نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة
از عبودیّت تا ربوبیّت
در بدو امر به نظر مى رسد
که تعبیر زننده اى است : از بندگى تا خدایى !! مگر ممکن است بنده اى از مرز
بندگى خارج گردد ، و پا در مرز خدایى بگذارد ؟
أَیْنَ التُّرابُ وَرَبّ الأَرْبابِ .
به قول عارف شبسترى :
سیه رویى زممکن در دو عالم *** جدا هرگز نشد والله اعلم
راست است ، ولى مقصود از ربوبیّت خدایى نیست ، ربوبیّت یعنى خداوندگارى نه خدایى .
هر
صاحب قدرتى خداوندگار آن چیزهایى است که تحت نفوذ و تصرّف اوست . جناب
عبدالمطّلب به « ابرهه » که به قصد خراب کردن کعبه آمده بود گفت :
إِنّی رَبُّ الإِبِلِ وَإِنَّ لِلْبَیْتِ رَبٌّ .
ما تعبیر بالا را (عبودیّت تا ربوبیّت) به پیروى از یک حدیث معروف که در « مصباح الشّریعه » آمده است آوردیم . در آن حدیث مى گوید :
الْعُبُودیّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّةُ .
« همانا بندگى خدا و پیمودن صراط قرب حق ، گوهرى است که نهایت آن خداوندگارى یعنى قدرت و توانائى است » .
الهى بر رخم بگشا درى از لطف و احسانت *** بدان راهم هدایت کن که پیمودند خاصانت
فروزان سینه ام را از شرار شوق دیدارت *** درى بگشا زدام هجر در گلزار رضوانت
در اشکم به دامان ریز از گنجینه ى عشقت *** فداى قطره اى زین اشک صد دریاى عمّانت
دلم را پادشاهى ده به عزّ فقر در کویت *** سرم را تاج دولت نه به فخر ذلّ فرمانت
فراز و شیب عالم را سپاى بى حد عشقت *** زپیدا و نهان بگرفت دست ما و دامانت
چو مه روشن روانم ساز شب از پرتو ذکرت *** چو خور رخشنده روزم کن به اشراقات قرآنت
الهى را الهى ملک زهد و پارسائى ده *** که برخیزد به عهد عشق و بنشیند به پیمانت
مى
دانیم که بشر طالب قدرت است ، همواره در تلاش است تا راهى براى تسلّط بر
جهان پیدا کند . درباره ى اینکه چه راههایى را براى این هدف برگزیده ، و در
آن راه کامیاب و یا ناکام شده است ، کارى نداریم .
در میان آن راهها یک
راه است که از اهمیت زیادى برخوردار است ، از این نظر که انسان وقتى از
این راه استفاده کند و هدفش کسب قدرت و تسلّط بر جهان نباشد ، بلکه هدفى در
نقطه ى مقابل این هدف داشته باشد ، یعنى به دنبال تذلّل ، خضوع ، و فنا و
نیستى از خود باشد . به مقام بندگى رسیده ، بنابر این آن راه ارزشمند راه
عبودیّت است .
آثار عبودیّت
کمال و قدرتى که بر اثر عبودیّت و اخلاص در عمل و پرستش واقعى نصیب انسان مى شود منازل و مراحلى دارد .
1 ـ سلطنت بر نفس
تسلّط
انسان بر نفس خود یکى از مهمترین آثار عبودیت و اخلاص در عمل است . کمترین
نشانه ى قبولى عملِ انسان تو و پروردگار متعال این است که داراى بینشى
نافذ ، بصیرتى روشن و بیناى حق گردد .
( إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً ) .
« اگر تقواى الهى داشته باشید ، خداوند مایه ى تمیزى براى شما قرار مى دهد » .
و نیز مى فرماید :
( وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) .
« و آنان که در راه ما بکوشند ، ما راههاى خویش را به آنان مى نمایانیم » .
2 ـ تقویت اراده
دیگر
اینکه انسان با تسلط بر نفس که محصول عبودیّت است به اراده آهنینى دست مى
یابد و در برابر خواهشهاى نفسانى و حیوانى ، نیرومند مى گردد ، در این حال
آدمى حاکم وجود خویش مى شود و مدیریّت دایره ى وجود خود را کسب مى کند .
قرآن کریم درباره ى نماز که یکى از عبادات است مى فرماید :
( إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ ) .
« محققاً نماز انسان را از کارهاى زشت و ناپسند باز مى دارد » .
و درباره ى روزه مى فرماید :
( کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ) .
« بر شما روزه نوشته شده، آن چنان که بر گذشتگان نوشته شد، بدان جهت که با این عمل تقوا و نیروى خود نگهدارى کسب کنید ».
و درباره ى هر دو عبادت مى فرماید :
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ ) .
« اى اهل ایمان ! از نماز و صبر ] روزه [ کمک بخواهید و از این دو منبع نیرو استمداد کنید » .
در
این مرحله از عبودیّت ، آن چیزى که نصیب انسان مى شود این است که خواهشها و
تمایلات نفسانى انسان و نیروهاى سرکشِ درونى تحت فرمان او در مى آید . به
عبارت دیگر اوّلین اثر عبودیّت ، ربوبیّت و ولایت بر نفس امّاره است و در
اثر این تسلّط ، صفا و روشنایى و روشن بینى نیز پیدا مى شود .
مرحله ى
دوم تسلّط و ولایت بر اندیشه هاى پراکنده ، یعنى تسلّط بر نیروى متخیّله
است . این قوّه در اختیار ما نیست ; بلکه ما در اختیار این قوّه قرار داریم
، بنابر این هرچه بخواهیم ذهن خود را در یک موضوع معیّن متمرکز کنیم و
متوجّه چیز دیگرى نشویم براى ما میسّر نیست و بى اختیار قوّه ى خیالْ ما را
به این سو و آن سو مى کشاند . مثلاً هرچه مى خواهیم در نماز «حضور قلب»
داشته باشیم ، و این شاگرد گریز پاى را بر سر کلاس نماز حاضر نگه داریم نمى
توانیم ، یک وقت متوجّه مى شویم که نماز به پایان رسیده و این شاگرد در
سراسر این مدّت غایب بوده است .
در حدیث آمده :
لِقَلْبِ ابْنِ آدَمَ أَشَدُّ إِنْقِلاباً مِنَ الْقُدْرِ إِذَا اجْتَمَعَتْ غَلَی .
« همانا قلب فرزند آدم از دیگر در حال جوشیدن بیشتر زیر و رو مى شود » .
ولى
آیا انسان محکوم قوّه ى متخیّله است و این نیروى مرموز که مانند گنجشکى
همواره از شاخه اى به شاخه اى مى پرد حاکم مطلق وجود او است ؟ یا محکومیّت
در برابر قوّه ى متخیّله از خامى و ناپختگى است و کاملان و اهل ولایت
قادرند این نیروى خودسر را مطیع خود گردانند ؟
روشن است که هر گونه
انسان محکوم و مجبور در برابر قوّه ى متخیّله اى خویش نیست و این همه از
نشانه هاى خامى و ناپختگى اوست که باید با تمرین و ممارست افسار این لجام
گسیخته را به دست گرفت ; چرا که یکى از وظایف بشر تسلّط بر هوسبازى خیال
است ، وگرنه این قوّه ى مرموز مجالى براى تعالى و پیمودن صراط قرب نمى دهد .
براى
کسب این پیروزى هیچ چیزى مانند عبادت که اساسش توجّه به خداست نمى باشد .
بیشتر راهبان و مرتاضان با ریاضت هاى غیر شرعى به دنبال کسب این امتیاز
بزرگند ; امّا از نظر اسلام با راه عبادت بدون نیازى به عُزلت گزینى و
ریاضت هاى حرام ، این نتیجه تأمین مى شود . توجّه به خدا ، حضور قلب و
تذکّر اینکه در برابر ربّ الارباب ، و خالق و مدبّر کل قرار گرفته ایم ،
زمینه ى تجمّع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم مى کند .
ابن سینا در نمط نهم « اشارات » پس از تشریح عبادت هاى عوامانه که تنها براى مزد است و ارزش زیادى ندارد ، مى گوید :
بندگى
از نظر عارف و اهل معرفت ، ورزش همّت ها و قواى و همّیه و خیالیّه است که
در اثر تکرار و عادت دادن به حضور در محضر حق ، همواره آنها را از توجّه به
مسائل مربوط به طبیعت و مادّه به سوى تصوّرات ملکوتى بکشاند و در نتیجه
این قوا تسلیم سرّ ضمیر و فطرت خداجویى انسان گردند و مطیع او شوند ، تا
جایى که هر وقت اراده کند که در پى جلب جلوه ى حق برآید ، این قوا در جهت
خلاف فعّالیت نکنند و کشمکش درونى میان دو میل برتر و پست تر ایجاد نشود و
سرّ باطن بدون مزاحمت اینها از باطن کسب اشراق نماید .
3 ـ جدایى روح از بدن
اثر
سوّم از آثار عبودیت و بندگى این است که روح در مراحل قوّت و قدرت و
ربوبیّت و ولایت خود به مرحله اى مى رسد که هرازگاهى از بدن بى نیاز مى
گردد ، در حالى که بدن صددرصد نیازمند به روح است و بدون روح ثباتى ندارد .
4 ـ تسلّط بر جسم
اثر
چهارم این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده ى شخص درمى آید به
طورى که در حوزه ى بدن خود شخص ، اعمال خارق العاده سر مى زند . گرچه
دامنه این بحث گسترده است ; امّا با نقل یک روایت از آن مى گذریم : حضرت
صادق (علیه السلام) مى فرماید :
ما ضَعْفَ بَدَن عَمّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِیَّةُ .
« آنچه که همّت و اراده ى نفس در آن نیرومند گردد و جداً مورد توجّه نفس واقع شود بدن از انجام آن ناتوانى نشان نمى دهد » .
5 ـ تسلط بر جهان طبیعت
اثر
پنجم ، که بالاترین اثر از آثار عبودیّت و بندگى است ، این است که حتّى
طبیعت خارجى نیز تحت نفوذ اراده ى انسان قرار مى گیرد و مطیع انسان مى شود .
معجزات و کرامات انبیا و اولیاى حق از این مقوله است .
آرى ! معجزه
بدان جهت صورت مى گیرد که به صاحب آن از طرف خداوند نوعى قدرت و اراده داده
شده است که مى تواند به اذن و امر پروردگار در کاینات تصرّف کند ، عصایى
را اژدها نماید ، کورى را بینا سازد ، مرده اى را زنده کند و یا از نهان و
درون کسى خبر دهند . این قدرت و آگاهى براى او تنها از طریق پیمودن صراط
قرب و نزدیک شدن به خالق هستى پیدا مى شود ، و ولایت و تصرّف جز این چیزى
دیگرى نیست .
همه ى این مراحل نتیجه ى «قرب» به خداست ، و قرب به حق ، یک حقیقت واقعى است نه یک تعبیر مجازى و اعتبارى .
عبادت
موجب تقرّب ، و تقرّب موجب محبوبیّت نزد خداست ، یعنى انسان با عبادت
نزدیک به خدا مى شود ، و در اثر این نزدیکى قابلیّت عنایت خاص مى یابد و در
اثر آن عنایتها گوش و چشم و زبان و دست او حقّانى مى گردد یعنى با قدرت
الهى مى شنود ، مى بیند ، مى گوید و درخواست مى کند ، آنگاه دعایش مستجاب و
خواسته اش برآورده مى گردد .
از نظر مذهب تشیّع ، عبودیّت یگانه وسیله ى
وصول به مقامات انسانى است ، و پیمودن راه بندگى به صورت کامل و تمام ، جز
با عنایت و قافله سالارى انسانى کامل که ولىّ و حجّت خداست میسّر نبوده و
نمى شود .
بُنِیَ الإِسْلامُ عَلى خَمْس : عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ
وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوِلایَةِ وَلَمْ یُنادَ بِشَیْء کَما نُودِیَ
بِالْوِلایَةِ .
« اسلام بر پنج پایه بنا شده : نماز ، زکات ، روزه ، حج
، رهباى انسان کامل و حجّت خدا ، و چیزى به اهمیّت رهبرى معصوم و انسان
کامل نیست » .
آرى ! نفس و قواى آن با عبادت خالصانه ، آن هم تحت
سرپرستى انسان کامل ، در اختیار حق قرار مى گیرد و از این طریق انسان به یک
موجود الهى و با کرامت تبدیل مى گردد .
در این قسمت لازم است بحثى
کوتاه ، از آیات و روایات و کتابهاى قابل توجّه اخلاقى و عرفانى و تربیتى ،
درباره ى نفس تقدیم کنیم ، باشد که در دیگرى از معرفت و بینش به روى ما
باز شود .
منبع: http://erfan.ir