با
توجه به مطالبى که در صفحات گذشته ملاحظه کردید ، جستجو در تاریخ حیات
انسان که چه شخصى پایه گذار مکتب عرفان بوده و یا به وسیله چه گروهى از اهل
دین این مدرسه بنا گذارى شده ، کار با مفیدى نیست . زیرا ، وقتى حقیقتى به
صورت مایه و استعداد و ذوق و شوق و نیاز و احتیاج ،
در ذات انسان نهفته
است ، باید آن را از حضرت محبوب دید .به حقیقت که لازم است از عرفان و حال
عرفانى به عنوان یک واقعیت ملکوتى و سرّ خدایى که در اعماق جان ریشه دارد
یاد کرد .این انسان است که به دور از غوغاى حیات عاریت ، احساس مىکند که
در درونش عشق به مبدأ هستى و علاقه به پاکى جان و طهارت درون و پاى بندى به
حقایق و واقعیتها و توجه به دانش و بینشى مافوق دانش و بینش مادّى موج
مىزند . این انسان است که مىخواهد اضطراب درونش را با کمک عاملى قوى و
حقیقى غیر از عوامل مادّى که خود عامل اضطرابند ، تبدیل به امنیت کند . این
انسان است که در جستجوى اتّصال به حقیقت و واقعیّت مجاهده مىنماید . و
این انسان است که علاقه دارد با تمام هستى وجودش در سرزمین عشق و محبّت
خیمه زده و کارى کند که براى همیشه از ناراحتى وجدان راحت باشد . این
انسان است که در فطرتش مىیابد ، حقیقتى او را به سوى خود جذب مىکند و از
او مىخواهد که در کنار وى قرار گیرد . این انسان است که علاقه دارد تمام
افراد بشر در کنار او راحت و در امنیت و آسایش باشند . این انسان است که
مشتاق فهم حقایق عالى هستى است و مىخواهد اسرار عرصهگاه حیات بر او کشف
شود . این همه عشق و علاقه و ذوق و شوق که هم چون دریا در باطن انسان موج
مىزند همان مایهاى است که اهل دل از آن تعبیر به استعداد عرفانى و حالت
عرفان خواهى مىکنند . این قوّه و استعداد است که اگر با قوانین وحى و
ریاضتهاى شرعیّه رشد کند ، انسان به آن چه که فطرتاً در طلب آن است ،
مىرسد . این واقعیت که در دل و جان ریشه دارد ، همان کششى است که از جانب
معشوق واقعى در اعماق هستى انسان عاشق قرار داده شده که عاشق به محض توجّه
به این حقیقت در تکاپو مىافتد و به دنبال آراسته شدن به حقایق حرکت مىکند
و در ابتداى حرکت و سلوکش حس مىکند که بدون راهبرى الهى و خودساختهاى
ملکوتى قدرت سیر و سفر و حرکت در این راه پر خطر را ندارد ، راهى که
راهزنان درونى و برونى براى راهزنى در زوایاى آن کمین کردهاند . عاشق
عرفان و حال باید بداند که خضر این راه در درجه اوّل ، انبیا و امامان
علیهمالسلام و سپس عالمان ربّانى هستند که جانشینان آن بزرگوارانند .
بنابراین سرچشمه این حالت حضرت محبوب است و اوست که این مایه را در جان
قرار داده و به وسیله راهنمایان راه از قوّه به فعلیت مىرساند و اوست که
مایه عشق به خودش را در دل و جان انسان قرار داده و مىخواهد که انسان از
تمام وسائل و ابزار مادّى و معنوى به عنوان وسیله ، براى رسیدن به معشوق
حقیقى استفاده کند . آنان که براى رشد حال عرفانى در راه انبیا و امامان
علیهمالسلام قرار گرفتند ، به آن چه باید برسند رسیدند و آن بینشى که باید
پیدا کنند ، پیدا کردند و در این مسیر به خاطر رنج عبادت و حرکت در راه
بندگى ، از اشراق و تجلّى حق بر قلب خود برخوردار شده و به مقام معیّت
رسیدند . إِنَّ
اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُم مُحْسِنُونَ .
بىتردید خدا با کسانى که پرهیزکارى پیشه کردند و کسانى که [ از هر جهت
نیکوکارند مىباشد . إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ .
خدا
با صابران است . قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : اِنّ لِىَ مَعَ
اللّه حالاتٍ لا یَحْتَمِلُها مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبىٌّ مُرْسَلٌ .
رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود : « به درستى که براى من با خداوند
حالاتى است که نه ملک مقرّب و نه پیامبر مرسل طاقتش را ندارند » .اگر گفته شود علّت رسیدن انسان به این مقامات عالى ، همان حالات درونى همراه با عبادات الهى و ملکوتى است صحیح گفته شده .
این
فقیر پایه گذار عرفان را بزرگان هند یا حکماى یونان یا دانشمندان قدیم
ایران نمىداند بلکه اینان به وجود آورنده بعضى از قواعد فلسفه و حکمتاند و
عرفان و حال حقیقتى است که ریشه خدایى دارد و در اعماق قلب و جان هم چون
گوهرى آسمانى نهفته شده که ظهور آن با ایمان به خدا و قیامت و اجراى
دستورهاى حق و پیروى از سنن شرعیّه میسّر است . حالت نیازمندى انسان به
حضرت حق و کششى که به آن سو دارد ، حالت عرفانى است . این حالت باید به دست
فرستادگان حق از قوّه به فعلیت برسد . آنان که براى پاسخ گفتن به این حالت
نیازمندى ، متوسّل به مدّعیان عرفان و افرادى غیر از فرستادگان حضرت محبوب
شدند ، بیراهه رفته و به جایى نرسیدند . تأمین مسائل این راه ، وقف نبوّت و
امامت و قرآن مجید است . سالکان این وادى و مسافران این راه و قاصدان این
معنى مىگویند : بناى برنامه خود را در این مسیر بر چهار حقیقت قرار ده :
1 ـ معرفت خدا و اسماء و صفات و افعالش .
2 ـ معرفت نفس و شرور و خطرها و خواستههاى غیر شرعى آن .
3 ـ معرفت وساوس و کیدها و و دامهاى دشمن .
4 ـ معرفت دنیاى منهاى حق و غرور و فتنه انگیزى و زرق و برقش .
پس غیر انبیا و قرآن و ائمه علیهمالسلام ، چه کسى مىتواند منبع این معارف باشد ، تا
براى
به دست آوردن این چهار رشته معرفت به او متوسّل شد ؟هر که را بنگرید به هر
جا که رسیده باشد باز نیازمند به انبیا و ائمه علیهمالسلام و قرآن دراین
چهار حقیقت است . من منکر نیاز انسان در طریق خدا ـ به وقت نبود انبیا و
ائمه علیهمالسلام و غیبت ولىّ عصر علیهالسلام ـ به عالم ربّانى نیستم ،
ولى مىدانید که عالم ربّانى و فقیه واجد شرایط واسطهاى بیش بین ما و
فرستادگان خدا نیست . او از خود چیزى ندارد ، آن چه مىگوید از منابع وحى
است ، به این خاطر بالاستقلال نمىتواند قطب عارفان و مرجع سالکان باشد ،
بلکه خود او در راه است و با تمام وجود مجاهده مىکند تا به یقین واقعى و
ایمان حقیقى برسد و چون در این راه بیش از دیگران زحمت کشیده به او اجازه
مىدهند که دست گمراهان و عقب افتادگان را گرفته و با خود هم سفر نماید .
آیا از علماى ربّانى و واجدان شرایط احدى را سراغ دارید که بدین مقام که
قطب عالم امکان ، ملجأ و مرجع سالکان ، فروغ قلب عارفان حضرت مولى
الموحّدین امیرالمؤمنین علیهالسلام قدم گذاشته رسیده باشد ؟
لَوْ کُشِفَ الْغِطاء مَا ازْدَدْتُ یَقینا . اگر پرده هم کنار رود بر یقین من چیزى افزوده نخواهد شد . در
هر صورت ، با این همه مایههاى فطرى و روحى و با توجّه به هدایت حق که
مبلّغ و رسانندهاش به انسان انبیا و ائمه علیهمالسلام هستند ، اگر کسى
در راه رشد و کمالش به مجاهده برنخیزد و براى به فعلیت آوردن استعدادهایش
زحمت نکشد برابر با روایت زیر از رحمت حق محروم است .قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله : اَلنّاقِصُ مَلْعوُنُ . رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود : ناقص ملعون است .با
نظر به مجموع آیات و روایات ، این جمله متوجّه کسانى است که مىتوانند عقل
و قلب خود را تکمیل کنند ، ولى هوى و هوسهاى حیوانى آنها را از تکاپو در
این راه متوقّف مىسازد . ادلّه فراوان از نقل و عقل در دست داریم که آنان
که از نظر خلقت تکوینى ناقص به دنیا مىآیند ، یا بدون اختیار براى آنها
نقصى در این زندگانى خواه از نظر عضلانى و خواه از نظر قواى درونى ایجاد
مىشود ، مورد رحمت و لطف الهى قرار خواهند گرفت .در « جامع الصغیر » از
رسول حق صلىاللهعلیهوآله روایت شده :
از دست دادن چشم و یا گوش
موجب بخشوده شدن گناهان است و هر چیزىکه از بدن ناقص شود به همین منوال
موجب لطف و عنایت خداوندى خواهد بود . روشن است که ملاک دورى و نزدیکى به
خداوند از نظر نقص و کمال مربوط به توانایى و اختیار است ، خواه آن نقص و
کمال مربوط به خرد بوده باشد و خواه به اجزاى بدن .به طور کلّى هر کس که
بتواند در تکمیل خود بکوشد و خویش را از نقص رهایى دهد ،این شخص در زندگانى
موفّق شده است ، ولى اگر به جهت هوى و هوس ، یاتنبلى و مسامحه اقدام به
رفع یا دفع نقص ننماید او ملعون است ، خواه نقص مربوط به عقل و خرد باشد و
خواه مربوط به مرکب مادّى » . کسى که در مقام به دست آوردن رشد و کمال
برآید و این راه را تا سر منزل مقصود بپیماید به معدن نور متّصل مىشود ،
چنان چه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرموده است :اِتَقّوُا
فَراسَةَ الْمُؤْمِنْ فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِاللّه .« از بینایى درون
مؤمن بپرهیزید ؛ زیرا او با نور خدایى مىنگرد » .
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی