین و نگارش مطلوب است و از آنجائیکه نشر علم بر عالمان تکلیف است و هر علمی را باید از باب مختص آن وارد شد. پس عالمان برای ادای تکلیف شان می بایست مطلوبشان را از مطلع و دروازه آن علم بر طالبین و ... بگشایند.لذا در مقاله پیش رویتان غرض نویسنده گشودن دروازه بحث و گفتگو در مورد نظریات علمی و عملی ذکر می باشد و مباحث پردازش شده بر مبنای اصول و معارف معرفتی تشیع اثنی عشری می باشد. مبحث ذکر دریایی از معرفت را دربر دارد و با فضل خداوند متعال هر سخنی که به حق در مورد ذکر بیان گردد هر سطر و کلام و حرف اش دارای اثرات مهمه برای مومنین در پی خواهد داشت. لذا بر آن شدیم تا در مورد ذکر و ذاکر و مذکور باب بحث و گفتگوی علمی و نظری را بگشائیم و در مواردی نیز لمعاتی از ذکر عملی را نیز یادآور شویم، تا ان شاء الله به فضل و اذن ربانی باب سخنان و کلام حقانی در مورد ذکر باشیم. شایان ذکر است که هر علمی بر اساس قاعده و قوانین خاص خود پی ریزی شده است و تخطی از این قوانین انسان را از آثار مفید آن باز می دارد و بالاخص در مورد ذکر که روح انسان میزبان تاثیرات و تجلیات یاد حق می باشد و اگر ذاکر برای رسیدن به نیاتش شرایط لازمه را اخذ نماید یعنی قوانین را رعایت کند ، مطمئنا آثار و فواید بیشماری برای یاد کننده حق در پی خواهد داشت و اگر سهل انگاری کند چه بسا ضررهایی انسان را تهدید کند که غیر قابل بازگشت باشد. در متون دینی ما دعا و طلب نمودن از وهاب لایتناهی بسیار توصیه شده است و اجابت دعوات را حتمی گفته اند و در اغلب مواردی که فردی دعایی کرده و به اجابت ان نرسیده ریشه اش را در عدم پایبندی به شرایط ذکر گفته اند چرا که از مهمترین شرایط ذکر حق حسن ظن نسبت به خداوند می باشد، بنابراین اگر انسان در قبال طلب اش ،مطلوب مورد نظر خود را در نیابد می بایست حسن ظن نسبت به خدا نموده و راضی از رضایت حق باشد که شاید خداوند بگونه ای دیگر اراده اجابت نموده است و اصل اجابت حق است بطوریکه وقتی عاملین به دستوراتش توفیق مستجاب شدن را یابند علام الغیوب،ربی که مفتاح الفتوح از آن اوست در های غیبی را بر روی مقبولین درگاهش می گشاید و طالبین حقایق ملکوتی را به مقاصد عالیه می رساند و سایرین سیر الی الله را به تجرد نفس میکشاند و عبد اش را از رجوع به هر مرجع مادی در عین ابزار بودن و نعمت حق بودن شان بی نیاز از آنها می گرداند. رسالت علماء و دانشمندان متعهد در بکارگیری سیاست ها و روش های تربیت معرفتی مسلمین می باشد تا ایشان را از چنگال شیطنت های شیطانی و علایق فانیه نجات بخشندو برای نیل به مقاصد و اهداف معروضه بالا می توان با اگاهی بخشیدن در مورد اذکار مهمه با شرایط و رعایت اصول و قوانین آن، موارد مراجعه به اذکار حسنای خداوند و گنجهای قران حمد و ایه الکرسی و غیره و شفا و درمان در تمامی امور بوسیله ایات قران مجید و نحوه صحیح توسلات به چهارده معصوم (علیه السلام) و روزه و نماز و سجده و دعا و احتراز و تعویذات جهت حفاظت از مردن های بد و خطرات شداید و تصدقات و قربانی که بهترین بیمه های ربانی بوده و درمان امراض مهلک با تربت سید الشهداء (علیه السلام) و اب نیسان و زمزم و خواص حروف و ... و طب ائمه اطهار (علیه السلام) و لقمان و چندین دعاهای مهم و صلوات کامل تدوین و تشریح نمود و البته بر اهل شوق و ذوق و ایمان و صدق و صفا پوشیده نیست که تمامی موارد معروضه بالا را بایستی با شرایط خود وارد شد.لذا به نظر این فقیر بتوان با ترویج مراتب فوق دلهای مرده بعضی از مردم را زنده کرده و امراض روحی و جسمی انانرا دارو بخشید و گمراهان وادی حیرت و جهالت را به کاخهای جاوید جنت کشانید تا احیاء نفس کرده و در جهان فانی نقش خیر و نیکی از خوبی نهاده باشند. بسم الله الرحمان الرحیم بسیار واضح است که یاد و ذکر بنده فانی که آغاز خلقت اش از قطره ای پست است و در پایان عمر مادی اش مرداری بد بو است ، لایق خداوند قادر لایزال و بی نیاز نیست ولی یاد کردن خداوند قادر و توانا و دانا و حکیم و خالق ازلی بر عبید درمانده و بیچاره خیلی ارزشمند تر است. البته ذکر حق پیوسته و متصل و ابدی است،چرا که خداوند متعال در وحی خویش بر قلب نبی اعظم (ص)فرموده است:"و ما کان ربک نسیا1"چرا که او خدای سبحان حی قیومی است که" لا تاخده سنه و لا نوم" و او" علی کل شی علیم "زیرا که او فرمود"قل ربی یقذف بالحق علام الغیوب2" است پس غفلتی او را در بر نمی گیرد تا دچار فراموشی شده و ذکر بنده اش را قطع کند و آنچه که واضح و مبرهن است ادب عبد ، در ذاکر خدا بودن اوست.لذا اگر عبد تأدبا به یاد حق بود و بر اثر مناجات و انس با محبوب ازلی و ابدی و لذت یاد حق نیاز اش را فراموش کرد و از خدا چیزی نخواست خداوندی که"علیم بذات الصدور 3"است هرگز ذکر او را و نیازش را از یاد نمی برد. ولی ذکر خدا نسبت به همه یکسان نیست،که این خود بحث تخصصی است و مجال مستقل و مفصل مطلبد. لذا وقتی قران می فرماید: "فاذکرونی اذکرکم واشکروا لی و لا تکفرون4"ذات مقدس حق فرموده پس مرا یاد کنید، شما را یاد میکنم و برایم سپاس گذارید و مرا کفران مکنید.سخن از ذکر ذاکری است که فارق از دغدغه ی بهشتی شدن و یا مصونیت از آتش جهنم ، مختص ذات پاک الهی ذکر می گوید بطوریکه برخی ذکر حق می گویند برای در امان ماندن از نار خشم و قهر الهی و برخی دیگر به طمع نعمت های بهشت ،در این میان کسانی پیام این آیه را دریافته اند که می گویند:"فهبنی یا الهی ...صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک5" اینان که خدا را نه به ترس از جهنم و نه به طمع و شوق به بهشت بلکه بر اساس محبت و شایستگی او برای عبادت پرستش می کنند ایشان در فکر جنه اللقاء هستند و دنیا و آخرت و نعیم و جنت آنان خداوند است چنان که حضرت امام سجاد(علیه السلام)در مناجات المریدین بر خداوند عرض می کند:"یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی یا ارحم الراحمین" با توجه به عرایض معروضه بالا به نظر می رسد گرچه آیه"فاذکرونی اذکرکم "بطور عام یک دستور تشریفی است و در بعد خاص تکالیف و واجبات مطرح شده از جانب شرع را در بر می گیرد، ولی پیام اصیل و اصلی آن در جان کلام ابراهیم نبی(علیه السلام)است که فرمود:"انی وجهت وجهی من دین و کردار خویش پاک کردم و روى دل خویش فرا دادم للذی فطر السماوات والارض فرا آن خداى که بیافرید آسمانها را و زمینها را حَنِیفاً و من مسلمان پاک دین و ما انا من المشرکین و من از انباز گیران نیستم با اللَّه6"پس اگر ذاکر قصد بندگی محض را نموده است می بایست همانند"الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم7 "همیشه به یاد خدا باشد و اگر بقا و دوام خواهد برای ذکرهایش پس "و اذکر ربک فی نفسک خداوند خویش را یاد کن در دل خویش تضرعا و خفیه بزارى و بیم و دون الجهر من القول و یاد کن خداوند خویش بآوازى فروتر از بانگ بالغدو والاصال ببامدادها و شبانگاهها و لا تکن من الغافلین و نگر از غافلان نباشى.8" البته وقتی بنده ای مشغول ذکر حق شد از عمر خویش بهره خواهد برد چرا که همین ذکر، او را از گناهان اتشین عافیت سوز باز می دارد و اگر با فهم و اگاهی ذاکر حق شد دیگر هیچ نبیند و نخواهد جز رضایت الهی. پس ذکر حق منافع دنیوی و اخروی بیشماری دارد که از مهمترین آثار ذکر حق انس انسان با خدای ازلی و سرمدی می باشد و این در حالیست که همه انسانها همواره بنوعی دچار دغدغه ها و گرفتاریها و مشکلاتی هستند که برای رفع آنها شاید شبانه روز تلاش کنند، همه انسانها آرزوهائی دارند و خلاصه سخن، بشریت همواره خود را نیازمند خواسته هایش یافته است ولی بر هیچکس پوشیده نیست که مطمئنا بهترین راه برای براورده شدن حاجات مشروع و نجات از مهالک دنیوی و اخروی ،بیماری های گوناگون و امراضی که اطباء ناامید از درمان آن گشته اند ، گرفتاری های معیشتی ، آرزوها و دعاهای معنوی ،مصونیت از خصم و بد اندیش و افراد نا باب ، علم بضمائر یافتن و کشف وشهود حقایق را نمودن و... در همنشینی و مانوس شدن با حق لطیف می باشد و این توفیقات به برکت ذاکر حق شدن و در سایه سار ذکر خدای لایزال و بی نیاز میسور است . اگر چه مومن با اراده خویش ذکر حق را بر زبان و قلب خویش جاری می کند ولی تا زمانی که اذن و فضل الهی مشمول مومن نگردد ذکر حقیقی و ملکوتی ،این نعمت عرشی از انسان روان نخواهد گردید لذا وقتی رب الاعلی به فضل و لطف و رحمت اش از وجود مومن از مجرای حقانی و ربانی و ملکوتی اذکارش نورش را تجلی می دهد، مومن ذاکر را منور از تجلی خود می گرداند.و چون مردم را مراتبی است پس لطف و اذن او متناسب صداقت و صفای باطنی و ظرفیت و قدر طلب او می باشد.در اینجا نکته ای که به نظر مهم می رسد ، رسیدن به مقام طلب می باشد و تا زمانی که انسان خود را نیازمند ذکر حق نبیند ،ذکر او فایده بخش نخواهد بود.پس اگر در کلام الهی خداوند ذکر را از انسان بسیار و بی شمار خواسته است با توجه به این که هر عبادتی را قدر و اندازه ای مقرر نموده است روی سخن اش با افرادی است که به نیاز ذکر نایل گردیده اند.و نیازمندان حق به روشنی دریافته اند که تنها راه و روش برای نجات از همه دغدغه های پیش روی بشریت در ذکر حق لایزال می باشد، لذا طالبین و نیازمندان ذکر حق باید به مصداق ندای وحی که"یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا سبحوه بکره و اصیلا9" همیشه خداوند را در صبح و شام بسیار ذکر کنند .تا به فیض "فاستجاب لهم ربهم 10"مستفیض گردند چراکه خداوند می فرماید:"انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی11" چون که"بعضکم من بعض12" در نتیجه میزان خدا عمل صالح بندگانش می باشد نه جنسیت آنها. شمه ای از اوصاف ذکر الف)ذکر کثیر؛حضرت امام صادق(علیه السلام)ذکر کثیر را بدین مضمون توصیف نموده اند:زمانیکه بنده ای (وقتیکه با گناه و حرام و طغیان شهوات برخورد میکند) پروردگارش را با تسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) یاد کند (یعنی با ذکر حق در ظاهر و باطن و گناه را واگذارد) پس خدا را چنین یاد کردنی ذکر کثیر است 13و در روایتی دیگر ذکر کثیر را گفتن سی بار سبحان الله فرموده اند14. ب)یاد خدا کاملترین عبادتها؛نماز و روزه و حج و زکات و سایر عبادات همه ذکر خداست و البته این اذکار باید به اذن او و به قصد قربت اش انجام گیرد و حتی در دستوراتی که قصد قربت شرط نمی باشد اگر مسلمانی قوانین شرعی را در آن رعایت کند چون بیاد خدا بوده و با در نظر گرفتن خدایی او اوامر اش را اجرا نموده پس ذکر حق از او تجلی یافته است لذا وقتی قران می فرماید:"اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی واقم الصلاه لذکری15"و یا در جایی دیگرکه می فرماید:"فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند اامشعر الحرام و اذکروه کما هدئکم16" پس بیانگر این می باشد که ذکر حق هدف عبد برای اجرای فرامین الهی و احتراز از محرمات از جانب خداوند می باشد . برای روشن تر شدن مطلب آیاتی از قران را تقدیم حضورتان می کنیم: ب-1)"فاذا قضیتم مناسککم فاذکرو ا الله کذکرکم آبائکم او اشد ذکرا 17" ب-2)"واذکروا الله فی ایاما معدودات18" ب-3)"فاذا امنتم فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون19" و.... اگر در ایات فوق توجه نمائیم ذکر حق را در تمامی موقعیتها توصیه و سفارش نموده است .البته در برخی موارد در قران خداوند ذکر را بر بندگانش تکلیف کرده است همانند تکلیف اقامه نماز های یومیه ،به هر حال اگر مسلمانی ذکر حق بر لسان وقلبش روان گردید مصداق "الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب20"می گردد و هنگامی که فضل الهی مشمول ذاکر گردد و ذاکر در همه شئونات زندگی اش به یاد حق باشد ، به فرموده خدای منان همین بنده ذاکرش ،مذکور ذات صمدی باریتعالی می گردد"من ذکرنی سرا ذکرته علانیه21" و چنان که اشاره شد ذکر حق متفاوت از ذکر عبد بر معبودش می باشد. ج)شفا و درمان در ذکر؛ "وننزل من القران" و فرو می فرستیم از قرآن، "ما هو شفاء" چیزى که آن آسانى(راحتی از درد ها و قبض و بسط ها) است، "و رحمه للمومنین" و بخشایشى گرویدگان را، "ولا یزید الظالمین" و (هم این قرآن) نفزاید کافران را، "الا خسارا" مگر زیانکارى22. قران باب شفاء و رحمت الهی بر بندگان مومن اش می باشدو هنگامی که مومنی به دردی و یا مشکلی گرفتار گشت چون او را سریع الرضا یافته ،پس با سوز دل و حضور قلبی می گوید"یا من اسمه دواء و ذکره شفاء" و چون ذکر حق زایل کننده غفلت و نسیان از خداوند است و دعوت ابلیس ملعون برای مادیگرائی و اماره ای بودن برای غفلت از یاد حق می باشد پس اگر رسول خدا(صلی الله علیه واله و سلم)سه گروه را مصون از شیطنت های شیطان و اعوانش بیان نموده و فرموده اند که ذاکرین و گریه کنندگان از ترس خدا و آمرزش خواهان در حصار امن الهی اند به این بر می گردد که ذکر حق امنیت روحی و جسمی ذاکر را در پی دارد و ذکر حق تجلی بخش کشاف الغم بودن حق و رزاقیت الهی در تمامی اوقات زندگی دنیوی ذاکر می باشد. سخن پایانی با توجه به عرایض معروضه فوق به نظر می رسد که: اولا:هدف و غرض عبد از ذکر حق ،یاد کردن حق وهاب، عبید مبتلا را می باشد. ثانیا:ذکری ربانی است که ذاکر ،ذکرش را مختص ذات مطهر خداوند گرداند. ثالثا:اگر خداوند ذکر اش را قدری معین نکرد برای این است که عالم و علیم به فقر ذاتی بندگانش است و می داند که همواره آنان دچار انواع گرفتاری ها بوده اند و ذکرش را مجرای فیاضی مرئی و غیبی ، لاهوتی و ناسوتی خویش در برابر این بلا ها و امتحانات و ...قرار داد تا بندگانش را از تحیر و سرگردانی و هلاکت رهایی بخشد. رابعا:خداوند تنها تجلی بخش ذکر حقانی از بندگانش است و عمل صالح را به عقد انسانیت او در آورده است. خامسا:با توجه به اوصاف ظاهری و باطنی ذکر حق ، به نظر می رسد از مهمترین فوائد و آثار یاد حق برای ذاکر تجلیات ملکوتی در امورات دنیوی و اخروی می باشد. در اینجا مسئله ای مطرح می شود که چرا برخی از ما در قبال حقوق اصلی و اصیل بندگی مرضی الهی که تکوینا و تشریعا در قران و روایات ائمه اطهار(علیه السلام)مطرح شده است، بنوعی دچار غفلتیم؟! از این رو برخی افراد در مقابل دستور قران در سفارش ذکر حق در تمامی شئونات زندگی ،با خود نمی گویند که وظیفه من در مورد ذکر حق چیست؟ چرا قران مهمترین دستور و سفارش خود را به ذکر اختصاص داده است؟چرا خداوند اختصاص ذکر برای ذات پاکش را غرض عبد برای فریضه نماز بیان فرموده است؟ و سوالات بسیاری که اگر در بنده عاصی و نوعی پدیدار گردد به خیلی نکات مثبت و سازنده دست خواهیم یافت و آن زمان است که با تامل نمون بر مبنای ثقلین نبی اعظم(صلی الله علیه واله و سلم)در مورد ذکر حق به فضل الهی از لحاظ فکری و اعتقادی از آفات مصون خواهیم ماند چرا که این مصونیت روحی، عقل را در مسیر صحیح وصالحانه سیر خواهد داد و عملا نیز در مسیر بندگی محض مرضی ذات باریتعالی در صراط سلوک عارفانه علویان قرار خواهیم گرفت.لذا پاسخ به سوالات بالا نیازمند بررسی های گسترده ای است که غرض این مقاله نمی باشد الا ایحال اجمالا چنین به نظر می رسد چونکه یکی از شرایط مهم ذاکر حق شدن رسیدن به فهم و ادراک فقر و حقارت ذاتی در قبال حق لایزال می باشد پس وقتی برخی افراد از این نکته بنوعی غافل گردند پس خود را غنی به حساب آورده و در سدد عرفی سازی دین و معنویت شان بر می آیند و عملا روحیه اومانیستی لیبرالی را خدای خویش می سازند ، اتفاقی که دامنگیر انسان غربی رونسانسی در قرون اخیر گشته است و تبعات این مرض واگیردار به دامنه جغرافیایی امت اسلام نیز کشیده شده است و ظهور عرفای اخلاطی سکولار مسلک از جمله اسیب هایی است که در امت نبوی متاسفانه بروز نموده است . بطوریکه این عرفای قلابی به معنویت واقعی و ربانی و ملکوتی تخصیص یافته در عرفان شیعی ،این نعمت کبریائی چنان هجوم همه جانبه ای برده است که تجلیات ملکوتی آن را با ایده هایی همچون عرفان اکینکار ،انرزی درونی ،شعور کیهانی و... خلط نموده و تعمدا این عرفان اصیل و اصلی و متعالی شیعی را قربانی هوس ها و قدرت طلبی خویش می کنند و بااین عمل شان شخصیت انسانی را در معرض بیماری هایی قرار می دهند که در اغلب موارد گرفتارشدگان دچارامراض لاعلاج شده و البته خسارت ها و ضرر های جبران ناپذیری نیز پیکره دیانت اصیل مسلمین را تهدید می کند.پس بر عالم و دلسوخته و متفکر و دانشمند متعهد شیعی است که"ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعضه و جادلهم بالتی هی احسن 23"چرا که "ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین24 "و خداوند نیز اجر آن را چنین بر بندگان صالح اش تقدیر نمود که " و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین25" منبع : از مجموعه آثار اذکار |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
کلید های طلائی در عرفان امامیه به نام خالق یکتا کلید های طلائی در عرفان امامیه جهت رسیدن به خواسته های شرعی و رسیدن به کمال انسانیت که خداوند متعال آنرا از افراد خاص مومنین بی نهایت خواسته و حد و مرزی قائل نشده است بطوریکه در احادیث قدسی و نبوی و علوی آمده است در هر حال و شرایط و زمان و مکان خالق خود را یاد کنید منتهی چطور و در چه شرایطی و در چه حالی و با چه معرفتی.... مدخل آغاز هر سخنی مجرای تراوش مفاهیم و هویت هر کلامی می باشد و مطلع هر موضوعی باب بیان غرض و هدف از بررسی و تدوین و نگارش مطلوب است و از آنجائیکه نشر علم بر عالمان تکلیف است و هر علمی را باید از باب مختص آن وارد شد. پس عالمان برای ادای تکلیف شان می بایست مطلوبشان را از مطلع و دروازه آن علم بر طالبین و ... بگشایند.لذا در مقاله پیش رویتان غرض نویسنده گشودن دروازه بحث و گفتگو در مورد نظریات علمی و عملی ذکر می باشد و مباحث پردازش شده بر مبنای اصول و معارف معرفتی تشیع اثنی عشری می باشد. مبحث ذکر دریایی از معرفت را دربر دارد و با فضل خداوند متعال هر سخنی که به حق در مورد ذکر بیان گردد هر سطر و کلام و حرف اش دارای اثرات مهمه برای مومنین در پی خواهد داشت. لذا بر آن شدیم تا در مورد ذکر و ذاکر و مذکور باب بحث و گفتگوی علمی و نظری را بگشائیم و در مواردی نیز لمعاتی از ذکر عملی را نیز یادآور شویم، تا ان شاء الله به فضل و اذن ربانی باب سخنان و کلام حقانی در مورد ذکر باشیم. شایان ذکر است که هر علمی بر اساس قاعده و قوانین خاص خود پی ریزی شده است و تخطی از این قوانین انسان را از آثار مفید آن باز می دارد و بالاخص در مورد ذکر که روح انسان میزبان تاثیرات و تجلیات یاد حق می باشد و اگر ذاکر برای رسیدن به نیاتش شرایط لازمه را اخذ نماید یعنی قوانین را رعایت کند ، مطمئنا آثار و فواید بیشماری برای یاد کننده حق در پی خواهد داشت و اگر سهل انگاری کند چه بسا ضررهایی انسان را تهدید کند که غیر قابل بازگشت باشد. در متون دینی ما دعا و طلب نمودن از وهاب لایتناهی بسیار توصیه شده است و اجابت دعوات را حتمی گفته اند و در اغلب مواردی که فردی دعایی کرده و به اجابت ان نرسیده ریشه اش را در عدم پایبندی به شرایط ذکر گفته اند چرا که از مهمترین شرایط ذکر حق حسن ظن نسبت به خداوند می باشد، بنابراین اگر انسان در قبال طلب اش ،مطلوب مورد نظر خود را در نیابد می بایست حسن ظن نسبت به خدا نموده و راضی از رضایت حق باشد که شاید خداوند بگونه ای دیگر اراده اجابت نموده است و اصل اجابت حق است بطوریکه وقتی عاملین به دستوراتش توفیق مستجاب شدن را یابند علام الغیوب،ربی که مفتاح الفتوح از آن اوست در های غیبی را بر روی مقبولین درگاهش می گشاید و طالبین حقایق ملکوتی را به مقاصد عالیه می رساند و سایرین سیر الی الله را به تجرد نفس میکشاند و عبد اش را از رجوع به هر مرجع مادی در عین ابزار بودن و نعمت حق بودن شان بی نیاز از آنها می گرداند. رسالت علماء و دانشمندان متعهد در بکارگیری سیاست ها و روش های تربیت معرفتی مسلمین می باشد تا ایشان را از چنگال شیطنت های شیطانی و علایق فانیه نجات بخشندو برای نیل به مقاصد و اهداف معروضه بالا می توان با اگاهی بخشیدن در مورد اذکار مهمه با شرایط و رعایت اصول و قوانین آن، موارد مراجعه به اذکار حسنای خداوند و گنجهای قران حمد و ایه الکرسی و غیره و شفا و درمان در تمامی امور بوسیله ایات قران مجید و نحوه صحیح توسلات به چهارده معصوم (علیه السلام) و روزه و نماز و سجده و دعا و احتراز و تعویذات جهت حفاظت از مردن های بد و خطرات شداید و تصدقات و قربانی که بهترین بیمه های ربانی بوده و درمان امراض مهلک با تربت سید الشهداء (علیه السلام) و اب نیسان و زمزم و خواص حروف و ... و طب ائمه اطهار (علیه السلام) و لقمان و چندین دعاهای مهم و صلوات کامل تدوین و تشریح نمود و البته بر اهل شوق و ذوق و ایمان و صدق و صفا پوشیده نیست که تمامی موارد معروضه بالا را بایستی با شرایط خود وارد شد.لذا به نظر این فقیر بتوان با ترویج مراتب فوق دلهای مرده بعضی از مردم را زنده کرده و امراض روحی و جسمی انانرا دارو بخشید و گمراهان وادی حیرت و جهالت را به کاخهای جاوید جنت کشانید تا احیاء نفس کرده و در جهان فانی نقش خیر و نیکی از خوبی نهاده باشند. بسم الله الرحمان الرحیم بسیار واضح است که یاد و ذکر بنده فانی که آغاز خلقت اش از قطره ای پست است و در پایان عمر مادی اش مرداری بد بو است ، لایق خداوند قادر لایزال و بی نیاز نیست ولی یاد کردن خداوند قادر و توانا و دانا و حکیم و خالق ازلی بر عبید درمانده و بیچاره خیلی ارزشمند تر است. البته ذکر حق پیوسته و متصل و ابدی است،چرا که خداوند متعال در وحی خویش بر قلب نبی اعظم (ص)فرموده است:"و ما کان ربک نسیا1"چرا که او خدای سبحان حی قیومی است که" لا تاخده سنه و لا نوم" و او" علی کل شی علیم "زیرا که او فرمود"قل ربی یقذف بالحق علام الغیوب2" است پس غفلتی او را در بر نمی گیرد تا دچار فراموشی شده و ذکر بنده اش را قطع کند و آنچه که واضح و مبرهن است ادب عبد ، در ذاکر خدا بودن اوست.لذا اگر عبد تأدبا به یاد حق بود و بر اثر مناجات و انس با محبوب ازلی و ابدی و لذت یاد حق نیاز اش را فراموش کرد و از خدا چیزی نخواست خداوندی که"علیم بذات الصدور 3"است هرگز ذکر او را و نیازش را از یاد نمی برد. ولی ذکر خدا نسبت به همه یکسان نیست،که این خود بحث تخصصی است و مجال مستقل و مفصل مطلبد. لذا وقتی قران می فرماید: "فاذکرونی اذکرکم واشکروا لی و لا تکفرون4"ذات مقدس حق فرموده پس مرا یاد کنید، شما را یاد میکنم و برایم سپاس گذارید و مرا کفران مکنید.سخن از ذکر ذاکری است که فارق از دغدغه ی بهشتی شدن و یا مصونیت از آتش جهنم ، مختص ذات پاک الهی ذکر می گوید بطوریکه برخی ذکر حق می گویند برای در امان ماندن از نار خشم و قهر الهی و برخی دیگر به طمع نعمت های بهشت ،در این میان کسانی پیام این آیه را دریافته اند که می گویند:"فهبنی یا الهی ...صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک5" اینان که خدا را نه به ترس از جهنم و نه به طمع و شوق به بهشت بلکه بر اساس محبت و شایستگی او برای عبادت پرستش می کنند ایشان در فکر جنه اللقاء هستند و دنیا و آخرت و نعیم و جنت آنان خداوند است چنان که حضرت امام سجاد(علیه السلام)در مناجات المریدین بر خداوند عرض می کند:"یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی یا ارحم الراحمین" با توجه به عرایض معروضه بالا به نظر می رسد گرچه آیه"فاذکرونی اذکرکم "بطور عام یک دستور تشریفی است و در بعد خاص تکالیف و واجبات مطرح شده از جانب شرع را در بر می گیرد، ولی پیام اصیل و اصلی آن در جان کلام ابراهیم نبی(علیه السلام)است که فرمود:"انی وجهت وجهی من دین و کردار خویش پاک کردم و روى دل خویش فرا دادم للذی فطر السماوات والارض فرا آن خداى که بیافرید آسمانها را و زمینها را حَنِیفاً و من مسلمان پاک دین و ما انا من المشرکین و من از انباز گیران نیستم با اللَّه6"پس اگر ذاکر قصد بندگی محض را نموده است می بایست همانند"الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم7 "همیشه به یاد خدا باشد و اگر بقا و دوام خواهد برای ذکرهایش پس "و اذکر ربک فی نفسک خداوند خویش را یاد کن در دل خویش تضرعا و خفیه بزارى و بیم و دون الجهر من القول و یاد کن خداوند خویش بآوازى فروتر از بانگ بالغدو والاصال ببامدادها و شبانگاهها و لا تکن من الغافلین و نگر از غافلان نباشى.8" البته وقتی بنده ای مشغول ذکر حق شد از عمر خویش بهره خواهد برد چرا که همین ذکر، او را از گناهان اتشین عافیت سوز باز می دارد و اگر با فهم و اگاهی ذاکر حق شد دیگر هیچ نبیند و نخواهد جز رضایت الهی. پس ذکر حق منافع دنیوی و اخروی بیشماری دارد که از مهمترین آثار ذکر حق انس انسان با خدای ازلی و سرمدی می باشد و این در حالیست که همه انسانها همواره بنوعی دچار دغدغه ها و گرفتاریها و مشکلاتی هستند که برای رفع آنها شاید شبانه روز تلاش کنند، همه انسانها آرزوهائی دارند و خلاصه سخن، بشریت همواره خود را نیازمند خواسته هایش یافته است ولی بر هیچکس پوشیده نیست که مطمئنا بهترین راه برای براورده شدن حاجات مشروع و نجات از مهالک دنیوی و اخروی ،بیماری های گوناگون و امراضی که اطباء ناامید از درمان آن گشته اند ، گرفتاری های معیشتی ، آرزوها و دعاهای معنوی ،مصونیت از خصم و بد اندیش و افراد نا باب ، علم بضمائر یافتن و کشف وشهود حقایق را نمودن و... در همنشینی و مانوس شدن با حق لطیف می باشد و این توفیقات به برکت ذاکر حق شدن و در سایه سار ذکر خدای لایزال و بی نیاز میسور است . اگر چه مومن با اراده خویش ذکر حق را بر زبان و قلب خویش جاری می کند ولی تا زمانی که اذن و فضل الهی مشمول مومن نگردد ذکر حقیقی و ملکوتی ،این نعمت عرشی از انسان روان نخواهد گردید لذا وقتی رب الاعلی به فضل و لطف و رحمت اش از وجود مومن از مجرای حقانی و ربانی و ملکوتی اذکارش نورش را تجلی می دهد، مومن ذاکر را منور از تجلی خود می گرداند.و چون مردم را مراتبی است پس لطف و اذن او متناسب صداقت و صفای باطنی و ظرفیت و قدر طلب او می باشد.در اینجا نکته ای که به نظر مهم می رسد ، رسیدن به مقام طلب می باشد و تا زمانی که انسان خود را نیازمند ذکر حق نبیند ،ذکر او فایده بخش نخواهد بود.پس اگر در کلام الهی خداوند ذکر را از انسان بسیار و بی شمار خواسته است با توجه به این که هر عبادتی را قدر و اندازه ای مقرر نموده است روی سخن اش با افرادی است که به نیاز ذکر نایل گردیده اند.و نیازمندان حق به روشنی دریافته اند که تنها راه و روش برای نجات از همه دغدغه های پیش روی بشریت در ذکر حق لایزال می باشد، لذا طالبین و نیازمندان ذکر حق باید به مصداق ندای وحی که"یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا سبحوه بکره و اصیلا9" همیشه خداوند را در صبح و شام بسیار ذکر کنند .تا به فیض "فاستجاب لهم ربهم 10"مستفیض گردند چراکه خداوند می فرماید:"انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی11" چون که"بعضکم من بعض12" در نتیجه میزان خدا عمل صالح بندگانش می باشد نه جنسیت آنها. شمه ای از اوصاف ذکر الف)ذکر کثیر؛حضرت امام صادق(علیه السلام)ذکر کثیر را بدین مضمون توصیف نموده اند:زمانیکه بنده ای (وقتیکه با گناه و حرام و طغیان شهوات برخورد میکند) پروردگارش را با تسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) یاد کند (یعنی با ذکر حق در ظاهر و باطن و گناه را واگذارد) پس خدا را چنین یاد کردنی ذکر کثیر است 13و در روایتی دیگر ذکر کثیر را گفتن سی بار سبحان الله فرموده اند14. ب)یاد خدا کاملترین عبادتها؛نماز و روزه و حج و زکات و سایر عبادات همه ذکر خداست و البته این اذکار باید به اذن او و به قصد قربت اش انجام گیرد و حتی در دستوراتی که قصد قربت شرط نمی باشد اگر مسلمانی قوانین شرعی را در آن رعایت کند چون بیاد خدا بوده و با در نظر گرفتن خدایی او اوامر اش را اجرا نموده پس ذکر حق از او تجلی یافته است لذا وقتی قران می فرماید:"اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی واقم الصلاه لذکری15"و یا در جایی دیگرکه می فرماید:"فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند اامشعر الحرام و اذکروه کما هدئکم16" پس بیانگر این می باشد که ذکر حق هدف عبد برای اجرای فرامین الهی و احتراز از محرمات از جانب خداوند می باشد . برای روشن تر شدن مطلب آیاتی از قران را تقدیم حضورتان می کنیم: ب-1)"فاذا قضیتم مناسککم فاذکرو ا الله کذکرکم آبائکم او اشد ذکرا 17" ب-2)"واذکروا الله فی ایاما معدودات18" ب-3)"فاذا امنتم فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون19" و.... اگر در ایات فوق توجه نمائیم ذکر حق را در تمامی موقعیتها توصیه و سفارش نموده است .البته در برخی موارد در قران خداوند ذکر را بر بندگانش تکلیف کرده است همانند تکلیف اقامه نماز های یومیه ،به هر حال اگر مسلمانی ذکر حق بر لسان وقلبش روان گردید مصداق "الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب20"می گردد و هنگامی که فضل الهی مشمول ذاکر گردد و ذاکر در همه شئونات زندگی اش به یاد حق باشد ، به فرموده خدای منان همین بنده ذاکرش ،مذکور ذات صمدی باریتعالی می گردد"من ذکرنی سرا ذکرته علانیه21" و چنان که اشاره شد ذکر حق متفاوت از ذکر عبد بر معبودش می باشد. ج)شفا و درمان در ذکر؛ "وننزل من القران" و فرو می فرستیم از قرآن، "ما هو شفاء" چیزى که آن آسانى(راحتی از درد ها و قبض و بسط ها) است، "و رحمه للمومنین" و بخشایشى گرویدگان را، "ولا یزید الظالمین" و (هم این قرآن) نفزاید کافران را، "الا خسارا" مگر زیانکارى22. قران باب شفاء و رحمت الهی بر بندگان مومن اش می باشدو هنگامی که مومنی به دردی و یا مشکلی گرفتار گشت چون او را سریع الرضا یافته ،پس با سوز دل و حضور قلبی می گوید"یا من اسمه دواء و ذکره شفاء" و چون ذکر حق زایل کننده غفلت و نسیان از خداوند است و دعوت ابلیس ملعون برای مادیگرائی و اماره ای بودن برای غفلت از یاد حق می باشد پس اگر رسول خدا(صلی الله علیه واله و سلم)سه گروه را مصون از شیطنت های شیطان و اعوانش بیان نموده و فرموده اند که ذاکرین و گریه کنندگان از ترس خدا و آمرزش خواهان در حصار امن الهی اند به این بر می گردد که ذکر حق امنیت روحی و جسمی ذاکر را در پی دارد و ذکر حق تجلی بخش کشاف الغم بودن حق و رزاقیت الهی در تمامی اوقات زندگی دنیوی ذاکر می باشد. سخن پایانی با توجه به عرایض معروضه فوق به نظر می رسد که: اولا:هدف و غرض عبد از ذکر حق ،یاد کردن حق وهاب، عبید مبتلا را می باشد. ثانیا:ذکری ربانی است که ذاکر ،ذکرش را مختص ذات مطهر خداوند گرداند. ثالثا:اگر خداوند ذکر اش را قدری معین نکرد برای این است که عالم و علیم به فقر ذاتی بندگانش است و می داند که همواره آنان دچار انواع گرفتاری ها بوده اند و ذکرش را مجرای فیاضی مرئی و غیبی ، لاهوتی و ناسوتی خویش در برابر این بلا ها و امتحانات و ...قرار داد تا بندگانش را از تحیر و سرگردانی و هلاکت رهایی بخشد. رابعا:خداوند تنها تجلی بخش ذکر حقانی از بندگانش است و عمل صالح را به عقد انسانیت او در آورده است. خامسا:با توجه به اوصاف ظاهری و باطنی ذکر حق ، به نظر می رسد از مهمترین فوائد و آثار یاد حق برای ذاکر تجلیات ملکوتی در امورات دنیوی و اخروی می باشد. در اینجا مسئله ای مطرح می شود که چرا برخی از ما در قبال حقوق اصلی و اصیل بندگی مرضی الهی که تکوینا و تشریعا در قران و روایات ائمه اطهار(علیه السلام)مطرح شده است، بنوعی دچار غفلتیم؟! از این رو برخی افراد در مقابل دستور قران در سفارش ذکر حق در تمامی شئونات زندگی ،با خود نمی گویند که وظیفه من در مورد ذکر حق چیست؟ چرا قران مهمترین دستور و سفارش خود را به ذکر اختصاص داده است؟چرا خداوند اختصاص ذکر برای ذات پاکش را غرض عبد برای فریضه نماز بیان فرموده است؟ و سوالات بسیاری که اگر در بنده عاصی و نوعی پدیدار گردد به خیلی نکات مثبت و سازنده دست خواهیم یافت و آن زمان است که با تامل نمون بر مبنای ثقلین نبی اعظم(صلی الله علیه واله و سلم)در مورد ذکر حق به فضل الهی از لحاظ فکری و اعتقادی از آفات مصون خواهیم ماند چرا که این مصونیت روحی، عقل را در مسیر صحیح وصالحانه سیر خواهد داد و عملا نیز در مسیر بندگی محض مرضی ذات باریتعالی در صراط سلوک عارفانه علویان قرار خواهیم گرفت.لذا پاسخ به سوالات بالا نیازمند بررسی های گسترده ای است که غرض این مقاله نمی باشد الا ایحال اجمالا چنین به نظر می رسد چونکه یکی از شرایط مهم ذاکر حق شدن رسیدن به فهم و ادراک فقر و حقارت ذاتی در قبال حق لایزال می باشد پس وقتی برخی افراد از این نکته بنوعی غافل گردند پس خود را غنی به حساب آورده و در سدد عرفی سازی دین و معنویت شان بر می آیند و عملا روحیه اومانیستی لیبرالی را خدای خویش می سازند ، اتفاقی که دامنگیر انسان غربی رونسانسی در قرون اخیر گشته است و تبعات این مرض واگیردار به دامنه جغرافیایی امت اسلام نیز کشیده شده است و ظهور عرفای اخلاطی سکولار مسلک از جمله اسیب هایی است که در امت نبوی متاسفانه بروز نموده است . بطوریکه این عرفای قلابی به معنویت واقعی و ربانی و ملکوتی تخصیص یافته در عرفان شیعی ،این نعمت کبریائی چنان هجوم همه جانبه ای برده است که تجلیات ملکوتی آن را با ایده هایی همچون عرفان اکینکار ،انرزی درونی ،شعور کیهانی و... خلط نموده و تعمدا این عرفان اصیل و اصلی و متعالی شیعی را قربانی هوس ها و قدرت طلبی خویش می کنند و بااین عمل شان شخصیت انسانی را در معرض بیماری هایی قرار می دهند که در اغلب موارد گرفتارشدگان دچارامراض لاعلاج شده و البته خسارت ها و ضرر های جبران ناپذیری نیز پیکره دیانت اصیل مسلمین را تهدید می کند.پس بر عالم و دلسوخته و متفکر و دانشمند متعهد شیعی است که"ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعضه و جادلهم بالتی هی احسن 23"چرا که "ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین24 "و خداوند نیز اجر آن را چنین بر بندگان صالح اش تقدیر نمود که " و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین25" منبع : از مجموعه آثار اذکار |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
بمصداق اینکه با حلول حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود عملا ما بایستی در هر ادعایمان با عملمان ثابت و مصداق پیدا کند و ذکر هو الظاهر و هو الباطن در تائید این مطلب است شخصی که ادعای مسلمانی می کند بایستی با ادای پنج وقت نماز خاشعانه و خاضعانه ضمن اینکه عرض بندگی خود را به خالق متعال عرضه می دارد و خود را بدین وسیله پنج بار با نماز معنی دار تطهیر نموده و خودش به خودش مراحل و مفاهیم نماز جهت عمل گوشزد می کند آیا چنین نماز گزاری کمال انسانیت در او تجلی پیدا نمی کند ؟اگر این امر مصداق پیدا نمی کند مطمئنا مفهوم نماز برای او روشن نشده و قرائت نماز او لقلقه زبان است و بس
مابایستی به اهمیت نماز که عمودالدین است پی برده باشیم. هیچ می دانید که ما مسئول نماز خواندن خاندان خودمان، یعنی زن و فرزند خودمان هستیم یا نه؟ هر فردی ازماهم مسئول نماز خودش است و هم مسئول نماز اهلش یعنی زن وبچه اش.
خطاب به پیامبر اکرم ص است: «و امر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها» (طه/132)، ای پیامبر! خاندان خودت را به نماز امر کن و خودت هم بر نماز صابر باش. این اختصاص به پیامبرص ندارد، همه ما به این امر موظف هستیم.
بچه ها را چه باید کرد؟ بچه ها را از کوچکی باید به نماز تمرین داد.لذا بما دستور رسیده است که به بچه از هفت سالگی نماز تمرینی یاد بدهیم.
البته شاید برخی بچه های هفت ساله نمی توانند نماز صحیح بخوانند ولی صورت نماز راکه می توانند بخوانند. از هفت سالگی می توانند به نماز عادت کنند، چه پسر وچه دختر. یعنی همان بچه که به دبستان می رود، باید نماز را در دبستان به او یاد بدهند، واین روش را خانواده هم باید به او یاد دهند. ولی این راباید توجه داشته باشیم که یاد دادن و وادار کردن با زور نتیجه ای نخواهدداشت، کوشش کنید که بچه تان از اول به نماز خواندن رغبت داشته باشد و به این کار تشویق شود.
طبق روش وسنت پیغمب ص به هر شکلی که می توانید موجبات تشویق بچه تان را فراهم کنید که با ذوق و شوق نماز بخواند، زیاد به او بارک الله بگوئید، جایزه بدهید، اظهار محبت کنید که بفهمد وقتی نماز می خواند، بر محبت شما نسبت به او افزوده می شود. دیگر اینکه بچه را باید در محیط مشوق نماز خواندن برد.نه دربزمهای آنچنانی رقص و...
به تجربه ثابت شده است که اگر بچه به مسجد نرود، اگر در جمع نباشد و نماز خواندن جمع را نبیند، به اینکار تشویق نمی شود، چون اصلا حضور در جمع مشوق انسان است. آدم بزرگ هم وقتی خودش را در جمع اهل عبادت می بیند، روح عبادت بیشتری پیدا می کند،ومسلما بچه بیشتر تحت تأثیرقرار خواهد گرفت.
متاسفانه کم رفتن ما به مسجد و معابد و مجالس دینی و اینکه برخی متاسفانه با کارهای بدشان سبب میگردند که بچه ها ونوجوانان کمتر در مجالس مذهبی شرکت می کنند، سبب می شود که اینها از ابتدا رغبت به عبادت پیدا نکنند ولی این برای شما وظیفه است.که بگوئید وبفهمانید که با یک گل بهار نمشود وبا اقلیت افراد بد مسلمان نما دین بد نبوده بلکه راه رونده خلا فکار خودش را در زیر لوای پرجم اسلام پنهان کرده واز اسلام مطالبی را جهت سر پوش گذاشتن باعمال خودش دزددیده است وطبعا در هر چیزی دزدی وجود دارد آنچه که مسلم است دین اسلام اکمل ترین واتم ترین دینها وپیشوایان ورهبران آن برجسته ترین خلق خداییند ودستهای پنهانی می خواهند که نام اینها ودین را باصطلاح خراب نمایند .غافل ازاینکه هرچه با آل علی ع درافتد.ورافتد
اما اسلام که می گوید بچه ات را وادار به نماز خواندن بکن، نمی گوید آقا فرمان بده، تشربزن، دعوایش کن. نه، ازهر وسیله ای که می دانید بهتر می شود برای تشویق او به عبادت و نماز خواندن استفاده کرد، شما باید استفاده بکنید. باید ما با بچه های خودمان برنامه مسجد رفتن داشته باشیم تا آنها با مساجد و معابد آشنا بشوند.وآدمهای مومن ومدین را ومنافق را بشناسانیم.
ما خودمان که از بچگی با مساجد و معابد به سهم خود آشنا بودیم در این اوضاع و احوال امروز چقدر به مسجد می رویم که بچه های ما که هفت ساله شده اند به دبستان رفته اند و بعد به دبیرستان و بعد به دانشگاه ولی اصلا پایشان به مساجد نرسیده است، بروند.
خوب، اینها قهرا از مساجد فراری می شوند. حالا ممکن است بگوئید وضع مساجد طبق سلیقه نیست، یا مثلا یک روضه خوان می آید و حرف چنین و چنان می زند. آنها را هم وظیفه داریم که با متانت اصلاح بکنیم، وظیفه که در یک جا تمام نمی شود.
پس این را هم هرگز فراموش نکنید که ما وظیفه دایم نماز بخوانیم ووظیفه داریم که خاندان خودمان را هم نماز خوان بکنیم بشکلی که به نماز راغب و تشویق بشوند، فوائد و خاصیت نماز خواندن و در حدودی که می توانیم فلسفه نماز خواندن را برای بچه ها بازگو نموده وبه آنها بفهمانیم که نماز حقیقی ستون دین اسلام بوده وباز دارنده گناهان است...
ذکری برای ترغیب شدن هر چه بیشتر افراد به نماز
اذکار بسیاری در این مورد از بزرگان در کتب معتبر دینی نقل شده است اما آنکه حائز اهمیت است اینکه نماز گذار اول باید به راه راست هدایت شده و به مرحله خودباوری و خود شناسی رسیده و با نماز خاضعانه عملا بیشتر به مرحله خدا شناسی برسد بنابراین در سوره مبارک یاسین آیه "علی صراط المستقیم" را روزی 100 مرتبه طبق فرموده کتاب زاد المعاد مجلسی کسی بگوید او به راه راست هدایت و راغب نماز خواهد شد البته نقش لقمه حلال و مسائل دیگر مطمئنا موثر است .
درکتب
معتبر دینی وشفاودرمان آمده که غسل کند باجامعه پاک چهارکعت نماز شب جمعه
به دوسلام (باحضورقلب)بجا آورد دررکعت اول بعداز حمد صدبار.افوض امری الی
الله ان الله بصیر بالعباد.ودررکعت دوم بعداز حمد صد بار نصرمن الله وفتح
قریب.ودررکعت سوم بعداز حمد صد بار.الا الی الله نصیر الامور.ودر رکعت
چهارم بعدازحمد صد بار.انا فتحنا لک فتحا مبینا. .وبعداز سلام صد بار گوید
.غفرانک ربنا والیک المصیر.پس سربسجده گذاشته وصد بارگوید.استغفرالله واتوب
الیه . که اگر با شرایط خالص درامر پروردگار بوده باشد و در صورت اینکه
خالق صلاح داند انشاءالله حاجت او فرا برآورده میگردد(تجربه شده)
اللهم
انی اسئلک باسمائک التی اذا دعیت بها علی ابواب السماء للفتح انفخت واذا
دعیت بها علی ابواب العسر للسیر تیسرت و اسئلک باسماءک التی اذا دعیت بها
علی ابواب العسرللیسر تیسرت واسئلک باسمائک التی اذا دعیت بها علی القبور
للنشور انتشرت وصلی الله علی محمد و اقلبنی بقضاء حاجتی چون کسی این را بجا
آورد بخدا قسم قدم برندارد بجائی مگر آنکه حاجت اوروا شود. فقیر عاصی
درگاه خدا (شاکر) ملتمس
ذکربرای حاجات (ختومات مجرب٬ شرایط٬ اقسام و آثار ذکر ) "شایان ذکراست که گوینده ذکر بایستی شرایط ذکر را دارا بوده و عامل بعمل بوده باشد" مداومت بر این اذکار برای یافتن گم شده بسیار مفید است . ان شاءالله ۱- حضرت امام رضا علیه السلام میفرمایند : براى یافتن و پیدا کردن گم شده بگوید: و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحرو ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فىکتاب مبین اللهم انک تهدى من الضلاله و تنجى من العمى و ترد الضاله صل على محمد وآله و اغفر لى و رد ضالتى و صل على محمد و آله و سلم. ( گنجینههای معنوی – رضا جاهد ) - دعا برای کسی که راه را گم کرده است : با صدای بلند بگوید: یا فارس الحجازادرکنى یا ابا صالح المهدى ادرکنى ادرکنى ۳- دعا برای یافتن مال یا حیوان گم شده : حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرگاه از کسى مالى یا حیوانى گمشود این دعا را بخواند: اللهم انک اله من فى السماء واله من فى الارض و عدل فیهما و انت الهادى من الضلاله و ترد الضاله رد على ضالتى منرزقک و عطیتک اللهم لاتفتن بها مومنا و لا تغن بها کافرا اللهم صل على محمد عبدک ورسولک و على اهل بیته. ختم سوره مبارکه واقعه جهت وسعت رزق : جهت وسعت رزق از شب جمعه شروع کند و در شب جمعه دیگر ختم کند و در هر شب پنج مرتبه سوره مبارکه واقعه را بخواند و بعد از هر مرتبه این دعا را بخواند: اللهم انى اسئلک رزقا واسعا حلالا طیبا بغیر کدٍّ و استجب دعائى بغیر رد ٍّو اعوذ بک من الفقر و الدِّیْنِ و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرین دعا براى پیدا شدن گم شده حضرت امام رضا علیه السلام میفرمایند : براى یافتن چیزی که گم شده بگو: و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین اللهم انک تهدى من الضلاله و تنجى من العمى و ترد الضاله صل على محمد و آله و اغفر لى و رد ضالتى و صل على محمد و آله و سلم . یکی از ختم های مجرب برای گرفتن هر حاجتی ، مادی یا معنوی، فرستادن صلوات و هدیه این صلوات به محضر نورانی معصومین علیهم السلام است چنان چه رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند : هر که روزی بر من صلوات فرستد حق تعالی درِ عافیت را بر وی گشاید و حاجت معنوی و مادی ، دنیایی و اخروی او به حرمت صلوات بر محمد و آل محمد علیه و علیهم صلوات الله بر آورده میشود .( جامع الاخبار ، ص 67 و مستدرک الوسایل ج5 ،ص100 . ) و بهتر آن است که این ختوم به عدد نام این بزرگواران انتخاب شود . در زیر راهنمای شمارنده اعداد نامهای چهارده معصوم علیهم السلام طبق حروف ابجد جهت ختم گرفتن ذکر میشود .(به عنوان مثال به یمن و برکت نام مبارک امیر المؤمنین علیه السلام و به عدد نام ایشان صد و ده صلوات فرستاده شود و...) 1- نام مبارک پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم = 92 2- نام مبارک امیرالمومنین علیه السلام = 110 3- نام مبارک حضرت فاطمه زهراء علیها السلام = 135 4- نام مبارک امام حسن علیه السلام = 118 5- نام مبارک امام حسین علیه السلام = 128 6- نام مبارک امام سجاد علیه السلام = 110 7- نام مبارک امام محمد باقر علیه السلام = 92 8- نام مبارک امام صادق علیه السلام = 353 9- نام مبارک امام کاظم علیه السلام = 116 10- نام مبارک امام رضا علیه السلام = 110 11- نام مبارک امام جواد علیه السلام = 92 12 - نام مبارک امام هادی علیه السلام = 110 13 - نام مبارک امام حسن عسکری علیه السلام = 118 14- نام مبارک امام عصر علیه السلام = 59 - ختم سورهی مبارکه حمد برای شفاء امراض : 1-امام محمّدباقر(ع) فرمودند : «هرکه سورهی حمد او را بهبودی ندهد ، چیزی دیگری او را شِفا نمیبخشد .» (اصول کافی : 4/434) همچنین فرمودند : «هرکه سورهی حمد و توحید او را بهبودی نبخشد ، چیزی دیگری او را شفا نمیبخشد . این دو سوره هر علّت و بیماری را دور میکند .» (طبّالائمّه : 39) حضرت امام رضا (ع) در اینباره میفرمایند : «کسی که به او دردی رسیده است برای رفع آن ، هفت بار سورهی حمد را قرائت کند ، اگر درد آرام نشد هفتاد بار بخواند ، آرام خواهد شد .» ان شاءالله (اصول کافی : 4/429 و مکارمالاخلاق : 363) ۲- ختم سوره مبارکه حمد برای برآمدن حاجات : گفتهاند به جهت برآمدن حاجت، ۴۰روز ، هر روز ۴۱ مرتبه این سوره را بین نافلهی صبح و نماز صبح قرائت کند . (تحفهی رضویّه : 175) ۳- ختم سورهی توحید برای رفع سردرد(درد سر): امام رضا (ع) دربارهی این سوره میفرمایند : «هرکه سرش درد گرفت ، دست خود را بگشاید و سورهی (حمد و توحید و معوّذتین) را قرائت کند و دست خود را به صورت خود بکشد ، ناراحتی او رفع خواهد شد .» ان شاءالله (مکارمالاخلاق : 365) ۴- ختم سوره مبارکه توحید برای برآمدن حاجت: گفتهاند : به جهت برآمدن حاجت ، هفت روز ، هر روز صد مرتبه بعد از نماز صبح این سوره را قرائت کند ، انشاءالله حاجت روا خواهد . (بحرالغرایب : ص12 حاشیهی کتاب) ۵- ختم سوره توحید برای رفع تب: امام جعفر صادق (ع) فرمودند : «برای رفع تب هزار بار سورهی توحید را قرائت کند و خداوند را به حقّ حضرت فاطمه (س) قسم بدهد به خواست خداوند ، تب رفع خواهد شد.» (مکارمالاخلاق : 366) ۶- ختم سوره توحید برای حفظ از آفات : همچنین آن حضرت ع میفرمایند : «هرکه به هنگام خواب سورهی توحید را ۱۱ مرتبه قرائت کند ، خداوند به برکت این سوره ، خانهی او و همسایههای او را حفظ خواهد کرد.» (مکارمالاخلاق : 366) ۷- ختم سوره مبارکه توحید برای آمرزش والدین: همچنین فرمودند : «کسی که آمرزش خود و والدینش را میخواهد بعد از نمازهای واجب حتماً سورهی توحید را قرائت کند .» (اصول کافی : 4/428) ۸- ختم سوره مبارکه توحید برای در امان ماندن از شر دیگری: از معصوم (ع) روایت شده است : «به خاطر محفوظ ماندن از شرّ ظالم این سوره را به چهار طرف خود بخواند (یا از هنگام ورود تا مراجعت به خواندن سوره ادامه دهد) انشاءالله از شرّ ستمگر محفوظ خواهد ماند .» (اصول کافی : 4/427) امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند : هنگام خروج از منزل (برای رسیدن به مطلوب) این دعا را بخوان. بِسم الله الرحمن الرحیم حَسْبی اللهُ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ اللهمَّ إنّی أسئلُکَ خَیْرَ اُموُری کُلّها و اعوذُ بِکَ مِنْ خِزْی الدّنْیا و عَذابِ الاخِرَةِ ( مفتاح الجنات ص416). همچنین امام صادق علیه السلام می فرمایند :هنگام خروج از منزل این دعا را بخوانید : باللهِ أَخرُجَ و باللهِ أدخُلُ و علی اللهِ أَتَوَکّلُ اللهم افْتَحْ لی فی وَجْهی هذا بِخَیرٍ واخْتِمْ لی بِخَیرٍ و قِنی شرَّ کُلُّ دابّةٍ انت آخِذٌ بِناصِیتِها إنَّ ربّی علی صراطٍ مُستَقیمٍ مفتاح الجنات ص ۱۳۳ مداومت بر این اذکار جهت وسعت رزق و ادای دین و قرض بسیار مفید است انشاء الله . ۱- گفتن ۲۷۰ مرتبه ذکر یا کریم در هر روز . ۲- خواندن این دعا در سجده نماز به خصوص سجده آخر : یا خَیرَ المَسئولینَ و یا خیرَ المُعطین اُرزُقنی وارزُق عَیالی مِن فَضْلکَ فإنَّک ذوالفَضل العظیم ۳- مداومت بر این ذکر جهت ادای دین بسیار موثر است . چنانچه امیرالمومنین علی علیه السلام خدمت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و از ادای دین خود شکایت کردند. حضرت فرمودند این دعا را بخوان اگر قرض تو به اندازه کوه صبیر (یکی از بلندترین کوهها) باشد دینت ادا می شود . انشاء الله اللهم اَغْنِنی بِحلالک عن حَرامِکَ و بِفَضْلِکَ عمَّن سواک همچنین با هدیه ۱۰۰ صلوات به پیشگاه مبارک حضرت نفیسه خاتون (نواده امام حسن مجتبی علیهماالسلام) هم اثر عجیب آن را در برآورده شدن حاجتهای خود ببینید . ان شاءالله همچنین خواندن ۳ (سه) مرتبه دعای جوشن کبیر اثر عظیمی در برآورده شدن حاجات دارد برای برآورده شدن حاجات خواندن ۴۰ (چهل) مرتبه سوره مبارکه حشر بسیار مفید است |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
تعبیر خواب ازطریق سوره های قران ؛تعبیر خواب ازطریق سوره های قران؛چاره خواب بد دیدن تعبیر خواب بوسیله قران آسمانی؛و حضرت امام جعفرصادرق(ع)و... (هوالقادر) درکتاب جفرعظیم منسوب به امام ششم (ع)درتعبیر این چنین آمده است:درشبهای 1و10و21 خواب دروغ است .ودرشبهای 6و7و15و18و19خواب راست است.ودرشبهای 8و9 و11و12و22و23و28خوابها نیک است .واما آن خوابها که تاخیردارد:4و5و16و17میباشد.وخو ابهایی که برعکس نتیجه میدهد عبارت است از خوابهای شبهای:2و3و24میباشد.وامآن خوابهایی کهخیر ویا ضرری نخواهدداشت عبارت است از:خوابهای شبهای 13و14 میباشد.وخواب شب 29 تاویلندارد.وخواب شب 30صادق است. تعبیر خواب نوع دیگر:خوابهای شبهای1نادرست.2و3خوب بیندویا بعکس باشد4و5تاچندروزی وچندماهی تاخیردارد.و6و7و8و9خطایی ندارد.10دروغ بوده و11و12تاخیر وتاویل دارد.18و19 صادق میباشد.و20راست نباشد.21 درغ است .22 تاویلش فرح وشادی وسرور است.و23و24برعکس تعبیر میگردد.و25و26نیزتاویل ندارد.و28و27راست باشد.و29تاویل نداشته .و30 درهر حال صادق است. چاره خواب بد دیدن مرحوم کلینی (ره) روایت فرموده که هر کسی درخواب چیزی بیند که غمگین گردد اینها را بخواند وبعد سه بارآب دهان خودرا بطرف چپ انازد ضرری نبیند:بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بما عاذت به ملا ءکه الله المقربون وانبیاء الله المرسلون وعباد الله الصا لحون من شر ما رایت من رویای وسوره حمد وچهار قل را بخواند.اما یادمان نرود که : گر شفا خواهی به قران مبین شرط اول اعتقاد است ویقین عزیزان درمان تمام درده درقران واحادیث قدسی ونبوی و.علوی وفرمایشات بزرگان دین مقدی اسلام بوده وبس.بیائیم قران را کتاب دستورزندگیمان قرار داده واز خرافه گرایی ودنبال رمال وساح وجادوگر... که برخی ازآنان بخاطر پول دست به هرکاری زده وبرخی دیگر چه جنایات وخیانات نکرده ونمیکنند... تعبیر خواب ازطریق سوره های قران هرشب خوابی دیدی ببین چندم ماه است(چندشب ازماه گذشته)لذا با طهارت ازسوره های مبارک قران به همان عدد کم کن وبهر سوره مبارکی که رسیدی بهمان تعاد از آیه های مبارک آن سوره مبارک را ازآخر بشمار وبه هرآیه که رسیدی تعبیر کن .مثلا شب دوازدهم ماه خواب دیدی از سوره مبارک حضرت یوسف(ع)آیه دوازده را انتخاب کن اگر خوب شد شکرکن یا نماز شکر بپا کن .واگر خوش نیامد تصدق کرده واسثغفار باشرایط بکن. تعبیر خواب بوسیله قران آسمانی درتعبیرخواب از قران آمده :هرگاه شخصی خوابی دیده باشد وتعبیرش را نداند نگاه بکند که چندروزازماه گذشته است بعدابه عددروزهاازسوره های قران رابشماردوبه هر سوره مبارکی که رسید ازآن سوره مبارک آیه بشمارد آیه آخر تعبیر همان خواب است که از تفسیر وشان نزول آیه مبارک بایستی استفاده کند در تعبیرخوابش. |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
اعجاز عددی قرآن آقای دکتر طارق الشیودان اخیراً کشفیات بسیار جالب، قابل توجه و تعمقی در آیات قرآن به شرح زیر داشته اند: برابری یک چیز با چیز دیگر، به عبارتی برابری اضداد! مثال: برابری مرد با زن هرچند که این نکته از لحاظ دستور زبان عجیب می نماید، لیکن آنچه برابر مجموع آیات قرآن مجید آشکار میگردد این است که: کلمه مرد 24 بار در قرآن مقدس آمده است همچنین کلمه زن نیز 24 بار در قرآن مقدس آمده است یعنی: 24=24 سپس مطابق آنالیز آیات مختلف مشخص شد که این همسانی در تنقضات در تمامی قرآن کریم صادق است. قرآن مجید مشخص میکند که یک چیز با چیز دیگری (یا به عبارتی با متضاد خود و یا ریشهء خود) برابر است. در ادامه نتایج شگفت آور حاصل از محاسبهء کلمات عربی قرآن مجید و رمز اعداد را خواهید یافت. کلمات و دفعات تکرار در جمع آیات قرآن مجید دنیا (یکی ازنامهای زندگی):115 آخرت (نامی برای زندگی پس از این جهان): 115 ملائکه: 88 شیاطین: 88 زندگی: 145 مرگ: 145 سود: 50 زیان: 50 ملت (مردم): 50 پیامبران: 50 ابلیس(پادشاه شیاطین): 11 پناه جوئی از شر ابلیس: 11 مصیبت: 75 شکر: 75 صدقه: 73 رضایت: 73 فریب خوردگان (گمراه شدگان): 17 مردگان (مردم مرده): 17 مسلمین: 41 جهاد: 41 طلا: 8 زندگی راحت: 8 جادو: 60 فتنه: 60 زکات: 32 برکت: 32 ذهن : 49 نور: 49 زبان: 25 موعظه (گفتار، اندرز): 25 آرزو: 8 ترس: 8 آشکارا سخن گفتن (سخنرانی): 18 تبلیغ کردن: 18 سختی: 114 صبر: 114 محمد (صلوات الله علیه): 4 شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص)): 4 ونیز جالب خواهد بود به دفعاتی که کلمات زیر در قرآن ظاهر شده اند نگاهی داشته باشیم: نماز: 5 ماه: 12 روز: 365 دریا : 32، زمین (خشکی): 13 خشکی دریا = 13 32 = 45 آیا می توان گفت که اینها همه بر حسب اتفاق در قرآن مجید آمده است؟ پرسش این است که چه کسی این علم را به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) آموخته است؟ پاسخ بی اختیار در ذهن خواهد درخشید. خداوند قادر مطلق این همه را بر پیامبر (ص) در قالب قرآن، کلام وحی آموخت........ |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
نگاهی به عرفانهای دروغین سکولار و وارداتی برخی از اهل باصطلاح عرفانهای وارداتی جهال که درجهل مرکب (قبول ندارند که نمیدانند)متاسفانه درجهل خودشان مانده وبه بیماری مزمن (نفاق) دچارند .ووقتی می خوانند یا میشوند. که ذکر این چنین قدرتی داشته ودارد.بعنوان مثال هرکس سوره مبارکه یس را بخواند یا صدصلوات نثار ارواح محمد (ص) وآل محمد و...نماید خالق منان گناهانش را میآمرزد .که متاسفانه اینرا استهزاء وانکار مینمایند ومدعی اند اگرچنین باشد پس ما نیازی به انجام واجبات نداریم واز ازطرف دیگر گناهی را مرتکب نمیگردیم بنا به نظر خودشان.بنابراین یس را می خوانیم و... را نثار میکنیم و...(خدا شاهد است این فقیر عاصی مراتب معروضه را به عین تجربتا دیده وناظر بوده ام).درصورتیکه این ادعاها برخلاف دستورات دین مبین اسلام بوده واهل ذکر وطریقی که مبنای آن شریعت نبوی وذکر راه سیر وسلوک علوی وولائی جهت رسیدن به حقیقت خدائی نباشد ارزش نداشته ویک نوع بدعت است. حالامابیائیم ببینیم درکدامین حدیثی آمده است که هرکس زیارت ائمه اطهار حتی حضرت پیامبر(ص) رانمایداگر ترک واجبات نماید وگناهی مرتکب گردد خداوند اورا می آمرزد بلکه این به جوک آن سست عنصر می ماند که زیارت امام رضا (ع) رفته بود بعد از برگشت طهارت هم نمیکرده وخودرا نمی شست .علت را پرسیدند که چرا اینچنین میکنی .گفت که دستی که به ضریح امام برسد .دیگر من با آن دست طهارت نمیکنم .آیا آن دست به طهارت مطلق مبدل شده است؟یا انجام واجبات وارده در دین مبین اسلام را ترک وهم چنین محرمات وسایر کارهای واجب را کنار گذاشته که طبعا اینها از وظایف هر مسلمان است .بعد بیاید بگوید که چون من ذکر (مستحبات) را بجا می آورم .درحالی که از اسمشان پیداست اعما ل مستحب واعمال واجب.که واجب بوده و مستحبات بعنوان مثلا درس کمکی جهت (طریق) شاگرد ممتاز شدن در مکتب اسلام است .واز طرف دیگر چه الزامی داشته وداردکه با انجام برخی اعمال مستحبی واجب را ترک نموده وبا ترک آن گناه بزرگتری را مرتکب شد.ولی در سیره بزرگان التزام براین است که در مرحله اول واجب را بجا آورده وترک گناهان رانموده بعدا اعمال مستحب را در صورت عاشقانه به کمال انسانیت بجا بیاورد چون اعمال مستحب بمنزله دارو وترک واجب وگناه بمنزله امراض بوده ومیباشدومطمئنا گناهکار مانند مریض سرطانیست که از ناحیه مغز سرطان گرفته است ووقتی که دکتر به اودارو تجویز مینمای ضمن رعایت دستورهای پزشک معالج بایستی از چیزهای که منع نموده اجتناب نماید.دراین صورت است که درمان شده وبا نظر الهی به بهبودی میرسد.وازطرف دیگر برخی سرطانهای بدخیم زیاد قابل درمان نیستند .بنابراین هر گناهی قابل بخشش نیست امثا شرک بستن بخدا وگناهان کافر و گناهان اهل بدعت و... که در دین مبین اسلام وارد آمده است. و مهم تراز همه اینکه اهل ذکر و مستحبات باید بدانند اول اصل راه را بایستی انتخاب نموده که همان انجام فرائض واجب از قبیل نماز و روزه و ترک محرمات و آنچه که دین اسلام مقدر ساخته است انجام داده و اعمال مستحبی و ذکر را به اعمال واجبی وصل نمود در این صورت است که دل انسان بر اثر انجام واجبات و ذکر های مستحبی هر چه بیشتر تدریجا صیقل پیدا نموده و اهل ذکر واقعی که ائمه اطهار علیهم السلام سفارش نموده اند می باشد نه ذاکری که وارداتی است و یا بدعت گذارند که مطمئنا اینها (عرفانهای وارداتی )از احساسات پاک این مسلمانان و نوجوانان سوء استفاده نموده و با نام ذکر تحت لوای اسلام وارد شده تا ایده و مرام نهان خود را که دست پنهانی در آن کار است تزریق نمایند و این ذکر ها جهت رضای خدا نبوده و نمی باشد بنابراین کدامین اعمال مستحبی ذکر و دعا ها وجود دارد که راهکارهای آنان را ائمه اطهار علیهم السلام به شیعیان خود ارزانی نداشته اند و از طرف دیگر راحت طلبی برخی مسلمانان نیز نقش دارد بطوریکه برخی نماز خوان و قاری قران فقط از خواندن آن بهره می برد بلکه با مفاهیم و معانی و دستورات قرآن و نماز نسبتا بیگانه است بس بیائیم قرآن را کتاب دستور زندگی خویش انتخاب و با آن (مفاهیم و معانی )و دستورات حضرت ختمی مرتبت ص و سیره آن کلا پیرو چهارده معصوم علیه السلام بوده و با انتخاب شریعت که همان دستورات واجب اسلام است جهت ترقی طریقت ولائی و علوی را (ذکر)جهت رسیدن به کمال انسانیت که همان حقیقت خداست طی سیر و سلوک با راهنمائی وصی طریق بنمائیم و دل خود را به افرادی که بدعت گذار بوده اند نسپاریم . حسن ختام : یاد خداوند عز و جل عبادت است ، یاد من هم عبادت است ، یاد علی هم عبادت است ، و یاد امامان از نسل او نیز عبادت است . / الاختصاص 224 به پایان آمد این دفتر /.../حکایت هم چنان باقی است |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
مفهوم سلطان درقران آسمانی سلطان در قرآن کریم یا به معنی " قدرت و تسلط " استعمال شده است یا به معنی دلیل و حجت که منشأ غلبه و قدرت و تسلط است، و حتی در مورد تسلط شیطان بر انسان نیز به کار رفته است: «انما سلطانه علی الذین یتولونه»؛ شیطان تنها بر کسانی مسلط است که او را سرپرست خود قرار می دهند و از وسوسه های او پیروی می کنند. (نحل/100) و همچنین در مورد تسلط قانونی یک انسان بر یک عمل خاص نیز بکار رفته است «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»؛ و هر کس بیگناه کشته شود برای وارث و سرپرست او حق و قدرت تلافی و قصاص مقرر فرموده ایم. (سوره مبارک اسراء آیه شریف/33) |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
آمادگی نیکوکاران وخیرین سردروجهت جشن نیکو کاری؛نیکو کاری از منظر قران و احادیث "دستهایی که بنیازمندان کمک میکنند مقدستر از لبهایی است که ذکر میگویند" همزمان با سایر اقصی نقاط ایران اسلامی هر ساله این شهر نیز با زحمات خیرین و صادقین بی طمع و با فداکاری در راه و برای رضای خدا این جشن را در گروه های مختلف برگزار می نمایند و از طرفی چندین صندوق قرض الحسنه و کمک رسانی بلا عوض با همت خیر اندیشان و نیکنامان گمنام احداث که با این اقدام خود سعی بر آن نموده و می نمایند که به کلام الهی و سیره ائمه اطهار علیهم السلام عملا و عینا تحقق یافته و آبروی آبرومندان حفظ گردد هر چند که از اوصاف اینها دل و زبان عاجز بوده و پاداش حقیقی با ایزد منان خواهد بود که در این زمینه و جهت روشن تر شدن مطلب مقاله زیر را جهت تقدیم به نیک اندیشان واقعی در جامعه تقدیم می دارد (شاکر) جشن نیکو کاری از منظر قران و احادیث باعنایت به اینکه این قبیل اعمال فرصتهای طلائی بوده که ایزد منان در اختیار دوستداران حقیقی اش قرار داده واز طرفی روش وسیره ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین بوده وچون انسان در جهت ترقی انسانیت جهت رسیدن به کمال معنویت که همان معرفت خدایی است میباشد ودر این راستا برای رسیدن به بلندای عزت و آسایش دنیا و آرامش عقبی در گرو گشودن آغوش خدمت و رحمت به سوی بی پناهان و نیازمندان مالی است که نگین درخشان این حلقه خدمت(کمیته های خدمت رسانی)، کشیدن دست پر مهر و نوازش بر سر یتیمان و نشاندن لبخند امید و نشاط بر لبهای آنان میباشد. ما در این راه به دامان پر فیض بهترین و زیباترین و خالصانهترین الگو و نمونه محبت و مهرورزی به یتیمان، یعنی مولای متقیان حضرت امام علی (ع) و تمسک به آیات مطهر قرآن در محضر با عظمت پروردگار چشم انتظار توفیق خدمت در این راه پر خیر و برکت هستیم. وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنىِ إِسْرَ ءِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَ ذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ ثمَُّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضُونَ( سوره بقره83) و [اى پیامبر] یادآور باش زمانى را که از فرزندان اسرائیل قول گرفتیم و فرمودیم: «جز خداى یگانه را نپرستید، به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیکى کنید و با مردم سخن خوش و نیکو بگویید، نماز را برپادارید و زکات بدهید.» سپس جز عدّهى کمى از شما [قوم یهود]، معترضانه سرپیچى و نافرمانى کردید و از وفاى به عهد الهى رویگردان شدید. * لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَاکِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّنَ وَ ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فىِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ( سوره بقره 177) تنها علامت نیکویى، این نیست که روى خود را در نماز به سوى مشرق یا مغرب بگردانید بلکه نیکویى و پرهیزکارى واقعى در اینست که انسان به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانى و پیامبران ایمان داشته باشد و مال و متعلّقات خود را با وجود آنکه به آنها علاقمند است [در راه خدا] براى خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و آزاد کردن بردگان صرف کند، نماز بر پاى دارد و زکات بپردازد و چون عهد ببندد به عهد خویش وفادار بماند و در تنگدستى و مصائب و بخصوص در هنگام جنگ شکیبا باشد. چنین کسانى [در ادّعاى ایمان به خداوند و عمل به فرامین الهى] راست گفتهاند و پرهیزکاران واقعى هستند. (177) وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (سوره الأنعام 152) 152. [و نیز خداوند مىفرماید:] «جز با قصد و نیّت اصلاح، به مال یتیم نزدیک نشوید تا به حدّ بلوغ برسد [و بتواند تصمیم بگیرد،] کم فروشى نکنید وحقّ پیمانه و وزن کالا را با رعایت عدل و انصاف بطور کامل ادا کنید. ما هیچکس را جز به اندازهى توانایىاش تکلیف به انجام کارى نمىکنیم. و چون سخنى مىگویید یا داورى مىکنید یا شهادت مىدهید، عدالت داشته باشید اگر چه [یکى از طرفین] خویشاوندتان باشد [و داورى شما به ضرر او تمام شود] و به عهد خود با خداوند وفا کنید اینها احکامى است که خداوند شما را به انجام و اجراى آنها توصیه فرموده است، باشد که کاملًا متوجّه و متذکّر [وظایف خود] باشید (152). مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلىَ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَللهَِِّ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کىَْ لَا یَکُونَ دُولَةَ بَینَْ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ وَ مَا ءَاتَئکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهََئکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ( سوره حشر7) اموالى را که خداوند از اهالى این قریهها در اختیار پیامبرش قرار داد از آنِ خدا و رسول و خویشاوندان صاحب مسئولیّت [او] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است. زیرا نباید این ثروت بدست آمده، مایهى دست ثروتمندانى از شما قرار گیرد. آنچه را پیامبر خدا به شما مىدهد بگیرید و آنچه را که نهى مىکند رهاکنید و از عدم اطاعت امر خداوند بپرهیزید که خداوند سخت کیفر است. * وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىَْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلىَ کُلِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ( سوره انفال41) و [اى مسلمانان] بدانید هر غنیمتى که در جنگ به دست آوردهاید، یک پنجم آن براى راه خدا و براى پیامبر و خویشاوندان نزدیک او و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است اگر به خداوند و آنچه بر بندهى خود [حضرت محمّد] در روز فرقان یا روز رویارویى و پیکار دو گروه [مؤمن و کافر] نازل فرمودیم، ایمان آوردهاید [به این حکم مقیّد باشید] و بدانید که خداوند بر هر امرى که اراده فرماید تواناست کلاََّ بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ؛ وَ لَا تحََضُّونَ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ( سوره فجر آیات 17 و 18) . نه! خداوند به شما کم لطف نیست ولى این وضع به دلیل آن است که شما به یتیمها احترام نمىگذارید و محبّت نمىکنید و احکام خداوند را دربارهى ارث یتیم رعایت نمىکنید و یکدیگر را بر اطعام فقیران ترغیب و تشویق نمىکنید. افق نگاه قرآن تنها تأمین زندگی امروز یتیم نیست باید کاری نمود تا آینده یتیم نیز در سایه معاضدت تأمین شود. که باید خاطر نشان نمود که خداوند اول یتیم نواز هستی است او خود یتیمی را کفالت نموده و تا اوج پیامبری وخاتم رسولان رسانده است. اما بهتر است که بااین واژه «احسان» بهتر آشنا شویم. احسان از ریشه «حُسن» به معنای زیبایی و نیکی میباشد که در قرآن در سه معنا به کار رفته است: 1ـ تفضّل و نیکی به دیگران، 2ـ انجام و سر و سامان دادن به امور و کارها به وجه نیکو و کامل، 3ـ انجام اعمال و رفتار صالح. احسان در این کاربرد تقریباً مترادف با تقوا و پرهیزکاری است. از بررسی موارد کاربرد واژه «محسن» و مشتقاتش در قرآن، استفاده میشود که این واژه دارای دو معنی و کاربرد است: 1ـ نیکی و خیر رساننده به دیگران، 2ـ انجام دهنده اعمال و رفتارهای صالح و نیک. مقام محسنان در این کاربرد از برخی مقامات متقیان برتر است، و به طور کلی این واژه در این معنی و کاربرد خود بیشتر به کسانی اطلاق شده که از ایمانی راسخ و ثبات قدم در راه ایمان و انجام تکالیف الهی برخوردار بودهاند.وآنچه که مسلم است اینکه انسان در راه دوست از بهترینهایش باید بگذرد ودروغ میگوید کسی که ادعا میکند جانم را فدای دوست میکنم ودرراه او نثار جان میکنم .اگر از پولش نگذرد .انسان درراه دوست که در اینجا هدف از دوست (خالق) میباشد نگذرد آیا میتواند کسی که درابتدای امتحان تجدیدی بیاورد درامتحان الهی قبول گردد؟ اینک خاطر شما را به نمونه های بارز از فرمایشات گهر بار مولای بی کسان حضرت امام علی ع در مورد احسان و بخشش و نیکوکاری معطوف و امید بذل توجه از شیعیان آن راد مرد را داریم . وَ قَالَ ( علیهالسلام )طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ و درود خدا بر او، فرمود: خوشا به حال آن کس که خود را کوچک مىشمارد، و کسب و کار او پاکیزه است، و جانش پاک، و اخلاقش نیکوست، که ما زاد بر مصرف زندگى را در راه خدا بخشش مىکند، و زبان را از زیاده گویى باز مىدارد و آزار او به مردم نمىرسد، و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم او را کفایت کرده، بدعتى در دین خدا نمىگذارد. (برخى حکمت 123 و 122 را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل کردهاند) وَ قَالَ ( علیهالسلام )سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاةِ وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاء و درود خدا بر او، فرمود: ایمان خود را با صدقه دادن، و اموالتان را با زکات دادن نگاهدارید، و امواج بلا را با دعا از خود برانید. وَ الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجَالِهِم و درود خدا بر او، فرمود: صدقه دادن دارویى ثمر بخش است، و کردار بندگان در دنیا، فردا در پیش روى آنان جلوهگر است.(حکمت های 123 و 146 و 7 نهج البلاغه) تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا و لا تحـاشمـوا به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید. (بحارالانوار،ج78،ص 347) ان السعید، کل السعید، حق السعید من أحب علیا فی حیاته و بعد موته همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد. (مجمع الزوائد علامه هیثمى ، ج 9 ، ص 132) نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه أنبیائه ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامران الهی (شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 211 حبب الی من دنیاکم ثلاث: تلاوة کتاب الله و انظر فی وجه رسول و الانفاق فی سبیل الله از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1-تلاوت قرآن 2-نگاه به چهره رسول خدا 3-انفاق در راه خدا (وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295 لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا. هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبتها و بلاها. (بحار الانوار، ج 78، ص 339، ح1 ) مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.(اصول کافى، ج 3، ص 268) لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.(تاریخ طبرى،ص 1،ص 239) إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ صدقه، خشم پروردگار را فرو مینشاند.(کنزالعمال، ح161143 ) مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب می شود.(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال) إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه. براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش.(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال) اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِِ بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.(الدره الباهره ، ص24) من آنَس بِالله اِستوحَشَ مِنَ النّاس کسی که با خدا مانوس باشد، از مردم گریزان گردد (مسند الامام العسکری، ص287) کَفاکَ ادبا تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود از آن دوری کنی(مسند الامام العسکری، ص288) لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است(تحف العقول، ص489) المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.(تحف العقول، ص489) مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ. کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.(بحارالانوار، جلد 78، ص333) اَلعَفافُ زِینَهُ الفَقرِ، وَ الشُّکرُ زِینَهُ الغِنَی. خویشتن داری، زینت فقر است و سپاس گزاری زینت غنا و توانگری.(تحف العقول ص 75) إِذَا اختَشَمَ المُومِن أَخَاهُ فَقَد فَارقَهُ به خشم درآوردن و شرمنده ساختن دوست، مقدمه جدایی از اوست.(محاضرات ج2 ص28) قِیمَهُ کلَّ امرِی ءٍ مَا یحسِنُهُ قیمت و ارزش هر کس به اندازه ی کاری است که به خوبی می تواند انجام دهد.(بیان و التبین ص 179) یابنَ آدَمَ ما کسَبتَ فَوقَ قُوَّتِک ، فَاَنتَ فیهِ خازِنٌ لِغَیرِک. ای فرزند آدم! هرچه بیشتر از مقدار خوراکت به دست آوری خزانه دار دیگران خواهی بود.(مروج الذهب ج 2 ص 246) اِنَّ مِن تَمامِ الصَّومِ اِعطاءُ الزَّکاةِ یَعنى الفِطرَة کَما اَنَّ الصَّلوةَ عَلَى النَّبِى (ص) مِن تَمامِ الصَّلوةِ تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221) |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
ادامه مطلب ...
هدف از علوم هیئت در رسیدن به خود شناسی و خدا شناسی
هو المعرفت
مقدمه ای بر دروس "هیئت"
گاهی درگیری های روزمره چنان انسان را به وادی نسیان میکشد که گویی انسان کاری جز مشغله های مادی روزمره خود نداشته و ندارد و براستی"یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)
7. مردم تنها نسبت به ظاهر زندگى دنیا توجّه و شناخت دارند و از آخرت بکلّى غافل هستند.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (8)
8. آیا اینها با خود نمىاندیشند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که بین آنهاست جز براساس مصلحت و لزوم و جز براى مدّتى معیّن [که سر خواهد آمد] نیافریده است؟..............................
|
افسردگی و علائم آن
افسردگی را می توان این چنین تعریف کرد: افسردگی عبارت است از کاهش یافتن نیرو و .............................عدالت و حکومت از دیدگاه على علیهالسلام
چکیده:
معناى عدالت
چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»...........................
تآملی درتحریفات عاشورا (3)
نویسنده:علامه شهید مرتضی مطهری(رحمت الله علیه)
"فبما نقضهم میثاقهم لعنا هم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروابه." [1]
تحریفاتی در واقعه عاشورا انجام شده است که شامل تحریف لفظی و تحریف معنوی می باشد. و همین تحریفات سبب شده که این سند بزرگ تاریخی و این منبع بزرگ تربیتی برای ما بی اثر و یا کم اثر شود، و احیانا در مواقعی اثر معکوس ببخشد. عموم ما این وظیفه را داریم که این سند مقدس را از آن تحریفات که آن را آلوده کرده است پاک و منزه کنیم.
عوامل تحریف
این عوامل بر سه قسم است:
1- عوامل عمومی . یعنی به طور کلی در تواریخ دنیا این عوامل وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف میکنند و اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مثلا همیشه اغراض دشمنان، خود عاملی است برای این که حادثهای را دچار تحریف کند. دشمن برای این که به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیلهایی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ میکند و این نمونههای زیادی دارد و نمیخواهم از نمونه این مطلب بحثی کرده باشم، همین قدر عرض میکنم که در حادثه کربلا هم این عامل دخالت داشت. یعنی دشمنان در صدد تحریف نهضت حسینی برآمدند. و همان طوری که در دنیا معمول است که دشمنان، نهضتهای مقدس را به افساد و اخلال و تفریق کلمه و ایجاد اختلاف متهم میکنند، حکومت اموی برای این که نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد خیلی کوشش کرد و تبلیغات خود را شروع شد.................
تقدیر و تشکر ویژه از پزشکان صلواتی"سردرود" "یادمان نرود دستهائی که به نیازمندان کمک میکنند مقدستر از لبهائی هستند که ذکر می گویند" اکثر پزشکان متخصص وعمومی این شهر؛ جناب آقایان دکتر:محد رضا قویدل؛دکتر علی زاد ایمانی دکتر هوشمند؛دکترجهان بین؛دکتر مهدی پور و...وکلیه پرسنل پزشکی و کسانی که در مداوا وطبابت و انجام کارهای پزشکی ؛ در ایام ومناسبتهای مربوط به ائمه معصومین علیهم السلام اجمعین بصورت رایگان و صلواتی به مردم "سردرود"وحومه با اتخاذ تصمیمات شایسته شان چندین سال است که این آئین و سنن دیرینه اسلامی و انسانی را بمرحله اجرا گذاشته وفی الله در خدمت مراجعین بوده و میباشد که امید است این آئین در کلیه امور و حرف گسترش یابد. باعنایت به اینکه این پزشکان متعهد بر خاسته از بطن ملت شهید پرور ایران بوده و با مذهب و آئین وسنن ملت شریف و متعهد ایران آشنائی کامل داشته و بنوعی خود را مرهون ملت دانسته و از طرفی برای ارج نهادن به آداب و سنن دیرینه آباء و اجداد شان وجهت رونق و رواج دادن به سیره ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین و بانی نیکوکاری در امورات مزبور که همواره در رگهای خون ایرانیان در جریان بوده پیشقدم شده و بمصداق حدیث ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین در ارائه زکاة دانش و علم خود بصورت عملی ...همواره بانی یک کار خیر و خداپسندانه و عام المنفعه در سردرود گشته که امیدواریم این کار دیرینه ایشان الگوئی به دیگر پزشکان و قشرهای دیگری در جای جای این مرز و بوم اسلامی بوده باشد.باتوجه باینکه ایشان برای انجام کاری که میفرمایند اختیاری و قربة الی الله بوده و هیچگونه انتظار تقدیر و تشکر بجز ازاجر معنوی خدا از هیچکسی را نداشته و ندارند . ولی باز به حکم انسانیت و وجدان و ایمان و سیره نبوی و ولائی امور خیریه سردرود با تهیه بنر و قرار دادن عکسهای این عزیزان و با متن تقدیر و تشکر خواسته اند بدینوسیله ضمن ابراز احساسات عاطفی اهالی را به ایشان انتقال دهند .که بدیهی است این عمل ایشان بنا بحکم وجدان بیدار انسانی و مسلمانی برخاسته؛ که حداقل با زبان خشک و خالی از کارهای خداپسندانه این خیرین تقدیر و تشکر نموده و توفیق روز افزون در انجام کارهای خیر و خداپسندانه برای عموم ملت مخصوصا به این بزرگواران زحمتکش ومتعهد ؛از خداوند مهربان خواهانیم.هرچندکه اینها بمصداق این بیت ؛جهت رضای خدا و راحتی وجدانشان این اعمال شایسته را انجام میدهند: احسان هنری نیست بامید تلافی / نیکی بکسی کن که بکارتونیاید در خاتمه از اینکه بانی بدعت و سنن نبوی و ولائی ایشان و خدمت به همنوعان ایشان با زبان قاصر قدر دانی نموده و عرض میگردد که مطمئنا واجرکم عندالله ضایع نخواهد شد ومهم اینکه باطن و جوهره انسانیت خود را که همان خلیفة الهیست با اعمالتان ناخود آگاه باثبات رساندید.امید است ظاهر و باطنتان کماف السابق همواره طاهر ؛ ودعاهای خیر نیازمندان بدرقه راهتان والطاف حضرت حق همواره پشت و پناهتان بوده باشد. مطمئنا حضرت حق تعالی ؛ دعاهای خیر خاندان عصمت طهارت؛پاکان؛نیکان؛صادقان ... مومن ومتعهدوبندگان خداودلهای شکسته درذیل توجهات حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا له له الفداء را شامل احوال و انفاس گرمتان خواهد نمود.انشاالله |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
تآملی درتحریفات عاشورا (3)
عوامل تحریف
این عوامل بر سه قسم است:.......................ارشاد
ضال ، یعنى کسى که جاده و طریق را گم کرده ، از عبادات و کارهاى پربهره در
اسلام است تا جایى که پیامبر بزرگ اسلام صلىاللهعلیهوآله ارشاد ضال را
از نظر ثواب مساوى با صدقه دانسته است ؛ این ثواب مربوط به کسى است که راه
ظاهرى را گم کرده باشد ، اما کسى که راه باطن را گم کرده ، اگر انسان با
امر به معروف و نهى از منکر و موعظه حسنه و اخلاق اسلامى ، او را به طریق
هدایت دلالت کند به فرموده حضرت صادق علیهالسلام همانند این است که تمام
بشریت را از گمراهى نجات داده است .
تمام انسانها استعداد قبول تربیت و
هدایت الهى را دارند ؛ زیرا درون و سرّ همه با مسئله فطرت عجین شده و
مایههاى الهى در خلقت و آفرینش انسان به کار رفته است . ناامید از هدایت
بنى آدم نباید بود ، با توجه به آیات و روایات به نظر مىرسد که بزرگ ترین و
مهمترین و پرسودترین عبادت ، هدایت گمراه است .
اگر انسان مردم را در
گمراهى ببیند و اقدام به نجات آنان ننماید ، بدترین گناه را در تمام دوره
عمرش مرتکب شده است . ریشه و منشأ تحولات جسمى و نفسى و روحى انسان
بىاندازه محکم است و حیات انسان با تولد از مادر شروع نمىشود ، بلکه
مقدمات طولانى دارد و حتى از روز انعقاد نطفه هم آغاز نمىکند ، بلکه
پیشتر از آن است ؛ زیرا که نفس یا روحى که به وسیله یک جسم ، تجلى در این
عالم مىکند یک حیات و سرنوشت خاصى با خود همراه مىآورد که تار و پود آن
در اعماق زمان و ابدیت تنیده شده است ، ولى اسرار آن براى مردمان امروزى
هنوز پوشیده مىباشد .
ولى وظیفه بزرگ و مهم ماست که با حس مسؤولیت وجدانى و الهى و شفقت و مهربانى به هدایت وى در صراط مستقیم بکوشیم .
برآوردن
حاجت مؤمن ، امر بسیار مهمى است ، به طورى که ائمه بزرگوار علیهمالسلام
گاهى براى اداى حاجت یک نیازمند حاضر به قطع طواف بودند . امام صادق
علیهالسلام براى قضاى حاجت یک مؤمن ، به ابان بن تغلب دستور قطع طواف داد و
فرمود : ثواب قضاى حاجت مؤمن از ثواب هفتاد طواف برتر است .
راوى
مىگوید : سالى براى حج آماده شدم ، خدمت حضرت صادق علیهالسلامرسیدم .
فرمود : قصد کجا دارى ؟ گفتم : حج . فرمود : مىدانى براى حاجى چه اندازه
از ثواب است ؟
عرضه داشتم : نمىدانم برایم بگو . فرمود : هرگاه عبد هفت
مرتبه خانه را طواف کند و دو رکعت نماز به جاى آورد و صفا و مروه را سعى
کند ، خداوند بزرگ شش هزار حسنه به او عنایت مىکند و شش هزار سیئه از او
محو مىنماید و شش هزار درجه به او مىافزاید و شش هزار حاجت از او روا
مىکند ، آن هم حاجت دنیا و آخرت . عرض کردم : فدایت شوم ، خیلى ثواب است .
فرمود : به ثواب بیشتر از این تو را خبر دهم ؟ عرض کردم : آرى . فرمود :
قضاى حاجت انسان مؤمنى بالاتر از حج و حج و حج و خلاصه تا ده برابر حج است
!! قالَ رَسُولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله : مَنْ سَرَّ مُؤْمِنا سَرَّنی
وَمَنْ سَرَّنی فَقَدْ سَرَّ اللّهَ .
پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله
فرمود : هرکس مؤمنى را خوشحال کند ، مرا خوشحال کرده و هرکه مرا خوشحال کند
، خدا را خوشحال کرده است .
امام صادق علیهالسلام فرمود : هرکس بر
مؤمنى سرور وارد کند ( کنایه از اینکه او را از گرفتارى نجات دهد ، قرضش
را ادا کند ، به عیادتش برود ، حاجتش را روا نماید ) ، خداوند ، عمل او را
مجسم کند تا وقت مرگش به او بگوید : اى دوست خدا ! بشارت باد تو را به
کرامت و رضوان الهى . این عمل مجسم با او هست تا داخل قبر شود ، باز همان
بشارت را بدهد چون به محشر درآید ، باز هم همان بشارت را بدهد و در هر هولى
با او هست و همان بشارت را مىدهد ؛ مؤمن از این چهره بشارت دهنده مىپرسد
: کیستى ؟
پاسخ مىدهد : سرورى هستم که براى فلان کس آوردى
عَنْ أبی
عَبْدِاللّه علیهالسلام قالَ : مِنْ أَحَبِّ الأَعْمالِ إلَى اللّهِ
عَزَّ وَجَلَّ إدْخالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ : إشْباعُ جَوْعَتِهِ
أَوْ تَنْفیسُ کُرْبَتِهِ أَوْ قَضاءُ دَیْنِهِ . از امام صادق علیهالسلام
است : محبوب ترین عمل نزد حضرت حق وارد کردن خوشحالى به مؤمنى است ، سیر
کردن گرسنگیش ، رفع غصه و رنجش ، قضاى دین و قرضش .
انبیا و اولیا شامخ
الهى و خلاصه تربیتشدگان مکتب الهى جهت حل مشکل مردم و قضاى حاجت مؤمنان و
رفع سختى و رنج از زندگى دیگران سر از پا نمىشناختند .
مسجد
خانه خدا و محل عبادت و برترین و شریفترین مکان روى زمین است ؛ مسجد مرکز
اتّصال قلب و روح به محبوب حقیقى و جاى شنیدن دعوت حضرت دوست به سوى خیر و
کمال است .
مسجد ، آباد کننده دل ، تصفیه کننده جان و مرکز تجلّى انوار ربوبى بر قلب مؤمنان است .
مسجد ، خانه هدایت و مرکز تربیت و جایگاه اهل معرفت و محل سوز و گداز عاشقان الهى است .
مسجد جاى خردمندان ، خانه برکت براى مستمندان و جاى مناجات دردمندان و سرزمین برآورده شدن نیاز حاجتمندان است .
مسجد خانه قرآن ، مدرسه عشق ، مکتب دانش ، مرز بینش و محل گرفتن فیوضات ربانى از عالم قدس است .
مسجد جایگاه نزول برکات ، مرکز تدارک مافات و صحنه پیکار با عوامل شیطان و جاى نجات از درکات است .
مسجد ، پلى به سوى بهشت و راهى به سوى فضیلت و طریقى به طرف هدایت و دلیلى به سوى نقطه وصال براى فراق زدگان است .
مسجد ، جایى است که عبادت و بندگى در آن ، افضل و برتر از سایر مکانها است و آباد نگاه داشتن آن از اعظم عبادات و قربات است .
مسجد
، جایگاه بسیج عباد خدا براى عبادت و خدمت به خلق ، امر به معروف و نهى از
منکر ، حلّ مشکلات مسلمانان و آمادگى جهت جهاد و مبارزه با دشمنان خدا و
انسانیت است .
مسجد ، مرکزى است که امروز قدرش مجهول و فرداى قیامت براى
آنان که حقّش را ادا نکردند ، بزرگترین اندوه و حسرت و واسطه شرمسارى و
خجالت در پیشگاه حضرت دوست است !
اشموئیل و طالوت.داستان طالوت و جالوت در قرآن.کشتن شدن جالوت به دست داود و پیروزى بنى اسرائیل.چگونگی کشته شدن جالوت به دست طالوت.فلسفه کشته شدن جالوت به دست داوود (ع).فتنه در فرهنگ قرآن و حدیث کاربردهای مختلفی دارد:
نام سردارى از بنىاسرائیل که سقابود ، با جالوت نام کافر جنگ کرده ، داود "ع" که از سپاهیان طالوت بود جالوت راکشت
این داستان در قرآن سوره بقره از آیه 246 بهبعد بضمیمه روایت امام باقر "ع" چنین آمده : بنى اسرائیل پس از درگذشت موسى از دینبرگشته به انواع معاصى آلوده شدند وحتى احکام خدا را به میل خویش تغییر دادند پیغمبرىدر میان آنها بود به نام ارمیا که هر چه به آنها امر ونهى مىنمود وى را اطاعت نمىکردند، طاغوتى به نام جالوت که از طایفه قبط بود بر آنها چیره گشت وانواع ظلم و تجاوزبر آنها روا مىداشت ، مردانشان را مىکشت وزنانشان را به اسارت مىگرفت ،اموالشان را به غارت مىبرد وآنها را خوار مىساخت که بناچار از دیار خویش...............
عنوان : طالوتنویسنده : علی محمودی
کلمات کلیدی : طالوت، قرآن، اشموئیل، جالوت، داود، تابوت
انبیاى
الهى و ائمه طاهرین علیهمالسلام و بیداران راه و عاشقان جمال و عارفان به
حضرت مولا قسمت عمدهاى از ساعات شب خود را به قیام و سجود و رکوع و قنوت و
گریه مىگذراندند و بالاترین لذت را از این برنامه عظمى و مسئله والا
مىبردند . بیدارى شب و عبادت و مناجات رسول عزیز اسلام
صلىاللهعلیهوآله داستانى است که هر انسانى از شنیدن آن تعجب مىکند و
گاهى انسان ، طاقت استماع عبادات رسول مکرم الهى صلىاللهعلیهوآله را
ندارد .
على علیهالسلام اَعبد مردم و سید عابدین و مصباح متهجدین بود ،
نمازش از همه کس بیشتر و روزهاش فزونتر بود ، تمام بندگان الهى از آن
جناب نماز شب و ملازمت در اقامت نوافل را آموختند و شمع یقین را در راه دین
از مشعل او افروختند .
پیشانى نورانىاش از کثرت سجود پینه کرده بود و
محافظت آن بزرگوار بر اداى نوافل به حدى بود که نوشتهاند : در لیلة الهریر
در جنگ صفین در بین دو لشکر نطعى برایش گسترده بودند و بر آن نماز مىکرد و
تیر از راست و چپ او مىگذشت و بر زمین مىآمد و ابدا آن حضرت را تزلزلى
نبود و وحشتى در ساحت وجود مقدسش راه نداشت ؛ به هنگام شب آن چنان در عبادت
و گریه غرق بود که گاهى غش مىکرد و مهمتر از همه اینکه حضرت على بن
الحسین علیهالسلامبا آن کثرت عبادت و نماز مىفرمود :
وَمَنْ یَقْوى عَلى عِبادَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ؟ !
چه انسانى را توانایى عبادت على بن ابیطالب علیهالسلام است ؟ !
امام صادق علیهالسلام مىفرماید : امام حسن علیهالسلام در زمان خود از همه اهل زمان عبادت و زهدش بیشتر بود .
هرگاه
یاد مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن بر صراط مىکرد ، گریه مىکرد و چون
عرض اعمال را بر حضرت حق توجه مىنمود ، نعره مىکشید و مدهوش مىگشت و چون
به نماز مىایستاد ، بندهاى بدنش مىلرزید ؛ براى اینکه خود را در برابر
حضرت ذوالجلال مىدید و چون یاد بهشت و دوزخ مىکرد ، مضطرب مىشد ، مانند
اضطراب کسى که دچار گزش مار و عقرب شده ، در آن حال از خداوند طلب بهشت
مىکرد و به حضرت او از عذاب جهنم پناه مىبرد .
ابن بابویه به سند
معتبر از امام مجتبى علیهالسلام روایت مىکند که حضرت فرمود : در شب جمعه
مادرم فاطمه علیهاالسلام در محراب خود ایستاده و مشغول بندگى حق تعالى
گردید و پیوسته در رکوع و سجود و قیام و دعا بود تا صبح طالع شد .
ابنعبد
ربه - که از علماى بزرگ اهل سنت است - در کتاب «عقد الفرید» روایت کرده که
: خدمت حضرت على بن الحسین عرض شد : چرا اولاد پدر شما کم است ؟
فرمود :
تعجب است که چگونه مثل من اولادى از براى او باشد ؟ چه آن که پدرم در هر
شبانه روز هزار رکعت نماز مىگذارد، پس چه زمان فرصت رفتن پهلوى زن داشت ؟
امام چهارم علیهالسلام عابدترین مردم اهل روزگار بود و کسى از مردم عالم طاقت عبادت او را نداشت !!
آن
حضرت در شبانه روز هزار رکعت نماز مىخواند و به وقت نماز بر بدنش لرزه
مىافتاد و رنگش زرد مىشد و چون به نماز مىایستاد ، مانند ساق درخت
بىحرکت بود و چون به مالک یوم الدین مىرسید چندان آن را تکرار مىکرد که
نزدیک بود قالب تهى کند و وقتى که به سجده مىرفت ، سر بر نمىداشت تا عرق
از جبین مبارکش جارى شود و شبها را به عبادت به روز مىآورد .
از حضرت
صادق علیهالسلام روایت شده که پدرم امام باقر علیهالسلام فرمود : روزى که
بر پدرم على بن الحسین علیهالسلام وارد شدم ، دیدم که عبادت در آن حضرت
بسیار تأثیر کرده و رنگ مبارکش از بیدارى زرد گردیده و دیدهاش از بسیارى
گریه مجروح گشته و پیشانى نورانیش از کثرت سجود پینه کرده و قدم شریفش از
زیادى قیام در نماز ورم کرده ، چون او را بر این حال مشاهده کردم ، خودم را
نتوانستم از گریه حفظ کنم ، بسیار گریستم ، آن حضرت متوجه تفکر بودند ،
بعد از زمانى به من نظر انداختند و فرمودند که بعضى از کتاب ها که عبادت
على علیهالسلام در آنجا نوشته شده به من ده ، چون بیاوردم و پارهاى
بخواندند ، بر زمین گذاشتند و فرمودند : چه کسى یاراى آن را دارد که مانند
على بن ابیطالب عبادت کند .
براى هریک از ائمه علیهمالسلام به
همینگونه عباداتى به خصوص به وقت شب نوشتهاند که انسان از خواندن یک سطر
آن ، از عبادات تمام عمرش خجالت مىکشد !
حالاتى که براى شب عاشقان نوشتهاند ، آدمى را به حیرت انداخته و گاهى تصورش براى انسان مشکل است ، چه رسد به تصدیقش !
درباره
ابو اسحاق سبیعى از اصحاب حضرت زین العابدین علیهالسلامو اوثق ثقات و
خواهر زاده بریر که یکى از شهداى کربلا بود ، نوشتهاند : در زمان وى
عابدتر و صادقتر از او نبود و چهل سال تمام با وضوى شام نماز صبح را خواند
عدهاى
هستند ، با اینکه از گوش شنوا و چشم بینا و عقل و قلب مدرک برخوردارند ،
ولى به خاطر کششها و جذبههاى سخت مادى ، متأسفانه با حق و حقیقت و حدود و
مقررات و معارف الهى برخورد نامناسب و ناشایستهاى دارند . اینان در میان
مردم و در کوچه و بازار و خیابان و در جمع دوستان و اقوام ، فراوان هستند ،
درگیرى با این جهال در مسائل و معارف ، براى آبرو و شخصیت خود انسان ضرر
دارد .
امام صادق علیهالسلام براساس یکى از آیات قرآن به ما نصیحت
مىکنند که چون از خانه خارج شدى ، سعى کن از جاهل بپرهیز و مواظبت کن که
این گونه افراد به آبرو و حیثیت تو لطمه نزنند ، مداراى جاهل با اخلاق حسنه
و روش الهى براى هر فرد عاقل لازم است ، مقابله کردن با جاهل به مانند عمل
خودش ، در شرع مطهر پسندیده نیست .
[ وَإِذا رَجَعْتَ وَدَخَلْتَ
مَنْزِلَکَ فَادْخُلْ دُخُولَ الْمَیِّتِ فِى الْقَبْرِ حَیْثُ لَیْسَ لَهُ
هِمَّةٌ إلاّ رَحْمَةُ اللّهِ تَعالى وَعَفْوُهُ ]
هرگاه به خانه
بازگشتى و داخل آسایشگاه خود شدى ، دخولت در خانه به مانند دخول میت در قبر
باشد ، میتى که در قبر آرزویى به جز رحمت و عفو حضرت دوست ندارد .
خانه
را همانند آنجا بدان و فوت و موت را در خانه نصب العین قرار داده و تصور
کن دیگر راه خروج از منزل براى تو نیست ، چون این گونه فکر کردى خانه براى
تو همانند مسجد ، جایگاه عبادت و بندگى مىشود .
مسئله
استغفار در سحر که حضرت صادق علیهالسلام در متن روایت مطرح کردهاند از
مسائل بسیار مهم الهى است . استغفار همیشه مطلوب است ، ولى در هنگام سحر
مطلوبتر و قدر و اعتبارش بیشتر است .
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ
وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ .
آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار
کنندگان در سحرهایند . وَبِالأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ .
و
سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش مىکردند . در آیات نود و هفت و نود و هشت
سوره یوسف ، امام صادق علیهالسلاممىفرمایند : تأخیر استغفار براى رسیدن
سحر شب جمعه بود.
قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا
إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .
گفتند : اى پدر ! آمرزش گناهانمان
را بخواه ، بىتردید ما خطاکار بودهایم . گفت : براى شما از پروردگارم
درخواست آمرزش خواهم کرد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .
در
روایت و حدیثى که « منهج الصادقین » نقل مىکند آمده : یعقوب بیش از بیست
سال در هر شب جمعه براى فرزندان استغفار مىکرد تا حق تعالى از گناهان آنان
گذشت.
بعضى از علماى تفسیر مىگویند : چون یعقوب به مصر آمد و از عفو
یوسف نسبت به برادران آگاه شد ، شب به نماز برخاست و بعد از تهجد رو به
قبله ایستاد و یوسف را در پشت سر خود و برادران را پشت سر یوسف قرار داد و
دعا کرد و آنان آمین گفتند و خداوند ، دعاى آنان را مستجاب کرد .
یکى از اصحاب مىگوید : سحرگاهى به در حجره عبداللّه بن مسعود مىگذشتم ، شنیدم مىگفت :
اللّهُمَّ
إِنَّکَ دَعَوْتَنى فَأَجَبْتُ وَأَمَرْتَنى فَأَطَعْتُ وَهذا سَحَرٌ
فَاغْفِرْلى؛ پروردگارا ! مرا دعوت کردى به پیشگاهت بیایم ، آمدم و امر به
اطاعت کردى اطاعت کردم ، هم اکنون هنگام سحر است مرا بیامرز .
دعاى
ابوحمزه ثمالى که از حضرت سجاد نقل شده ، بهترین مناجات و استغفار در وقت
سحر است ؛ سحر وقتى توأم با بیدارى و اشک استغفار شود عالى ترین عامل براى
زوال ناپاکى ها از روح و نفس و عقل و جان و اخلاق و عمل است . [ وَطَهِّرْ
ظاهِرَکَ وَباطِنَکَ مِنْ کُدُوراتِ الْمُخالَفاتِ وَرُکُوبِ الْمَناهى
کُلِّها لِلّهِ تَعالى ] در ادامه بحث امام صادق علیهالسلام مىفرماید :
ظاهر
و باطن خود را از کدوراتى که به وسیله ارتکاب معاصى به هم رسیده از روى
اخلاص و محض تقرب الى اللّه پاک کن و از اینکه مناهى حق مرکب زندگیت باشد
بپرهیز . به طور حتم از نتایج شوم گناه ، پدید آمدن تاریکى و کدورت بر صفحه
قلب و جان است و ادامه گناه این سیاهى و تاریکى را وسعت داده تا جایى که
نعوذ باللّه همه صفحه هستى انسان را بگیرد و از توبه محروم شود .
عَنْ
أبى بَصیرٍ قالَ : سَمِعْتُ أبا عبداللّه علیهالسلام یَقُولُ : إذا
أذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فى قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوداءٌ فَإِنْ تابَ
إِنْمَحَتْ وَإِنْ زَادَ زَادَتْ حَتّى تَغْلِبَ عَلى قَلْبِهِ فَلا
یُفْلِحُ بَعْدَها أَبَدا.
ابو بصیر مىگوید : از امام صادق علیهالسلام
شنیدم که مىفرمود : وقتى مرد ، گناهى مرتکب مىشود در قلبش نقطه سیاهى
پیدا مىشود ، اگر توبه کند از بین مىرود و اگر بر گناه افزوده شود ، آن
نقطه سیاه اضافه مىشود تا بر قلب غلبه کند و همه دل را بگیرد ، آن گاه
انسان بعد از فرو رفتن قلب در تاریکى ، روى رستگارى را هرگز نخواهد دید .
این بنده ضعیف و فقیر دل شکسته ، در درد دورى از مقام دوست گفتهام :
•خبر ز درد و غم دل به آشنا بدهید
فروغ خانه من یار دلنواز برفت
نگاه بر من افسرده حال زار کنید
چومن کسى نبودمستحق جرعه وصل
گره فتاده به کارم کجاست راه نجات
خموش گشته زهجران نواى ناى دلم
هرآنچه این دل مسکینطلب زیار کند
کسى به یار بگوید که آن را به ما بدهید •که من مریض فراقم به من دوا بدهید
شما به کلبه احزان من صفا بدهید
دلم گرفته عزیزان به من شفا بدهید
به این فقیر از آن جرعه از وفا بدهید
نشان زکوى حبیب گره گشا بدهید
چه مىشود که به این ناى من نوا بدهید
کسى به یار بگوید که آن را به ما بدهید
[ فَإِنَّ النَّبِىَّ صلىاللهعلیهوآله أَرادَ بِاسْتِعْمالِها مَثَلاً لِأَهْلِ الْیَقْظَةِ ]
این همه پافشارى پیامبر بزرگ اسلام صلىاللهعلیهوآله در مسئله مسواک و طهارت دهان و دندان ، مثل و راهنمایى است براى بیداران که وقتى براى یک فضاى کوچکى مثل دهان و چند عدد دندان این همه سفارش براى طهارت دارم ، پس سفارش من چقدر زیاد و فوق العاده است براى طهارت باطن که عالمى گسترده و جهانى وسیع است .
[ وَهُوَ أَنَّ السِّواکَ نَباتٌ لَطیفٌ نَظیفٌ وَغُصْنُ شَجَرٍ عَذْبٍ مُبارَکٍ وَالْأَسْنانُ خَلْقٌ خَلَقَهُ اللّهُ تَعالى فِى الْخَلْقِ آلَةً وَاَداةً لِلْمَضْعِ وَسَبَباً لاِشْتِهاءِ الطَّعامِ وَإِصْلاحِ الْمِعْدَةِ وَهِىَ جَوْهَرَةٌ صافِیَةٌ تَتَلَوَّثُ بِصُحْبَةِ تَمْضیغِ الطَّعامِ وَتَتَغَیَّرُ بِها رَائِحَةُ الْفَمِ وَیَتَوَلَّدُ مِنْهَا الْفَسادُ فِى الدِّماغِ ]