نویسنده: استاد حسین انصاریان
شرح کتاب مصباح الشریعة ومفتاح الحقیقة
باب چهارم : در بیان نیّت
قالَ الصَّادِقُ (علیه
السلام) : صاحِبُ النِّیَّةِ الصَّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلیمِ
لاَِنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ تُخَلِّصُ
النِّیَّةَ للهِ تَعالى فِى الأُمُورِ کُلِّها .
قالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونٌ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَلیم .
وَقالَ
النَّبِیُّ (صلى الله علیه وآله) : نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ
عَمَلِهِ وَقالَ اَلاَْعْمالُ بِالنِّیَّاتِ وَلِکُلِّ امْرِء ما نَوى .
وَلابُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خالِصِ النِّیَّةِ فی کُلِّ حَرَکَة وَسُکُون اِذْ لَوْ لَمْ تَکُنْ بِهـذَا الْمَعْنى تَکُونُ غافِلاً .
وَالْغافِلُونَ
قَدْ وَصَفَهُمْ اللهُ بِقَوْلِهِ : اِنْ هُمْ اِلاّ کَالاَْنْعَامِ بَلْ
هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً ثُمَّ النِّیَّةُ تَبْدو مِنَ الْقَلْبِ عَلى قَدْرِ
صَفاءِ الْمَعْرِفَةِ وَتَخْتَلِفُ عَلى حَسَبِ اِخْتِلافِ الاَْوْقاتِ فی
مَعْنى قُوَّتِهِ وَضَعْفِهِ .
وَصاحِبُ النِّیَّةِ الْخالِصَةِ نَفَسُهُ وَهَواهُ مَعَهُ مَقْهُورَتانِ تَحْتَ سُلْطانِ تَعْظیمِ اللهِ تَعالى .
وَالْحَیاءُ
مِنْهُ وَهُوَ مِنْ طَبْعِهِ وَشَهْوَتِهِ وَمُنْیَتِهِ ، نَفْسُهُ مِنْهُ
فی تَعَب وَالنَّاسُ مِنْهُ فی راحَة . قالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) :
صاحِبُ النِّیَّةِ الصَّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلیمِ .
نیّت در لغت به معناى : قصد ، تصمیم ، اراده و آهنگ و عزم آمده است .
کلیه حرکات و سکنات انسان ، و آنچه که اعضا و جوارح آدمى انجام مى دهند ، ریشه در نیّت و قصد انسان دارد .
انسان
تا مقصدى را در نظر نگیرد ، وعزم خود جزم نکند به دنیاب آن حرکت نخواهد
کرد ، و عاملى جز نیّت براى حرکات اعضا و جوارح به سوى هدف وجود ندارند .
وجود
نیّت ، محرّک انسان و عدمش باز دارنده آدمى است ، چون چیزى را نیّت کند و
نسبت به امرى تصمیم بگیرد ، به سویش به حرکت مى آید و براى رساندن خود به
آن با تمام وجود به فعالیت مى ردازد ، و چون قصد و تصمیم نداشته باشد ،
عاملى جز عامل جبر او را حرکت نخواهد داد ، و وقتى جبر در کار باشد حرکات
انسان و حتى هدفى که عامل زور انسان را به آن مى رساند کم ترین ارزشى
نخواهد داشت ، پس با نبودن نیّت و دور بودنِ عامل زور ، انسان به سوى چیزى
که نیّت ندارد حرکت نمى کند .
هدف هرچه ارزشش بیش تر باشد ، به تناسب آن
، ارزش نیّت بیش تر خواهد شد ، و وقتى نیّت از هدف کسب ارزش کند ، بدون شک
عملى که بر مبناى آن نیّت انجام مى گیرد ، از ارزش آن نیّت کسب ارزش مى
نماید .
در حقیقت ارزش «هدف» و «نیّت» و «عمل» به هم بسته است ، و بین این سه واقعیت رابطه مستقیم برقرار است .
هدف همیشه مولّد نیّت و نیّت در صورت آماده بودن زمینه مولّد عمل است .
بدون هدف و مقصد ، نیّتى در قلبى پدید نمى آید ، و بدون نیّت عملى از انسان صادر نمى شود .
با
توجه به این مقدمه ، که روشن مى کند هدف جانِ نیّت و هدف نیّت جانِ عمل
است ، اسلام ، این مکتب سعادت بخش و این مدرسه انسان ساز ، و این آیین
تربیت ، براى هدف و نیّت جایگاه بس مهمى قائل است .
اسلام علاقه دارد
مردم ، در تمام زمینه هاى زندگى مقس ترین و عالى ترین و والاترین هدف را
انتخاب کنند ، تا آن هدف عالى تر ، به آنان نیّت عالى تر ببخشد ، و در
نتیجه عمل مردم در تمام جهات زندگى عالى ترین عمل باشد .
اگر همه مردم
در انتخاب هدف ، مطیع اسلام شوند ، همه داراى نیّت پاک و خالص خواهند شد ، و
تمام اعمال و اخلاق آنان بر اساس آن نیّت والا تنظیم شده ، و در نتیجه به
بسیارى از مشکلات فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، و اخلاقى و اقتصادى و خلاصه
به گرفتارى هاى مادى و معنوى آنان خاتمه داده خواهد شد ، و در این دنیا به
حیات طیبه اى که قرآن مجید وعده داده خواهند رسید ، و در آخرت از سعادت
ابدى نصیب خواهند برد :
( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى
وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ
أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ) .
هرکس داراى عمل
شایسته باشد ، مرد یا زن ، در صورتیکه مؤمن به حق و شئون حق باشد (از علائم
مؤمن این است که در تمام زندگى نیّتى جز خدا ندارد ، و اصولا ایمان واقعى
به حق مولد نیّت پاک در همه شئون است) او را
زندگى پاکیزه و حیاتى پاک
(حیاتى که در آن حیات به حقوق واقعى خود برسد ، و کم ترین تجاوزى به حق کسى
ننماید) عطا مى کنیم ، و در آخرت از اجر و مزدى بهتر از اعمالى که انجام
داده نصیبش خواهیم کرد .
آرى ایمان ، که ترکیبى از معرفت و عشق حقیقى
انسان به خدا و شئون خداست ، باعث مى گردد ، که انسان در نیّت نسبت به هر
عملى خدا را در نظر گرفته و او را به عنوان مقصد انتخاب نماید ، و منظورش
از انجام عمل رسیدن به رضا و لقا و قرب او باشد ، در این صورت عملش که بر
اساس آن منظور و نیّت انجام مى گیرد ، عمل صالح و نتیجه آن عمل صالح حیات
طیّبه و نتیجه آن حیات طیّبه سعادت ابدى در عالم آخرت است .
بیایید با
کمال خلوص از حضرت دوست بخواهیم ، که از شراب عشق و ایمان ، و معرفت و محبت
، آن چنان که به اولیا و عاشقانش چشانید ، به ما هم بچشاند ، تا از این
رهگذر مست شویم ، و رقص کنان به عالم قدس و معنى پا گذاشته و همه وجود را
فداى خاک آن آستان مقدّس کنیم .
ما که تا امروز هدفى جز دنیا و شکم و
شهوت نداشتیم ، و همه حرکات ما و فعالیت هاى اعضا و جوارح ما بر اساس این
هدف از ما صادر شد چه سودى بردیم ، و به کدام رشد و کمال رسیدیم ، و با
صرفِ نقد عمر ، و لحظات غیر قابل جبران ، چه دریافت کردیم ؟!
در فرداى
نزدیک که پرده ها کنار رود ، روشن مى شود ، که از خرج کردن عمر گرامى ، جز
حسرت و اندوه ، و پشیمانى و دل سوزى ، و ظلمت و بدبختى دریافتى نداشته ، و
محصولى کسب نکرده ایم !
بیایید مانند حکیم بزرگ و عارف عاشق ، و اخلاقى
وارسته ، و معلم دل سوخته ، حضرت الهى قمشه اى که از حسنات دهر بود ، به
سوى حضرت بى نیاز دست نیاز برداشته و بگوییم :
الهى زان مى پاک الستى *** الهى راز هوش آور به مستى
همان مستى که دل هشیار سازد *** مرا مخمور چشم یار سازد
چنان مستم کن از صهباى عشقت *** چنان مجنونم از سوداى عشقت
که هرگز دیده عقلم زمستى *** نبیند جز تو در اقلیم هستى
الهى هرچه خواهى کن به جانم *** مکن بى نور خود شمع روانم
فروزان سینه ام از آتش عشق *** بسوزان هستیم در تابش عشق
دلم چون شمع آتش خانه گردان *** به شمعم عالمى پروانه گردان
زقلبم چشمه حکمت برانگیز *** روان از قلب گردان بر زبان نیز
حجابى بر من مشتاق بگشا *** لبم بر ناله عشاق بگشا
نواى ناله ام را دل نشین کن *** زبان خامه ام را آتشین کن
زمهرت بر فروزان نامه من *** به دست عشق گردان خامه من
چو خاصانم بده ره در حضورت *** دل تاریکم افروزان به نورت
به لطف خویشتن محتاج دارم *** به ملک عشق گردان تاجدارم
ز غیر خویش بنما بى نیازم *** در اقلیم ابد کن سرفرازم
نیازى ده که دل در بى نوائى *** شود سلطان ملک پارسائى
به مهر این ذره ناچیز بنواز *** دلم را رشک خورشید فلک ساز
ز خاصانم رفیق راه بنما *** دل پر غفلتم آگاه بنما
برون از پرده پندارم آور *** چو مشتاقان حق در کارم آور
به راه راستان عزم قوى ساز *** ز فکر کج روانم را بپرداز
ز شوق دنیى دون پاک سازم *** به کار عشق خود چالاک سازم
اگر دل بسته هر ناپسندم *** به زنجیر علایق پاى بندم
رهائى ده ز نفس پر فسونم *** ز عشق افکن به صحراى جنونم
که از دام هوس آزاد گردم *** به گرد کویک اى صیاد گردم
اسلام
، که براى انسان جز هدف برتر ، و نیّت پاک و خالص نمى پسندد ، و راه رسیدن
به کمال حقیقى را هم همین مى داند و بس ، راه اصلاح نیّت را که ریشه اعمال
است ، در این مى داند ، که آدمى با چنگ زدن به دامن انبیا و امامان ، این
عارفان و حکیمان واقعى ، دلش غرق در معرفت نسبت به حقایق اصیل ، و واقعیات
صحیح شود ، تا از برکت این معرفت ، به این حقیقت برسد که مقصد واقعى ، و
هدف اصیل جز خدا نیست ، و آنچه غیر او از غیب و شهود ، در اختیار انسان است
جر وسیله و سبب ، چیزى نیست .
تا از برکت این معرفت ، بفهمد که اگر غیر
از خدا چیزى را به عنوان هدف انتخاب کند ، و نیّتش را بر اساس رسیدن به آن
هدف قرار دهد ، و اعضا و جوارحش را بر مبناى آن نیّت به کار بگیرد ، در
راه گمراهى و ضلالت افتاده ، و عاقبت به جز شقاوت و بدبختى و عذاب الیم از
مزرع زندگى محصولى برداشت نخواهد کرد .
تا از برکت این معرفت ، به این
نتیجه برسد ، که هرچه را جز خدا به عنوان هدف قرار دهد ، دچار سراب شده و
هرچه بکوشد ، و هرچند فعالیت کند ، و هرچه از عمر مایه بگذارد به چیزى
نخواهد رسید ، و جز از دست دادن تمام پایه هاى زندگى نصیبى عایدش نخواهد شد
:
( وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَاب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ
الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً ... ) .
آنان
که بین خود و خدا پرده افکنده ، دست از حق برداشتند ، و از خدا غافل گشته ،
هدفى جز او گرفتند ، اعمالشان هم چون سرابى در زمین هموار است ، که تشنه
آن را آب مى پندارد هنگامى که به آن جا برسد ، مى بیند چیزى نیست .
آرى اینان هم در عاقبت حیات مى یابند که همه چیز را فداى هیچ و پوچ کرده اند !
مالک حقیقى خداست
اسلام
از طریق آیات محکم قرآن ، و براهین روشن تر از آفتاب خداى عزیز را مالک
همه چیز مى داند ، و ملکیت و مالکیت حضرت حق را ، که به وجود آوردنده تمام
موجودات است ، اصیل دانسته ، مالکیت غیر او را اعتبارى و وهمى مى داند .
وقتى در این زمینه دقت کنید ، مى بینید حق همین است ، احدى در انى عالم
داراى ملکیت اصیل نیست ، انسان که جا دارد اشرف مخلوقات گردد ، از مادر
عریان و فقیر و ندار متولّد مى شود ، و روز رفتن از دنیا هم با دست تهى و
خالى از امور مادى به عالم آخرت مسافرت مى کند ، وقتى انسان با اینهمه
بزرگى و عظمت و جایگاهش در خلقت نسبت به امور مادى و غیر مادى امانت دارى
بیش نباشد ، دیگر موجودات را ببین که در چه حالى هستند ؟!
انبیا که در
سرچشمه اهل معرفت بودند ، بنا به نقل قرآن در تمام لحظات حیات ، در همه
زمینه هاى زندگى ـ چه مادى ، چه معنوى ـ از خود سلب مالکیت کرده ، و تنها
خداوند بزرگ را مالک حقیقى دانسته اند ، و به این سبب او را هدف واقعى قرار
داده ، و از تمام علل و وسائلى که در اختیار داشتند براى رسیدن به مقام
لقا و قرب و رضاى آن جناب استفاده کردند ، قرآن اقرار حقیقى انبیا را به
مالکیت واقعى حق در تمام عالم در آیاتى به شرح زیر نقل مى کند ، و از قول
آنان به همه درس مى دهد که مالک حقیقى اوست و جز او مملوکند و مملوک مسلوب
الاختیار است ، پس بر شما سزاوار نیست که مملوک را در هر موقعیتى که باشد
هدف بگیرید ، و نیّت و عمل خود را براى رسیدن به آن مملوک که هیچ کارى براى
شما از دستش بر نمى آید خرج کنید .
( قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ) .
آدم
و همسرش گفتند : اى مالک و پرورش دهنده ما ، ما با توجه نکردن به ارشاد تو
در موضوع آن درخت بر خویشتن ستم کردیم ، و اگر تو ما را نبخشى و بر ما
ترحّم نیاورى البته از زیانکاران خواهیم بود .
( وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ
لاَ تَذَرْ عَلَى الاَْرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً * إِنَّکَ إِن
تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً )
.
نوح گفت: اى مالک ومربّى من، هیچ یک از کافران را روى زمین باقى
مگذار * اگر بگذارى ، جز این که بندگانت را گمراه کنند کارى نمى کنند ، و
اینان جز نسلى بدکار و ناسپاس باقى نگذارند .
( وَإِذْ یَرْفَعُ
إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا
تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * رَبَّنَا
وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً
لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ
الرَّحِیمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا
عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ
وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ) .
هنگامى که
ابراهیم و اسماعیل پایه هاى خانه را بر افراشتند ، گفتند : اى مالک و مربّى
ما ، این عمل را از ما بپذیر ، به درستى که تو شنوا و دانایى (هم دعاى ما
را مى شنوى و هم به درستى و صحّت عمل و خلوص نیّت ما آگاهى) * اى مالک و
مربّى ما ، ما دو نفر و نسل ما را بندگانى فرمانبردار قرار داده
و
منهاسک ما را به ما بنماى و توبه و بازگشت ما را بپذیر که تویى توبه پذیر
مهربان * اى مالک و مربّى ما ، در این ملت پیامبرى از ایشان برانگیز ، که
آیات تو را بر اینان بخواند ، و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد ، و نفوس
اینان را از آلودگیها و پلیدیها پاک کند . به درستى که تو شکست ناپذیر و
حکیمى .
( وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ) .
موسى گفت : اى فرعون ، من پیامبرى از جانب مالک و مربى همه جهانیانم .
( ... فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْر فَقِیرٌ ) .
موسى گفت : اى مالک من ، به تحقیق که من به آن نعمتى که برایم فرستادى نیازمندم .
(
إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَا مِن دَابَّة
إِلاَّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاط مُسْتَقِیم ) .
هود گفت : به درستى که من بر خدا که مالک من و شماست توکّل کردم ، هیچ
جنبدنده اى نیست مگر این که زمام امورش به دست خداست ، بحق که مالک من بر
راه راست است .
( ... هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الاَْرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ
فِیَها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ
مُجِیبٌ ) .
صالح به قومش گفت : خداست که شما را از زمین پدید آورد ، و آبادانى آن را
به شما واگذاشت . از او آمرزش خواهید ، سپس به حضرتش بازگشت کنید ، به درستى که مالک من به شما نزدیک و اجابت کننده دعاست .
(
وَکَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الاَْحَادِیثِ
وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا
عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ
عَلِیمٌ حَکِیمٌ ) .
یعقوب به یوسف گفت : به این صورت که خواب دیدى
مالک و مربى ات تو را برگزیند ، و تأویل خوابها را به تو تعلیم دهد ، و
نعمتش را بر تو و آل یعقوب تمام کند ، چنان که قبلا بر پدرانت ابراهیم و
اسحاق تمام کرد ، که مالک تو دانا و حکیم است .
( قَالَ رَبِّ السِّجْنُ
أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی
کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَ وَأَکُن مِنَ الْجَاهِلِینَ ) .
یوسف
گفت : اى مالک من ، زندان در برابر گناهى که در کاخ مصر مرا به سوى آن دعوت
مى کنند محبوب تر است ، اگر تو مکر این زنان را از من نگردانى ، به سوى
آنان میل کرده ، از نادانان خواهم شد .
( قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لاَ یَنْبَغِی لاَِِحَد مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ ) .
سلیمان گفت : اى مالک من مرا بیامرز ، و به من سلطنت و پادشاهى عطا کن که پس از من کسى سزاوار آن نباشد ، که تو به غایت بخشنده اى .
( هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ ) .
در
آن جا زکریا مالکش را خواند و گفت : اى مالک و پروزش دهنده من ، از پیشگاه
خودت ، فرزندى پاکیزه به من عطا کن ، به درستى که تو شنونده دعایى .
( إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ ) .
عیسى گفت : به درستى که الله مالک من و مالک شماست ، پس او را پرستش کنید که راه راست این است .
( وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ) .
بگو اى پیامبر : اى مالک من ، مرا بیامرز و به من رحمت آر و تو بهترین رحمت آورندگانى .
( قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ * سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ) .
اى رسول من بگو : مالک آسمانهاى هفت گانه و عرش بزرگ کیست ؟ به زودى خواهند گفت مالک خداست، بگو : آیا پروا نمى کنید ؟
(
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ
وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا
خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ * رَبَّنَا
إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِینَ
مِنْ أَنْصَار * رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیاً یُنَادِی
لِلاِْیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا
ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاَْبْرَارِ *
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلاَ تُخْزِنَا
یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ) .
آنان که خدا
را ایستاده و نشسته و بر پهلوشان یاد مى کنند ، و در آفرینش آسمانها و
زمین مى اندیشند محصول فکرشان این است که اى مالک ما اینها را باطل
نیافریدى ، تو از هر نقصى منزّهى ، پس ما را از عذاب آتش نگاهدار * اى مالک
ما ، تو هرکه را در آتش مى افکنى ، هر آینه او را خوار کرده اى ، و براى
ستمکاران یاورى نیست * اى مالک ما شنیدیم ندا کننده اى به ایمان فرا مى
خواند که به مالک و پروردگارتان ایمان بیاورید ، پس ما ایمان آوردیم * اى
مالک و مربى ما پس ما را بیامرز و بدیهاى ما را بپوشان و ما را در زمره
نیکان بمیران * اى مالک ما ، آنچه به رسولانت وعده داده اى به ما عنایت
فرما و در قیامت ما را خوار مگردان . به درستى که تو خدایى هستى که هرگز
خلف وعده نمى کنى .
لفظ مبارک رب و مشتقاتش که به معناى مالک است نزدیک
به نهصد و پنجاه بار در قرآن مجید آمده ، تا بکله خیره سران و غافلان دست
از لجاجت و جهل برداشته ، از اربابان باطل قطع امید کرده به ربّ حقیقى عالم
روى آورند .
تکرار این لفظ در قرآن و روایات و دعاهاى اسلامى ، براى
این است ، که انسان در تمام لحظات متذکر این واقعیت باشد ، و از راه راست
الهى منحرف نگردد .
آرى ، هیچ چیز به جز مالک حقیقى عالم را هدف نگیرید ،
که صد در صد زیان خواهید کرد ، وسائل و علل ، وسائل و عللند نه هدف ،
بفهمید که چه مى کنید ، بدانید که در کجا و براى که خود را خرج مى کنید .
مرحوم الهى قمشه اى ، آن وارسته کامل ، و شیداى عاشق ، چه خوش فرموده :
اى دل هواى خویش بنه در هواى دوست *** بگذر ز خواهش دل خود بر رضاى دوست
از ماه برتر آئى و از عرش بگذرى *** بوسى شبى به مسکنت ار خاک پاى دوست
ارباب معرفت نشناسند در دو کون *** شاهى جز آن که هست به معنا گداى دوست
دل مى رود به شوق ز دنبال رهروان *** تا بشنود ز قافله بانگ دراى دوست
احسان به خلق کن نه پى اجر آخرت *** اجرى ندارد آنچه نباشد براى دوست
خواهى به آستانه جنت قدم زنى *** یکشب به توبه زن درِ دولت سراى دوست
شرمنده باد الهى از این پند بى خلوص *** من گمرهى چگونه شوم رهنماى دوست
بازگشت همه امور به خداست
وقتى
آیات شریفه قرآن ، با دلائل و براهین روشن ، ملکیت حقیقى و مالکیت واقعى
بر همه عالم را از آن خدا بداند ، باید این معنى که بازگشت همه عالم به
حضرت اوست بر صاحبان خرد واضح باشد .
زیرا عالم و عالمیان طبیعتاً و
ذاتاً در حرکات خود هدفى را دنبال مى کنند ، و در دار هستى هدفى جز خدا
براى جهان هستى و موجوداتش وجود ندارد .
خبر دارى که سباحان افلاک *** چرا گردند گرد مرکز خاک
چه مى خواهند از این محمل کشیدن *** چه مى جویند از این منزل بریدن
که گفت این ثابت است آن منقلب نام *** که گفت آن را بجنب وین را بیارام
در این محرابگه مقصودشان کیست *** وزین آمد شدن منظورشان چیست
همه هستند سرگردان چو پرگار *** پدید آرنده خود را طلبکار
اگر
بازگشت مهمانان هستى به صاحب خانه نباشد ، باید گفت وجود کوچک ترین جزء تا
عظیم ترین موجود هستى باطل و عبث است ، در صورتیکه هیچ خرمندى این را
نگفته و نمى گوید ، و اطوار خود موجودات عالم هم از قبول این مسئله ابا و
امتناع دارند .
دقت در وضع هر موجودى نشان مى دهد ، که موجود پیچیده به
علم و عدل و حکمت و هدف است ، و به قول سید موحدان و نور عارفان امیرمؤمنان
(علیه السلام) در کمال وضوح با چشم دل مى توان خدا را در آئینه وجود هستى
مشاهده کرد . محرک وقتى مستجمع جمیع صفات کمال باشد ، متحرک هم باید از آن
صفات نشان داشته باشد ، وقتى اراده محرک بر حق باشد حرکت متحرک هم بر حق و
براى حق و به سوى حق است .
قرآن پایان تمام حرکات را خدا مى داند ، و در آیاتش تصریح دارد که رجوع همه امور به الله است :
(
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ضُلَل مِنَ
الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِکَةُ وَقُضِیَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ
الأُمُورُ ) .
آیا انتظار مى برند ، مگر این که عذاب خدا در سایبانهائى
از ابر و ملائکه ایشان را بیاید و کار گذارده شود ، بازگشت تمام امور به
خداست .
( وَلِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
آنچه در آسمانها و زمین است از خداست و بازگشت همه امور به الله است .
( ... لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
تا حکم کند خدا کارى را که شده بود و بازگشت همه امور به خداست .
( یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
آنچه را میان دستشان و پشت سرشان باشد مى داند ، و همه امور به الله باز مى گردد .
( وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِکَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
و اگر تکذیب مى کنند تو را ، پس به تحقیق رسولان پیش از تو را نیز تکذیب کردند ، و همه امور به خدا بازگشت دارد .
( لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ ) .
پادشاهى آسمانها و زمین براى اوست ، و تمام امور به الله بازگشت مى کند .
( اللَّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ) .
خداوند خلق را به وجود مى آورد ، سپس او را باز مى گرداند ، آنگاه همه به سوى او بازگشت مى کنند .
(
وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ
کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِل عَمَّا
تَعْمَلُونَ ) .
نهانى آسمانها و زمین مر خدا راست ، تمام امر به او باز
مى گردد ، پس او را پرستش کرده و به او تکیه کن ، پروردگارت از آنچه انجام
مى دهند غافل نیست .
( ... وَلِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ ) .
پادشاهى آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است از خداست و او پایان کار است .
( ... ذِی الطَّوْلِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ ) .
اوست صاحب نعمت و جز او خدائى نیست و او عاقبت و پایان همه چیز است .
( لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ أَلاَ إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأُمُورُ ) .
مر او راست آنچه در آسمان و زمین است ، بدانید که پایان همه امور الله است .
در
این آیات محکم قرآن دقت کنید ، و واقعیت این مسئله را که بازگشت همه به
سوى او ، و پایان و عاقبت هر کارى اوست لمس نمائید ، آنگاه نیات خود را
محاسبه کنید ، ببینید در آن روزى که همه چیز به او برگشته و نیات شما هم
چون همه چیز به حضرت او بازگشته با نیّت شما چه مى کند ، اگر نیّت در همه
امور براى او بوده با گزاف ترین قیمت مى خرد ، اگر براى غیر بوده آن را به
غیر بر مى گرداند ، غیرى که در دنیا هیچ کاره بوده چه رسد در پایان کار ،
با توجه به این
حقیقیت چرا و روى چه حساب انسان در کارهایش غیر خدا را نیّت کند ، و غیر حضرت دوست را هدف بگیرد ؟
نیّت براى غیر فاقد ارزش است ، و کارى که بر اساس آن نیّت انجام مى گیرد آن هم فاقد ارزش است .
ببیایید
بر خود مسلّط شویم ، و نیات خود را از تفرقه نجات داده به چهار چوب وحدت
بیاوریم ، تا در تمام امور نیّتى جز خدا و هدفى جز حضرت حق نداشته باشیم ،
در این صورت است که نیّت و عمل ما از بهترین ارزش برخوردار شده و ما یک
مؤمن واقعى خواهیم گردید .
غیر حق فقیر و ذلیل و مسکین و مستکین و
مستجیر و حقیر و مملوک و صغیر و عبد و ضعیف و ناتوان است ، و نیّت را براى
این غیر قرار دادن عین نادانى است . اسلام ، با توجه دادن مردم به این آیات
، به مردم ثابت مى کند که در دار تحقق ، حقیقتى جز الله وجود ندارد ، پس
چیزى جز او نمى تواند هدف و مقصد و مصیر باشد ، آنچه غیر حق است شبح و سایه
اى بیش نیست ، و اگر بتواند عنوانى بخود بگیرد ، عنوان سبب و وسیله است ،
شما بیایید در هر کارى خدا را هدف بگیرید ، تا نیّت شما از آن هدف تبلور
پیدا کند ، و در نتیجه نیّت شما نیّت خدایى گردد ، سپس به انجام عمل
برخیزید ، که عمل برخاسته از آن نیّت عمل خدایى است ، و عمل خدایى جز خیر و
برکت و ثواب و ارزش از پى نخواهد داشت ، و غیر خدا را براى تحقق نیّت و
عمل خدایى به عنوان وسیله و سبب گرفته ، چنانچه قرآن مجید به این راه
مستقیم انسان را دلالت مى کند :
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی
سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) .
اى کسانى که ایمان آورده اید ،
تقواى خدا را پیشه کنید ، و براى رسیدن به قرب و لقاء او انتخاب وسیله
نمایید و در راه او بکوشید تا رستگار شوید .
( أُولئِکَ الَّذِینَ
یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ
وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ
کَانَ مَحْذُوراً ) .
آنان که مى خوانند ، بسوى پروردگارشان وسیله مى
جویند ، هر کدامشان که نزدیک ترند ، و رحمت حق را امید داشته از عذابش مى
ترسند ، به تحقیق و بدون شک که عذاب پروردگارت حذر کردنى است .
آرى همه
انبیا و امامان ، و عارفان واقعى و وارستگان ، و اولیا و عاشقان وسیله
آشنایى ما با حضرت یارند ، و مواد و اشیاء دنیا و اعضا و جوارح ما وسایل
کمک دهنده به ما براى رسیدن به الله .
هدفى و مقصدى جز او وجود ندارد ،
کنار چیزى توقف نکنید ، و گول برنامه اى را به عنوان هدف نخورید ، دست از
دامان اولیاء بر ندارید ، و بدون حضر راه و مرشدى حکیم که صد در صد خدایى
باشد و عالمى ربانى قدم در راه سلوک نگذارید ، که در این راه بس خطرهاست و
عمده ترین خطر اشتباه وسیله به هدف و در نتیجه انحراف در نیّت و در پایان
بى ارزش شدن جهاد و عمل است !!
الهى آن عارف پاک باز ، و آن عاشق جانباز در این زمینه فرموده :
اى حسن تو مهر عالم افروز *** وى عشق تو آتش جهان سوز
اى مهر تو سر آفرینش *** نور تو چراغ اهل بینش
اى درگه تو پناه عالم *** مسکین تو پادشاه عالم
اى مبدع نقش عقل و جانها *** وى مخترع تو آسمانها
اى برتر از آسمان افکار *** مدهوش تو چشم عقل هشیار
اى سر عیان و عین مستور *** با جمله جهان و وز همه دور
اى سایه نه سپهر خضرا *** از تابش مهر تست برپا
اى محرم سر عشق بازان *** گنجینه راز بى نیازان
اى ذکر تو وحى آسمانى *** یاد تو حیات جاودانى
اى نام تو نقش خاطر من *** یاد تو بهشت و کوثر من
بر من کرمى که خوار و زارم *** لطفى که تبه شدست کارم
منبع: http://erfan.ir