راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت

عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت
عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت
نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقةوَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ
این یک واقعیّت است که شناخت و معرفت به هر چیزى ریشه ى میل یا تنفّر انسان به آن چیز است .
در صورتى که انسان چیزى را بیابد که در واقع براى او منفعت دارد ، به آن میل و عشق پیدا مى کند و براى جلب آن و به دست آوردنش ، یا شکل گیرى از آن ، یا کسب رضایتش نهایت فعالیت را مى نماید .
انسان به مواد غذایى ، به لباس و پوشاک ، به خانه و لوازم آن و به تمام اشیاء مورد نیاز خود علاقه دارد ، چرا ؟ براى اینکه به حقیقت یافته است که این اشیاء براى حیات او منفعت دارد و در مقابل ، از بسیارى از امور سخت متنفّر است ، چرا ؟ براى اینکه به این حقیقت دست یافته است که آنها براى زندگى او ضرر دارند .
آنجا که از اشیاء منفعتى دیده باشد درصدد به دست آوردن آنهاست و جایى که اشیایى را ضررى دیده است در راه دور کردن آنها از خط زندگى خویش است .
شما به قرآن مجید و آثار اسلامى مراجعه کنید و از طریق آن آثار ، خدا را بیابید ، که آن وجود مقدّس منبع تمام صفات کمال است . صفاتى کمالى که نامحدود است . و دریابید که همه چیزها به دست اوست و توجّه کنید که حضرتش مبدأ وجود است و به هر چیزى هرچه را که لیاقت داشت عنایت نمود ، و به انسان بیش از لیاقت و استحقاقش توجّه فرمود .

شما از راه قرآن و آثار اهل بیت (علیهم السلام) عنایتش را به نیکوکاران ; کرم و لطف و محبّتش را به بدکارانِ توبه کار و رحمت و کرامتش را نسبت به دوستان در قیامت بنگرید ........................

عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت
عرفان اسلامی (24) معرفت ریشه ی محبت
نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقةوَالْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ
این یک واقعیّت است که شناخت و معرفت به هر چیزى ریشه ى میل یا تنفّر انسان به آن چیز است .
در صورتى که انسان چیزى را بیابد که در واقع براى او منفعت دارد ، به آن میل و عشق پیدا مى کند و براى جلب آن و به دست آوردنش ، یا شکل گیرى از آن ، یا کسب رضایتش نهایت فعالیت را مى نماید .
انسان به مواد غذایى ، به لباس و پوشاک ، به خانه و لوازم آن و به تمام اشیاء مورد نیاز خود علاقه دارد ، چرا ؟ براى اینکه به حقیقت یافته است که این اشیاء براى حیات او منفعت دارد و در مقابل ، از بسیارى از امور سخت متنفّر است ، چرا ؟ براى اینکه به این حقیقت دست یافته است که آنها براى زندگى او ضرر دارند .
آنجا که از اشیاء منفعتى دیده باشد درصدد به دست آوردن آنهاست و جایى که اشیایى را ضررى دیده است در راه دور کردن آنها از خط زندگى خویش است .
شما به قرآن مجید و آثار اسلامى مراجعه کنید و از طریق آن آثار ، خدا را بیابید ، که آن وجود مقدّس منبع تمام صفات کمال است . صفاتى کمالى که نامحدود است . و دریابید که همه چیزها به دست اوست و توجّه کنید که حضرتش مبدأ وجود است و به هر چیزى هرچه را که لیاقت داشت عنایت نمود ، و به انسان بیش از لیاقت و استحقاقش توجّه فرمود .
شما از راه قرآن و آثار اهل بیت (علیهم السلام) عنایتش را به نیکوکاران ; کرم و لطف و محبّتش را به بدکارانِ توبه کار و رحمت و کرامتش را نسبت به دوستان در قیامت بنگرید .
شما آیاتى که وضع نیکوکاران را در بهشت نشان مى دهد ملاحظه کنید ; روایات باب توبه و عفو و شفاعت را بنگرید ; محبّت هاى بى دریغش را در همین دنیا به موجودات زنده و به خصوص انسان تماشا کنید ; قوانین عالى اش را در قرآن مجید ، براى تأمین سعادت انسان ببینید ; به بخش رسالت رسولان و امامت امامان و حکمت حکیمان و عرفان عارفان اندیشه کنید ; ببینید که شخص پیامبر را رحمة للعالمین مى خواند و به نیکوکار وعده ى اجر غیر ممنون مى دهد و مزد بى حساب و بهشت عالى در برابر اعمال محدود و کم عنایت مى کند . و به گنهکاران مى گوید : هرچه هستى و هرکه هستى بازگرد و گذشته را جبران کن ، من از تمام گناهانت چشم مى پوشم تا بیش از پیش با او آشنا شده و قهراً پس از این معرفت و آشنایى به دنیاى عشق و محبّت ، به خداى خود راه پیدا کند ، و محبّتى برتر از محبّت ها و عشقى والاتر از همه عشق ها برایش حاصل شود .
انسان با این معرفت ، هر عقشى را دنباله ى عشق خود قرار مى دهد و خداى متعال به خاطر او از همه چیز گذشت مى کند ، و انسان به هنگام فرا رسیدن فرمان او ، با کمال محبّت از او فرمان مى برد و از آنچه نهى کرده ، با کمال علاقه پرهیز مى کند و با زبان حال مى گوید :
اى ز دردت خستگان را بوى درمان آمده *** یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده
صد هزاران عاشق سرگشته بینم بر امید *** در بیابان غمت الله گویان آمده
سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده *** دیده ها بینم ز درد عشق گریان آمده
پیر انصار از شراب شوق خورده جرعه اى *** همچو مجنون گرد عالم مست و حیران آمده
خواجه عبدالله انصارى مى گوید : « اى عزیز ! هر که عزیمت عاشقى دارد گو دل از جان بردارد . هر که قصد حرم دارد گو بادیه فرو گذارد . عاشق را دلى باید بى غش و سینه از شور ، آتش .
عشق آتشى سوزان و بحرى بیکران است . همه جان و قصّه ى بى پایان است . عقل و ادراک از فهم آن حیران است . دل در ، یافت وى ناتوان . نهان کننده ى آشکار است و آشکار کننده ى نهان . روح روح است و فتوح فتوح . اگر خاموش باشد دلش چاک کند و از غیر خود پاک کند و اگر بخروشد وى را زیر و بر کند . و شهر را خبر کند . هم آتش است هم آب . هم ظلمت است هم آفتاب . عشق درد است لیکن به درد آورد . چنانکه علّت حیات است ، سبب ممات است هرچند مایه راحت است پیرایه آفت است .
دل عاشق خانه ى شیر است ، کسى درآید که از جان سیر است . از ماجراى درد عشق ، حکایت خطاست و از محنت محبّت اظهار شکایت نارواست . بر هرکه پرتوى از عشق تافت سعادت دنیا و آخرت یافت » .
مقصود دل و مراد جانى عشق است *** سرمایه عمر جاودانى عشق است
آن عشق بود کزو بقا یافته خضر *** یعنى که حیات جاودانى عشق است
بى تردید عشق منهاى معرفت به معشوق ، معنى ندارد و این عشق بدون آگاهى به معشوق حاصل نگردد . البتّه این شناخت از راه دقّت در آیات و آثار اسلامى میسّر است . اینک به قسمتى از آثار اسلامى در راه شناخت حضرت حق توجّه کنید :

صفات حق در دعای جوشن کبیر

یا سَیِّدَ السَّاداتِ ، یا مُجیبَ الدَّعَواتِ ، یا رافِعَ الدَّرَجاتِ ، یا وَلِیَّ الْحَسَناتِ ، یا غافِرَ الْخَطیئاتِ ، یا مُعْطِیَ الْمَسْئَلاتِ ، یا قابِلَ التَّوْباتِ ، یا سامِعَ الأَصْواتِ ، یا عالِمَ الْخَفِیّاتِ ، یا دافِعَ الْبَلِیّاتِ .
اى آقاى آقایان ! اى پاسخ دهنده ى خواسته ها ! اى بالا برنده ى درجات ! اى صاحب اصلى نیکى ها ! اى آمرزنده اشتباهات ! اى عطاکننده ى خواسته ها ! اى پذیرنده ى توبه ها ! اى شنونده ى صداها ! اى آگاه بر پنهانى ها ! اى رد کننده بلاها .
یا خَیْرَ الْغافِرینَ ، یا خَیْرَ الْفاتِحینَ ، یا خَیْرَ النّاصِرینَ ، یا خَیْرَ الْحاکِمینَ ، یا خَیْرَ الرّازِقینَ ، یا خَیْرَ الْوارِثینَ ، یا خَیْرَ الْحامِدینَ ، یا خَیْرَ الذّاکرینَ ، یا خَیْرَ المُنْزِلینَ ، یا خَیْرَ الْمُحْسِنینَ .
اى بهترین آمرزندگان ! اى بهترین گره گشایان ! اى بهترین یارى کنندگان ! اى بهترین حکم کنندگان ! اى بهترین روزى بخشان ! اى بهترین وارثان ! اى بهترین ستایندگان ! اى بهترین یادکنندگان ! اى بهترین فرو فرستادگان ! اى بهترین نیکوکاران !
یا غافِرَ الْخَطایا ، یا کاشِفَ الْبَلایا ، یا مُنْتَهَى الرَّجایا ، یا مُجْزِلَ الْعَطایا ، یا واهِبَ الْهَدایا ، یا رازِقَ البَرایا ، یا قاضیَ المُنایا ، یا سامِعَ الشَّکایا ، یا باعِثَ البَرایا ، یا مُطْلِقَ الاُسارى .
اى در گذرنده ى از اشتباهات ! اى برطرف کننده ى بلاها ! اى نهایت امیدها ! اى بخشنده ى عطاها ! اى عنایت کننده ى هدیه ها ! اى برآورنده ى آرزوهاى قلبى ! اى شنونده ى شکایت ها ! اى برانگیزنده مردمان ! اى آزاد کننده اسیران !
یا عُدَّتی عِنْدَ شِدَّتی ، یا رَجائی عِنْدَ مُصیبَتی ، یا مُونِسی عِنْدَ وَحْشَتی ، یا صاحِبی عِنْدَ غُرْبَتی ، یا وَلِیّی عِنْدَ نِعْمَتی ، یا غِیاثی عِنْدَ کُرْبَتی ، یا دَلیلی عِنْدَ حِیرَتی ، یا غِنائی عِنْدَ افْتِقاری ، یا مَلْجَأی عِنْدَ اضْطِراری ، یا مُعینی عِنْدَ مَفْزَعی .
اى توشه ام در رنج و سختى ! اى امیدم به هنگام مصیبت ! اى مونسم به وقت ترس ! اى رفیقم به هنگام غربت ! اى سرپرستم در نعمت و خوشى ! اى فریادرسم زمان غمزدگى ! اى راهنمایم به وقت سرگردانى ! اى سرمایه ام زمان ندارى ! اى تکیه گاهم گاه اضطرار ! اى پشتیبانم در وقت پریشانى .
یا دَلیلَ المُتَحَیِّرینَ ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ ، یا صَریخَ الْمُسْتَصْرِخینَ ، یا جارَ الْمُسْتَجیرینَ ، یا أَمانَ الْخائِفینَ ، یا عَوْنَ الْمُؤْمِنینَ ، یا راحِمَ الْمَساکینَ ، یا مَلْجَأَ الْعاصِینَ ، یا غافِرَ الْمُذْنِبینَ ، یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ .
اى راهنماى سرگردانان ! اى فریادرس فریاد کنندگان ! اى دادرس دادرس طلبان ! اى پناه پناه جویان ! اى امان ترسویان ! اى پشتیبان مؤمنان ! اى رحم کننده ى بر افتادگان ! اى پناهگاه عاصیان ! اى آمرزنده ى گنهکاران ! اى اجابت کننده ى خواسته ى بیچارگان !
یا مَنْ إِلَیْهِ یَرْغَبُ الزَّاهِدُونَ ، یا مَنْ إِلَیْهِ یَلْجَأُ الْمُتَحَیِّرونَ ، یا مَنْ بِهِ یَسْتَأْنَسُ الْمُریدُونَ ، یا مَنْ بِهِ یَفْتَخِرُ الْمُحِبُّونَ ، یا مَنْ فی عَفْوِهِ یَطْمَعُ الخاطِئُونَ ، یا مَنْ إِلَیْهِ یَسْکُنُ الْمُوقِنُونَ ، یا مَنْ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ .
اى آن که زاهدان به سویش گریزند . اى آن که سرگردانان به او پناه برند ، اى آن که بازآیندگان به سوى او پناه برند ، اى آن که پارسایان بدو میل کنند ، اى آن که سرگردانان به او پناهنده شوند ، اى آن که خواستاران به او انس گیرند ، اى آن که عاشقان به او فخر کنند ، اى آن که اشتباه کاران در عفوش طمع ورزند ، اى آن که یقین داران به او آرامش یابند . اى آن که تکیه کنندگان به او تکیه کنند .
یا حَبیبَ الباکِینَ ، یا سَیِّدَ الْمُتَوَکِّلینَ ، یا هادِیَ المُضِلِّینَ ، یا وَلِیَّ الْمُؤْمِنینَ ، یا أَنیسَ الذّاکِرینَ ، یا مَفْزَعَ الْمَلْهُوفینَ ، یا مُنْجِیَ الصّادِقینَ ، یا أَقْدَرَ القادِرینَ ، یا أَعْلَمَ العالَمینَ ، یا اِلهَ الْخَلْقِ اَجْمَعین.
اى محبوب گریه کنندگان ، اى آقاى تکیه کنندگان ، اى رهنماى گمراهان ، اى سرپرست مؤمنان، اى همدم یادکنندگان ، اى پناه دلسوختگان ، اى نجات بخش راستان ، اى تواناترین توانایان ، اى داناترین دانایان ، اى معبود تمام آفریده ها .

صفات حق در دعای کمیل

اَللّهُمَّ مَوْلایَ کَمْ مِنْ قَبیح سَتَرْتَهُ وَکَمْ مِنْ فادِح مِنَ الْبَلاءِ أَقَلْتَهُ وَکَمْ مِنْ عِثاء وَقَیْتَهُ وَکَمْ مِنْ مَکْرُوه دَفَعْتَهُ وَکَمْ مِنْ ثَناء جَمیل لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ .
« پروردگارم ، سرورم ، چه کارهاى زشتى که از من پوشاندى که اگر قسمتى از آن بر مردم روشن مى شد ، تا پایان عمر برایم آبرو نمى ماند ، و چه بسیار بارهاى سنگینى از بلا که از دوشم برداشتى و از چه لغزش هائى مرا مصون داشتى ، و چه برنامه هاى ناخوش آیندى که از من دور کردى ، و چه تعریف هاى جمیلى که لایقش نبودم ولى از من در بین مردم پخش کردى ، و جامعه مرا از آن دیدگاه نظر مى کند ، که این چنین مورد محبّت هستم » .
یا مَنْ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِکْرُهُ شِفاءٌ وَطاعَتُهُ غِنى .
« اى آن که نامش دو و یادش شفا و فرمان بردنش ثروت است » .
یا سابِغَ النِّعَمِ ، یا دافِعَ النِّقَمِْ ، یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فی الظُّلَمِ ، یا عالِماً لا یُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَافْعَلْ بی ما أَنْتَ أَهْلُه .
« اى سرشار دهنده ى نعمت ها ، اى برطرف کننده ى انتقامها ، اى چراغ وحشت زدگانِ در تاریکى ها ، اى داناى بى تعلیم ، بر محمّد و آلش درود فرست و با من آن چنان که تو اهل آنى معامله کن » .
یا وَلِیَ الْمُؤْمِنینَ ، یا غایَةَ آمالِ الْعارِفینَ ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ ، یا حَبیبَ قُلُوبِ الصّادِقینَ ویَا إِلهَ الْعالَمینَ .
اى سرپرست مؤمنان ! اى نهایت آرزوى عارفان ! اى فریادرس بیچارگان ! اى محبوب دلهاى راستان ! اى معبود جهانیان !

در دعاى بعد از زیارت حضرت رضا (علیه السلام)

لا تُحْمَدُ یا سَیِّدی إِلاّ بِتَوْفِیق مِنْکَ یَقْتَضی حَمْداً لا تُشْکَرُ عَلى أَصْغَرِ مِنَّة إِلاّ اسْتَوْجَبْتَ بِها شُکْراً فَمَتى تُحْصى نَعْماءُکَ یا إِلهی وَتُجازى آلاءُکَ یا مَوْلایَ وَتُکافَئُ صَنایِعُکَ یا سَیِّدی وَمِنْ نِعَمِکَ تَحْمَدُ الحامِدُونَ وَمِنْ شُکْرِکَ تَشْکُرُ الشَّاکِرُونَ وَأَنْتَ الْمُعْتَمَدُ لِلذُّنوبِ فی عَفْوِکَ وَالنَّاشرُِ عَلَى الْخاطِئینَ جَناحَ سِتْرِکَ وَأَنْتَ الْکاشِفُ لِلضُّرِّ بِیَدِکَ فَکَمْ مِنْ سَیِّئَة أَخْفاها حِلْمُکَ حَتّى دَخِلَتْ وَحَسَنَة صَناعَفَها فَضْلُکَ حَتّى عَظُمَتْ عَلَیْها مُجازاتُکَ ...
« ستایش تو اى آقاى من برایم ممکن نیست ، مگر اینکه خودت قدرت ستایش کردن به من عنایت کنى ، قدرتى که براى آن هم ستایش دیگرى لازم است ، و سپاس نشوى بر کوچکترین منّتى که بر من دارى ; مگر اینکه براى آن سپاس مستحقّ سپاس دیگرى ، اى معبود من کجا نعمتهایت قابل شمارش است و چگونه ممکن است به عطایت پاداش داده شود ؟ و به چه صورت در قدرت کسى است که ساخته هایت را اجر کافى دهد به برکت نعمت هایت ستایش کنندگان تو را ستایش گویند و بر سپاس پذیرى تو بر تو سپاس گویند ، هرکسى که بر گناهانش بر عفو تو تکیه دارد بال و پر گناه پوشیت بر خطاکاران گسترده شده ، با دست قدرتت بد حالیها برطرف گشتند ، چه گناهانى که بردباریت آن را پنهان نموده تا از بین رفت چه اعمال خوبى که به فضل و عنایتت چند برابر کردى تا پاداش دادنت بر آن بزرگ و عظیم باشد » .
یا مَعْروفَ الْعارِفینَ ، یا مَعْبُودَ الْعابِدینَ ، یا مَشْکُورَ الشَّاکِرینَ ، یا جَلیسَ الذَّاکِرینَ ، یا مَحْمودَ مَنْ حُمِدَهُ ، یا مَوْجُودَ مَنْ طلبَهُ ، یا مَوْصُوفَ مَنْ وَحَّدَهُ ، یا مَحْبُوبَ مَنْ أَحَبَّهُ ، یا غَوْثَ مَنْ أَرادَهُ ، یا مَقْصُودَ مَنْ أَنابَ إِلَیْهِ ...
اى شناخته شده نزد ارباب شناخت ، اى مورد پرستش پرستندگان ، اى سپاس شده سپاس گذاران . اى همنشین یادکنندگان ، اى ستوده آن کس که تو را به حق ستود ، اى محبوب دوستداران ، اى فریادرس کسى که تو را اراده کرد . اى هدف آن که به سویت بازگشت .
ما به همین بسنده مى کنیم چرا که اگر بخواهیم نام آیات ، روایات و دعاها را نقل کنیم خود کتاب مستقلّى مى طلبد .
آیا با توجّه به این معانى بلند و با دقّت در این مضامین عالى ، که نمایشگر گوشه اى از صفات آن جناب است ، ممکن است دل با تمام وجودش خریدار عشق او نگردد ؟ آن کدام دل است که پس از یافتن این واقعیّت ، غرق در عشق او نگردد ؟ به قول قرآن این دل ، دلى است چون سنگ یا سخت تر از سنگ ، آنان که دلى در گروه عشق او داشتند و جان و سر از پى آن عشق روانه کردند ، پس از این معرفت به آن گوهر ارزنده دست یافتند . بدون این معرفت ، آن هم معرفتى که پایه اش قرآن و ریشه اش آثار محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین است ، آیا تحصیل این عشق ممکن است ؟ آرى ! آنان که این چنین عاشق شدند با کلید معرفت درب بسته شده ى محبّت و عشق به او را به روى خود گشودند . عاشقان حضرت دوست این چنین مویه مى کنند :
دلى کو با تو شد همراه و همبر *** چگونه مهر بندد جاى دیگر
دلى کو را تو هم جانى و هم هوش *** از آن دل چون شود یادت فراموش
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند *** فرزند و عیال و خان و مال را چه کند
دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى *** دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
ما را سر وسوداى کس دیگر نیست *** در عشق تو پرواى کس دیگر نیست
جز تو دگرى جان نگیرد در دل *** دل جاى تو شد جاى کس دیگر نیست
یا رب زشراب عشق سرمستم کن *** وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه زعشق خود تهى دستم کن *** یکباره به بند عشق پا بستم کن
تا در ره عشق او مجرّد نشوى *** هرگز ز خود خویش بى خود نشوى
دنیا همه بند توست بر درگه او *** در بند قبول باشى تا رد نشوى
مرا دیوانه و شیدا تو دیرى *** مرا سرگشته و رسوا تو دیرى
نمى دونم دلم دارد ج *** همیدونم که دروى جا تو دیرى
دل بى عشق را از افسردن اولى *** هرکه دردى نداره مردن اولى
تنى که نیست ثابت در ره عشق *** ذره ذره به آتش سوتن اولى
نگارینا دل و جانم تو دارى *** همه پیدا و پنهانم تو دارى
نمى دونم که این درد از که دارم *** همین دونم که درمانم تو دارى
عاشق آن بى که دایم در بلایى *** ایوب آسابه کرمان مبتلایى
حسن آسا بنوشه کاسه زهر *** حسین آسا شهید کربلایى
مرا عشقت زجان آذر بر آره *** زپیکر مشت خاکستر بر آره
نهال مهرت از دل گر ببرن *** هزاران شاخ هر سو سر بر آره
زعشقت آتشى در بوته دیرم *** در آن آتش دل و جان سوته دیرم
سگت گر پا نهد بر چشمم اى دوست *** به مژگان خاک راهش رو ته دیرم
بابا طاهر عریان
و نیز زمزمه مى کنند :
روضه روح من رضاى تو باد *** قبله گاه در سراى تو باد
سرمه دیده جهان بینم *** تا بود گرد خاک پاى تو باد
گر همه رأى تو فناى من است *** کار من بر مراد رأى تو باد
شد دلم ذرهوار در هوست *** دلم این ذرّه در هواى تو باد
خواجه عبدالله انصارى
همچنین ناله برمى آورند که :
کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق *** خوردیم آب بیخودى از جویبار عشق
مستان عشق را به صبوحى چه حاجت است *** زیرا که دردسر نرساند خمار عشق
سى سال لاف زدم تا سحر گهى *** وا شد دلم چو گل زنسیم بهار عشق
فارغ شود زدرد سر عقل فلسفى *** یک جرعه گر کشد زمى خوشگوار عشق
در دامن مراد نبینى گل مراد *** بى ترک خواب راحت و بى نیش خار عشق
اى فرّخ آن سرى که زنندش به تیغ یار *** وى خرّم آن تنى که کشندش به دار عشق
روزى ندیده تا به کنون چشم روزگار *** از دور روزگار به از روزگار عشق
پروانه گر ز عشق بسوزد عجب مدار *** کآتش زند به خرمن هستى شرار عشق
آن دم مس وجود تو زر مى شود که تن *** در بوته فراق گدازد به نار عشق
هرکس که یافت آگهى از سر عاشقى *** وحدت صفت کند سر و جان را نثار عشق
وحدت کرمانشاهى
این جهان و آن جهان و هرچه هست *** عاشقان را روى معشوق است وبس
گر نباشد قبله عالم مرا *** قبله من کوى معشوق است و بس
منبع: http://erfan.ir
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد