ذکربرای حاجات (ختومات مجرب٬ شرایط٬ اقسام و آثار ذکر ) "شایان ذکراست که گوینده ذکر بایستی شرایط ذکر را دارا بوده و عامل بعمل بوده باشد" مداومت بر این اذکار برای یافتن گم شده بسیار مفید است . ان شاءالله ۱- حضرت امام رضا علیه السلام میفرمایند : براى یافتن و پیدا کردن گم شده بگوید: و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحرو ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فىکتاب مبین اللهم انک تهدى من الضلاله و تنجى من العمى و ترد الضاله صل على محمد وآله و اغفر لى و رد ضالتى و صل على محمد و آله و سلم. ( گنجینههای معنوی – رضا جاهد ) - دعا برای کسی که راه را گم کرده است : با صدای بلند بگوید: یا فارس الحجازادرکنى یا ابا صالح المهدى ادرکنى ادرکنى ۳- دعا برای یافتن مال یا حیوان گم شده : حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرگاه از کسى مالى یا حیوانى گمشود این دعا را بخواند: اللهم انک اله من فى السماء واله من فى الارض و عدل فیهما و انت الهادى من الضلاله و ترد الضاله رد على ضالتى منرزقک و عطیتک اللهم لاتفتن بها مومنا و لا تغن بها کافرا اللهم صل على محمد عبدک ورسولک و على اهل بیته. ختم سوره مبارکه واقعه جهت وسعت رزق : جهت وسعت رزق از شب جمعه شروع کند و در شب جمعه دیگر ختم کند و در هر شب پنج مرتبه سوره مبارکه واقعه را بخواند و بعد از هر مرتبه این دعا را بخواند: اللهم انى اسئلک رزقا واسعا حلالا طیبا بغیر کدٍّ و استجب دعائى بغیر رد ٍّو اعوذ بک من الفقر و الدِّیْنِ و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرین دعا براى پیدا شدن گم شده حضرت امام رضا علیه السلام میفرمایند : براى یافتن چیزی که گم شده بگو: و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین اللهم انک تهدى من الضلاله و تنجى من العمى و ترد الضاله صل على محمد و آله و اغفر لى و رد ضالتى و صل على محمد و آله و سلم . یکی از ختم های مجرب برای گرفتن هر حاجتی ، مادی یا معنوی، فرستادن صلوات و هدیه این صلوات به محضر نورانی معصومین علیهم السلام است چنان چه رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند : هر که روزی بر من صلوات فرستد حق تعالی درِ عافیت را بر وی گشاید و حاجت معنوی و مادی ، دنیایی و اخروی او به حرمت صلوات بر محمد و آل محمد علیه و علیهم صلوات الله بر آورده میشود .( جامع الاخبار ، ص 67 و مستدرک الوسایل ج5 ،ص100 . ) و بهتر آن است که این ختوم به عدد نام این بزرگواران انتخاب شود . در زیر راهنمای شمارنده اعداد نامهای چهارده معصوم علیهم السلام طبق حروف ابجد جهت ختم گرفتن ذکر میشود .(به عنوان مثال به یمن و برکت نام مبارک امیر المؤمنین علیه السلام و به عدد نام ایشان صد و ده صلوات فرستاده شود و...) 1- نام مبارک پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم = 92 2- نام مبارک امیرالمومنین علیه السلام = 110 3- نام مبارک حضرت فاطمه زهراء علیها السلام = 135 4- نام مبارک امام حسن علیه السلام = 118 5- نام مبارک امام حسین علیه السلام = 128 6- نام مبارک امام سجاد علیه السلام = 110 7- نام مبارک امام محمد باقر علیه السلام = 92 8- نام مبارک امام صادق علیه السلام = 353 9- نام مبارک امام کاظم علیه السلام = 116 10- نام مبارک امام رضا علیه السلام = 110 11- نام مبارک امام جواد علیه السلام = 92 12 - نام مبارک امام هادی علیه السلام = 110 13 - نام مبارک امام حسن عسکری علیه السلام = 118 14- نام مبارک امام عصر علیه السلام = 59 - ختم سورهی مبارکه حمد برای شفاء امراض : 1-امام محمّدباقر(ع) فرمودند : «هرکه سورهی حمد او را بهبودی ندهد ، چیزی دیگری او را شِفا نمیبخشد .» (اصول کافی : 4/434) همچنین فرمودند : «هرکه سورهی حمد و توحید او را بهبودی نبخشد ، چیزی دیگری او را شفا نمیبخشد . این دو سوره هر علّت و بیماری را دور میکند .» (طبّالائمّه : 39) حضرت امام رضا (ع) در اینباره میفرمایند : «کسی که به او دردی رسیده است برای رفع آن ، هفت بار سورهی حمد را قرائت کند ، اگر درد آرام نشد هفتاد بار بخواند ، آرام خواهد شد .» ان شاءالله (اصول کافی : 4/429 و مکارمالاخلاق : 363) ۲- ختم سوره مبارکه حمد برای برآمدن حاجات : گفتهاند به جهت برآمدن حاجت، ۴۰روز ، هر روز ۴۱ مرتبه این سوره را بین نافلهی صبح و نماز صبح قرائت کند . (تحفهی رضویّه : 175) ۳- ختم سورهی توحید برای رفع سردرد(درد سر): امام رضا (ع) دربارهی این سوره میفرمایند : «هرکه سرش درد گرفت ، دست خود را بگشاید و سورهی (حمد و توحید و معوّذتین) را قرائت کند و دست خود را به صورت خود بکشد ، ناراحتی او رفع خواهد شد .» ان شاءالله (مکارمالاخلاق : 365) ۴- ختم سوره مبارکه توحید برای برآمدن حاجت: گفتهاند : به جهت برآمدن حاجت ، هفت روز ، هر روز صد مرتبه بعد از نماز صبح این سوره را قرائت کند ، انشاءالله حاجت روا خواهد . (بحرالغرایب : ص12 حاشیهی کتاب) ۵- ختم سوره توحید برای رفع تب: امام جعفر صادق (ع) فرمودند : «برای رفع تب هزار بار سورهی توحید را قرائت کند و خداوند را به حقّ حضرت فاطمه (س) قسم بدهد به خواست خداوند ، تب رفع خواهد شد.» (مکارمالاخلاق : 366) ۶- ختم سوره توحید برای حفظ از آفات : همچنین آن حضرت ع میفرمایند : «هرکه به هنگام خواب سورهی توحید را ۱۱ مرتبه قرائت کند ، خداوند به برکت این سوره ، خانهی او و همسایههای او را حفظ خواهد کرد.» (مکارمالاخلاق : 366) ۷- ختم سوره مبارکه توحید برای آمرزش والدین: همچنین فرمودند : «کسی که آمرزش خود و والدینش را میخواهد بعد از نمازهای واجب حتماً سورهی توحید را قرائت کند .» (اصول کافی : 4/428) ۸- ختم سوره مبارکه توحید برای در امان ماندن از شر دیگری: از معصوم (ع) روایت شده است : «به خاطر محفوظ ماندن از شرّ ظالم این سوره را به چهار طرف خود بخواند (یا از هنگام ورود تا مراجعت به خواندن سوره ادامه دهد) انشاءالله از شرّ ستمگر محفوظ خواهد ماند .» (اصول کافی : 4/427) امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند : هنگام خروج از منزل (برای رسیدن به مطلوب) این دعا را بخوان. بِسم الله الرحمن الرحیم حَسْبی اللهُ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ اللهمَّ إنّی أسئلُکَ خَیْرَ اُموُری کُلّها و اعوذُ بِکَ مِنْ خِزْی الدّنْیا و عَذابِ الاخِرَةِ ( مفتاح الجنات ص416). همچنین امام صادق علیه السلام می فرمایند :هنگام خروج از منزل این دعا را بخوانید : باللهِ أَخرُجَ و باللهِ أدخُلُ و علی اللهِ أَتَوَکّلُ اللهم افْتَحْ لی فی وَجْهی هذا بِخَیرٍ واخْتِمْ لی بِخَیرٍ و قِنی شرَّ کُلُّ دابّةٍ انت آخِذٌ بِناصِیتِها إنَّ ربّی علی صراطٍ مُستَقیمٍ مفتاح الجنات ص ۱۳۳ مداومت بر این اذکار جهت وسعت رزق و ادای دین و قرض بسیار مفید است انشاء الله . ۱- گفتن ۲۷۰ مرتبه ذکر یا کریم در هر روز . ۲- خواندن این دعا در سجده نماز به خصوص سجده آخر : یا خَیرَ المَسئولینَ و یا خیرَ المُعطین اُرزُقنی وارزُق عَیالی مِن فَضْلکَ فإنَّک ذوالفَضل العظیم ۳- مداومت بر این ذکر جهت ادای دین بسیار موثر است . چنانچه امیرالمومنین علی علیه السلام خدمت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و از ادای دین خود شکایت کردند. حضرت فرمودند این دعا را بخوان اگر قرض تو به اندازه کوه صبیر (یکی از بلندترین کوهها) باشد دینت ادا می شود . انشاء الله اللهم اَغْنِنی بِحلالک عن حَرامِکَ و بِفَضْلِکَ عمَّن سواک همچنین با هدیه ۱۰۰ صلوات به پیشگاه مبارک حضرت نفیسه خاتون (نواده امام حسن مجتبی علیهماالسلام) هم اثر عجیب آن را در برآورده شدن حاجتهای خود ببینید . ان شاءالله همچنین خواندن ۳ (سه) مرتبه دعای جوشن کبیر اثر عظیمی در برآورده شدن حاجات دارد برای برآورده شدن حاجات خواندن ۴۰ (چهل) مرتبه سوره مبارکه حشر بسیار مفید است |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
تعبیر خواب ازطریق سوره های قران ؛تعبیر خواب ازطریق سوره های قران؛چاره خواب بد دیدن تعبیر خواب بوسیله قران آسمانی؛و حضرت امام جعفرصادرق(ع)و... (هوالقادر) درکتاب جفرعظیم منسوب به امام ششم (ع)درتعبیر این چنین آمده است:درشبهای 1و10و21 خواب دروغ است .ودرشبهای 6و7و15و18و19خواب راست است.ودرشبهای 8و9 و11و12و22و23و28خوابها نیک است .واما آن خوابها که تاخیردارد:4و5و16و17میباشد.وخو ابهایی که برعکس نتیجه میدهد عبارت است از خوابهای شبهای:2و3و24میباشد.وامآن خوابهایی کهخیر ویا ضرری نخواهدداشت عبارت است از:خوابهای شبهای 13و14 میباشد.وخواب شب 29 تاویلندارد.وخواب شب 30صادق است. تعبیر خواب نوع دیگر:خوابهای شبهای1نادرست.2و3خوب بیندویا بعکس باشد4و5تاچندروزی وچندماهی تاخیردارد.و6و7و8و9خطایی ندارد.10دروغ بوده و11و12تاخیر وتاویل دارد.18و19 صادق میباشد.و20راست نباشد.21 درغ است .22 تاویلش فرح وشادی وسرور است.و23و24برعکس تعبیر میگردد.و25و26نیزتاویل ندارد.و28و27راست باشد.و29تاویل نداشته .و30 درهر حال صادق است. چاره خواب بد دیدن مرحوم کلینی (ره) روایت فرموده که هر کسی درخواب چیزی بیند که غمگین گردد اینها را بخواند وبعد سه بارآب دهان خودرا بطرف چپ انازد ضرری نبیند:بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بما عاذت به ملا ءکه الله المقربون وانبیاء الله المرسلون وعباد الله الصا لحون من شر ما رایت من رویای وسوره حمد وچهار قل را بخواند.اما یادمان نرود که : گر شفا خواهی به قران مبین شرط اول اعتقاد است ویقین عزیزان درمان تمام درده درقران واحادیث قدسی ونبوی و.علوی وفرمایشات بزرگان دین مقدی اسلام بوده وبس.بیائیم قران را کتاب دستورزندگیمان قرار داده واز خرافه گرایی ودنبال رمال وساح وجادوگر... که برخی ازآنان بخاطر پول دست به هرکاری زده وبرخی دیگر چه جنایات وخیانات نکرده ونمیکنند... تعبیر خواب ازطریق سوره های قران هرشب خوابی دیدی ببین چندم ماه است(چندشب ازماه گذشته)لذا با طهارت ازسوره های مبارک قران به همان عدد کم کن وبهر سوره مبارکی که رسیدی بهمان تعاد از آیه های مبارک آن سوره مبارک را ازآخر بشمار وبه هرآیه که رسیدی تعبیر کن .مثلا شب دوازدهم ماه خواب دیدی از سوره مبارک حضرت یوسف(ع)آیه دوازده را انتخاب کن اگر خوب شد شکرکن یا نماز شکر بپا کن .واگر خوش نیامد تصدق کرده واسثغفار باشرایط بکن. تعبیر خواب بوسیله قران آسمانی درتعبیرخواب از قران آمده :هرگاه شخصی خوابی دیده باشد وتعبیرش را نداند نگاه بکند که چندروزازماه گذشته است بعدابه عددروزهاازسوره های قران رابشماردوبه هر سوره مبارکی که رسید ازآن سوره مبارک آیه بشمارد آیه آخر تعبیر همان خواب است که از تفسیر وشان نزول آیه مبارک بایستی استفاده کند در تعبیرخوابش. |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
اعجاز عددی قرآن آقای دکتر طارق الشیودان اخیراً کشفیات بسیار جالب، قابل توجه و تعمقی در آیات قرآن به شرح زیر داشته اند: برابری یک چیز با چیز دیگر، به عبارتی برابری اضداد! مثال: برابری مرد با زن هرچند که این نکته از لحاظ دستور زبان عجیب می نماید، لیکن آنچه برابر مجموع آیات قرآن مجید آشکار میگردد این است که: کلمه مرد 24 بار در قرآن مقدس آمده است همچنین کلمه زن نیز 24 بار در قرآن مقدس آمده است یعنی: 24=24 سپس مطابق آنالیز آیات مختلف مشخص شد که این همسانی در تنقضات در تمامی قرآن کریم صادق است. قرآن مجید مشخص میکند که یک چیز با چیز دیگری (یا به عبارتی با متضاد خود و یا ریشهء خود) برابر است. در ادامه نتایج شگفت آور حاصل از محاسبهء کلمات عربی قرآن مجید و رمز اعداد را خواهید یافت. کلمات و دفعات تکرار در جمع آیات قرآن مجید دنیا (یکی ازنامهای زندگی):115 آخرت (نامی برای زندگی پس از این جهان): 115 ملائکه: 88 شیاطین: 88 زندگی: 145 مرگ: 145 سود: 50 زیان: 50 ملت (مردم): 50 پیامبران: 50 ابلیس(پادشاه شیاطین): 11 پناه جوئی از شر ابلیس: 11 مصیبت: 75 شکر: 75 صدقه: 73 رضایت: 73 فریب خوردگان (گمراه شدگان): 17 مردگان (مردم مرده): 17 مسلمین: 41 جهاد: 41 طلا: 8 زندگی راحت: 8 جادو: 60 فتنه: 60 زکات: 32 برکت: 32 ذهن : 49 نور: 49 زبان: 25 موعظه (گفتار، اندرز): 25 آرزو: 8 ترس: 8 آشکارا سخن گفتن (سخنرانی): 18 تبلیغ کردن: 18 سختی: 114 صبر: 114 محمد (صلوات الله علیه): 4 شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص)): 4 ونیز جالب خواهد بود به دفعاتی که کلمات زیر در قرآن ظاهر شده اند نگاهی داشته باشیم: نماز: 5 ماه: 12 روز: 365 دریا : 32، زمین (خشکی): 13 خشکی دریا = 13 32 = 45 آیا می توان گفت که اینها همه بر حسب اتفاق در قرآن مجید آمده است؟ پرسش این است که چه کسی این علم را به پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) آموخته است؟ پاسخ بی اختیار در ذهن خواهد درخشید. خداوند قادر مطلق این همه را بر پیامبر (ص) در قالب قرآن، کلام وحی آموخت........ |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
نگاهی به عرفانهای دروغین سکولار و وارداتی برخی از اهل باصطلاح عرفانهای وارداتی جهال که درجهل مرکب (قبول ندارند که نمیدانند)متاسفانه درجهل خودشان مانده وبه بیماری مزمن (نفاق) دچارند .ووقتی می خوانند یا میشوند. که ذکر این چنین قدرتی داشته ودارد.بعنوان مثال هرکس سوره مبارکه یس را بخواند یا صدصلوات نثار ارواح محمد (ص) وآل محمد و...نماید خالق منان گناهانش را میآمرزد .که متاسفانه اینرا استهزاء وانکار مینمایند ومدعی اند اگرچنین باشد پس ما نیازی به انجام واجبات نداریم واز ازطرف دیگر گناهی را مرتکب نمیگردیم بنا به نظر خودشان.بنابراین یس را می خوانیم و... را نثار میکنیم و...(خدا شاهد است این فقیر عاصی مراتب معروضه را به عین تجربتا دیده وناظر بوده ام).درصورتیکه این ادعاها برخلاف دستورات دین مبین اسلام بوده واهل ذکر وطریقی که مبنای آن شریعت نبوی وذکر راه سیر وسلوک علوی وولائی جهت رسیدن به حقیقت خدائی نباشد ارزش نداشته ویک نوع بدعت است. حالامابیائیم ببینیم درکدامین حدیثی آمده است که هرکس زیارت ائمه اطهار حتی حضرت پیامبر(ص) رانمایداگر ترک واجبات نماید وگناهی مرتکب گردد خداوند اورا می آمرزد بلکه این به جوک آن سست عنصر می ماند که زیارت امام رضا (ع) رفته بود بعد از برگشت طهارت هم نمیکرده وخودرا نمی شست .علت را پرسیدند که چرا اینچنین میکنی .گفت که دستی که به ضریح امام برسد .دیگر من با آن دست طهارت نمیکنم .آیا آن دست به طهارت مطلق مبدل شده است؟یا انجام واجبات وارده در دین مبین اسلام را ترک وهم چنین محرمات وسایر کارهای واجب را کنار گذاشته که طبعا اینها از وظایف هر مسلمان است .بعد بیاید بگوید که چون من ذکر (مستحبات) را بجا می آورم .درحالی که از اسمشان پیداست اعما ل مستحب واعمال واجب.که واجب بوده و مستحبات بعنوان مثلا درس کمکی جهت (طریق) شاگرد ممتاز شدن در مکتب اسلام است .واز طرف دیگر چه الزامی داشته وداردکه با انجام برخی اعمال مستحبی واجب را ترک نموده وبا ترک آن گناه بزرگتری را مرتکب شد.ولی در سیره بزرگان التزام براین است که در مرحله اول واجب را بجا آورده وترک گناهان رانموده بعدا اعمال مستحب را در صورت عاشقانه به کمال انسانیت بجا بیاورد چون اعمال مستحب بمنزله دارو وترک واجب وگناه بمنزله امراض بوده ومیباشدومطمئنا گناهکار مانند مریض سرطانیست که از ناحیه مغز سرطان گرفته است ووقتی که دکتر به اودارو تجویز مینمای ضمن رعایت دستورهای پزشک معالج بایستی از چیزهای که منع نموده اجتناب نماید.دراین صورت است که درمان شده وبا نظر الهی به بهبودی میرسد.وازطرف دیگر برخی سرطانهای بدخیم زیاد قابل درمان نیستند .بنابراین هر گناهی قابل بخشش نیست امثا شرک بستن بخدا وگناهان کافر و گناهان اهل بدعت و... که در دین مبین اسلام وارد آمده است. و مهم تراز همه اینکه اهل ذکر و مستحبات باید بدانند اول اصل راه را بایستی انتخاب نموده که همان انجام فرائض واجب از قبیل نماز و روزه و ترک محرمات و آنچه که دین اسلام مقدر ساخته است انجام داده و اعمال مستحبی و ذکر را به اعمال واجبی وصل نمود در این صورت است که دل انسان بر اثر انجام واجبات و ذکر های مستحبی هر چه بیشتر تدریجا صیقل پیدا نموده و اهل ذکر واقعی که ائمه اطهار علیهم السلام سفارش نموده اند می باشد نه ذاکری که وارداتی است و یا بدعت گذارند که مطمئنا اینها (عرفانهای وارداتی )از احساسات پاک این مسلمانان و نوجوانان سوء استفاده نموده و با نام ذکر تحت لوای اسلام وارد شده تا ایده و مرام نهان خود را که دست پنهانی در آن کار است تزریق نمایند و این ذکر ها جهت رضای خدا نبوده و نمی باشد بنابراین کدامین اعمال مستحبی ذکر و دعا ها وجود دارد که راهکارهای آنان را ائمه اطهار علیهم السلام به شیعیان خود ارزانی نداشته اند و از طرف دیگر راحت طلبی برخی مسلمانان نیز نقش دارد بطوریکه برخی نماز خوان و قاری قران فقط از خواندن آن بهره می برد بلکه با مفاهیم و معانی و دستورات قرآن و نماز نسبتا بیگانه است بس بیائیم قرآن را کتاب دستور زندگی خویش انتخاب و با آن (مفاهیم و معانی )و دستورات حضرت ختمی مرتبت ص و سیره آن کلا پیرو چهارده معصوم علیه السلام بوده و با انتخاب شریعت که همان دستورات واجب اسلام است جهت ترقی طریقت ولائی و علوی را (ذکر)جهت رسیدن به کمال انسانیت که همان حقیقت خداست طی سیر و سلوک با راهنمائی وصی طریق بنمائیم و دل خود را به افرادی که بدعت گذار بوده اند نسپاریم . حسن ختام : یاد خداوند عز و جل عبادت است ، یاد من هم عبادت است ، یاد علی هم عبادت است ، و یاد امامان از نسل او نیز عبادت است . / الاختصاص 224 به پایان آمد این دفتر /.../حکایت هم چنان باقی است |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
مفهوم سلطان درقران آسمانی سلطان در قرآن کریم یا به معنی " قدرت و تسلط " استعمال شده است یا به معنی دلیل و حجت که منشأ غلبه و قدرت و تسلط است، و حتی در مورد تسلط شیطان بر انسان نیز به کار رفته است: «انما سلطانه علی الذین یتولونه»؛ شیطان تنها بر کسانی مسلط است که او را سرپرست خود قرار می دهند و از وسوسه های او پیروی می کنند. (نحل/100) و همچنین در مورد تسلط قانونی یک انسان بر یک عمل خاص نیز بکار رفته است «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»؛ و هر کس بیگناه کشته شود برای وارث و سرپرست او حق و قدرت تلافی و قصاص مقرر فرموده ایم. (سوره مبارک اسراء آیه شریف/33) |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
آمادگی نیکوکاران وخیرین سردروجهت جشن نیکو کاری؛نیکو کاری از منظر قران و احادیث "دستهایی که بنیازمندان کمک میکنند مقدستر از لبهایی است که ذکر میگویند" همزمان با سایر اقصی نقاط ایران اسلامی هر ساله این شهر نیز با زحمات خیرین و صادقین بی طمع و با فداکاری در راه و برای رضای خدا این جشن را در گروه های مختلف برگزار می نمایند و از طرفی چندین صندوق قرض الحسنه و کمک رسانی بلا عوض با همت خیر اندیشان و نیکنامان گمنام احداث که با این اقدام خود سعی بر آن نموده و می نمایند که به کلام الهی و سیره ائمه اطهار علیهم السلام عملا و عینا تحقق یافته و آبروی آبرومندان حفظ گردد هر چند که از اوصاف اینها دل و زبان عاجز بوده و پاداش حقیقی با ایزد منان خواهد بود که در این زمینه و جهت روشن تر شدن مطلب مقاله زیر را جهت تقدیم به نیک اندیشان واقعی در جامعه تقدیم می دارد (شاکر) جشن نیکو کاری از منظر قران و احادیث باعنایت به اینکه این قبیل اعمال فرصتهای طلائی بوده که ایزد منان در اختیار دوستداران حقیقی اش قرار داده واز طرفی روش وسیره ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین بوده وچون انسان در جهت ترقی انسانیت جهت رسیدن به کمال معنویت که همان معرفت خدایی است میباشد ودر این راستا برای رسیدن به بلندای عزت و آسایش دنیا و آرامش عقبی در گرو گشودن آغوش خدمت و رحمت به سوی بی پناهان و نیازمندان مالی است که نگین درخشان این حلقه خدمت(کمیته های خدمت رسانی)، کشیدن دست پر مهر و نوازش بر سر یتیمان و نشاندن لبخند امید و نشاط بر لبهای آنان میباشد. ما در این راه به دامان پر فیض بهترین و زیباترین و خالصانهترین الگو و نمونه محبت و مهرورزی به یتیمان، یعنی مولای متقیان حضرت امام علی (ع) و تمسک به آیات مطهر قرآن در محضر با عظمت پروردگار چشم انتظار توفیق خدمت در این راه پر خیر و برکت هستیم. وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنىِ إِسْرَ ءِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَ ذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ ثمَُّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضُونَ( سوره بقره83) و [اى پیامبر] یادآور باش زمانى را که از فرزندان اسرائیل قول گرفتیم و فرمودیم: «جز خداى یگانه را نپرستید، به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان نیکى کنید و با مردم سخن خوش و نیکو بگویید، نماز را برپادارید و زکات بدهید.» سپس جز عدّهى کمى از شما [قوم یهود]، معترضانه سرپیچى و نافرمانى کردید و از وفاى به عهد الهى رویگردان شدید. * لَّیْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَاکِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّنَ وَ ءَاتىَ الْمَالَ عَلىَ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فىِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِینَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ( سوره بقره 177) تنها علامت نیکویى، این نیست که روى خود را در نماز به سوى مشرق یا مغرب بگردانید بلکه نیکویى و پرهیزکارى واقعى در اینست که انسان به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانى و پیامبران ایمان داشته باشد و مال و متعلّقات خود را با وجود آنکه به آنها علاقمند است [در راه خدا] براى خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و آزاد کردن بردگان صرف کند، نماز بر پاى دارد و زکات بپردازد و چون عهد ببندد به عهد خویش وفادار بماند و در تنگدستى و مصائب و بخصوص در هنگام جنگ شکیبا باشد. چنین کسانى [در ادّعاى ایمان به خداوند و عمل به فرامین الهى] راست گفتهاند و پرهیزکاران واقعى هستند. (177) وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (سوره الأنعام 152) 152. [و نیز خداوند مىفرماید:] «جز با قصد و نیّت اصلاح، به مال یتیم نزدیک نشوید تا به حدّ بلوغ برسد [و بتواند تصمیم بگیرد،] کم فروشى نکنید وحقّ پیمانه و وزن کالا را با رعایت عدل و انصاف بطور کامل ادا کنید. ما هیچکس را جز به اندازهى توانایىاش تکلیف به انجام کارى نمىکنیم. و چون سخنى مىگویید یا داورى مىکنید یا شهادت مىدهید، عدالت داشته باشید اگر چه [یکى از طرفین] خویشاوندتان باشد [و داورى شما به ضرر او تمام شود] و به عهد خود با خداوند وفا کنید اینها احکامى است که خداوند شما را به انجام و اجراى آنها توصیه فرموده است، باشد که کاملًا متوجّه و متذکّر [وظایف خود] باشید (152). مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلىَ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَللهَِِّ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کىَْ لَا یَکُونَ دُولَةَ بَینَْ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ وَ مَا ءَاتَئکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهََئکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ( سوره حشر7) اموالى را که خداوند از اهالى این قریهها در اختیار پیامبرش قرار داد از آنِ خدا و رسول و خویشاوندان صاحب مسئولیّت [او] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است. زیرا نباید این ثروت بدست آمده، مایهى دست ثروتمندانى از شما قرار گیرد. آنچه را پیامبر خدا به شما مىدهد بگیرید و آنچه را که نهى مىکند رهاکنید و از عدم اطاعت امر خداوند بپرهیزید که خداوند سخت کیفر است. * وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىَْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلىَ کُلِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ( سوره انفال41) و [اى مسلمانان] بدانید هر غنیمتى که در جنگ به دست آوردهاید، یک پنجم آن براى راه خدا و براى پیامبر و خویشاوندان نزدیک او و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است اگر به خداوند و آنچه بر بندهى خود [حضرت محمّد] در روز فرقان یا روز رویارویى و پیکار دو گروه [مؤمن و کافر] نازل فرمودیم، ایمان آوردهاید [به این حکم مقیّد باشید] و بدانید که خداوند بر هر امرى که اراده فرماید تواناست کلاََّ بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ ؛ وَ لَا تحََضُّونَ عَلىَ طَعَامِ الْمِسْکِینِ( سوره فجر آیات 17 و 18) . نه! خداوند به شما کم لطف نیست ولى این وضع به دلیل آن است که شما به یتیمها احترام نمىگذارید و محبّت نمىکنید و احکام خداوند را دربارهى ارث یتیم رعایت نمىکنید و یکدیگر را بر اطعام فقیران ترغیب و تشویق نمىکنید. افق نگاه قرآن تنها تأمین زندگی امروز یتیم نیست باید کاری نمود تا آینده یتیم نیز در سایه معاضدت تأمین شود. که باید خاطر نشان نمود که خداوند اول یتیم نواز هستی است او خود یتیمی را کفالت نموده و تا اوج پیامبری وخاتم رسولان رسانده است. اما بهتر است که بااین واژه «احسان» بهتر آشنا شویم. احسان از ریشه «حُسن» به معنای زیبایی و نیکی میباشد که در قرآن در سه معنا به کار رفته است: 1ـ تفضّل و نیکی به دیگران، 2ـ انجام و سر و سامان دادن به امور و کارها به وجه نیکو و کامل، 3ـ انجام اعمال و رفتار صالح. احسان در این کاربرد تقریباً مترادف با تقوا و پرهیزکاری است. از بررسی موارد کاربرد واژه «محسن» و مشتقاتش در قرآن، استفاده میشود که این واژه دارای دو معنی و کاربرد است: 1ـ نیکی و خیر رساننده به دیگران، 2ـ انجام دهنده اعمال و رفتارهای صالح و نیک. مقام محسنان در این کاربرد از برخی مقامات متقیان برتر است، و به طور کلی این واژه در این معنی و کاربرد خود بیشتر به کسانی اطلاق شده که از ایمانی راسخ و ثبات قدم در راه ایمان و انجام تکالیف الهی برخوردار بودهاند.وآنچه که مسلم است اینکه انسان در راه دوست از بهترینهایش باید بگذرد ودروغ میگوید کسی که ادعا میکند جانم را فدای دوست میکنم ودرراه او نثار جان میکنم .اگر از پولش نگذرد .انسان درراه دوست که در اینجا هدف از دوست (خالق) میباشد نگذرد آیا میتواند کسی که درابتدای امتحان تجدیدی بیاورد درامتحان الهی قبول گردد؟ اینک خاطر شما را به نمونه های بارز از فرمایشات گهر بار مولای بی کسان حضرت امام علی ع در مورد احسان و بخشش و نیکوکاری معطوف و امید بذل توجه از شیعیان آن راد مرد را داریم . وَ قَالَ ( علیهالسلام )طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ و درود خدا بر او، فرمود: خوشا به حال آن کس که خود را کوچک مىشمارد، و کسب و کار او پاکیزه است، و جانش پاک، و اخلاقش نیکوست، که ما زاد بر مصرف زندگى را در راه خدا بخشش مىکند، و زبان را از زیاده گویى باز مىدارد و آزار او به مردم نمىرسد، و سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم او را کفایت کرده، بدعتى در دین خدا نمىگذارد. (برخى حکمت 123 و 122 را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل کردهاند) وَ قَالَ ( علیهالسلام )سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاةِ وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاء و درود خدا بر او، فرمود: ایمان خود را با صدقه دادن، و اموالتان را با زکات دادن نگاهدارید، و امواج بلا را با دعا از خود برانید. وَ الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجَالِهِم و درود خدا بر او، فرمود: صدقه دادن دارویى ثمر بخش است، و کردار بندگان در دنیا، فردا در پیش روى آنان جلوهگر است.(حکمت های 123 و 146 و 7 نهج البلاغه) تزاوَرُوا تحـابـوا و تصـافحُـوا و لا تحـاشمـوا به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید. (بحارالانوار،ج78،ص 347) ان السعید، کل السعید، حق السعید من أحب علیا فی حیاته و بعد موته همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد. (مجمع الزوائد علامه هیثمى ، ج 9 ، ص 132) نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه أنبیائه ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامران الهی (شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید ، ج 16 ، ص 211 حبب الی من دنیاکم ثلاث: تلاوة کتاب الله و انظر فی وجه رسول و الانفاق فی سبیل الله از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1-تلاوت قرآن 2-نگاه به چهره رسول خدا 3-انفاق در راه خدا (وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295 لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا. هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبتها و بلاها. (بحار الانوار، ج 78، ص 339، ح1 ) مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.(اصول کافى، ج 3، ص 268) لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.(تاریخ طبرى،ص 1،ص 239) إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ صدقه، خشم پروردگار را فرو مینشاند.(کنزالعمال، ح161143 ) مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب می شود.(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال) إنَّ اللهَ عَزَّوَجَّلَ یََرحَمُ الرَّجُلَ لَشُدَةِ حُبِّ لُوَلَدُه. براستی که خداوند عزوجل رحم می نماید مرد را، به سبب شدت محبت او به فرزندش.(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال) اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِِ بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.(الدره الباهره ، ص24) من آنَس بِالله اِستوحَشَ مِنَ النّاس کسی که با خدا مانوس باشد، از مردم گریزان گردد (مسند الامام العسکری، ص287) کَفاکَ ادبا تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود از آن دوری کنی(مسند الامام العسکری، ص288) لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است(تحف العقول، ص489) المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.(تحف العقول، ص489) مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ. کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.(بحارالانوار، جلد 78، ص333) اَلعَفافُ زِینَهُ الفَقرِ، وَ الشُّکرُ زِینَهُ الغِنَی. خویشتن داری، زینت فقر است و سپاس گزاری زینت غنا و توانگری.(تحف العقول ص 75) إِذَا اختَشَمَ المُومِن أَخَاهُ فَقَد فَارقَهُ به خشم درآوردن و شرمنده ساختن دوست، مقدمه جدایی از اوست.(محاضرات ج2 ص28) قِیمَهُ کلَّ امرِی ءٍ مَا یحسِنُهُ قیمت و ارزش هر کس به اندازه ی کاری است که به خوبی می تواند انجام دهد.(بیان و التبین ص 179) یابنَ آدَمَ ما کسَبتَ فَوقَ قُوَّتِک ، فَاَنتَ فیهِ خازِنٌ لِغَیرِک. ای فرزند آدم! هرچه بیشتر از مقدار خوراکت به دست آوری خزانه دار دیگران خواهی بود.(مروج الذهب ج 2 ص 246) اِنَّ مِن تَمامِ الصَّومِ اِعطاءُ الزَّکاةِ یَعنى الفِطرَة کَما اَنَّ الصَّلوةَ عَلَى النَّبِى (ص) مِن تَمامِ الصَّلوةِ تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج 6 ص 221) |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
ادامه مطلب ...
هدف از علوم هیئت در رسیدن به خود شناسی و خدا شناسی
هو المعرفت
مقدمه ای بر دروس "هیئت"
گاهی درگیری های روزمره چنان انسان را به وادی نسیان میکشد که گویی انسان کاری جز مشغله های مادی روزمره خود نداشته و ندارد و براستی"یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)
7. مردم تنها نسبت به ظاهر زندگى دنیا توجّه و شناخت دارند و از آخرت بکلّى غافل هستند.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (8)
8. آیا اینها با خود نمىاندیشند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که بین آنهاست جز براساس مصلحت و لزوم و جز براى مدّتى معیّن [که سر خواهد آمد] نیافریده است؟..............................
|
افسردگی و علائم آن
افسردگی را می توان این چنین تعریف کرد: افسردگی عبارت است از کاهش یافتن نیرو و .............................عدالت و حکومت از دیدگاه على علیهالسلام
چکیده:
معناى عدالت
چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»...........................
تآملی درتحریفات عاشورا (3)
نویسنده:علامه شهید مرتضی مطهری(رحمت الله علیه)
"فبما نقضهم میثاقهم لعنا هم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروابه." [1]
تحریفاتی در واقعه عاشورا انجام شده است که شامل تحریف لفظی و تحریف معنوی می باشد. و همین تحریفات سبب شده که این سند بزرگ تاریخی و این منبع بزرگ تربیتی برای ما بی اثر و یا کم اثر شود، و احیانا در مواقعی اثر معکوس ببخشد. عموم ما این وظیفه را داریم که این سند مقدس را از آن تحریفات که آن را آلوده کرده است پاک و منزه کنیم.
عوامل تحریف
این عوامل بر سه قسم است:
1- عوامل عمومی . یعنی به طور کلی در تواریخ دنیا این عوامل وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف میکنند و اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مثلا همیشه اغراض دشمنان، خود عاملی است برای این که حادثهای را دچار تحریف کند. دشمن برای این که به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیلهایی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ میکند و این نمونههای زیادی دارد و نمیخواهم از نمونه این مطلب بحثی کرده باشم، همین قدر عرض میکنم که در حادثه کربلا هم این عامل دخالت داشت. یعنی دشمنان در صدد تحریف نهضت حسینی برآمدند. و همان طوری که در دنیا معمول است که دشمنان، نهضتهای مقدس را به افساد و اخلال و تفریق کلمه و ایجاد اختلاف متهم میکنند، حکومت اموی برای این که نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد خیلی کوشش کرد و تبلیغات خود را شروع شد.................
تقدیر و تشکر ویژه از پزشکان صلواتی"سردرود" "یادمان نرود دستهائی که به نیازمندان کمک میکنند مقدستر از لبهائی هستند که ذکر می گویند" اکثر پزشکان متخصص وعمومی این شهر؛ جناب آقایان دکتر:محد رضا قویدل؛دکتر علی زاد ایمانی دکتر هوشمند؛دکترجهان بین؛دکتر مهدی پور و...وکلیه پرسنل پزشکی و کسانی که در مداوا وطبابت و انجام کارهای پزشکی ؛ در ایام ومناسبتهای مربوط به ائمه معصومین علیهم السلام اجمعین بصورت رایگان و صلواتی به مردم "سردرود"وحومه با اتخاذ تصمیمات شایسته شان چندین سال است که این آئین و سنن دیرینه اسلامی و انسانی را بمرحله اجرا گذاشته وفی الله در خدمت مراجعین بوده و میباشد که امید است این آئین در کلیه امور و حرف گسترش یابد. باعنایت به اینکه این پزشکان متعهد بر خاسته از بطن ملت شهید پرور ایران بوده و با مذهب و آئین وسنن ملت شریف و متعهد ایران آشنائی کامل داشته و بنوعی خود را مرهون ملت دانسته و از طرفی برای ارج نهادن به آداب و سنن دیرینه آباء و اجداد شان وجهت رونق و رواج دادن به سیره ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین و بانی نیکوکاری در امورات مزبور که همواره در رگهای خون ایرانیان در جریان بوده پیشقدم شده و بمصداق حدیث ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین در ارائه زکاة دانش و علم خود بصورت عملی ...همواره بانی یک کار خیر و خداپسندانه و عام المنفعه در سردرود گشته که امیدواریم این کار دیرینه ایشان الگوئی به دیگر پزشکان و قشرهای دیگری در جای جای این مرز و بوم اسلامی بوده باشد.باتوجه باینکه ایشان برای انجام کاری که میفرمایند اختیاری و قربة الی الله بوده و هیچگونه انتظار تقدیر و تشکر بجز ازاجر معنوی خدا از هیچکسی را نداشته و ندارند . ولی باز به حکم انسانیت و وجدان و ایمان و سیره نبوی و ولائی امور خیریه سردرود با تهیه بنر و قرار دادن عکسهای این عزیزان و با متن تقدیر و تشکر خواسته اند بدینوسیله ضمن ابراز احساسات عاطفی اهالی را به ایشان انتقال دهند .که بدیهی است این عمل ایشان بنا بحکم وجدان بیدار انسانی و مسلمانی برخاسته؛ که حداقل با زبان خشک و خالی از کارهای خداپسندانه این خیرین تقدیر و تشکر نموده و توفیق روز افزون در انجام کارهای خیر و خداپسندانه برای عموم ملت مخصوصا به این بزرگواران زحمتکش ومتعهد ؛از خداوند مهربان خواهانیم.هرچندکه اینها بمصداق این بیت ؛جهت رضای خدا و راحتی وجدانشان این اعمال شایسته را انجام میدهند: احسان هنری نیست بامید تلافی / نیکی بکسی کن که بکارتونیاید در خاتمه از اینکه بانی بدعت و سنن نبوی و ولائی ایشان و خدمت به همنوعان ایشان با زبان قاصر قدر دانی نموده و عرض میگردد که مطمئنا واجرکم عندالله ضایع نخواهد شد ومهم اینکه باطن و جوهره انسانیت خود را که همان خلیفة الهیست با اعمالتان ناخود آگاه باثبات رساندید.امید است ظاهر و باطنتان کماف السابق همواره طاهر ؛ ودعاهای خیر نیازمندان بدرقه راهتان والطاف حضرت حق همواره پشت و پناهتان بوده باشد. مطمئنا حضرت حق تعالی ؛ دعاهای خیر خاندان عصمت طهارت؛پاکان؛نیکان؛صادقان ... مومن ومتعهدوبندگان خداودلهای شکسته درذیل توجهات حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا له له الفداء را شامل احوال و انفاس گرمتان خواهد نمود.انشاالله |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگردقضائی قضائی می باشد. برای اعتلای دیانت و فرهنگ امت اسلامی همکاری و یاری برادرانه با زحمتکشان واقعی این عرصه داشته باشیم. |
تآملی درتحریفات عاشورا (3)
عوامل تحریف
این عوامل بر سه قسم است:.......................ارشاد
ضال ، یعنى کسى که جاده و طریق را گم کرده ، از عبادات و کارهاى پربهره در
اسلام است تا جایى که پیامبر بزرگ اسلام صلىاللهعلیهوآله ارشاد ضال را
از نظر ثواب مساوى با صدقه دانسته است ؛ این ثواب مربوط به کسى است که راه
ظاهرى را گم کرده باشد ، اما کسى که راه باطن را گم کرده ، اگر انسان با
امر به معروف و نهى از منکر و موعظه حسنه و اخلاق اسلامى ، او را به طریق
هدایت دلالت کند به فرموده حضرت صادق علیهالسلام همانند این است که تمام
بشریت را از گمراهى نجات داده است .
تمام انسانها استعداد قبول تربیت و
هدایت الهى را دارند ؛ زیرا درون و سرّ همه با مسئله فطرت عجین شده و
مایههاى الهى در خلقت و آفرینش انسان به کار رفته است . ناامید از هدایت
بنى آدم نباید بود ، با توجه به آیات و روایات به نظر مىرسد که بزرگ ترین و
مهمترین و پرسودترین عبادت ، هدایت گمراه است .
اگر انسان مردم را در
گمراهى ببیند و اقدام به نجات آنان ننماید ، بدترین گناه را در تمام دوره
عمرش مرتکب شده است . ریشه و منشأ تحولات جسمى و نفسى و روحى انسان
بىاندازه محکم است و حیات انسان با تولد از مادر شروع نمىشود ، بلکه
مقدمات طولانى دارد و حتى از روز انعقاد نطفه هم آغاز نمىکند ، بلکه
پیشتر از آن است ؛ زیرا که نفس یا روحى که به وسیله یک جسم ، تجلى در این
عالم مىکند یک حیات و سرنوشت خاصى با خود همراه مىآورد که تار و پود آن
در اعماق زمان و ابدیت تنیده شده است ، ولى اسرار آن براى مردمان امروزى
هنوز پوشیده مىباشد .
ولى وظیفه بزرگ و مهم ماست که با حس مسؤولیت وجدانى و الهى و شفقت و مهربانى به هدایت وى در صراط مستقیم بکوشیم .
برآوردن
حاجت مؤمن ، امر بسیار مهمى است ، به طورى که ائمه بزرگوار علیهمالسلام
گاهى براى اداى حاجت یک نیازمند حاضر به قطع طواف بودند . امام صادق
علیهالسلام براى قضاى حاجت یک مؤمن ، به ابان بن تغلب دستور قطع طواف داد و
فرمود : ثواب قضاى حاجت مؤمن از ثواب هفتاد طواف برتر است .
راوى
مىگوید : سالى براى حج آماده شدم ، خدمت حضرت صادق علیهالسلامرسیدم .
فرمود : قصد کجا دارى ؟ گفتم : حج . فرمود : مىدانى براى حاجى چه اندازه
از ثواب است ؟
عرضه داشتم : نمىدانم برایم بگو . فرمود : هرگاه عبد هفت
مرتبه خانه را طواف کند و دو رکعت نماز به جاى آورد و صفا و مروه را سعى
کند ، خداوند بزرگ شش هزار حسنه به او عنایت مىکند و شش هزار سیئه از او
محو مىنماید و شش هزار درجه به او مىافزاید و شش هزار حاجت از او روا
مىکند ، آن هم حاجت دنیا و آخرت . عرض کردم : فدایت شوم ، خیلى ثواب است .
فرمود : به ثواب بیشتر از این تو را خبر دهم ؟ عرض کردم : آرى . فرمود :
قضاى حاجت انسان مؤمنى بالاتر از حج و حج و حج و خلاصه تا ده برابر حج است
!! قالَ رَسُولُ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله : مَنْ سَرَّ مُؤْمِنا سَرَّنی
وَمَنْ سَرَّنی فَقَدْ سَرَّ اللّهَ .
پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله
فرمود : هرکس مؤمنى را خوشحال کند ، مرا خوشحال کرده و هرکه مرا خوشحال کند
، خدا را خوشحال کرده است .
امام صادق علیهالسلام فرمود : هرکس بر
مؤمنى سرور وارد کند ( کنایه از اینکه او را از گرفتارى نجات دهد ، قرضش
را ادا کند ، به عیادتش برود ، حاجتش را روا نماید ) ، خداوند ، عمل او را
مجسم کند تا وقت مرگش به او بگوید : اى دوست خدا ! بشارت باد تو را به
کرامت و رضوان الهى . این عمل مجسم با او هست تا داخل قبر شود ، باز همان
بشارت را بدهد چون به محشر درآید ، باز هم همان بشارت را بدهد و در هر هولى
با او هست و همان بشارت را مىدهد ؛ مؤمن از این چهره بشارت دهنده مىپرسد
: کیستى ؟
پاسخ مىدهد : سرورى هستم که براى فلان کس آوردى
عَنْ أبی
عَبْدِاللّه علیهالسلام قالَ : مِنْ أَحَبِّ الأَعْمالِ إلَى اللّهِ
عَزَّ وَجَلَّ إدْخالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ : إشْباعُ جَوْعَتِهِ
أَوْ تَنْفیسُ کُرْبَتِهِ أَوْ قَضاءُ دَیْنِهِ . از امام صادق علیهالسلام
است : محبوب ترین عمل نزد حضرت حق وارد کردن خوشحالى به مؤمنى است ، سیر
کردن گرسنگیش ، رفع غصه و رنجش ، قضاى دین و قرضش .
انبیا و اولیا شامخ
الهى و خلاصه تربیتشدگان مکتب الهى جهت حل مشکل مردم و قضاى حاجت مؤمنان و
رفع سختى و رنج از زندگى دیگران سر از پا نمىشناختند .
مسجد
خانه خدا و محل عبادت و برترین و شریفترین مکان روى زمین است ؛ مسجد مرکز
اتّصال قلب و روح به محبوب حقیقى و جاى شنیدن دعوت حضرت دوست به سوى خیر و
کمال است .
مسجد ، آباد کننده دل ، تصفیه کننده جان و مرکز تجلّى انوار ربوبى بر قلب مؤمنان است .
مسجد ، خانه هدایت و مرکز تربیت و جایگاه اهل معرفت و محل سوز و گداز عاشقان الهى است .
مسجد جاى خردمندان ، خانه برکت براى مستمندان و جاى مناجات دردمندان و سرزمین برآورده شدن نیاز حاجتمندان است .
مسجد خانه قرآن ، مدرسه عشق ، مکتب دانش ، مرز بینش و محل گرفتن فیوضات ربانى از عالم قدس است .
مسجد جایگاه نزول برکات ، مرکز تدارک مافات و صحنه پیکار با عوامل شیطان و جاى نجات از درکات است .
مسجد ، پلى به سوى بهشت و راهى به سوى فضیلت و طریقى به طرف هدایت و دلیلى به سوى نقطه وصال براى فراق زدگان است .
مسجد ، جایى است که عبادت و بندگى در آن ، افضل و برتر از سایر مکانها است و آباد نگاه داشتن آن از اعظم عبادات و قربات است .
مسجد
، جایگاه بسیج عباد خدا براى عبادت و خدمت به خلق ، امر به معروف و نهى از
منکر ، حلّ مشکلات مسلمانان و آمادگى جهت جهاد و مبارزه با دشمنان خدا و
انسانیت است .
مسجد ، مرکزى است که امروز قدرش مجهول و فرداى قیامت براى
آنان که حقّش را ادا نکردند ، بزرگترین اندوه و حسرت و واسطه شرمسارى و
خجالت در پیشگاه حضرت دوست است !
اشموئیل و طالوت.داستان طالوت و جالوت در قرآن.کشتن شدن جالوت به دست داود و پیروزى بنى اسرائیل.چگونگی کشته شدن جالوت به دست طالوت.فلسفه کشته شدن جالوت به دست داوود (ع).فتنه در فرهنگ قرآن و حدیث کاربردهای مختلفی دارد:
نام سردارى از بنىاسرائیل که سقابود ، با جالوت نام کافر جنگ کرده ، داود "ع" که از سپاهیان طالوت بود جالوت راکشت
این داستان در قرآن سوره بقره از آیه 246 بهبعد بضمیمه روایت امام باقر "ع" چنین آمده : بنى اسرائیل پس از درگذشت موسى از دینبرگشته به انواع معاصى آلوده شدند وحتى احکام خدا را به میل خویش تغییر دادند پیغمبرىدر میان آنها بود به نام ارمیا که هر چه به آنها امر ونهى مىنمود وى را اطاعت نمىکردند، طاغوتى به نام جالوت که از طایفه قبط بود بر آنها چیره گشت وانواع ظلم و تجاوزبر آنها روا مىداشت ، مردانشان را مىکشت وزنانشان را به اسارت مىگرفت ،اموالشان را به غارت مىبرد وآنها را خوار مىساخت که بناچار از دیار خویش...............
عنوان : طالوتنویسنده : علی محمودی
کلمات کلیدی : طالوت، قرآن، اشموئیل، جالوت، داود، تابوت
انبیاى
الهى و ائمه طاهرین علیهمالسلام و بیداران راه و عاشقان جمال و عارفان به
حضرت مولا قسمت عمدهاى از ساعات شب خود را به قیام و سجود و رکوع و قنوت و
گریه مىگذراندند و بالاترین لذت را از این برنامه عظمى و مسئله والا
مىبردند . بیدارى شب و عبادت و مناجات رسول عزیز اسلام
صلىاللهعلیهوآله داستانى است که هر انسانى از شنیدن آن تعجب مىکند و
گاهى انسان ، طاقت استماع عبادات رسول مکرم الهى صلىاللهعلیهوآله را
ندارد .
على علیهالسلام اَعبد مردم و سید عابدین و مصباح متهجدین بود ،
نمازش از همه کس بیشتر و روزهاش فزونتر بود ، تمام بندگان الهى از آن
جناب نماز شب و ملازمت در اقامت نوافل را آموختند و شمع یقین را در راه دین
از مشعل او افروختند .
پیشانى نورانىاش از کثرت سجود پینه کرده بود و
محافظت آن بزرگوار بر اداى نوافل به حدى بود که نوشتهاند : در لیلة الهریر
در جنگ صفین در بین دو لشکر نطعى برایش گسترده بودند و بر آن نماز مىکرد و
تیر از راست و چپ او مىگذشت و بر زمین مىآمد و ابدا آن حضرت را تزلزلى
نبود و وحشتى در ساحت وجود مقدسش راه نداشت ؛ به هنگام شب آن چنان در عبادت
و گریه غرق بود که گاهى غش مىکرد و مهمتر از همه اینکه حضرت على بن
الحسین علیهالسلامبا آن کثرت عبادت و نماز مىفرمود :
وَمَنْ یَقْوى عَلى عِبادَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ؟ !
چه انسانى را توانایى عبادت على بن ابیطالب علیهالسلام است ؟ !
امام صادق علیهالسلام مىفرماید : امام حسن علیهالسلام در زمان خود از همه اهل زمان عبادت و زهدش بیشتر بود .
هرگاه
یاد مرگ و قبر و بعث و نشور و گذشتن بر صراط مىکرد ، گریه مىکرد و چون
عرض اعمال را بر حضرت حق توجه مىنمود ، نعره مىکشید و مدهوش مىگشت و چون
به نماز مىایستاد ، بندهاى بدنش مىلرزید ؛ براى اینکه خود را در برابر
حضرت ذوالجلال مىدید و چون یاد بهشت و دوزخ مىکرد ، مضطرب مىشد ، مانند
اضطراب کسى که دچار گزش مار و عقرب شده ، در آن حال از خداوند طلب بهشت
مىکرد و به حضرت او از عذاب جهنم پناه مىبرد .
ابن بابویه به سند
معتبر از امام مجتبى علیهالسلام روایت مىکند که حضرت فرمود : در شب جمعه
مادرم فاطمه علیهاالسلام در محراب خود ایستاده و مشغول بندگى حق تعالى
گردید و پیوسته در رکوع و سجود و قیام و دعا بود تا صبح طالع شد .
ابنعبد
ربه - که از علماى بزرگ اهل سنت است - در کتاب «عقد الفرید» روایت کرده که
: خدمت حضرت على بن الحسین عرض شد : چرا اولاد پدر شما کم است ؟
فرمود :
تعجب است که چگونه مثل من اولادى از براى او باشد ؟ چه آن که پدرم در هر
شبانه روز هزار رکعت نماز مىگذارد، پس چه زمان فرصت رفتن پهلوى زن داشت ؟
امام چهارم علیهالسلام عابدترین مردم اهل روزگار بود و کسى از مردم عالم طاقت عبادت او را نداشت !!
آن
حضرت در شبانه روز هزار رکعت نماز مىخواند و به وقت نماز بر بدنش لرزه
مىافتاد و رنگش زرد مىشد و چون به نماز مىایستاد ، مانند ساق درخت
بىحرکت بود و چون به مالک یوم الدین مىرسید چندان آن را تکرار مىکرد که
نزدیک بود قالب تهى کند و وقتى که به سجده مىرفت ، سر بر نمىداشت تا عرق
از جبین مبارکش جارى شود و شبها را به عبادت به روز مىآورد .
از حضرت
صادق علیهالسلام روایت شده که پدرم امام باقر علیهالسلام فرمود : روزى که
بر پدرم على بن الحسین علیهالسلام وارد شدم ، دیدم که عبادت در آن حضرت
بسیار تأثیر کرده و رنگ مبارکش از بیدارى زرد گردیده و دیدهاش از بسیارى
گریه مجروح گشته و پیشانى نورانیش از کثرت سجود پینه کرده و قدم شریفش از
زیادى قیام در نماز ورم کرده ، چون او را بر این حال مشاهده کردم ، خودم را
نتوانستم از گریه حفظ کنم ، بسیار گریستم ، آن حضرت متوجه تفکر بودند ،
بعد از زمانى به من نظر انداختند و فرمودند که بعضى از کتاب ها که عبادت
على علیهالسلام در آنجا نوشته شده به من ده ، چون بیاوردم و پارهاى
بخواندند ، بر زمین گذاشتند و فرمودند : چه کسى یاراى آن را دارد که مانند
على بن ابیطالب عبادت کند .
براى هریک از ائمه علیهمالسلام به
همینگونه عباداتى به خصوص به وقت شب نوشتهاند که انسان از خواندن یک سطر
آن ، از عبادات تمام عمرش خجالت مىکشد !
حالاتى که براى شب عاشقان نوشتهاند ، آدمى را به حیرت انداخته و گاهى تصورش براى انسان مشکل است ، چه رسد به تصدیقش !
درباره
ابو اسحاق سبیعى از اصحاب حضرت زین العابدین علیهالسلامو اوثق ثقات و
خواهر زاده بریر که یکى از شهداى کربلا بود ، نوشتهاند : در زمان وى
عابدتر و صادقتر از او نبود و چهل سال تمام با وضوى شام نماز صبح را خواند
عدهاى
هستند ، با اینکه از گوش شنوا و چشم بینا و عقل و قلب مدرک برخوردارند ،
ولى به خاطر کششها و جذبههاى سخت مادى ، متأسفانه با حق و حقیقت و حدود و
مقررات و معارف الهى برخورد نامناسب و ناشایستهاى دارند . اینان در میان
مردم و در کوچه و بازار و خیابان و در جمع دوستان و اقوام ، فراوان هستند ،
درگیرى با این جهال در مسائل و معارف ، براى آبرو و شخصیت خود انسان ضرر
دارد .
امام صادق علیهالسلام براساس یکى از آیات قرآن به ما نصیحت
مىکنند که چون از خانه خارج شدى ، سعى کن از جاهل بپرهیز و مواظبت کن که
این گونه افراد به آبرو و حیثیت تو لطمه نزنند ، مداراى جاهل با اخلاق حسنه
و روش الهى براى هر فرد عاقل لازم است ، مقابله کردن با جاهل به مانند عمل
خودش ، در شرع مطهر پسندیده نیست .
[ وَإِذا رَجَعْتَ وَدَخَلْتَ
مَنْزِلَکَ فَادْخُلْ دُخُولَ الْمَیِّتِ فِى الْقَبْرِ حَیْثُ لَیْسَ لَهُ
هِمَّةٌ إلاّ رَحْمَةُ اللّهِ تَعالى وَعَفْوُهُ ]
هرگاه به خانه
بازگشتى و داخل آسایشگاه خود شدى ، دخولت در خانه به مانند دخول میت در قبر
باشد ، میتى که در قبر آرزویى به جز رحمت و عفو حضرت دوست ندارد .
خانه
را همانند آنجا بدان و فوت و موت را در خانه نصب العین قرار داده و تصور
کن دیگر راه خروج از منزل براى تو نیست ، چون این گونه فکر کردى خانه براى
تو همانند مسجد ، جایگاه عبادت و بندگى مىشود .
مسئله
استغفار در سحر که حضرت صادق علیهالسلام در متن روایت مطرح کردهاند از
مسائل بسیار مهم الهى است . استغفار همیشه مطلوب است ، ولى در هنگام سحر
مطلوبتر و قدر و اعتبارش بیشتر است .
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ
وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ .
آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار
کنندگان در سحرهایند . وَبِالأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ .
و
سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش مىکردند . در آیات نود و هفت و نود و هشت
سوره یوسف ، امام صادق علیهالسلاممىفرمایند : تأخیر استغفار براى رسیدن
سحر شب جمعه بود.
قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا
إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ .
گفتند : اى پدر ! آمرزش گناهانمان
را بخواه ، بىتردید ما خطاکار بودهایم . گفت : براى شما از پروردگارم
درخواست آمرزش خواهم کرد ؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .
در
روایت و حدیثى که « منهج الصادقین » نقل مىکند آمده : یعقوب بیش از بیست
سال در هر شب جمعه براى فرزندان استغفار مىکرد تا حق تعالى از گناهان آنان
گذشت.
بعضى از علماى تفسیر مىگویند : چون یعقوب به مصر آمد و از عفو
یوسف نسبت به برادران آگاه شد ، شب به نماز برخاست و بعد از تهجد رو به
قبله ایستاد و یوسف را در پشت سر خود و برادران را پشت سر یوسف قرار داد و
دعا کرد و آنان آمین گفتند و خداوند ، دعاى آنان را مستجاب کرد .
یکى از اصحاب مىگوید : سحرگاهى به در حجره عبداللّه بن مسعود مىگذشتم ، شنیدم مىگفت :
اللّهُمَّ
إِنَّکَ دَعَوْتَنى فَأَجَبْتُ وَأَمَرْتَنى فَأَطَعْتُ وَهذا سَحَرٌ
فَاغْفِرْلى؛ پروردگارا ! مرا دعوت کردى به پیشگاهت بیایم ، آمدم و امر به
اطاعت کردى اطاعت کردم ، هم اکنون هنگام سحر است مرا بیامرز .
دعاى
ابوحمزه ثمالى که از حضرت سجاد نقل شده ، بهترین مناجات و استغفار در وقت
سحر است ؛ سحر وقتى توأم با بیدارى و اشک استغفار شود عالى ترین عامل براى
زوال ناپاکى ها از روح و نفس و عقل و جان و اخلاق و عمل است . [ وَطَهِّرْ
ظاهِرَکَ وَباطِنَکَ مِنْ کُدُوراتِ الْمُخالَفاتِ وَرُکُوبِ الْمَناهى
کُلِّها لِلّهِ تَعالى ] در ادامه بحث امام صادق علیهالسلام مىفرماید :
ظاهر
و باطن خود را از کدوراتى که به وسیله ارتکاب معاصى به هم رسیده از روى
اخلاص و محض تقرب الى اللّه پاک کن و از اینکه مناهى حق مرکب زندگیت باشد
بپرهیز . به طور حتم از نتایج شوم گناه ، پدید آمدن تاریکى و کدورت بر صفحه
قلب و جان است و ادامه گناه این سیاهى و تاریکى را وسعت داده تا جایى که
نعوذ باللّه همه صفحه هستى انسان را بگیرد و از توبه محروم شود .
عَنْ
أبى بَصیرٍ قالَ : سَمِعْتُ أبا عبداللّه علیهالسلام یَقُولُ : إذا
أذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فى قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوداءٌ فَإِنْ تابَ
إِنْمَحَتْ وَإِنْ زَادَ زَادَتْ حَتّى تَغْلِبَ عَلى قَلْبِهِ فَلا
یُفْلِحُ بَعْدَها أَبَدا.
ابو بصیر مىگوید : از امام صادق علیهالسلام
شنیدم که مىفرمود : وقتى مرد ، گناهى مرتکب مىشود در قلبش نقطه سیاهى
پیدا مىشود ، اگر توبه کند از بین مىرود و اگر بر گناه افزوده شود ، آن
نقطه سیاه اضافه مىشود تا بر قلب غلبه کند و همه دل را بگیرد ، آن گاه
انسان بعد از فرو رفتن قلب در تاریکى ، روى رستگارى را هرگز نخواهد دید .
این بنده ضعیف و فقیر دل شکسته ، در درد دورى از مقام دوست گفتهام :
•خبر ز درد و غم دل به آشنا بدهید
فروغ خانه من یار دلنواز برفت
نگاه بر من افسرده حال زار کنید
چومن کسى نبودمستحق جرعه وصل
گره فتاده به کارم کجاست راه نجات
خموش گشته زهجران نواى ناى دلم
هرآنچه این دل مسکینطلب زیار کند
کسى به یار بگوید که آن را به ما بدهید •که من مریض فراقم به من دوا بدهید
شما به کلبه احزان من صفا بدهید
دلم گرفته عزیزان به من شفا بدهید
به این فقیر از آن جرعه از وفا بدهید
نشان زکوى حبیب گره گشا بدهید
چه مىشود که به این ناى من نوا بدهید
کسى به یار بگوید که آن را به ما بدهید
[ فَإِنَّ النَّبِىَّ صلىاللهعلیهوآله أَرادَ بِاسْتِعْمالِها مَثَلاً لِأَهْلِ الْیَقْظَةِ ]
این همه پافشارى پیامبر بزرگ اسلام صلىاللهعلیهوآله در مسئله مسواک و طهارت دهان و دندان ، مثل و راهنمایى است براى بیداران که وقتى براى یک فضاى کوچکى مثل دهان و چند عدد دندان این همه سفارش براى طهارت دارم ، پس سفارش من چقدر زیاد و فوق العاده است براى طهارت باطن که عالمى گسترده و جهانى وسیع است .
[ وَهُوَ أَنَّ السِّواکَ نَباتٌ لَطیفٌ نَظیفٌ وَغُصْنُ شَجَرٍ عَذْبٍ مُبارَکٍ وَالْأَسْنانُ خَلْقٌ خَلَقَهُ اللّهُ تَعالى فِى الْخَلْقِ آلَةً وَاَداةً لِلْمَضْعِ وَسَبَباً لاِشْتِهاءِ الطَّعامِ وَإِصْلاحِ الْمِعْدَةِ وَهِىَ جَوْهَرَةٌ صافِیَةٌ تَتَلَوَّثُ بِصُحْبَةِ تَمْضیغِ الطَّعامِ وَتَتَغَیَّرُ بِها رَائِحَةُ الْفَمِ وَیَتَوَلَّدُ مِنْهَا الْفَسادُ فِى الدِّماغِ ]
مقدمه عرفان اسلامی
بسم اللهالرحمنالرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام على سید المرسلین و على اهل بیته الطیبین الطاهرین
پیشگفتار
تحلیلى پیرامون عارف و عرفان
اگر
عرفان را حالتى ملکوتى و حقیقتى روحانى و الهى بدانیم ، چنان که بسیاراز
بینایان و آگاهان و سالکان مسلک محبّت و عشق آن را حال مىدانند و از آن
تعبیربه حالت عرفانى و آسمانى مىکنند ، باید مایه و ریشه آن را در اعماق
قلب و باطن جان و سرّ وجود جستجو کرد .در این صورت ، عرفان لطیفهاى است
الهى و حقیقتى است فطرى که به صورت قوّه و استعداد در خزانه وجود انسان از
جانب حضرت محبوب قرار داده شده که براى رسیدن به آن حالت باید معارف و
اخلاق و مضامین ادعیه وارده از ائمه طاهرین علیهمالسلام را با کمک قرآن و
روایات پرورش داد ، تا جایى که تمام آلودگىها ازمملکت وجود آدمى رخت بر
نهد و فرار را بر قرار ترجیح داده تا انسان مصداق حقیقى عارف شود .و اگر آن
را جزء مسائل نظرى و علمى به حساب بیاوریم ، چنان که گروهى بر این
عقیدهاند ، باید آن علم را از اهلش اخذ کرد و با عمل به آن در باطن وجود
خودحالت عرفانى به وجود آوریم . گستردگى مسئله ، ما را نسبت به این معنا
هشدار مىدهد که هر کتابى گرچه معنون به عنوان عرفان باشد و هر شخصى گرچه
مشهور به عرفان باشد ، قابلیّت تغذیه انسان را در این جهت ندارد .کتابى که
مایههاى اصیل عرفان نظرى در آن است ، فقط کتابى است که مطالبش را از
سرچشمه وحى و نبوّت انبیا و امامت امامان علیهمالسلام گرفته باشد .و عارف
حقیقى کسى است که قواعد عرفان را از مقرّبان درگاه حق و صدّیقان و صالحان و
اولیاى واقعى گرفته باشد و خود را محقّق به آن حقایق نموده و جان را منوّر
به نور ملکوت کرده باشد .بنابر نظر اوّل ، عرفان ، عبارت از حالى ملکوتى و
مایهاى آسمانى و فطرى است که در مرحله اوّل در عمق و جان و ذات نفس همراه
با نور ایمان و یقین به قیامت تجلّى مىکند و سپس آثارش در اعمال و حرکات و
رفتار و اخلاق آدمى ظهور مىیابد .عرفان ، رشته و پیوند و اتّصال پر قدرتى
است که انسان خاک نشین را ، به سرّالسرّ عالم پاک ، یعنى مبدأ هستى پیوند
مىدهد و از این طریق تمام ابواب رحمت و برکت را به روى قلب و جان آدمى باز
مىکند .عرفان ، از انسان موجودى برتر ، وجودى والا ، منبعى پرخیر ،
متحرّکى توانا ،سالکى خالص ، رزمندهاى پر توان ، جهادگرى با قدرت ، زاهدى
وارسته ، عابدى مقبول و مناجات کنندهاى در شب و متضرّعى در سحر و مستغفرى
در سجده وشیرى در میدان نبرد به وجود مىآورد .عرفان ، جوهره حیات انسانى ،
صراط مستقیم الهى ، حرارت روحى ، عشق درونى و گرمترین شعله محبّت آدمى به
خداى جهان آفرین است .عرفان ، راه خدا ، مسلک انبیا ، مایه جان اولیا ،
طریق اصفیا و مدرسه پر قدرت معصومین علیهمالسلام است .عرفان ، به معناى
شهود عظمت حق تعالى ، از طریق بینایى دل است و این بینایى محصول معرفت
انسان به حضرت حق مىباشد و این معرفت جز از طریق شناخت انبیا و قرآن و
امامان علیهمالسلام و پیروى از آنان به دست نمىآید و عبادت بدون حال
عرفانى و تضرّع و انابه و توبه و زارى ، ارزش چندانى ندارد .عرفان ، حقیقت
عبادت ، خشوع و خضوع و شکستگى و نیاز است که از شهود عظمت حق تعالى بر دل
ظاهر مىشود و این چنین سعادت موقوف بر محبّت است و ظهور محبّت موقوف بر
متابعت سیّد اوّلین و آخرین علیه من الصلوات اتمها و من التحیّات ایمنها و
متابعت موقوف بر دانستن طریق متابعت ، پس به ضرورت ، ملازمت علمه که وارثان
دینىاند . عرفان ، زدودن حکومت و محبّت ما سوى اللّه از قلب و هر محبّت و
کششى را تابع عشق حق قرار دادن و نیز آراسته شدن اعضا و جوارح به اعمال
مورد رضایت اللّه و زیور گرفتن جان از اخلاق الهى است .عرفان ، آزادى از
خودپرستى ، رهایى از اسارت مادیّت و مقیّد شدن به قید بندگى حق و منوّر شدن
جان به نور و صبغه الهى است .صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ
صِبْغَةً .رنگ خدا را [ که اسلام است ، انتخاب کنید ] و چه کسى رنگش
نیکوتر از رنگ خداست ؟عارف
آن انسان با کرامتى است که با شعور و درایت و با اراده قدرت ، بر اساس
معارف الهى ، در صراط مستقیم حق حرکت کرده ، تا جایى که قلبش عرش خدا شده و
خانه دلش به نور عالم ملکوت منوّر شده است .عارف بزرگ ، سیّد حیدر آملى در
کتاب کم نظیر « جامع الاسرار » درباره عارف مؤمن مىگوید :
« فى قَلْبِ الْمؤمِنِ ثَلاثَةُ اَنْوار : نُورُ الْمَعْرِفَةِ ، وَنُورُ الْعَقْلِ ، وَنُورُ الْعِلْمِ .
فَنُور ُ الْمَعرِفَةِ کَالشّمْسِ ، وَنُورُ الْعَقْلِ کَالْقَمَرِ وَنُورُ الْعِلْمِ کَالْکَوْکَبْ .
فَنُورُ الْمَعْرِفَةِ یَسْتُرُ الْهَوى ، وَنُورُالْعَقْلِ یَسْتُرُ الشّهوَةَ ، وَنُورُالْعِلْمِ یَسْتُرُ الْجَهْلَ .
بَنُورِ الْمَعْرِفَةِ یُرَى الْحَقُّ ، وَبِنُورِ الْعَقْلِ یُقْبَلُ الْحَقُّ ، وبِنُورُ الْعِلْمِ یَعْمَلُ بِالْحَقِّ » .در قلب مؤمن با معرفت سه نور است :
1 ـ نور معرفت .
2ـ نور عقل .
3ـ نور دانش .
نور
معرفت چون خورشید است، نور عقل مانند ماه و نور دانش هم چون ستاره .نور
معرفت ، حکومت هوى را از بین مىبرد ، نور عقل قدرت شهوت رامىپوشاند و نور
دانش جهل را فرارى مىدهد .به نور معرفت حق مشاهده مىشود ، به نور عقل حق
پذیرفته مىگردد و به نوردانش به حق عمل مىشود .
سالکان مسلک عشق
مىگویند : براى رسیدن به حقّ و حقیقت ، بایستى مراحلى طى کرد ، تا نفس
بتواند از حق و حقیقت بر طبق استعداد خود آگاهى حاصل کند .تفاوت اهل عرفان
با فلاسفه این است که عارفان تنها گرد استدلال عقلى نمىگردند بلکه با وجود
تصدیق آن ،به یک مرحلهاى که فوق آن است قائل هستند ، و آن را مرحله شهود
مىنامند ؛ مىگویند : پس از آن که نفس از مقام حسّ و عقل و برهان صعود کند
، مىتواند با ممارست معنوى و معراج روحانى به مقام بالاترى ترقّى نماید و
حقایقى را بدون یارى برهان و حسّ دریابد و مشاهده کند و به طور کلى از
مرحله دانش به مرحله بینش برسد و این چنین دانش است که در برابر حکمت
استدلالى عرفان نامیده مىشود .عارف با این بینش الهى که با ریاضتهاى شرعیه
و تقواى خالص و توجّه به آیات قرآن و سنن مرسلین به دست آورده ، به توحید
شهودى رسیده و براى یافتن حق دنبال دلیل نیست که با عمق قلب این معنا را
یافته که خود پیکره دلیل ساخته و پرداخته حق است و آن را آن قدرت نیست که
آینه تمام نماى حضرت محبوب باشد . چنان که امام عارفان، وجود مقدّس امام
حسین علیهالسلام در دعاى عرفه که عرفان
خالص اسلامى است ،به پیشگاه حضرت ربّ العزّة جلّ و علا در باب توحید شهودى عرضه مىدارد :کَیْفَ
یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقَرٌ اِلَیْکَ
؟خداوندا ! چگونه با این موجودات که در وجود خود نیازمند تو مىباشند
راهیابى به سوى تو داشته باشم ؟
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
با
توجه به مطالبى که در صفحات گذشته ملاحظه کردید ، جستجو در تاریخ حیات
انسان که چه شخصى پایه گذار مکتب عرفان بوده و یا به وسیله چه گروهى از اهل
دین این مدرسه بنا گذارى شده ، کار با مفیدى نیست . زیرا ، وقتى حقیقتى به
صورت مایه و استعداد و ذوق و شوق و نیاز و احتیاج ،
در ذات انسان نهفته
است ، باید آن را از حضرت محبوب دید .به حقیقت که لازم است از عرفان و حال
عرفانى به عنوان یک واقعیت ملکوتى و سرّ خدایى که در اعماق جان ریشه دارد
یاد کرد .این انسان است که به دور از غوغاى حیات عاریت ، احساس مىکند که
در درونش عشق به مبدأ هستى و علاقه به پاکى جان و طهارت درون و پاى بندى به
حقایق و واقعیتها و توجه به دانش و بینشى مافوق دانش و بینش مادّى موج
مىزند . این انسان است که مىخواهد اضطراب درونش را با کمک عاملى قوى و
حقیقى غیر از عوامل مادّى که خود عامل اضطرابند ، تبدیل به امنیت کند . این
انسان است که در جستجوى اتّصال به حقیقت و واقعیّت مجاهده مىنماید . و
این انسان است که علاقه دارد با تمام هستى وجودش در سرزمین عشق و محبّت
خیمه زده و کارى کند که براى همیشه از ناراحتى وجدان راحت باشد . این
انسان است که در فطرتش مىیابد ، حقیقتى او را به سوى خود جذب مىکند و از
او مىخواهد که در کنار وى قرار گیرد . این انسان است که علاقه دارد تمام
افراد بشر در کنار او راحت و در امنیت و آسایش باشند . این انسان است که
مشتاق فهم حقایق عالى هستى است و مىخواهد اسرار عرصهگاه حیات بر او کشف
شود . این همه عشق و علاقه و ذوق و شوق که هم چون دریا در باطن انسان موج
مىزند همان مایهاى است که اهل دل از آن تعبیر به استعداد عرفانى و حالت
عرفان خواهى مىکنند . این قوّه و استعداد است که اگر با قوانین وحى و
ریاضتهاى شرعیّه رشد کند ، انسان به آن چه که فطرتاً در طلب آن است ،
مىرسد . این واقعیت که در دل و جان ریشه دارد ، همان کششى است که از جانب
معشوق واقعى در اعماق هستى انسان عاشق قرار داده شده که عاشق به محض توجّه
به این حقیقت در تکاپو مىافتد و به دنبال آراسته شدن به حقایق حرکت مىکند
و در ابتداى حرکت و سلوکش حس مىکند که بدون راهبرى الهى و خودساختهاى
ملکوتى قدرت سیر و سفر و حرکت در این راه پر خطر را ندارد ، راهى که
راهزنان درونى و برونى براى راهزنى در زوایاى آن کمین کردهاند . عاشق
عرفان و حال باید بداند که خضر این راه در درجه اوّل ، انبیا و امامان
علیهمالسلام و سپس عالمان ربّانى هستند که جانشینان آن بزرگوارانند .
بنابراین سرچشمه این حالت حضرت محبوب است و اوست که این مایه را در جان
قرار داده و به وسیله راهنمایان راه از قوّه به فعلیت مىرساند و اوست که
مایه عشق به خودش را در دل و جان انسان قرار داده و مىخواهد که انسان از
تمام وسائل و ابزار مادّى و معنوى به عنوان وسیله ، براى رسیدن به معشوق
حقیقى استفاده کند . آنان که براى رشد حال عرفانى در راه انبیا و امامان
علیهمالسلام قرار گرفتند ، به آن چه باید برسند رسیدند و آن بینشى که باید
پیدا کنند ، پیدا کردند و در این مسیر به خاطر رنج عبادت و حرکت در راه
بندگى ، از اشراق و تجلّى حق بر قلب خود برخوردار شده و به مقام معیّت
رسیدند . إِنَّ
اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُم مُحْسِنُونَ .
بىتردید خدا با کسانى که پرهیزکارى پیشه کردند و کسانى که [ از هر جهت
نیکوکارند مىباشد . إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ .
خدا
با صابران است . قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : اِنّ لِىَ مَعَ
اللّه حالاتٍ لا یَحْتَمِلُها مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبىٌّ مُرْسَلٌ .
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود : « به درستى که براى من با خداوند
حالاتى است که نه ملک مقرّب و نه پیامبر مرسل طاقتش را ندارند » .اگر گفته شود علّت رسیدن انسان به این مقامات عالى ، همان حالات درونى همراه با عبادات الهى و ملکوتى است صحیح گفته شده .
این
فقیر پایه گذار عرفان را بزرگان هند یا حکماى یونان یا دانشمندان قدیم
ایران نمىداند بلکه اینان به وجود آورنده بعضى از قواعد فلسفه و حکمتاند و
عرفان و حال حقیقتى است که ریشه خدایى دارد و در اعماق قلب و جان هم چون
گوهرى آسمانى نهفته شده که ظهور آن با ایمان به خدا و قیامت و اجراى
دستورهاى حق و پیروى از سنن شرعیّه میسّر است . حالت نیازمندى انسان به
حضرت حق و کششى که به آن سو دارد ، حالت عرفانى است . این حالت باید به دست
فرستادگان حق از قوّه به فعلیت برسد . آنان که براى پاسخ گفتن به این حالت
نیازمندى ، متوسّل به مدّعیان عرفان و افرادى غیر از فرستادگان حضرت محبوب
شدند ، بیراهه رفته و به جایى نرسیدند . تأمین مسائل این راه ، وقف نبوّت و
امامت و قرآن مجید است . سالکان این وادى و مسافران این راه و قاصدان این
معنى مىگویند : بناى برنامه خود را در این مسیر بر چهار حقیقت قرار ده :
1 ـ معرفت خدا و اسماء و صفات و افعالش .
2 ـ معرفت نفس و شرور و خطرها و خواستههاى غیر شرعى آن .
3 ـ معرفت وساوس و کیدها و و دامهاى دشمن .
4 ـ معرفت دنیاى منهاى حق و غرور و فتنه انگیزى و زرق و برقش .
پس غیر انبیا و قرآن و ائمه علیهمالسلام ، چه کسى مىتواند منبع این معارف باشد ، تا
براى
به دست آوردن این چهار رشته معرفت به او متوسّل شد ؟هر که را بنگرید به هر
جا که رسیده باشد باز نیازمند به انبیا و ائمه علیهمالسلام و قرآن دراین
چهار حقیقت است . من منکر نیاز انسان در طریق خدا ـ به وقت نبود انبیا و
ائمه علیهمالسلام و غیبت ولىّ عصر علیهالسلام ـ به عالم ربّانى نیستم ،
ولى مىدانید که عالم ربّانى و فقیه واجد شرایط واسطهاى بیش بین ما و
فرستادگان خدا نیست . او از خود چیزى ندارد ، آن چه مىگوید از منابع وحى
است ، به این خاطر بالاستقلال نمىتواند قطب عارفان و مرجع سالکان باشد ،
بلکه خود او در راه است و با تمام وجود مجاهده مىکند تا به یقین واقعى و
ایمان حقیقى برسد و چون در این راه بیش از دیگران زحمت کشیده به او اجازه
مىدهند که دست گمراهان و عقب افتادگان را گرفته و با خود هم سفر نماید .
آیا از علماى ربّانى و واجدان شرایط احدى را سراغ دارید که بدین مقام که
قطب عالم امکان ، ملجأ و مرجع سالکان ، فروغ قلب عارفان حضرت مولى
الموحّدین امیرالمؤمنین علیهالسلام قدم گذاشته رسیده باشد ؟
لَوْ کُشِفَ الْغِطاء مَا ازْدَدْتُ یَقینا . اگر پرده هم کنار رود بر یقین من چیزى افزوده نخواهد شد . در
هر صورت ، با این همه مایههاى فطرى و روحى و با توجّه به هدایت حق که
مبلّغ و رسانندهاش به انسان انبیا و ائمه علیهمالسلام هستند ، اگر کسى
در راه رشد و کمالش به مجاهده برنخیزد و براى به فعلیت آوردن استعدادهایش
زحمت نکشد برابر با روایت زیر از رحمت حق محروم است .قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : اَلنّاقِصُ مَلْعوُنُ . رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود : ناقص ملعون است .با
نظر به مجموع آیات و روایات ، این جمله متوجّه کسانى است که مىتوانند عقل
و قلب خود را تکمیل کنند ، ولى هوى و هوسهاى حیوانى آنها را از تکاپو در
این راه متوقّف مىسازد . ادلّه فراوان از نقل و عقل در دست داریم که آنان
که از نظر خلقت تکوینى ناقص به دنیا مىآیند ، یا بدون اختیار براى آنها
نقصى در این زندگانى خواه از نظر عضلانى و خواه از نظر قواى درونى ایجاد
مىشود ، مورد رحمت و لطف الهى قرار خواهند گرفت .در « جامع الصغیر » از
رسول حق صلىاللهعلیهوآله روایت شده :
از دست دادن چشم و یا گوش
موجب بخشوده شدن گناهان است و هر چیزىکه از بدن ناقص شود به همین منوال
موجب لطف و عنایت خداوندى خواهد بود . روشن است که ملاک دورى و نزدیکى به
خداوند از نظر نقص و کمال مربوط به توانایى و اختیار است ، خواه آن نقص و
کمال مربوط به خرد بوده باشد و خواه به اجزاى بدن .به طور کلّى هر کس که
بتواند در تکمیل خود بکوشد و خویش را از نقص رهایى دهد ،این شخص در زندگانى
موفّق شده است ، ولى اگر به جهت هوى و هوس ، یاتنبلى و مسامحه اقدام به
رفع یا دفع نقص ننماید او ملعون است ، خواه نقص مربوط به عقل و خرد باشد و
خواه مربوط به مرکب مادّى » . کسى که در مقام به دست آوردن رشد و کمال
برآید و این راه را تا سر منزل مقصود بپیماید به معدن نور متّصل مىشود ،
چنان چه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرموده است :اِتَقّوُا
فَراسَةَ الْمُؤْمِنْ فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِاللّه .« از بینایى درون
مؤمن بپرهیزید ؛ زیرا او با نور خدایى مىنگرد » .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
انبیا
و امامان علیهمالسلام سر حلقه عارفانند ، کسى همانند آن بزرگواران خدا
رانشناخت و به برنامههاى حق عمل نکرد ، حالى مانند حال آنان نبود و هم چون
آنان کسى به مقام قرب نرسید . مخلصین ، صابرین ، متوکّلین ، صالحین ،
صدّیقین ، مقرّبین تعبیرهاى بلندى است که قرآن از مقامات روحى و عملى آنان
نموده ، وقتى گفته مىشود عباد اللّه ، اصفیاء اللّه ، اولیاء اللّه ،
مصداق اتمّ و اکمل آنانند . آن اهل کرامت و شرافت و اصالت و معرفت و بینش
راضى بقضاء اللّه ، تسلیماً لامراللّه ، داعیاً الى اللّه ، متوکلاً على
اللّه و هادى و مهدى بودند . همانان بودند که بر اثر مقام عصمت و پاکى جان و
طهارت باطن و حسن اخلاق و عمل و مجاهدت در راه محبوب به نبوّت و امامت
رسیدند ، تا همه انسانها را به نور حق منوّر کرده و جان و دل آنان را به
آیینه تجلّى انوار ملکوت جلا دهند . انبیا و امامان علیهمالسلام عظیم
القدر ، ابتدا انسان را به مسئله توحید توجّه داده و در صدد پاک کردن قلب
انسان از کدورت شرک برآمده و براى خاطر زدودن زنگ کفر از عمق دل او کوشیدند
و پس از فراهم آوردن زمینه تزکیه نفس ، به ارائه نقشه و طرح و راه رسیدن
انسان به خدا قیام کردند . انبیا براى اجرا شدن مسائل اخلاقى و عملى ،
ضامنى چون ایمان به خدا و روز قیامت قرار دادند و در تمام شؤون حیات و
زندگى ، انسان را تشویق به پیاده کردن دستورهاى الهى ، به خصوص مقررات روحى
و اخلاقى نمودند . در زمینه تعالیم وحى و سنن انبیا ، هر کس بیشتر دنبال
فهم حقایق و واقعیّتها
برآمد ، بیشتر تشنه حرکت و عاشق رسیدن به مقام
قرب شد . گروهى آن چنان عاشقانه این راه را پیمودند که صاحب سرّ و دارنده
علم بلایا و منایا شده و لیاقت یافتن اسم اعظم را پیدا کردند : «
اَرْواحُ الاَحْبابِ فى قَبْضَةِ الْعِزَّةِ یُکاشِفُهُمْ بِذاتِهِ
وَیُلاطِفُهُم بِصِفاتِهِ » . روح عاشقان در قبضه عزّت معشوق است ، با
ذاتش بر آنان تجلّى مىکند و با صفاتش با آنان ملاطفت مىنماید . عزیزى را دیدند در آن وقت که حال بر وى تنگ شده بود ، طرب و شادى مىکرد ، گفتند : این چه طرب است ؛ گفت : در این طرب چه عجب است ؛« وَقَدْ قَرُبَ وِصالُ الحبیبِ وَفِراقُ الْعَدّوِّ » . « وصال محبوب نزدیک شد و نقطه جدایى از دشمن که نفس امّاره است رسید » .با
رسیدن به مقامى که وحى براى انسان مقرّر نموده ، همه شؤون آدمى خدایى
مىشود : حرکت به دستور خدا و براى خدا و از خدا و به خدا و این است عاقبت
خلوص و متابعت از روش انبیا .إِنَّا للّهِِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ . ما مملوک خداییم و یقیناً به سوى او بازمىگردیم .هنگامى
که انسان با کمک حق و با پیروى از تعالیم انبیا و امامان علیهمالسلام ،
با همّتى والا و ارادهاى قوى ، به حرکت در راه مستقیم الهى موفّق شد و به
فهم این حقیقت رسید که آن چه در میدان وجود خودنمایى مىکند و همه علل و
اسباب و ابزارى است که براى رسیدن به مقام قرب در اختیار انسان نهاده شده ،
دیگر چیزى را به عنوان هدف انتخاب نمىکند و درگیر برنامههاى ظاهرى
نمىشود بلکه از تمام وسائل براى رسیدن به قرب معشوق بهره مىگیرد و بالاتر
این که از تماشاى علل و اسباب هم چشم پوشیده جز به حق نظرى براى او
نمىماند .حق جلّ جلاله اسما و صفات خود را بر عالم جلوه کرد تا عاشقان در
کار آمدند ، مشتاقان در طلب دیدار آمدند ، به حکم عزّت پرده کبریا ببست ،
علم عظمت بزد ، نعمت تعزّز سراپرده جلال خود گردانید تا دلهاى عزیزان کباب
گشت و دیدههاى محبّان معدن آب . هر بار که در اهتزاز آیند و در طلب راز
آیند از ستّارات جمال صمدیّت نداى احدیّت مىآید که « بُعْدَاً بُعْداً » .
اى مشتى خاک ! تو را چه یاراى آن بود که گرد ساحت فردانیّت گردى و هر بار
که کأس یأس بنوشند و قرطه افلاس بپوشند و سر در گریبان حیرت کشند و از یافت
نومید شوند ، از سرادقات جمال الهیّت نداى لطفآمیز مىآید که « صبراً
صبراً » هم بر درگاه جلال ما به هر امید مشاهده جمال ما روزگار مىگذارید و
در میان آتش خوش مىباشید ، اگر چه شب و تاریک است ، دل قوى دارید که طلوع
صبح نزدیک است . او جلّ جلاله شمشیر قهر خود بر فرشتگان به کار نداشت ، بر
شما به کار داشت ؛ زیرا که حیات حقیقت شما راست : وَلِیُبْلِىَ
الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً . و مؤمنان را از سوى خود به
آزمایشى نیکو بیازماید ؛ زیرا خدا شنوا و داناست . اى فرشتگان ، شما خزائن
تسبیح و تقدیس آباد مىکنید و « سبحان اللّه » و « الحمد للّه » مىگویید
که آدمیان گاه گداخته بلاى مااند و گاه نواخت عطاى مااند ، گاهشان به شمشیر
قهر بسمل مىکنیم و گاهشان به نظر لطف مرهم مىنهیم . اهلدلى عاجز راه
گشته بود و عمر در رنج بسر برده ، به آخر روزى چند جان مىکند ، پس سپرى شد
، بر سینه وى دیدند نبشته که « هذا قَتیلُ اللّه » ! !این نکته را نباید
ناگفته گذاشت که پس از رشد حالت عرفانى ، توقّف در هیچیک از منازل آن جایز
نیست بلکه تمام وجود انسان باید به طرف محبوب تا رسیدن به اوج وصال در
حرکت باشد و لحظه به لحظه باید از خطراتى که به وسیله هواى نفس متوجّه
انسان است برحذر بود و ایمنى ، خروج از دنیا همراه با ایمان و حالت تسلیم
به حق است .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
در
سطور گذشته بیان شد که عرفان واقعیّتى است الهى که به صورت جذبه و حال در
نهاد انسان ریشه دارد و سرچشمه آن رحمت و عنایت خداست و رشد دهندهاش نبوّت
انبیا و امامت امامان علیهمالسلام و نصایح و مواعظ عالمان ربّانى است ،
عالمانى که شاگردان مخلص مکتب نبوّت و امامتاند . متأسّفانه در تاریخ حیات
گروهى از این جذبه و کشش و حال درونى انسان سوء استفاده کرده و جداى از
قواعد الهى و حکمت ربّانى ، قواعد و دستورها و مسائلى از پیش خود ساخته و
بشر جستجوگر را به سوى خود دعوت نموده و او را به راهى غیر از راه حضرت
محبوب انداختند و از حریم نبوّت و امامت دور کرده ، به ضلالت و گمراهى
کشیده و بین آنان و حقیقت تفرقه ایجاد کردند . من فکر نمىکنم مدّعیان
عرفان در یونان و هند و ایران قدیم از انبیاى الهى خبر نداشتند ، چنان چه
رؤساى صوفیّه اهل تسنّن در عصر بنى امیّه و بنى عبّاس بى خبر از امامت
امامان معصوم شیعه نبودند . ولى هواى نفس مدّعیان مکاتب عرفانى اجازه نداد
مردم نیازهاى باطنى خود را به وسیله وحى برطرف کنند ، چنان چه سردمداران
صوفى گرى در عصر ائمه علیهمالسلام اجازه ندادند مردم متوسّل به ولایت شده
و از آن منبع تغذیه کنند . تأسّف بارتر این که هر روز در گوشهاى هوى
پرستى ، با علم به نبوّت انبیا ، ادّعایى سر داد و در نتیجه گرایش گروهى به
او مکتبى به وجود آمد . تعداد این مکتبها به اندازهاى است که تا کنون
شماره دقیقى از آنها به دست نیامده . در یک مجلّه علمى خواندم که در
هندوستان فعلى بیش از پانزده میلیون مکتب که قسمت عمدهاى از آن مدّعى
عرفان است وجود دارد ! ! اگر مکاتب قدیم یونان و اسکندریّه و ایران را هم
به آنها اضافه کنیم معلوم نیست چه عددى شود . قواعد آن مکتبها از آن جا
که ساخته و پرداخته فکر محدود بشرى است نه این که سود چندانى براى دنیا و
آخرت مردم نداشت بلکه از جهاتى براى انسان و انسانیّت ضرر به بار آورد .
آگاهان راه ، علماى عامل ، سالکان طریق ، عارفان عاشق و خلاصه آنان که صد
در صد مورد قبول شرع مطهّرند ، اگر از عرفان دم مىزنند ، اگر به عارفان
دعوات مىکنند ، مقصود عرفان محصول یونان و هند و ایران و اسکندریّه نیست ،
بلکه عرفانى که آنان مىگویند حقایق قرآنیّه و دعاهاى ملکوتیّه و روایات
باب معارف است که از هر جهت کامل و جامع و قابل عمل و مهذّب نفس و تضمین
کننده سعادت دنیا و آخرت و رشد دهنده انسان در تمام امور ظاهرى و باطنى است
. این عارفان بر مبناى الهیّت اللّه و نبوّت انبیا و امامت امامان
علیهمالسلام است . کتاب این مدرسه قرآن ، معلّمش عالم ربّانى و مکانش مسجد
و حاصلش بندگى خالصانه انسان در تمام شؤون حیات در برابر حضرت ربّ العزّه
است .
در این مدرسه عارف حقیقى کسى است که آگاه از مسائل الهى و عامل به
آنها و متخلّق به اخلاق حق و مجرى سنن انبیا و ائمه علیهمالسلاماست .
برادران مؤمن و علماى دین و خدمت گزاران به اسلام نباید از اسم عارف و
مسئله عرفان وحشت داشته باشند و نباید تصوّر کنند که منظور از عرفان ،
یافتههاى یونانیان و مصریان و هندیان و ایرانیان قدیم است که قسمتى از
آنها با رنگ و آب اسلامى وارد حوزه دین شده ! بلکه منظور از عرفان در زبان
پاکان و عارفان حقیقى ، حال باطنى انسان نسبت به مبدأ هستى و عشق و علاقه
او به حضرت محبوب و قرآن و نهج البلاغة و دعاهاى مهم از قبیل کمیل ، عرفه ،
ابوحمزه ، خمس عشر ، امین اللّه و مناجات حضرت مولا در مسجد کوفه است .
عارف در مکتب اسلام کسى است که از هر جهت تسلیم حق و راضى به قضاى الهى است
. عارف کسى است که از تمام پیشامدهاى روزگار براساس قواعد الهى استفاده
کرده و خود را در حوادث ایّام ، انسانى مىداند که حضرت حق وى را در معرض
امتحان آورده است . آنان که در طلب طهارت قلب و جان و روح و نفس و روانند ،
آنان که در جستجوى عالىترین مراحل اخلاقند ، آنان که مشتاق تخلّق به
اخلاق حقّند ، آنان که مىخواهند به حقیقت خلیفة اللّه باشند و علاقهمندند
تمام حرکات و سکنات آنان برابر با دستورهاى مولا باشد و عاشق این حقیقتند
که معنا و معنویّت بر تمام وجودشان حکومت داشته باشد و براى رسیدن به تمام
این حقایق متوسّل به قرآن و انبیا و امامان علیهمالسلام و دعاهاى وارده
مىشوند و از مناجات نیمه شب و استغفار در سحر غفلت ندارند ، عارفند . کسى
که مىخواهد دلش از همه قیود مادّى آزاد شود و دنیا و عناصرش او را محکوم
خود نکنند بلکه در زندگى وسیلهاى براى رسیدن به مقام قرب باشد ، کسى که
نمىخواهد به هیچ چیز دنیا به عنوان هدف بنگرد ، آن که عاشق بهره گرفتن از
تمام نعمتها براى رسیدن به حق است و از هیچ مجاهدهاى در این راه دریغ
ندارد ، کسى که مىخواهد در همه زمینهها تسلیم حق باشد و قلبش آراسته به
مقام رضا گردد و جز به پروردگار تکیه نکند ، عارف و آراسته به عرفان است .
جلوه توحید در قلب بدان گونه است که تردید و شکّ و وسوسه و شیطنت و نفاق و
شرک در آن راه نداشته باشد ، بدان صورت که اگر صاحبش با ارّه او را ذرّه
ذرّه کند و با آتش بسوزاند ، در عشقش به خدا خلل وارد نشود و هم چنین
مسائلى از قبیل : تسلیم ، رضا ، توکّل ، زهد ، ورع ، تقوا ، تضرّع ، انابه ،
توبه ، اتّصال به نبوّت ، پیوند با ولایت ، طهارت باطن ، خشوع ، خضوع ،
بندگى خالصانه ، خدمت به خلق ، رعایت حقوق همه و . . . از پایهها و مسائل
اصیل عرفان و آراسته به این واقعیّتها عارف است . عنایت دارید که اینها
مسائلى نیست که از آنها به عنوان مسائل وارداتى یاد کرد . شناخت واقعى حق ،
آگاهى به اهداف انبیا و امامان علیهمالسلام ، اجراى فرامین الهى و
آراسته شدن به حسنات اخلاقى محض عرفان و عرفان محض است . باید دانست که
توجّه به این برنامهها و سیر به سوى این واقعیّتها فقط بستگى
به حال
خالص و احوالات الهى درون دارد ، آن حالى است که سراسر جذبه و کشش و خواستن
و عشق و محبّت است . از آن جا که حال براى تمام این امور به منزله ریشه
است ، انبیا و امامان علیهمالسلام قسمت عمدهاى از همّ خود را در جهت
تزکیه باطن مصروف داشتند . سر خیل انبیا و قافله سالار هادیان راه
فرمودهاند : بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاقْ . برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را به پایان کار رسانده و تکمیل نمایم . بنابراین
سیر عارفانه ، از تزکیه درون و تصفیه نفس و تحقق دادن حال و آراستن دل به
جذبه و محبّت و عشق شروع مىشود و با انجام تکالیف شرعیّه و سپس اتّصال به
ملکوت و رسیدن به مقام حاکمیّت بر نفس و منزل قرب و لقاى حق در پایان زندگى
و شروع حیات آخرتى خاتمه پیدا مىکند .
برگرفته ازکتاب عرفان اسلامی
مؤلّف
واقعى این کتاب تاکنون ناشناخته مانده و شاید از شدّت خلوص نخواسته نامش
روشن شود . کتاب داراى صد فصل است و در هر فصلى روایتى از دریاى حقایق ،
امام جعفر صادق علیهالسلام ، حاوى عالىترین مسائل عرفانى و اخلاقى نقل
کرده است . یادگیرى مسائل مطرح شده در این کتاب آسان و عمل به آن در خور
قدرت هر مکلّفى است . بعضى از کتابهایى که تحت عنوان عرفان تنظیم شده ،
خالى از مسائل وارداتى ، یا قصّههاى عجیب و غریب نبوده بلکه مخلوطى از
فرهنگ بشرى و الهى است و نمىتوان به تمام مطالب آن تکیه کرد . امّا کتاب
«مصباح الشریعة» کتابى است که بیش از نود درصد آن با آیات قرآن و روایات
مستند وارده از رسول حق صلىاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام
مطابقت دارد و بهگونهاى نیست که نتوان به آن اعتماد کرد . این کتاب
همواره به عنوان منبعى عرفانى و اخلاقى که مطالبش از سرچشمه حقیقى عرفان و
اخلاق یعنى دریاى بیکرانه دانش امام معصوم گرفته شده ، مورد توجّه بسیارى
از بزرگان دین بوده و بعضى از عاشقان سیر و سلوک بر آن شرح نوشتهاند .
بعضى از شروح نسبتاً مبسوط و بعضى نیمه تمام و تعدادى هم ترجمه تحت اللفظى و
در بعضى از فصول همراه شرح مختصر است . شایان ذکر است که این کتاب ، از
نظر علماى بزرگ شیعه مورد توجّه قرارگرفته است . در یک جمع بندى نظربزرگان
را در جهتگیرى به آن پنج دسته مىبینیم .1 ـ گروهى که در نفى و اثبات و
ردّ و قبولش سکوت کردهاند .2 ـ دانشمندان و بزرگانى که عقیده دارند ،
مؤلّف عارف این کتاب ، از فرهنگ بهجامانده حضرت صادق علیهالسلام ، این
صد باب را تنظیم کرده و انشاى آن از خود مؤلّف است نه کلمات مستقیم امام
علیهالسلام . 3 ـ بیشتر بزرگان دین و پرچمداران تربیت و اخلاق و عرفان
به این کتاب به دیده احترام نگریسته و آن را قابل قبول و عمل دانسته و
عقیده دارند که مؤلّف کتاب از مجموع روایات حضرت صادق علیهالسلام این
کتاب را تألیف کرده است ؛ چیزى که هست از دهها روایت جملاتى انتخاب کرده و
آن جملات را به هم پیوسته تا براى هر فصلى روایتى تنظیم کرده باشد .4 ـ
عدّهاى که به این کتاب با نظر بدبینى نگریسته و آن را از ساختههاى صوفیّه
یا دستپخت فضیلِ عیاض دانستهاند و به طور کلى این مجموعه را مردود
شمردهاند .5 ـ دستهاى از دانشمندان که در قبول و ردّش جانب احتیاط را
مراعات کرده و فرمودهاند : گرچه سند آن قطعى نیست ولى عمل به محتویات آن ـ
که قسمت مهمّى از مطالبش موافق آیات و روایات مستند است ـ مانعى ندارد .
علاّمه مجلسى رحمهالله از این گروه است و این فقیر بىمایه هم پس از
بررسىهاى لازم این نظر را انتخاب کردهام . از آنان که این کتاب را مردود
دانستهاند شیخ حرّ عاملى صاحب «وسائل» در کتاب «هدایة الامّة» و دیگر صاحب
«ریاض العلماء» است ، و از آنان که به این خزانه پر گوهر به دیده احترام
نگریسته و آن را قابل اعتماد و عمل دانسته و در صدورش از سرچشمه ولایت
تردیدى به خود راه ندادهاند یکى سیّد رضىالدّین علىّ بن طاووس رضوان
اللّه علیه است که در فصل هفتم از باب ششم کتاب «امان الاخطار»این چنین
فرموده است : « مسافر با خود بردارد کتاب «مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة »
را که از حضرت صادق علیهالسلام است ؛ زیرا آن کتابى است لطیف و شریف که
راه و رسم سیر و سلوک به سوى خدا را براى سالکان آن راه معرّفى مىکند و
روش اقبال به خدا را به انسان یاد مىدهد و اسرار مطویّه خود را در اختیار و
دسترس خواننده مىگذارد . خلاصه کلام آن که فواید این کتاب بسیار و حجم آن
کم است . به عبارت دیگر کثیرالمعنى و قلیل اللفظ است » . و از کسانى که در
قبول این کتاب به خود تردید راه نداده است شهید ثانى است . او در کتاب
«التّنبیهات العلیّة على اسرار الصلاة» و در «کشف الریبة» و در « منیة
المرید
» و هم چنین در «مسکِّن الفؤاد» از «مصباح الشریعة» مطالبى را نقل مىکند و
به طورى که از دقّت در موارد نقل برمىآید ، فهمیده مىشود که وى بر این
کتاب اعتماد داشته و اخبار آن را از حضرت صادق علیهالسلاممىدانسته و در
صحّت آن کتاب و ثبوت انتساب این گوهر به آن حضرت تردید و اضطرابى نداشته
است . فیض کاشانى نیز از کسانى است که در کتابهاى اخلاقى و عرفانى خود از
این کتاب مطالبى را نقل کرده و از ملاحظه در موارد نقل استفاده مىشود که
آن مرحوم نیز کتاب را معتبر دانسته و نسبت آن را به امام صادق علیهالسلام
مسلّم و قطعى تلقّى مىنماید و هیچ شک و شبههاى در این موضوع ندارد . حاج
میرزا ابوالقاسم ذهبى شیرازى ، نظر عالم بزرگوار مرحوم مجلسى رحمهالله
را نسبت به کتاب عرفانى و اخلاقى «مصباح الشریعة» چنین نقل مىکند : « بر
تو باد که بر کتاب «مصباح الشریعة» ملازمت نمایى ، شهید ثانى آن را به
اِسناد خود از حضرت صادق علیهالسلام نقل کرده و حاجت به نقل سند نیست ؛
زیرا متن آن دلالت بر صحّت این کتاب دارد » .گروه بسیارى از علماى شیعه و
از معتبرترین و موثّقترین دانشمندان بزرگوار کمنظیر از جمله : ابن فهد
حلّى در «عدّة الدّاعى» ، کفعمى در «مجموع الغرائب» ،سیّد هاشم بحرانى در
مقدّمه «برهان» ، نراقى در «جامع السعادات» ، مرحوم سیّد حسین قزوینى در
بحث پنجم «جامع الشّرایع» ، سیّد علىخان در «شرح صحیفه سجّادیّه» ، عالم
عارف شریف لاهیجى در تفسیر نفیس خود و مرحوم امام خمینى رحمهالله در
کتابهاى اخلاقى و عرفانى خویش احادیثى از این خزانه پر مایه نقل کردهاند .
ذهبى شیرازى در ابتداى «مناهج انوار المعرفة» که نام شرح او بر «مصباح»
است مىگوید : پس از تفحّص در آثار حضرت سیّدالمرسلین و اخبار آل طه و یس
علیهم سلام اللّه ربّ العالمین ، مجموعهاى جامعتر از رساله «مصباح
الشریعة و مفتاح الحقیقة» که حاوى اسرار و بطون و حقایق شریعت مقدّسه باشد
نیافتم و چون این رساله
منسوب و مستند به حضرت امام بحقّ ناطق جعفر بن
محمّد الصّادق علیهالسلاماست ، لهذا بزرگان اهل دین و معرفت را بهترین
سند است . از بزرگانى که در صحّت و اعتبار این کتاب تردید نکرده است ،
پرچمدار دانش حدیث و درایت و روایت مرحوم حاج میرزا حسین نورى طبرسى است .
این مرد بزرگ در خاتمه «مستدرک» که داراى فواید عظیمهاى است بحث گسترده و
مبسوطى دارد و دلایل آنان که کتاب را مردود دانسته یا در صحّت آن تردید
کردهاند نقل مىکند و با براهین آشکار و دلیلهاى روشن و منطق محکم جواب
داده و این کتاب شریف را معتبر دانسته و اخبار آن را در کتاب با عظمت
«مستدرک» روایت نموده است . این مرد بزرگ در پایان بحث خود درباره «مصباح
الشریعة» مىفرماید : « وَقَدْ أَطْنَبْنا الکلامَ فى شرح حالِ المِصْباح ،
مَع قِلّةِ ما فیه مِن الأَحْکامِ حِرْصاً عَلى نَشْرِ المآثِر
الْجَعْفَریَّة وَالآدابِ الصّادِقیّة وَحِفْظاً لابنِ طاووسَ وَالشّهیْد
وَالْکَفْعَمى رحمهمالله عَن نِسْبَةِ الوَهْمِ وَالإِشْتِباهِ
إِلَیْهِمْ وَاللّهُ الْعاصِمْ » . قاطع و جازم مىگویم که درباره کتاب
«مصباح الشریعة» با این که کتاب فقهى نیست ، سخن را گسترده کردم و تحقیقم
را طولانى نمودم و این به خاطر حرص و ولعى است که به پخش آثار اهل بیت
علیهمالسلام و آداب مکتب حضرت صادق علیهالسلام دارم و براى این که بگویم
بزرگانى چون سیّد بن طاووس و شهید و کفعمى که از طرف عدّهاى به خاطر این
کتاب ، متّهم به خیال و اشتباه شدهاند ، دامن علم و عمل و آبرو و
اعتبارشان منزّه و پاک از این تهمت است . بزرگانى چون اینان در قبول صحّت
این کتاب به اشتباه نرفته و دچار اوهام غلط نشدهاند . از کسانى که به این
کتاب اعتماد کرده ، عارف کمنظیر ، مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى
است . وى در کتاب «اسرار الصلاة» آن قسمت از روایت «مصباح الشریعة» را که
متناسب با کتاب خود دیده آورده و بر آنها اعتماد کرده است . مرحوم حجة
الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن مصطفوى در مقدّمه شرح مختصرش بر این کتاب
مىنویسد :
« این کتاب به طور مسلّم از مراکز وحى و الهام گرفته شده و
به وسیله شخصیّتى که ارتباط با عالم غیب داشته تألیف شده است . در این
کتاب دقایق معارف و اسرار حقایق و لطایف اخلاقیّات ، مراحل سیر و سلوک و
خصوصیّات مراتب ایمان ، به اندازهاى دقیق و تحقیقى و عمیق ذکر شده است که
کمترین نقطه ضعف و انحراف و سستى در خلال جملات و مطالب آن دیده نمىشود و
آنچه مسلّم است این کتاب در مرتبه فوق کتب مؤلّفه متداوله علما و محقّقان
و عرفا است » . این بود بخشى از نظریّات محقّقان و بزرگان شیعه درباره
کتاب «مصباح الشریعة» که من آن را به عنوان یک منبع اصیل عرفانى و اخلاقى
انتخاب کرده و به وسیله مطالب آن ، عارف و عرفان را شناسانده و ثابت
کردهام که عرفان ، حالى الهى و احوالى ملکوتى بارقهاى آسمانى در عمق جان
انسان است که رشد و ظهور آن در گرو معرفت ، ایمان ، تبعیّت از انبیا و
امامان علیهمالسلام و عبادت خالصانه است و نباید براى اهل ایمان اصطلاح
عارف و عرفان موجب وحشت و ترس باشد ، تا بدون تحقیق و بررسى از آن فرار
کرده و اهلش را مورد تهمت قرار داده و خداى ناخواسته آنچه خدا راضى نیست در
حق آنان بگویند .
به آنان که کتاب را مردود دانستهاند ، باید گفت :
اگر به دقّت در تمام مطالب آن توجّه مىکردند ، حدّاقل مانند علاّمه مجلسى
رحمهالله نظر مىدادند و از مردود دانستن تمام آن یا نسبت دادنش به
صوفیّه امتناع مىورزیدند . خلاصه مىتوان گفت : عمده مطالب کتاب «مصباح
الشریعة» از چشمه جوشان ولایت مطلقه و دریاى علوم اوّلین و آخرین ، حضرت
امام صادق علیهالسلاماست و جاى هیچگونه تردید و شک نیست و لازم است هر
مؤمن متعهّد و هر عاشق سالکى ، براى رشد حال عرفانى خود به این مجموعه
مراجعه کند و تا جایى که در قدرت اوست به آن عمل کند . برنامهاى که این
فقیر در شرح این دریاى با عظمت دارد این است :
نقل تمام روایت هر فصل در
ابتدا ، شرح جمله به جمله آن با کمک قرآن ، روایات ، کتابهاى اخلاقى ،
اشعار حکیمانهاى که با متن مطالب تناسب دارد . البتّه در ضمن تفسیر و شرح ،
آنچه از جانب حق به قلبم اشراق شود و از سوى حضرت محبوب ملهَم گردم
متذکّر مىشوم و از حضرت ربّ العزّه مىخواهم که مرا از لغزش
و خطا مصون
بدارد و خوانندگان را جهت تأمین خیر دنیا و آخرتشان توفیق عمل هد و آنان
را در حدّ اعلا از این معارف ملکوتى بهرهمند سازد .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
أَلْحَمْدُ
للّهِِ الَّذى نَوَّرَ قُلُوبَ الْعارِفینَ بِذِکْرِهِ ، وَقَدَّسَ
أَرْواحَهُمْ بِسِرِّهِ وَبِرِّهِ ، وَطَهَّرَ أَفْئِدَتَهُمْ لِفِکْرِهِ ،
وَشَرَحَ صُدُورَهُمْ بِنُورِهِ ، وَأَنْطَقَهُمْ بِبَیانِهِ ،
وَشَغَلَهُمْ بِخِدْمَتِهِ ، وَوَفَّقَهُمْ لِعِبادَتِهِ ،
وَاسْتَعْبَدَهُمْ بِالْعِبادَةِ عَلى مُشاهِدَتِهِ ، وَدَعاهُمْ إِلى
رَحْمَتِهِ ، وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ إِمامِ الْمُتَّقینَ ،
وَقائِدِ الْمُوَحِّدینَ ، وَمُونِسِ الْمُقَرَّبینَ وَعَلى آلِهِ
الْمُنْتَخَبینَ [
أَلْحَمْدُ للّهِِ ]تمام سپاس و حمد و مدح و شکر براى خداوندى است که
مستجمع جمیع صفات کمالیّه و منزّه از تمام عیوب و نقایص است . اختصاصِ تمام
سپاس و ستایش براى خداوندى متعال ، به خاطر این است که وجود مقدّسش خالق و
صاحب جهان و پرورش دهنده و حافظ تمام موجودات ،مبدأ رحمت و عنایت نسبت به
تمام عوالم ظاهر و باطن است .
یکى از عارفان دل سوخته در حمد حضرت
احدیّت چنین تقریر فرموده است : ریاض حمد و ثنا و حدائق سپاس بىمنتها ،
مختص واجب الوجودى است جلّ شأنه وعمّ اِحسانُه که از فیض بىنهایت و فرط
مرحمت ، ریاحین موجودات را از گلشن عدم به چمن وجود جلوه داده است . کریمى
که از کمال احسان ، نهال وجود بنىآدم را به آبیارى وَلَقَدْ کَرَّمْنَا
بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ به ثمرِ إِنِّى
جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِیفَةً مثمر و بارور فرمود .
من صورتى به صورت انسان ندیدهام
آیینهاى بدین صفت و شان ندیدهام
از کوى دوست آمدهام تا به کوى دوست
در راه کعبه خار مغیلان ندیدهام
با سامرى بگوى که این گاو بىشعور
گوسالهتر زمردم نادان ندیدهام
نازم مقام آدم خاکى نژاد را
صورتگرى چو خالق سبحان ندیدهام
گر مرد این درى به درآ کاندرین سراى
من سالهاست حاجب و دربان ندیدهام
ساقى گرفت عهد به پاى خم غدیر
غیر از قلیل بر سر پیمان ندیدهام
ساعى سرود چند کلامى براى پند
شیرینتر از نصیحت لقمان ندیدهام
رحیمى
که بساتین قلوب مقرّبان درگاه را به دستیارىِ «قَلْبُ المُؤْمِنِ بَیْنَ
إصْبَعَیْنِ مِنْ أَصابِعِ الرَّحمن» به اشجار أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ
تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ مُخْضر ورَیّان نمود. غفورى که از گلزارِ لاَ
تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ گلهاى إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ
الذُّنُوبَ جَمِیعاً رویانید . مهربانى که در بهارستان لاَ تَیْأَسُوا
مِن رَّوْحِ اللَّهِ زواهر یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ
حَسَنَاتٍ برویانده . بىمانندى که ادراک از سیاحت بیداى معرفتش «ما
عَرَفْناکَ حَقّ مَعْرِفَتِک» گویان که پویندگان دانش به پیمودن صحراى
کمالش در وادىِ لاَ عِلْمَ لَنَا اِلاّ مَا عَلَّمْتَنَا
پویان «لا
أُحْصى ثَناءَ عَلَیْکَ أَنْتَ کَما أَثْنَیْتَ عَلى نَفْسِکَ» . منعمى که
بلبل زبان و طوطى بیان در شاخسار نعماء و شکرستان آلاء او أبکم إِن
تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا .قادرى که خرد خردهدان و عقل
دوربین در تماشاى گلستان صنایع و بوستان بدایع او حیران وَمَا قَدَرُوا
اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ . خداوندى که جمیع موجودات به زبان بىزبانى اداى
ثناى بىمنتهاى او نمودهاند و به قدم عجز و ناتوانى سپاس بىقیاس او
پیمودهاند . عندلیبان روضه ایجاد از هر غنچه کتابى خوانند و هر ورقى از
اشجار امکان را
بابى دانند . اطفال چمن ممکنات همگى در تسبیح و تحمید و
نو رسیدگان گلشن مکوّنات جملگى در تحلیل و تمجید . اگر سرو است در هوایش
پا در گِل افتاده و اگر چنار است کف تضرّع گشاده و اگر صنوبر است به
بندگیش قد کشیده و اگر بید است واله و مجنونش گردید و اگر ارغوان است
زعشقش غرقه در خون و اگر تاک است به دارش سرنگون و اگر شمشاد است به خدمتش
در قیام و اگر نخل است از ذکرش شیرین کام و اگر بنفشه است از غمش سوگوار و
اگر لاله است زوردش داغدار و اگر
سنبل است پریشانیش از اوست ، اگر گل
سورى است از مهرش سرخ روست ، اگر خاراست از گلزار آن نگار است و اگر نرگس
است بیمار آن دلدار است ، اگر سوسن است حمد او گوید و اگر سمن است راه
تسبیح او جوید وَإِن مِن شَىْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن
لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ .
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظرى سیر بر آن روى چو گلنار زنیم
مشترىوار سر زلف مه خود گیریم
فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم
اندر افتیم در آن گلشن چون باد صبا
همه بر جیب گل و جعد سمنزار زنیم
نفسى کوزه زنیم و نفسى کاسه خوریم
تا سبووار همه بر هم و خمّار زنیم
تا به کى نامه بخوانیم گه جام رسید
نامه را یک نفسى در سر دستار زنیم
خاک زر مىشود اندر کف اخوان صفا
خاک در دیده این عالم غدّار زنیم
پاره پاره شود و زنده شود چون کُه طور
گر زبرق دل خود بر کُه کهسار زنیم
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
ذکر
[ الَّذى نَوَّرَ قُلُوبَ الْعارِفینَ بِذِکْرِهِ ] پروردگارى که دلهاى عارفان را از تیرگى غفلت و غبار ظلمت نجات داد و به نور یادش روشن نمود . شاید بتوان گفت : منظور از ذکر در این جمله قرآن مجید است ، چنان که در بسیارى از آیات ، از آن به عنوان ذکر یاد فرموده : إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . همانا ما قرآن را نازل کردیم ، و یقیناً ما نگهبان آن [ از تحریف و زوال ]هستیم .لذا معنا این مىشود که عارفان با توفیق حضرت حق ، به کتاب الهى تسلیم شده و موفّق به شناخت مفاهیم ملکوتى آن شدند و از پى معرفت به اجراى فرامین آن برخاستند و از این طریق ، تاریکى جهل و ظلم بر نفس و بىایمانى را زدوده و خانه قلب را به نور ملکوتى قرآن روشن کردند و با این چراغ پر فروغ الهى در بین مردم زیستند :وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ .و براى وى نورى قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [ به درستى و سلامت ] حرکت کند . از برکت این نور ، به یقین رسیدند و از پى آن یقین آراسته به حسنات اخلاقى و عملى شدند و با عنایت حق حیات طیّبه به دست آوردند : مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً . از مرد و زن ، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالى که مؤمن است ، مسلماً او را به زندگى پاک و پاکیزهاى زنده مىداریم .
قرآن مجید نور الهى است ، چنانچه خود قرآن به این معنا شهادت مىدهد : وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً .
و نور روشنگرى [ مانند قرآن ] به سوى شما نازل کردیم . رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىفرماید : فَاِذَا
الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنْ لِقَطْع اللّیلِ الْمُظْلِم
فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرآن . هرگاه فتنهها هم چون شب تاریک به شما هجوم کرد
بر شما باد قرآن . قرآن
نور زندگى و ذخیره قیامت و شفیع محشر و نجات دهنده از عذاب و وسیله رشد و
کمال انسان است . قرآن معرفت و نور و کرامت و اصالت و شرافت و سعادت دنیا و
آخرت نصیب انسان مىکند . ارتباط حقیقى با قرآن از انسان ، عارفى شوریده ،
حکیمى بزرگ و سالکى واصل مىسازد . صدرالمتألّهین شیرازى در مقدّمه کتاب
با عظمت «اسرار الآیات» مىگوید :
تو را سپاس مىنماییم اى آن که ملکوت و
باطن زمین و آسمان بهدست قدرت توست ! و اى آن که اشیاء مشتاقانه به سوى
تو در حرکتند و به شوق تو در گردش ! اى حقیقت حیات و اى مقوّم موجودات !
مقصود ما تو و مقصد نماز و روزه ما تویى ، تو مقوّم وجود و عطا کننده خیر و
فرو فرستنده برکات و خیرات و نهایت تمایلات و غایت حرکات و مصدر اشراق و
پایان اشواق و گرداننده امور وجود
و ذات تو نور و بخشنده حیات عالمیان و
خالق زمین و آسمانى . ما را به انوار کلمات مبارکت یارى و قلبهایمان را
به اسرار کتاب و آیات شریفهات نورانى و نفوس ما را از تاریکى طبیعت و
نادانى پاک و ما را از پلیدى عالم ظلمات خارج کن و به مشاهده انوار و دیدار
اشراق نورت و همنشینى با نزدیکان
و مقرّبانت و هم صحبتى با ساکنان عالم
ملکوتت و با فرشتگانى که لحظهاى از تسبیح تو غافل و بىخبر نیستند سرفراز
نما و ما را با پیغمبران و صدّیقان مخصوصاً محمّد صلىاللهعلیهوآله که
او را مبعوث به تمام خلایق فرمودى و اهلبیت پاکیزه و برگزیده او که بر
آنان بالاترین درود درود فرستندگان و پاکترین سلام سلام دهندگان باد ،
محشور فرما . اما بعد از این مقدّمه : فروترین خلق خدا و محتاجترینشان به
کرم پروردگار جهانیان ، محمّد که صدرالدّین نامیده مىشود چنین گوید هذَا
بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ .این [ قرآن ]
براى مردم ، بیانگر [ حوادث و واقعیتها ] و براى پرهیزکاران سراسر هدایت و
اندرز است . قُلْ
هذِهِ سَبِیلى أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ
اتَّبَعَنِى وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ . بگو :
این راه من است که من و هر کس از من پیروى کرد با بصیرت و بینایى به خدا
دعوت مىکنیم ، و خدا منزّه است و من از مشرکان نیستم . این
انوار علوم الهى و اسرار مسائل ربّانى و مقصود نهایى از قرآن است که از
آیات کتاب روشن او استفاده و از نزد پروردگار عالمیان با عنایت و توجّه او
به خلق فرو فرستاده شده است ، واین انوار کلیدهایى هستند که توسط آن درهاى
بهشت و رضوان باز و گنجهاى خزائن رحمانى ظاهر و جواهر و نهانىهاى ملکوت
مشاهده و انوار عالم جبروت یعنى عالم عقول کشف و هویدا مىگردد و در آن نور
چشم و روشنى دیده رهروان و درمان سینههاى مؤمنان و یکتاپرستان است .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
نور قرآن
فیلسوف
بزرگ جهان اسلام باز در «اسرار الآیات» در قاعده چهارم مىگوید : یکى از
نامهاى قرآن نور است ؛ زیرا قرآن نورى است عقلى که به توسط آن احوال مبدأ و
معاد ، کشف و آشکار مىگردد و به آن نور حقایق اشیاء دیده و درک مىشود . و
توسّط آن نور در قیامت انسان راهنمایى یافته و راه بهشت را مىپیماید ،
چنان که مىفرماید : مَا کُنتَ تَدْرِى مَا الْکِتَابُ وَلاَ الاْءِیمَانُ
وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا
وَإِنَّکَ لَتَهْدِى إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ . تو [ پیش از این ]
نمىدانستى کتاب و ایمان چیست ؟ ولى آن [ کتاب ]را نورى قرار دادیم که هر
کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت مىکنیم ؛ بىتردید تو [
مردم را ] به راهى راست هدایت مىنمایى . آرى
، قلب توسّط قرآن نور مىگیرد و این نور عبادت از همان ایمان به خدا و
یقین به آخرت و ایمان به فرشتگان و انبیا و امامان علیهمالسلام و جلوه
دیگرش عمل صالح و اخلاق حسنه است . صدرالمتألّهین در گفتارى بسیار عمیق ،
فرق ما گرفتاران عالم مادّه را با عارفان حقیقى چنین بیان مىکند: ما و
امثال ما از قرآن غیر از سیاهى کلمات چیزى مشاهده نمىکنیم ؛ زیرا ما در
دنیاى ظلمت و سیاهى هستیم و هرچه در آن است امتداد مداد مادّه است . مقصودم
مادّهاى نمىباشد که داراى ابعاد و اجساد و هیولى و اعداد و اضداد است و
از آنجا که درک کننده چیزى را درک نمىکند مگر آن که در قدرت و استطاعت
قوّه ادراک او باشد ، پس حسّ جز محسوسات را و خیال جز متخیّلات را و عقل جز
معقولات را درک نمىکند و به عبارت دیگر هر جنس همجنس خود راد مىیابد و
درک مىکند . پس نور را جز به نور درک نتوان نمود . خداوند مىفرماید : وَمَن
لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ . و کسى که
خدا نورى براى او قرار نداده است ، براى او هیچ نورى نیست . پس ما به سیاهى
این چشم جز سیاهى نوشتههاى کلام و اشکال کتاب را درکد نمىکنیم ، وقتى از
این وجود مجازى خارج شویم و از این شهرى که اهلش تمام ،ظالم و در ظلمتند
بیرون رویم و به سوى خدا و رسول او در قطع منزلهایى که بین ما و مطلوب
ماست هجرت کنیم و ما را مرگ از این نشأت و اطوارى که بعضى صورتهاى حسّى و
بعضى خیالى و بعضى وهمى و بعضى عقلى هستند حاصل گردد و نظرمان را از تمام
ماسوى اللّه قطع و بریده نماییم به وجود خودمان که همان نور و پرتو وجود
حقیقى الهى است ، در وجود کلام اللّه محو گردیم ، خداوند ما را بعد از
مرگمان زنده مىکند و از مرتبه محو به عالم صعود هشیارى و از عالم فنا به
بقا و از مرگ به زندگى ، یعنى زندگى ثابت و باقى که به بقاى خداوند تعالى
بسته است مىرساند . دیگر بعد از این ما از قرآن مطلقاً سیاهى ندیده و هرچه
مىبینیم سفیدى و نور خالصى است که ظلمت و تاریکى بدان آلوده نشده است و
یقین خالصى پیدا مىکنیم که دیگر شکّ و تردید بدان راه نیابد و به فرموده
حق متحقّق و موصوف مىگردیم که فرمود : وَلکِن
جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا . ولى آن
[ کتاب ] را نورى قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله
آن هدایت مىکنیم . وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً . و از پیشگاه خود دانشى ویژه به او آموخته بودیم .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
در
این موقع ما آیات الهى را از نسخه اصل که امام مبین و ذکر حکیم و کسى که
علم کتاب نزد اوست و او امیرالمؤمنین علیهالسلام است مىخوانیم ، خداوند
مىفرماید : وَإِنَّهُ
فِى أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِىٌّ حَکِیمٌ . و همانا که آن در
امّ الکتاب [ که لوح محفوظ است ] نزد ما بلند مرتبه و حکیم است .و
به همین جهت به آن کلامى که بدان ناطق گشت فرمود : من نقطه زیر «باء»
هستم . و به سینه شریفش اشاره کرده که آگاه باشید در اینجا علوم بزرگى است
، اى کاش براى آن ، کسانى مىیافتم . باید توجه داشت که فسق و عصیان ،
کفر و ریا و شرک و کدورت و تنگدلى و هر نوع ظلم و فساد و فحشا و منکرات ،
محصول ظلمت دل و غفلت قلب است .انسان باید با توجّه به خدا و دستورهاى
انبیا و عمل به قرآن و متابعت از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمه
طاهرین علیهمالسلام از دچار شدن به غفلت قلب ، خود را حفظ کند .این
واقعیّتها سبب روشنى دل و بیدارى جان و پدید آمدن نور در قلب است .چون قلب
به یاد او روشن گشت ، آن نور بر کلیّه حرکات و سکنات انسان حاکم گشته و پس
از این که آن نور در اثر عمل و تقوا با وجود انسان یکى شد ، آدمى
عارفى
کامل و سالکى خبیر خواهد شد .بنابراین اگر ذکر در اوّلین جمله خطبه کتاب
به معناى قرآن باشد ، معنا این مىشود که حضرت حق قلوب عارفان را به قرآنش
منوّر کرد و اگر ذکر به معناى
توجّه باشد یا به معناى نماز ، یا به
معناى اورادى که در کتب دعا وارد شده باز برگشت به همان معناى قرآنى دارد ؛
زیرا قرآن حاوى تمام حقایق و جامع همه واقعیّتها است .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
روح و تکامل انسان
گروه
بسیارى از روشن ضمیران و آگاهان راه و عرفاى شامخین ، به پیروى از انبیا و
امامان علیهمالسلام و اولیاى خاصّ الهى معتقدند روح از عالم الهى است که
براى تکامل و رشد و آراسته شدن به حقایق از عالم امر ، یا عالم ملکوت برابر
با آیه وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ روحِى به این کالبد مادّى سفر داده شده و
پس از کمال به اصل خود برخواهد گشت و در آنجا در حالى که کالبد مادّیش را
به او برمىگردانند فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ قرار
خواهد گرفت . کمال روح به این است که به دو قوّه علم و عمل ، علم به حق ،
علم به معاد ، علم به معاش ، علم به روابط صحیح انسان با انسان ، علم به
حقایق و عمل به آنها آراسته شود و منظور از قداست و تقدّس روح همین است و
سرّ و برّ خداوند همان عنایات والطاف اوست که به صورت معرفت وکار و عمل و
جهاد وکوشش در عرصه گاه حیات انسان تجلّى مىکند و باعث مىگردد که ارواح
از کدورات و اوساخ تعلّقات خسرانآور پاک گشته و به عالم عشق و جهان قداست
بپیوندد و اعضا و جوارح را نیز به دنبال خود به حرکت آورد و در نتیجه از
انسان موجودى ملکوتى و معنوى ساخته و او را تبدیل به منبع خیر و برکت نماید
. در زمینه قوّه علمیّه و عملیّه که دو علّت براى قداست و پاکى روح است
یکى از بزرگان عصر به سوره والعصر تکیه کرده و عقیده دارد آنان که از بند
خسارات آزادند ، همانانند که منوّر به نور علم و متحرّک به حرکت عملى هستند
و این معنایى است که از سوره مبارکه والعصر استفاده مىشود . قسم به زمان ،
انسان در زیان است ، یعنى آنان که مشغول به امور مادّى طبیعى شده و جز این
دنیا و آنچه در اوست چیزى نشناختهاند و جان آنان هم چون ماهى در آب دریا ،
در حیوانیّت محض غرق است . مگر آنان که ایمان آوردند ، یعنى دل آنان و
عقلشان به نور معرفت و آگاهى به معاد و شناخت پیامبران و امامان
علیهمالسلام و وظایف و مسئولیّتها که عبارت از قوّه نظریه است روشن شد . و
به اجراى دستورها و انجام عمل صالح برخاستند ، یعنى در جهت عمل به کلّیه
برنامههاى الهى کامل شدند . و مردم را به حق سفارش کردند ، یعنى در مقام
تعلیم مردم نسبت به توحید و نبوّت و امامت و فضائل انسانى برآمدند . و مردم
را به صبر سفارش کردند ، یعنى راه متخلّق شدن به اخلاق الهى را به مردم
نمایانده و تا جایى که جان آنان را از آلودگىها پاک کنند کوشیدند . در هر
صورت ، سرّ و برّ الهى که باعث تقدّس ارواح عارفان شده ، همان علم و عملى
است که خداوند آنان را با لطف و رحمتش به آن هدایت فرموده . عارف رومى در
مقام نصیحت انسان چنین سروده :
پیشتر آ پیشتر اى بوالوفا از من و ما بگذر و زودتر بیا
پیشتر آ در گذر از ما و من پیشتر آ تا نه تو باشى نه ما
کبر و تکبّر بگذار و بگیر در عوض کبر چنین کبریا
گفت الست و تو بگفتى بلى شکر بلى چیست کشیدن بلا
سرّ بلى چیست که یعنى من حلقه زن درگه فقر و فنا
هم برو از جا و هم از جا مرو جا زکجا حضرت بىجا کجا
پاک شو از خویش و همه خاک شو تا که زخاک تو بروید گیاه
و
باطن دلهاى آنان را از تیرگىها پاک نموده تا توفیق اندیشه و توجّه نسبت
به او را پیدا کنند .قلب یا به تعبیر دیگر «فؤاد» عضو بسیار مهمّ و حسّاسى
است ، صالح بودن قلب و پاک بودنش علّت صالح بودن و پاک بودن تمام وجود و
فاسد بودنش مورث فساد
در تمام اعضا و جوارح است .از رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله روایت شده :فِى الإِنْسانِ مُضْغَةٌ إِذا هِىَ
سَلُمَتْ وَصَحَّتْ سَلُمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ ، فَإِذا سَقُمَتْ سَقُمَ
بِها سائِرُ الْجَسَد وَفَسَدَ وَهِىَ القَلْب .در آدمیزاد پاره گوشتى
است ، اگر صحیح و سالم باشد ، به سلامت او تمام جسد سالم و اگر مریض باشد
به مرض او تمام جسد مریض استوآن پاره گوشت قلب است .در روایت دیگر آمده
:اِذا طابَ قَلْبُ الْمَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وَإِذا خَبَثَ الْقَلْبِ
خَبَثَ الْجَسَدْ .زمانى که قلب انسان پاکیزه شده ، جسدش پاکیزه مىشود و
هرگاه قلب دچار
خباثت گردد ، جسد هم به تبع آن آلوده مىشود .امام صادق
علیهالسلام درتوضیح آیه شریفه إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ
سَلِیمٍ مىفرماید:قلبى است که از اسارت دنیا آزاد باشد و از عشق شدید به
مادّیت که باعث انواع گناهان است پاک باشد .عظمت و ظرفیّت قلب به
اندازهاى است که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله درباره آن مىفرماید:إِنَّ
الْقَلْبَ خَزانَةُ اللّه تَعالى .قلب خزانه خداى تعالى است .
إِذا
طابَ قَلْبُ الْمَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وَإِذا خَبَثَ الْقَلْبِ خَبَثَ
الْجَسَدْ . زمانى که قلب انسان پاکیزه شده ، جسدش پاکیزه مىشود و هرگاه
قلب دچار خباثت گردد ، جسد هم به تبع آن آلوده مىشود .امام
صادق علیهالسلام درتوضیح آیه شریفه إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ
سَلِیمٍ مىفرماید:قلبى است که از اسارت دنیا آزاد باشد و از عشق شدید به
مادّیت که باعث انواع گناهان است پاک باشد .عظمت و ظرفیّت قلب به
اندازهاى است که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله درباره آن مىفرماید: إِنَّ الْقَلْبَ خَزانَةُ اللّه تَعالى .قلب خزانه خداى تعالى است .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
قلب مرده
اسلام عزیز و معارف ملکوتى این دین مبین علل حیات و مرگ قلب را به نحو مفصّل بیان کردهاند که مشروح آن در جلد دوم خواهد آمد .امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید :مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُه وَمَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّار .آن که ورع و پاکدامنىاش کم است قلبش مىمیرد و هرکس به مرگ قلب دچار شود ، وارد آتش جهنّم مىگردد .رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود :ثَلاثَةٌ مُجالِسَتُهُمْ تُمِیتُ القَلبَ : مُجالَسَةُ الأَنْذالِ وَالحَدیثُ مَعَ النّساءِ وَمُجالَسَةُ الأغنِیاءِ .سه چیز باعث مرگ قلب است :.........................
حقیقت شرح صدر
این جمله اشاره به آیه 22 سوره مبارکه زُمر است : أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلاْءِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِن رَبِّهِ .آیا کسى که خدا سینهاش را براى [ پذیرفتن ] اسلام گشاده است ، و بهره مند نورى از سوى پروردگار خویش است .و نیز مایه گرفته از آیه شریفه : رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى .گفت : پروردگارا ! سینهام را [ براى تحمل این وظیفه سنگین ]گشاده گردان .و سرچشمه آن آیه شریفه : اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک .آیا سینهات را [ به نورى از سوى خود ] گشاده نکردیم ؟است . لفظ شرح در لغت به معنى باز کردن و گشادن و گستردن و فراخى بخشیدن و روشن و آشکار ساختن است .و صدر به معناى سینه است که مجازاً به معنى دل هم مىآید ، چون در سینهجاى دارد .بنابراین شرح صدر یا به معنى باز کردن سینه و برطرف ساختن دلتنگى و دلگیرى از کسى است ، یا به معنى فراخ حوصله و با ظرفیّت و پر تحمّل گردانیدن است ........
توفیق عبادت عبادت حقیقتى است مرکّب از یک سلسله واقعیّتها و حقایق که این مقدّمه گنجایش تفسیر و توضیح آن را ندارد ، به خواست حق در ابوابى که در زمینه این مسئله خواهد آمد به شرح و بیانش مىپردازم .عارفان گول این چند روزه ظاهر را نخوردند ، تن به لذّات غلط ندادند و حیات آخرت به زندگى عاریت نفروختند .صاحب «کشف الحقائق» مىگوید : بدان که اهل شریعت و اهل حکمت مىگویند : حیات دنیا چند روز بیش نیست و حیات آخرت را هرگز انقطاع نمىباشد ، پس هرکه حقیقت دنیا را شناخت و غرض و مقصود دنیا را دانست و اجتماع نور را با ظلمت ، یعنى اجتماع روح را که نور محض است با قالب که ظلمت محض است معلوم کرد و دانست که فایده وى چیست و حیات دنیا را به همان کار که غرض و مقصود است صرف کرد و حیات دنیا را فداى حیات آخرت گردانید و در این حیات دنیا همه رنج و مجاهده اختیار کرد با قید آن که در حیات آخرت همه آسایش و مشاهده باشد ، یعنى تمام حیات دنیا را به کسب عمل صالح و به طلب علم نافع که تخم حیات طیّبه و سبب لذّت دائمه است مصروف گردانید...........
حقیقت باطن عارفان قالَ
الصَّادِقُ علیهالسلام :نَجْوَىَ الْعارِفینَ تَدورُ عَلى ثَلاثَةِ
أُصُولٍ : الخَوْفُ وَالرَّجاءُ وَالحُبُّ .فَالْخَوْفُ فَرْعُ الْعِلْمِ ،
وَالرّجاءُ فَرْعُ الیَقینِ ، وَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ .فَدَلیلُ
الْخَوفِ الهَرَبُ ، وَدَلیلُ الرَجاءَ الطَّلَبُ ، وَدَلیلُ الحُبّ
إیثارُالْمَحْبُوبِ عَلى ما سِواهُ .فَإِذا تَحَقَّقَ الْعِلمُ فى
الصَّدْرِ خافَ ، وَإِذا صَحّ الخَوفُ هَرَبَ ، وَإِذا هَرَبَ نَجا ،
وَإِذا أَشْرَقَ نُورُ الیَقینِ فى الْقَلْبِ شاهَدَ الفَضْلَ وَإِذا
تَمَکّنَ مِنْهُ رَجا وَاِذا وَجَدَ حَلاوَةَ الرَّجَا طَلَبَ ، وَإِذا
وُفِّقَ لِلْطَّلَبِ وَجَدَ ، وَإِذا تَجَلّى ضِیاءُ الْمَعْرِفَةِ فى
الفُؤادِ هاجَ ریحُ الْمَحَبَّةِ ، وَإِذا هَاجَ ریحُ الْمَحَبَّةِ
إِسْتأْنَسَ فى ظِلالِ الْمَحْبُوبِ وَآثَرَ الْمَحبُوبَ عَلى ما سِواهُ ،
وَباشَرَ أَوامِرَهُ وَاجْتَنَبَ نَواهِیهِ .وَإِذا اسْتَقامَ عَلى بَساطِ
الأُنْسِ بِالْمَحْبُوبِ مَعَ أَداءِ أَوامِرِهِ وَاجْتِنابِ نَواهِیهِ
وَصَلَ إِلى رُوحِ الْمُناجاة .وَمِثالُ هذِهِ الأُصُولِ الثَّلاثَةِ
کَالْحَرَمِ وَالْمَسْجِدِ وَالْکَعْبَةِ فَمَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ أَمِنَ
مِنَ الْخَلْقِ ، وَمَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدِ أَمِنَتْ جَوارِحُهُ أَنْ
یَسْتَعْمِلَها فى الْمَعْصِیَةِ ، وَمَنْ دَخَلَ الْکَعْبَةَ أَمِنَ
قَلْبُهُ مِنْ أَنْ یَشْغَلَهُ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ .فَانْظُرْ أَیُّهَا
الْمُؤْمِنُ ، فَإِنْ کانَتْ حَالَتُکَ حالَةً تَرْضاها لِحُلُولِ
الْمَوتِ فَاشْکُرِ اللّهَ عَلى تَوْفیقِهِ وَعِصْمَتِهِ ؛ وَإِنْ تَکُنْ
الأُخْرى فَانْتَقِلْ عَنْها بِصِحَّةِ العَزیمَةِ وَانْدَمْ عَلى ما
سَلَفَ مِنْ عُمْرِکَ فى الْغَفْلَةِ ، وَاسْتَعِنْ بِاللّهِ عَلى
تَطْهِیرِ الظّاهِرِ مِنَ الذُّنُوبِ ، وَتَنْظیفِ الْباطِنِ مِنَ
الْعُیُوبِ، وَاقْطَعْ زِیادَةَ الْغَفْلَةِ مِنْ قَلْبِکَ وَاَطْفِ نارَ
الشَّهْوَةِ مِنْ نَفْسِکَ .[ قالَ الصَّادِقُ علیهالسلام : نَجْوَىَ الْعارِفینَ ]
امام صادق علیهالسلام در ابتداى این روایت مىفرماید : سرّ وجود عارفان و حقیقت باطن آنان بر سه اصل استوار است : بیم ، امید ،..................
اوصاف عرفان از زبان امام عارفان
در سطور گذشته دانستید که عارف داراى دو قوّه علمیّه و عملیّه است و از واجبات و نوافل چیزى از او فوت نمىشود و از تمام محرّمات الهیّه با کمال ذوق و شوق پرهیز دارد .وجود مقدّس امام عارفان ، شمع قلب عاشقان ، چراغ راه بینایان ، حضرت مولى الموحّدین ، امیرالمؤمنین علیهالسلام از اوصاف عارفان تحت عنوان صفات متّقین ، در « نهج البلاغة » که مادون کلام خالق و مافوق کلام مخلوق است خبر مىدهد .عارف بزرگ ، بلبل گلزار معنى حضرت الهى قمشهاى تمام خطبه را با آن حال ملکوتى که داشت به نظم آورده ، براى این که خوانندگان عزیز از مفاهیم آسمانى آن خطبه لذّت بیشترى ببرند ، تا جایى که لازم افتد آن اشعار عرفانى هم همراه بابعضى از جملات خطبه زینتبخش این صفحات مىگردد.............................
عارف بزرگ سیّد حیدر آملى در کتاب «جامع الاسرار ومنبع الأنوار» و در رساله «نقد النقود» و فیض کاشانى آن عارف معارف الهیّه در کتاب «قرّة العیون» و در کتاب «کلمات مکنونة» از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلامحدیث ذیل را نقل مىکنند ، تا حال و احوال عارف را بدانى و اگر خواستى ، خود را به این مقام برسانى و مرتبه اعلى که کنار دریاى رحمت و ساحل امن و امان است ، برسانى .اِنَّ للّهِِ تَعالى شَراباً لِأَوْلِیائِهِ ، إِذا شَرِبُوا سَکِرُوا ، وَإِذا سَکِرُوا طَرِبُوا ، وَإِذا طَرِبُوا طابُوا ، وَإِذا طابُوا ذابُوا ، وَإِذا ذابُوا خَلَصُوا ، وَإِذا خَلَصُوا طَلَبُوا ، وَإِذا طَلَبُوا وَجَدُوا ، وَإِذا وَجَدُوا وَصَلُوا ، وَإِذا وَصَلُوا اتَّصَلُوا ، وَإِذا اتَّصَلُوا لا فَرْقَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ حَبِیبِهِمْ . براى وجود مقدّس حضرت حق شرابى است مخصوص اولیایش ، چون بنوشند مست شوند و چون مست گردند به نشاط آیند و چون به نشاط آراسته شوند پاکیزه گردند و چون پاکیزه شوند ذوب گردند و چون ذوب گردند از تمام شوائب خالص شوند و چون خالص شوند عاشقانه در طلب آیند و چون بطلبند بیابند و چون بیابند واصل گردند و چون واصل گردند متّصل شوند و چون متّصل شوند بین آنان و محبوبشان فرقى نماند .این است وضع عارفان که با قدرت علم و معرفت و احسان و عمل و تقوا و زهد و ورع و پارسایى و کرامت و شرافت خود را به چنین مقام عظیمى رساندهاند !!انصاف دهید ، اگر غلبه با شهوت باشد و حاکم بر انسان هواى نفس و کارگردان حیات شیطان و بر جان و بدن مرض کسالت و همت در خور و خواب و غفلت ، آیا انسان به جایى مىرسد و از عنایات حضرت محبوب نصیبى مىبرد ؟!
بر گرفته از کتاب عرفان اسلامی
جمال دل
آوردهاند
که محنتزدهاى در راهى مىرفت ، مخدّرهاى بس با جمال پیشش آمد ، چشمش بر
کمال حسن او افتاد ، دلش صید آن جمال گشت ، بر پى آن مخدّره مىرفت ، چون
آن مخدّره به در سراى خود رسید ، التفاتى کرد ، آن محنتزده را دید بر پى
وى ، گفت : مقصود چیست ؟ گفت : سلطان جمال تو بر نهادِ ضعیفم سلطنت رانده
است و در کمند قهر خویش آورده است ، با توام دعوى عشقبازى
است و این
دعوى نه مجازى است .آن مخدّره را بر کسوت جمال ، حلیّت عقل بر کمال بود ،
گفت : این مسئله تو را فردا جواب دهم و این اشکال تو حل کنم . روز دیگر آن
ممتحن منتظر نشسته بود و دیده گشاده ، تا جمال بر کمال مقصود کى آشکار گردد
و واقعه او چون حل کند ؟آن مخدّره مىآمد و از پى او پرستارى آیینه در دست
، گفت : اى پرستار ! آن آینه فراروى او دار تا به آن سر و روى ، او را رسد
که با ما عشقبازى کند و تمنّاى وصال ماش بود ؟!! دلْ مشتاق جمال دل دیگر
است و روحش روحى غیر از ارواح ، مشتاق در
سلطه عشق حق است ، مشتاق عاشق
عبادت و دورى از گناه است ، عارف دلخسته یار و جان نثار محبوب است ، اهل
حال فرمودهاند :قُلُوبُ الْمُشْتاقینَ مُنَوَّرَة بِنُورِ اللّه فَإِذا
تَحَرَّکَ اشْتِیاقَهُمْ أَضاءَ النُّورُ مابَیْنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ ،
فَیَعْرِضَهُمُ اللّه عَلَى الْمَلائِکَةِ وَیَقُولُ : هؤلاءِ
المُشْتاقُونَ إِلَىَّ ، أُشْهِدُکُمْ أَنّى إِلَیْهِمْ أَشْوَق .دلهاى
مشتاقان حق وحقیقت روشن به نور خداست، چون شوقشان به حرکت
آید ، بین
آسمان و زمین نور بدرخشد . حضرت حق آنان را به ملائکه نشان مىدهد
ومىفرماید: اینان مشتاق منند، شاهد باشید که من به آنان مشتاقترم .
سیماى عارفان
یکى
از تربیتشدگان این مکتب مىگوید : در بعضى از سفرها به بزرگى برخوردم که
سیمایش به سیماى عارفان مىماند . بااو همراه شده در عرض طریق بدو گفتم : «
کَیْفَ الطّریقُ إِلى اللّه » ؟ راه به سوى خداچگونه است ؟گفت : « لَوْ
عَرَفْتَ اللّهَ لَعَرَفْتَ الطَّریقَ » . اگر او را یافته بودى راه به سوى
او را نیز آگاه مىشدى .پس گفت : اى مرد سالک ! بگذار و دور کن از خود
خلاف و اختلاف را .گفتم : علما را چگونه خلاف و اختلافى خواهد بود ؟ چه
آنها مؤیّد از جانب حقّند .گفت : چنین است که مىگویى الاّ فى التجرید
التوحید .بدو گفتم : معناى این جمله چیست ؟گفت : « فِقْدانُ رُؤْیَةِ ما
سواهُ لِوِجْدانه » ............
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة
یاد حق
خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده ، بدین وسیله دلها از پس کرى شنوا و از پس نابینائى بینا و از پس سرکشى و طغیان رام مى گردند ، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه اى از زمان و در زمانهائى که پیامبرى در میان مردم نبوده است بندگانى داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز مى گوید و از راه عقل هایشان با آنها تکلم مى کند ............
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة
توضیح ذکر از زبان عارفان
عرفان اسلامی (40) ذکر
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة
باب پنجم : در بیان ذکر
ذکر به حقیقت
بیمارى هاى مهلک قلب : کفر