راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

راهیان ولایت معرفت سرا(علوی)

تشریحی ...عرفان فی الله علوی

عرفان اسلامی (34) نیّت

  عرفان اسلامی (34) نیّت
عرفان اسلامی (34) نیّت
عرفان اسلامی (34) نیّت

نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة

باب چهارم : در بیان نیّت

قالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : صاحِبُ النِّیَّةِ الصَّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلیمِ لاَِنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ تُخَلِّصُ النِّیَّةَ للهِ تَعالى فِى الأُمُورِ کُلِّها .
قالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونٌ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَلیم .
وَقالَ النَّبِیُّ (صلى الله علیه وآله) : نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَقالَ اَلاَْعْمالُ بِالنِّیَّاتِ وَلِکُلِّ امْرِء ما نَوى .
وَلابُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خالِصِ النِّیَّةِ فی کُلِّ حَرَکَة وَسُکُون اِذْ لَوْ لَمْ تَکُنْ بِهـذَا الْمَعْنى تَکُونُ غافِلاً .
وَالْغافِلُونَ قَدْ وَصَفَهُمْ اللهُ بِقَوْلِهِ : اِنْ هُمْ اِلاّ کَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً ثُمَّ النِّیَّةُ تَبْدو مِنَ الْقَلْبِ عَلى قَدْرِ صَفاءِ الْمَعْرِفَةِ وَتَخْتَلِفُ عَلى حَسَبِ اِخْتِلافِ الاَْوْقاتِ فی مَعْنى قُوَّتِهِ وَضَعْفِهِ .
وَصاحِبُ النِّیَّةِ الْخالِصَةِ نَفَسُهُ وَهَواهُ مَعَهُ مَقْهُورَتانِ تَحْتَ سُلْطانِ تَعْظیمِ اللهِ تَعالى .
وَالْحَیاءُ مِنْهُ وَهُوَ مِنْ طَبْعِهِ وَشَهْوَتِهِ وَمُنْیَتِهِ ، نَفْسُهُ مِنْهُ فی تَعَب وَالنَّاسُ مِنْهُ فی راحَة . قالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : صاحِبُ النِّیَّةِ الصَّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلیمِ .
نیّت در لغت به معناى : قصد ، تصمیم ، اراده و آهنگ و عزم آمده است .
کلیه حرکات و سکنات انسان ، و آنچه که اعضا و جوارح آدمى انجام مى دهند ، ریشه در نیّت و قصد انسان دارد ..................

  عرفان اسلامی (34) نیّت
عرفان اسلامی (34) نیّت
عرفان اسلامی (34) نیّت

نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة

باب چهارم : در بیان نیّت

قالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : صاحِبُ النِّیَّةِ الصَّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلیمِ لاَِنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ تُخَلِّصُ النِّیَّةَ للهِ تَعالى فِى الأُمُورِ کُلِّها .
قالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونٌ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَلیم .
وَقالَ النَّبِیُّ (صلى الله علیه وآله) : نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَقالَ اَلاَْعْمالُ بِالنِّیَّاتِ وَلِکُلِّ امْرِء ما نَوى .
وَلابُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خالِصِ النِّیَّةِ فی کُلِّ حَرَکَة وَسُکُون اِذْ لَوْ لَمْ تَکُنْ بِهـذَا الْمَعْنى تَکُونُ غافِلاً .
وَالْغافِلُونَ قَدْ وَصَفَهُمْ اللهُ بِقَوْلِهِ : اِنْ هُمْ اِلاّ کَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً ثُمَّ النِّیَّةُ تَبْدو مِنَ الْقَلْبِ عَلى قَدْرِ صَفاءِ الْمَعْرِفَةِ وَتَخْتَلِفُ عَلى حَسَبِ اِخْتِلافِ الاَْوْقاتِ فی مَعْنى قُوَّتِهِ وَضَعْفِهِ .
وَصاحِبُ النِّیَّةِ الْخالِصَةِ نَفَسُهُ وَهَواهُ مَعَهُ مَقْهُورَتانِ تَحْتَ سُلْطانِ تَعْظیمِ اللهِ تَعالى .
وَالْحَیاءُ مِنْهُ وَهُوَ مِنْ طَبْعِهِ وَشَهْوَتِهِ وَمُنْیَتِهِ ، نَفْسُهُ مِنْهُ فی تَعَب وَالنَّاسُ مِنْهُ فی راحَة . قالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : صاحِبُ النِّیَّةِ الصَّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلیمِ .
نیّت در لغت به معناى : قصد ، تصمیم ، اراده و آهنگ و عزم آمده است .
کلیه حرکات و سکنات انسان ، و آنچه که اعضا و جوارح آدمى انجام مى دهند ، ریشه در نیّت و قصد انسان دارد .
انسان تا مقصدى را در نظر نگیرد ، وعزم خود جزم نکند به دنیاب آن حرکت نخواهد کرد ، و عاملى جز نیّت براى حرکات اعضا و جوارح به سوى هدف وجود ندارند .
وجود نیّت ، محرّک انسان و عدمش باز دارنده آدمى است ، چون چیزى را نیّت کند و نسبت به امرى تصمیم بگیرد ، به سویش به حرکت مى آید و براى رساندن خود به آن با تمام وجود به فعالیت مى ردازد ، و چون قصد و تصمیم نداشته باشد ، عاملى جز عامل جبر او را حرکت نخواهد داد ، و وقتى جبر در کار باشد حرکات انسان و حتى هدفى که عامل زور انسان را به آن مى رساند کم ترین ارزشى نخواهد داشت ، پس با نبودن نیّت و دور بودنِ عامل زور ، انسان به سوى چیزى که نیّت ندارد حرکت نمى کند .
هدف هرچه ارزشش بیش تر باشد ، به تناسب آن ، ارزش نیّت بیش تر خواهد شد ، و وقتى نیّت از هدف کسب ارزش کند ، بدون شک عملى که بر مبناى آن نیّت انجام مى گیرد ، از ارزش آن نیّت کسب ارزش مى نماید .
در حقیقت ارزش «هدف» و «نیّت» و «عمل» به هم بسته است ، و بین این سه واقعیت رابطه مستقیم برقرار است .
هدف همیشه مولّد نیّت و نیّت در صورت آماده بودن زمینه مولّد عمل است .
بدون هدف و مقصد ، نیّتى در قلبى پدید نمى آید ، و بدون نیّت عملى از انسان صادر نمى شود .
با توجه به این مقدمه ، که روشن مى کند هدف جانِ نیّت و هدف نیّت جانِ عمل است ، اسلام ، این مکتب سعادت بخش و این مدرسه انسان ساز ، و این آیین تربیت ، براى هدف و نیّت جایگاه بس مهمى قائل است .
اسلام علاقه دارد مردم ، در تمام زمینه هاى زندگى مقس ترین و عالى ترین و والاترین هدف را انتخاب کنند ، تا آن هدف عالى تر ، به آنان نیّت عالى تر ببخشد ، و در نتیجه عمل مردم در تمام جهات زندگى عالى ترین عمل باشد .
اگر همه مردم در انتخاب هدف ، مطیع اسلام شوند ، همه داراى نیّت پاک و خالص خواهند شد ، و تمام اعمال و اخلاق آنان بر اساس آن نیّت والا تنظیم شده ، و در نتیجه به بسیارى از مشکلات فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، و اخلاقى و اقتصادى و خلاصه به گرفتارى هاى مادى و معنوى آنان خاتمه داده خواهد شد ، و در این دنیا به حیات طیبه اى که قرآن مجید وعده داده خواهند رسید ، و در آخرت از سعادت ابدى نصیب خواهند برد :
( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ) .
هرکس داراى عمل شایسته باشد ، مرد یا زن ، در صورتیکه مؤمن به حق و شئون حق باشد (از علائم مؤمن این است که در تمام زندگى نیّتى جز خدا ندارد ، و اصولا ایمان واقعى به حق مولد نیّت پاک در همه شئون است) او را
زندگى پاکیزه و حیاتى پاک (حیاتى که در آن حیات به حقوق واقعى خود برسد ، و کم ترین تجاوزى به حق کسى ننماید) عطا مى کنیم ، و در آخرت از اجر و مزدى بهتر از اعمالى که انجام داده نصیبش خواهیم کرد .
آرى ایمان ، که ترکیبى از معرفت و عشق حقیقى انسان به خدا و شئون خداست ، باعث مى گردد ، که انسان در نیّت نسبت به هر عملى خدا را در نظر گرفته و او را به عنوان مقصد انتخاب نماید ، و منظورش از انجام عمل رسیدن به رضا و لقا و قرب او باشد ، در این صورت عملش که بر اساس آن منظور و نیّت انجام مى گیرد ، عمل صالح و نتیجه آن عمل صالح حیات طیّبه و نتیجه آن حیات طیّبه سعادت ابدى در عالم آخرت است .
بیایید با کمال خلوص از حضرت دوست بخواهیم ، که از شراب عشق و ایمان ، و معرفت و محبت ، آن چنان که به اولیا و عاشقانش چشانید ، به ما هم بچشاند ، تا از این رهگذر مست شویم ، و رقص کنان به عالم قدس و معنى پا گذاشته و همه وجود را فداى خاک آن آستان مقدّس کنیم .
ما که تا امروز هدفى جز دنیا و شکم و شهوت نداشتیم ، و همه حرکات ما و فعالیت هاى اعضا و جوارح ما بر اساس این هدف از ما صادر شد چه سودى بردیم ، و به کدام رشد و کمال رسیدیم ، و با صرفِ نقد عمر ، و لحظات غیر قابل جبران ، چه دریافت کردیم ؟!
در فرداى نزدیک که پرده ها کنار رود ، روشن مى شود ، که از خرج کردن عمر گرامى ، جز حسرت و اندوه ، و پشیمانى و دل سوزى ، و ظلمت و بدبختى دریافتى نداشته ، و محصولى کسب نکرده ایم !
بیایید مانند حکیم بزرگ و عارف عاشق ، و اخلاقى وارسته ، و معلم دل سوخته ، حضرت الهى قمشه اى که از حسنات دهر بود ، به سوى حضرت بى نیاز دست نیاز برداشته و بگوییم :
الهى زان مى پاک الستى *** الهى راز هوش آور به مستى
همان مستى که دل هشیار سازد *** مرا مخمور چشم یار سازد
چنان مستم کن از صهباى عشقت *** چنان مجنونم از سوداى عشقت
که هرگز دیده عقلم زمستى *** نبیند جز تو در اقلیم هستى
الهى هرچه خواهى کن به جانم *** مکن بى نور خود شمع روانم
فروزان سینه ام از آتش عشق *** بسوزان هستیم در تابش عشق
دلم چون شمع آتش خانه گردان *** به شمعم عالمى پروانه گردان
زقلبم چشمه حکمت برانگیز *** روان از قلب گردان بر زبان نیز
حجابى بر من مشتاق بگشا *** لبم بر ناله عشاق بگشا
نواى ناله ام را دل نشین کن *** زبان خامه ام را آتشین کن
زمهرت بر فروزان نامه من *** به دست عشق گردان خامه من
چو خاصانم بده ره در حضورت *** دل تاریکم افروزان به نورت
به لطف خویشتن محتاج دارم *** به ملک عشق گردان تاجدارم
ز غیر خویش بنما بى نیازم *** در اقلیم ابد کن سرفرازم
نیازى ده که دل در بى نوائى *** شود سلطان ملک پارسائى
به مهر این ذره ناچیز بنواز *** دلم را رشک خورشید فلک ساز
ز خاصانم رفیق راه بنما *** دل پر غفلتم آگاه بنما
برون از پرده پندارم آور *** چو مشتاقان حق در کارم آور
به راه راستان عزم قوى ساز *** ز فکر کج روانم را بپرداز
ز شوق دنیى دون پاک سازم *** به کار عشق خود چالاک سازم
اگر دل بسته هر ناپسندم *** به زنجیر علایق پاى بندم
رهائى ده ز نفس پر فسونم *** ز عشق افکن به صحراى جنونم
که از دام هوس آزاد گردم *** به گرد کویک اى صیاد گردم
اسلام ، که براى انسان جز هدف برتر ، و نیّت پاک و خالص نمى پسندد ، و راه رسیدن به کمال حقیقى را هم همین مى داند و بس ، راه اصلاح نیّت را که ریشه اعمال است ، در این مى داند ، که آدمى با چنگ زدن به دامن انبیا و امامان ، این عارفان و حکیمان واقعى ، دلش غرق در معرفت نسبت به حقایق اصیل ، و واقعیات صحیح شود ، تا از برکت این معرفت ، به این حقیقت برسد که مقصد واقعى ، و هدف اصیل جز خدا نیست ، و آنچه غیر او از غیب و شهود ، در اختیار انسان است جر وسیله و سبب ، چیزى نیست .
تا از برکت این معرفت ، بفهمد که اگر غیر از خدا چیزى را به عنوان هدف انتخاب کند ، و نیّتش را بر اساس رسیدن به آن هدف قرار دهد ، و اعضا و جوارحش را بر مبناى آن نیّت به کار بگیرد ، در راه گمراهى و ضلالت افتاده ، و عاقبت به جز شقاوت و بدبختى و عذاب الیم از مزرع زندگى محصولى برداشت نخواهد کرد .
تا از برکت این معرفت ، به این نتیجه برسد ، که هرچه را جز خدا به عنوان هدف قرار دهد ، دچار سراب شده و هرچه بکوشد ، و هرچند فعالیت کند ، و هرچه از عمر مایه بگذارد به چیزى نخواهد رسید ، و جز از دست دادن تمام پایه هاى زندگى نصیبى عایدش نخواهد شد :
( وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَاب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً ... ) .
آنان که بین خود و خدا پرده افکنده ، دست از حق برداشتند ، و از خدا غافل گشته ، هدفى جز او گرفتند ، اعمالشان هم چون سرابى در زمین هموار است ، که تشنه آن را آب مى پندارد هنگامى که به آن جا برسد ، مى بیند چیزى نیست .
آرى اینان هم در عاقبت حیات مى یابند که همه چیز را فداى هیچ و پوچ کرده اند !

مالک حقیقى خداست

اسلام از طریق آیات محکم قرآن ، و براهین روشن تر از آفتاب خداى عزیز را مالک همه چیز مى داند ، و ملکیت و مالکیت حضرت حق را ، که به وجود آوردنده تمام موجودات است ، اصیل دانسته ، مالکیت غیر او را اعتبارى و وهمى مى داند . وقتى در این زمینه دقت کنید ، مى بینید حق همین است ، احدى در انى عالم داراى ملکیت اصیل نیست ، انسان که جا دارد اشرف مخلوقات گردد ، از مادر عریان و فقیر و ندار متولّد مى شود ، و روز رفتن از دنیا هم با دست تهى و خالى از امور مادى به عالم آخرت مسافرت مى کند ، وقتى انسان با اینهمه بزرگى و عظمت و جایگاهش در خلقت نسبت به امور مادى و غیر مادى امانت دارى بیش نباشد ، دیگر موجودات را ببین که در چه حالى هستند ؟!
انبیا که در سرچشمه اهل معرفت بودند ، بنا به نقل قرآن در تمام لحظات حیات ، در همه زمینه هاى زندگى ـ چه مادى ، چه معنوى ـ از خود سلب مالکیت کرده ، و تنها خداوند بزرگ را مالک حقیقى دانسته اند ، و به این سبب او را هدف واقعى قرار داده ، و از تمام علل و وسائلى که در اختیار داشتند براى رسیدن به مقام لقا و قرب و رضاى آن جناب استفاده کردند ، قرآن اقرار حقیقى انبیا را به مالکیت واقعى حق در تمام عالم در آیاتى به شرح زیر نقل مى کند ، و از قول آنان به همه درس مى دهد که مالک حقیقى اوست و جز او مملوکند و مملوک مسلوب الاختیار است ، پس بر شما سزاوار نیست که مملوک را در هر موقعیتى که باشد هدف بگیرید ، و نیّت و عمل خود را براى رسیدن به آن مملوک که هیچ کارى براى شما از دستش بر نمى آید خرج کنید .
( قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ) .
آدم و همسرش گفتند : اى مالک و پرورش دهنده ما ، ما با توجه نکردن به ارشاد تو در موضوع آن درخت بر خویشتن ستم کردیم ، و اگر تو ما را نبخشى و بر ما ترحّم نیاورى البته از زیانکاران خواهیم بود .
( وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الاَْرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً * إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً ) .
نوح گفت: اى مالک ومربّى من، هیچ یک از کافران را روى زمین باقى مگذار * اگر بگذارى ، جز این که بندگانت را گمراه کنند کارى نمى کنند ، و اینان جز نسلى بدکار و ناسپاس باقى نگذارند .
( وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ) .
هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه هاى خانه را بر افراشتند ، گفتند : اى مالک و مربّى ما ، این عمل را از ما بپذیر ، به درستى که تو شنوا و دانایى (هم دعاى ما را مى شنوى و هم به درستى و صحّت عمل و خلوص نیّت ما آگاهى) * اى مالک و مربّى ما ، ما دو نفر و نسل ما را بندگانى فرمانبردار قرار داده
و منهاسک ما را به ما بنماى و توبه و بازگشت ما را بپذیر که تویى توبه پذیر مهربان * اى مالک و مربّى ما ، در این ملت پیامبرى از ایشان برانگیز ، که آیات تو را بر اینان بخواند ، و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد ، و نفوس اینان را از آلودگیها و پلیدیها پاک کند . به درستى که تو شکست ناپذیر و حکیمى .
( وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ) .
موسى گفت : اى فرعون ، من پیامبرى از جانب مالک و مربى همه جهانیانم .
( ... فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْر فَقِیرٌ ) .
موسى گفت : اى مالک من ، به تحقیق که من به آن نعمتى که برایم فرستادى نیازمندم .
( إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَا مِن دَابَّة إِلاَّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاط مُسْتَقِیم ) .
هود گفت : به درستى که من بر خدا که مالک من و شماست توکّل کردم ، هیچ جنبدنده اى نیست مگر این که زمام امورش به دست خداست ، بحق که مالک من بر راه راست است .
( ... هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الاَْرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ ) .
صالح به قومش گفت : خداست که شما را از زمین پدید آورد ، و آبادانى آن را
به شما واگذاشت . از او آمرزش خواهید ، سپس به حضرتش بازگشت کنید ، به درستى که مالک من به شما نزدیک و اجابت کننده دعاست .
( وَکَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الاَْحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ) .
یعقوب به یوسف گفت : به این صورت که خواب دیدى مالک و مربى ات تو را برگزیند ، و تأویل خوابها را به تو تعلیم دهد ، و نعمتش را بر تو و آل یعقوب تمام کند ، چنان که قبلا بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد ، که مالک تو دانا و حکیم است .
( قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَ وَأَکُن مِنَ الْجَاهِلِینَ ) .
یوسف گفت : اى مالک من ، زندان در برابر گناهى که در کاخ مصر مرا به سوى آن دعوت مى کنند محبوب تر است ، اگر تو مکر این زنان را از من نگردانى ، به سوى آنان میل کرده ، از نادانان خواهم شد .
( قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لاَ یَنْبَغِی لاَِِحَد مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ ) .
سلیمان گفت : اى مالک من مرا بیامرز ، و به من سلطنت و پادشاهى عطا کن که پس از من کسى سزاوار آن نباشد ، که تو به غایت بخشنده اى .
( هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ ) .
در آن جا زکریا مالکش را خواند و گفت : اى مالک و پروزش دهنده من ، از پیشگاه خودت ، فرزندى پاکیزه به من عطا کن ، به درستى که تو شنونده دعایى .
( إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ ) .
عیسى گفت : به درستى که الله مالک من و مالک شماست ، پس او را پرستش کنید که راه راست این است .
( وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ) .
بگو اى پیامبر : اى مالک من ، مرا بیامرز و به من رحمت آر و تو بهترین رحمت آورندگانى .
( قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) .
اى رسول من بگو : مالک آسمانهاى هفت گانه و عرش بزرگ کیست ؟ به زودى خواهند گفت مالک خداست، بگو : آیا پروا نمى کنید ؟
( الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ * رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَار * رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی لِلاِْیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاَْبْرَارِ * رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلاَ تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ) .
آنان که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوشان یاد مى کنند ، و در آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند محصول فکرشان این است که اى مالک ما اینها را باطل نیافریدى ، تو از هر نقصى منزّهى ، پس ما را از عذاب آتش نگاهدار * اى مالک ما ، تو هرکه را در آتش مى افکنى ، هر آینه او را خوار کرده اى ، و براى ستمکاران یاورى نیست * اى مالک ما شنیدیم ندا کننده اى به ایمان فرا مى خواند که به مالک و پروردگارتان ایمان بیاورید ، پس ما ایمان آوردیم * اى مالک و مربى ما پس ما را بیامرز و بدیهاى ما را بپوشان و ما را در زمره نیکان بمیران * اى مالک ما ، آنچه به رسولانت وعده داده اى به ما عنایت فرما و در قیامت ما را خوار مگردان . به درستى که تو خدایى هستى که هرگز خلف وعده نمى کنى .
لفظ مبارک رب و مشتقاتش که به معناى مالک است نزدیک به نهصد و پنجاه بار در قرآن مجید آمده ، تا بکله خیره سران و غافلان دست از لجاجت و جهل برداشته ، از اربابان باطل قطع امید کرده به ربّ حقیقى عالم روى آورند .
تکرار این لفظ در قرآن و روایات و دعاهاى اسلامى ، براى این است ، که انسان در تمام لحظات متذکر این واقعیت باشد ، و از راه راست الهى منحرف نگردد .
آرى ، هیچ چیز به جز مالک حقیقى عالم را هدف نگیرید ، که صد در صد زیان خواهید کرد ، وسائل و علل ، وسائل و عللند نه هدف ، بفهمید که چه مى کنید ، بدانید که در کجا و براى که خود را خرج مى کنید .
مرحوم الهى قمشه اى ، آن وارسته کامل ، و شیداى عاشق ، چه خوش فرموده :
اى دل هواى خویش بنه در هواى دوست *** بگذر ز خواهش دل خود بر رضاى دوست
از ماه برتر آئى و از عرش بگذرى *** بوسى شبى به مسکنت ار خاک پاى دوست
ارباب معرفت نشناسند در دو کون *** شاهى جز آن که هست به معنا گداى دوست
دل مى رود به شوق ز دنبال رهروان *** تا بشنود ز قافله بانگ دراى دوست
احسان به خلق کن نه پى اجر آخرت *** اجرى ندارد آنچه نباشد براى دوست
خواهى به آستانه جنت قدم زنى *** یکشب به توبه زن درِ دولت سراى دوست
شرمنده باد الهى از این پند بى خلوص *** من گمرهى چگونه شوم رهنماى دوست

بازگشت همه امور به خداست

وقتى آیات شریفه قرآن ، با دلائل و براهین روشن ، ملکیت حقیقى و مالکیت واقعى بر همه عالم را از آن خدا بداند ، باید این معنى که بازگشت همه عالم به حضرت اوست بر صاحبان خرد واضح باشد .
زیرا عالم و عالمیان طبیعتاً و ذاتاً در حرکات خود هدفى را دنبال مى کنند ، و در دار هستى هدفى جز خدا براى جهان هستى و موجوداتش وجود ندارد .
خبر دارى که سباحان افلاک *** چرا گردند گرد مرکز خاک
چه مى خواهند از این محمل کشیدن *** چه مى جویند از این منزل بریدن
که گفت این ثابت است آن منقلب نام *** که گفت آن را بجنب وین را بیارام
در این محرابگه مقصودشان کیست *** وزین آمد شدن منظورشان چیست
همه هستند سرگردان چو پرگار *** پدید آرنده خود را طلبکار
اگر بازگشت مهمانان هستى به صاحب خانه نباشد ، باید گفت وجود کوچک ترین جزء تا عظیم ترین موجود هستى باطل و عبث است ، در صورتیکه هیچ خرمندى این را نگفته و نمى گوید ، و اطوار خود موجودات عالم هم از قبول این مسئله ابا و امتناع دارند .
دقت در وضع هر موجودى نشان مى دهد ، که موجود پیچیده به علم و عدل و حکمت و هدف است ، و به قول سید موحدان و نور عارفان امیرمؤمنان (علیه السلام) در کمال وضوح با چشم دل مى توان خدا را در آئینه وجود هستى مشاهده کرد . محرک وقتى مستجمع جمیع صفات کمال باشد ، متحرک هم باید از آن صفات نشان داشته باشد ، وقتى اراده محرک بر حق باشد حرکت متحرک هم بر حق و براى حق و به سوى حق است .
قرآن پایان تمام حرکات را خدا مى داند ، و در آیاتش تصریح دارد که رجوع همه امور به الله است :
( هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ضُلَل مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِکَةُ وَقُضِیَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
آیا انتظار مى برند ، مگر این که عذاب خدا در سایبانهائى از ابر و ملائکه ایشان را بیاید و کار گذارده شود ، بازگشت تمام امور به خداست .
( وَلِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
آنچه در آسمانها و زمین است از خداست و بازگشت همه امور به الله است .
( ... لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
تا حکم کند خدا کارى را که شده بود و بازگشت همه امور به خداست .
( یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
آنچه را میان دستشان و پشت سرشان باشد مى داند ، و همه امور به الله باز مى گردد .
( وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
و اگر تکذیب مى کنند تو را ، پس به تحقیق رسولان پیش از تو را نیز تکذیب کردند ، و همه امور به خدا بازگشت دارد .
( لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
پادشاهى آسمانها و زمین براى اوست ، و تمام امور به الله بازگشت مى کند .
( اللَّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ) .
خداوند خلق را به وجود مى آورد ، سپس او را باز مى گرداند ، آنگاه همه به سوى او بازگشت مى کنند .
( وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ ) .
نهانى آسمانها و زمین مر خدا راست ، تمام امر به او باز مى گردد ، پس او را پرستش کرده و به او تکیه کن ، پروردگارت از آنچه انجام مى دهند غافل نیست .
( ... وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ ) .
پادشاهى آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است از خداست و او پایان کار است .
( ... ذِی الطَّوْلِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ ) .
اوست صاحب نعمت و جز او خدائى نیست و او عاقبت و پایان همه چیز است .
( لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ أَلاَ إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأُمُورُ ) .
مر او راست آنچه در آسمان و زمین است ، بدانید که پایان همه امور الله است .
در این آیات محکم قرآن دقت کنید ، و واقعیت این مسئله را که بازگشت همه به سوى او ، و پایان و عاقبت هر کارى اوست لمس نمائید ، آنگاه نیات خود را محاسبه کنید ، ببینید در آن روزى که همه چیز به او برگشته و نیات شما هم چون همه چیز به حضرت او بازگشته با نیّت شما چه مى کند ، اگر نیّت در همه امور براى او بوده با گزاف ترین قیمت مى خرد ، اگر براى غیر بوده آن را به غیر بر مى گرداند ، غیرى که در دنیا هیچ کاره بوده چه رسد در پایان کار ، با توجه به این
حقیقیت چرا و روى چه حساب انسان در کارهایش غیر خدا را نیّت کند ، و غیر حضرت دوست را هدف بگیرد ؟
نیّت براى غیر فاقد ارزش است ، و کارى که بر اساس آن نیّت انجام مى گیرد آن هم فاقد ارزش است .
ببیایید بر خود مسلّط شویم ، و نیات خود را از تفرقه نجات داده به چهار چوب وحدت بیاوریم ، تا در تمام امور نیّتى جز خدا و هدفى جز حضرت حق نداشته باشیم ، در این صورت است که نیّت و عمل ما از بهترین ارزش برخوردار شده و ما یک مؤمن واقعى خواهیم گردید .
غیر حق فقیر و ذلیل و مسکین و مستکین و مستجیر و حقیر و مملوک و صغیر و عبد و ضعیف و ناتوان است ، و نیّت را براى این غیر قرار دادن عین نادانى است . اسلام ، با توجه دادن مردم به این آیات ، به مردم ثابت مى کند که در دار تحقق ، حقیقتى جز الله وجود ندارد ، پس چیزى جز او نمى تواند هدف و مقصد و مصیر باشد ، آنچه غیر حق است شبح و سایه اى بیش نیست ، و اگر بتواند عنوانى بخود بگیرد ، عنوان سبب و وسیله است ، شما بیایید در هر کارى خدا را هدف بگیرید ، تا نیّت شما از آن هدف تبلور پیدا کند ، و در نتیجه نیّت شما نیّت خدایى گردد ، سپس به انجام عمل برخیزید ، که عمل برخاسته از آن نیّت عمل خدایى است ، و عمل خدایى جز خیر و برکت و ثواب و ارزش از پى نخواهد داشت ، و غیر خدا را براى تحقق نیّت و عمل خدایى به عنوان وسیله و سبب گرفته ، چنانچه قرآن مجید به این راه مستقیم انسان را دلالت مى کند :
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) .
اى کسانى که ایمان آورده اید ، تقواى خدا را پیشه کنید ، و براى رسیدن به قرب و لقاء او انتخاب وسیله نمایید و در راه او بکوشید تا رستگار شوید .
( أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً ) .
آنان که مى خوانند ، بسوى پروردگارشان وسیله مى جویند ، هر کدامشان که نزدیک ترند ، و رحمت حق را امید داشته از عذابش مى ترسند ، به تحقیق و بدون شک که عذاب پروردگارت حذر کردنى است .
آرى همه انبیا و امامان ، و عارفان واقعى و وارستگان ، و اولیا و عاشقان وسیله آشنایى ما با حضرت یارند ، و مواد و اشیاء دنیا و اعضا و جوارح ما وسایل کمک دهنده به ما براى رسیدن به الله .
هدفى و مقصدى جز او وجود ندارد ، کنار چیزى توقف نکنید ، و گول برنامه اى را به عنوان هدف نخورید ، دست از دامان اولیاء بر ندارید ، و بدون حضر راه و مرشدى حکیم که صد در صد خدایى باشد و عالمى ربانى قدم در راه سلوک نگذارید ، که در این راه بس خطرهاست و عمده ترین خطر اشتباه وسیله به هدف و در نتیجه انحراف در نیّت و در پایان بى ارزش شدن جهاد و عمل است !!
الهى آن عارف پاک باز ، و آن عاشق جانباز در این زمینه فرموده :
اى حسن تو مهر عالم افروز *** وى عشق تو آتش جهان سوز
اى مهر تو سر آفرینش *** نور تو چراغ اهل بینش
اى درگه تو پناه عالم *** مسکین تو پادشاه عالم
اى مبدع نقش عقل و جانها *** وى مخترع تو آسمانها
اى برتر از آسمان افکار *** مدهوش تو چشم عقل هشیار
اى سر عیان و عین مستور *** با جمله جهان و وز همه دور
اى سایه نه سپهر خضرا *** از تابش مهر تست برپا
اى محرم سر عشق بازان *** گنجینه راز بى نیازان
اى ذکر تو وحى آسمانى *** یاد تو حیات جاودانى
اى نام تو نقش خاطر من *** یاد تو بهشت و کوثر من
بر من کرمى که خوار و زارم *** لطفى که تبه شدست کارم
منبع: http://erfan.ir
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد