بسیارجالب و پند آموز:اوصاف قران درمورد اهل ایمان؛نوع روح ومطالب ... اهل ایمان داراى چهار قسم روح هستند چون آنان روح دیگرى دارند که بوسیله او داراى زندگى و حیوة معنوى ابدى شدهاند که با ارواح قبلى مىشود چهار و انبیاء و اوصیاء روح پنجمى دارند که او عبارت از روح القدس است البته این وجه ششم از یک نظر مانند وجه سوم است که بیان شد. و خلاصه مطلب اینکه انسان در ابتداء وجودش که نطفهاى بیش نبود جزء جمادات و فقط داراى روح جمادى است سپس تکامل پیدا مىکند و در عالم نباتات قدم نهاده و داراى روح نباتى مىشود باز هم در جهت کمال حرکت میکند تا داراى روح حیوانى که منشأ و مبدء احساس و شعور و تحرک است مىشود- سپس باز هم در حرکت و تکامل قرار میگیرد تا روح دیگرى را که سرچشمه ایمان و منشأ جمیع کمالات و صفات انسانى است بدست مىآورد باز هم ممکن است سیر و حرکت تکاملى ادامه دهد تا داراى روح پنجم و روح القدس شود که احاطه علمى بعوالم خلقت و آفرینش را پیدا کند و روح وسیع و قلب نورانیش محل الهامات ربانى و شایسته فیوضات الهى گردد............... |
|
بسیارجالب و پند آموز:اوصاف قران درمورد اهل ایمان؛نوع روح ومطالب ... اهل ایمان داراى چهار قسم روح هستند چون آنان روح دیگرى دارند که بوسیله او داراى زندگى و حیوة معنوى ابدى شدهاند که با ارواح قبلى مىشود چهار و انبیاء و اوصیاء روح پنجمى دارند که او عبارت از روح القدس است البته این وجه ششم از یک نظر مانند وجه سوم است که بیان شد. و خلاصه مطلب اینکه انسان در ابتداء وجودش که نطفهاى بیش نبود جزء جمادات و فقط داراى روح جمادى است سپس تکامل پیدا مىکند و در عالم نباتات قدم نهاده و داراى روح نباتى مىشود باز هم در جهت کمال حرکت میکند تا داراى روح حیوانى که منشأ و مبدء احساس و شعور و تحرک است مىشود- سپس باز هم در حرکت و تکامل قرار میگیرد تا روح دیگرى را که سرچشمه ایمان و منشأ جمیع کمالات و صفات انسانى است بدست مىآورد باز هم ممکن است سیر و حرکت تکاملى ادامه دهد تا داراى روح پنجم و روح القدس شود که احاطه علمى بعوالم خلقت و آفرینش را پیدا کند و روح وسیع و قلب نورانیش محل الهامات ربانى و شایسته فیوضات الهى گردد. و بعضى از حکماء و فلاسفه روى مبناى حرکت جوهرى و پایه تکامل اصل وجود چنینگفته که صوره نوعیه و وجود جمادى که حالت منى و نطفه را دارد. در اصل وجود و هستى سیر و حرکت تکاملى مینماید تا یک وجود و هستى کاملترى که نبات است مىشود بعدا ترقى و تکامل بیشترى پیدا میکند و نفس حیوانى مىشود سپس حرکت کمالى بیشترى نموده و آن جسم جمادى اولى و نفس حیوانى دومى روح و نفس مجردى مىشود که بر اساس پایه علمى این فیلسوف مجرد مىشود و غیر مادى شده و درک کلیات و حقائق مینماید. باز هم از این مرتبه هم برتر و بالاتر میرود تا اینکه نفس قدسى و روح بتمام معنا پاک و پاکیزه گشته و طبق نظر آنها با عقل متحد مىشود. این بود خلاصه آنچه بنظر من رسیده از مطالبى که ممکن بود در حل و شرح این اخبار و روایات گفته شود با اختلاف مسلک و مشربى که دانشمندان در این گونه مطالب داشته و دارند و احتمال اولى با قواعد و مبانى اهل کلام و با ظواهر احادیث بهتر تطبیق دارد و در تمام اعصار و گذشت زمانها خداوند است که بر اسرار و رموز پیچیده اطلاع کامل دارد و همین طور انبیاء و اوصیاء توضیح کوتاه. در این حدیث این چنین بود (اذا کان على بطنها) یعنى هنگامى که روى شکم او قرار گرفته باشد ایمان ندارد که در این جمله ضمیرى که در آخر بطنها آمده مرجعى در ظاهر ندارد ولى روشن است که این ضمیر برمیگردد به زن زناکار که در این جمله بعنوان مثل براى عمل زشت گفته شده. (1) 3- کافى ابان بن تغلب از امام ششم علیه السلام نقل میکند که فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه در داخل قلب او دو گوش هست در یکى از آنها وسواس خناس میدمد و در گوش دیگر فرشته میدمد و خداوند مؤمن را بوسیله فرشته تائید و نصرت میکند و این مطلب در آیه وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (سوره مجادله 22) آمده است. بیان و توضیح در این حدیث کلمه فی جوفه که هست یعنى این دو گوش در باطن قلب است این کلمه بمنظور تاکید است براى اینکه تصور نشود که منظور از این دو گوش این گوش ظاهرى است که در سر واقع شده چون این گوشهاى ظاهرى هم با قلب راه دارند (حس سامعه یکى از حواس است) و بیضاوى گفته وسواس یعنى وسوسه و افکار زیان بار و خاطرات بد مانند زلزال که بمعنى زلزله است (البته بمعناى فاعلى) ولى مصدر این باب وسواس بکسر اول است مانند زلزال (مقصود این است که این لفظ وسواس با اینکه مصدر نیست بمعناى مصدر آمده ولى مقصود از مصدر معناى فاعلى است) و مراد از وسواس موسوس (وسوسه گر) است و لفظ مصدر بمنظور مبالغه استعمال شده (یعنى از زیادى وسوسه سر تا پا وسوسه شده) خناس هم که به معنى پنهانشونده است منظور شیطان است که عادتش پنهان شدن و عقب رفتن است وقتى که انسان دریا و (خدا باشد شیطان خناسى که در سینهها وسوسه میکند وقتى که از یاد خدا غفلت داشته باشند مانند قوه واهمه که در انسان هست که وقتى عقل در باره کارى مشغول مقدمات است با قوه عاقله هماهنگ است ولى همین که به نتیجه نزدیک شد مشغول وسوسه و تشکیک مىشود و حالت تردید در انسان ایجاد میکند- آیا این کار را بکنم یا نکنم خطراتى دارد یا ندارد (تشویش خاطر بانسان رخ میدهد). مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ که در سوره قرآن است این جمله بیان و توضیح است براى وسواس یا براى کلمه الذى یا متعلق به یوسوس است یعنى این عامل وسوسه افکار و خاطرات بد را در سینه مردم القاء میکند از ناحیه توجه فکر بطرف جن و بطرف صدماتى که از مردم باو میرسد و بعضى هم گفتهاند که بیان است براى کلمه الناس بنا بر این که منظور از کلمه الناس معناى وسیعى باشد شامل جن و انس بشود البته این توجیه مشکل است (چون کلمه الناس فقط بر آدمها گفته مىشود و شامل گروه جنیان نمىشود) مگر اینکه کلمه الناس به معنى مردم نباشد و از ریشه نسیان (فراموشى) آمده باشد الناس ناسى (فراموشکننده) بوده که یایش افتاده نظیر (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ) روزى که دعوتکننده دعوت میکند که در این آیه الداع داعى بوده و از آخرش یاء افتاده اینجا هم الناس یعنى ناسى فراموش گر البته شامل جن و انس مىشود مرحوم طبرسى در تفسیر مجمع البیان فرموده- در این موضوع چند قول است (1) 1- اینکه معناى این جمله (مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ) این باشد- پناه میبرم بخدا از زیان وسوسهاى که از طرف طائفه جن در ذهن مىآید وسواس بمعنى حدیث نفس است یعنى گفتگوى درونى نظیر صداى پنهان و در اصل هم بهمین معنا است وسوسه مانند همهمه و لذا در باره کسى که حالت صفراء در او شدت یافته و تحت تاثیر مزاج صفرائى قرار گرفته میگویند فلانى موسوس است (انقلاب درونى و گفتگوئى با خودش دارد) وسوس یوسوس وسواسا و وسوسه و معناى خنوس (ریشه خناس) پنهان شدن پس از آشکار بودن خنس- یخنس. (2) 2- قول دوم اینکه معنا این باشد که (پناه میبرم بخدا) از شر و زیان کسى که وسوسه گر است که شیطان باشد و در روایات هم وارد شده شیطان وسوسه مینماید ولى وقتى که انسان در یاد خدا شد میرود پنهان مىشود و خدا توصیف نموده او را باین آیه الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ با گفتار پنهان که بدون شنیدن صدا مطالب و مفاهیم در دلها القاء مىشود و بعد فرموده مِنَ الْجِنَّةِ که همان شیاطین جنى باشند و کلمه الناس عطف بر وسواس است نه اینکه عطف بر الجنه باشد یعنى از شر مردم هم بتو پناه میبرم. (3) 3- معنا این باشد (پناه میبرم بخدا) از شر وسوسهگر خناس که بعدا تفسیر شده وسواس خناس بآیه بعدى مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ بنا بر این وسوسه جنى همان وسوسه شیطانىاست و در وسوسه انسانى دو وجه است یکى اینکه وسوسه انسان خودش خودش را باشد دوم اینکه دیگران او را وسوسه نمایند و گمراه کنند و دلیل بر این آیه شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ (انعام 112) است و شیطان جنى پنهانى و از درون وسوسه مینماید و شیطان انسانى آشکارا مىآید و بصورت نصیحت و خیر خواهى مطالب گمراهکننده بانسان میگوید. (1) مجاهد گفته خناس شیطان است. چون هنگامى که انسان در یاد خدا باشد پنهان مىشود و دست و پاى خود را جمع میکند ولى در صورتى که از یاد خدا غافل شد قلب انسان را تحت سیطره خود قرار میدهد و مؤید این معنى همان حدیثى است که از پیغمبر نقل شده- که شیطان پوز خودش را روى قلب آدمى نهاده اگر در یاد خدا شد پنهان مىشود و اگر خدا را فراموش نمود قلب را در اختیار خود میگیرد وسواس خناس این است و گفته شد خناس بمعناى خیلى پنهان در عین حالى که آشکار است و او از دیدگان مردم پوشیده و مستور است چون وسوسه خود را انجام میدهد و دیده نمیشود و گفته شده که او (خناس) از راه مشغول کردن دل بمطالب دنیوى وسوسه را ایفاء مینماید منظور اینکه با کمال ملایمت و نرمش وساوس را در سینه مىافکند و این روش مؤثرتر است از اینکه خود راسا پیشنهادهاى گمراهکننده بنماید. عیاشى از امام ششم علیه السلام نقل کرده که پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله فرمود. هیچ مؤمنى نیست مگر اینکه در قلبى که در سینه دارد دو گوش هست- گوشى که ملک و فرشته در او مىدمد و گوشى که شیطان در او میدمد (وسواس خناس با آن گوش رابطه دارد) و خداوند مؤمن را بوسیله آن فرشته یارى میفرماید و این است معناى آیه وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (تمام شد سخن طبرسى) و باز مرحوم طبرسى در آیه (أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ) گفته یعنى خداوند ایمان را در دلهاى آنان ثابت و محکم و مستقر فرموده بوسیله الطاف و عنایات خاصى که در باره آنها فرموده مانند چیزى که نوشته شده است و گفته شده که علامت و نشانه ایمان را در دل آنان قرار داده که این خود نشان و علامتى است براى ملائکه که ناظر آنان هست و با این سمت و علامت میدانند که اینان اهل ایمانند وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (که جمله بعدى است) یعنى آنان را بنور و روشنى ایمان تقویت نموده است (که مراد از روح نور ایمان است) دلیل بر این تفسیر آیه وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ سوره شورى 52 و این چنین القاء کردیم بر تو روحى از طرف خود و تو نمیدانستى کتاب و قرآن و ایمان را (که اینجا منظور از روح ایمان است) و گفته شده معناى تائید بوسیله روح این است که خداوند بوسیله دلیلهاى عقلى و برهان منطقى تقویت فکر آنان را نموده که به آن چه حق و حقیقت است پى بردهاند و عمل کردهاند و معناى دیگرى براى تائید بوسیله روح گفته شده که او این است. خدا تقویت فکر و قلب آنان را نموده بوسیله قرآن که او زندهکننده دلها است از مرض مرگبار جهل و نادانى و گفته شده. خداوند تائید و یارى نموده مؤمنین را بوسیله جبرئیل در مواطن و موارد زیادى و نصرت مىنماید و دشمنان را جبرئیل دفع میکند (تمام شد کلام طبرسى) و بیضاوى (یکى از مفسران) در تفسیر (بروح منه) گفته یعنى روحیه و حالتى که از طرف خدا عنایت مىشود و او عبارت از نورانیت و روشنى قلب است یا منظور از روح قرآن شریف یا مقصود نصرت و پیروزى بر دشمن است و گفته شده ضمیر در کلمه (منه) مربوط بایمان است چون ایمان است که سبب زنده بودن دل و روح قلب است. و از طریق اهل سنت نقل شده که شیطان احاطه و نفوذ دارد در تمام اعضاء آدمى نظیر جریان خون در بدن (ان الشیطان یجرى من ابن آدم مجرى الدم) ازهرى گفته معناى این جمله این است که شیطان از انسان تا آخرین نفس جدا نمیشود و دست بر نمیدارد از او تا وقتى که زنده است همچنان که خون در بدن انسان تا وقتى زنده است جریان دارد و این جمله بعنوان ضرب المثل و تشبیه است. (1) ولى اکثر اهل سنت در باره این جمله همان معناى ظاهریش را گرفتهاند و چنین گفتهاند که شیطان چون جسم لطیفى است (نظیر هوا تقریبا) این اندازه میتواند راه پیدا کند در داخل بدن انسان که از راه عروق و مجارى خون خود را به قلب میرساند و مشغول وسوسه مىشود به نسبت ضعف ایمان بنده و کمى یاد خدا و زیادى غفلت او و در مقابل اگر ایمان انسان قوى شد و در حال بیدارى و یقظه شد و همیشه در یاد خدا گشت و در مقام توحید اخلاص داشت (غیر خدا را رها کرد) شیطان از او دور مىشود و احاطه و نفوذش در باطن کمتر میگردد. و از ابن عباس نقل شده که خداوند شیطان را طورى قرار داده که مانند خون در تمام اعضاء آدمى نفوذ و تسلط دارد و سینههاى آدمیزاده مسکن و منزل او است همان طورى که فرموده مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ و منظور از گروه جنیان همان شیاطین است و هم چنان که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرموده که شیطان گرد قلب آدمى در گردش است و پوزى همانند پوز سگ دارد هنگامى که بنده در یاد خدا شد بعقب برمیگردد و چون از یاد خدا غفلت نمود مشغول وسوسه مىشود بنا بر این دو اسم به تناسب دو رقم عملش براى شیطان نام نهاده شده یکى (الْوَسْواسِ) که تناسب دارد با عملش هنگام غفلت بنده و دیگرى (الْخَنَّاسِ) به تناسب پنهان شدن و دورى او هنگام یاد خدا و گفته شده کلمه (وَ النَّاسِ) عطف است بر کلمه (الْجِنَّةِ) و چون شیطان انسى هنگام وسوسهاش در باطن و جوف انسان راه ندارد شیطان جنى هم بداخل و باطن انسان وارد نمیشود در موقع وسوسه ولى از این قیاس و تشبیهپاسخ داده شده که انسان وسوسهگر چون مانند جن نیست و آن جسم لطیفى که شیطان جنى دارد انسان ندارد بنا بر این اگر انسان وسوسه گر نتواند در باطن و داخل آدم نفوذ لازمهاش این نیست که شیطان جنى هم نتواند نفوذ کند (اینها مطالبى است که بعضا گفتهاند) (1) سپس ذات مقدس بارى تعالى (در مقابل این تسلط و احاطه که براى شیطان قرار داده) عنایتى هم دارد که براى انسان نگهبانانى از جنس ملائکه مقرر فرموده و نیروى الهام و القاء خاطرات نیک را در اندیشه انسان بآنان داده است در مقابل خاطرات بد شیطانى کما اینکه روایت شده که آدمى ارتباط و تماسى با فرشته و تماسى هم با شیطان دارد ارتباط با فرشته عبارت از وعده خیر و ترغیب به نیکى و تصدیق بحق هر کس چنین حالتى در خود احساس کرد شکر و سپاس خدا را بجا آورد و تماس شیطانى وعده شر و ترغیب به بدى و تکذیب نمودن حق است هر کس متوجه این مرض درونى شد از شر شیطان بخدا پناه برد در کتاب نهایه ابن اثیر (کتاب لغت) در باره روایت ابن مسعود که گفته (براى هر انسانى دو نحوه ارتباط هست یکى با ملک و فرشته و دیگرى با شیطان) در توضیح کلمه (لمه) که در روایت هست چنین گفته لمه یعنى خاطراتى که در قلب پیدا مىشود منظور نزدیک شدن فرشته و شیطان است بانسان آنچه از خاطرات نیک باشد از ناحیه ملک است و هر چه از قبیل خاطرات و افکار پلید باشد از شیطان است. (2) 4- خصال ج 1 ص 18 امام ششم علیه السلام از رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله نقل میکند که فرمود در انسان قطعه گوشت و عضوى هست که صحت و سلامت سایر اجزاء و اعضاء و بیمارى آنها بستگى به صحت و بیمارى او دارد و او قلب و دل آدمى است. (3) 5- تفسیر عیاشى در تفسیر آیه خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ برنامههاى ما را با نیروى هر چه تمامتر محکم بگیرید اعراف 171) استحق بن عمار میگوید سؤال کردم منظور نیروى بدنى و جسمى است یا نیرو و قوه قلب است فرمود هر دو. (4) |
تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد. |