بسماللهالرحمنالرحیم
أَلْحَمْدُ
للّهِِ الَّذى نَوَّرَ قُلُوبَ الْعارِفینَ بِذِکْرِهِ ، وَقَدَّسَ
أَرْواحَهُمْ بِسِرِّهِ وَبِرِّهِ ، وَطَهَّرَ أَفْئِدَتَهُمْ لِفِکْرِهِ ،
وَشَرَحَ صُدُورَهُمْ بِنُورِهِ ، وَأَنْطَقَهُمْ بِبَیانِهِ ،
وَشَغَلَهُمْ بِخِدْمَتِهِ ، وَوَفَّقَهُمْ لِعِبادَتِهِ ،
وَاسْتَعْبَدَهُمْ بِالْعِبادَةِ عَلى مُشاهِدَتِهِ ، وَدَعاهُمْ إِلى
رَحْمَتِهِ ، وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ إِمامِ الْمُتَّقینَ ،
وَقائِدِ الْمُوَحِّدینَ ، وَمُونِسِ الْمُقَرَّبینَ وَعَلى آلِهِ
الْمُنْتَخَبینَ [
أَلْحَمْدُ للّهِِ ]تمام سپاس و حمد و مدح و شکر براى خداوندى است که
مستجمع جمیع صفات کمالیّه و منزّه از تمام عیوب و نقایص است . اختصاصِ تمام
سپاس و ستایش براى خداوندى متعال ، به خاطر این است که وجود مقدّسش خالق و
صاحب جهان و پرورش دهنده و حافظ تمام موجودات ،مبدأ رحمت و عنایت نسبت به
تمام عوالم ظاهر و باطن است .
یکى از عارفان دل سوخته در حمد حضرت
احدیّت چنین تقریر فرموده است : ریاض حمد و ثنا و حدائق سپاس بىمنتها ،
مختص واجب الوجودى است جلّ شأنه وعمّ اِحسانُه که از فیض بىنهایت و فرط
مرحمت ، ریاحین موجودات را از گلشن عدم به چمن وجود جلوه داده است . کریمى
که از کمال احسان ، نهال وجود بنىآدم را به آبیارى وَلَقَدْ کَرَّمْنَا
بَنِى آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ به ثمرِ إِنِّى
جَاعِلٌ فِى الأَرْضِ خَلِیفَةً مثمر و بارور فرمود .
من صورتى به صورت انسان ندیدهام
آیینهاى بدین صفت و شان ندیدهام
از کوى دوست آمدهام تا به کوى دوست
در راه کعبه خار مغیلان ندیدهام
با سامرى بگوى که این گاو بىشعور
گوسالهتر زمردم نادان ندیدهام
نازم مقام آدم خاکى نژاد را
صورتگرى چو خالق سبحان ندیدهام
گر مرد این درى به درآ کاندرین سراى
من سالهاست حاجب و دربان ندیدهام
ساقى گرفت عهد به پاى خم غدیر
غیر از قلیل بر سر پیمان ندیدهام
ساعى سرود چند کلامى براى پند
شیرینتر از نصیحت لقمان ندیدهام
رحیمى
که بساتین قلوب مقرّبان درگاه را به دستیارىِ «قَلْبُ المُؤْمِنِ بَیْنَ
إصْبَعَیْنِ مِنْ أَصابِعِ الرَّحمن» به اشجار أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ
تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ مُخْضر ورَیّان نمود. غفورى که از گلزارِ لاَ
تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ گلهاى إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ
الذُّنُوبَ جَمِیعاً رویانید . مهربانى که در بهارستان لاَ تَیْأَسُوا
مِن رَّوْحِ اللَّهِ زواهر یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ
حَسَنَاتٍ برویانده . بىمانندى که ادراک از سیاحت بیداى معرفتش «ما
عَرَفْناکَ حَقّ مَعْرِفَتِک» گویان که پویندگان دانش به پیمودن صحراى
کمالش در وادىِ لاَ عِلْمَ لَنَا اِلاّ مَا عَلَّمْتَنَا
پویان «لا
أُحْصى ثَناءَ عَلَیْکَ أَنْتَ کَما أَثْنَیْتَ عَلى نَفْسِکَ» . منعمى که
بلبل زبان و طوطى بیان در شاخسار نعماء و شکرستان آلاء او أبکم إِن
تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا .قادرى که خرد خردهدان و عقل
دوربین در تماشاى گلستان صنایع و بوستان بدایع او حیران وَمَا قَدَرُوا
اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ . خداوندى که جمیع موجودات به زبان بىزبانى اداى
ثناى بىمنتهاى او نمودهاند و به قدم عجز و ناتوانى سپاس بىقیاس او
پیمودهاند . عندلیبان روضه ایجاد از هر غنچه کتابى خوانند و هر ورقى از
اشجار امکان را
بابى دانند . اطفال چمن ممکنات همگى در تسبیح و تحمید و
نو رسیدگان گلشن مکوّنات جملگى در تحلیل و تمجید . اگر سرو است در هوایش
پا در گِل افتاده و اگر چنار است کف تضرّع گشاده و اگر صنوبر است به
بندگیش قد کشیده و اگر بید است واله و مجنونش گردید و اگر ارغوان است
زعشقش غرقه در خون و اگر تاک است به دارش سرنگون و اگر شمشاد است به خدمتش
در قیام و اگر نخل است از ذکرش شیرین کام و اگر بنفشه است از غمش سوگوار و
اگر لاله است زوردش داغدار و اگر
سنبل است پریشانیش از اوست ، اگر گل
سورى است از مهرش سرخ روست ، اگر خاراست از گلزار آن نگار است و اگر نرگس
است بیمار آن دلدار است ، اگر سوسن است حمد او گوید و اگر سمن است راه
تسبیح او جوید وَإِن مِن شَىْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن
لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ .
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظرى سیر بر آن روى چو گلنار زنیم
مشترىوار سر زلف مه خود گیریم
فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم
اندر افتیم در آن گلشن چون باد صبا
همه بر جیب گل و جعد سمنزار زنیم
نفسى کوزه زنیم و نفسى کاسه خوریم
تا سبووار همه بر هم و خمّار زنیم
تا به کى نامه بخوانیم گه جام رسید
نامه را یک نفسى در سر دستار زنیم
خاک زر مىشود اندر کف اخوان صفا
خاک در دیده این عالم غدّار زنیم
پاره پاره شود و زنده شود چون کُه طور
گر زبرق دل خود بر کُه کهسار زنیم
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی