راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

موضع حضرت زینب کبرى (س) در برابر خواست مرد شامى‏

موضع حضرت زینب کبرى (س) در برابر خواست مرد شامى‏

شیخ مفید گوید: فاطمه، دختر امام حسین (ع) گفت: چون در حضور یزید نشستیم و بر ما رقّت آورد، مردى سرخ‏گون از شامیان برخاست و گفت: اى امیرمؤمنان، این کنیزک را به من بده- مقصودش من بودم-. من که دخترکى زیبا روى بودم بر خود لرزیدم و پنداشتم که این کار براى آنها روا است. پس جامه عمه‏ام زینب (س) را گرفتم. او مى‏دانست که چنین چیزى نمى‏شود، خطاب به مرد شامى گفت: به خدا سوگند که دروغ گفتى و پستى به خرج دادى. به خدا تو و او چنین حقّى ندارید! یزید به خشم آمد و گفت: دروغ گفتى..............

 


موضع زینب کبرى (س) در برابر خواست مرد شامى‏

شیخ مفید گوید: فاطمه، دختر امام حسین (ع) گفت: چون در حضور یزید نشستیم و بر ما رقّت آورد، مردى سرخ‏گون از شامیان برخاست و گفت: اى امیرمؤمنان، این کنیزک را به من بده- مقصودش من بودم-. من که دخترکى زیبا روى بودم بر خود لرزیدم و پنداشتم که این کار براى آنها روا است. پس جامه عمه‏ام زینب (س) را گرفتم. او مى‏دانست که چنین چیزى نمى‏شود، خطاب به مرد شامى گفت: به خدا سوگند که دروغ گفتى و پستى به خرج دادى. به خدا تو و او چنین حقّى ندارید! یزید به خشم آمد و گفت: دروغ گفتى.

این حقّ من است و اگر بخواهم، آن را انجام مى‏دهم! فرمود: به خدا سوگند، خداوند چنین حقّى به تو نداده است مگر آنکه از ملّت (اسلام) بیرون روى و به دین دیگرى در آیى. یزید به خشم آمد و گفت: آیا با این سخنان رو در روى من قرار مى‏گیرى؟ این پدر و برادرت بودند که از دین بیرون رفتند. زینب (س) فرمود: تو و جدّ تو و پدر تو با دین خداوند و دین پدر و برادرم هدایت یافته‏اید، اگر مسلمان باشى. یزید گفت: دروغ گفتى اى دشمن خداوند! فرمود: تو اکنون امیرى، به ستم دشنام مى‏دهى و با سلطنت خود بر ما سلطه مى‏جویى! گویا یزید با این سخنان شرمنده شد وخاموش گردید. مرد شامى بار دیگر گفت: این دخترک را به من ببخش. یزید گفت: دور شو، خداوند به تو مرگ ببخشد. « . الارشاد، ج 2، ص 121. نیز ر. ک. الفتوح، ج 2، ص 184؛ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 62؛ روضة الواعظین، ج 1، ص 192؛ مثیر الاحزان، ص 100؛ اعلام الورى، ص 249؛ الاحتجاج، ج 2، ص 131؛ تذکرة الخواص، ص 264؛ الملهوف، ص 218؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 295؛ تسلیة المجالس، ج 2، ص 385 و دیگران با اختلاف در نقل.»

چند ملاحظه‏

1. ابن جوزى در «الرّد على المعتصب العنید» (ص 52) مى‏گوید: اما اینکه گفت:

 «حق دارم که آنان را به اسارت درآورم»، امرى است که معتقد و انجام دهنده‏اش مستحقّ لعنت است. صاحب تذکرة الخواص گوید: این که ابن زیاد با حسین (ع) جنگید و عمر سعد را مأمور کشتن او کرد و سرها را نزد خود آورد شگفت نیست. شگفت کار یزید است که آنان را خوار کرد، با چوب بر دندان‏هاى او زد و خاندان پیامبر (ص) را بر شتران برهنه به اسارت برد و قصد داشت که فاطمه، دختر حسین (ع)، را به مردى که او را طلب کرد بدهد. همین طور است سخن یزید که وقتى مرد شامى فاطمه را طلب کرد گفت:

اسیر کردن شما حق من است.

2. خوارزمى- هنگام ذکر گفت و گوى میان یزید و حضرت زینب (س)- مى‏نویسد:

زینب (س) فرمود: «امیرى مسلط ستمگرانه دشنام مى‏دهد و با سلطنت خود چیرگى مى‏جوید. خداوندا به تو شکایت مى‏کنم و نه دیگران. یزید شرم کرد و پشیمان شد و با شرمسارى سر به زیر افکند. مرد شامى همان سخن را باز گفت: اى امیرمؤمنان! این دخترک را به من بده. یزید گفت: از من دور شو، خداوند تو را لعنت کند و به تو مرگ ببخشاید! واى بر تو، این سخن را مگو که او دختر على (ع) و فاطمه (ع) است؛ و اینان خاندانى هستند که تا بوده‏اند با ما کینه داشته‏اند!». « . مقتل خوارزمى، همانجا؛ ر. ک. الفتوح، ج 2، ص 184.»

سبط ابن جوزى به نقل از هشام بن محمّد گوید: هنگامى که زنان را نزد یزید بردند مردى از شامیان به دختر زیباى حسین (ع)، فاطمه، نگاه کرد و گفت: این را به من ببخش که اینان بر ما حلالند. دخترک فریاد زد و بر خود لرزید و جامه عمه‏اش، زینب (س)، را گرفت. پس زینب (س) فریاد بر آورد که یزید چنین حقّى ندارد. یزید به خشم آمد و گفت:

اگر بخواهم انجام مى‏دهم. زینب (س) گفت: روى از قبله ما بگردان و به دین دیگرى در آى و آنچه خواهى بکن. پس خشم او فرو نشست. « تذکرة الخواص، ص 264.»

مهم‏تر از اینها نوشته ابن طاووس است. او مى‏نویسد: مردى از اهل شام به فاطمه، دختر حسین (ع) نگاه کرد و گفت: اى امیرمؤمنان! این دخترک را به من بده. فاطمه به عمه‏اش گفت: عمه جانم، آیا یتیم مى‏شوم و بعد مرا به کنیزى مى‏برند؟ زینب (س) فرمود: نه، به این فاسق اعتنا مکن. شامى گفت: این دخترک کیست؟ یزید ملعون گفت: این فاطمه، دختر حسین (ع)، و آن عمه‏اش، زینب دختر على (ع)، است. شامى گفت: حسین (ع)، پسر فاطمه (ع) و على بن ابى طالب (ع) است؟ گفت: بلى. شامى گفت: اى یزید خدا تو را لعنت کند خاندان پیامبرت را مى‏کشى و فرزندانش را به اسارت مى‏گیرى؟ به خدا سوگند من فکر مى‏کردم که اینها اسیران روم اند! یزید گفت: به خدا سوگند تو را نیز به آنها ملحق مى‏کنم. سپس فرمان داد تا او را گردن زدند. « . الملهوف، ص 218؛ تسلیة المجالس، ج 2، ص 358.»

این خبر نیز حاکى از سلطه تبلیغات گمراه کننده و دروغین در شام است. از این رو مى‏بینیم که اهل‏بیت رسول خدا (ص) و پیشاپیش همه امام زین‏العابدین (ع) و زینب کبرى (س) پیوسته تأکید مى‏ورزیدند که فرزندان رسول خدا (ص) و میوه دل على و فاطمه (ع) هستند.

3. برخى نوشته‏اند که این ماجرا براى فاطمه، دختر على (ع)، اتفاق افتاد؛ و آنگاه به بیان موضع زینب کبرى (س) در این باره پرداخته‏اند. بلاذرى « . انساب الاشراف، ج 3، ص 416.»، شیخ صدوق « . انساب الاشراف، ج 3، ص 416.»، طبرى « تاریخ الطبرى، ج 4، ص 353.»، ابن اثیر « . الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 86.»، ابن جوزى « . الرّد على المعتصّب العنید، ص 49؛ المنتظم، ج 5، ص 344.» و ابن کثیر « . البدایة والنهایة، ج 8، ص 196.» (با اختلاف در نقل) از این دسته‏اند.

اما فاطمه، دختر على (ع)؛ شیخ مفید « . الارشاد، ج 1، ص 355.»، ابن شهر آشوب « . المناقب، ج 3، ص 305؛ و به نقل از آن بحار الانوار، ج 42، ص 92.»، طبرسى « . اعلام الورى؛ به نقل از آن بحار الانوار، ج 42، ص 94.»، ابن ابى الحدید « شرح نهج البلاغه؛ و به نقل از آن، بحار الانوار، ج 42، ص 90.»

و دیگران او را در زمره فرزندان امیرالمؤمنین (ع) به شمار آورده‏اند؛ و مادرش ام ولد بود.

از عنبسه عابد نقل است که گفت: فاطمه، دختر على (ع)، آن قدر عمر کرد که امام صادق (ع) وى را دید. « شرح نهج البلاغه؛ و به نقل از آن، بحار الانوار، ج 42، ص 90.»

اما در اینجا دو موضوع مهم است:

یکم: درباره حضور وى در واقعه طف و پس از آن، اطلاعى نداریم.

دوم: قرائن حالیه و مقالیه حاکى از آن است که این قضیه به فاطمه، دختر حسین (ع)، مربوط مى‏شود و نه فاطمه، دختر على (ع)؛ که نقل شده است همسر محمد بن عقیل بود. « قرب الاسناد، ص 163، ح 594؛ به نقل از آن بحار الانوار، ج 42، ص 106.»

اما اینکه در برخى روایات آمده است که او گفت: پس خواهرم را که از من بزرگ‏تر و داناتر بود، گرفتم « بحار الانوار، ج 42، ص 92.»؛ یا: جامه خواهرم زینب (س) را گرفتم، در مقابل، روایت قابل اعتمادى داریم که خوارزمى نقل مى‏کند که فاطمه، دختر حسین (ع)، گفت: پس جامه خواهرم و عمه‏ام (س) زینب را گرفتم « . امالى صدوق، ص 231.»؛ و مراد از خواهر، سکینه، دختر امام حسین (ع) است و با این روایت آن مطالب قابل جمع است.

4. برخى از آوردن نام خود دارى کرده و تنها به ذکر عنوان «زیبارویى از دخترانشان « . مقتل خوارزمى، ج 2، ص 62.»» یا «زیبا رویى از دخترانش»

»، یا «دخترکى از آنان « . البدایة والنهایة، ج 8، ص 199.»» بسنده کرده‏اند و سپس همان موضع زینب (س) را باز گو نموده‏اند.

5. در این میان تنها ابو الفرج اصفهانى این ماجرا را به حضرت زینب (س) نسبت داده است. وى پس از ذکر گفت و گوى میان امام زین العابدین (ع) و یزید مى‏نویسد: مردى ازاهل شام برخاست و گفت: بگذار تا او را بکشم. پس زینب (س) خود را بر روى او انداخت.

آن گاه مرد دیگرى برخاست و گفت: اى امیر المؤمنین، وى را به من ببخش تا او را به کنیزى بگیرم. زینب (س) گفت: نه، چنین حقّى را نه تو دارى و نه او، مگر اینکه از دین خداوند بیرون روید. یزید فریاد زد: بنشین؛ و او نشست. سپس زینب (س) رو به او کرد و گفت: اى یزید، خون‏هاى ما تو را بس است؛ و على بن الحسین (ع) فرمود: اگر نسبت به این زنان رحم دارى و قصد دارى مرا بکشى، کسى را با آنان همراه کن تا به مقصدشان برساند. یزید بر او رقت آورد و گفت: کسى جز تو آنها را نمى‏برد. « . مقاتل الطالبیین، ص 120.»

6. حضرت زینب (س) بر یزید سرکش که- به پندار خودش- در اوج قدرت بود، به پیروزى قطعى دست یافت. بارها و بارها او را محکوم کرد. و موفق شد نادانى مدّعى خلافت بر مردم و نا آشنایى او به امور دینى را آشکار سازد. اسیر به شمار آوردن زنان مسلمان در جنگ درست نیست و نمى‏توان با آنها چونان اسیر رفتار کرد. تا چه رسد به دختران رسول خدا (ص)!

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد