راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

عرفان اسلامی (5) نسخه اى از عارفان.....

عرفان اسلامی (5) نسخه اى از عارفان

نویسنده: استاد حسین انصاریان

عرفان اسلامی (5) نسخه اى از عارفان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة

نسخه اى از عارفان

عاشقى سالک و عارفى الهى مى گوید : زمانى گذرم به یکى از شهرها افتاد طبیبى را دیدم که آثار دانش و آیات بینش از چهره اش ظاهر و در محلّى به معالجت مشغول بود .
گروه زیادى از مرد و زن بر گرد او نشسته و منتظر گرفتن نسخه براى علاج درد خویش بودند .
من نیز در گوشه اى نشستم . چون از معالجه ى بیماران خلاصى یافت روى به من کرده و گفت :
اگر تو نیز مطلبى دارى بگوى .
گفتم : سالهاست به مرضى مبتلا هستم ، اگر مى توانى مداوایم نماى .
گفت : بیماریت چیست ؟
گفتم : مرض گناه ، اگر براى آن دوایى دارى بیان کن ........
عرفان اسلامی (5) نسخه اى از عارفان
عرفان اسلامی (5) نسخه اى از عارفان

نویسنده: استاد حسین انصاریان


شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة

نسخه اى از عارفان

عاشقى سالک و عارفى الهى مى گوید : زمانى گذرم به یکى از شهرها افتاد طبیبى را دیدم که آثار دانش و آیات بینش از چهره اش ظاهر و در محلّى به معالجت مشغول بود .
گروه زیادى از مرد و زن بر گرد او نشسته و منتظر گرفتن نسخه براى علاج درد خویش بودند .
من نیز در گوشه اى نشستم . چون از معالجه ى بیماران خلاصى یافت روى به من کرده و گفت :
اگر تو نیز مطلبى دارى بگوى .
گفتم : سالهاست به مرضى مبتلا هستم ، اگر مى توانى مداوایم نماى .
گفت : بیماریت چیست ؟
گفتم : مرض گناه ، اگر براى آن دوایى دارى بیان کن .
طبیب لحظه اى سر به زیر افکند ، آنگاه قلم برداشت و گفت : از براى تو نسخه اى بنویسم آن را نیکو فهم نماى و بدان عمل کن .
آنگاه این کلمات را نوشت :
ریشه هاى فقر را برگیر ، با برگهاى صبر ، هلیله ى فروتنى ، بلیله ى افتادگى ، و روغن گل بنفشه ى ترس ، با گل خطمى دوست ، تمر هندى قرار ، با گل سرخ راستى ، چون این دواها را به میزان خود گرفتى ، محل آن را در دیگ دانش قرار ده ، آب بردبارى و حقیقت به روى آن بریز ، آتش آرزومندى زیر آن دیگ برافروز ، سوزندگى بر آن بیفزاى و آن را با ستام خشنودى حرکت ده ، و سمقونیاى زارى و بازگشت بر آن اضافه کن ، و به روى آن مقّل طاعت بریز ، سپس در عمل بکوش ، و آن شربت را در دکان خلوت بنوش ، پس از نوشیدن تلخى دهان را با آب وفا مضمضه کن ، و نیکو کن مزه ى دهان خود را به مسواک ترس و گرسنگى ، سپس به جهت آنکه قى عارض نگردد ، سیب قناعت را ببوى ، و لبهاى خود را به دستمال بازگشت از غیر خدا پاک نماى ، پس این شربت که از ترکیب آن دواها ساخته شد ، گناهان را مى زداید و تو را به خداى بزرگ و داناى رازها نزدیک مى کند .
چون این کلمات را از آن طبیب دانشمند شنیدم ، حالم دگرگون شد قلم برداشتم این کلمات را براى وى نگاشتم :
خداوند را بندگانى است که درخت گناه را در دیده مى نشانند و با آب توبه و بازگشت سیراب مى نمایند ، بار آنها اندوه و پشیمانى است ، میوه ى آن را بى جنون مى چینند ، و بلادت و بلاهت را بر خود بسته ، بى آنکه درماندگى در کردار یا گنگى در گفتارشان باشد ، این گروه از دانشمندانند و معرفت دار به خدا و رسول که از جام پاک وحدت مى نوشند ، و بر درازى بلا توانائى پیدا مى کنند . دلهاى آنها در عالم ملکوت سرگشته و ترسان مى شود و بین پرده هاى جبروت خیالاتشان حرکت مى کند .
پناه مى برند به سایه ى برگهاى پشیمانى ، و مطالعه مى کنند کتاب گناهان خود ر ، و روح آنان دمساز شکیبائى و ترس مى گردد ، تا آن هنگام که به اعلا درجه زهد برسند ، و هم آغوش با عروس ورع شوند .
شکنجه و تلخى ترک دنیا را به خود مى خرند و آنگاه به ریسمان رهائى نجات یابند و به گوشه ى آسایش و تندرستى مى رسند ، روحشان به پرواز درآید ، تا وقتى که در باغهاى گشایش و آسودگى اقامت کنند ، در دریاى حیات الهى فرو روند ، و خندقهاى شکیبائى محکم سازند ، و از پلهاى نهرهاى بزرگ هواهاى نفسانى عبور کنند آنگاه که در کنار بادبانهاى آن کشتیهاى مراد منزل کنند و در دریاى بهبودى حرکت کنند تا وقتى که به ساحل آسایش و معدن و محلّ بزرگى و جلالت برسند .
یافعى مى گوید : من نیز نثراً و نظماً در این معانى چیزى نگاشته ام که قسمتى از آن بدین شرح است :
چون از جانب حق به بندگان ، امور معنوى و ترقّیات روحى و عنایات و الطاف خاصه برسد ، آنچه غیر اوست را از خود دور کنند ، و بسوى جایگاه پیوستگى سفر کرده ، و با کرامت و زهد و تقوا یارى جویند ، تقوایى که گویا اجزایش به آب پاکى و یگانگى و پسندیدگى خمیر شده . اسبهایشان در باغ ریاضت در حرکتند ، و پنهان مى نماید .
توسن سرکش نفس را آن چنان لجام مى زنند که به غیر صاحب خود نتواند به جایى بنگرد ، و آنها را به تازیانه ى ترس بازدارند ، و به اسباب آرزومندى حرکت دهند ، و آنها را به منتهاى آرزومندى که رسیدن به حق است ، در پهنه ى سختى و رنج برانند ، تا آنگاه که به محل پاکیزه ى بى مانندى برسند ، و دست یابند .
این راهى را که مى پیمایند محل ازدحام لشکر آرزوهاى نفسانى است ، ولى اینان آن لشکر را از هجوم به خود بازدارند ، و نفوس آرزوها را با شمشیرهاى خلاف نفس از میان بردارند ، و سواران طبع سرکش را به نیزه هاى ترک عادات گذشته ، بزنند و با آب دیده ى ناپاکى گناهان خود و بدى ها و سایر برنامه هاى زشت را بشویند ، تا عبادت آنها بى عیب شود .
و نیاز آنان فقط نیاز به پاکیزگى جان و نماز شود . از دردهاى دوستى غلط ، دل آنان علاج شود ، درختهاى بدى طبع را به آتش اندوه دل بسوزانند ، و با گلاب وردها و ذکرهاى خود را خوشبو نمایند ، تا جایى که با نام خدا مردگان را زنده کنند .

دورى و نزدیکى عارفان

عارفى وارسته گفت : جوان عربى را در طواف کعبه ، با تنى نزار و زرد و ضعیف دیدم که گویى استخوانهایش را گداخته بود . نزدیک رفتم و به او گفتم : گمانم تو محبّى و از محبّت بدین سان سوخته اى . گفت : آرى . گفتم : محبوب به تو نزدیک است یا دور ؟ گفت : نزدیک ، گفتم : مخالف است یا موافق ؟ گفت : موافق و مهربان . گفتم : سبحان الله ! محبوب به تو نزدیک و موافق و مهربان و تو بدین سان زار و نحیف ؟ گفت :
اى بى چاره ! مگر تو نمى دانى که آتش وصال و موافقت بسى سوزنده تر از آتش دورى و مخالفت است ؟ چه ، در وصال او بیم فراق است و زوال ، و در میزان او امید وصال . من با شنیدن این توبیخ ، شرمنده شدم و حالم دگرگون شد .
آرى ! انسان ممکن است بعد از رسیدن به مقامات الهیّه ، خداى ناخواسته دچار غرور و عجب شود و به پرتگاه هولناک سقوط قرار گیرد ، و آنچه را به دست آورده از دست بدهد !!
عاشق وارسته اى مى گوید : یکى از بندگان حق که در سواحل شام به عبادت مشغول بود شنیدم که مى گفت :
خداوند بزرگ را بندگانى است که با کمک نور او ، به معرفتى رسیده اند که از آن شناخت تعبیر به یقین مى کنند ، دامن همّت به کمر زده به خاطر اینکه قصد او دارند . به امید آنکه نظر دوستانه اى به آنان افکند ، اندوه و سختى را به هر صورت که باشد تحمل مى کنند ، روزگار خود را در غم او مى گذرانند ، با غم زیاد و اندوه فراوان در آرامش و آسودگى اند . دنیا را به چشم محبّت نمى بینند ، توشه و بهره ى آنان از دنیا همچون توشه ى مسافرى است که سرانجام باید مبدأ را به قصد مقصد ترک کند .
از آزمایش و امتحان مى ترسند ، ولى به سوى آن با شتاب در حرکتند ، امید نجات از مهلکه ها را دارند ، و لحظه اى از زارى و تضرّع آسوده نیستند .
زهر چه غیر یار استغفر الله *** زبود مستعار استغفر الله
دمى کان بگذرد بى یاد رویش *** از آن دم بى شمار استغفر الله
زبان کان تر به ذکر دوست نبود *** زشرّش الحذار استغفر الله
سرآمد عمر و یک ساعت زغفلت *** نگشتم هوشیار استغفر الله
جوانى رفت و پیرى هم سرآمد *** نکردم هیچ کار استغفر الله
نکردم یک سجودى در همه عمر *** که آید آن به کار استغفر الله
خطا بود آنچه گفتم آنچه کردم *** از آنها الفرار استغفر الله
زکردار بدم صد بار توبه *** زگفتارم هزار استغفر الله
شدم دور از دیار یار اى فیض *** من مهجور زار استغفر الله
جان خود را براى خشنودى مولاى خود نثار مى کنند و همیشه جهان پس از مرگ را در پیش نظر دارند . آنچه را باید بشنوند به گوش دل مى شنوند . چون آنان را ببینى گویى لب بسته و پژمرده حالند . درونشان از غم عشق دوست مجروح ، دلهاشان محزون و بدنهاشان لاغر است و دیده ى آنان گریان . در امور دنیوى چنان سبکبالند که احتیاج به همراه و کمک ندارند ، از دنیا به اندکى قناعت کرده و از لباس به پوشاکى کهنه و ساده . سکونتشان در محلّه هاى خراب و بى اهل است و از جاذبه هاى دنیایى درگریز . و از تنهایى خرسند و از معاشرت با مردم که باعث قطع رابطه ى انسان با حقّند گریزانند .
شب را با شمشیر بیدارى مى کشند ، و اعضاى شب را با خنجر رنج در عبادت ، جدا مى کنند ، روحشان از تهجّد مجروح است ، و از بى خوابى سرشان گردآلود است . با کوشش در عمل و زارى در شب دمسازند ، و به هنگام فرا رسیدن جل و انتقال از دنیا به آخرت شتابانند .
الهى قمشه اى آن عارف کامل و عاشق دلسوخته مى گوید :
الهى از شرار عشق خود آتش به جانم کن *** زشور عاشقى وارسته از هر دو جهانم کن
من گمگشته سراندر بیابان فراقت را *** کرم فرما به لطفى رهبر آن آستانم کن
مکن چون سر ومه در عشق خود مشهور آفاقم *** نشانم ده زحسن خویش و از خود بى نشانم کن
گدائى بر سر کوى توام محتاج احسانى *** اگر شرط است افغان چون نى از آه و فغانم کن
شبانگاهان به درگاهت دلى پر سوز و آهم ده *** سحرگاه از کرم برخوان حسنت میهمانم کن
به سوز سینه ى غمگین و اشک دیده ى گریان *** شبم نالان سحرتر دامن از اشک روانم کن
به نور معرفت تابان تر از خورشید کن جانم *** به اشراق رخت مستغنى از ملک جهانم کن
از آن نورى که در صبح ازل افروخت دلها را *** به اشراقى رخت مستغنى از ملک جهانم کن
از آن نورى که در صبح ازل افروخت دلها را *** به اشراقى تو تا شام ابد روشن روانم کن
سرم را خاک کویت ساز و پاى از لطف بر وى نه *** الهى با نوید وصل روزى شادمانم کن
از عارفى بیدار و عاشقى دل داده پرسیدند : عارف کیست و حال او چگونه است ؟ گفت : عارف مردى است از دنیا و جداى از دنی . عارف همیشه در یک حال نیست ; چرا که از عالم غیب هر ساعت است بر وى فرود آید ، تا صاحب حالات بود نه صاحب حالت ، همچنین ادب عارف برتر از همه ى ادبها است زیرا او مؤدّب از معرفت است ، و معرفت بر سه قسم است : اول معرفت توحید ، و این معرفت مؤمنان است ، دوّم معرفت حجج و بیان ، و این معرفتِ حکما و علماست ، سوم معرفت صفات وحدانیّت ، و این ویژه ى اهل ولایت است ، و آنان جماعتى هستند که با دلهاى صافى خود نظاره گر حقّند ، و پروردگار آنچه را بر عالمیان مستور کرده است بر آنان ظاهر مى گرداند .
از آن عاشق دل داده ، مناجاتى نقل کرده اند که اُنس این گروه را با محبوب واقعى نشان مى دهد .
نوشته اند هرگاه آماده براى نماز مى شد ، سخت مى گریست و مى گفت : الهى ! به کدام قدم به درگاه تو آیم ، و به کدام دیده به قبله ى تو نگرم ، و به کدام زبان با حضرت تو ، راز گویم ؟ الهى ! از بى سرمایگى ، سراب سرمایه ساختم و به درگاه تو آمدم . الهى ! تو دانى و فضل و کرم رحمت خود . الهى ! اگر امروز ما را اندوهى پیش آید با حضرت تو گوییم ، اگر فردا اندوهى از تو رسد با که گوییم ؟
الهى ! ما را به تاریکى حجاب محجوب مگردان ، و پردهاى غفلت از دید بصیرت ما بگردان . الهى ! اگر از کرم خود بیامرزیم زهى امید و آرزومندى ، و اگر عقوبت و عذابم نمایى زهى مستمندى . الهى ! مرا روى نیاز به بخشش توست و چشم امید به رحمت تو . الهى ! اگر گویم مرا در زمره ى نیکان قرار ده هرچه مى بینم جز بدى نکرده ام و دل جز به راه خطا نسپرده ام . الهى ! از کرم خود مرا حفظ کن تا به گرد نافرمانى و خلاف نگردم . الهى ! به درگاه تو آمده ام و از کرم تو نومید نخواهم رفت .
از خودى اى خدا نجاتم ده *** زین محیط بلا نجاتم ده
یک دم از من مرا رهائى بخش *** از غم ما سوا نجاتم ده
دلم از وحشت جهان بگرفت *** زین دیار فنا نجاتم ده
نفس امّاره قصد من دارد *** زین سَمِ اژدها نجاتم ده
داد خاکسترم به باد هوس *** از بلاى هوى نجاتم ده
صحبت عامه سوخت جانم ر *** زآتش بى ضیا نجاتم ده
خلقى افتاده در پى جانم *** زین ددان دغا نجاتم ده
جهل بگرفته سر به سر عالم *** زین جنود عمى نجاتم ده
غرقه در بحر غم شدم چون فیض *** مى زنم دست و پا نجاتم ده
اوّلین مقام معرفت « یقین » است ; یعنى بنده را یقینى دهند اندر سر ، که اندامهایش بدان یقین بیارامد و توکّلى دهند او را اندر جوارح که بدان توکّل اندر دنیا سلامت یابد ، و حیرتى دهندش اندر دل که بدان حیرت اندر آخرت رستگارى یابد ; یعنى اضطراب کردن اندر طلب ، از ضعف یقین است ، چون بنده صاحب یقین شود که مقدّر به طلب کردن و ناکردن من بیشتر و کمتر نگردد ، از شغل سر و اضطراب جوارح فارغ گردد ، چنانکه حضرت مصطفى صلوات الله علیه وآله فرمود :
واعْلَمْ أَنَّ ما أَصابَکَ لَمْ یَکُنْ لِیُخطیکَ وَأَنَّ ما أَخْطاکَ لَمْ یَکُنْ لِیُصیبَکَ .
« آنچه باید به تو برسد ، هرگز از رسیدن به تو باز نماند ، و هرچه مقدور تو نیست هرگز به تو نرسد » .
گریزى نیست از کوى تو اى دوست *** چه سان برگردم از کوى تو اى دوست
مرا در حلقه ى زلف تو افکند *** فریب چشم جادوى تو اى دوست
فشاندى زلف مشکین را و پر شد *** مشام جانم از بوى تو اى دوست
بکن چندان که خواهى جور بر من *** نمى رنجم من از خوى تو اى دوست
غبار از هر دو عالم چشم پوشید *** نمى بیند بجز روى تو اى دوست
عارف : کسى است که همه ى کوششهاى خویش را کار بندد اندر ، طاعت و گذاردن ، حقوقهاى خداوند تعالى و به حقیقت بشناسد که از خداى تعالى به وى چه آمده است و بازگشتن وى از همه چیز به خداى تعالى درست برگردد ; یعنى هرچند معرفت به کمال تر ظاهر وى به خدمت با نشاط تر باشد و آنچه به وى آمده است از خداى تعالى یا امر باشد یا منّت ، پس امر خداوند را بداند ، و بداند جز گزاردن شکر منّت روى نیست . و بازگشتن به حق تعالى بر دو معنى باشد : یا اندر محنت است به صبر ، و به مولا بازگردد ، یا اندر نعمت است به شکر ، و به خداوند تعالى بازگردد .
فخر دو عالمیم و گداى تو آمدیم *** بر درگه تو بهر عطاى تو آمدیم
ما را نبود هیچ مهمّى در آب و خاک *** در آتش بلا به هواى تو آمدیم
این آمدن براى تو بود و براى تو *** بهر تو آمدیم و براى تو آمدیم
با پاى سعى خود به کجا مى توان رسید *** این راه را تمام به پاى تو آمدیم
این راه پر فراز و نشیب و خطیر ر *** در آرزوى وصل و بقاى تو آمدیم
کارى براى خود نکنیم و هواى خود *** فرمانبران راى و هواى تو آمدیم
هرجا که رفته ایم زبهر تو رفته ایم *** هرجا که آمدیم براى تو آمدیم
تو آنِ خویش باشى و ما نیز آنِ تو *** ماماى خود نه ایم که ماى تو آمدیم
ما را تو مى سزى و توئى آبروى ما *** ما خاکبان ولى نه سزاى تو آمدیم
ما از کجا و خون جگر خوردن از کج *** بر خوان این جهان به صلاى تو آمدیم

مراحل عبادت عارفان

تنها محور برنامه هاى شخصى و اجتماعى عارفان خداست ، آنان که او را به واقعیّت شناخته اند حاضر نیستند لحظه اى از او غافل بمانند و توان کمترین مخالفتى با حضرت او را ندارند .
شریعت طریقت و حقیقت آنان ، فقط و فقط ، در بندگى خالصانه ى او خلاصه مى شود آنان فقط دنبال این هستند که در تمام مراحل زندگى خشنودى او را به دست آورند و براى به دست آوردن رضایتش راهى جز اطاعت و عبادت او نمى بینند .
آنها با شناختى که نسبت به او دارند ، به این نتیجه رسیده اند که مؤثّرى در عالم جز او نیست و حقیقتى غیر او در دار هستى وجود ندارد . از این جهت عبادات آنان همراه با نتیجه و محصول است .
عارف شهید مرحوم مطهّرى رضوان الله تعالى علیه مسئله ى نتیجه ومحصول عبادت خالصانه و عارفانه را این چنین توضیح مى دهد :
« اساساً هر موجودى که قدمى در راه کمال مقدّر خویش پیش رود و مرحله اى از مراحل کمالات خود را طى کند ، راه قرب به حق را مى پیماید .
انسان نیز یکى از موجودات عالم است ، و راه کمالش تنها این نیست که امروز تمدّن نامیده مى شود ، یعنى یک سلسله علوم و فنون که براى بهبود این زندگى مؤثّر و مفید است ، و تنها این نیست که در یک سلسله آداب و مراسم که لازمه ى بهتر زیستن اجتماعى است پیشرفت حاصل کند ، اگر انسان را تنها در این سطح در نظر بگیریم مطلب همین است، ولى انسان راهى و بُعد دیگرى دارد که از طریق تهذیب نفس و با آشنایى آخرین هدف یعنى ذات اقدس احدیت حاصل مى گردد .
یا رب بریز شهد عبادت به کام ما *** ما راز ما مگیر به وقت قیام ما
تکبیر چون کنیم مجال سوا مده *** در دیده ى بصیرت والا مقام ما
ابلیس را به بسمله بسمل کن و بریز *** ز امّ الکتاب جام طهورى به کام ما
وقت رکوع مستى ما را زیاده کن *** در سجده ساز ذروه ى اعلا مقام ما
وقت قنوت ذرّه اى از ما به ما ممان *** خود گوى و خود شنو لب ما پیام ما
در لجّه ى شهود شهادت غریق کن *** از ما بگیر مایى ما در سلام ما
هستى زهر تمام خدایا تمام ترا *** شاید اگر تمام کنى ناتمام ما
فیض است وذوق وبندگى وعشق ومعرفت *** خالى مباد یک دم از این شهد کام ما
منبع: http://erfan.ir
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد