راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

خواست قران برگفتن ذکر اولیاء الله، حکایت عبدالله بن مبارک، تعریف

خواست قران برگفتن ذکر اولیاء الله، حکایت عبدالله بن مبارک، تعریف و شناخت اولیاء الله،

در فضیلت ذکر و ذاکران و مذکران‏،ولی در منظر لغت عارفان اسلامی

الحمد لله الجواد بافضل انواع النعماء، المنان باشرف اصناف العطاء، المحمود فی اعالی ذری العز و الکبریاء، المعبود باحسن اجناس العبادات فی اعماق الارض و اطباق السماء، ذی العظمه و الجبروت و البهاء، و الجلاله و الملکوت و السناء، الذی خلق اولیائه الذین قال فی حقهم فی کتابه العزیز «اَلا اِنَّ اَولیاء اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنُون» و ایضا قال فی حدیثه القدسی «انَّ اولیائی من عبادی الذین یُذکَرُونَ بِذِکرِی و اُذکَرُ بِذِکرِهِم».

مقدمه

خداوند متعال در آیه یک صد و چهل و نهم سوره بقره فرموده است «پس یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را و شکر کنید مرا و ناسپاسى مکنید مرا.» و در آیه چهل و دوم سوره:................

 


خواست قران برگفتن ذکر اولیاء الله، حکایت عبدالله بن مبارک، تعریف و شناخت اولیاء الله،

در فضیلت ذکر و ذاکران و مذکران‏،ولی در منظر لغت عارفان اسلامی

الحمد لله الجواد بافضل انواع النعماء، المنان باشرف اصناف العطاء، المحمود فی اعالی ذری العز و الکبریاء، المعبود باحسن اجناس العبادات فی اعماق الارض و اطباق السماء، ذی العظمه و الجبروت و البهاء، و الجلاله و الملکوت و السناء، الذی خلق اولیائه الذین قال فی حقهم فی کتابه العزیز «اَلا اِنَّ اَولیاء اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنُون» و ایضا قال فی حدیثه القدسی «انَّ اولیائی من عبادی الذین یُذکَرُونَ بِذِکرِی و اُذکَرُ بِذِکرِهِم».

مقدمه

خداوند متعال در آیه یک صد و چهل و نهم سوره بقره فرموده است «پس یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را و شکر کنید مرا و ناسپاسى مکنید مرا.» و در آیه چهل و دوم سوره احزاب فرموده است «اى گروهى که ایمان آورده‏اید، یاد کنید خدا را یاد کردنى بسیار.» و در آیه سى و ششم همان سوره فرموده است «مردان و زنانى که خدا را بسیار یادکننده‏اند.» و در آیه بیست و دوم سوره غاشیه فرموده است «پس پند بده که تو پند دهنده‏یى و برایشان چیره نیستى.» « آیات مورد ذکر در قرآن بسیار زیاد است و براى اطلاع بیشتر از نمونه‏هاى دیگر، رک. به: ریاض الصالحین نووى، ص 493، چاپ بیروت، 1393 قمرى و محجة البیضاء، ص 266، ج 2. م » مفسران گفته‏اند: خداوند فرموده است، با ایمان مرا یاد کنید تا من هم از صمیم جان شما را یاد کنم. با حالت تسلیم و مسلمانى مرا یاد کنید تا شما را با گرامى‏

داشتن یاد کنم. با توبه مرا یاد کنید تا با آمرزش گناهانتان شما را یاد کنم. با پوزش خواهى مرا یاد کنید تا با آمرزش شما را یاد کنم. با خواهش و سؤال مرا یاد کنید تا با بخشش و دهش شما را یاد کنم. شما با دعا مرا یاد کنید تا با عطا شما را یاد کنم. شما با آمرزش خواهى مرا یاد کنید تا من با غفران شما را یاد کنم. بدون غفلت مرا یاد کنید تا بدون درنگ شما را یاد کنم. « . در این باره به تفسیر کشف الاسرار میبدى، ص 414، ج 1، چاپ مرحوم على اصغر حکمت، مراجعه فرمایید که لطیف‏تر و با افزونى‏هایى آمده است. م »  پیامبر (ص) فرموده‏اند: اى على! بهترین اعمال سه خصلت است، انصاف دادن از خویشتن و همراهى انسان با برادر دینى خود در راه خدا و در همه حال به یاد خدا بودن. « . ضمن حدیثى از امام باقر( ع) در خصال مترجم، ص 145، ج 1، آمده است. م » از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) نقل شده که فرموده است، ذکر و یاد کردن خداوند متعال به هفت چیز آدمى بخش شده است که عبارت است از: زبان، روح، نفس، عقل، معرفت، سر، قلب، و هر یک نیاز به استقامت و پایدارى دارد. استقامت و راستى یاد با زبان، اقرار از روى راستى و درستى است. استقامت روح، راستى در استغفار است. استقامت نفس، پوزش خواهى است. استقامت قلب، براستى یقین داشتن است. استقامت عقل، براستى پند گرفتن است. استقامت معرفت، براستى سرفراز بودن است و استقامت عقل، براستى پند گرفتن است. استقامت معرفت، براستى سرفراز بودن است و استقامت سر (نهانى) سرشار بودن از عالم اسرار و خشنود بودن به آن است. ذکر زبان، حمد و ثناى خداوند است و ذکر نفس، تلاش و کوشش است و ذکر روح، خوف و رجا (امید و بیم) است. ذکر دل، صدق و صفاست و ذکر عقل، تعظیم و حیاست و ذکر معرفت، تسلیم و رضاست و ذکر نهان، مقام شهود حق جل و على است. « این روایت بدون نسبت به امام باقر و امام صادق( ع) در خصال مترجم، ص 166، ج 2، آمده است. سندش ضعیف و مورد اعتراض است. م »  امیر المؤمنین على (ع) فرموده است، تمام خیر در سه خصلت جمع شده است، نگریستن و خاموشى و سخن گفتن. هر نگاهى که در آن اعتبار نیست، سهو و بى‏ارزش است. هر خاموشى که در آن اندیشه نیست، غفلت است و هر سخنى که در آن یاد خدا نیست، غفلت است. خوشا به حال آن کس که نگاهش عبرت و سکوتش‏اندیشه و کلامش ذکر خداوند است و بر گناه خود مى‏گرید و مردم از گزندش در امانند. « در خصال مترجم، ص 120، ج 1، آمده است. م » موسى (ع) گفت: پروردگارا! پاداش آن کس که با زبان و دل خویش تو را یاد مى‏کند چیست؟ فرمود: اى موسى! روز قیامت او را در سایه عرش و حمایت خویش قرار مى‏دهم. « در الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه شیخ حر عاملى، ص 55، آمده است. م پیامبر (ص) فرموده‏اند: در خواب یکى از امت خویش را دیدم که شیطانها او را احاطه کرده بودند. یاد کردن او از خداوند متعال آمد و او را از میان ایشان نجات داد. « در فضائل الاشهر الثلاثه صدوق( رضی الله عنه)، ص 113، ضمن حدیث مفصلى آمده است. م » جابر مى‏گوید، به امام باقر (ع) گفتم: برخى از مردم چنانند که چون چیزى از از قرآن به یاد مى‏آورند یا براى ایشان چیزى از قرآن خوانده مى‏شود، چنان فریادى بر مى‏آورند و مدهوش مى‏شوند تا آنجا که اگر دستها و پاهاى کسى از ایشان بریده شود احساس نمى‏کند. فرمود: سبحان اللَّه! این از کارهاى شیطانى است. به این کار فرمان داده نشده‏اند. همانا هدف، نرم شدن و دل سوختن و اشک ریختن و از خدا بیم کردن است. « . با ذکر اسناد در اصول کافى مترجم، ص 421، ج 4، آمده است. م »  پیامبر (ص) فرموده‏اند: هر مسلمان که پس از نماز صبح در مصلاى خود بنشیند و ذکر خدا بگوید تا آفتاب بدمد، براى او پاداشى همچون پاداش حاجیان است و گناهانش آمرزیده مى‏شود، و فرموده‏اند: هر گاه باغهاى بهشت را مى‏یابید، در آن به گردش پردازید. گفتند: باغهاى بهشت چیست؟ فرمودند: مجالس ذکر. و پیامبر (ص) فرموده‏اند: هیچ قومى براى ذکر خدا نمى‏نشینند و جلسه تشکیل نمى‏دهند، مگر اینکه سروشى از آسمان به آنان ندا مى‏دهد که برخیزید، سیئات شما به حسنات تبدیل شد و همه‏تان آمرزیده شدید و هیچ گروهى از مردم زمین براى ذکر خداوند به زمین نمى‏نشینند، مگر اینکه گروهى از فرشتگان هم همراه ایشان به زمین مى‏نشینند. « در صحیح مسلم، ص 72، ج 8، و مسند احمد بن حنبل، ص 23، ج 3، و سنن ترمذى، ص 271، ج 12، و مسند احمد، ص 142، ج 3، آمده است. م »  و همان حضرت فرموده‏اند: هیچ قومى براى ذکر خدا به زمین نمى‏نشینند، مگر اینکه فرشتگان آنان را احاطه مى‏کنند و رحمت آنان را فرا مى‏گیرد و آرامش بر آنان فرو مى‏آید. من هم آنان را یاد مى‏کنم. « در صحیح مسلم، ص 72، ج 8، و مسند احمد بن حنبل، ص 23، ج 3، و سنن ترمذى، ص 271، ج 12، و مسند احمد، ص 142، ج 3، آمده است. م »

شاعر چنین سروده است:

به آن برادرت که نسبت به من نیکى مى‏کند ابلاغ کن که من هر چند به ظاهر او را نمى‏بینم، همواره مى‏بینمش. هر چند جایگاه او از جایگاه من دور است ولى نگاه من پیوسته به دیدار اوست. خداى مى‏داند که من هیچ گاه به یاد او نمى‏افتم، زیرا کسى را که هیچ گاه فراموش نمى‏کنم، چگونه لازم است که به یادش باشم. چگونه ممکن است هرگز مونسى جز او را آرزومند بود و چگونه بنده‏یى که او مولاى اوست، اندوهگین باشد.» روضة الواعظین-ترجمه مهدوى دامغانى         622   

... از پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند مى‏فرماید: من بهترین شرکا هستم. پس هر کس مرا در عمل خود شریک خویش قرار بدهد، آن عمل‏مال خود اوست نه براى من. چون من فقط عملى را قبول مى‏کنم که خالصانه و تنها براى من باشد.

قال: و فی حدیث آخر: إنّی أغنى الأغنیاء عن الشرک، فمن عمل عملا شرک فیه غیری فأنا منه غیری فأنا منه برى‏ء، و هو الذی أشرک به دونی.

از حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمود: خداوند مى‏فرماید:

وقتى که من عالم شدم به این که بنده‏ام بیشتر علاقمند است که با من مشغول شود و مى‏خواهد همیشه در مناجات و مسألت با من باشد، اگر چنین بنده‏ام گاهى کار سهو و اشتباه بکند، من میان شهوات و خودش حایل مى‏شوم و نمى‏گذارم از ذکر من غافل شود. چون اینها اولیا من هستند و اینها کسانى هستند که اگر اراده کنم قومى را به خاطر فسادشان عقوبت دهم و هلاک سازم، به خاطر وجود این بندگانم در میان آنها از عقوبت آنها صرف نظر مى‏کنم.

و عن رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله قال: إنّ اللَّه تعالى قال: أنا جلیس من ذکرنی، و قال سبحانه: اذکرونی أذکرکم بنعمتی، اذکرونی بالطاعة و العبادة أذکرکم بالنعم و الإحسان و الرحمة و الرضوان.

باز هم از رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند متعال فرموده: من جلیس کسى هستم که مرا یاد کند. باز هم فرموده: اى بندگان من، اگر شما مرا یاد کنید، من هم با نعمتهایم شما را یاد مى‏کنم و اگر شما با عبادت و طاعت به یاد من باشید، من هم با نعمتها و احسان و رحمت و رضوانم شما را یاد مى‏کنم.

قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله: قال اللَّه تعالى: من شغله قراءة القرآن عن مسألتی اعطیته أفضل ثواب الشاکرین.

همچنین رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرموده: خداوند متعال مى‏فرماید: کسى که از خواندن قرآن متمتع شده بر من دعا کند و از من مسألت بنماید، من ثواب بهترین شکرکنندگان را به وى مى‏دهم.

و روى الشیخ الأجلّ میثم بن علیّ البحرانیّ فی شرح نهج البلاغة قال:

قال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله: قال اللَّه عزّ و جلّ: أنا مع عبدی ما ذکرنی و تحرّکت بی شفتاه.

شیخ اجل میثم بن على بحرانى در شرح نهج البلاغه از: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله از خداوند عز و جل نقل کرده که حضرت حق مى‏فرماید: من با بنده‏اى هستم که مرا ذکر بگوید و لبهایش با نام من حرکت کند.

و روى الشهید الثانی فی رسالة الغیبة بإسناده الآتی فی آخر الکتاب عن الشیخ أبی جعفر الطوسیّ عن المفید عن أبی القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه عن أبیه عن سعد بن عبد اللَّه عن أحمد بن محمّد بن عیسى عن أبیه عن عبد اللَّه بن سلیمان النوفلیّ عن الصادق علیه السلام- و ذکر حدیث وصیّته للنجاشی والی الأهواز و رسالته إلیه بطولها یقول فیها الصادق علیه السلام-: حدّثنی أبی عن آبائه عن علیّ علیهم السلام عن النبیّ صلى اللَّه علیه و آله قال: نزل علیّ جبرئیل فقال: یا محمّد إنّ اللَّه یقرأ علیک السلام و یقول: اشتققت للمؤمن اسما من أسمائی سمّیته مؤمنا، فالمؤمن منّی و أنا منه، من استهان مؤمنا فقد استقبلنی بالمحاربة.

شهید ثانى در رساله غیبت، با سلسله سندى که در آخر کتاب آمده از شیخ ابو جعفر طوسى از شیخ مفید از ابو القاسم جعفر بن محمد ابن قولویه از پدرش از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمد بن عیسى از پدرش از عبد اللَّه بن سلیمان نوفلى از حضرت صادق از پدرش از پدرانش از حضرت علی علیهم السلام از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نقل کرده که حضرت فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: اى محمد، خداوند بر تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: من براى بندگان مؤمنم، نام مؤمن را از نامهاى خودم مشتق کردم. پس مؤمن از من است و من از مؤمن مى‏باشم. هر کس به مؤمن اهانت کند، براى جنگ با من روبرو مى‏شود.

قال: و عنه صلى اللَّه علیه و آله: إنّ اللَّه تعالى لمّا خلق الجنّة قال لها: تکلّمی، فقالت:

از حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله نقل شده که فرمود: روز قیامت خداوند به کسانى که پاداش اعمال خود را مى‏خواهند، مى‏فرماید: بروید به سوى کسانى که در دنیا شما به خاطر آنها عبادت مى‏کردید. آیا مى‏توانید از آنها ثواب اعمال خود را بگیرید؟ لجواهر السنیة-کلیات حدیث قدسى         329  

تعریف و شناخت اولیاء الله

شکر و سپاس مر خداوندى را سزاست که ذات کامله‏اش از صفات مخلوقین متعالى، و حمد و ستایش بى‏احصایش در خور واجب الوجودیست که وجودش ابدى و باقى است. بلکه ذات عدیم المثالش منزه و مبرا از وصف و بیان صفات ثبوتیه است که «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ»؛ و صفت کامله‏اش مصفى و معراست از آنچه لایق ذات پسندیده او نیست از عوارض سلبیه که «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»، بسبب ازلیتش مرتقى است بدوام و بقا، و بوسیله سرمدیتش مرتفع است از زوال و فنا. و اهبى که بوجوب الوهیتش جمیع خلایق بتواتر نعم غیر متناهیه‏اش رطب اللسان، و رحیمى که به ترادف و تتابع رحمت واسعه‏اش از ابتداى ترحم و احسان باصناف انسان همگى و تمامى ایشان بحمدش عذب البیانند، لیکن از کثرت ایادى و عواطف و از بسیارى مواهب و عوارف بأنواع مخلوقات بسبب عدم احاطه عقول انسانى بآن یعنى اشتمال حواس ظاهرى و باطنى بکثرت آن بى‏شبهه و گمان تمامى بنى نوع انسان را احصاى شکر و حمدى اندک آن بیرون از حیز قدرت و امکان است (بیت)

          سبحان خالقى که صفاتش ز کبریا             بر خاک عجز میفکند عقل انبیاء

 لهذا السنه کلامى ناطقین از بیان حمد ذات واجبش الکن، و بیان عرفانى واصفین از اوصاف نعوت رب العالمین الحن است (بیت)

         آنچه پیش تو غیر از آن ره نیست             غایت فهم تست «اللَّه» نیست‏

 و ازینجاست حضرت نبى ایزد تعالى و تبارک قائل بعجز و فهم و درک خود در باب معرفت خالق الجن و الملک گشته که فرمود

 «ما عرفناک حق معرفتک»؛اکتفا بر شهادت وحدانیتش نماید که‏ «اشهد أن لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له»، شهادتى که وسیله ثقل میزان حسنات ارباب معرفت و حال و سبب سفیدروئى اصحاب فضیلت و کمال در روز «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» گردد. «و اشهد أن محمدا عبده و رسوله» یعنى بر حقیت رسالت رسول مجتبى خاتم رسل و انبیا سید و سرور اصفیا شفیع امتان در روز جزا محمد المصطفى علیه صلوات اللَّه تعالى گواهى دهد.

و همچنین اقامه شهادت نماید بر آنکه وصى سید الأنبیاء خیر الأوصیاء و الأولیاء امیر المؤمنین على علیه التحیة و الثنا بهترین اوصیا و نیکوترین اولیا وصى و جانشین رسول آخر الزمان بنص قرآن و بحکم حضرت نبى ایزد سبحان است.

و عترت طاهره او ائمه هادین و امناى حضرت رب العالمین و حجج ارحم الراحمین بر تمامى مخلوقین و راهنمایان بطریق صدق و یقین ائمه معصومین بر سکنه زمین‏اند، و آن اعیان، بى‏شبهه و گمان افضل از همه انبیا و مرسلین سابقین‏اند، و اتمام نعمت واهب منان بجمیع خلقان بواسطه تعین ذوات مقدسه ایشان بامامت و ولایت انس و جان بجهت ارتقاى کلمه شهادت و ایمان از حضرت ایزد سبحان بطفیل آن اعیان است، و اختیار و اجتباى آن اوصیاى ابرار تعطفا منه سبحانه بجهت سایر برایا محض از براى اظهار لطف و حکمت و ایضاح و اعلان عدل و رحمت او است. فلهذا استنکار و استکبار او منع اما بوسیله ارسال انبیا و تعیین اولیا نزح و دفع نمود، و افساد خلل و زلل متمرّدان بوسیله عصمت و پاکى ذوات کامله آن اعیان قمع و رفع فرمود.

و چون آن ائمه انام حفظه احکام و شرایع دین اسلام و باعث سیاست و هیبت‏اهل معصیت و آثامند،  حضرت مهیمن سبحان آن هدایت اهل ایمان را از جمیع ذنوب و عصیان و تمامى عیوب و نقصان پیوسته بحفظ و امان خود نگاهداشته. زیرا که هر یک ایشان را جز ارباب تجارب و تکالب و رادع اصحاب تظالم و تواثب‏اند چه وجود ذوات ذى الجود ایشان دافع ضرر درندگان و گزندگان از طوایف انس و جان و سبب تأدیب اهل تمرد و طغیان‏اند، بلکه مانع همگى خلقان از دواعى خواهش شیطان و از اطاعت آن غاوى انسان است، زیرا که ایزد منان در هیچ زمان جمیع بندگان خود را بى‏ارشاد دلالت و برهان حجت نگذاشت، بلکه همیشه در میان مردمان مرشد هادى معصوم بودى که بوساطت ارشاد خلایق از کثرت ناصر و معین پیوسته ظاهر و مشهود مى‏بود؛ و هر فردى از افراد ایشان از او بفیض احکام شرایع و دین و بتعلیم آداب اسلام و ایمان و ملت سید المرسلین میرسیدند، یا بوسیله قلت نصیر و ظهیر غائب و مکتوم میگردید، تا آنکه خلایق را بر حضرت رب العزت حجت و برهان در آخرت بعد از ارشاد در این جهان خلقان را در باب عدم آن نباشد؛ و هیچ چیز از ضروریات دین مبین بر جمیع مخلوقین مشتبه و ملتبس از میامن الطاف ایزد مقدس نشود.

و اینکه حضرت ایزد تعالى تعیین انبیا و تشخیص اولیا بواسطه ارشاد و اهتداى خلق اللَّه تعالى نمود، و آن طایفه را در باب تعیین رئیس و حاکم براى ایشان مجوز و مرخص ننمود باعث آنست که علم الهى محیط و محتوى و مشتمل و مبتنى است با آنکه انسان را اطلاع کما ینبغى و یلیق بر حقایق اسرار ایزد خالق نیست، زیرا که اعیان ایشان از پیغمبران و رسولان بمضمون صدق مشحون «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» بقلت علم و حال متصف‏اند فکیف سایر برایا دعواى فهم و ذکا توانند نمود.

دلیل دیگر آنکه چون حضرت عز و جل متعالى است از ارتکاب فعلى که بذات ستوده صفات او جایز نباشد مثل تکلیف بندگان بامرى که ایشان بیشتر بآن عالم مبتدى نشده باشند محال است، زیرا که هر گاه حضرت اله بندگان خود را مختار گردانددر باب کسى بواسطه ریاست و امامت کافه انام است و حال آنکه آن بنده را علم کما هو حقه فی الواقع بر تکالیف شرعیه که مراد خالق البریه باشد نباشد، پس احتمال آنست که آنچه خلاف مراد رب العباد باشد بندگان را ارشاد بآن نماید و بآن امر فرماید.

و این پسندیده نیست، زیرا که آن کس تکلیف انام بحق از روى تحقیق و تعیین نکرده بواسطه آنکه سابقا مهتدى بآن نشده درین صورت دو امر لازم آید: یکى شرکت بندگان ایزد سبحان تعالى با خلقان در باب تعیین نبى و ولى بواسطه ایشان، دوم تکلیف بما لا یطاق.

و این هر دو باطل است، زیرا که حضرت واجب الوجود تنزیه ذات و تقدیس خود از صفات مخلوقین نمود، چنان که در قرآن میفرماید که «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ» یعنى یا محمد پروردگار تو در خلق و فعل آنچه اراده کند مختار است على الخصوص در باب تعیین نبى و ولى و اصلا بندگان را کار رخصت و اختیار نیست، زیرا که اگر بندگان را در آن شغل اختیار باشد لازم آید که ایزد مختار را مانند و شریک و سهیم در اختیار باشد و حال آنکه ایزد منان منزه است از شرکت خلقان بایشان چنانچه بوضوح رسیده. و نیز تقدیس ذات مقدس از امر بتکلیف ما لا یطاق بذریعة «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» نمود. و هو حسبى و نعم الموجود. بدان امانک اللَّه تعالى که علامة العلماء و افضل الفضلا و قدوة المجتهدین و اکمل المتقدمین و المتأخرین و اتقى فضلاء الشریعة و افحل علماء الشیعه (ابو على الطبرسى) سقى اللَّه ثراه و جعل الجنة مثواه در تألیف کتاب احتجاج باین دلیل مستدل و محتاج شده گوید: سببى که مرا بر تألیف و تصنیف این کتاب مستطاب داشت عدول و انحراف اصحاب انکار و اعتساف و ارباب لجاج و جدال غیر انصافست، چه ایشان طریق بحث و احتجاج از براى نفى دعواى اهل جدال و لجاج را بذریعه کریمه «وَ لا تُجادِلُوا»منکرند و قول منکرین در این باب آنست که حضرت نبى المستطاب و آل و اصحاب در هیچ محل و مآب متوجه جدال و لجاج و بحث و احتجاج نشدند، و علماى شیعه نیز تجویز بحث و جدال و استعمال آن عمل نکردند، بلکه بوثیقه آیه مذکور عمل آن را از معایب شنیعه شمرده فاعل و ساعى آن را از علماى اتقیا نشمردند؛ لیکن من چون کتابى که محتوى بر جواز آن عمل و مشتمل بر ذکر مجمل و مفصل آن فعل بود ملاحظه و مطالعه کردم که زیرکان معانى و بیان در محاورات علم و ادب و دقیقه‏شناسان عجم و عرب در اثبات مقدمات فروع و اصول علم دین با جمعى از اهل خلاف و ذوى الفضول از روى صدق و یقین مکالمه و مجادله فرمودند تا آنکه در آن کلام از روى حجت و الزام اثبات مطلب و مرام خود نمودند و جواب موجه که در وجه نهى جدال در چند مقام و محالى که از حضرت واحد متعال واقعست از روى برهان و استدلال بیان نمودند که مراد و مفاد از نهى ایزد لا یزال در باب لجاج و جدال- و اللَّه اعلم بحقیقة الحال-  آنست که جمعى ضعفاء عقول که در علم و القول و مساکین اهل معرفت و حضور قاصر الدرک و الشعور که از اثبات مطالب بر خصم غالب عاجز باشند و قدرت اتمام دلیل از روى الزام و احتجاج بر خصم صاحب ابرام و لجاج نداشته باشند باید که سالک مسالک طریق مجادله و ناهج مناهج شیوه مخاصمه نشوند، زیرا که در علم راجل و از طریقه بحث غافلند، اما جمعى از مبارزان مضمار فصاحت و بلاغت و فارسان میدان بیان و استطاعت که بممارست الزام و احتجاج غالب و قادر بر خصماى لجاج باشند آن طایفه محمود العاقبة بنا بر وثقیه «وَ لا تُجادِلُوا ... إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» از قبل حضرت رب العالمین و سید المرسلین و ائمه معصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین بمقاومت خصوم و مداومت کلوم مأمور و منسوبند، و این معنى بر همگنان اظهر من الشمس و ابین من الامس است که هر گاه مؤمن عالمى بر اصناف کفره لئام یا از توابع نواصب و اهل الحاد مدعین اسلام در باب اثبات دلایل امر دین و اظهار طرق شرایع سید المرسلین و اثبات منهاج ائمة المعصومین از روى‏صدق و یقین مجادله نمایند و بر آن منکرین از روى حجج و براهین تفوق و غالب آمده بر خصماى اضلاى مبغضین دلیل عدم حقیقت و رجحان طریق اختیار و ارشاد ایشان را بر آن اذلاء ظاهر و عیان نماید، بیشبهه آن عالم در روز حساب و شمار از عنایت و احسان ایزد غفار داخل «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» گشته برفعت مکان و محل بر ابناى زمان خود مفتخر و مکمل گردد، بلکه بارتقاء جاه و مقام بوسیله مرحمت مهیمن علام از سایر انام اعزاز و احترام یافته بمزید رتبه فضل و حال و مرتبه معرفت و کمال در اقطار و اکناف زمین مشهور و منتشر گردد، و چنین سعادت بغیر عنایت صمدیت هر کسى را میسر نگردد (بیت)

          این عطیه بهر کسى ندهند             حب ایشان عطاى لم یزلیست‏

بناء علیه این بنده ذلیل نیلا للثواب الجزیل در صدر این کتاب مستطاب ابتدا نماید بذکر و بیان فصل چندى که منطوى و مستعمل و محتوى و مشتمل باشد بر ذکر آیات با برکات قرآن عزیز سبحان که امر بعضى انبیا و پیغمبران بر اتمام حجت و اثبات برهان بر ارباب تمرد و طغیان نمود و آن اعیان را در آن باب تأکید فراوان فرمود.

و چون قرآن لازم الاذعان مبتنى و مشتمل است بر بسیارى از بیان اخبار احوال و فضیلت حال انبیاى عالیشان و رسولان معجزنشان که هر یک آن اعیان در ایام نبوت و ارشاد خلقان مانع ادله منکران و دافع أسئله منافقان بر دین قویم و صراط المستقیم بحجج قاهره ظاهره و براهین واضحه باهره نمودند و بیان احوال انبیا و رسولان باحسن وجوه عیان فرمودند خصوصا حال پسندیده خصال رسول واهب متعال علیه و على آله صلوات اللَّه الملک الفعال که به اوضح التبیان بیان نمود، فلهذا این احقر شروع در ذکر مجادله آن سید و سرور و باقى ائمه اثنا عشر علیهم صلوات الرب الاکبر نمود، و در بعضى محل و مقام در هنگام بیان کلام معجز نظام برگزیدگان مهیمن علام ذکر کلام جماعت شیعیان آن‏ائمة الانام علیهم السّلام که حال مستدعى و مقتضى آن باشد نماید و لیکن در اکثر محال ذکر اسانید رجال و بیان اصحاب اقوال ننماید؛ مبنی بر سه وجه: «وجه اول» اجماع و اتفاق همه اصحاب است در آن باب. «وجه دوم» موافقت ادله نقلیه با دلایل عقلیه است و عدم مخالفت هر یک از آنست با دیگرى. «وجه سوم» کثرت شهرت و تواتر آنست چنانچه در اکثر کتب و سیر مذکور و در السنه و افواه مشهور است و مؤالف و مخالف را در آن خلاف نیست. بناء علیه احتیاج به بیان اسناد رجال و ذکر اصحاب اقوال نیست اما در اخبار محتجه مرویه از ابى محمد الحسن بن على العسکرى علیه السّلام و التحیه چون در حد شهرت موافقت باجماع و اخبار باقى ائمة الابرار علیهم السّلام الملک الغفار ندارد با آن که اکثر محال امثله که در احتجاج اقوال و افعال حضرت ابى محمد الحسن العسکرى علیه السّلام مذکور میگردد سابقا در بیان امثله و احتجاج سایر ائمة الانام علیهم السّلام مذکور و مسطور گشته، لیکن به وسیله عدم اشتهار تمام ظهور لا کلام محتاج ببیان اسناد رجال منقوله و مرویه از حضرت امام علیه السّلام در باب لجاج و احتجاجست. فلهذا فقیر جمیع آنچه از آن حضرت علیه السّلام نقل و بیان مینماید چون سند آن همه یکیست بواسطه اتحاد آن در اول جزو آن اخبار محتجه مرویه از تفسیر و غیره سند خود را تا بآن حضرت یک بار بیان نمود و مکرر بیان ننمود. و استعانت ما در بیان مطلب و مقصود از حضرت مهیمن معبود است، و هو حسبى و نعم الوکیل الودود. احتجاج-ترجمه غفارى مازندرانى    ج‏1    10   

همچنین«ولی» در لغت به معنای دوستدار، یار و مددکار می باشد. و در اصطلاح، عارف به ذات اقدس خداوند متعال و صفات او، به گونه ای که مواظبت بر طاعت خداوند دارد و مجتنب از معاصی و مُعرِض از سرگرمی به لذتها و شهوات می باشد. و شرط ولی این است که، محفوظ از گناه باشد همچنانیکه شرط انبیاء علیهم السلام معصوم بودن است.

از امام نبوی رحمه الله سؤال شده است که اولیای خداوند چه کسانی هستند؟ جواب دادند کسانی هستند که وقتی آنها را ببینی به یاد خدا بیفتی. و نیز گفته شده است معرفت اولیای خداوند سخت تر از معرفت خداوند است؛ چون علامت های خدا شناسی خیلی زیاد است ولی علامت های اولیاء را هر کسی نمی بیند و هر کسی آنها را نمی شناسد؛ چون خداوند در حدیث قدسی می فرماید: «اولیائی تحت قِبابی لا یعرفهم غیری» یعنی اولیای من زیر قباب من است و غیر از من هیچ کس آنها را نمی شناسد.

بایزید بسطامی رحمه الله گفته است: اولیاء الله مانند عروس می باشند و فقط محرم هایشان آنها را می بینند و آنان مستور و پوشیده می باشند. و هیچ کس آنها را نه در این دنیا و نه در آخرت خواهد دید.

حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی گفته است: اولیای خداوند بیدار کننده ای دارند که آنان را بیدار می کنند و معلمی دارند که آنان را تعلیم می دهد و خداوند اسباب تعلم را برای آنها آماده می کند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده اند: «اگر شخص مؤمن بر قله ی کوهی قرار گیرد خداوند عالمی را برانگیزد تا او را تعلیم کند».

 

 

چکیده ای از فوائد ذکر اولیاء الله

یاد بود و یاد کرد بزرگان جهان و در کل، کسانی که در یک یا چند صفت نیکو، از معاصران خود پیشی گرفته اند علاوه بر آنکه، مطابق گفته ی خواجه ی انبیاء: (تَنزِلُ الرَّحمَةُ عِندَ ذِکر الصَّالِحینَ). یعنی ذکر اولیاء الله باعث نزول رحمت می شود، منافع دیگری هم دارد، که بارزترین آن، بزرگداشت آن صفات نیکوست و در یک جمله و مفهمومی والاتر، ذکر پروردگار است که مظهر و آفریننده ی همه ی خوبیها و زیباییهاست؛ خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «اَلا بذکر الله تطمئنُّ القلوب». یعنی همانا دل آرام گیرد با ذکر خدای.

ذکر به معنای یاد کردن، بیان کردن، ثنا و ستایش و پند در قرآن مجید می باشد. و در اصطلاح عرفانی یاد کردن خدای تعالی است به جلی و خفی و لسانی و حلقی و قلبی و بمراتبِ عام و خاص و اخص تقسیم می گردد.

ذکر در قرآن مجید و احادیث نبوی فراوان بیان گردیده است. و در باره ی آن صحبت شده است. عارفان اسلامی نیز در باره ی ذکر فراوان سخن گفته اند.

امام محمد غزالی در کیمیای سعادت می گوید: مقصود و لباب همه ی عبادت ها یاد کرد خدای تعالی است و عماد مسلمانی نماز است و مقصود از وی ذکر حق تعالی است. و سِرّ و لباب همه ی عبادات ذکر است.

مولانا جلال الدین در این باره می فرماید:

ذکـــر آرد فـکــر را در اهتـــزاز

ذکــر را خورشید ایــن افسرده ساز

اینقــدر گفتیم، باقــی فـکر کــن

فکر اگر جامع بود، رو ذکر کن

ذکر گو تا فـکر رو بالا کند

ذکر گفتن فــکر را والا کند

ذکر حق پاک است و چون پاکی رسید

رخــت بربنــدد، بـرون آیـد پلیـد

نــام او را مـی شُنُـو بــی امتـحـان

از زبـــان جمـــله ذرات جهـــان

و عطار در تذکرة الاولیاء از زبان ذو النون مصری می گوید: (ذکر خدای تعالی غذای جان من است) و ابو سلیمان دارانی می گوید: (دل مؤمن روشن است به ذکر، و ذکر غذای اوست). اگر کلام عارفان و صوفیان عالم درباره ی ذکر و کیفیت و مراتب آن جمع آید خود کتابی مستقل خواهد شد.

عارفان راستین به رابطه ی ذکر با اخلاق رحمانی و ربانی توجه داشته و مبلّغ اخلاق و رفتار نیک و جوانمردانه در جامعه ی اسلامی بوده اند. پایبندی به سنت نبوی و رعایت حدود شریعت الهی و پیروی از اولیاء و مشایخ بزرگوار راه وصول به کمال و نهایات عرفان است.

آری انسان خدا جو و خدا خواه در هر دوره و عصر و زمانی با یاد خدا قدم در مسیر حق می تواند به آرامش و اطمینان قلبی دست پیدا کند و خود را از اسارت در چنگال نفس و مظاهر مادی و غم و شادی های مجازی آزاد نماید و به معنویت و روحانیت و کمال برسد و در زمره ی اولیاء حق قرار بگیرد. و اگر آدمی به این مرحله رسید خوشا به سعادت و احوال او و این میسّر نمی گردد مگر اینکه از خرمن پر فیض مشایخ بزرگ و عارفان واقعی خوشه و توشه برگیرد و قدم در راه نهد و مسیر کمال را زیر نظر عارف ربانی طی نماید.

اعمال صالحه ی فرد مؤمن جهاد با نفس و دوری از منکر است و رفع مناهی و امر به معروف و انجام عبادت و شرکت در محافل عبادی دیگری چون حج و زکات و غزا در راه دین است، همه ی اینها که دست به دست هم دادند مؤمن را در تمامی ابعاد وجودی خویش برای «انسان کامل» شدن آماده می سازد و به همت پیر و مرشدی کامل و با مراقبت ظاهری و باطنی ایشان، مرید می تواند سدها را بشکند و حجاب ها را بردارد و به تعالی برسد و همچنان، بایزید بسطامی همه، او گردد. و همچون حلاج ها و سراج الدین ها و محی الدین عربی ها، و شهاب الدین سهروردی ها به جز خدا هیچ نبیند و به این بیت مترنم گردد که:

نیست در خانه ی دلم جز یار * لیـس فـی الـدار غـیره دیّــار

شیخ ابو علی میگوید: در شنیدن سخنان اولیای خداوند دو فائده است، یکی آنکه اگر شنونده مرد باشد همتش قوی شده و طلبش زیاد شود، دوم آنکه: اگر در خود قصوری ببیند آن را فروشکند. از این رو شیخ محفوظ رحمه الله علیه می فرماید: خلق را به ترازوی خود وزن مکن، بلکه به ترازوی مردان، راه خود را بسنج؛ چون در این صورت فضل آنها و افلاس خود را خواهی دانست.

حضرت جنید بغدادی رحمه الله علیه گفته است: سخنان و حکایات اولیای خداوند مانند لشکری است از لشکر های خداوند و اگر مرید دلشکسته باشد از لشکر مدد یافته و قوی همت گردد. خداوند متعال نیز می فرماید:«و کُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتَ به فُؤادَک». یعنی ای محمد صلی الله علیه و سلم ما قصه ی گذشتگان را به شما می گوییم تا دل شما بدان آرام گیرد و قوی شود.

پس این سخنان پیران ما، بهترین سخنان است، از چند وجه: اول آنکه دل مردم را از دنیا سرد می کند، دوم اینکه آخرت را بر فکر ها خطور می سازد و سوم آنکه دوستی خداوند را بر دل مردم پدید می آورد و چهارم اینکه اگر سخنان را شنیده و آن را در طریق راه خود قرار دهند آذوقه ی راه بی پایان را فراهم ساخته اند.

فائده ی دیگر این است که فردای قیامت نظری به شفاعت در کار این مردم عاجز کنند و مانند سگ اصحاب کهف (اگر چه با استخوانی) ما را نا امید باز نگردانند.

در انتها نتیجه ای که می توان از این مقاله گرفت این است: از آنجایی که فضیلت و برتری اولیای خداوند بر ما تفهیم شد و از فوائد سخنان و حکایات آنها مطلع شدیم، در این زمانیکه همگی غرق گناه هستیم احتیاج به مرشد کاملی داریم که ما را از گرداب هلاکت نجات دهد. اگر نگاهی به اطراف خود بیاندازیم خواهیم دید که مرشد کاملی در بین ما وجود دارد، پس چرا نباید با این جواهر گران بها رابطه بر قرار نکنیم؟ چرا نباید از وجود پر برکت و پر فیض ایشان استفاده نکنیم؟ و چرا قدر این نعمت بزرگ را ندانیم؟ در نتیجه هر چه زود تر باید از خواب غفلت بیدار شویم و فرصت را غنیمت شمرده و روی به عرفان الهی نهاده و خود را مرید این مرشد کامل قرار دهیم.

خداوندا و پادشاها! اگر چه ما از هیچکسانِ این راهیم وبنده ی عاصی بیش نیستیم، اما محب اقوال و احوال و رموز و اشارات ایشانیم. به حقّ وحدانیتِ قیّومیّت و به حق جان پاک انبیاء و رسل و ملائکه ی مقرب و اولیاء و مشایخ و علمای حضرت تو، ما عاجزان و بیچارگان را از این قوم محجوب مگردان. (اِنَّکَ وَلِیُّ الاِجابَه).

روایات و حکایات منتخب : حکایت عبدالله بن مبارک

ابو عبدالرحمن عبدالله بن واضح مروزی، آزاده بنی حنظله، عالم زاهد، فقه را از سفیان و مالک بن انس رضی الله عنه آموخت. «موطا» از او روایت شده است. بیشتر از مردم بریده میشد. بشدت خلوت و تنهایی و زهد و ورع را دوست میداشت و پدرش نیز دارای همین صفات بود.

گویند که پدرش در باغ مالک خود کار میکرد و مدت زمانی طولانی پرستار و باغبان آن باغ بود. روزی مالک برای بازدید به باغ آمد و از او خواست اناری شیرین را برایش بیاورد. او رفت و چند انار را در اختیار مالک قرار داد. هنگامی وی مشغول خوردن انارها شد دید که همه ی آنها ترش هستند. مالک خطاب به مبارک گفت: اینها که همه ترش هستند برو و چند انار شیرین بیاور. برای بار دوم انارهایی که آورده بود همه ترش بودند. مالک با عصبانیت گفت: من انار شیرین را خواستم تو باز هم انار ترش آوردی. برای بار سوم رفت و از درختان دیگر چند عدد انار را چید و پیش روی مالک گذاشت.

وقتی که مالک آنها را شکست دید که باز هم همه ترش هستند. مالک با عصبانیت بیشتر غرید و گفت: مرد حسابی تو چندین سال است باغبان این باغ هستی هنوز انار ترش و شیرین را نمیشناسی؟ در جواب گفت: خیر قربان. مالک متعجبانه گفت: این چگونه ممکن است؟ گفت قربان چگونه ممکن است بدون خوردن هیچ اناری، پی به ترش یا شیرین بودن آن ببرم زیرا من که چندین سال است مراقب این باغ هستم چیزی از آن نخورده ام. مالک شگفت زده از جایش برخاست و گفت: چرا و چگونه از میوه ی این باغ نخورده ای؟ در جواب گفت: تو به من گفته ای که مراقب این باغ باشم نگفتی که اجازه داری از آن بخوری و من نمیتوانستم بدون اجازه ی صاحب باغ از آن بخورم. مالک وقتیکه موضوع را به دقت بررسی کرد دانست که راست میگوید و تا کنون میوه این باغ را نچشیده است. او را شخصی بزرگوار و بسیار امانتدار یافت لذا آزادش کرده و دختر خود را به عقد وی در آورد و او را برادر و داماد خویش خواند.

عبدالله نتیجه ی آن ازدواج است. اشعث پسر شعبه مصیصی میگوید: هارون الرشید خلیفه عباسی، به شهرک رقّه در شام مسافرت کرده و در آنجا رحل اقامت افکند. وقتیکه او آنجا بود، عبدالله بن مبارک وارد رقه شد و مردم فراوانی پشت سر او به حرکت در آمدند و بر اثر قدم آنان، گرد و غبار فراوانی برخاست. خلیفه در بالای برج، آن جمعیت را مشاهده کرده و پرسید: این تجمع چیست؟ گفتند: عالمی از اهل خراسان به نام عبدالله بن مبارک به شهر میاید و مردم به احترامش در پیرامونش گرد آمده اند. گفت: این مالک است نه هارون، که جز پلیس و محافظ کسی در اطرافش نیست.

عبدالله به جهاد رفت وقتیکه برگشت در «هیته» در سال 281 یا 282 وفات یافت. روحش شاد. هیته شهریست در کنار رود فرات و بالاتر از انبار. عبدالله شعر هم میسرود و اشعارش هم اکنون موجود است. پندها و اندرزهای حکمت آمیز فراوانی از او بجا مانده است این سخن نغز از اوست: «علم دنیایی را یاد گرفتیم ولی آن ما را به ترک دنیا راهنمایی کرد». اخبار و سخنان او در چند جزء جمع آوری شده و مورد استفاده است. توشه راه نجات

تحقیق وتهیه و تنظیم : سید خلیل شاکری(شاکر سردرود)استفاده از مطالب وبلاگ بدون درج منبع شرعا حرام و به استناد قانون حق کپی رایت و حقوق مولفین ممنوع بوده و قابل پیگرد قضائی می باشد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد